بیوگرافی بورخس به همراه سه داستان کوتاه
"برای من خواندن،شیوهای برای زندگیست.فکر میکنم تنها سرنوشت ممکن برای من حیاتی ادبی بود.نمیتوانم خودم را در جهانی بدون کتاب تصور کنم.من به کتابها محتاجم.آنها همه چیز من هستند."
خورخه لوئیس بورخس به سال 1899 در بوئنس آیرس آرژانتین به دنیا آمد.پدر وی به وکالت اشتغال داشت و یک استاد روانشناسی نیز بود و قصد داشت نویسنده شود.به گفته بورخس غزلهای زیبایی هم میسرود ومادر وی به یک مترجم حرفهای بود.
بورخس در جوانی به اروپا رفت و در سوئیس و انگلستان به تحصیل پرداخت و پس از بازگشت به آرژانتین مکتب شعری به نام ultraism را معرفی کرد و به چاپ پارهای از مجلات پیشرو کمک شایانی کرد.بعدها با وجودی که از ناراحتی چشم سخت در عذاب بود،ریاست کتابخانه ملی و استادی زبان انگلیسی دانشگاه بوئنس آیرس را برعهده گرفت.
گرچه بورخس به عنوان شاعر،مقالهنویس و فیلسوف هم شناخته میشود،اما عمده شهرت وی به خاطر داستانهای کوتاهش است:
"هرگز رمان ننوشته ام. چه بنظر من رمان برای نويسنده نيز همچون خواننده در نوبتهای پی در پی موجوديت می يابد. حال آنکه قصه را می توان به يکباره خواند. به قول پو : چيزی به نام شعر بلند وجود ندارد."
علایم کاهش حدت بینایی از سال 1940 در وی آغاز شد، پدر وی هم در میانسالی نابینا شده بود.شاید بیماری گلوکوما علت بیماری وی باشد.
وی را نمیشد در زمان و زبان خاصی محدود دانست:
"من مطمئناً نويسنده اى خارجى نيستم. نويسندهاى هستم كه همه مجبورند نوشته هايش را بخوانند، همه مردم خواهان ملاقات با او هستند وتمام شهرها، جاى من است."
در این زمینه خواندن مقاله" بورخس و تـﺄثير آن بر ادبيات داستاني معاصر ايران" را در مجله ادبی قابیل، به شما توصیه میکنم.
بورخس، غير از كتاب شعر و داستان كوتاه، چند مجموعه مقالات نيز منتشر كرد. از جمله آثار او"تاريخ ابديت،هزار تو،آلف،كتابخانه شخصي، پرچم سياه، باغ كوره راهها، تفتيش عقايد" و "تحسين سايه" هستند. او در كشورهای انگليس،فرانسه و آمريكا، قبل از كشور خود مشهور شد. بورخس در سال 1961همراه ساموئل بكت، موفق به دريافت جايزه ادبی ناشران اروپايی گرديد. او از جواني به ترجمه آثار كافكا،فاكنر،آندره ژيد و ويرجينيا ولف پرداخت. بورخس هنری جيمز،كنراد، آلن پو و كافكا را معلمان ادبی،و بودا،شوپنهاور و عطار را از معلمان فلسفی خود ميدانست.
بورخس در سال 1986 درگذشت.

از بورخس، دو داستان کوتاه برای شما در نظر گرفتهام:"شکل شمشیر" و"اما زونز".
در داستان "شكل شمشير" بورخس به واسطه پرسوناژ خود، ژان ونسان مون، اين يقين را اظهار مى كند كه "چيزى كه يك انسان انجام مى دهد، انگار كه تمام انسان ها آن را انجام داده اند. از اين رو ناعادلانه نيست كه يك نافرمانى در يك باغ، تمام نوع بشر را فاسد كند، همان طور كه ناعادلانه نيست كه مصلوب شدن تنها يك يهودى براى نجات يافتن نوع بشر كافى است. شايد شوپنهاور حق داشت كه مى گفت: من ديگران هستم، همه انسان ها همه انسان ها هستند، شكسپير به نوعى ژان ونسان مون بيچاره است."
داستان اما زونز را در کودکی خوانده بودم،شاید در 8 سالگی ،در یک مجموعه داستان کوتاه که اولین مجموعه داستان کوتاهی بود که از نویسندگان معتبر میخواندم. بورخس سرگذشت يك دختر يهودى اصالتاً آلمانى را برايمان تعريف مى كند. داستان در بوئنوس آيرس روى میدهد.دختر براى گرفتن انتقام مرگ پدرش، كارى مى كند كه توسط ملوانى بيگانه مورد تجاوز قرار گيرد تا بتواند مردى را كه خانواده اش را تباه كرده، به قتل برساند و در عين حال توجيه قابل قبولى براى پليس فراهم مى كند. قصه با اين كلمات به پايان مى رسد: "سرگذشت اِما زونز در واقع باور نكردنى بود، ولى او خود را به همه تحميل كرد؛ چون او حقيقت اجتناب ناپذير بود. لحن اِما واقعى بود همان طور كه عفت و نفرتش واقعى بودند و همان طور كه لطمه اى كه او تحمل كرد هم واقعى بود. فقط موقعيتها، زمان و بعضى از اسمها جعلى بودند."
اما داستان کوتاه سوم را از هوشنگ گلشیری برایتان انتخاب کرده ام.نوشتهای به نام گنجنامه،شما با خواندن این داستان که با زیبایی بسیار نوشته شده با بیوگرافی بورخس آشنا میشوید.
و اما لینکهای دانلود:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
منبع:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید