برداشت خودم برای خودم مهمه و چون اگه من یک چیز رو نفهمم انگار دارم ناخود آگاه از ارزش نوشته ی نویسنده کم می کنم ..
به هر حال ببخشید ..
نتیجه مسابقه کی اعلام میشه ؟
 
 
				برداشت خودم برای خودم مهمه و چون اگه من یک چیز رو نفهمم انگار دارم ناخود آگاه از ارزش نوشته ی نویسنده کم می کنم ..
به هر حال ببخشید ..
نتیجه مسابقه کی اعلام میشه ؟
 
			
			 
			
			
			
			 
			
				 
 
				بر و بكس، چرا اين تاپيك اين قدر سوت و كور شده؟ اسفند دود كنين، به خصوص براي مهدي كه انگاري غيب شده!
حميد جان نظر ندادي، ندادي، ندادي... ولي بالاخره گل كاشتي، چون حرفات خيلي بهم كمك كرد تا خودم رو بشناسم! در مورد سوالت هم من شخصا فكر مي كنم برداشت مخاطب در حالت كلي تا اونجايي اهميت داره كه حداقل از موضوع چپكي و منفي و وارونه، نتيجه نگيره.
من كه به ترتيب، اين سه نفر رو شانس برندگي مي دونم:
1- وسترن
2-نوشته اي كه راجع به آقا جون و بي بي و سرفه خوني و اين حرفا بود؟...
3- آق حميد
4- خودم!
راستي، ازتون خواهش مي كنم راجع به اين داستان جديدم يه انتقاد كارشناسانه بكنين. خودم نمي دونم كه ايراد كارم كجاست... هرچند وقتي آق حميد علاقه اي نشون نده، بنيامين جون هم نظر نميده و وسترن هم اصلا نمي خوندش و مهدي هم كه... من رفتم با قلم، شاه رگ دستم رو بزنم!
 
 
				در مورد برداشت خواننده از داستانک
نظر من این هست که داستانک یه هنر مدرن هست و اصولا در هنر مدرن همه چیز به عهده مخاطب و بیننده اثر هنری است هر کس می تواند برداشت خود را داشته باشد......
 
 
				سعید جان شما همیشه نسبت به من خیلی لطف دارید.من البته که باید داستانهای شما رو بخونم چون اونقدر قلم
شیرینی دارید که نمی تونم صرفه نظر کنم.راستش اوایل امیدی نداشتم چون بنظر میاد در مینی مال زیاد قوی نیستید اما این داستانهای...خیلی کوتاه شما عالی اند بطوری که گاهی شک می کنم نکنه از جایی کش رفتید مثل
مینی مال های حمید جان که خیلی اصیل تر از اونند که بشه باور کرد یک نویسنده گمنام ایرانی می نویسه!
این داستان قهوه خونه شما بازم عالی بود یک تکان روحی!یک مشکل فرهنگی خاص ما!کوبیدن قهرمانان!چی بگم؟
خوشم اومد.
واما صفحه قبل حمید جان سوالی پرسیده بود درباره اینکه برداشت خواننده چقدر مهمه و خواسته بود هممون نظر بدیم پس منم نظر خودم رو بگم که نظر خواننده صددرصد مهمه یک درصد هم کمتر نه!چون نویسنده کتاب رو می نویسه تا خواننده بخونه اگر نه توی ذهنش نگه می داره برای خودش یا اگه روی کاغذ آورد برای دل خودش اونو می تونه
توی گنجه اش قایم کنه!درسته نظرها و برداشتها فرق می کنه اما باید برداشت اکثریت رو در نظر گرفت و به کار ادامه
دادونویسنده وظیفه داره هر جا لازم شد نوشته اش رو توجیه کنه و تو ضیح بده این حق خواننده و طرفدار نویسنده است که درک کنه نویسنده نباید خودخواه باشه چون اگر خوانندها نباشند نویسندگی ارزشی نداره...
 
 
				
ممنون از پاسختون .
كارهاي شما را هم مطالعه كردم . به نظرم كاراي خوبي بودند .
 
 
				با تشکر فراوان از وسترن جان
از اینکه اینجا امدند و لطف کردند نظر دادند ممنونم .
 
 
				ممنون از پاسختون .
كارهاي شما را هم مطالعه كردم . به نظرم كاراي خوبي بودند .
منتظر داستانهای دیگر شما هم هستیم.
 
 
				خيلي اهل داستانك نوشتن نيستم . راستش كارهاي برخي از دوستان رو كه مي خونم خجالت مي كشم از كارهاي خودم بذارم ، اما شايد اين جوري دوباره وسوسه شم كه بنويسم ...
... پرواز آخر ...
كنار جوب افتاده بود ...
ماشيني بهش زدو رفت ...
بي توجه ...
پدر كنارش پرپر مي زد ...
داشت جون مي داد، گاهي از شدت درد سرشو به ديواره ي جوب مي زد ، درست جلوي چشمان پدر ...
ماشينها با سرعت زيادي رد مي شدند ...
بي توجه ...
فرزند مرد !
پدر غمناك پرواز كرد و وسط خيابون نشت ...
ماشين غول پيكري بي توجه ، پرنده رو زير گرفت ...
اما هيچ كس با خودش نگفت : چرا پرنده براي " پرواز " بلند نشد ...
 
 
				خوشحال مي شم اگه راجع به داستانك هام نظر بديد ...
قاب زندگي
پسرك مي دانست زياد زنده نحواهد ماند ، اين را از نگاه اطرافيانش دريافته بود .
مي خنديد ... به همه ي آنهايي كه به ترحم به او مي نگريستند .
مي دانست ... زندگي آن سوي غم ها زيباتر از تخت سفيدش است.
فردا صبح پسرك با لبخندي خداحافظي كرد ، از قاب زندگي ...
پايان
 
 
				امروز کتاب " برای کلانتر صندلی بگذارید" نوشته ارش نصیری به دستم رسید. کلی دردسر کشیدم تا از طریق اینترنت خریداری کردم و بعد از کلی به دستم رسید.
نوشته های زیبایی دارند. ایشان به سبک مینی مال
برخی از نوشته های ایشان:
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)