دل اگر رفت شبی کاش دعايی بکنيم
راز اين شعر همين مصرع پايانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعايی بکنيم
راز اين شعر همين مصرع پايانی بود
دمی فرصت غنیمت دان در این فصل
که دنیای دنی بی اعتبار است
تا كي بگويم برگرد
و تو بادبادكي را كه ته دريا به جلبك ها گير كرده
بهانه بياوري براي نيامدنت
اصلا بگذار طعم خاكستري شب رابچشم
بگذار آن قدر شبيه دريا شوم
كه تو ديگر به چشم نيايي
بگذار بميرم ...
من از شیرینی شور و نوا بیداد خواهم کرد
چنان کز شیوهی شوخی و شیدایی تو بیدادی
تو خود شعری وچون سحر و پری افسانه را مانی
به افسون کدامین شعر در دام من افتادی
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
به شرط آن که گهگاهی تو هم از من کنی یادی
یار بیگانه نوازم شرح عشق جانگدازم قصه ای از سوز و سازم
با تو می گویم امشب
تا که چشم جان گشودم شمع پنهان وجودم شعله زد در تار و پودم
آه جانسوزم بر لب
تو ندانی که چه کردی به من و دل من به خدا
چه غمت از من بیدل تو کجا من خسته کجا
رهگذار بی نصیبی بی قراری بی شکیبی تا سحرگه ناله سر کرده
نیمه شبها در سیاهی بی نصیبی بی پناهی از سر کویی گذر کرده
ای بهشت موعودم آن سیاهی من بودم ای بی خبر ای سرور من
می گذشتی از بر من
نه اشک چشمم را بدیدی نه ناله قلبم شنیدی
چو بخت من رفتی مه من چو آهوی صحرا رمیدی
ز سوی من دامن کشیدی تو دل شکن رفتی
...
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سرآمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
نه از رومم نه از زنگم ---------- همان بی رنگ بی رنگم
م امید
من نگویم که مرا از قفص ازاد کنید
قفصم برده به باغی و دلم شاد کنید
گُلم ...
دِلم ...
اين روزها که هر کسي
به دنبال شاخه گُل سرخي
براي گرفتن جواز ورود به دلي است ...
من به دنبال کور چراغي هستم
تا در اين شب هاي پوچ و کدر
تکه تکه بال هاي شکسته ام را
پيدا کنم ...
گُلم ...
دِلم ...
هياهوي دنيايِ سياه
سبب نَشُد
تا گُل بوسه هاي گرم تو را فراموش کنم ...
گُل بوسه هايي از جنس آب
از جنس آفتاب ...
گُل بوسه هايي که گاه
تا سال ها
تَعلُقِ خاطري فراتر از يک بوسه
به من داد ...
Last edited by sise; 29-02-2008 at 12:46.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)