ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
به نام خداي من
...
اي جگر گوشه كيست دمسازت
با جگر حرف ميزند سازت
تار و پودم در اهتزار آرد
سيم ساز ترانه پردازت
حيف ناي فرشتگانم نيست
تا كنم ساز دل هم آوازت
...
سلام
تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من
هيچ كس مي نپسندم كه به جاي تو بود.
درديست غير مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن
البته من در حدي نيستم كه چيزي بگم ولي بهتره اسم شاعران رو هم بنويسيم.
___________________________________
نه عادلانه نه زيبا بود
جهان
پيش از آنكه ما به صحنه برآييم.
به عدلِ دست نايافته، انديشيديم
و زيبايي
در وجود آمد.
احمد شاملو
به نام خداي من
...
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال من پرنده پر نمي زند
يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچسار شب در سحر نمي زند
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند
...
دور زمانی است که ماه
خاموش است
و چند شبی است که خورشید نیز
و همه ستارگان،
اما،
هر شب
بلبلان
خورشید را
در آب می بینند
و بسان پروانه ای معشوقه به نور،
جذب آب می شوند
حوضچه ی خانه ی من، اکنون
میعاد عاشقان شده است
و ماه
همچنان
خاموش است
Last edited by john_mcdollar; 10-11-2005 at 12:28.
سلام
ترا من زهر شيرين خواهم اي عشق
كه نامي خوشتر از اينت ندانم
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم...
فريدون مشيري
به نام خداي من
...
سلام دوست عزيز
...
من گمان ميكردم
دوستي
چهار فصلش همه آراستگي است
من چه ميدانستم
هيبت باد زمستاني هست
من چه ميدانستم
سبزه مي پژمرد از بي آبي
سبزه يخ ميزند از سردي دي
من چه ميدانستم
دل هر كس دل نيست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بي خبر از عاطفه اند....
...
در حيرتم از باده فروشان كايشان
زين به كه فروشند چه خواهند خريد
خيام
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)