تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 6 از 6

نام تاپيک: گفتگو با گیتاریست افسانه ای اریک کلاپتون

  1. #1
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض گفتگو با گیتاریست افسانه ای اریک کلاپتون

    اریك كلاپتون گیتاریست افسانه ای گروه كرم و درك، پس از سی سال درگیری با اعتیاد و الكل توانست خود را از مسائل حاشیه ای جدا كند و به سوی اقبال خود برود این اولین بار است كه اریك می خواهد و می تواند درباره آن روزها صحبت كند . همه ما می دانیم كه اریك كلاپتون چه كسی بود؟
    پایان من بود، حقیقتاً تصمیم به خودكشی گرفته بودم من هر روز با خودم می گفتم: فردایی برای من وجود ندارد نمی توانم بیش از این به این زندگی ادامه دهم، بیش از حد می نوشیدم و قادر به توقف آن نبودم به خط سیاهی می ماندم كه هر روز باریكتر می شد هر شب به این فكر می كردم كه فردا خود را خلاص كنم اما شما می دانید كه آن فردا هرگز فرا نرسید. آن زمان داشتن تحصیلات عالیه آرزوی اكثر مردم بود، من همه این‌ها را داشتم زن خوب، خانه، ماشین، شغل خوب، شهرت و پول. من همه آنها را از دست دادم. فقط می خواستم بمیرم.
    اریك كلاپتون ۵۲ ساله یكی از بازماندگان بزرگ سبك راك است چطور شد كه اعتیاد و الكل تو و موسیقی تو را خراب كرد آیا این درست است كه می گویند اكثر موزیسین‌های موفق، به چیزی اعتیاد پیدا می كنند؟
    نه نمی شود چنین مطلق صحبت كرد در مورد خود من، هیچ راهی وجود نداشت هر كسی روحیات خاص خود را دارد بسیاری از آن‌هایی را كه می شناسم مجبورند حقیقت را پنهان كنند.
    ▪ آیا فكر نمی كنید كه وقتتان را تلف كرده اید؟
    بله وقتم را تلف كردم اولین حسی كه اعتیاد به انسان می دهد احساس پوچی است اینكه شما هیچ سودی ندارید و از همه مهم‌تر اینكه شما لحظاتی را از دست می دهید كه باید با لذت و خرسندی سپری می شد من این را تجربه كردم.
    اریكِ افسانه ای ،۳۰ سال قبل از اینجا (لندن)، شروع كرد؟
    بله من در سال ۱۹۶۰ به اینجا آمدم اوایل سال ۶۰ با مشقات فراوان، آه….
    شما از استرالیایی‌ها دلگیر نیستید بخاطر روزهای سختی كه آن‌جا داشتید؟
    ما روزهای خوب هم داشتیم، من فكر می كنم آنها مردم بزرگی هستند، ما دوستانی داشتیم كه ترانه‌های خوبی سرودیم.
    وقتی در دهه هفتاد اریك كلاپتون معتاد شد او را از استرالیا دیپورت كردند فكر نمی‌كنی این بدترین توری بود كه برگزار كردی؟
    خوب می‌شود گفت یك رسوایی تمام عیار بود برای اینكه من به شدت آلوده شده‌بودم خودتان كه می دونید الكل با آدم چكار می كند. برخورد بدی بود. من بسیار خودخواه و متكبر بودم فكرش را بكنید شما آن‌جا روبروی من نشسته اید و من به خودم اجازه می دهم كه هر رفتار زشتی را انجام دهم.
    ▪ پس از آن شب وحشتناك كه پتی بوید (همسر قبلی اریك )ربوده شد، جورج هریسون و پتی بوید باهم ازدواج كردند اما اریك كلاپتون هنوز تنها است. وقتی به گذشته نگاه می كنیم شما را نگران می بینیم نگرانی برای چه؟ شاید به خاطر از دست دادن عشق تان؟
    بله، آه بله، وقتی برمی‌گردم و به یاد می‌آورم می‌بینم آن مبارزه نمی‌توانست تا ابد ادامه یابد شبیه یك جنگ بود.


    شما ترانه های عاشقانه زیادی سروده اید و با زنان بسیاری آشنا شده اید اما به نظر می رسد بعد از جدایی با همسر قبلی‌تان دیگر به فكر ازدواج نیستید چرا؟ >
    برای این‌كه باور نمی‌كنم كه آن‌ها را درست می‌شناسم.
    این درست است كه اولین و آخرین عشق كلاپتون گیتار است؟
    بله، چیزهای زیادی داشته‌ام مكان‌های مختلفی بوده‌ام. مكان‌هایی كه با آن‌ها ارتباط برقرار كرده‌ام.
    ▪ و اما چرا گیتار؟
    من ترومپت، ویلون، پیانو و آكاردئون را هم دوست دارم همسایه‌ای داشتیم كه آكاردئون می‌زد حقیقتاً دوست داشتم، دوست داشتم آن‌ها را تماشا كنم.
    خدا را شكر كه پیش آنها نماندید!!؟
    نمی‌دانم شما چه تصوری دارید اما گیتار خیلی ساده است خیلی ساده طراحی شده. البته آن‌ها به من می‌گفتند كه من در عرض یك روز می‌توانم آن را یاد بگیرم كه بعدها فهمیدم كه این طور نیست گیتار ساز بسیار جذابی است.
    هنوز هم همان علاقه را به گیتار دارید؟بله
    وقتی در سال ۱۹۹۱ پسرتون كونور را از دست دادید این حادثه در ترانه‌های شما تأثیر گذاشت، وقتی ترانه ‹‹اشك‌هایی در بهشت›› را می‌شنویم احساس شما كاملاً قابل درك است چیزهایی كه هرگز گفته نمی‌شوند اما در ترانه شما ما آن‌ها را حس می‌كنیم.
    بله اشك‌هایی در بهشت ترانه مورد علاقه من است و سال‌های بعد هم خواهد بود من هر روز حدود ۱۵۰ نامه از مردم دریافت می‌كردم كه از اندوه مشتركشان با من نوشته بودند این‌كه هیچ راهی برای گریز از مرگ نیست این‌كه هیچ یك از ما نمی‌دانیم كی نوبت ما می‌رسد چیزهایی است كه هرگز در مدرسه تدریس نمی‌شوند من هیچ‌وقت در مدرسه چیزی نیاموختم كه مربوط به روابطم با خانواده‌ام یا جامعه‌ام باشد چیزی راجع به زندگی یا مرگ نیاموختم اما با آن‌ها روبرو شدم. روزی كه برای دیدن پسرم رفته‌بودم او آنجا در تابوت خودش خوابیده‌بودم هیچ آمادگی نداشتم هیچ نیاموخته‌بودم فكر می‌كنم شبیه یك گناه بود.
    ▪ و نوشتن كمكتان كرد تا بر این احساس اندوه غلبه كنید؟
    نوشتن و نواختن گیتار، اولین و بهترین كاری كه می‌توانستم انجام دهم این بود كه گیتار را بردارم و بنوازم، موسیقی بسازم و از خودم دور بشوم، موسیقی تنها چیزی بود كه بعد از مرگ فرزندم لحظاتم را پر كرد لحظاتی كه هیچ فردایی نبود، هیچ فردایی.
    پدری كه پسرش را از دست داده، ساعات تاریكی را پشت سر گذاشته، بر اعتیاد غلبه كرده الكل را كنار گذاشته و به عرصه موسیقی بازگشته‌است و حالا سفر می‌كند آلبوم منتشر می‌كند و دوباره به روزهای اوج برگشته‌است. به نظر می رسد كار چندان آسانی نیست؟
    نمی‌دانم اما یك چیز برایم روشن است دوست دارم سفر كنم سفرهای طولانی، طولانی برای جستجو، برای ادامه دادن.
    ▪ آیا این جستجو نوعی مكاشفه برای یافتن خودتان نیست این كه شما كی هستید؟
    حق با شماست همیشه دنبال كسی بوده‌ام كه این را به من بگوید.
    ▪ و سوال آخر این‌كه چه چیزی اریك كلاپتون را سرپا نگه می‌دارد؟
    دلایل زیادی است همیشه فكر می‌كنم كه ممكن بود كس دیگری جای من بود آن وقت خیلی بهتر از من عمل می‌كرد و موفق‌تر بود و یا من جای دیگری بودم و زندگی متفاوتی داشتم اما سرآخر به این نتیجه می‌رسم كه این بزرگی خداوند است كه به من زندگی اعطا كرده‌است.
    Last edited by Asalbanoo; 12-04-2007 at 18:33.

  2. #2
    اگه نباشه جاش خالی می مونه alitopol's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2004
    محل سكونت
    تهران - در گوشه ای آرام
    پست ها
    377

    6 ّباریکلا

    خیلی خوب بود اگه می شد چند تا گفتگو هم با گیتاریست های راک بزارید ممنونتون میشم

  3. #3
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    خیلی خوب بود اگه می شد چند تا گفتگو هم با گیتاریست های راک بزارید ممنونتون میشم

    ممنون که توجه می کنی..
    متاسفانه کسی را نم شناسم...اگه اسمهاشونو بگید چشم حتما...

  4. #4
    اگه نباشه جاش خالی می مونه alitopol's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2004
    محل سكونت
    تهران - در گوشه ای آرام
    پست ها
    377

    پيش فرض

    اگر ممکنه در باره دیو موری . استیو هریس از گروه آیرن میدن

  5. #5
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض

    My father's eyes
    Sailing down behind the sun
    Waiting for my prince to come
    Praying for the healing rain
    To restore my soul again

    Just a toerag on the run
    How did I get here
    What have I done
    When will all my hopes arise
    How will I know him
    When I look in my father's eyes
    My father's eyes
    When I look in my father's eyes
    My father's eyes

    Then the light begins to shine
    And I hear those ancient lullabies
    And as I watch this seedling grow
    Feel my heart start to overflow

    Where do I find the words to say
    How do I teach him
    What do we play
    Bit by bit, I've realized
    That's when I need them
    That's when I need my father's eyes
    My father's eyes
    That's when I need my father's eyes
    My father's eyes

    Then the jagged edge appears
    Through the distant clouds of tears
    I'm like a bridge that was washed away
    My foundations were made of clay

    As my soul slides down to die
    How could I lose him
    What did I try
    Bit by bit, I've realized
    That he was here with me
    I looked into my father's eyes
    My father's eyes
    I looked into my father's eyes
    My father's eyes

    My father's eyes
    My father's eyes
    I looked into my father's eyes
    My father's eyes

    چشمان پدرم
    روان می شوم تا پشت خورشید
    چشم به راه آمدن شهزاده ام
    دعا می کنم باران رحمت ببارد
    تا باز شفا بخش روحم باشد

    ذره ای بی مقدار هستم در حرکت
    چطور به اینجا رسیدم؟
    مگر چه کرده ام؟
    و کی به تمام آرزو هام می رسم ؟
    آخر چطور پدرم را بشناسم
    وقتی به چشمانش نگاه می کنم
    چشمان پدرم
    وقتی به چشمان پدرم نگاه می کنم
    چشمان پدرم

    آنگاه نوری می درخشد
    و آن لالای های کهن به گوشم می رسد
    و بالیدن این گیاه نو رسته را که تماشا می کنم
    حس می کنم قلبم لبریز می شود

    با چه زبانی بگویم؟
    چگونه به او یاد دهم؟
    چه نقشی بازی کنیم؟
    کم کم در یافته ام
    که اکنون زمانیست که به آنها نیازمندم
    زمانی است که به چشمان پدرم نیاز مندم
    چشمان پدرم
    اکنون زمانی است که به چشمان پدرم نیاز مندم
    چشمان پدرم

    آنگاه لبه تیز پرتگاه
    آشکار می شود از میان ابرهای دور دست اشک
    پلی را می مانم که آب برده باشد
    شالوده ام پوشالی است

    روحم به سوی مرگ می لغزد
    چگونه توانستم پدرم را از دست بدهم؟
    برایش چه کرده ام؟
    کم کم دریافته ام
    که او همین جا با من بوده
    به چشمان پدرم نگاه کردم
    چشمان پدرم
    به چشمان پدرم نگاه کردم
    چشمان پدرم

    چشمان پدرم
    چشمان پدرم
    به چشمان پدرم نگاه کردم
    به چشمان پدرم
    Last edited by Doyenfery; 14-04-2007 at 03:59.

  6. #6
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض

    یکی از کارهای زیبا و بی کلام اریک کلپتون:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •