تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 11 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 107

نام تاپيک: راهنمای مهاجرت به کانادا به همراه خاطرات مربوط به آن

  1. #1
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض راهنمای مهاجرت به کانادا به همراه خاطرات مربوط به آن

    سلام! متن حاضر بخش کاملی است از راهنمای مهاجرت به کانادا به همراه خاطرات مربوط به آن
    کسانی که عشق مهاجرت و این حرفها را دارند میتوانند با مطالعه متن زیر از وضعیت کامل مهاجرت به کانادا و بالطبع کشورهای دیگر اطلاع کسب نمایند
    مطالعه این صفحه را به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنم




    دوستی قدیمی و عزیز هفته گذشته وارد کانادا شد و بعد از مدتها انتظار به جمع مقیمان دائم پیوست. ضمن آرزوی موفقیت برای این دوست خوب، تصمیم گرفتیم مراحل مختلفی که در آخرین مرحله از دوران انتظارش در ایران داشته تا کارهای مرتبط با مهاجرت و اقامت و جا افتادن در کانادا انجام داده و خواهد داد را به تدریج برای شما بنویسیم. چون این اطلاعات کاملا جدید و بروز خواهند بود طبعا می توانند راهگشای دوستان دیگری نیز که بتازگی وارد شده اند و یا در هفته های آخر قبل از حرکت هستند باشد.



    باز کردن حساب
    سوای باز کردن حساب از طریق وکیل که می تواند تا 400$ روی دست شما خرج بگذارد و کلی علافی داشته باشد و این نکته که حساب را هم در هر شعبه ای که دلشان خواست باز می کنند – ولواینکه بعدا برای فعال کردن حسابتان مجبور شوید یک نصف روز مترو و اتوبوس سواری کنید تا برسید به محل شعبه ، اگر دوستی قابل اعتماد دارید از او بخواهید که با مراجعه به شعبه بانکی که بیشتر کارهای بانکی حضوری اش را با آنها انجام می دهد، موضوع را در میان بگذارد شاید بتواند مجانا و در اسرع وقت اینکار را برایتان انجام دهد. مامور بانک به ایشان خواهد گفت که کپی پاسپورت – صفحه اول – را ممهور به مهر تایید سفارت کانادا در تهران کند و گواهی عکس دار دیگری نیز را تایید رسمی کند – می توانید گواهینامه بین المللی بگیرید و نامه به انگلیسی مبنی بر تایید آن از سازمان مربوطه بگیرید و نیز شناسنامه خود را ترجمه و تایید کنید و فتوکپی اصل آن را نیز بدهید به ترجمه پرچ کنند.

    بانک باید بتواند با این مدارک حسابی بنام شما باز کند. این حساب قفل خواهد بود و تنها می شود در آن پول ریخت و هیچکس – حتی خودتان – تا پیش از فعال شدن آن با حضور فیزیکی شما ( به همراه مدارک شناسایی ) در شعبه و امضاء فرم های مربوطه، نخواهد توانست هیچگونه عملیات بانکی دیگر برایتان انجام دهد. این موضوع را می توانید خودتان بعدا با تماس تلفنی با شعبه چک کنید.
    دوست شما در صورت آشنا بودن با ماموران بانک خواهد توانست هر وقت پول به حسابتان حواله کردید برایتان از شعبه یک پرینت از وضعیت موجودی حساب بگیرد و اسکن کند و با ایمیل بفرستد. نامه مخصوص سفارت را می تواند با صرف 10$ درخواست کند که به آدرسی که با آن برایتان حساب باز کرده – یعنی فعلا آدرس خودش - فرستاده خواهد شد و وی خواهد توانست آنرا برای شما بفرستد تا به سفارت بدهید. یک کپی از این نامه را همراه خود داشته باشید.


    پیدا کردن محل اقامت
    مهمترین کار بعد از ورود به کانادا و خروج از فرودگاه، پیدا کردن جایی است برای اقامت. دوست شما می تواند با مراجعه به چندین مجله قد و نیم قد فارسی زبان آگهی های اجاره ای را که ایرانی ها هر هفته به این نشریات می دهند گردآوری کند و با شما در میان بگذارد. به این ترتیب ممکن است بتوانید قبل از ورود به کانادا جای مناسبی بیابید و رزرو کنید تا در بدو ورود به محل خودتان بروید و آدرس خودتان را داشته باشید.

    بعد از اینکه دوست شما این آگهی ها را جمع کرد باید به تک تک آنها زنگ بزند و موارد مهم مختلفی را با آنها چک کند:

    محل دقیق؟ میزان اجاره؟ آیا نیازمند پرداخت اجاره ماه اول و ماه آخر در ابتدای قرارداد هستند؟ از چه زمانی محل آماده است؟ آیا موقت کرایه می دهند (مثلا سه ماهه)؟ (این پرسش برای کسانی است که ممکن است دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاههایی خارج از تورنتو باشند و مطمئن نباشند که سه ماه دیگر کجا خواهند بود.)

    چه امکاناتی در کرایه منظور شده اند: هایدرو (آب و برق)؟ تلفن (مشترک یا مستقل)؟ اینترنت (از طریق تلفن یا کیبل)؟ پارکینگ ؟ امکانات ساختمان (استخر، اتاق ورزش، ...)؟ لاندری ؟ آیا اثاثیه در محل وجود دارد (مثلا تختخواب یا میز تحریر یا تلویزیون و ...)؟ سرویس آَشپزخانه (یخچال، اجاق، مایکرویو ...)؟

    چه موقع می شود برای بازدید محل رفت؟ با چه شماره تلفنی باید هماهنگ کرد؟ نام صاحب خانه؟ آدرس دقیق محل (برای پیدا کردنش روی mapquest و بررسی فاصله اش از TTC و مراکز خرید و امکانات شهری).

    بیشتر آنها حاضرند راهی برای رزرو کردن محل پیش پای دوست شما بگذارند. بعضی مایلند با دوست شما قرار اجاره را امضاء کنند، بعضی دیگر کرایه چند ماه را درخواست می کنند و بعضی دیگر با شرایط آسانتری با ایشان راه خواهند آمد. بستگی به زمان و وضعیت بازار اجاره و شانس شما دارد!)


    در فرودگاه پیرسون
    اگر دوست شما قرار است دنبال شما بیاید می تواند از طریق مراجعه به سایت فرودگاه پیرسون و چک کردن اطلاعات پرواز شما از طریق
    این لینک زمان تقریبا دقیق ورود شما را به فرودگاه پیدا کند.

    شما قاعدتا حدود 40 دقیقه یا بیشتر – بسته به شلوغی ترمینال در زمان ورود و نیز تعداد مهاجرهای دیگری که کمی پیش از شما رسیده اند- زمان لازم خواهید داشت تا کارهایتان را انجام دهید و از در سالن ترانزیت خارج شده به سالن استقبال کنندگان وارد شوید.

    بعد از خروج از هواپیما از دالان ها و مسیر های متعددی عبور می کنید ( نگران نباشید خیلی سر راست است و همه هم دارند همان مسیر را می روند) و وارد سالن بزرگی می شوید که در یک سمت آن چندین باجه کنترل ورود مسافران قرار دارد و در مقابل هر یک صفی از مردم به همراه بار دستی شان کشیده شده است. تعداد افراد صف به شانس شما بستگی دارد. با نزدیک شدن نوبتتان پاسپورت و کاغذ های مرتبط با ویزای اقامت دائم را آماده کنید تا به مامور کنترل بدهید. به او بگویید که مهاجر جدید هستید و می خواهید لندد بشوید. او شما را به مسیری راهنمایی خواهد کرد تا در صف دیگری مخصوص مهاجر هایی که هم اکنون برای اولین بار وارد کانادا شده اند بایستید. در اینجا نیز باجه هایی برای رسیدگی به ثبت اداری ورود شما وجود دارد. با رسیدن نوبتتان می توانید به باجه ای که آماده رسیدگی به کار شماست بروید و مدارک خود را تسلیم کنید. به سوالات پاسخ دهید و امضاء ها انجام دهید و اگر مدارک بیشتر از شما خواسته شده همه را ارائه دهید. این مرحله باید روتین و سریع باشد و وقت زیادی نگیرد. در اینجا درخواستی برای صدور کارت PR (کارت اقامت دائم) شما صادر می شود و کارت بعد از صدور به آدرسی که داده اید ارسال می شود. برای توضیحات بیشتر در مورد این کارت و نحوه صدور و ... به این لینک مراجعه کنید. ( اگر در مورد آدرسی که داده اید شک دارید و یا می خواهید اطلاعاتی را تغییر دهید بعد از رسیدن به شهر در یکی دو روز بعد با مراجعه به وب سایت مربوطه می توانید اطلاعات خود را اصلاح کنید).


    بعد از اتمام این مرحله به شما کیسه نایلونی حاوی اطلاعات تماس کلاس های آموزشی رایگان برای مهاجر های تازه وارد و فرم دریافت GST/HST و کتابچه ای در معرفی زندگی جدید شما در کانادا به شما می دهند و شما به سمت سالن بار هدایت می شوید. یادتان باشد که در فرودگاه اروپایی سر راه تا جایی که می توانید دلار های همراهتان را به دلار کانادا تبدیل کنید (چون دلار آمریکا در کانادا به هیچ دردی نخواهد خورد و از این به بعد تمام زندگی شما به دلار کاناداست!) و ترجیحا آنها را به شکل اسکناس های 50 و 20 دلاری بگیرید. یکی از این اسکناس های بیست دلاری را در دستگاه آزاد کننده چرخ دستی بکنید و چرخ را آزاد کنید و باقی پولتان را پس بگیرید. بروید بارهایتان را بردارید و بگذارید روی چرخ و راه بیافتید به سمت خروج. اخیرا دیده شده که چرخ های سرگردانی هم در محل یافت می شوند که می توانید مشکل چرخ را با برداشتن یکی از آنها حل کنید. در موقع خروج مامور گمرک از شما می پرسد که آیا فرش یا مشروبات الکلی یا سیگار و خوارکی دارید یا نه؟ بهتر است که هیچ کدام را نداشته باشید و راستش را هم بگویید. البته یکی دو قالیچه در بدو ورود موردی ندارد و به آن ایراد نخواهند گرفت.

    وقتی مامور گمرک از شما می پرسد که آیا در آینده هم خیال دارید جنسی چیزی از اموال خود به کانادا بیاورید بگویید بله دارم ولی لیستش را بعدا می دهم به گمرک. اینطوری در هفته ها و یا ماههای بعدی می توانید سر فرصت فکر کنید ببینید چی می خواهید بیاورید و لیست آنها را به انگلیسی بنویسید و ببرید بدهید به گمرک فرودگاه و سند معافیت گمرکی برایشان بگیرید. یادتان باشد گندش را درنیاورید یک کانتینر جنس به عنوان اموال شخصی لیست نکنید برای آوردن در دفعات بعدی چون ممکن است به شما مشکوک شوند و اسباب دردسرتان شود. ضمنا مهلت مشخصی – فکر کنم حدود سه سال- برای آوردن اقلام لیست شده خواهید داشت.

    خوب. بسلامتی رسیدید. خرد و خمیر و خسته از بیخوابی و دوندگی های روز های اخیر قبل از پرواز و چمدان بالا پایین کردن توی فرودگاه و صندلی نه چندان راحت هواپیما با کمی اعصاب کش آمده از برنامه آبغوره گیری مادر و خواهر و خاله و ... توی فرودگاه و مقداری تشویش محصول آیه نحس شدن فامیل حسود و ...

    در راه بین فرودگاه پیرسون تا منزل، کنجکاو و هیجان زده در تمام طول راه مشغول تماشای ساختمان ها و اتومبیل ها و مردم بوده اید. احساس می کنید از روی دوشتان یک بار سنگینی برداشته شده. به خودتان می گویید "دیگه رسیدم! انتظارها نتیجه داد! من الان رسما مقیم کانادا هستم!" بعدش چند تا علامت سوال بزرگ جلوی چشمتون بالا و پایین می روند: "خوب حالا چکار کنیم؟ قرار بود از کجا شروع کنیم؟ ادامه تحصیل؟ کار؟ هر دو؟" احتمالا برای این سوالات قبلا در ایران کلی نقشه کشیده اید و اطلاعات جمع کرده اید و طرح هایی هم آماده دارید. الان خسته اید و نیاز شدید به استراحت دارید. پرواز تنگ غروب نشسته و تا شما بیایید از فرودگاه بیرون هوا تاریک شده. به خودتان می گویید امشب رو بخوابیم تا فردا بنشینیم ببینیم از کجا شروع کنیم. خیلی وقته از ساعت خوابتون گذشته. شاید هشت ساعتی میشه. به محل اقامتتون می رسید و وسایلتون رو می چینید دور و برتون و بخواب عمیق و راحتی فرو می روید.

    چند ساعت بعد ...

    چرا دیگه خوابم نمیاد؟ هوا که هنوز تاریکه! ساعت چنده؟ آخ یادم رفت ساعتم رو با ساعت تورنتو تنطیم کنم! تلویزیون رو روشن می کنید و کانال 24 رو نگاه می کنید. اوه! ساعت پنج صبحه! خوب آره دیگه به ساعت قبلی سیستم شما الان یک و نیم بعد از ظهره. کمی صبر می کنید و بعد از خیر خواب می گذرید. هیجان محیط جدید دوباره می یاد سراغتون. یک چیزی سرهم می کنید و می خورید و می زنید بیرون. عجب! پس اینجا تو روز اینجوریه. چقدر همه چیز آرومه! تمیزه! ساکته! خوب البته ساعت پنج و نیم صبح شنبه روز تعطیل بایدم همه جا ساکت باشه. یک چرخی می زنید و بر می گردید تو. کانال های تلویزیون رو بالا و پایین می کنید. هنوز درست نمی دونید کدوم اخبار می گه کدوم فیلم داره و چه برنامه هایی پخش می شن. سرتون رو گرم می کنید تا روز بالا بیاد و با دوستتون تماسی بگیرید.

    خیلی چیزها هست که باید بخرید. خیلی چیز ها هم آورده اید. یک بررسی می کنید و یک آمار مختصر و فشرده از چیزهایی که لازم دارید بدست می آورید. با دوستتان می روید خرید مواد غذایی و مقداری خرت و پرت و خرده ریز. تخم مرغ، شیر، پنیر، نان، کره، عسل، روغن خوراک پزی، برنج، سیب زمینی، پیاز، ران و سینه مرغ، گوشت چرخ کرده، مایونز، کاهو، گوجه فرنگی، خیار، سیب، موز، پرتقال، نوشابه، پارچ آب با فیلتر، چند تا لیوان و فنجان، زردچوبه، نمک آشپزخانه، کیسه فریزر، ظرف پلاستیکی برای نگهداری مازاد غذا و نظایرهم.

    خرید ها را می آورید منزل و می چینید در یخچال و کمد و روی میز و اطرافتان. قرارداد اجاره را امضاء می کنید و می شوید مستاجر رسمی با آدرس مشخص. بعد از ظهر شنبه را در محله می چرخید و کشفیاتی انجام می دهید. ایستگاه مترو، صندوق های پست، مغازه اجناس ایرانی، داروخانه، مک دونالد، کنتاکی فراید چیکن، سوپر مارکت نزدیک ولی گرانفروش، شعبه ای که باید دوشنبه صبح به آن سری بزنید و حسابتان را فعال کنید. تلفن های عمومی، پارک ... راستی شمال در کدام جهته؟ اینجا از کوه خبری نیست پس یا باید از قبل بدانی رو به کدام جهت داری راه می روی و یا قطب نما همراهت باشد.

    از ساعت هفت عصر نفت شما تمام می شود و به پت پت می افتد! الان به ساعت سیستم شما حدود سه صبح است. کمی مقاومت می کنید تا ساعت خوابتان را تنظیم کنید و سرانجام ساعت 9 بیهوش می شوید و بخود می آیید می بینید ساعت 6 صبح است. بد نیست ولی هیچکی روز یکشنبه ساعت 6 صبح پا نمیشه! بگیر بخواب بابا... گشنمه! بریم سر وقت نان و پنیر خارجی!

    اشتهایتان دو برابر معمول شده. هم اکسیژن بیشتر هم لذیذ بودن خوراکی ها. انگار مسافرت رفتین. دلتان همش بهانه خوراکی می گیره! خوراکی ها هم در هزار نوع و رنگ و مزه و شکل. شاید دو سالی برای کشف کردنشان وقت لازم باشه!

    یکشنبه به گردش های دوربرد تری می روید. مقدار دیگری خرید می کنید. خرید تلفن همراه 200 دلار، خرید لپ تاپ 1700 دلار. عجب! در بیست و چهار ساعت نزدیک به 3000 دلار خرج شد! خوبه تا آخر ماه با صاحبخانه کاری ندارید. به قدر دو هفته هم خوراکی خریده اید.

    نقاطی ازشهر را کشف می کنید. با کانال های تلویزیون بیشتر آشنا می شوید. شاید یک سینما هم رفتید. عجب کیفیتی! چه صدایی! چه تصویری! چه فیلمی! چه سینمایی! ده تا سالن بزرگ همه اش مال یک سینما. مردم چقدر مودب هستند. در را برای آدم نگه می دارند. فروشنده ها چه خوش برخوردن. چه با حوصله. چقدر جنس! مردم این همه جنس را چکار می کنند؟ چطور با این جمعیت کم این همه جنس فروش هم می رود؟ خیابان هم که مثل نمایشگاه بین المللی خودرو است. ده ها مدل و شکل. اغلب تمیز و نو. مردم هم سر و وضعشان مرتب است. اکثریت آراسته و مرتبند. آخ این خواب هنوز تنظیم نشده! ولی اینبار زودتر از ساعت 10 محاله! بلکه 11.

    وارد بانک می شوید. در ورودی بانک دو دستگاه عابر بانک هست و دو نفر پای آنها مشغول کارهای بانکی خود هستند و یک نفر هم با فاصله از آن توی نوبت ایستاده. شما با این دستگاه فعلا کاری ندارید. به سمت باجه پذیرش مراجعین می روید و متوجه می شوید سمت چپتان تماما یک پیشخوان بزرگ است که به شش قسمت تقسیم شده و پشت هر قسمت یک کارمند بانک ایستاده و با کامپیوترش دارد برای مردمی که به ایشان مراجعه کرده اند کاری انجام می دهد. بقیه ملت هم خیلی آرام و با فاصله از هم در صفی به شکل یک خط کوتاه موازی پیشخوانها ایستاده اند تا با خالی شدن هر باجه نفر سر صف به سمت پیشخوان راه بیافتد و جایش با نفر پشت سری او پر شود.

    کارمند پذیرش با لبخند به شما خوش آمد می گوید و می پرسد چه کاری می تواند برای شما انجام دهد. شما می گویید که برای چه آمده اید و او شما را دعوت می کند روی یکی از مبل های انتظار بنشینید تا کارمند مخصوص خدمات مربوطه دفترش خالی شود و بتواند از شما پذیرایی کند. چند دقیقه می گذرد و شما سرتان را با چای بابونه ای که از روی میز کناری برای خود ریخته اید گرم می کنید.

    کارمند مربوطه در حالیکه مشغول بدرقه کردن مشتری قبلی است با لبخند به طرف شما می آید و از شما دعوت می کند به دفتر کارش وارد شوید. دفتر جمع و جوری است و صندلی های راحتی دارد. پشت سر کارمند چند مدرک قاب شده به دیوار آویزان است. پاسپورت و اوراق شناسایی را به او می دهید و او آنها را با کپی هایی که دوستتان قبل به او داده مقایسه می کند، چند جا را امضاء می کنید، کارت بانکی پلاستیکی- مغناطیسی موقت شما را فعال می کند و به شما می دهد و از شما می خواهد تا روی دستگاهی که در جلویتان هست رمزی چهار رقمی را انتخاب کنید و وارد کنید تا رمز عبور کارتتان بشود. حسابتان از آن لحظه فعال می شود. کاغذ پرینت شده ای نیز به شما می دهد که روی آن دو تا کلمه عبور موقت نوشته شده. یکی برای انجام کارهای بانکی از طریق تلفن و دیگری برای انجام همان کار ها از طریق وب سایت بانک. در واقع شاید تا سال دیگر کاری با این شعبه نداشته باشید. پول نقد – اگر لازم داشته باشید- از طریق دستگاه قابل دریافت است. دسته چک پنجاه برگی رایگانی که برایتان درخواست شده تا یک هفته دیگر در صندوق پست شماست و تمام صورت حساب ها را هم می توانید با مراجعه به وب سایت پرداخت کنید.

    کارمند از شما تشکر می کند که به بانک مراجعه کرده اید و شما را بدرقه می کند. تشکر می کنید و از شعبه می روید بیرون. به ساعتتان که اکنون به وقت تورنتو تنطیم شده نگاه می کنید. همش شد ده دقیقه! خوب حالا چکار کنیم؟ برویم دنبال SIN Card .

    قبلا از روی اینترنت و با مراجعه به این سایت فهمیده اید که برای درخواست سینکارت از منطقه شما، باید به ساختمان Human Resources Canada در مرکز خرید و محوطه Richmond Hill Centre بروید. به ایستگاه YRT ( مخفف York Region Transit ) می روید و بلیط می گیرید. دستگاهی که از آن بلیط می خرید می گوید که بلیط شما از الان تا دو ساعت دیگر معتبر است. به محوطه اتوبوس ها می رود و سوار شماره 99 یانگ می شوید. به راننده می گویید که می خواهید کجا بروید و او می گوید که آنجا ایستگاه بزرگی است و او حتما در آنجا توقف خواهد داشت.

    سفر کوتاه و راحت است. در بیست دقیقه به محل می رسید. راننده با اشاره به شما ساختمان را نشان می دهد. وارد می شوید و با خواندن تابلو ها و کمی پرس و جو در صف کوتاهی در مقابل یکی از باجه ها می ایستید. فرم درخواست را پر می کنید و وقتی نوبتتان شد با مدارک تحویلش می دهید. یک دقیقه بعد کارتان انجام شده و می روید تا اعتبار بلیطتان باقی است با همان بلیط سوار خط برگشت بشوید. کمی تردید دارید که کدام از اتوبوس ها برمی گردند. از یکی از پرسنل می پرسید و او شما را تا اتوبوس بدرقه می کند و به سر کارش بر می گردد. عجب!

    برمی گردید. می خواهید حالا که این همه وقت اضافه آورده اید حتما امروز سری به YMCA بزنید (این لینک). از روی بروشوری که در فرودگاه در کیسه پلاستیکی به شما داده اند می دانید که مرکز آن در کوچه منشعب از خیابان یانگ و بین ایستگاههای متروی Bloor و Wellesley است. به ایستگاه مترو می روید یک بیست دلاری به دستگاه قرمز بزرگ کنار راهرو می دهید و ده تا token آلومنیومی سکه مانند تحویل می گیرید. یکی را بعنوان کرایه در جعبه شیشه ای مقابل مامور بلیط می اندازید و از او می خواهید یک نقشه TTC به شما بدهید. بنا به این نقشه شما باید ده ایستگاه مترو رو به جنوب بروید. از پله ها پایین می روید و می بینید دو تا قطار در ایستگاه ایستاده اند. یکی در سمت چپ و دیگری در سمت راست شما. از یکی از مسافران می پرسید کدام از این دو رو به جنوب می رود و جواب می شنوید هر دو! چون اینجا – یعنی ایستگاه Finch – بالاترین ایستگاه این شاخه از مترو است و تمام قطار ها در این ایستگاه رو به جنوب می روند. متوجه تابلویی که بالای سرتان است می شوید. یک فلش چشمک زن دارد نشان می دهد که کدام قطار راه خواهد افتاد. سوار می شوید. خنک و راحت و نورانی است و صندلی هم زیاد دارد. تمام دیوار هایش هم تا سقف پر از آگهی است. از شامپو و سایت دوست یابی گرفته تا پیام های آموزشی از طرف دولت. بقیه سرنشین ها هم شبیه اتوبوس سازمان ملل هستند. پنج شش تا چینی، یک سیاهپوست، چند سفید پوست اروپایی، دو پاکستانی (شاید هم هندی) و یک آقای نابینا با سگش. سگ سیاه گردن کلفتی است که از نگاهش آرامش و بیخیالی می بارد. خودش را زیر صندلی اربابش پهن می کند و له له می زند.

    قطار راه می افتد و شما شروع می کنید به اندازه گیری زمان صرف شده بین ایستگاهها. نتیجه چیزی در حدود 3 دقیقه برای ایستگاه های بالای Bloor است. (بعدا کشف خواهید کرد که وقتی ساعات اوج رفت و آمد است، وقت زیادی در باز و بسته شدن درها در هر ایستگاه تلف می شود و این متوسط به 4 یا 5 دقیقه هم می رسد.) شناسایی هر ایستگاه خیلی سخت نیست. اگر نتوانستید از صدای بم و مبهم بلندگو بفهمید که به کدام ایستگاه نزدیک می شوید، کافیست وقتی قطار وارد ایستگاه می شود و دارد سرعتش را کم می کند از روی در و دیوار ایستگاه نامش را بخوانید. سرانجام بعد از سی و پنج دقیقه به ایستگاه بلور می رسید. می زنید بیرون و از روی تابلو ها مسیر خروج را پیدا می کنید و می آیید توی یانگ.

    آخ باز معضل پیدا کردن شمال و جنوب! جهت را می پرسید و به سمت جنوب راه می افتید. سه دقیقه بعد در محل هستید.

    با کمی پیاده روی به محل YMCA می رسید. توی راه آنقدر حواستان به در و دیوار و مغازه ها پرت بود که نفهمیدید کی رسیدید. به پیشخوان پذیرش مراجعه می کنید. خانمی با خوشرویی از شما می پرسد که چه کاری می تواند برایتان انجام دهد. می گویید که علاقه مندید در کلاس های انگلیسی و کلاس های دیگری که دارند شرکت کنید. به شما برای دو ساعت بعد وقت مصاحبه می دهد و شما کمی به اعلامیه های روی دیوار ها نگاه می کنید و می زنید بیرون.

    دو ساعت وقت اضافه دارید و وسط یک محله سرگرم کننده هستید. از روی نقشه تورنتو که به پنج دلار خریده اید موقعیت اطرافتان را بررسی می کنید. دانشگاه Ryerson در نزدیکی شماست و سرگرم کننده تر از آن Eaton Centre در فاصله یک ایستگاه مترو به سمت جنوب قرار دارد. بخودتان می گویید وقت که دارم پس بیخود Token حروم نمی کنم. در راه رسیدن به Eaton Centre یک چلوکبابی ایرانی کشف می کنید و نشانش می کنید برای ظهر. صد جور مغازه در دو طرف خیابان هست. سی دی و نوار فروشی، لوازم عکاسی، خشکشویی، بقالی، خرازی، لوکس فروشی، کفاشی، البسه. نمایندگی Levi's را در سمت غرب خیابان کشف می کنید و سری به آن می زنید. موقع بیرون آمدن متوجه می شوید که یک کتابفروشی عظیم در داخل کوچه مشرف به لباس فروشی است. واردش می شود و دهانتان باز می ماند. مثل این است که تمام غرفه های کتب خارجی نمایشگاه کتاب تهران در یک جا جمع کرده باشند. همه اش در دسترس، بدون صف، بدون سهمیه بندی، بدون شلوغی. بین ردیف های متعدد کتابها را راه می روید هر از گاهی کتابی بر می دارید، نگاهی می اندازید و می گذارید سرجایش. اینجا را هم برای بعد نشان می کنید.

    ایتون سنتر مرکز خرید بزرگ و مجلل چند طبقه ای است که در سمت غرب خیابان یانگ، فاصله بین دو ایستگاه متروی Dundas و Queen را پر کرده است. دهها مغازه لباس و کفش و لوازم منزل و لوازم برقی و الکترونیکی و سوقاتی و اسباب بازی و اغذیه فروشی و غیره. بعضی گران بعضی مناسب و بسیاری از آنها مفت! عجب حراجی هایی! واقعا مفت! لنگه همین کاپشن را در کیش دیده بودید 3 برابر قیمت اینجا. همین کفش را سه ماه پیش خریدید دو برابر و نیم اینجا. لباس عجیب ارزان است. البته لباس های سوپر گرانی هم هستند که سر آدم سوت می کشد ولی تعداد کمی از مغازه ها آنها را می فروشند.

    نخیر! امکان ندارد بشود اینجا را در یکساعت و نیم دید. لااقل یکروز کامل می برد. بزرگترین کشف امروز کتابفروشی زنجیره ای Chapters در این مرکز خرید است که در دو طبقه هزاران عنوان کتاب دارد و مبل و صندلی هم دارد و می شود با فراغ بال نشست و کتابها را مطالعه کرد و کسی هم با آدم کار ندارد. کافه تریا هم دارد و می شود یک لیوان قهوه هم گرفت.

    موقع برگشتن طاقت نمی آورید و از یکی از حراجی ها یک کت چرم اصل مشکی خیلی شیک با تودوزی ابری – خیلی سبک و خیلی گرم - می خرید به مبلغ 45$ دلار ( به دلار 750 تومن میشه 33 هزار و خورده ای تومن!) تو تهران برای این جنس لااقل سیصد هزار تومن باید می دادی! از فروشنده می پرسید اینجا چند وقت به چند وقت حراج دارند. جواب می دهد که وسط هر فصل اجناس فصل قبل را حراج می کنند و اول هر فصل هم حراجی ویژه دارند برای فصل جدید. به حساب سرانگشتی می شود سالی دوازده ماه حراج! پیش خودتان فکر می کنید بهتر! ترکیب خط خوردن قیمت ها و کاهش مکرر اون ها روی برگه قیمتی که به سر آستین کت آویزونه نشون می ده که قیمتش از 150 دلار شروع شده و هی کمتر شده و باز کمتر شده تا رسیده به این مبلغ. با توجه به اینکه فقط سه تا از این مدل باقی مانده نمی شود ریسک کرد و به امید کمتر شدن قیمت نشست. درس مهم امروز: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی! ولی زیادی صبر نکن! ضمنا باید آمار این لباس فروشی ها را داشته باشی. خوب شما که این طرف ها زیاد خواهید آمد پس اینکار شدنی است.

    حسابی دیرتان شده. بیخیال پیاده روی. می پرید توی مترو و سه دقیقه بعد در ایستگاه بعدی هستید... دو سه دقیقه پیاده روی رو دور تند و سر موقع از در می آیید تو. خانم خوش اخلاق بخش پذیرش شما را به دفتر یکی از مسئولین می برد و خانم خوش اخلاق دیگری را به شما معرفی می کند. او شما دعوت می کند بنشینید و احوالتان را می پرسد. می پرسد تا اینجای کار کانادا را چطور دیده اید. سفرتان راحت بوده؟ چقدر با شهر آشنا شده اید. همینطور که جواب می دهید او در کاغذی چیزهایی علامت می زند. در واقع این بخشی از مصاحبه تعیین سطح شما برای کلاس های زبان اینجاست! مقداری دیگر گپ می زنید و بعد او لیست بلند بالایی از انواع کلاس ها و امکانات رایگان YMCA و سازمان های مرتبط با آن پیش روی شما می گذارد: کلاس های زبان (عمومی، مصاحبه کاری ...)، کلاس های آَشنایی با کانادا (زندگی، فرهنگ محیط های کاری، جامعه و ...)، کلاس های ورزشی (شنا، رزمی، یوگا ...) و مشاوره های جور واجور. به شما می گوید که اگر متاهل و دارای فرزند هستید می توانید فرزند خود را به مهد کودک رایگان مرکز بسپارید و در برنامه ها شرکت کنید. برنامه هایی هم مخصوص والدین دارند و به آنها در مورد سیستم تحصیلی فرزندانشان، امکانات موجود برای کودکان و انواع نکات دیگر آموزش و مشاوره می دهند. حتی به والدین یاد می دهند که چطور به بچه در جا افتادن در محیط جدید و مدرسه و زندگی در کانادا کمک کنند. همه رایگان و همه موجود.


    از روی برنامه چند مورد را انتخاب می کنید و در آنها ثبت نام می کنید. هفته تان حسابی پر شد. چهار روز با برنامه ورزشی و کلاس زبان و مشاور از صبح تا بعد از ظهر سرتان گرم است. ضمنا می گویند که در مرکز استفاده از تلفن و فکس و اینترنت رایگان است. یک سری به اینترنت می زنید، ایمیل ها را چک می کنید، کمی اخبار می خوانید و پا می شوید.

    موقع برگشت بروشوری به شما می دهند که مربوط به نمایشگاه کار و استخدام نیروی کار برای مشاغل کارگر ساده، کارگر فنی، فروشنده، کارمند فروش و تکنسیین، از سوی شرکت های بزرگ صنایع پوشاک و خوراک و لوازم برقی است. تا آن موقع یک هفته مانده و تو هم الان دنبال کار کارگری نیستید. پس از خیر آن می گذری.

    شهر هنوز سرسبز است و باران های پاییزی در حال شستشوی هفتگی منظره آن. سبزی چمن و درختان زنده و روشن است و هوا عالی است. اکسیژن خالص. اشتهایتان به اژدها تبدیل شده و می ترسید همینطور پیش برود چاق بشوید! البته پیاده روی تان بیشتر شده و مقداری کالری خواهید سوزاند، ولی خوراکی ها به شکلی افسانه ای لذیذند و متنوع. قیمت هم ارزان. به خودتان می گویید یک مدتی بیخیال وزن بشو و خوراکی ها رو تست کن. بعدا وقت هست برای کاهش وزن.

    امروز چند تا سنجاب سیاه و یک سنجاب خاکستری دیده اید که مثل عروسک، بدون سر و صدا در حالی بلوط یا فندق به دهن دارند این ور آنور می روند و دور از چشم همدیگر اونها رو چال می کنند. خیلی بامزه و بی آزارند. توجه خاصی هم به آدم ها ندارند. گاهی آنقدر به شما نزدیک می شوند که فکر می کنید میشه با دست بگیرینشون! دلیلش این هست که هیچ آزاری از طرف آدم ها بهشون نمی رسه و کسی اذیتشون نمی کنه. چند تا بادام زمینی از جیب در می آورید و می اندازید برای یکی از اون ها. اولش یکی دو متری فرار می کند و می ایستد و شما و خوراکی تان را ورانداز می کند. بعد می آید جلو و یکیشان رو برمی دارد و پشتش رو می کند به شما و دودستی مشغول خوردنش میشود. خوشش میآید و میرود سراغ دومی. بقیه هم از راه می رسند. بی سرو صدا و کتک کاری مشغول قاپیدن و خوردن بادام ها می شوند. براهتان ادامه میدهید وآن ها هم بادام ها را تا دانه آخر می خورند و برمی گردند سر روتین زندگی شان.

    یادتان می آید دوستتان به شما توصیه کرده بود که یک کوله پشتی جمع و جور بگیرید که وسایلتان را با خود حمل کنید. یک بارانی نازک، یک چتر، ظرف پلاستیکی ناهار، بیسکویت، کتاب و دفتر و مداد، عینک آفتابی و بقیه خرت و پرت ها. الان بهترین موقع است چون از فردا لازمش دارید. به مغازه ارزان فروشی نزدیک خانه مراجعه می کنید. قبلا موقع خرید کامپیوتر این مغازه را رو کشف کرده بودید و می دانید کوله پشتی هم دارد. از بین سی مدل و اندازه کوله پشتی که می بینید یکی که هم رنگش سنگین و متین باشد و هم روی درز زیپ هاش یک لایه محافظ ضد آب داشته باشد می خرید به مبلغ 10 دلار. ظرف ناهار فردایتان را هم می خرید. از الان از فکر برنامه ای که برای ناهار فرداتون دارید دهنتان آب می افتد. دو تا پیتزای کلوچه ای. یعنی کلوچه های پف داری که تویشان مایه پیتزا دارند. پنیر و سس و ادویه و کالباس. تو مایکرویو کلاس داغشان خواهید کرد و می زنیدشان به بدن.

    سر راهتان می روید به کتابخانه محل و مجانی عضو می شوید. دریای کتاب و سی دی و دی وی دی. اینترنت هم رایگان است. مقداری در کتابخانه وقت می گذرانید و سری هم می زنید به Canadian Tire و یک چرخ دستی خرید تاشو می خرید به قیمت 15 دلار. یادتان می آید دوستتان گفته بود که خودش هم این مدل چرخ را در ماه اولی که به کانادا آمده بود خرید و بی نهایت از آن راضی بوده. خوب تا وقتی ماشین بخرید این بهترین وسیله حمل خرید به خانه خواهد بود. تقریبا به قدر زور چهار نفر می تواند بار حمل کند.

    در راه بازگشت هوا تاریک شده و سوز ملایم خبر از آمدن پاییز میدهد. ضمنا موقع بکار گرفتن کاپشن پاییزه هم رسیده.

    بر می گردید خانه. دو تا کنسرو سوپ مرغ و سبزی باز می کنید و میریزید تو قابلمه. پنج دقیقه بعد سوپ لذیذ و دلچسب حاضره. می کشید تو کاسه و می برید جلوی تلویزیون. دارید کم کم برنامه ها رو یاد می گیرید. کانال 24 خبر از بارش باران از آخر شب امشب تا بعد از ظهر فردا میده. باید چتر رو بگذارید دم دست. دو تا سریال پلیسی، یک فیلم سینمایی تاریخی که از وسطش شروع به دیدن کرده اید و بعد خواب دلچسب.

    صبح زود پا می شوید، که البته با این خواب بهم ریخته زیاد هم سخت نیست. چایی را راه می اندازید. نان تست افسانه ای را می اندازید در تستر و با پنیر خامه ای می زنید به بدن. کوله را هم شب قبل مرتب کرده اید و همه چیز جز ناهار تویش است. ظرف ناهار را می اندازید تویش و می زنید بیرون. باران دیشب بند آمده ولی هوا هنوز بوی باران میدهد. زمین کمی مرطوب است و چمن و سبزه مقابل خانه ها سیراب و سرحال هستند. پنج دقیقه تا یانگ پیاده می آیید و چهار دقیقه دیگر رو به شمال می روید و از پله های ایستگاه مترو می روید پایین. صدای افتادن Token در قوطی شیشه ای می پیچد. ساعت هفت و ربع است و ملت دارند کم کم ظاهر می شوند. ساعت هشت و نیم جمعیت به اوج خواهد رسید و بعد شروع به کم شدن خواهد کرد – البته کلاس ساعت هشت شروع می شود پس وقتی برای تلف کردن ندارید.

    تو ایستگاه روزنامه رایگان Metro را برمی دارید و با مجله رایگان 24Hours می برید توی کوپه. ورقشان می زنید و خبر ها را می خوانید و عکس ها ورانداز می کنید. تنوع نژادی مسافران خیره کننده است. هفت هشت جور چشم بادامی، بعضی زرد پوست، بعضی سبزه، بعضی بلند و چهارشانه، بعضی اندازه بچه دهساله، چهار نوع سیاهپوست، کاملا مشکی، مشکی مایل به قهوه ای، کاملا قهوه ای و قهوه ای کمرنگ. هندی / پاکستانی و هندی های سیک که با عمه مخصوصشان قابل تمیز دادن هستند. انواع نژاد سفید پوست. از مشابه هموطنان گرفته تا سفید های شفاف که رگ های صورتشان از زیر پوستشان معلوم است. آقایان همه سه تیغه کرده اند. موی خانم ها بیشتر مرتب و منظم است ولی مال بعضی ها مثل این است که توی راه دچار برق گرفتگی شده اند! عده ای با کت و شلور یا کت و دامن، عده ای با پیراهن شلوار یا پیراهن و دامن، بعضی با شلوار جین، دو سه تا خانم با صورت سبزه و مقنعه. بنظر می آید مال اندوزی یا سنگاپور باشند. سبزه هستند ولی چشم هایشان شبیه چینی هاست. نصف شان دارند چیزی می خوانند. بیشتر روزنامه یا کتاب داستان. عده ای هم چند تا ورق پرینت شده دستشان است و مشغول خواندن هستند.

    صندلی خالی از ایستگاه Sheppard به بعد دیگر حکم کیمیا پیدا می کند. می دانید که بعد از زمان اوج رفت و آمد مشکلی از این بابت نیست چون تعداد مسافر در مقایسه با تعداد صندلی ها کم می شود. از سگ و گربه خبری نیست. چند نفری هدفون به گوششان است و صدای بعضی از آنها آنقدر بلند است که شما می توانید گوپس گوپس باس آهنگی را که گوش می دهند بشنوید.

    تلویزیون دیشب می گفت که از بعد از آمدن Walkman به بازار – حدود بیست سال قبل- تا امروز تعداد بیمارانی که مشکل شنوایی پیدا کرده اند چند برابر شده و این مشکل که قبلا بیشتر به سنین بالا مربوط می شد، الان گریبانگیر نسل جوان شده. از ظاهر آرام مسافرانی که موسیقی را با چنین صدای بلندی گوش می دهند به این نتیجه می رسی که این جنابان وضع گوششان خیلی درام شده و متوجه بلند بودن صدای هدفون خود نیستند و بزودی مشتری سمعک خواهند شد.

    کلاس زبانتان در آدرس دیگری است. نه خیلی دورتر. در واقع باید ایستگاه Dundas پیاده بشوید و دو دقیقه ای راه بروید. مدرسه ایست بزرگ و قدیمی ولی تمیز با رنگ تازه و هوای مطبوع. راهنمایی کلاستان را نشان می دهد و جایی برای خودتان انتخاب می کنید و می نشینید. معلم آقای خوش اخلاقی است که با همه خوش و بش می کند و از همه می پرسد اسمشان چیست، کی آمده اند و زندگی در کانادا را چطور می بینند. کلاس خوب و مفرح است و تنوع مطالب و محاوره ای بودن بعضی قسمت ها همه را بکار می گیرد و سرگرم می کند. قبل از اینکه متوجه بشوید چی شد، زنگ تفریح است. در راهرو ها چرخی می زنید و آشپزخانه و دستشویی را پیدا می کنید و برمی گردید. خانمی ایرانی ازشما می پرسد چند وقت است که اینجا آمده ای و شما می گویید سه روز. با تعجب می گوید که او یکسال است در کانادا زندگی می کند و هفته گذشته تازه YMCA را کشف کرده. با تعجب بهم نگاه می کنید و مکالمه در همین جا تمام می شود. با خودتان فکر می کنید چرا این خانم به کیسه نایلونی که توی فرودگاه دریافت کرده نگاه نیانداخته؟ چرا از هیچکس نپرسیده؟ معلم برمی گردد و کار ادامه پیدا می کند.

    موقع ناهار پیتزا کلوچه ای ها را در می آورید و گرم می کنید. به به! باغت آباد انگوری! عجب چیزیه! چرا سه تا نیاوردم. ولی دو تاش هم حسابی ما رو گرفت. بقیه هم دارند غذاهای خودشان را می خورند. چینی ها ماهی آب پز را انداخته اند روی پلوی شفته شده و دارند می خورند. بوی ماهی آب پز مو بر اندامتان سیخ می کند. چند نفری ماکارونی آورده اند، یک نفر جوجه و سیب زمینی پخته آورده و یک نفر هم یک شفته ای دارد می خوره که گویا دیشب لازانیا بوده. آن خانم ایرانی داره خورش کرفس مخلوط با پلو می خوره. غذا را تمام می کنید و هوس می کنید بروید بیرون چرخی بزنید تا ساعت 2 که کلاس آشنایی با محیط کار در کاناداست شروع بشود. تا Eaton Centre دو دقیقه فاصله دارید. از قبل اینجا رو می شناسید و حسابی کنجکاوید که در نیم ساعت باقی مانده یک چرخ دیگری بزنید. این دفعه یکراست می روید سراغ چند مغازه که از قبل دیده بودید. از یکی از آنها یک مجموعه سه ماهیتابه ای تفلون می خرید به قیمت 15 دلار (به دلار 750 تومن می شود 11 هزار و خرده ای). ماهیتابه های در سه اندازه کوچک و متوسط و بزرگند که با ماهیتابه متوسطی که با خودتان آورده بودید ناوگان آشپزخانه میشود چهارتایی و دیگه مجبور نیستید دم به دقیقه ماهیتابه تان را بشویید. سری به مغازه لوازم الکترونیکی می زنید و یک مقداری با بازی های کامپیوتری که برای تماشا گذاشته اند بازی می کنید و مقداری هم اجناس مغازه رو بررسی می کنید. قیمت ها خوبند ولی مفت نیستند.

    از بستنی فروشی یک بستنی می خرید قدر کله غول! (2 دلار و نیم هم پول می دهید)، و می روید روی صندلی های فود کورت ولو می شوید و بستنی می خورید. عجب خوشمزه است! بستنی فروش دو جور بستنی شکلاتی رو به درخواستتان ریخته توی کاسه. یکی با طعم کاپوچینو و دیگری شکلاتی با قطعات شکلات شیری مخلوط با آن. یک شکلات هم بعنوان جایزه برایت گذاشته اند روی همش.

    کلاس بعد از ظهر خوب و روشن کننده بود. جزئیات محیط کار، نحوه ارتباط با همکارها، انواع محیط های کاری، حقوق کارمند و قوانین استخدامی و ....

    هوا داره کم کم غروب می کنه و شما هم کمی خسته اید. بر می گردید خانه و سر راه از مغازه ایرانی کارت تلفن می خرید که بعدا به خانواده زنگی بزنید و حال و احوال کنید. می رسید خانه و چرتکی می زنید. با صدای تلفن بیدار میشوید و دوستتان دعوتتان می کند که با هم به اتفاق چند تا از بچه های قدیمی بروید بولینگ بازی کنید. قبول می کنید و نیم ساعت بعد دوستتان می آید دنبالتان. با بر و بچ سلام و احوال می کنید و همه بشما خیر مقدم می گویند.

    سالن بولینگ در پلازایی در فاصله سه چهار دقیقه رانندگی است. تمیز و مرتب و شیک است. کفش بولینگ کرایه می کنید 3.99 دلار. هر ترک بولینگ هم ساعتی 26 دلار کرایه اش می شود که تقسیم به شش که بکنید سهم شما می شود 4.30 دلار که مبلغ زیادی نیست. یکساعتی بولینگ می زنید و دست و بالتان حسابی کوفته می شود. بچه ها پیشنهاد های مختلفی دارند. برویم بیلیارد، برویم کافی شاپ، بریم دربند! با خودتان میگویید دربند!؟ معلوم میشود دربند یک رستوران و تریایی است در تقاطع Don Mills و York Mills که تا صبح باز است و برنامه حلیم و کله پاچه اش براه است. جیگر و دل و قلوه هم دارد. در نهایت تصمیم گرفته میشود بروید به یک کافی شاپ و گپ بزنید.

    یکی از بچه ها بقیه را مهمان میکند و شما در حالی که قهوه خوش طعم Tim Horton – معروف ترین و پر طرفدار ترین کافه تریای زنجیره ای کانادا خصوصا در انتاریو - را مزه مزه می کنید و شیرینی دانمارکی شکلاتی رو امتحان می کنید به حرف بچه ها گوش میدید. از تحصیل در کانادا می گویند، از کار می گویند، از زندگی و ... صحبت گل می اندازد و یکهو متوجه میشوید میبینید ساعت رفته اون ور 12.

    گروه متفرق میشوند و دوستتان را شما را برمی گرداند به خانه. اول یک تلفن به ایران و گپ سر صبح به وقت تهران، بعد یک مقداری تلویزیون و مسواک و لا لا.

    ادامه دارد.....

  2. این کاربر از pedram_ashena بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    به زودي قسمت دوم را قرار ميدهم

  4. #3
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    اندر احوال لوازم واجب برای آوردن به کانادا:

    آقا جان اولین و واجب ترین وسیله که ما تمام کانادا را دنبالش گشتیم و حتی مشابه
    اون رو هم پیدا نکردیم چیزی نبود جز : گوشکوب!!!

    باور کنین چاخان نمی کنم،
    وقتی بعد از مدتها از سر هوس یک روز تعطیل اقدام به راه اندازی یک آبگوشت
    پارتی اساس کردین و موقع عملیات گوشکوبیده تازه دوزاریتون افتاد که ای دی
    غافل حالا ما این همه ملات رو با چی بکوبیمش، یاد این حرف بنده می افتین! و
    اگه مجبور شدین با ته لیوان و گلدون کریستال و غیره – که انصافا خیلی هم بد
    دست و بد قلق هستن - مشغول بشین به گند زدن به کل آبگوشت دیگه از چشم ما
    نبینید!

    پس اگه دارین چمدون می بندین، زود، تند، سریع، گوشکوب رو بیاندازین توی
    وسایلتون تا جاش نگذارین!

    از عنصر مهم گوشکوب که بگذریم بقیه این چیز ها رو در حد امکان بیارین:

    یک – لباس راحت برای توی خانه و همینطور خواب. لباس رسمی برای
    مصاحبه های کاری ( آقایون لااقل دو دست کت شلوار در رنگهای سرمه ای
    و دودی با پیراهن سفید و کراوات منطبق – منظور : غیر اجق وجق!، خانم ها
    پیراهن سفید و دامن یا شلوار رسمی سرمه ای یا دودی لااقل دو دست.

    اگه اول گرما میاین اینجا، کاپشن و پالتوی زیادی با خودتون نیارین چون اولا
    تو حراجی ها بهترش رو می خرین، دوما کاپشن ایرانی و ترکیه ای بدرد عمه
    جان آدم می خوره و اولین سوز زمستان حسابی گوشی را میده دستتون!

    کفش رسمی برای مصاحبه – مشکی – ضمنا کفش ورزشی و پوتین زمستونی
    رو هم بیارین ( دمپایی یادتون نره )، جوراب رسمی برای مصاحبه و جوراب
    ضخیم برای زمستان.

    ملحفه و پتو و بالش و روبالشی. حوله دست و رو و حوله حمام. مایو. کلاه لبه دار
    و عینک آفتابی.

    راستی کیف شیک برای مصاحبه و کمربند چرمی مرتب برای آقایون یادتون نره!

    دو – یک سری چهار نفره بشقاب و قاشق و چنگال و کارد – یا نشکن بیارین
    یا خوب بپیچین که اینجا خورده هاش رو تحویلتون ندن! یک قابلمه کوچک ویک
    قابلمه بزرگ. یک چاقوی آشپزی و یک تخته کوچک. کفگیر و ملاقه. چند تا
    ظرف پلاستیکی برای نگهداری اضافه غذا در یخچال. لیوان و پارچ. دیس پلو
    و کاسه خوراک یا خورش. کاسه های کوچک. نمکدان و فلفل دان. سماق برای
    عشاق چلوکباب. ادویه شامل زردچوبه و زعفران و فلفل و پودر سیر و پیاز و
    هر جور ادویه دیگه ای که دوست دارین – ولی خوب بپیچین که همه زندگیتون
    نشه ادویه!

    سه – اگه منبع تغذیه کامپیوترتون دو ولتاژه است – یعنی هم 220 ولت ایران رو
    قبول می کنه هم 110 ولت کانادا رو – کیس اش رو بپیچین تو پتو ها و بگذارین
    وسط چمدون. اگه هم دو ولتاژه نیست برین با هفت هشت هزار تومن منبعش رو
    عوض کنین تا اینجا مجبور نشین بدو ورود 1000 دلار پول بدین. کی برد و ماوس
    و وب کم رو هم بیارین و مونیتورتون رو هم همونجا بفروشین و پولش را بیارین.
    یادتون نره اینجا برقش 110 ولته پس بیخودی بارتون رو با آوردن وسایل برقی
    220 ولت که بعدا باید براشون ترانس بخرین سنگین نکنین.

    می دونم که دلتون می سوزه از اینکه بگذارینشون ایران یا به نصف قیمت بفروشین
    ولی یادتون باشه که اینجا انشاء الله زود زود بهترش رو می خرین اون هم قسطی پس
    دل رو بزنین به دریا.

    چهار- لوازم تحریر و دفترچه یادداشت و تقویم شمسی میلادی. چند تا نسخه مرتب
    از بهترین رزومه ای که تا حالا تایپ و پرینت کردین – اینجا مجبور میشین بیش از
    ده بار تغییرش بدین و دوباره چاپش کنین، ولی نگران نباشین چون با 100 دلار میشه
    یک پرینتر مناسب خرید و با 200 دلار هم میشه یک مونیتور خوب گرفت و دستگاه
    رو سریع راه انداخت. یادتون باشه که در کانادا مهم ترین راه کاریابی از طریق سایت
    های مخصوص این کاره و دستگاه و ارتباط اینترنت بسیار لازمتون خواهد بود.

    پنج – اصل و ترجمه مدارک تحصیلی، سند ازدواج، شناسنامه ها و هر چیزی که
    تو پروسه مهاجرت ازتون خواستند. البته اینجا دارالترجمه های فارسی به انگلیسی
    هستند و کارشان هم خوب است ولی در ایران ارزونتر تموم میشه.

    شش – دارو سرماخوردگی و هر جور دارویی که تو خونه مصرف داشتین. اینجا
    داروها فوق العاده عالی هستند و بسیار موثر ولی قیمتشون هم تقریبا ده برابر ایران
    پس برای مدتی که بدنبال کار می گردین دارو بیارین.


    روز اول ورود به کانادا کجا اقامت کنید؟

    همه می دانند که اگر بشود لااقل یکی دو هفته ای را پیش دوست و آشنایی بمانند خیلی خوب است. هم وقت دارند دنبال خانه بگردند هم فرصت دارند برای گرفتن سینکارت – کارت بیمه اجتماعی (ربطی به بیمه درمانی ندارند و در واقع شماره ملی شما محسوب می شود و بواسطه آن اجازه کار خواهید داشت)، اقدام کنند.

    اما اگر کسی را نداشتید که در این مدت پیشش بمانید چه؟
    آن وقت باید محلی برای اقامت با قیمت مناسب پیدا کنید تا در این مدت به آنجا بروید. یادتان باشد قیمت مناسب یعنی جای کوچک – که برای شما که با چند چمدان میایید کانادا کوچکتر هم بنظر خواهد آمد- و در هتل – یا مهمانخانه ای نه چندان پر ستاره.

    نکته این است که مکان اقامت شما داخل شهر و به مترو نزدیک باشد و تمیز و مرتب باشد. هزینه ای که باید در نظر بگیرید بین هفته ای 250$ تا 400$ خواهد بود (یادتان باشد که مالیات هم باید روی آن پرداخت کنید که باید هزینه را در 1.15 ضرب کنید.)

    بعضی از مهمانخانه ها پیشنهاد صبحانه در عوض هزینه اضافه را هم می کنند. شما خودتان می توانید با هزینه کمتر از دو دلار در روز صبحانه بخورید پس اگر هزینه زیادی پیشنهاد می کنند و می توانید آنرا نگیرید، از پذیرش هزینه اضافی امتناع کنید.

    اگر برای صبحانه فردا صبح و حتی ناهار فردایتان مقداری خوراکی به شکل بیسکویت و کنسرو آورده باشید که مجبور نخواهید شد همان سر شب خرد و خسته به خرید بروید. توصیه می کنم تا پیدا کردن فروشگاههای بزرگ توی شهر نظیر
    No Frills, Food Basics, IGA
    و بعد از نظر درجه بندی هزینه با حدود 15% قیمت بیشتر
    Loblaw's, Dominion
    از خرید بیشتر از خوراک مورد نیاز 3 وعده پرهیز کنید. در تهران ما عادت به خرید از بقالی و سوپر مارکت های فسقلی داشتیم – که خودشان فکر می کردند خیلی بزرگ و جامع هستند. در تورنتو این نوع بقالی ها گرانفروش هستند و در حدود 20 تا 30% گرانتر از سوپر مارکت های بزرگ از شما پول می گیرند.

    یادتان باشد که آپارتمان های اجاره ای معمولا سر ماه خالی می شوند، اما الان که دولت و بانکها تسهیلات خرید خانه را زیاد کرده اند عده کثیری به سوی خرید آپارتمان رفته اند و آپارتمان های اجاره ای شدیدا روی دست شرکت های اجاره دار مانده اند و بهمین دلیل ممکن است بهتر با شما راه بیایند و وسط ماه هم با شما قرارداد اجاره ببندند.

    بطور روتین شرکتهای اجاره دار از شما یک نامه از محل کار می خواهند که در آن حقوق شما ذکر شده باشد. که با توجه به اینکه شما تازه آمده اید و دسترسی به چنین نامه ای ندارید می توانید پیشنهاد کنید که کرایه شش ماه از پیش بدهید و تا جاییکه من شنیده ام 99% آنها موافقت می کنند(خصوصا در این شرایط پیدا نشدن مستاجر). بعدا هم که موقع تمدید قرارداد شش ماهه شد یک نگاهی به دیگر ساختمان های اجاره ای داشته باشید و شاید بتوانید مکان بزرگتری یا مجتمعی با امکانات بیشتری را با همین قیمت یا ارزانتر پیدا کنید. یادتان باشد حسن شهرت و خوشنامی در کانادا هسته مرکزی موفقیت شماست و شرکت صاحب ملک بعدی با مدیریت ملک قبلی برای تحقیق در مورد شما تماس خواهد گرفت پس سعی کنید ارتباط خوب و مثبتی را با ایشان حفظ کنید.

    ضمنا با توجه به اینکه شما حداقل و طبق پرونده مهاجرتی تان برای مهاجرت تک نفری (10500$) و برای مهاجرت دو نفری (12500$) با خود پول آورده اید باید بتوانید اجاره شش ماه را که (برای یک سوییت متشکل از یک فضای زندگی و یک آشپزخانه و یک سرویس دستشویی توالت و حمام حدود 4900$ - با کمی بالا و پایین، و برای یک آپارتمان یک خوابه با همان مشخصات حدود 6000$) خواهد شد، بپردازید.

    در طول این شش ماه هم توکل به خدا یاری تان خواهد کرد و شغلی برای پوشش هزینه های زندگی و گذاشتن سنگ بنای آینده تان در کانادا پیدا خواهید کرد.

    چند نقطه قابل توصیه برای گشتن بدنبال آپارتمان جهت اجاره عبارتند از:

    خیابان دیویس ویل
    Davisville Ave
    برای دسترسی به این خیابان با متروی خط یانگ به ایستگاه دیویس ویل بروید و بعد از خروج از ایستگاه از تقاطع چراغ دار به سمت شرق تقاطع (تقاطع یانگ و دیویس ویل) بروید. در این خیابان و کوچه پایینی آن چند مجتمع بزرگ ساختمان اجاره ای است که سوییت یک خوابه و دو خوابه های مناسبی دارند و الان تعداد زیادی از آنها خالی مانده اند.

    خیابان ارسکین
    Erskine Ave
    برای دسترسی به این خیابان با متروی خط یانگ به ایستگاه اگلینتون بروید و بعد از خروج از ایستگاه به سمت شمال شرقی چهار راه یانگ و اگلینتون بروید و به سمت شمال بروید و بعد از عبور از دو تقاطع به سر خیابان ارسکین می رسید. در این خیابان – خصوصا ضلع شمالی آن و در فاصله دویست متری از سر کوچه چند مجتمع اجاره ای بزرگ هستند که از نظر ظاهر تمیز و مرتب و از نظر امکانات خوب هستند.

    تقاطع خیابان شپرد و خیابان دان میلز
    Sheppard and Don Mills
    این تقاطع که در کنار آخرین ایستگاه متروی خط شپرد واقع شده در ضلع جنوب شرقی دارای دهها ساختمان مرتفع و متوسط اجاره ای است که صدها واحد از آنها برای اجاره رفتن آمادگی دارند.

    موارد ذکر شده همگی در بهترین مکان های شهر برای جستجوی منزل اجاره ای مناسب هستند و ضمن دسترسی به مترو – که مهمترین وسیله نقلیه شهر است- از امنیت و آرامش بهتری نسبت به محله های شرقی یا غربی تورنتو برخوردارند.

    و اما این نشانی ها و تلفن ها از طریق دوستان به من رسیده که برای اسکان موقت چند هفته ای قابل مطالعه هستند و شاید گره ای از کار شما باز کنند. من خودم این محل ها را ندیده ام و اطلاعی در مورد کیفیت سرویس یا مکان آنها ندارم.

    توصیه می کنم قبل از حرکت از ایران با کارت تلفن با آنها تماس بگیرید و آدرس دقیق و قیمت دقیق اتاق یک تخته یا دو تخته و امکانات هر اتاق و داشتن و یا نداشتن جا را با آنها چک کنید. اگر هم نشد بیایید توی فرودگاه پیرسون تورنتو و از آنجا زنگ بزنید و چک کنید و بعد یک تاکسی بگیرید و آدرس را بدهید به تاکسی. اگر پنج شش چمدان باخود بیاورید دیگر توی تاکسی جا نخواهند شد و موقع خروج از درب به مسوول ایستاده در کنار درب بگویید که نیاز به یک ون ( بر وزن من) دارید و از او بخواهید برایتان یک ون صدا کند. هزینه تاکسی طبق آخرین آمار حول و حوش 35$ و هزینه ون در حدود 60$ می شود:

    BAY Hotel,
    650 Bay Street,
    Toronto, On, M5G 1M8
    Tel: 4169718383
    Rate $250/week.

    2011 Dundas Street West
    Tel: 4165368824
    Rate $19.95/night

    Broadview/Queen
    Tel: 4164664289
    Rate $100/week

    Gladstone Hotel
    Tel: 4165314635
    Rate $105/week or $35/day

    نکته اول:
    زبان انگلیسی.
    برای کسی که در صف مهاجرت به انتظار ویزا نشسته، چیزی مهمتر و حیاتی
    تر از زبان انگلیسی وجود ندارد. این را آویزه گوشتان کنید: اگر وقتی ویزا آمد،
    قادر بودید انگلیسی را به راحتی و روانی فارسی صحبت کنید، 50% مشکلاتتان
    برای پیدا کردن کار، ادامه تحصیل، و بطور خلاصه زندگی در کانادا، از پیش حل
    شده است.
    اگر اینطور نیست، از همین الان بدوید! ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است.

    یادتان باشد شما هیچوقت بعدا برای یادگیری زبان انگلیسی وقت کافی نخواهید داشت!

    اصولا چیزی به اسم کافی بودن معلومات شما در انگلیسی وجود ندارد!

    برای زندگی، کار، تحصیل و ... در حدود 80% به مکالمه و 20% به خواندن و
    نوشتن نیاز دارید پس از دوره هایی استفاده کنید که بیشترین تاکید را روی مکالمه
    می گذارند.

    من شاهد شکست های فجیع افراد متخصص و با سوادی بودم که بخاطر ضعف در
    انگلیسی از بدست آوردن کار محروم ماندند و با تمام شدن پولی که با خود آورده
    بودند مجبور به کارگری و بارکشی شدند.
    در مواردی که این افراد با همسر و فرزند خود به کانادا آمده بودند، بخاطر فشار
    فزاینده روحی درون خانواده، کار به اختلاف و حتی طلاق کشیده بود. شکست
    خوردن و دست از پا درازتر به مبدا بازگشتن بسیار دردناک و خرد کننده است و
    سختی آن هزاران مرتبه بیشتر از مرارت یادگیری انگلیسی است!

    یاددتان باشد مهاجرت، یعنی کاری که شروع کرده اید کاری است بزرگ و با
    ارزش و برای کار مهمی که در جریان دارید، باید از جان و دل وقت و انرژی
    بگذارید. اگراصولا حس و حال اینکارها را ندارید، از همین حالا کلا بی خیال
    آمدن به کانادا بشوید و نه روزگار اطرافیانتان را سیاه کنید و نه پدر جد خودتتان
    را بر سر این تنبلی بسوزانید!

    اما اگر مصمم هستید و با تمام نیرو در خدمت پیروزی در اهدافتان، راه بیافتید
    مسکن برای مهاجر تازه وارد:

    مهمترین بخش از هزینه زندگی در تورنتو، کرایه خانه است (درست مثل تهران).
    این هزینه بسته به نوع منزل (بعدا توضیح خواهم داد)، محله و فاصله از ایستگاه
    مترو یا اتوبوس تغییر میکند.
    در مواردی که شخص بشکل مجردی به تورنتو آمده باشد امکان پیدا کردن هم خانه
    هم هست (مثل دانشجوهای شهرستانی) که هزینه خانه را بنحو قابل ملاحظه ای کم
    می کند (البته در عوض از دست دادن سیستم چهاردیواری اختیاری).

    توضیح اینکه افرادیکه بچه دارند و پول زیادی برای آوردن به کانادا ندارند ( و
    ضمنا تا باطل شدن اعتبار مدارک پزشکی خانم بچه ها فرصت کافی دارند) برای
    کاهش هزینه های زندگی در طی مدتی که دارند در کانادا دنبال کار می گردند،
    ابتدا تنهایی به کانادا می آیند و چند ماهی را به این منوال می گذرانند تا جا بیافتند و
    کار پیدا کنند و جایی مناسب را اجاره کنند و بعد بقیه خانواده به ایشان ملحق می شوند.

    انواع متداول خانه اجاره ای در تورنتو عبارتند از:

    ادامه دارد...
    Last edited by pedram_ashena; 26-04-2007 at 14:26.

  5. این کاربر از pedram_ashena بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #4
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    نبود نظر مساوي با نبود ادامه مطلب

  7. #5
    آخر فروم باز ebilove's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    بوشهر هستم فعلا
    پست ها
    1,015

    پيش فرض

    دوست عزیز ممنون میشم ادامه بدید

    من دارم پرینت میکنم

  8. #6
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hossein2006's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    291

    پيش فرض

    خیلی خوبه ادامه بده
    من همش منتظر مطلب بعدی شما هستم

  9. #7
    داره خودمونی میشه mahdimp5's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    131

    پيش فرض

    خیلی جالب بود. لااقل منی که فعلا قصد مهاجرت ندارم, اطلاعات بسیار جالبی از کانادا به دست آوردم...

    عزیز ادامه بده...

    منتظریم...

  10. #8
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    نميخواستم به اين زودي ادامه اش را بگم.ولي به خاطر نظر دوستان تا ساعاتي ديگر آپديت ميكنم.

  11. #9
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    انواع متداول خانه اجاره ای در تورنتو عبارتند از:

    Bachelor
    بچلر: این نوع که معادل سوییت در تهران است، تشکیل شده است از یک
    اتاق و یک آشپزخانه و یک دستشویی و توالت و حمام که در فضایی کوچک به هم
    متصل شده اند. قیمت آن (بسته به شرایطی که گفتم) از 250 دلار تا 1100 دلار
    فرق می کند.

    Junior 1 Bedroom
    یک خوابه کوچک: که به مجموعه فوق الذکر یک اتاق خواب هم اضافه میکند و
    این اتاق ممکن است کوچک یا بزرگ باشد (مثلا تا 30 مترمربع). قیمت آن هم از
    400 دلار تا 1700 دلار فرق می کند.

    Large 1 Bedroom
    یک خوابه بزرگ : که معمولا درمتراژ فضای محوطه پذیرایی با نوع قبلی فرق
    دارد و بین 900 دلار تا 2000 دلار قیمت دارد.

    از این سایز ببالا، معمولا به ازای هر اتاق خواب در حدود 15 تا 20 درصد به
    قیمت اولیه اضافه می شود.

    البته در این فهرست سراغ خانه های ویلایی نرفته ایم...

    نکته : اجاق (معمولا برقی) و یخچال جزو منزل هستند و بابت آنها هزینه ای نمی پردازید
    ضمنا معمولا هزینه آب و برق مصرفی را نیز در کرایه خانه منظور شده است و شارژ
    جداگانه ندارد. ماشین لباسشویی و دستگاه خشک کن (که در زمستان بدون آن لباس های
    شسته شده هرگز خشک نخواهند شد!) معمولا جزء خانه نیستند و یا در ساختمان جایی را
    به چندین عدد از آنها اختصاص داده اند و یا باید لباسهایتان را ببرید به رختشویخانه محله
    و آنجا با ماشین بشوییدشان. این دستگاهها با سکه های یک دلاری و 25 سنتی کار
    می کنند و برای شستشو به 1.50 یا 1.75 دلار (یعنی یک سکه 1 دلاری و 2 یا 3 سکه
    25 سنتی) احتیاج دارند و برای خشک کن به 1.25 با 1.50 دلار. برای بدست آوردن پول
    خرد مناسب مجبور نیستید به قلکتان دست بزنید! کافیست یک اسکناس 5 دلاری را ببرید
    به بانک و از مسؤل باجه بخواهید به شما 2 سکه 1 دلاری و بقیه را 25 سنتی بدهد.
    ضمنا سکه های 25 سنتی اضافه را (که به آنها کوارتر هم می گویند) می توانید برای تلفن
    شهری استفاده کنید.


    نکته : در کرایه کردن خانه عجله نکنید! با دقت برای بازدید خانه ها وقت بگذارید و کرایه
    و امکانات آنها را با دقت بررسی و مقایسه کنید. بعضی وقتها، دو ساختمان در یک کوچه
    در میزان کرایه تفاوت چشمگیری دارند. گاهی 500 متر آنطرف تر (یعنی 7 دقیقه پیاده
    روی بیشتر در صبح و بعدازظهر) خانه ای 200 دلار ارزانتر پیدا می شود!

    نکته : بهترین منبع برای پیدا کردن آدرس و تلفن ساختمان های مورد اجاره، مجله های
    رایگانی هستند که در جعبه های فلزی – شیشه ای در سر تقاطع ها و در کنار خیابانهای
    اصلی در دسترس عموم قرار دارند.

    نکته : اگر آپارتمانی که انتخاب کرده اید در ساختمانی مرتفع (15 طبقه ببالا ) واقع شده
    باشد و به یک کمپانی هم تعلق داشته باشد، از نظر خدمات و تعمیرات سرویس بهتری
    خواهد داشت.

    نکته : چون معمولا درابتدای کار نمی دانید که کجا کار پیدا خواهید کرد، توصیه می شود
    اولین خانه تان را حتی الامکان نزدیک محور مرکزی شهر ( یعنی خیابان یانگ) اجاره
    کنید. یادتان باشد که تورنتو یکی از بهترین و منظم ترین سرویس های حمل و نقل عمومی
    را در دنیا دارد و تمام خیابانهای کوچک و بزرگ و اغلب کوچه ها سرویس اتوبوس دارند
    ولی تورنتو بسیار بزرگتر از تهران است و اگر آپارتمانتان در شرق شهر و محل کارتان
    در غرب شهر باشد آنوقت ممکن است روزانه 4 ساعت برای رفتن به سرکار و برگشت
    از آن وقت صرف کنید!!!

    برای اجاره خانه معمولا نیاز به نامه ای از طرف شرکت یا صاحب کارتان دارید که در
    آن میزان حقوق شما ذکر شده باشد. بدیهی است که شما در ابتدای کار چنین امکانی را
    ندارید. بعضی ها به صاحبخانه پیشنهاد می دهند که کرایه 6 ماه را از پیش بپردازند.
    یادتان باشد که این پیشنهاد باید از طرف شما کتبا به صاحب خانه ارایه شود و ایشان
    قانونا نمی توانند چنین درخواستی از شما بکنند. در بعضی موارد نیز کسی از آشنایان
    فرد متقاضی می تواند به عنوان قیم قرارداد (گارانتور ) زیر ورقه ها را امضاء کند و
    پرداخت ماه به ماه اجاره را تضمین کند.
    قراردادها معمولا یکساله بسته می شوند و خودبخود به سال بعدی منتقل می گردند.
    بعضی ها قراردادهای 6 ماهه را نیز قبول می کنند. در غالب قراردادها از شما تعهد
    گرفته می شود که 3 ماه قبل از خاتمه اجاره یا فسخ قرارداد (از جانب شما) کتبا
    موضوع را به صاحبخانه اطلاع دهید تا آنها وقت کافی برای پیدا کردن مستاجر جدید
    داشته باشند.
    در طی این مدت، صاحبخانه مجاز خواهد بود ضمن هماهنگی تلفنی با شما از ساعت
    9 صبح تا 5 عصر با یا بدون حضور شما در خانه، مشتریان جدید را برای دیدن خانه
    به محل بیاورد. یادتان باشد که صاحبخانه باید طبق قانون یک کپی از تمام کلیدهای
    خانه شما داشته باشد.

    نکته : موقع عقد قرارداد به قسمت مربوط به جریمه فسخ قرارداد پیش از پایان موعد
    دقت کنید! در اغلب موارد شما متعد می شوید چنانچه تا زمان خاتمه قرارداد مشتری
    جدیدی برای محل پیدا نشود، کرایه خانه را کامل بپردازید. اگر کار به دعوا و اختلاف
    کشید، معمولا شرکت صاحبخانه گرفتار از آنی است که شما را به دادگاه بکشاند و در
    عوض شکایتی را از شما ثبت می کند که به سابقه خوش حسابی مالی شما لطمه بسیار
    شدیدی خواهد زد و بعدها که برای خرید ماشین و یا خانه اقدام کنید حسابی اسباب
    گرفتاریتان می شود.

    نگاهی به تورنتو

    شهری است بسیار بزرگ که از ادغام 7 شهرک نزدیک به هم در نیمه دوم قرن
    بیستم تشکیل شده است و امروزه کل این مجوعه را
    GTA - Greater Toronto Area
    می خوانند. که یک چیزی تو مایه های همان کلمه" بزرگ" در اسم تهران بزرگ
    است.ابعاد تورنتو در حدود 90 کیلومتر در 30 کیلومتر است و این شهر کمی
    بیش از 3.5 میلیون نفر جمعیت دارد و می توانید حدس بزنید وقتی جمعیتی به این
    کمی در مساحتی به این زیادی پخش شده باشند، چه محیط باز و راحتی بوجود
    می آید برای زندگی.
    در واقع تنها موارد سنگینی نسبی ترافیک که در شهر دیده می شود ( که پیش آن
    راه بندان هایی که ما در تهران دیده ایم به جوک می ماند) در مسیرهای ورود به
    شهر (صبح ها) و در مسیرهای خروج از شهر (عصرها بعد از پایان ساعت کار)
    است و در بقیه ساعات اغلب خیابانها خلوت و آرام هستند. در روزهای آخر هفته
    و تعطیلات رسمی نیز ترافیک بسیار سبک و رانندگی بسیار لذت بخش است!

    در اینجا بندرت صدای بوق اتومبیل شنیده می شود (شاید اگر خوش شانس باشید
    و حسابی بگردید ماهی یکبار یک صدای بوق نوبر کنید) دلیلش در درجه اول
    رانندگی خوب غالب مردم و بعدش، باز بودن معابر، نظارت جدی و بدون
    گذشت پلیس و آرامش روحی راننده هاست.

    تنها حیوانات ولگرد موجود در شهر، کبوتر های چاق و چله و سنجابهای فرز
    و بی صدا هستند که وقتی هوا ملایم یا گرم باشد از لانه هایشان بیرون می آیند
    و اینور و آن ور به ورجه ورجه مشغولند.آخر شبها وقتی معابر کاملا خلوت و
    ساکت می شود، ممکن است موفق بشوید راکن هایی را ببینید که با پشت قوز
    کرده و دم حلقه حلقه سفید و مشکی بی سروصدا این طرف و آنطرف میروند
    و بدنبال غذا میگردند. در فصل بهار و تابستان چندین نوع پرنده مهاجر کوچک
    و بزرگ به شهر می آیند. در سطح خیابانها انواع زاغچه و سینه سرخ و در
    پارکها و دریاچه ها (راستی می دانید تنها در انتاریو – استانی که تورنتو در
    آن قرار دارد – بیش از 250000 تا دریاچه وجود دارد؟!) چند نوع غاز و اردک
    و مرغ ماهی خوار و حتی قوی سفید دیده می شوند. این موجودات بواسطه
    رفتار محبت آمیز مردم، از انسانها نمی ترسند و غالب آنها از گرفتن غذا از شما
    خیلی هم استقبال می کنند. کافیست مقداری نان همبرگری یا هات داگ با خود
    به یک پارک ببرید و خرده خرده شروع کنید به غذا دادن به پرنده هایی که با
    کنجکاوی برای ورانداز کردن شما آمده اند. خواهید دید که در کمتر از 5 دقیقه
    دورتان پر می شود از پرنده هایی که در ربودن خرده های نان از همدیگر
    با هم رقابت می کنند. توصیه می کنم حتما امتحان کنید، چون خیلی باحال است!

    در محله هایی که مردم از وضع مالی متوسط و بالاتر برخورداند، بسیاری سگ
    نگه می دارند. این سگها دهها نژاد مختلف هستند و از سایز جیبی تا سایز
    سواری(!) در آنها دیده می شود. وجه مشترک همه آنها صورت آرام و خوشحال
    آنهاست که هیچ شباهتی به سگها در ایران ندارند که از شدت عصبیت می خواهند
    هر که را که می بینند پاره پاره کنند!
    خیابانها و کوچه ها در این شهر کاملا عریض هستند (بجز بعضی معابر قدیمی
    شهر که اولا تعدادشان کم است و ثانیا در مقایسه با خیاباهای خفه و تنگ اروپا
    خیلی هم پهن هستند!) و در هنگام ساختن شهر دقت داشته اند تا فضای سبز طبیعی
    و جنگلها را در حد امکان تخریب نکنند و به همین دلیل هم شهر بسیار سبز است
    (بسیار شبیه منطقه حیران در استان اردبیل که آخرین مسافرتی بود که قبل از
    آمدن به کانادا در ایران داشتم). شهر دهها پارک بزرگ و صدها پارک کوچک
    دارد و چمن سبز و روحنواز و گل کاری های هنرمندانه به زیبایی آن می افزاید
    اندر احوال درجه حرارت هوا در تورنتو طی چهارفصل سال:

    هوای این شهر از منفی 35 درجه – سردترین درجه ای که در 100 سال
    گذشته در تورنتو ثبت شده – تا مثبت 35 درجه در سال تغییر می کند. حالا
    چند تا نکته مهم:
    زمستان از اواخر نوامبر کم کم جدی می شود و در ژانویه به سرد
    ترین وضعیت خودش می رسد. دوباره از ماه آوریل شل می کند و با ناز
    و ادا کم کم گرم و بعد داغ می شود و با رطوبتی که هوای شهر بخاطر
    مجاورت با دریاچه انتاریو دارد یک کاریتان می کند که یاد مرداد ماه گیلان
    را گرامی بدارید – البته با این فرق که اینجا ملت پایین و بالا را می اندازند
    بیرون و زجر اضافه بر سازمان نمی کشند. یادتان باشد که اوج گرما از
    نیمه ماه جون تا نیمه ماه جولای است پس اگر در خانه ارکاندیشن ندارید
    لااقل با صرف مبلغ 20 تا 30 دلار یک پنکه پایه دار بخرید از
    Canadian Tire
    تا در این 30 روز تا صبح از گرما بال بال نزنید.

    در تورنتو پدیده ای است که ما در تهران نداریم و آن عبارت است از
    باد 24 ساعته که فقط در آن 30 روز کذایی از وزش مرتب خود میافتد
    که شهر را تبدیل به حمام گنجعلی خان می کند. در زمستان این باد از
    هوا سردتر است و پدیده ای را ایجاد می کند بنام ویندچیل – همان سگسوز
    که وقتی به تهرانی تازه مهاجر می خورد رب و روبش را می آورد
    جلوی چشمش چون از 0 درجه تا منفی 35 درجه می تواند سردی
    داشته باشد. وحشت نکنید! تا حالا هیچ تهرانی که سهل است هیچ
    بچه جنوب هم توی خیابان قندیل نبسته و جزو اموال طبیعت نشده. من
    بعدا برایتان روش درست و زمان مناسب خرید همه جور لباس را
    شرح می دهم. فقط بدانید که لباسهایی که آدم با خودش از ایران میآورد
    بدرد عمه جان آدم می خورد چون لباسهای ترک و حتی اروپایی اینجا
    کارساز نیستند.
    یک خاصیت مهم هوای تورنتو این است که هرگز بیش از دو سه روز
    در یک درجه نمی ماند و فوری عوض می شود و جان آدم را بالا
    نمی آورد. ضمنا همیشه تمیز و درخشان است که یک دلیل اش بادی
    است که ذکر خیرش رفت. الان که دارم این خطوط را می نویسم از
    پنجره یک نسیم ملایم می وزد به درون که خبر از مرخصی تدریجی
    حمام سونا می دهد.

    نکات خریدن تلفن موبایل در کانادا
    در کانادا چند شرکت سرویس دهنده موبایل وجود دارند – در اینجا به
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Cell Phone
    و شرکتهای اصلی سرویس آن عبارتند از
    Rogers, Bell Mobility, Telus, Fido
    که از بین آنها، راجرز از بقیه سرویس بهتر ی دارد. یادتان باشد که از
    لحظه ای که هوس کنید سل فون بخرید تا راه افتادن خط و بکار افتادن
    گوشی در دستتان، فقط نیم ساعت طول می کشد – البته منهای زمان لازم
    برای شارژ دستی – پس عجله نکنید! شما برای خط تلفن – یعنی شماره
    موبایلتان – پولی نخواهید پرداخت.

    یادتان باشد که دیگر توی ایران نیستید و نمی خواهد نگران باشید که مردم
    با دیدن گوشی موبایلتان چه حسابی روی شما باز خواهند کرد.
    اینجا مدل گوشی نمایشگر شخصیت شما نخواهد بود. من افراد میلیونری
    را در اینجا می بینم که گوشی های کاملا معمولی استفاده میکنند و ارزانی
    و فراوانی تلفن موبایل در اینجا، ارزش اجتماعی آن را در سطح دمپایی و
    جوراب پایین آورده!

    دو جور سرویس اصلی برای سل فون وجود دارد. روش اشتراکی و
    روش حق المصرفی:

    Subscription
    روش اشتراکی – که در آن شما را ملزم به امضای قرار دادهای 1 یا 2 یا
    3 ساله می کنند و هرماه با توجه به خدماتی که بشما می دهند برایتان صورت
    حساب می فرستند. مثلا با 30 دلار در ماه بشما اجازه می دهند حدود 500 دقیقه
    در کل ماه و در ساعات 8 صبح تا 6 عصر صحبت کنید و از 6 عصر تا 8 صبح
    رایگان حرف بزنید و آخر هفته را هم رایگان استفاده کنید.
    در مدل اشتراکی قیمت گوشی بسته به نوع قرارداد و اینکه شرکت سرویس
    دهنده الان حراج گذاشته یه نه از 0 دلار تا هر مبلغی که خودتان بخواهید برای
    گوشی های آخرین مدل با ارتباط اینترنت و دوربین دیجیتال پول بدهید،
    – حدود 500 دلار – تغییر می کند.

    Pay-As-You-Go
    روش حق المصرفی – که درآن گوشی را کمی گرانتر از معمول می خرید
    و در عوض از صورتحساب ماهانه خبری نیست و بجایش برای استفاده ماهانه
    از سل فون برایش کارت می خرید. این کارتها 10 دلاری و 25 دلاری و 50 دلاری
    هستند و به ترتیب نیم ساعت، 75 دقیقه و دو و نیم ساعت با آنها می توانید
    حرف بزنید. اگر می خواهید از سل فون برای امور ضروری استفاده کنید و مصرف
    ماهانه چندانی ندارید، این مدل برای شما مناست است. اعتبار کارتهای گفته شده به
    ترتیب یک ماهه، دو ماهه و سه ماهه است و اگر پیش از خاتمه اعتبار آنها، کارت بعدی
    را وارد نکنید، هرچه از اعتبارشان مانده باشد می پرد واز بین می رود، ولی اگر کارت
    بعدی را اضافه کنید مانده اعتبار به اعتبار ماه بعدی اضافه می شود.
    ضمنا هروقت بخواهید میتوانید همین سرویس را تبدیل کنید به اشتراکی.

    باز هم می گویم: مراقب باشید برای خودتان 2 سال صورتحساب چاق و چله درست نکنید!
    و نصیحت من را هم در مورد گوشی بخاطر داشته باشید
    اندر احوال تنوع نژادی تورنتو
    کانادا، و خصوصا شهر تورنتو که اکثریت مهاجران تازه وارد
    به آنجا وارد می شوند و معمولا اولین جایی است که در آن به
    دنبال کار می گردند، از بالاترین تنوع فرهنگی و نژادی برخوردار
    است.
    راستش برای ما ایرانی ها که اینقدر در ایران سیاهپوست و زردپوست
    و هندی و پاکستانی و آفریقایی یک جا ندیده ایم، در روزهای اول کف
    آورست و گاهی آدم از این همه رنگارنگی مردم احساس سردرگمی
    می کند. این قضیه معمولا ظرف چند هفته جایش را به عادت به
    تنوع می دهد – البته اگر طرف خودش باگی با بقیه رنگها نداشته
    باشد – و کار برعکس می شود یعنی وقتی بعدا بروید یکسری به فامیل
    در ایران بزنید، از اینکه همه همرنگ و شبیه هم هستند جا می خورید و
    یکی دوروزی گیج می زنید. مسؤلان شهر تورنتو مدعی هستند که این
    شهر بدلیل پذیرایی از طیف وسیعی از فرهنگها، بیش از 40 نوع
    رستوران با غذاهای سنتی ملل ساکن در کانادا دارد . البته ما هرچه
    شمردیم، رستوران ایرانی و هندی و چینی و ژاپنی و تایلندی و
    پاکستانی و ایتالیایی و آلمانی و مکزیکی و یونانی و ترکی و انگلیسی
    و فرانسوی و آمریکایی و قبرسی – نسخه دوم همان یونانی- و جاماییکایی
    و آرژانتینی و برزیلی و ایرلندی و ... نتوانستیم برسانیمش به چهل تا ولی
    همین ها را که گفتم اگر هر هفته به یکیشان سربزنید، لااقل شش ماه
    سرتان گرم است.

    نکته خوب : اینجا همه مهاجر هستند و یا خودشان دیروز از هواپیما
    پیاده شده اند یا بابابزرگ جانشان با مکافات خودش را با کشتی و الاغ
    و قطار در صد سال گذشته رسانده اینجا و زبان کسی سر کس دیگری
    دراز نیست – بر خلاف اروپا که به طرز ناجوری دراز هست- و دولت
    هم بیخش را حسابی سفت گرفته و از این جور شوخی ها سرش نمیشود.
    تازه مهاجرها غالبا بخاطر ترس از غریب افتادن در محیط تازه و برای
    نزدیک بودن به مراکز فروش مواد غذایی سنتی مورد عادتشان و از همه
    مهمتر بواسطه ضعف در تکلم انگلیسی خود یا بقیه افراد خانواده شان در
    محله هایی که خاص قومیت خودشان است جمع می شوند. مثلا پاکستانی
    ها علاقه زیادی به محله میپل (در چند کیلومتری شمال تورنتو)
    Maple
    دارند و آنقدر آنجا خانه خریده اند و مغازه باز کرده اند که از طرف
    شهرداری برای کوچه هایشان هم اسامی پاکستانی گذاشته اند! این محله
    دربرگیرنده مسجد ویژه ایشان هم هست. چینی های تازه وارد – آنهایی
    که از خود سرزمین اصلی چین آمده اند – و نه آنهایی که از هنگ کنگ
    قبل از تحویل آن از طرف انگلیس به چین زدند بیرون و مال و ثروتشان
    را آورده اند – در منطقه اسکاربارو (شرق و جنوب شرقی تورنتو)
    Scarborough
    ساکن هستند. سیاهپوستان زیادی – که ما اینجا فهمیدیم خودشان چندین
    نژاد مختلف هستند – در اطراف تقاطع خیابانهای جین و فینچ مقیم اند
    و ایرانی ها هم در حوالی تقاطع خیابانهای دان میلز و شپرد – اطراف
    مرکز خریدی زندگی می کنند بنام
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    که بخاطر تعداد قابل توجه ایرانی هایی که توی آن دیده میشوند به شوخی
    فریدون مال هم گفته می شود. البته ایرانی ها در بقیه نقاط شهر
    هم ساکن هستند و غالبا در نقاط خوب شهر مستقر شده اند.

    مغازه ها و دفاتر حسابداری و خدمات ایرانی – یا در اصطلاح
    بیزنس ایرانی ها بیشتر در دو طرف خیابان یانگ، از تقاطع
    خیابان امپرس (قابل دسترسی از ایستگاه متروی نورث یورک)
    Empress Ave.
    تا یک کیلومتر بالاتر از خیابان استیلز قرار دارد و اگر هوس
    غذای ایرانی کردید (پلوخورش و آش و کباب و ماست و موسیر
    و نان بربری و سنگک و ...) یا مایل بودید مواد اولیه اش را بخرید
    و خودتان دست بکار شوید، باید به آنجا سری بزنید.

    ایرانی ها یکی از موفقترین گروههای اجتماعی کانادا هستند و اکثریت
    آنها طی کمتر از پنج سال صاحب خانه و ماشین خوب در محله های
    خوب می شوند و چه کار شرکتی داشته باشند، چه کار آزاد، در حرفه
    خود موفق و پیشتاز هستند.

    یادتان باشد حتی کسانی که در ظاهر آنطور که دلشان می خواسته در
    شش ماه اول ورودشان سریع به موفقیت و کار ایده آلشان نرسیده اند اگر
    تا حداکثر دوسال تاب بیاورند و به تلاش خستگی ناپذیر ادامه دهند، مثل
    بقیه هموطنانشان موفق می شوند.

    قیمت غذاهای ایرانی در تورنتو:

    اول اجازه بدید هزینه خورد و خوراک در ماه برای هر نفر رو بنویسم
    که میل باکسم پر شد از بس ملت ازم پرسیدن:

    بابا جان با هزینه ای بین هشتاد تا یکصد و پنجاه دلار در ماه، دو نفر
    می تونند خوب غذا بخورند که این مبلغ شامل میوه و گوشت و سبزی و
    نان و ... خلاصه همه اجزاء روتین سفره میشه. البته بشرط اینکه خودتون
    بپزید و برای ناهار- یا شامتون- سر کار هم از خونه غذا ببرین.

    اول کار هم تا به سطح درآمد متوسطی نرسیدید – که انشاء الله از همون
    اولین استخدامتون داشته باشید – بیشتر از یکی دو وعده در ماه پول بالای
    پیتزا و کنتاکی و نظایرهم ندین. حتی پیتزای درجه یک رو هم اگه از سوپر
    و بشکل منجمد بخرین و بعدا در خونه بگذارین تو فر و بعد از بیست دقیقه
    نوش جون کنین لااقل پنجاه درصد ارزونتر میشه!

    خوب، حالا یک نگاهی بیاندازیم به قیمت های یکی از بهترین رستوران
    های ایرانی شهر – تا حدود قیمت دستتون بیاد:

    چلوکباب سلطانی 16.99 دلار
    چلوکباب چنجه 13.99 دلار
    چلوکباب کوبیده 8.99 دلار
    جوجه کباب 12.99 دلار
    چلو ماهی سفید 15.99 دلار

    میرزا قاسمی 9.99 دلار
    باقلا قاتق 9.99 دلار
    ماست و خیار 3.75 دلار

    سالاد شیرازی 4.25 دلار
    دوغ یک لیتر 6.50 دلار

    پس قبل از سفر حسابی دلی از عزای این غذاها در بیارین که تا اینجا
    هنوز نرفتین سر یک کار مناسب، پرداختن این مبالغ خیلی زورآور خواهد بود!

    کشور باهوش ها !

    یک نکته خیلی جالب توجه که ما در کانادا کشف کردیم، ضریب هوش بالای مردم
    در کاناداست. البته منظورم میانگین هوش کلی افراد جامعه است و نه چند نفر سوپر
    نابغه که هر کشوری داره.

    این رو بعد از چند ماه زندگی تو این کشور متوجه میشین!
    یکهو می بینین که خیلی از مردم همون تیز بازی هایی رو که شما ها قبلا باهاش
    همیشه از خیلی ها جلو می زدین و قبل از مهاجرت بین یک میلیون نفر از همه
    می زدین جلو و کاراتون همیشه پیش می رفت و بهترین ها را بدست می آوردین و
    بالاترین موقعیت ها رو در کار و زندگی و خرید و تفریح و تحصیل و غیره داشتین،
    از خودشون نشون می دن و دیر بجنبین جا موندین و کلاتون پس معرکه است!

    این رو اینجا تو خیابون، تو محل کار، تو سینما، تو مترو، تو رستوران، تو دانشگاه،
    تو سوپرمارکت و خلاصه هر جایی که ممکنه بیش از یک آدم حاضر باشه، می بینین
    و لمس می کنین.

    تازه می فهمین چرا کانادا گل سر سبد اقتصادی گروه هشت – گروه کشورهای تراز
    اول جهان اول – و رهبر گروه هفت شده و چرا اینقدر همه چیز مرتبه و چرا روزی
    صد بار از اینکه همه چیز حساب و کتاب داره و به طرز اعجاب آوری مرتبه و
    درست اجرا میشه، دچار کف کردگی میشین!

    البت که در واقع این هوش نود درصدش وارداتیه و مدیون ورود روز افزون
    مهاجرهای با وجود و با هوش و با عرضه ای که بدنبال یک زندگی سالم و بی درد
    سر و آروم زندگیشون را زدن زیر بغلشون و راه افتادن. تازه اینها از بین گروه عظیم
    باهوش های توی صف دستچین شدن و سالها توی صف خون دل خوردن و دندون به
    جیگر گرفتن و در عین حال خودشون را ساختن تا شانس موفقیت بیشتری داشته
    باشن.

    شوخی نیست اینکه بیشتر از هشتاد درصد مردمی که تو کوچه و خیابون و فروشگاه
    وغیره میبینین، تحصیلات دانشگاهی دارن! چه انتظاری جز رفتار هوشمندانه میشه
    از این اکثریت هوشمند داشت؟

    یک نکته :
    جامعه ایرانی ها و ایرانی الاصل های کانادا، با وجود تعداد کمش در مقایسه با چینی
    ها و هندی ها و پاکستانی ها، بسیار باهوش تر و تیز تره و این مدیون دو دلیله:

    یک - هوش دینامیک و رشد پذیر ما ایرانی ها که فورا با شرایط جدید تطبیق پیدا
    میکنه و راه تیزبازی های جدید رو کشف میکنه.

    دوم - ریز تر بودن سوراخ فیلتر مهاجرت برای ایرانی ها که با سختگیری غیر قابل
    مقایسه ای نسبت به ما اقدام به بررسی پرونده های مهاجرتی ما می کنند و بالطبع
    تعداد افراد گیج کمتری ممکنه ازین پروسس در برن و بیان تو.

    اینجا به ازای هر ایرانی، پنجاه تا چینی، سی تا هندی و بیست تا پاکستانی دیده میشه
    ولی اگه میانگین پیشرفت گروهی شون رو با هم مقایسه کنین، به گرد پای این گروه
    کوچک هم نمی رسند.

    در خبر ها خوندم که ایرانی های مقیم آمریکا هم در مقایسه با بقیه گروه ها اولین رتبه
    را در سطح تحصیل و دومین رتبه را در سطح درآمد در بین سایر قومیت ها دارند،
    که جای تبریک و خوشحالیه.

    اعتبار و کارت اعتباری در کانادا:

    بقول پدربزرگها: آقاجون اینو آویزه گوش ات بکن "در کانادا و در کل، آمریکای
    شمالی، شما بعنوان آدمی که اومده اینجا زندگی بکنه، چیزی مهمتر و جدی تر و
    حیاتی تر از اعتبار – یا بقول اینجایی اش کردیت – نداری و نخواهی داشت!" و
    کوچکترین سهل انگاری در این مورد بسیار بسیار گرون تموم خواهد شد.

    حالا یعنی چه اش رو توضیح میدم:

    شما از روز اولی که پاتو میگذاری رو خاک این منطقه، یا بلکه زودتر، از همون
    موقعی که برای مهاجرتت با صدجور دنگ و فنگ حساب بانکی باز کردی، به
    دنیای حساب و کتاب اعتباری وارد شده ای و جایی در یک بانک اطلاعاتی یک
    پرونده سوابق مالی و اعتباری برات باز شده و ازین لحظه کوچکترین فعالیت
    مالی ایکه داشته باشی، سابقه ات اینجا ثبت میشه.

    هر صورت حسابی رو که پرداختی، سر موقع و بی دردسر یا با کشمکش و دعوا
    و مبلغی تا حالا گرفتی یا بحسابی فرستادی و خلاصه هر نفس غیر مجانی ایکه
    کشیدی، میره تو پرونده ات.

    حالا وقتی بخواهی درخواست کارت اعتباری کنی، یا بخواهی وام مسکن بگیری
    یا برای اتومبیل جدیدی که پسند کردی درخواست پرداخت اقساطی بکنی، اولین
    چیزی که برای بانک یا موسسه اعتباری ملاک خواهد بود همین پرونده جنابعالی
    است.

    پس از اولین قبض تلفن که در خانه اومده تا مهمترین چکی که تا حالا کشیدین در
    میزان تحویل گرفته شدنتون درآینده از طرف بانک نقش داره!

    یادتون باشه که قبض ها و صورتحسابهای ماهانه رو یک جایی تاریخ زده و مرتب
    به ترتیب زمان پرداختشون بچینین و سر موقع و حتی شده یکی دو روز زودتر
    پرداختشون کنین. اینها تک تک آجرهای بنای اعتبار شما تا آخر عمرتون هستند
    پس با دقت و نظم باهاشون برخورد کنین!

    سوابق مالی شما چند ده سال باقی می مونند و با پیشرفت روزافزون تکنولوژی
    ذخیره سازی و حفظ اطلاعات، این مدت طولانی تر میشه پس یادتون باشه دسته گلی
    که اول جوونی تو اوضاع مالی به آب بدین میتونه موقع بازنشستگی بیاد سر وقتتون
    پس حواستون باشه.

    چند نکته هم در مورد کارت اعتباری برای مهاجران تازه رسیده:

    ادامه دارد........
    Last edited by pedram_ashena; 28-04-2007 at 18:19.

  12. #10
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    United States
    پست ها
    11

    پيش فرض

    امروز چند تا سنجاب سیاه و یک سنجاب خاکستری دیده اید که مثل عروسک، بدون سر و صدا در حالی بلوط یا فندق به دهن دارند این ور آنور می روند و دور از چشم همدیگر اونها رو چال می کنند. خیلی بامزه و بی آزارند. توجه خاصی هم به آدم ها ندارند. گاهی آنقدر به شما نزدیک می شوند که فکر می کنید میشه با دست بگیرینشون! دلیلش این هست که هیچ آزاری از طرف آدم ها بهشون نمی رسه و کسی اذیتشون نمی کنه. چند تا بادام زمینی از جیب در می آورید و می اندازید برای یکی از اون ها. اولش یکی دو متری فرار می کند و می ایستد و شما و خوراکی تان را ورانداز می کند. بعد می آید جلو و یکیشان رو برمی دارد و پشتش رو می کند به شما و دودستی مشغول خوردنش میشود. خوشش میآید و میرود سراغ دومی. بقیه هم از راه می رسند. بی سرو صدا و کتک کاری مشغول قاپیدن و خوردن بادام ها می شوند. براهتان ادامه میدهید وآن ها هم بادام ها را تا دانه آخر می خورند و برمی گردند سر روتین زندگی شان.
    اول از آقای پدرام تشکر می کنم بابت مطلب زیباشون.

    این تیکه خیلی جالبه و متفاوت با تهران و سایر شهرهای ایران، چون وقتی تو ایران می ری بیرون می بینی که یکی داره با تفنگ بادی گنجشک می زنه، یکی با سنگ افتاده دنبال گربه، یکی ....

صفحه 1 از 11 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •