نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کتم
با التماس اما تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
مهدیا در کشور آلاله های سر بلند
بوی خون می اید از افکار دینداران چرا ؟
امشب به كويت آمدم دانم كه در واميكني
رحمي به اين خونين دل رسواي رسوا ميكني
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
تقويم مرا به هم زدند!
- حرفی نيست -
از سر ميشمارم
هشت
هفت
شش
و دوباره پنج
جعل پیر گفت با انگشتر
که سر و روی ما سیاه مکن
گفت در خویش هم دمی بنگر
همه را سوی مانگاه مکن
این سیاهی سیاهی تن تسست
جاه مفروش و اشتباه مکن
با تو رنگ تو هست تاهستی
زین مکان خیره غم راه مکن
.....
نذار از رفتنت ویرون شه جانم
نذار از تو خاکستر بریزم
کنار من که وامی پاشم از هم
تحمل کن تحمل کن عزیزم
من ماندم و تنهایی عشق و همه شیدایی
دردا که غم دوران آخر نرسد جایی
در حسرت واندوهم، با خویشتن خویشم
ای به ز تن و جانم " وقت است که باز آیی"
آمد درست زير شبستان گل نشست
دربين آن جماعت مغرور شب پرست
يک تکه آفتاب نه يک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
اين بيت مطلع غزلی عاشقانه نیست
اين سومين رديف نمازی خيالی است
گلدسته اذان و من و های های های
الله اکبر و انا فی کل واد ... مست
سبحان من يميت و يحيی و لا اله
الا هو الذی اخذ العهد فی الست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)