افلاطون
يكي از مهم ترين كارهايافلاطون كه تا به امروز استوار و باقي است، روش بحث و جستجوگري است. اگر بهديالوگ هاي افلاطون از آغاز تا دوران پختگي او نظر كنيم، در تمام آنها به اصلديالكتيك او بر مي خوريم. ديالكتيك از نظر افلاطون معناي خاصي دارد. ديالكتيك بهاين معناست كه فرضيه اي مطرح مي شود، سپس به بحث درباره آن فرضيه مي پردازند و اگرنتايج به دست آمده از آن بحث رضايت بخش بود و با فرضيه تناقضي نداشت، آن رامي پذيرند. در غير اين صورت به سراغ فرضيه ديگري مي روند. اما در بسياري ازديالوگ هاي افلاطون، او به نتيجه نمي رسد. فلسفه افلاطون بر دو بنياد نظريه مُثُليا ايده ها و خلود نفس يا جاودانگي استوار است. افلاطون ديالوگي با عنوانپارمنيدس دارد كه متعلق به دوران پختگي اوست. در اين ديالوگ سقراط و پارمنيدسدرباره نظريه مُثُل صحبت مي كنند و پارمنيدس ايرادهاي ويران كننده اي به اين نظريهمي گيرد، به نحوي كه در پايان چيزي از نظريه مُثُل باقي نمي ماند هر چند كه نظريهمُثُل محور فكر افلاطون است. در آخر آن ديالوگ، سقراط سرگردان و حيران مي ماند وپارمنيدس به او مي گويد كه علت اين حيرت اين است كه تو هنوز جوان هستي و به نتايجحرف هايي كه مي زني هنوز درست پي نبردي ولي بعد شايد موفق شوي. پس مهم ترين خدمتيكه افلاطون به فلسفه و فكر كرده است، روش افلاطون است. وي در توضيح تأثيرپذيريافلاطون از شرايط آن روزگار آتن در تأليف كتاب جمهوري اظهار داشت: افلاطون ازخانواده اي اشرافي بود. پس چندان به غوغاي خلق اعتقادي نداشت. او به يك نوع سلسلهمراتب فكري قائل بود و همه مردم را مساوي نمي دانست. او از شرايط نابسامان آن زمانآتن در رنج بود و به فكر چاره افتاد. چاره اي كه او انديشيد اين بود كه جامعه ايبسازيم كه براي هميشه ثابت و پايدار بماند و كوچك ترين خلل و تغييري در آن ايجادنشود. پس او در تشخيص بيماري جامعه درست انديشيد اما غافل شد از اينكه اولين وا ژهدر قاموس جهان، «حركت» است.
افلاطون، ۲۵ قرن است كه مردم را در افسون خود گرفته است. همه از افلاطون تأثيرمي پذيرند. وايتهد معتقد است كه تمام فلسفه غرب پانوشت هايي به افلاطون است. پس ماهمه به نوعي تحت تأثير افلاطون هستيم، حال بعضي با آراي او موافق هستند و برخيمخالف، اما هرگز نمي توانند او را ناديده بگيرند.



جواب بصورت نقل قول
