اين طرح خوبي بوده ولي بازم جاي كارداشته جون تو![]()
اين طرح خوبي بوده ولي بازم جاي كارداشته جون تو![]()
تا همينجاشم نمره معارف كل كلاس به جاي 20 از 17حساب شد
ولي حال امديم يكم
Last edited by mehraria; 02-07-2007 at 17:36.
خیلی جالبه این بحث....ادامه بدبد دوستان عزیز...
سلام رزيتا جان . موضوع بحثمون شيطنتهاي دوران مدرسه و دبيرستان هست .ميدونم كه شما هم كم شيطون نيستي ====>بفرما[/quote]
شرمنده من اصلا شیطون نیستم
فقط چند بار از سر کلاس فرار کردم
چند بارم ......
مهراريا اين اواتارت خيلي قشنگه
ماجراي بعدي
ماسال اول دبيرستان يه معلم داشتيم از اين معلم هاي شهرستاني ( توهين نشه ببخشيد ) خيلي ساده كه تازه منتقل شده بود تهران (درسشم اسمش يادم نيست يه واحد اختياري داشتيم سال اول كه درمورد رشته ها بود برنامه ريزي ... )اقا از همه جا بي خبر يه تريپ ميومد يه مانتو ميپوشيد بلند وگشاد لبه استيناشو وپشت كمرش حالت بنديك بود بادوتادكمه بهم وصل ميشد بچه ها اينو ميپيچوندن به بهونه سوال ميكشيديمش كنار ميز يكي سوال ميكرد حالا يكي از بغل دكمه بند كنار استينشو باز ميكرد يا ميز پشتي دكمه پشت مانتشو اين اصلا " نميفهميد ميرفت توبحث وتوضيح ميداد يهو مثلا " رد ميشد ميرفت وسط كلاس بند از پشتش ميفتاد كلاس منفجر ميشد بازم يارو اصلا" نميگرفت
Last edited by راه كوير; 03-07-2007 at 10:26.
اره من خودمم خيلي دوستش دارم اين اواتار را
داستانت را خوندم جالب بودمرسي.
بچه ها اين ربطي به بحثتون نداره ولي بخونيد جالبه
نظر يك نويسنده زن در باره مردها
مردها موجودات پيچيده اي هستند. خودشون فكر مي كنند كه ساده اند اما اين به آن دليله كه هنوز خودشون رو نمي شناسند. هميشه دور و بر ما مي پلكند .
اين كلمه ي پلكيدن دقيقا همون منظوريه كه من دارم . چون حضور واقعي ندارند. از وقتي به سن بلوغ مي رسيم صداي زمزمه ي اونا رو كه تا به حال نشنيده بوديم مي شنويم. يك از پشت سر، يكي از روبه رو، يكي از سمت چپ يكي از سمت راست يكي از روي ديوار ... شماره تلفن هاي يي كه به زور داده مي شه، آه ،حسرت ، افسوس... قسم هايي كه خورده مي شه : " چرا باور نمي كني كه دوستت دارم؟ " از خودمون مي پرسيم : " واقعا دوستم داره ؟ " نمي خواهيم زود عاشق بشيم . آخه باور كردنش برامون سخته. يعني كسي هست كه واقعا از چهره ي ما خوشش بياد؟ از حرف زدنمون ، از خنديدنمون از اون چيزي كه در حقيقت هستيم ؟ اونا مي گن كه هست اما ما باور نمي كنيم. با اين حال، بدمون نمي ياد كه باور كنيم.
گاهي برامون سرگيجه آور مي شن وقتي كه جوش كاراي بي پايانشون رو مي زنند و به ما توجهي ندارند . از زندگيشون مي گن از كودكيشون ، از پدر و مادرشون از آدماي دور و برشون و بعد مي رسن به دوست دختراي سابقشون . يه جوري درباره ي اونا حرف مي زنند كه انگار يادشون رفته الان كي جلوشون نشسته و داره به حرفاشون گوش مي ده. ما از شدت رنج به خودمون مي پيچيم. فكر مي كنيم لابد درباره ي ما هم به نفر بعدي همين چيزا رو مي گن . مايي كه مي خوايم يگانه ي اونا باشيم.
مردها با همه ي پيچيدگي ، عجيب شبيه بچه ها هسستند ! كم پيش مياد به مردي بربخوريم كه به سن بلوغ رسيده باشه. اونا ، اغلب ماجراجو ، تنوع طلب ، فراموشكار و فعالند. در لحظه زندگي مي كنند، بخصوص موقعي كه به ما مي رسند اين ويژگي بيشتر خودنمايي مي كنه. مي گن كه به آينده فكر نمي كنند. اين حرف خيلي دو پهلو است. از خودمون مي پرسيم منظور شون چيه . مسلما منظورشو در مورد پس انداز نكردن و اين جور چيزا نيست ، پس لابد منظورشون خود ما ئيم كه در آينده ي اونا جايي نداريم. گاهي براي ما مثل سنگ محك ميشن كه همه چيزو باش مي سنجيم. گرما و سرماي هوا رو، خوشي ها و تلخي هاي زندگي رو ، پوچي دنيا رو و .....
خيال مي كنيم اگه نباشن راحت تريم ، كمتر دلهره داريم ، كمتر رنج مي كشيم . خيال مي كنيم بدون اونا تا آسمونا پرواز مي كنيم اما يه روز متوجه مي شيم كه توي قلعه اي كه از عشق خودشون برامون ساخته اند اسير شديم . قلعه اي با ديوارهاي بلند كه سر به فلك كشيده. از همون اوايل كه با اونا آشنا شديم و اصلا متوجه نبوديم يواش يواش دارند ديوارهاي اين قلعه رو بالا مي برند و ما بي خيال و بدون واهمه فقط تماشا مي كرديم و نمي دونستيم كه توي اون ممكنه گير بيفتيم و كليدي هم براي خارج شدن از اون نداشته باشيم .
منبع : بانو با سگ ملوس
آرمیتا جان عالی بود دستت درد نکنه
بالاخره یکی امد اینجا بقیه بچه ها که رفتند پشت سرشونم نگاه نکردند
مهر آریا ی عزیز پشت سرمون غیبت نکنیا..آفرین خانومی..آواتارشو چه نازه!
راستش از وقتی این بحث شروع شده هرچی فکر کردم دیدم همه ی کارهایی که کردیم خیلی کوچولو بوده
گفتم که من بچه ی ساکت شیطون نمایی بودم یا نمیدونم شیطون ساکت بودم..خلاصه 50-50 بودم..اذیت هم میکردیم اما یادم نمیاد..البته من با معلم زیستم خیلی رفیق شدم..تا جاییکه اونوقتا مجرد بود با هم تماس داشتیم..الانم که یه پسر کوچولو داره..هنوزم با هم دوستیم.
ببخشید که پستم مخالف پستای دیگه بود.
.تفاوته دیگه!
(با ما تفاوت را احساس کنید)
--
راه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!
منو تهديد ميكني ....اه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)