قصه این راه بیپایان...
مصطفی عزیزی، تهیهکننده:
بعد از موفقیت مسابقه <تلاش> و سریال <مسافر> از نظر جذب مخاطب، مدیر وقت گروه اقتصاد شبکه اول جناب مهندس ارژمند، که مسابقه تلاش را برایشان طراحی و تهیه کرده بودم، از من خواستند تا طرح سریالی در زمینه مسائل اقتصادی بنویسیم و به گروه ارائه دهم. اگر بخواهیم آن طرح را در یک جمله خلاصه کنیم آن جمله این است: <جوانی که طی شکست عشقی به خارج رفته است، بعد از مدتها به کشور باز میگردد. او با طرح ایدهای برای تولید کالایی مهم در داخل کشور که با موانعی از سوی واردکنندگان آن کالا رو به رو میشود...> و این خلاصهتکجملهای <راه بیپایان> نیز هست و آن سال، سال ۸۱ بود.
آن طرح اولیه که نامش از آن روز تا همین چند روز پیش <بوی گندم> بود در شبکه اول و شورای اقتصاد سازمان تصویب شد، اما بعد به دلیل تغییرات مدیریتی که اتفاق افتاد طرح به شبکه سوم منتقل شد و در این فاصله سیناپسی نسبتاً کامل و دو قسمت اول سریال را نوشته بودم و طرح تصویب شد در شبکه سوم و این سال ۸۲ بود.
سیزده قسمت را کامل نوشته بودم که به این نتیجه رسیدم باید کار را به کس دیگری بسپارم. علیرضا بذرافشان و مهدی شیرزاد از اینجای ماجرا وارد شدند و در همین زمان این شانس و فرصت برای ما پیش آمد که از راهنماییهای ارزشمند علیرضا افخمی بهرهمند شویم و این سال ۸۳ بود.
بیست و شش قسمت توسط بذرافشان و شیرزاد با نظارت کیفی علیرضا افخمی نوشته شد، اما از نظر آقای افخمی فیلمنامه هنوز جای کار داشت. از اینجا همایون اسعدیان وارد ماجرا شد. اسعدیان کارگردانی کار را به شرط این که تغییراتی در فیلمنامه بدهد پذیرفت و سال، سال ۸۴ بود.
باز جلسات مشترک چهار یا پنجنفره بود و بحث بر روی فیلمنامه که بذرافشان به <زیرزمین> رفت تا زیرزمین را برای افخمی بنویسد و اسعدیان و شیرزاد نوشتن فیلمنامه نهایی را دنبال کردند و چند قسمتی که آماده شد کار پیشتولید و سپس تولید آغاز شد، ماه، ماه مهر بود و سال، سال ۸۵.
تولید فیلم یا سریال با گروهی همدل دلنشین که قرار است چندین ماه یار گرمابه و گلستان یکدیگر شوند و شب و روز را با هم سپری کند کاری بس فرحبخش و مصفاست. هرچند فیلمسازی جزو کارهای سخت محسوب میشود و به راستی کار بسیار دشوار و انرژیبری است و تمام زندگی دستاندرکاراناش را تحت تأثیر قرار میدهد و شب و روز و عزا و عروسی نمیشناسد، اما در نهایت چون کل گروه خود را در تولید اثری، که مهر هنر جمعی را بر پیشانی دارد، سهیم میداند، این رنجها را به جان میخرد تا به گنج نشستن بر دل مردمان دست یابد و این دیگر حکایت ماه و سال نیست.کار روی فیلمنامه در طول تصویربرداری ادامه داشت:اعتماد و همدلی آقای تخشید، مدیر محترم گروه فیلم و سریال و آقای شیروانیان، ناظر کیفی موجب شد بتوانیم با فراغ بال کار تولید و نوشتن فیلمنامه در چارچوب سیناپس تصویبی را پیش ببریم. از شما چه پنهان اکنون که قسمت اول پخش شده است و چند روز دیگر تا پایان تصویربرداری باقی نمانده، هنوز سکانس پایانی نوشته نشده است. پایان همیشه مهمتر از آغاز است که این پایان است که در یادها میماند و راه ما راهی است بیپایان و فصل فصل بهار است و سال سال ۸۶.