داستان نويسي با چشم هاي بسته
گفت وگو با احمد شاكري، به بهانه تجديد چاپ «مردار خوار»
تلاقي زماني ايام روز جهاني قدس و آغاز هفته دفاع مقدس در سال جاري فرصتي دوباره براي بررسي پيوندهاي فرهنگي و هنري هنر مقاومت از ايران تا فلسطين است.
هنر حماسه و مقاومت در هريك از عرصه هاي جغرافيايي آن در جهان اسلام، روايتي خاص از تاثيرگذاري يك نوع جهان بيني واحد با تلقي هاي متفاوتي است كه پيش زمينه هاي فرهنگي ايجاد مي كند.
در واقع انگيزه هاي الهي دفاع و جهاد، زماني كه با الگوهاي مردم شناختي و فرهنگي اقليم هاي متفاوت جهان اسلام پيوند مي خورد، اگرچه ظهور و بروز متفاوتي را از خود نشان مي دهد؛ اما ناشي از يك ريشه مشترك است كه بارها و بارها قابل تجديد تجربه هستند.
پيدايش جريان هاي انحرافي و استعماري مانند طالبان و القاعده كه بنا به يك تلقي شاذ و منحوط از اصول اسلامي در پي ضربه زدن به چهره تابناك جهاد و مقاومت اسلامي است، ضرورت تبيين وجوه افتراق مقاومت اصيل ديني با اين جريان هاي افراط زده را در عرصه هاي مختلف چنان پديدار نموده كه بي توجهي به آن مي تواند اصل مقدس جهاد را نيز (حتي در داخل سرزمين هاي اسلامي) دچار وهن و ترديد نمايد. هنر مقاومت از افغانستان و كشمير تا ايران، لبنان، فلسطين، مصر و الجزاير آوردگاهي خطير براي تبيين ايدئولوژيك مقاومت اصيل اسلامي از افراط گرايي كور است. در اين زمينه متاسفانه كارنامه نويسندگان ايراني، يك كارنامه روشن و قابل قبول نيست، شايد به همين سبب حتي تجديد چاپ مجموعه داستان «مردارخوار» احمد شاكري بهانه اي باشد براي گفتگو و معرفي اين مجموعه كه شجاعانه داستان هاي دفاع مقدس را در كنار روايت هايي از افغانستان و فلسطين اشغالي قرار داده است.
چراغ اول
گرچه احمد شاكري امسال سي و پنجمين سال زندگي اش را مي گذراند، اما حضور طولاني مدتش به عنوان دبير تحريريه ماهنامه «ادبيات داستاني» و عضويت مستمرش در هيات داوري جوايزي مانند كتاب سال، كتاب فصل، جلال آل احمد، قلم زرين و ... عضويت در مجامع ادبي مانند انجمن قلم ايران، شوراي عالي ادبيات داستاني بسيج و شوراهاي سياستگذاري جشنواره ها و رويدادهاي ادبي در كنار اخذ جوايز متعدد براي كتاب هاي عريان در برابر باد، باران نيمروز، سرزمين پدري و انجمن مخفي او را به چهره اي شناخته شده در عرصه نقد داستان تبديل كرده است.
شاكري بيش از آن كه داستان نويس موفق و شناخته شده و مخاطب پسندي باشد، يك معلم داستان است و به همين سبب نوشته هايش نمونه هاي خوبي از رعايت الگوهاي آموزشي داستان براي داستان نويسان جوان محسوب مي شود.
تحصيلات حوزوي و دانشگاهي به وي نگاهي فلسفي داده و به همين دليل مي توان گفت درباره سطر به سطر حرف هايش در عرصه داستان و نقد ادبي استدلال دارد.
وي همچنين در استخراج استدلال هاي آثار داستاني ديگر و معرفي و نقد اين آثار نيز با همين روش جلو مي رود و بنابراين از معدود منتقداني است كه با مطالعه يك اثر مي تواند جريان فكري آن را استخراج و تحليل كند.
مجموعه داستان مردارخوار كه در سال 88 مجددا منتشر شده است يك كتاب 270 صفحه اي است كه در آن 16 داستان از مجموعه كارهاي او به همت انتشارات تكا (توسعه كتاب ايران) به چاپ رسيده است.
در اين مجموعه چند داستان دفاع مقدسي و چند داستان بين المللي وجود دارد كه در فضاي فلسطين و افغانستان روايت مي شود.
نكته قابل توجهي كه جسارت موجود در اين داستان ها را ستودني تر مي كند، نوعي فضاسازي است كه شاكري درباره فضاي داخلي سرزمين هاي تحت اختيار رژيم اشغالگر قدس عرضه كرده و توانايي است كه وي براي توصيف زبان، فرهنگ و رفتار شهروندان اسرائيلي از آن بهره گرفته است.
وي كتاب خود را با يكي از آيات تورات چنين به پايان برده است: «واي بر آنان كه بر بسترهاي خود، ظلم را تدبير مي كنند و مرتكب شرارت مي شوند. در روشنايي صبح، آن را به جا مي آورند. چون كه قوت دست ايشان است. بر زمين ها طمع مي ورزند و آنها را غصب مي كنند و بر خانه ها نيز و آنها را مي گيرند و بر مرد و خانه اش و شخص و ميراثش ظلم مي كنند.»
احساس تعهد براي يك حركت ويژه
احمد شاكري معتقد است: «در دنياي داستان تا هر امري دروني نشود و فكر نويسنده را به خود مشغول نسازد نمي توان انتظار داشت كه او بتواند موضوعي از مسائل روز را تبديل به يك مقوله داستاني كرده و براي پروردن و از كار درآوردن آن تلاش نمايد.»
شايد اين نكته شاكري راز تفاوت توليد يك اثر شعر و يك داستان در عرصه ادبيات باشد.
داستان بر خلاف شعر و نثر ادبي كه جوششي هستند، موضوعي عميق و ديرياب است. يعني اينقدر كه برانگيخته شدن احساس يك شاعر براي آفرينش يك شعر ناب مقدمه اي كافي است، پيدايي داستان به مقدماتي بيش از اين نياز دارد زيرا بدون علم و آگاهي يك اثر داستاني خوب از كوره و سنگ محك قلم بيرون نخواهد آمد.
در واقع تا انگيزه و احساس نياز داستان نويس به قدري نباشد كه او را به فراگيري علم و آگاهي (اعم از تجربه و مطالعه) براي خلق داستان تحريك كند، نويسنده به طرف تعميق معلومات خود براي دستيابي به يك طرح ذهني نمي رود و بنابراين نمي توان انتظار داشت يك داستان ناب نيز نوشته شود.
انگيزه هاي ناكافي براي ورود به عرصه فراملي
براساس آنچه گذشت، عدم توليد آثار فراملي آنچنان كه نويسندگان بين المللي بدان مي پردازند در ميان نويسندگان بااستعداد كشورمان قابل توجيه است. در اين زمينه تعبير نويسنده اين كتاب هم شنيدني است. شاكري مي گويد: «عدم استقبال نويسندگان حتي ارزشي از مقوله مقاومت اسلامي خارج ايران اعم از عراق، افغانستان، فلسطين و لبنان را مي توان در همين عوامل انگيزشي جستجو كرد. اولين دليل، حوزه مخاطبان اين نوع آثار است؛ مخاطب داخلي يا خارجي.
در خصوص مخاطبان خارجي كه به دليل نبود برنامه اي براي ترجمه از ابتدا براي خارج مرزها نوشتن بايد منتفي تلقي شود. درباره مخاطبان داخلي هم 2 چالش جدي وجود دارد.
اول اين كه برخي موضوع ها به لحاظ خبري و رسانه اي به حدي اشباع شدند كه نويسنده به انفعال كشيده شده است و موضوع اينقدر تكرار شده كه مردم سوالي ندارند تا از دل اين پرسش ها بتوان سوژه اي نو استخراج كرد و همه اين موضوعات در رسانه ها مي سوزند.
دوم اين كه بيشتر نويسندگان فكر مي كنند مقاومت اسلامي در سرزمين هاي ديگر نيز بازتابي از مسائل انقلاب خودمان است و هر واقعه اي كه در فلسطين و لبنان اتفاق افتاده در ابعاد بسيار وسيع تر در جريان انقلاب و جنگ تحميلي براي مردم ملموس بوده است.
يعني در برابر هر اتفاقي كه در خارج از كشور به عنوان حماسه باز توليد مي شود يك يا چند نمونه در نقطه عالي تر آن در جريان 30 ساله انقلاب موجود است.
در اين چالش نويسنده با اين موضوع مواجه است كه حماسه هاي بيرون مرزها در مقابل عظمتي كه در حماسه دفاع گوشت و پوست و روح مردم با آن درگير بوده حرف تازه اي براي گفتن نداشته باشد.
داستان گويي با چشمان بسته
از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357، ايران هيچ ارتباطي با رژيم اشغالگر اسرائيل نداشته است.
حتي گذرنامه ايراني هم در اين كشور بي اعتبار تلقي مي شود و به عبارتي هرگونه رفت و آمد شهروندان ايراني به محدوده سرزمين جعلي اسرائيل ممنوع است.
بنابراين سال هاست كه شهروندان ما به داخل فلسطين نرفته اند و به همين خاطر نمي توان انتظار داشت هيچ كس و از جمله نويسنده كتاب مردارخوار، تجربه اي عيني از حضور در اسرائيل داشته باشد.
اين در حالي است كه احمد شاكري در داستان هاي «كلمه سنگ» و «رستوران ياهانافي» وارد فضاهايي در سرزمين هاي فلسطيني نوار غزه و بيت المقدس و همچنين فضاهاي مرتبط با اسرائيلي ها مانند تل آويو و هبرون شده است. البته اين ورود نويسنده به توصيف فضاهاي ياد شده خلاصه نمي شود.
هنر مقاومت از افغانستان، ايران، لبنان، فلسطين، مصر و الجزاير آوردگاهي خطير براي تبيين ايدئولوژيك مقاومت اصيل اسلامي از افراط گرايي كور استبخش عمده اي از داستان مكاتبات، مكالمات و مراوداتي است كه از زبان يا در مقابل اسرائيلي ها روايت مي شود.
اين اتفاق طبعا پر است از اسم ها و نشان ها، فرهنگ و رفتار اسرائيلي ها كه ما از ديدن آنها از نماي نزديك بي بهره ايم.
مهم ترين سوالي كه مي توان مطرح كرد اين است كه بدون درك مستقيم چنين فضاها و اشخاصي واقعا چگونه مي توان به اين ساحت ها نزديك شد و فضاسازي كرد.
اين مدرس ادبيات داستاني براي توضيح چگونگي دستيابي به چنين فضاي داستاني مي گويد:
«نويسنده بايد از چيزي كه تجربه كرد، بنويسد تا آنچه مي داند، زيرا دانستن اطلاع نظري از اتفاقات و جزييات آن است اما تجربه ناظر به احساس ما نسبت به واقعيت است.»
شاكري در توضيح اين بخش و تطبيق آن براي دستيابي به فضاي ايجاد شده در اين داستان ها و داستان هاي بخش افغانستان در اين كتاب ادامه مي دهد:
«راه هاي زيادي براي تجربه وجود دارد. مهم ترين راه تجربه مشاهده است، اما اگر به هر دليل مشاهده امكان پذير نشد نمي توان گفت تجربه ديگر ممكن نيست.
شيوه هاي ديگري هم هست كه در طول يا عرض تجربه قرار مي گيرند. مثلامطالعه كردن، روشي در طول تجربه است. يعني فرد درباره فضايي كه مي خواهد بنويسد فقط مطالعه كند. البته مي توان گفت كه از چنين روشي نمي توان يك اثر ششدانگ (كامل) درآورد. به نظر من بهترين شيوه در چنين وضعيت هايي كه مشاهده مستقيم امكان ندارد، استفاده از تجربه ذهني است. هرچند اين روش زحمت و زمان بيشتري مي طلبد.»
تجربه ذهني و زندگي در داستان
تصور كنيد داستاني مي نويسيم كه در فضاي قاجاريه اتفاق افتاده يا اين كه يك نسل چهارمي انقلاب مي خواهد داستاني درباره جنگ، فضاها و اتفاقات آن بنويسد.
آيا اين كار ممكن است؟ در جواب بايد گفت اين كار عملي است به شرطي كه نويسنده بتواند هر چه بهتر با وسايل مختلف آگاهي خود را درباره فضاي داستان بالاببرد و ذهنش را براي واكنش متناسب با اين فضا آماده كند.
شاكري در تعريف تجربه ذهني بر اين نكته پاي مي فشارد و ادامه مي دهد: «در تجربه ذهني بايد بار حسي يعني همان واكنشي كه روح ما از ديدن فضاها به طور مستقيم كسب مي كند از بازسازي مجموعه اطلاعاتي كه كسب مي كنيم در ذهن باشد. طبيعي است كه هر چه اطلاعات بيشتر و مقرون به واقعيت باشد، اين حس نيز بهتر ايجاد مي شود.»
اين راه البته روشي طولاني است كه 2 آزمون دارد. اول اين كه بايد خود فرد نويسنده بتواند در آنچه مي نويسد زندگي كند و دوم اين كه پس زمينه هاي فرهنگي چنان بازسازي شود كه به روش هاي مختلف نويسنده و منتقد مطمئن شود كه احساس يك واكنش واقعي است.
در واقع وقتي ما بتوانيم در داستان زندگي كنيم مي توانيم براساس تعريف آلفرد هيچكاك كه گفته داستان همان زندگي است كه نقاط كسالت بار آن را حذف كرديم احساس خود را از حيث جامعيت براي استخراج داستان بسنجيم. با اين تفاوت كه در اين روش (تجربه ذهني) همه چيز را از صفر مي سازيم.»
چالش هاي داستان نويسي ذهني
مهم ترين چالش تصويرسازي ذهني براي نويسنده مخاطب است. در اين زمينه تجربه شاكري مي گويد: «ما براي نوشتن يك داستان ذهني درباره فلسطين براي مخاطب ايراني همين قدر كه بتوانيم كلياتي از فرهنگ و اماكن لازم را توضيح دهيم كافي است، اما اگر قرار باشد يك فلسطيني كتاب ما را بخواند، بايد توانسته باشيم بطن بومي و ملي آن را نشان دهيم.
اين داستان نويس مي افزايد: «مثلادرباره داستان هاي افغانستان، يكي از افاغنه اين ايراد را به من گرفت كه برخي از اصطلاحات شما مربوط به شمال افغانستان است و گروهي براي جنوب اين كشور و اين مورد براي خود افغاني ها مشخص و نامطلوب است.»
وي ادامه مي دهد: «اين نقيصه نه تنها در اين دسته از نوشته ها مي تواند آزاردهنده و مضر تلقي شود بلكه ادبيات سياه نويسي براي دفاع مقدس كه به بهانه جهاني شدن برخي نويسندگان را به غيربومي نوشتن وادار كرده نيز متضرر مي نمايد.
به گونه اي كه با حذف ويژگي هاي بومي و منحصر به فرد براي دستيابي به زبان جهاني فضايي بيگانه با محيط منحصر به فرد جبهه آفريده شود.
در اين داستان ها اگر نام ها عوض شوند و به جاي اسم هاي ايراني، نام هاي خارجي گذاشته شوند، چيزي از داستان كم نمي شود.
بنابراين بومي سازي، مهم ترين دغدغه داستان نويسي براساس تجربه ذهني است.