تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 50 از 640 اولاول ... 4046474849505152535460100150550 ... آخرآخر
نمايش نتايج 491 به 500 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #491
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نه به خاطر شعر
    نه به خاطر جور دیگر زیستن
    خانه من برای دو نفر کوچک بود
    به همین خاطر تنها ماندم

  2. #492
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    این دهکده بیهوده زیباست
    آسیاب ها
    بیهوده می چرخند
    شعر دست مرا گرفته
    به دور دست ها می برد
    بیچاره پدر
    بیچاره مادر
    بیچاره لیلا
    من دیگر باز نمی گردم.

  3. #493
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    هیچ کس باور نمی‌کند
    که من
    به خاطر صدایی که
    دوباره بشنوم
    در کوچه های شبانه
    تلف شدم
    مردم
    تو صدای دل‌انگیز پیانویی بودی
    که در یک شب مهتابی
    از کلبه‌ای مجهول به گوش می‌رسید
    هیچ کس باور نمی‌کند
    که من
    به خاطر…

  4. #494
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    وقتی کسی قرار نیست بیابد
    خانه را برای اوهامت مهیا می‌کنی
    لازم نیست موهای سفیدت را رنگ کنی
    با زیرپیراهن سفیدت راه می‌روی
    و یال بلند اسبی سفید را نوازش می‌کنی که یک پایش می‌لنگد
    بچه‌ گربه‌های مرده را از زیر مبل‌ها بیرون می‌آوری
    و زیر خروارها کاغذ سفید دفن می‌کنی
    در خورجین اسب
    دفترچه‌ی نتی می‌یابی
    پشت پیانوی شانزده‌سالگی‌ات می‌نشینی
    همه‌ی نت‌ها، نت‌های وداع‌اند
    وداع‌ها در هوا معلق‌اند
    در چشم‌های اسب
    در بوی همه‌ی مردگان نوشته‌هایت
    در زنگ در که لال است
    و در ماه که از قاب پنجره‌هایت رفته است
    در هر وداع
    وهمی نو به خانه‌ات می‌آید
    خانه را برایش مهیا می‌کنی.

  5. #495
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مانده ام

    چگونه تو را فراموش کنم

    اگر تو را فراموش کنم

    باید...

    سال هایی را نیز که با تو بودم

    فراموش کنم

    دریا را فراموش کنم

    و کافه های غروب را

    باران را

    اسب ها و جاده ها را

    باید

    دنیا را

    زندگي را

    و خودم را نیز فراموش کنم

    تو با همه چيز در آميخته اي

  6. #496
    حـــــرفـه ای H M R 0 0 7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Shanzelize Street
    پست ها
    4,959

    پيش فرض

    غریب آشنا با من،

    دلم تنگ است باور کن
    پس از تو
    زندگی با مرگ همرنگ است باور کن
    کمک کن تا دوباره جاده ها بی انتها باشد
    نباشی پای رفتن های من
    و این بر شانه های عشق یک ننگ است باورک

  7. #497
    پروفشنال bahal20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    خاك پاك شوشتر
    پست ها
    564

    پيش فرض

    غم با همه نامردیش هر شب به من سر می زند
    ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا

  8. #498
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    بیهوده عاشق تو شدم
    نه نامی داشتی
    نه چهره ای
    در تاریکی بازی می کردم
    باید می باختم
    حالا منم و دست های خالی
    و ماه سکه ای ست
    دست نیافتنی
    حالا منم و سرشکستگی
    قماربازان
    سرشکسته به خانه برمی گردند



    رسول يونان

  9. #499
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    قطره اشكي شده اي
    درگوشه چشهانم
    زماني بودي و
    حالا نيستي
    يادش بخير خانه اي كه داشتيم
    با احترام خم مي شوم
    ويك شاخه گلسرخ ميگذارم
    برمزار گذشته
    وروز . روزي بسيار غم انگيز است ...

    دريا بالا آ مد
    آنقدر كه
    درقاب پنجره جاي گرفت
    نمي دانم
    شايد هم پنجره پائين رفت
    تا دريا را
    به من نشان بدهد
    بالاخره
    از اين اتفاق ها مي افتد
    وقتي كه تو باشي
    حالا كه نيستي
    من به پرندگان حق مي دهم
    كه نخوانند
    همينطور به خورشيد
    كه مضحك و منگ

    مثل يك دلقك ديوانه از كوچه ها بگذرد ...





    رسول يونان

  10. #500
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    خم می شه و یه گلوله بزرگ برف بر می داره
    خوب گردش می کنه و پرت میکنه به طرف تو
    جا خالی می دی اما اون گلوله با تمام قدرت به صورتت می خوره
    صورتت کرخ می شه و با سر به عقب پرت می شی
    می دوه به طرفت و معذرت خواهی می کنه
    آسمون دور سرت می چرخه
    کلمات رو به صورت بریده و نا مفهوم می شنوی
    اون داره تکونت می ده که چشاتو نبندی
    اما تو کم کم داری سبک می شی
    تو خاطراتت یه بچه شاد وشیطون رو می بینی
    که داره با عروسکش بازی میکنه
    صفحه ها تند تند ورق می خورن
    بزرگ و بزرگتر می شه
    همه چیز خوب پیش میره
    شاد شاده
    فکر میکنه زمین مسخر به راه رفتن اونه
    جونه و پر از نشاط
    شور زندگی تو چشاش موج میزنه
    هیچ چیز نمی تونه اونو خسته کنه
    تا اینکه یه روز یه شاخه مریم سپید
    تو اتاقش اونو عاشق می کنه
    فقط باید از پنجره نگاهش کنه
    اگه مریم بفهمه که اون بی دل شده
    از پیشش میره
    پس باید یواشکی گریه کنه
    که گلش اشکش رو نبینه
    باید بغضش رو فرو بده و دم نزنه
    نفسش کند شده
    نوشیدن عشق بی رمقش کرده
    گیج گیج
    چشماتو می بندی
    تا بازم اشکاتو نبینه

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •