من که هنوز سر عقل نیومدم.!!نوشته شده توسط هبوط [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من که هنوز سر عقل نیومدم.!!نوشته شده توسط هبوط [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما میخواهیم ،این دل بالغ را ، با شهوتی مکرر و بوسه هایی شیرین مشغول کنیم و این ، کاری است که به بن بست میرسد.اگر تمامی عشق ها را یک جا به ما بسپارند ، باز هم سرزمین دل ما ، سرزمین گسترده وجود ما ،خالی می ماند.
دل آدمی بزرگتر از این زندگی است. واین ،راز تنهایی اوست.
نامه های بلوغ *****علی صفایی حائری
بر روی این زمین گرد که چشم عده ای بزرگ و در نظر برخی کوچکتر از دانه خردل می آید، جایی نداشت که بتواند در آن ماوا گیرد.
"لرد جیم" اثر جوزف کنراد
Last edited by sise; 02-06-2007 at 14:19.
می دانی ! اگر ترا به جنگل ببرم مثل این است که خود را به دو نیم کرده باشم و این دو نیمه چگونه می توانند از هم جدا شوند و به نقاط مختلف بروند
*****
اگر میتوانستم دلم را از سینه بدر آورم و آنرا بر کف دست نهم و در برابرت نگهدارم، شاید بیشتر از این ها می گفتم ، آنگاه تو می دیدی که در دل من چه ها نهفته است
*****
ماکسیم گورکی ***پری کوچک
این بابا فروشندهی حَبهای ضد تشنگی بود. خریدار هفتهای یک حب میانداخت بالا و دیگر تشنگی بی تشنگی.
شهریار کوچولو پرسید: -اینها را میفروشی که چی؟
پیلهور گفت: -باعث صرفهجویی کُلّی وقت است. کارشناسهای خبره نشستهاند دقیقا حساب کردهاند که با خوردن این حبها هفتهای پنجاه و سه دقیقه وقت صرفهجویی میشود.
-خب، آن وقت آن پنجاه و سه دقیقه را چه کار میکنند؟
ـ هر چی دلشان خواست...
شهریار کوچولو تو دلش گفت: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقتِ زیادی داشته باشم خوشخوشک به طرفِ یک چشمه میروم...»
قشنگ بود sise جان اما اسم کتاب رو هم مینوشتی مال شازده کوچولو بود؟
هر قدر ، انسان شریف تر و نجیب تر و حساستر باشد از جنایت دیگران بیشتر رنج میبردو این دو علت دارد یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمی بیند و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است
سه تفنگدار *****الکساندر دوما
فیل خردمندترین جانوران است. یگانه جانوری است که زندگی پیشین خود را به یاد می آورد از این رو زمانی دراز آرام می ایستد و درباره گذشته می اندیشد.
از کتاب ضد خاطرات اثر آندره مالرو
می خوام بگم از خیلی از مدرسه ها و جاهای دیگه رفته ام بی اینکه بدونم دارم واسه همیشه میرم.از این خیلی شاکی میشم.به درک که خداحافظیش غم انگیزه یا ناجوره ولی وقتی دارم از جایی میرم دوس دارم بدونم که دارم میرم.آدم اگه ندونه داره واسه همیشه از جایی می ره احساسش از خداحافظی هم بدتره.
ناتور دشت-سلینجر-ترجمه ی محمد نجفی
قسمتی از شاهکار جاودان اگزوپری " شازده کوچولو"
روباه گفت: زندگی یکنواختی دارم . من مرغ ها را شکار میکنم آدمها مرا. همه ی مرغ ها عین هم اند و همه ی آدم ها هم عین هم اند . این وضع یک خرده خلقم را تنگ میکند . اما اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی . آن وقت صدای پایی را می شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق میکند : صدای پای دیگران مرا وادار میکند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه ای مرا از سوراخم میکشد بیرون.
شاید فراقی که در این روزها ناچار به پذیرش اش هستیم ، خود سودمند باشد :چیزهای بزرگ را تنها می توان از دور دید.
نامه های عاشقانه ی یک پیامبر *****جبران خلیل جبران
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)