دوستان نمیدونم این حس رو تجربه کردین یا نه که انگار یه زمانی هست که دنیای دور و بر / قوانین / خانواده و خیلی چیزای دیگه برات رمز الود جلوه میکنه ... من کیم؟/ این که کجاییم ؟ / چرا دچار سیکل مدرسه دانشگاه کار زن و بچه میشیم ؟ / چرا هستیم ؟ و از این جنس سوالا ... من به شخصه در 18 سالگی این "تحول" برام رخ داد ... برای ممن اینجوری بود که حس خوبی حداقل اولاش نداشتم چون یجورایی واقعا گوشه گیر شده بودم و فط دنبال مطالبی بودم که به سوالاتم جواب بده ( جدا از اینکه فهمیدم فقط خودت به سوالات خودت میتونی جواب بدی و کتاب و صحبت های نیچه و ازین دست ته تهش یه نوع طرح کلی میده بهت ) ...
خوش حال میشم دوستان سن "بحران فلسفی" خودشون رو بگن با یک مختصر توضیحی یعنی نه فقط بیاین سن رو بگین !
دوستان توجه داشته باشین سنی که این سوالات مثل دغدغه شده بود نه اینکه صرفا یک سوال گذرا به حساب بیاد ( نمیدونم گرفتین یا نه ؟ )



جواب بصورت نقل قول

وهمه این افکار تا پایان اخرین سال تحصیلیم که 17سالم بود ادامه داشت ولی همش از ذهنم یهو پاک شد الانم که تو خدمتم وبه افکاره گذشتم فکرمیکنم میخندم که چرا وقتم رو سره سوالاتی کردم که زمینی ودنیوی بود ......بحران فلسفی ربطی به سن نداره..حتی دردوران پیری هم دچار بحران فلسفی میشیم .............من اجازه دارم تاهمین قدر صحبت کنم ...


