بگذار تا شیطنت عشق
چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید.
هر چند آن جا جز رنج و پریشانی نباشد،
اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن!
بگذار تا شیطنت عشق
چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید.
هر چند آن جا جز رنج و پریشانی نباشد،
اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن!
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يك ريز و پي در پي
دم گرم خودش رادر گلويم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
بدينسان بشكند دايم سكوت مرگبارم را
سالها پيش دل من...
كه به عشق ايمان داشت...
تا كه آن نغمه جانبخش تو از دور شنيد...و در آن مزرع آفت زده شوم حيات..
شاخ اميدي كاشت...
چشم در راه تو بودم ..كه تو كي ميايي...
....بر سر شاخه سر سبز اميد دل من ...كه تو كي..
ميخواني
چه درد آور است از من گفتن
همچون سایه ی لرزان پاره ابری رهگذر
بر سینه ی تافته ی غربت این کویر
افتاده ام و می نگرم تا در زیر این آسمان
کسی هست که بار سنگینی را
که بر دوش های خسته و فرتوت این کلمات نهاده ام
و بر پشت زمین روان کرده ام ،بر گیرد؟؟
خوشنودم که آزادم
آزادی معبود من است
به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است
هر دردی بی درد
هر زندانی رهایی
هر جهادی آسودگی
هر مرگی...حیات
آخر،... چه بگویم؟
من تنهایی را از آزادی بیشتر دوست دارم
--------------------------------------------
و حال می خواهم چه کنم؟
قلب که می زند برای کیست؟
برای چیست؟
و صبح که سر بر می کشد برای کیست؟
برای چیست؟
رفیقان من با من مدارا کنید!0
به پرتگاه چه نیستی ای زندگی من خواهد لغزید؟
فراخنای زمین،0
سخت تنگ من است
احساس عرفانی
.
.
عرفان چراغی است که در درون آدمی روشن می شود،رابطه ایست که انسان مادی را به موجودی غیر مادی تبدیل میکند که از تمام فضای طبیعت فراتر رفته و از سطح طبیعت بیشتر اوج گرفته است
.
.
رابطه ایست که او را بسوی آنچه اینجا نیست می راند و این تکاملِ معنویِِِیِ اوست
.
.
تمام مذاهب غیر از احکامی که راجع به زندگی و اقتصاد و سیاست و اخلاق و امثال اینها دارند واجد یک رشته ی عرفانی اند و اساسأ جوهر دینی همین احساس عرفانی» است0»
.
.
چه این دین شرک باشد یا توحید ،غربی باشد یا شرقی چون این وجوه مربوط به نوع و درجه تکاملی مذهب است واگر این احساس عرفانی از آدم گرفته شود انسان به صورت حیوانی کامل تر وهوشیارتر وقوی تر ومسلط تر بر طبیعت و بر نیازهایش در میان حیوانات در نمی آید
.
.
پيرو علي
اگر مي بينيم پيرو علي و كسي كه براي علي اشك مي ريزد و كسي كه محبت علي در قلبش موج مي زندء سرنوشتش و سرنوشت جامعه اش دردناك استء
معلوم است كه علي را نمي شناسد و تشيع را نمي فهمدءهرچند كه ظاهرا شيعه باشد.
و شما :
ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید !
پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.
و شما :
ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !
پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
و شما :
ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم...
پس از این مرا کمتر خواهید دید !!
« دکتر علی شریعتی »
خواستم از “بوسوئه” تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزي در مجلسي با حضور لويي، از “مريم” سخن ميگفت . گفت: هزار و هفتصد سال است كه همه سخنوران عالم درباره مريم داد سخن دادهاند .
هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملتها در شرق و غرب، ارزشهاي مريم را بيان كردهاند .
هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان در ستايش مريم همه ذوق و قدرت خلاقهشان را به كار گرفتهاند .
هزار و هفتصد سال است كه همه هنرمندان، چهرهنگاران، پيكرسازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمنديهاي اعجازگر كردهاند .
اما مجموعه گفتهها و انديشهها و كوششها و هنرمنديهاي همه در طول اين قرنهاي بسيار، به اندازه اين كلمه نتوانستهاند عظمتهاي مريم را بازگويند كه: “مريم، مادر عيسي است ”.
و من خواستم با چنين شيوهاي از فاطمه بگويم. باز درماندم :
خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه ي بزرگ است .
ديدم فاطمه نيست .
خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد است .
ديدم كه فاطمه نيست .
خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است .
ديدم كه فاطمه نيست .
خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است .
ديدم كه فاطمه نيست .
خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است .
باز ديدم كه فاطمه نيست .
نه، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست .
فاطمه، فاطمه است ».
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)