تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 6 از 6

نام تاپيک: مهدی حمیدی شیرازی

  1. #1
    Super Moderator Ezel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,302

    11 مهدی حمیدی شیرازی





    دکتر مهدی حمیدی شیرازی همونطوری که از نام خانوادگیش برمیاد ، اصالت شیرازی داره و زاده ی شیراز - این شهر شعر و ادب - هست .

    ایشون متولد سال 1293 هستن ، و البته پرورش یافتن در دامان مادری شاعر ، اولین جرقه ها و علاقه به شعر رو در شادروان حمیدی شیرازی ایجاد کرد .

    شادروان حمیدی در سال 1316 تونست لیسانس ادبیات رو از دانشسرای عالی تهران دریافت کنه ، و بعد از گذران خدمت سربازی و مدتی کارمندی اداره ی فرهنگ و تدریس ، در سال 1325 موفق به اخذ مدرک دکترای زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه تهران شدن.

    حمیدی شیرازی فقید ، در ایام تدریس دل در گروی عشق یکی از محصلینش به نام منیژه میسپره که البته در نهایت این عشق ناکام میمونه ، و در اشعاری که از " بروتوس " اسم آورده ، مشخصا منظورش منیژه هست .

    درخشان ترین عاشقانه های حمیدی شیرازی مثل دفاتر شعر عشق در به در و اشک معشوق در این ایام ناکام بوجود میاد ، که معروف ترین غزل این دورانش "محاکمه ی معشوق " ( گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم ) هست ...

    از یاد رفته ، عصیان ( که برخی میگن متمم دیوان اشک معشوق هست ) ، پس از یکسال و شکوفه از جمله آثار عاشقانه ی استاد حمیدی شیرازی هستند .


    دکتر حمیدی شیرازی با گذر زمان ، کم کم از حال و هوا و عواطف و احساسات ایام شباب دل میکنه و روی به اشعار حماسی و ملی - میهنی میاره ، و همین باعث میشه که حتی در برهه ای لقب " شاعر ملی " رو هم به ایشون بدن .

    دکتر حمیدی پس از انقلاب ، تمرکز خودش رو روی تالیف آثاری همچون «شعر در عصر قاجار» و «فنون شعر و کالبدهاى پولادین آن» گذاشت و کمتر شعری در این دوره از ایشون منتشر شد .

    و از دیگر تالیفات منثور استاد ، میشه به شاهکارهای فردوسی ، عروض حمیدی ( در باره ی مباحث عروض در ادبیات به زعم حمیدی ) و سبک سریهای قلم نام برد .

    استاد حمیدی شیرازی ، یکی از مخالفین سرسخت شعرهای نیمایی و سبک نو بود و همین موضوع باعث شده بود تا طرفداران سبک نیما ، دل خوشی از حمیدی شیرازی نداشته باشند و بزرگانی مانند اخوان ثالث هم در مقابل این اعلان جنگ غیر رسمی حمیدی ، نقدهای کوبنده ای رو در مورد شعر های حمیدی شیرازی مینوشتن و سبک حمیدی رو سبکی تقلیدی میدونستن .

    و حتی زنده یاد احمد شاملو ( به عنوان یکی از پرچمداران شعر نوی ایران ) ، کتابهای دکتر حمیدی رو بارها خریداری میکرده و در جلوی کتابفروشی ، اونها رو به داخل جوی آب میریخته !





    شاید اگر بخوایم از لحاظ نزدیکی و حال هوای اشعار بررسی کنیم ، بیشتر اشعار استاد در حال و هوای فرخی و منوچهری سیر میکنه ، و البته در اشعار حماسی دکتر حمیدی شیرازی میتونیم رگه هایی از ارادت به فردوسی بزرگ رو هم حس کنیم .

    اما معروف ترین شعر زنده یاد حمیدی شیرازی ، غرل معروف مرگ قوی زیبا هست که ابتدا با سیتار و صدای زنده یاد عباس مهرپویا ساخته و خوانده شد و بعد ها نیز حبیب محبیان این اثر فوق العاده رو باز سازی کرد .

    دیگر کار استاد که بسیار معروف هست و در کتاب ادبیات سال اول متوسطه هم اومده ، چهار پاره ی در امواج سند هست که در باره ی دلاوری جلال الدین خوارزمشاه ( بزرگترین فرزند سلطان محمد خوارزمشاه ) در جنگ برابر لشگر چنگیز مغول سروده شده و اونقدر سوز و گداز داره که واقعا تحت تاثیر قرار میده ...

    دفتر زندگانی زنده یاد حمیدی شیرازی سر انجام در تیرماه 1365 بسته شد و پیکر استاد در حافظیه ی شیراز و در جوار " خداوندگار غزل " به خاک سپرده شد .





  2. 5 کاربر از Ezel بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

  4. 3 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    Super Moderator Ezel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,302

    11 غزل : مــرگ قـــوی زیــبــا

    همونطور که در پست آغازین اشاره شد ، غزل مرگ قو معروف ترین اثر دکتر مهدی حمیدی شیرازی هست ، و به نظرم شاید گستاخانه باشه قلم فرسایی در مورد این غزل رویایی /

    اما مقداری توضیح در مورد قوها :

    شاید اولین چیزی که در قوها جلب توجه کنه ، اینه که قوها تنها یک زوج انتخاب میکنند اغلب ، مگر اینکه زوج اونها بمیره تا زوج دیگری رو انتخاب کنند و یا در معدود مواردی که قوی ماده قدرت باروری نداشته باشه .

    در مورد برخی حیوانات این باور رایجه که زمان مرگشون رو میدونن ، مثلا در مورد عقاب گفته میشه که هنگامی که مرگش سر میرسه ، اینقدر پرواز میکنه و اوج میگیره تا به نقطه ای برسه که از لحاظ تنفسی دچار مشکل بشه و در اوج ، پذیرای مرگ بشه .

    و یا در مورد قو این باور رایج هست که زمانی که مرگش فرا میرسه ، شروع میکنه به آواز خوندن های بی وقفه .

    در غزل زیر ، حمیدی شیرازی به لطیف ترین و زیباترین شکل مرگ یک قو رو به تصویر میکشه و البته در نهایت هم با تشخیص ظریفی که بکار میبره یک غزل عاشقانه رو میسازه .


    شـنـیـدم کـه چـون قـوی زیـبـا بـمـیـرد
    فـــریــبــنــده زاد و فــریـبـــا بــمــیـــرد

    شـب مـرگ ، تـنـها نـشـیـنـد بـه موجی
    رود گــوشـه ای دور و تـــنـــها بــمـیـرد


    در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
    که خــود در مــیــان غــزل هــا بـمـیـرد


    گــروهـی بـرآنـنـد ، کـیـن مـرغ شــیــدا
    کــجــا عــاشـقـی کــرد، آنـجـا بـمـیـرد


    شـب مـــرگ، از بـیـم ، آنـجـا شــتــابــد
    کــه از مــرگ غــافــل شــود تـا بـمـیرد


    مـــن ایـن نـکـتـه گـیـرم ، که باور نکردم
    نــــدیدم کـه قـویـی بـه صـحـرا بـمـیـرد


    چـــــو روزی ز آغــــوش دریــا بر آمـــــد
    شــبــی هــم در آغــوش دریــا بـمـیــرد


    تـــو دریـــای مـن بـودی آغـوش وا کــن
    کــه مــی خــواهــد ایـن قوی زیبا بمیرد


  6. این کاربر از Ezel بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    Super Moderator Ezel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,302

    11 چهار پاره ی در امواج سند - بخش اول

    یکی از درخشان ترین آثار دکتر مهدی حمیدی شیرازی در زمینه ی حماسی ، چهار پاره ی " در امواج سند " هست .

    این شعر در کتاب ادبیات سال اول دبیرستان ( البته نه صورت کامل ) هم نوشته شده و تدریس میشه به دانش آموزان .

    داستانی که شعر روایت میکنه ، مربوط به زمان حمله ی مغول به ایران هست ، و زمانی هست که سطان محمد خوارزمشاه که شکست رو پذیرفته از بیم جان خودش به جزیره ی آبسکون در دریای خزر فرار میکنه ، اما بزرگترین پسرش یعنی جلال الدین خوارزمشاه که انسانی وطن پرست بوده در برابر حمله ی ویرانگر چنگیز و یارانش با شجاعت تمام ایستادگی میکنه و در یک داستان دراماتیک ، حتی در این جنگ فرزندان خودش رو به دست خودش به مرگ میسپره برای اینکه آزادی عمل و دغدغه ی کمتری داشته باشه برای جنگیدن با مغولها ؛

    شاید در نگاه اول و با تعریف فوق ، یه دید بدی به جلال الدین بوجود بیاد ( به عنوان کسی که فرزندان خودش رو به دست خودش به کام مرگ میسپره ) اما با خوندن کامل این داستان ، و البته در قالب شعری که دکتر حمیدی شیرازی به ظرافت هرچه تمام تر بیانش میکنه متوجه میشیم که نمیتونیم هیچ حس بدی نسبت به جلال الدین داشته باشیم .

    روایت شعر در زمانی هست که جلال الدین و یارانش ، در میان میدان و مشغول جنگیدن با مغولان به سرکردگی چنگیز هستند .

    .
    ..
    ...
    ....
    .....
    ......

    به مغرب سینه مالان قرص خورشید
    نـهـان مـی گشت پشت کوهساران

    فـرو مـیـریـخت گـردی زعفـران رنـگ
    بــه روی نــیــزه هــا و نــیــزه داران


    اولین آرایه ای که در چهارپاره ی اول مشاهده میشه ، براعت استهلال هست که نمایی کلی و یا تم داستان رو به ما نشون میده ، سپس تشخیص یا همون جان بخشی به اشیاء رو میتونیم ببینیم که خورشید سینه خیز داره حرکت میکنه ، و نیز مراعات نظیر بین مغرب و خورشید .
    گرد زعفران رنگ هم استعاره از اشعه های خورشید هست .


    ز هر سو بر سواری غلط میخورد
    تـن سنگین اسـبـی تـیـر خورده

    بـه زیـر بـاره* مـی نــالـیـد از درد
    ســوار زخــمــدار نــیــم مـــرده


    * باره : اسب
    اینجا تصویری رو از میدون جنگ داریم که درگیری شدید و تلفات بسیاری رو نشون میده ، که اسبهای تیرخورده صاحبانشون رو زمین میزدن و سوارهایی که بعضا دچار جراحت جنگ شده بودن ، زیر پیکر سنگین اسب در حال احتضار بودن .


    ز سـم اسب می چرخید بر خاک
    به سان گوی خون آلود ، سرها

    ز بـرق تـیـغ می افـتـاد دردشت
    پـیـاپـی دسـتـهـا دور ازسـپـرها


    اینجا هم تصویری داریم که با حرکت اسبها در میدان جنگ ، سرهای از بدن جدا شده مثل توپ روی زمین حرکت میکردن ( تشبیه ) ، و همینطور در میدان نبرد ، بر اثر اصابت شمشیرها ، دستهای جنگجویان قطع میشد و درواقع دستها به طرفی می افتادند و سپر ها هم به طرف دیگر .

    مـیـان گردهـای تیره چون مـیـغ*
    زبـانهـای سنـانـها* برق می زد

    لـب شمشیرهـای زندگی سوز
    سران را بوسه ها بر فرق میزد


    * میغ : ابر ، * سنان : سرنیزه
    تصویری رو میبینیم که بر اثر گرد و خاک ناشی از نبرد ، انگار هوا ابری شده بود اما کماکان با وجود این تیرگی هوا ، باز هم تیزی سرنیزه ها مشخص بود ،
    و آرایه ی تشخیص رو میبینیم در مورد شمشیرهای زندگی سوزی که شکافتن فرق انسانها رو با عنوان بوسیدن فرق نام برده شاعر .

    نـهـان مـیگشت روی روشن روز
    به زیر دامـن شـب درسـیـاهـی

    درآن تاریک شب میگشت پنهان
    فــروغ خـرگـه خـوارزمـشـاهـی


    باز هم تشخیص رو میبینیم در دامن شب ، و تصویری رو داریم که غروب خورشید رو همزمان میدونه با پایان یافتن عمر سلسله و حکومت خوارزمشاهی .

    دل خوارزمشه یـک لمحـه* لرزیـد
    کـه دیـد آن آفـتـاب بـخت ، خفـتـه

    ز دســـت تــرکــتــازیــهــای ایــام
    به آبسکون شهی بی تخت خفته


    * یک لمحه : یک آن ، یک لحظه
    در مصرع دوم آرایه ی مثل رو میتونیم ببینیم ، که استفاده از ضرب المثل خوابیدن بخت استفاده شده ، و بیانگر این هست که یک لحظه جلال الدین دچار هراس شد وقتی دید که به علت حمله ی مغول ها ، سلطان محمد خوارزمشاه به آبسکون فرار کرده و در همانجا هم تسلیم مرگ شده


    اگر یک لحظه امشب دیر جنبید
    سپیده دم جهان درخون نشیند

    به آتـشهای ترک و خون تازیـک
    ز رود سـنـد تـا جـیـحون نشیند


    آرایه ی مبالغه و اغراق رو بوضوح در این چهار پاره میتونیم ببینم ، جایی که جلال الدین با خودش فکر میکنه اگر بخواد درنگی بکنه ، از شدت کشتار مغولها تا صبح خون تمام جهان رو خواهد گرفت .


    ادامه دارد ...

  8. این کاربر از Ezel بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    Super Moderator Ezel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,302

    پيش فرض چهار پاره ی در امواج سند - بخش دوم

    بـه خـونـاب شـفــق* دردامـن شــام
    بـه خـون آلــوده ایـــــران کــهـن دیــد
    درآن دریای خون ، درقرص خورشـیـد
    غــــروب آفـــتـــاب خـویــشـتـن دیـــد


    *شفق : سرخی آسمان در فاصله ی کوتاه بین غروب آفتاب تا تاریک شدن هوا
    در مصرع اول دو آرایه ی تشبیه و تشخیص رو داریم ، که سرخی آسمون هنگام غروب رو به خوناب تشبیه کرده و از طرف دیگه دامن شب که همون جان بخشی به اشیا هست .
    در آن دریای خون هم استعاره از سرخی آسمان هست ، و هم استعاره از کشتار حاصل از جنگ ، و همینطور آرایه ی کنایه رو داریم : غروب آفتاب خویشتن که منظور اصلی ، پایان یافتن عمر هست .
    این چهار پاره یکی از ظریف ترین و تکنیکی ترین و تاثیرگذار ترین چهارپاره های این شعر هست /

    بـه پـشـت پرده ی شب دید پنهان
    زنـی چـون آفــتــاب عــالـم افـروز
    اسـیـر دسـت غـولان گـشته فردا
    چـو مــهــر آید برون از پرده ی روز

    باز هم آرایه ی تشبیه رو میبینم که ایران رو به زنی زیبا تشبیه میکنه ، همینطور استعاره رو میبینیم که منظور از غولان ، همون مغولهاست .
    جلال الدین پیش بینی میکنه که به زودی ایران به چنگ مغولها خواهد افتاد ، همانند زنی زیبا که اسیر غولها شده .

    به چشمش ماده آهویی گذر کرد
    اسـیـر و خـسـتـه و افتان و خـیزان
    پریشان حــال ، آهـو بچه ای چـند
    سـوی مـادر دوان وز وی گـریــزان


    در این چهار پاره ، منظور از آهوی ماده ای ( که نماد زیبایی هست ) خسته و زخمی ، ایران هست ( استعاره ) ؛ و لشکر اندک جلال الدین هم مثل بچه آهوهایی هستند که دچار سرگردانی شده اند از وضعیتی که بوجود اومده .

    چه اندیشید آن دم ، کس ندانست
    کـه مـژگانش به خون دیده تر شـد
    چـو آتـش در سـپـاه دشمـن افـتاد
    ز آتـش هـم کـمی سوزنده تر شـد


    مراعات نظیر بین مژگان و دیده و تر شدن ( اشک ) و همینطور کنایه رو داریم ( خون دیده = اشک ) ، و تشبیه رو داریم که جلال الدین رو به آتش سوزان تشبیه کرده ، در اون لحظه که اون تصورات به ذهن جلال الدین خطور کرد ، اشک به چشمانش اومد و مثل یه آتش سوزان و حتی بیشتر از اون ، به سپاه دشمن هجوم برذ .

    زبــان نــیـــزه اش در یــــاد خــوارزم
    زبــان آتـشـی در دشـمــن انـداخــت
    خــم تـیـغـش بـه یـاد ابروی دوسـت
    به هر جنبش سری بر دامن انداخت


    تشخیص رو میبینیم در زبان نیزه ، که تشبیه رو هم در پی داره و نیزه ی جلال الدین رو به آتش زبانه داری تشبیه میکنه و شمشیر تیز جلال الدین که با هر ضربه ، سر یکی از مغولها رو قطع میکرد ( ابروی یار کنایه از وطن پرستی جلال الدین )




  10. این کاربر از Ezel بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #6
    Super Moderator Ezel's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,302

    پيش فرض

    چون لختي در سپاه دشمنان ريخت
    از آن شـمـشـيـر سـوزان، آتـش تيـز
    خــروش از لـشـكر انـبـوه بـرخـاست
    كــه از ايــن آتــش ســوزنــده پرهيز

    جلال الدین به گونه ای حمله میبره به سپاه چنگیز که رعب و وحشت فراوانی در میان سربازان دشمن ایجاد میکنه که همدیگه رو سفارش میکنند به پرهیز از رویارویی با جلال الدین

    در آن بــــاران تــيــر و بــرق پــولــاد
    مـيـان شـام رسـتـاخـيـز مي گشت
    در آن دريــاي خـون در دشـت تـاريك
    بـه دنـبـال سـر چـنـگـيـز مي گشت

    در زمانی که از همه طرف تیر بود که به سمت جلال الدین حواله میشدو میدان جنگ شبیه روز قیامت شده بود ، در اون سیاهی و تاریکی و خونهایی که راه افتاده بود جلال الدین دنبال چنگیز بود تا سر از تنش جدا کنه

    بـــدان شـمـشـيـر تـيـز عافيت سوز
    در آن انــبـوه، كــار مــرگ مــي كـرد
    ولي چندان كه برگ ازشاخه ميريخت
    دو چندان مي شكفت و بــرگ ميكرد

    جلال الدین به منزله ی حکم مرگ سربازان مغول شده بود ، ولی هر سربازی رو که میکشت چند سرباز دیگه جای اون رو میگرفتند

    ســرانــجــام آن دو بـازوي هـنــرمــنــد
    ز كـــشــتــن خـسـته شد، وز كار واماند
    چوآگه شدكه دشمن خيمه اش جست
    پـشـيـمـان شـد كـه لـخـتـي نـاروا ماند


    جلال الدین بعد از مدتی نبرد ، خسته شد و مدتی مکث کرد اما وقتی فهمید که سربازان دشمن جای اون رو پیدا کردنپشیمون شد که مکث کرده مدتی

    عـنان بـاد پـاي خـسـتـه پـيــچــيــد
    چــو بــرق و بــاد، زي خــرگـــه آمـد
    دويـد از خيمـه، خورشيدي به صحرا
    كـه گـفـتـنـدش سـواران: شـاه آمـد

    اینجا هم باز تشبیه رو داریم که جلال الدین که به همراه اسب تندروش خسته شده بودن و برگشته بودن سمت خیمه رو به خورشیدی که به صحرا می تابه تشبیه میکنه


    ادامه دارد ...

  12. این کاربر از Ezel بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •