سلام
واقعا" می بخشید من پسرم اما در یه مورد به همفکری شما نیاز مندم لطفا" یه نگاهی به این بندازین که خیلی به کمکتون نیاز مندم:
راستش من یه پسر فوق العاده فوق العاده خجالتی ام الان که چند سالی میشه 20 رو رد کردم هنوز با یه دختر درست حسابی حرف نزدم
اصلا" بخوامم نمی تونم وقتی با یه دختر روبرو می شم اول صدام قفل میشه و هیچی نمی تونم بگم بعد هم تعریق شدید و تپش قلب و سرخ شدن:43: گاهی از اوقاتم اینقدر استرسم بالاست که از چشمام هم اشک میاد
نه اصلا" فکر نکنید اینا یه شوخیه من اینها رو تو لحظه لحظه های این چند سال با تمام وجودم حس کردم دکتر می گه این یه بیماری روحی فوق العاده فوق العاده فوق العاده نادر و کمیاب(نمی دونم چرا من باید به این مبتلا می شدم)،قبل از 18 سالگی هم یه پسر فوق العاده آروم بودم(که همه می گفتن چه پسر خوبی،نگو خجالتی بودم) البته اونوقت هیچوقت تجربه ی برخورد با یه دختر یا جلوی یه جمع قرار گرفتن رو نداشتم بنابراین اصلا" دچار اون علائمی که گفتم نشده بودم بگذریم به هر حال من الان به جمع هراسی شدید دچارم بذارید یه ذره از خودم براتون بگم فکر نکنید که اینا بلف یا توهم یا چیزی شبیه این ها همه ی این ها چه بیماریم و علائمش و چه تعریفی که می خوام از استعدادم بکنم همه رو با صداقت تمام دارم می گم می خوام خودم رو خالی کنم پکیدم از فشار
روحی نمی دونید زندگی با social phobia یا همون جمع هراسی چقدر زجر آور
به هر حال الان من یه جوون خوشتیپ و خوش سیما(به تصدیق دیگران) با هوش ،استعداد و خلاقیتی باور نکردنی و(که البته با این بیماریی که من دارم و با افسردگی ناشی از شکست اجتماعی این استعداد راه با جایی شاید نبرده) پسری پاک و صادق، حساس و حتی پسری بدون دوست و رفیق می باشم البته یکی دوتا دوست از دوران کودکیم دارم
راستش اظطراب من کلا" در مقابل جمع حتی جمعی از پسرها اما برای مظطرب شدنم حضور حتی یه دختر هم کافی حتما" تعجب می کنید اما حقیقت داره شاید باید نیاز برقراری رابطه(البته از نوع سالمش رو) رو در خودم سرکوب کنم شاید هم باید آرزوی داشتن ارتباط سالم با دختر ها و در نهایت ازدواج رو با خودم به گور ببرم......همینجا از همتون به خاطر این رساله ی دور و دراز عذر می خوام آخه نمیودونم چیکار کنم کلافه شدم کلافه.gif)
یادم رفت بگم خواهش می کنم یه چیزی اینجا بگید:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید