تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 83 از 434 اولاول ... 337379808182838485868793133183 ... آخرآخر
نمايش نتايج 821 به 830 از 4332

نام تاپيک: بحث و گفتگو ويژه خانم ها ||| ورود آقایان مـــمـــنـــوع |||

  1. #821
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    هرجادلم پربكشه
    پست ها
    1,456

    پيش فرض

    يادمه يه معلم معارف اسلامي داشتيم تو چله زمستون عشق روشن کردن پنکه کلاس را داشت . هميشه مجبور بوديم سر کلاسش بلرزيم از سرما يه روز که ورزش داشتيم خانم هوسشون گرفت که تو زنگ ورزش يه امتحان معارف ماماني از ما بگيره. ما هم شاکي شديم و برا مقابله به مثل صبحش تمام پودر گچ هايي که زير تخته سياه بود را جمع کرديم و روي پره هاي پنکه ريختيم و مثل بچه مظلوما سر جامون نشستيم و چون هواي صبح سرد بود نگذاشتيم پنکه روشن کنه.
    و بعد از يه امتحان ناجور همه امديم بيرون و منتظر نتيجه شديم بعد 5دقيقه خانم که تو کلاس تنها بود و داشت برگه ها را تصحيح ميکرد بلند شد و پنکه را روشن کرد . خيلي جالب بود ما از پنچره ميديديمش چون کلاسمون همکف بود با حياط. تمام کلاس سفيد شده بود از جمله سرتاپاي معلممون. بعدش ناظممون شد خانم مارپل از يکي يکيمون بازجويي شد ولي خوب همه متفق القول گفتيم که چون زمستونه و ما پنکه را روشن نميکرديم از تابستون تا حالا هم پودر گچ ها نشسته بودند رو پرهها و ما کاري نکرديم.
    اين طرح خوبي بوده ولي بازم جاي كارداشته جون تو

  2. #822
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض

    تا همينجاشم نمره معارف كل كلاس به جاي 20 از 17حساب شد
    ولي حال امديم يكم
    Last edited by mehraria; 02-07-2007 at 17:36.

  3. #823
    اگه نباشه جاش خالی می مونه shamim24's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    418

    پيش فرض

    خیلی جالبه این بحث....ادامه بدبد دوستان عزیز...

  4. #824
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    سلام رزيتا جان . موضوع بحثمون شيطنتهاي دوران مدرسه و دبيرستان هست .ميدونم كه شما هم كم شيطون نيستي ====>بفرما[/quote]



    شرمنده من اصلا شیطون نیستم
    فقط چند بار از سر کلاس فرار کردم
    چند بارم ......

  5. #825
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    هرجادلم پربكشه
    پست ها
    1,456

    پيش فرض

    مهراريا اين اواتارت خيلي قشنگه

    ماجراي بعدي
    ماسال اول دبيرستان يه معلم داشتيم از اين معلم هاي شهرستاني ( توهين نشه ببخشيد ) خيلي ساده كه تازه منتقل شده بود تهران (درسشم اسمش يادم نيست يه واحد اختياري داشتيم سال اول كه درمورد رشته ها بود برنامه ريزي ... )اقا از همه جا بي خبر يه تريپ ميومد يه مانتو ميپوشيد بلند وگشاد لبه استيناشو وپشت كمرش حالت بنديك بود بادوتادكمه بهم وصل ميشد بچه ها اينو ميپيچوندن به بهونه سوال ميكشيديمش كنار ميز يكي سوال ميكرد حالا يكي از بغل دكمه بند كنار استينشو باز ميكرد يا ميز پشتي دكمه پشت مانتشو اين اصلا " نميفهميد ميرفت توبحث وتوضيح ميداد يهو مثلا " رد ميشد ميرفت وسط كلاس بند از پشتش ميفتاد كلاس منفجر ميشد بازم يارو اصلا" نميگرفت
    Last edited by راه كوير; 03-07-2007 at 10:26.

  6. #826
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض

    مهراريا اين اواتارت خيلي قشنگه

    ماجراي بعدي
    ماسال اول دبيرستان يه معلم داشتيم از اين معلم هاي شهرستاني ( توهين نشه ببخشيد ) خيلي ساده كه تازه منتقل شده بود تهران (درسشم اسمش يادم نيست يه واحد اختياري داشتيم سال اول كه درمورد رشته ها بود برنامه ريزي ... )اقا از همه جا بي خبر يه تريپ ميومد يه مانتو ميپوشيد بلند وگشاد لبه استيناشو وپشت كمرش حالت بنديك بود بادوتادكمه بهم وصل ميشد بچه ها اينو ميپيچوندن به بهونه سوال ميكشيديمش كنار ميز يكي سوال ميكرد حالا يكي از بغل دكمه بند كنار استينشو باز ميكرد يا ميز پشتي دكمه پشت مانتشو اين اصلا " نميفهميد ميرفت توبحث وتوضيح ميداد يهو مثلا " رد ميشد ميرفت وسط كلاس بند از پشتش ميفتاد كلاس منفجر ميشد بازم يارو اصلا" نميگرفت
    اره من خودمم خيلي دوستش دارم اين اواتار را
    داستانت را خوندم جالب بودمرسي.

  7. #827
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Armita_amini's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    197

    پيش فرض

    بچه ها اين ربطي به بحثتون نداره ولي بخونيد جالبه


    نظر يك نويسنده زن در باره مردها



    مردها موجودات پيچيده اي هستند. خودشون فكر مي كنند كه ساده اند اما اين به آن دليله كه هنوز خودشون رو نمي شناسند. هميشه دور و بر ما مي پلكند .

    اين كلمه ي پلكيدن دقيقا همون منظوريه كه من دارم . چون حضور واقعي ندارند. از وقتي به سن بلوغ مي رسيم صداي زمزمه ي اونا رو كه تا به حال نشنيده بوديم مي شنويم. يك از پشت سر، يكي از روبه رو، يكي از سمت چپ يكي از سمت راست يكي از روي ديوار ... شماره تلفن هاي يي كه به زور داده مي شه، آه ،حسرت ، افسوس... قسم هايي كه خورده مي شه : " چرا باور نمي كني كه دوستت دارم؟ " از خودمون مي پرسيم : " واقعا دوستم داره ؟ " نمي خواهيم زود عاشق بشيم . آخه باور كردنش برامون سخته. يعني كسي هست كه واقعا از چهره ي ما خوشش بياد؟ از حرف زدنمون ، از خنديدنمون از اون چيزي كه در حقيقت هستيم ؟ اونا مي گن كه هست اما ما باور نمي كنيم. با اين حال، بدمون نمي ياد كه باور كنيم.

    گاهي برامون سرگيجه آور مي شن وقتي كه جوش كاراي بي پايانشون رو مي زنند و به ما توجهي ندارند . از زندگيشون مي گن از كودكيشون ، از پدر و مادرشون از آدماي دور و برشون و بعد مي رسن به دوست دختراي سابقشون . يه جوري درباره ي اونا حرف مي زنند كه انگار يادشون رفته الان كي جلوشون نشسته و داره به حرفاشون گوش مي ده. ما از شدت رنج به خودمون مي پيچيم. فكر مي كنيم لابد درباره ي ما هم به نفر بعدي همين چيزا رو مي گن . مايي كه مي خوايم يگانه ي اونا باشيم.

    مردها با همه ي پيچيدگي ، عجيب شبيه بچه ها هسستند ! كم پيش مياد به مردي بربخوريم كه به سن بلوغ رسيده باشه. اونا ، اغلب ماجراجو ، تنوع طلب ، فراموشكار و فعالند. در لحظه زندگي مي كنند، بخصوص موقعي كه به ما مي رسند اين ويژگي بيشتر خودنمايي مي كنه. مي گن كه به آينده فكر نمي كنند. اين حرف خيلي دو پهلو است. از خودمون مي پرسيم منظور شون چيه . مسلما منظورشو در مورد پس انداز نكردن و اين جور چيزا نيست ، پس لابد منظورشون خود ما ئيم كه در آينده ي اونا جايي نداريم. گاهي براي ما مثل سنگ محك ميشن كه همه چيزو باش مي سنجيم. گرما و سرماي هوا رو، خوشي ها و تلخي هاي زندگي رو ، پوچي دنيا رو و .....

    خيال مي كنيم اگه نباشن راحت تريم ، كمتر دلهره داريم ، كمتر رنج مي كشيم . خيال مي كنيم بدون اونا تا آسمونا پرواز مي كنيم اما يه روز متوجه مي شيم كه توي قلعه اي كه از عشق خودشون برامون ساخته اند اسير شديم . قلعه اي با ديوارهاي بلند كه سر به فلك كشيده. از همون اوايل كه با اونا آشنا شديم و اصلا متوجه نبوديم يواش يواش دارند ديوارهاي اين قلعه رو بالا مي برند و ما بي خيال و بدون واهمه فقط تماشا مي كرديم و نمي دونستيم كه توي اون ممكنه گير بيفتيم و كليدي هم براي خارج شدن از اون نداشته باشيم .

    منبع : بانو با سگ ملوس

  8. #828
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض

    آرمیتا جان عالی بود دستت درد نکنه
    بالاخره یکی امد اینجا بقیه بچه ها که رفتند پشت سرشونم نگاه نکردند

  9. #829
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض

    مهر آریا ی عزیز پشت سرمون غیبت نکنیا..آفرین خانومی..آواتارشو چه نازه!
    راستش از وقتی این بحث شروع شده هرچی فکر کردم دیدم همه ی کارهایی که کردیم خیلی کوچولو بوده
    گفتم که من بچه ی ساکت شیطون نمایی بودم یا نمیدونم شیطون ساکت بودم..خلاصه 50-50 بودم..اذیت هم میکردیم اما یادم نمیاد..البته من با معلم زیستم خیلی رفیق شدم..تا جاییکه اونوقتا مجرد بود با هم تماس داشتیم..الانم که یه پسر کوچولو داره..هنوزم با هم دوستیم.
    ببخشید که پستم مخالف پستای دیگه بود.
    .تفاوته دیگه!
    (با ما تفاوت را احساس کنید)
    --
    راه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!

  10. #830
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    هرجادلم پربكشه
    پست ها
    1,456

    پيش فرض

    اه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!
    منو تهديد ميكني ....

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •