من بودم حداقل ماهی پلو درست می کردم
****
داشتم از منزل بیرون می رفتم همسایه در چارچوب ایستاده بود ، از دور گفتم : آقای ... من می رم بیرون با خودم کلید نمی برم ، در رو نبندید هیچی همینو گفتم و محکم در رو بستم
وقتی برگشتم خونه همسایه ام تو همون چارچوب ایستاده بود و بلند می خندید :"تو خودت می گی در رو نبد بعد محکمتر از همیشه می بندیش"
---
یک فکسی رسید که شما رو برای فلان جلسه در محل" همایشهای صدا و سیما " دعوت کردیم برای فلان چیز
خب تابستون بود و محوطه ی جام جم هم خنک و پر از سبزه و درخت بود
تا من محل جلسه رو پیدا کنم از بازرسی حراست رد بشم سرمای عجیبی خوردم
آب از بینیم سرازیر بود و فقط دو تا دستمال کاغذی داشتم و دیگر هیچ
جاتون خال چون دیر کرده بودم دقیقا روبروی خانمهای جلسه و روبروی دوربین "تنها جای خالی " نشستم و جلسه بسیار ساکت برگزار می شد و همه هم چشم در چشم همدیگر
تازه قرار بود من متنی رو که شب قبل آماده کرده بودم بخونم !
فیلمبردار هم دقیقا روی من زوم می کرد و در آستانه ی درب خروجی هم خانمی مشغول نُت برداری جلسه بود ، خلاصه اینکه با اون سرماخوردگی آبروی ما رفت اونهم مستند " فیلم جلسه" من با دوستم " آقای دکتر" با هم دعوت شده بودیم ؛ از اون به بعد ایشون هر وقت سمینار یا همایشی بر قرار بود بشوخی بمن می گفت : آقای ... می آی بریم جلسه
هی چقدر خجالت آور بود حتی خاطره اش
![]()



اومدم درستش کنم گفتم آبش رو عوض میکنم چند تا ماهی میخرم میندازم توش. نصف آبش رو خالی کردم اومدم آکواریوم رو بلند کنم از رو اوپن یهو کمرم گرفت از دستم افتاد شکست تمام آشپزخونه رو آب گرفت... کلا سه روز رفتن من خونشون رو به گند کشیدم. دیگه بعد از اون هیچ کس به من کلید خونش رو نداد :(.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
جواب بصورت نقل قول



