تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 7 از 7

نام تاپيک: خاطره‌های پزشکی

  1. #1
    آخر فروم باز shalineh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    فعلا ایران
    پست ها
    1,033

    پيش فرض خاطره‌های پزشکی

    علم پزشکی بر پایه تجربه بنا نهاده شده است. در متون تاریخی به موارد بسیاری در زمینه درمان بیماریها بر اساس تجربه پزشکان آن دوران برخورد می کنیم.
    انتقال تجربیات پزشکی و نشر آن نقش موثری در پیشرفت علم طب داشته است و دارد.
    در این تاپیک از پزشکان ، پیراپزشکان و دانشجویان پزشکی و رشته های وابسته دعوت می شود تا خاطرات خود را در طول مدت طبابت یا تحصیل منتشر سازند.
    خاطرات میتواند نکات علمی یا موارد عجیب و حتی طنز را شامل شود.
    حتی المقدور خاطراتی را ذکر کنید که خودتان آن را تجربه کرده اید یا شاهد آن بوده اید.

  2. این کاربر از shalineh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    آخر فروم باز shalineh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    فعلا ایران
    پست ها
    1,033

    پيش فرض

    حدود چند ماه قبل که اینترن کشیک بخش چشم بودم ، حوالی ساعت 10 شب ، دختر جوانی را به اورژانس آوردند. پیجر بیمارستان اینترن چشم رو به اورژانس پیج کرد. وقتی بر بالین بیمار رسیدم ، دیدم دختری حدود 19 ساله از درد شدید چشم به خودش میپیچه. در نظر اول حدس زدم جسم خارجی باشه.
    چشمش رو با قطره تتراکائین بی حس کردم و شروع به معاینه کردم.
    اما در معاینه اولیه چیزی ندیدم. مجبور شدم پلک دختر رو برگردونم. دیدم یک چیز سبز رنگ در بالای پلک فوقانی می درخشد. با سر سوزن کمی دستکاریش کردم اما از جاش تکون نخورد . با سرم و تحت فشار چشمشو شستم تا شاید اون جسم خارج بشه ولی بازم نشد. در نهایت فکر بکری به ذهنم رسید. پرستار اورژانس رو صدا کردم. ایشون نوک اون جسم سبز رنگ رو با سر سوزن بالا نگه داشت و من با پنس سرش رو گرفتم و آروم شروع به کشیدن کردم.
    هی می کشیدم و جسم سبز رنگ مثل یه نوار داشت بیرون میومد. بیمار هم با فریادهاش اورژانسو رو سرش گذاشته بود.
    خیلی ترسیدم. گفتم نکنه دارم عضله چشمی ، عصبی یا وریدی رو بیرون می کشم. اگه ناگهان خونریزی می کرد یا پاره میشد چی؟
    به هر حال خودمو نباختم و به کشیدن ادامه دادم. شاید باورتون نشه. یک کاه باریک 10 سانتی متری از چشم بیمار بیرون اومد. با خارج شدن این جسم ، دختر یک آه بلند کشید و گفت خانوم دکتر راحت شدم!
    بسیار عجیب بود. این جسم رو نگه داشتم و صبح در درمانگاه چشم به استادمون نشون دادم. اما ایشون با بی ذوقی هر چه تموم تر گفت : از این بزرگتراش رو هم دیدم!!!

    Last edited by shalineh; 10-04-2010 at 21:48.

  4. 9 کاربر از shalineh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز mmiladd's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اُتاقم..!
    پست ها
    4,103

    پيش فرض سلام

    جالب بود...

  6. #4
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    حدود چند ماه قبل که اینترن کشیک بخش چشم بودم ، حوالی ساعت 10 شب ، دختر جوانی را به اورژانس آوردند. پیجر بیمارستان اینترن چشم رو به اورژانس پیج کرد. وقتی بر بالین بیمار رسیدم ، دیدم دختری حدود 19 ساله از درد شدید چشم به خودش میپیچه. در نظر اول حدس زدم جسم خارجی باشه.
    چشمش رو با قطره تتراکائین بی حس کردم و شروع به معاینه کردم.
    اما در معاینه اولیه چیزی ندیدم. مجبور شدم پلک دختر رو برگردونم. دیدم یک چیز سبز رنگ در بالای پلک فوقانی می درخشد. با سر سوزن کمی دستکاریش کردم اما از جاش تکون نخورد . با سرم و تحت فشار چشمشو شستم تا شاید اون جسم خارج بشه ولی بازم نشد. در نهایت فکر بکری به ذهنم رسید. پرستار اورژانس رو صدا کردم. ایشون نوک اون جسم سبز رنگ رو با سر سوزن بالا نگه داشت و من با پنس سرش رو گرفتم و آروم شروع به کشیدن کردم.
    هی می کشیدم و جسم سبز رنگ مثل یه نوار داشت بیرون میومد. بیمار هم با فریادهاش اورژانسو رو سرش گذاشته بود.
    خیلی ترسیدم. گفتم نکنه دارم عضله چشمی ، عصبی یا وریدی رو بیرون می کشم. اگه ناگهان خونریزی می کرد یا پاره میشد چی؟
    به هر حال خودمو نباختم و به کشیدن ادامه دادم. شاید باورتون نشه. یک کاه باریک 10 سانتی متری از چشم بیمار بیرون اومد. با خارج شدن این جسم ، دختر یک آه بلند کشید و گفت خانوم دکتر راحت شدم!
    بسیار عجیب بود. این جسم رو نگه داشتم و صبح در درمانگاه چشم به استادمون نشون دادم. اما ایشون با بی ذوقی هر چه تموم تر گفت : از این بزرگتراش رو هم دیدم!!!

    شما چی میخونید؟

  7. #5
    آخر فروم باز shalineh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    فعلا ایران
    پست ها
    1,033

    پيش فرض

    سال آخر پزشکی هستم. شهریور فارغ التحصیل میشم.

  8. #6
    اگه نباشه جاش خالی می مونه radium's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    236

    پيش فرض

    وای چه وحشتناک تصورش هم سخته یه همچین چیزی بره تو چشم ادم

  9. #7
    پروفشنال roohi_rsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    روي ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، روي درياچه آرام نگين
    پست ها
    726

    پيش فرض

    جالب بود !

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •