امشب عروسي توست
و چه جشن زيباييست
و تو چه عروس برازنده اي هستي
و من چه قدر برايت خوشحالم
و چه قدر براي تو و اينده ات ارزوهاي قشنگ مي كنم
و چه قدر به روزي مي انديشم كه گفتي بايد براي عرسيمان كراوات سفيد بزني
امشب عروسي توست
و چه جشن زيباييست
و تو چه عروس برازنده اي هستي
و من چه قدر برايت خوشحالم
و چه قدر براي تو و اينده ات ارزوهاي قشنگ مي كنم
و چه قدر به روزي مي انديشم كه گفتي بايد براي عرسيمان كراوات سفيد بزني
شب سرديست
و مي انديشم
ايا هيچ گاه انقدر به حس عاشقانه ام اعتماد كردي
كه اكنون لحظه اي ، ثانيه اي
فرض را بر اين بگذاري كه
راهي جز شكستن قلبت نداشتم........
اين همان صندليست
اين همان ميز است
اين همان قهوه است
اين همان شكر است
تنها تفاوت نبود فشار انگشتانت بر روي انگشتانم است
راه که بیفتم
فرقی نمیکند
سوار کجای جهان ایستادهباشم
دیر شدهام
آنقدر که بهار برف دادهاست
و دیگر گوزنی
برایم گریز نمیدهد
کاش میفهمیدم
هبچ تفنگی
لبخند تعارف نمیکند
سینا علیمحمدی
Last edited by zooey; 08-10-2008 at 19:16.
من از احوال خودم میگویم
نه از آیین شما
نه از آن دسته ی زاغ های سیاه
که به دور گنبد براق
برای خود خدا می جویند
من مسلمانم
آب میکشم هر روز گناهانم
جانمازم
دانه های ذکز من
برای این هایم کم است
من خدا می خواهم
تا...
من خدایی یافته ام
اما نمی دانم کجاست
تا برای عرض اخلاص
سیبیلش را چرب کنم
چیزی مثل الکل در هواست
حال آدمی مثل من را خراب می کند خراب
وقتی دل لبریز غم غربت است
عشق تو جایی
و تو جایی دیگر،
آدمی مثل من را غمگین می کند غمگین
چیزی مثل الکل در هواست
آدمی مثل من را مست می کند، مست.
صدای لخ لخ کفشم
صدای پچ پچ مردم
چه آرام است این اندک زمان تا مرگ
شاید این لحظه فرمان آید که ایست
یا که از بالا ندا آید: اعدام لازم نیست
همه امید ها واهیست
هوا سردست و سوزش سخت و پایم مشتاق لغزیدن
چگونه تا پای دار ، دوام آرم؟؟
نگریم ، رخ نبازم ، فریاد برنارم؟؟
چه تنهایم ، چه رسوایم ، چه بی مقدار
چرا بر مرگ من مشتاق گشتید آی مردم بیمار؟
به سان اشتر پیری که بر مسلخ برندش
آهسته ، با اکراه
میکشانندم پای دار
من بیمار میخندد
من هوشیار می گرید
من دیندار می ترسد
از عذاب نار
من اکنون صد من ام در یک تن
بعد این مردار
دلم لرزان و دستم از پشت آویزان
نگاهی می کنم بر جمع مشتاقان
نگاه می سرد بر سیل اشک مادر پیرم
یادم هست روزی را که عاقم کرد و گفت از تو دلگیرم
حرامت باد آن شیرم
اگر مرگم با زجر باشد چه؟
وگر عاقش بگیرد چه؟
این حلقه گلویم را می خراشد هایصدا خر خرش را ! وای
این حلقه که گردنبند محکومین اعدام است
این چشم بند که خفتگان چشمان است
کنون بر چشم و گردنش بستند
چشمانش از این دنیا رخت بستند
فردای همان دیروز بود
که
هر چه امروز بود را با خود برد
و با چشمهایم هر روز آشنا شد
دهانم خاک را می بوسید
و تنها تا آدم شدن
یک
آنروز مانده بود
که
دیگر روز
نبود
نه با لبان پرنده
آشنا بود آوازی
نه با بالش پروازی
سقف آسمان اما
بر سرش
همیشه باز
Last edited by amir 69; 08-10-2008 at 22:09.
شبیه غربت یک انتظار طولانی
به پای خاطره هایت همیشه زندانی
در این غروب جدایی ها دوباره خواهم شست
هوای عشق تو را با دو چشم بارانی
طناب دار دلم را توئی که میبندی
به سقف وسوسه هایم در این پریشانی
دلی به جرم غمت بی گناه خواهد مرد
چرا در این شب یلدا ، چرا زمستانی؟
شبی که چرت غرورم شکست ، می دانم-
فریب خورده عشقم شبی که میدانی...
من از خدا گله دارم خدای عاشق ها
که مُهر عشق تو را زد به پیشانی
شبی که حنجره زخمی ، و اشک بی تابست
شبیه ناله خزیدم به گوش ویرانی
دوباره بدرقه کردم تمام دردم را
به سوی غربت یک انتظار طولانی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)