تبلیغات :
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 50 از 87 اولاول ... 4046474849505152535460 ... آخرآخر
نمايش نتايج 491 به 500 از 866

نام تاپيک: نويسندگان عزيز ميخواهيم داستان بنويسيم!

  1. #491
    داره خودمونی میشه Whansinnig's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    124

    پيش فرض

    وسترن جان ! اول از همه برنده شدنتون رو در مسابقه تبريك مي گم و بعد هم ممنون از اين كه راجع به نوشته هام نظرتون رو دادديد ولي كاش اسم اون دو داستانك هايي كه گفتيد رو مي نوشتيد تا بدونم ، راجع به كدومشون مي گيد ...

    به نظرمن هم داستان " با بال شكسته " زيبا بود و تاثير گذار ....

    راجع به نام كاربري عجيبي هم كه فرموديد ، دوستان مي تونند معادل فارسي اش رو خطاب كنند: به معناي " مجنون " (صادقانه بگم ، اين نام مستعار، تخلص شعرهامه ...گفتم شعر اما جدي نگيريد ،هنوز نه وزن دارن .. نه قافيه ... )

  2. #492
    داره خودمونی میشه Whansinnig's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    124

    پيش فرض

    ... ديوانه ...

    ديوانه بود ...
    يعني همه همينطور مي گفتند .. .

    ـ داشتم از پشت پنجره نگاهت مي كردم ، بازهم همون پيرهن سفيد رو پوشيده بودي ...

    ـ يه دفعه اومد تو اتاقم ... تو رو نديد ... اما وقتي صدات رو شنيد ، رو كرد به منو گفت : " بيچاره ... ببين چه جوري داره گريه مي كنه ... "

    ـ سرم رو به طرفش چرخوندم و بهش خنديدم ، گفتم : ... "ديوانه " ...
    آخه من دوست داشتم اونقدر گريه كني تا لباس سفيدت خيس خيس بشه ، تازه اون موقع هايي كه اون پيرهن سياه و چروكه رو از تو بقچه در ميآوردي و مي پوشيدي ، مي نشستم و از ته دل خدا خدا مي كردم يكي دلت رو بشكونه تا دوباره گريه ات رو ببينم .... آخه قشنگ گريه مي كردي ...
    گاهي وقت ها كه قهر مي كردي و مي رفتي سفر ، دلم برات تنگ مي شد . اما راستش تو دلم از اينكه هيچ كسي تحويلت نمي گرفت، خوشحال بودم ، همش منتظر بودم ، منتظر بودم بياي و....

    ـ قهر كرد .... وقتي مي خواست از اتاق بره بيرون ، بهم گفت : " مي دوني چيه ! اصلا اصلا تقصير تو و همه ي ي اوناااست كه كه كه ...."
    يه دفعه بغض راه گلوش رو بست و حرفش رو ناتموم گذاشت و رفت ...

    انگاري توام قهر كردي ...

    به خودم كه اومدم ديدم رو تخت نشستم و دارم براي تمام لحظه هايي كه تو گريه كردي و من از گريه هات لذت بردم ، اشك مي ريزم ...

    راست ميگفت : تقصير ما بود ، اونقدر دلت رو شكونده بوديم كه با يك تلنگر اشكت در مي اومد ... اما وقتي ديگه اشك هاي تو ام مارو به خودمون نياورد ، قهر كردي ، ...
    حالا ديگه وقتهايي كه پيشمون هستي ، آروم و ساكت يه جا مي شيني و كمتر گريه مي كني ، ...
    حالا ديگه اگه دلت هم بشكنه و اشكهات روي پيرهنت بريزه ، زود زود پيرهنت رو عوض مي كني و دوباره ساكت و آروم مي شي ...

    تازه فهميدم اون " عاقل " بود ، ما " ديوانه " و تو "عاشق" ...

  3. #493
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    سلاماقای مارشال کار شما عالی بود ...راستی سعید جان یادم رفته بود برای اون نوشته بیمارستان و ملاقات ما نظر بدم ..من مو بلند نیستم ولی قد بلند هستم ..>به وسترن عزیز هم تبریگ میگم دوباره .. . .

  4. #494
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    واشمینگ عزیز کار شما هم خوب بود ...

  5. #495
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    نا كجا آباد...
    پست ها
    126

    پيش فرض

    بچه ها چرا اينقدر تاپيك سوت و كوره؟
    بابا حتما لازم نيست كه بيايين و داستان بزارين! يه پستي، پيغام خصوصي، چيزي...
    من كه شخصا داره گريه ام مي گيره! نه پدرام هست، نه مهدي، نه ... پس يه دفعه تاپيك رو ببندند راحت شيم ديگه!
    نمي دونم، شايد هم طبيعيه. چون من نزديك عيد بود كه عضو سايت شدم و فكر مي كردم كه هميشه اينجا شلوغه.
    من فكر مي كردم دوستان در مورد داستان واقعه حساسيت بيشتري نشون بدن، به خصوص كه مي خواستم عكس العملشون رو در مورد توصيف حدسي خودشون، ببينم؟!
    راستي بچه ها من با آقا بنيامين در وبلاگشون همكار شدم و نوشته هاي قبلي و بعديم رو هم در تاپيك و هم در وبلاگ قرار ميدم. اگه اراجيفم مورد پسند شماست، سري بهش بزنيد و من و بنيامين رو خوشحال كنيد!

  6. #496
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    با سلام خدمت دوستان گرامي

    من راستش فعلا مشغول يك رمان كودكان به نام " بره هاي چوپان دروغگو" هستم.

    راستي من برخي از نوشته هايم را براي كانون ادبيات فرستادم خوشبختانه در سايتشون قرار دادند.

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  7. #497
    اگه نباشه جاش خالی می مونه western's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    for sale
    پست ها
    469

    پيش فرض

    دُ کی سعید همه که مثل شما و حمید جان استعداد ندارند تند تند اینجا سر بزنند و چیزی بنویسند صاحب خونه که
    نمی دونم چی شده بعید بود اینهمه مدت سر نزنه...مهدی هم نگرانم کرده امیدوارم مشکلی نداشته باشه
    راستی حمید جان از خبر خوشت خیلی خوشحال شدم تبریک می گم اینکه درسایتشون قرار دادند چیز بعید و عجیبی
    نبود نوشته های شما اونقدر قشنگه که اگه نمی ذاشتند بعید و عجیب بود!!!!!!!!

  8. #498
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    58

    پيش فرض

    من شاعرم اگه در اين زمينه ميتونم
    كمكتون كنم خوشحال ميشم

  9. #499
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    راستی حمید جان از خبر خوشت خیلی خوشحال شدم تبریک می گم اینکه درسایتشون قرار دادند چیز بعید و عجیبی
    نبود نوشته های شما اونقدر قشنگه که اگه نمی ذاشتند بعید و عجیب بود!!!!!!!!

    شما همیشه به من و نوشته هام لطف دارید. ممنونم

  10. #500
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    سبز ، قهوه ای ، سیاه




    با رنگ سبز اغوا کننده ای که نظر هر رهگذری را به خودش جلب می کرد، مرتب و منظم کنار هم زندگی می کردند.
    یک روز همه با هم جلسه گرفتند تا در مورد تنها عنصر نامرتب و قهوه ای جمعشان صحبت کنند. آنها تصمیم گرفتندکه این عنصر غیر سبز را از جمعشان بیرون کنند.
    یک هفته بعد آن جمع سبز با عناصری سیاه پر شده بود. جای مترسک قهوه ای در مزرعه سبز کاهو در هجوم بی امان کلاغهای سیاه واقعا خالی بود.
    Last edited by hamidma; 22-04-2008 at 21:38.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •