دوستان مي خواستم بدونم بهترين موسيقي دانان جهان از نظر شما كي هستند همين ...
دوستان بعضي هاتون توجه نكردين چي شد شما مي تونيد بيش از يك گزينه انتخاب كنيد پس خودتونو توي منگنه نذاريد !
لودویگ ون بتهوون
کارل امانوئل فیلیپ باخ
یوهان سباستیان باخ
یوهان کریستیان باخ
بلا بارتوک
یوهانس برامس
چایکووسکی
ساش
کامیلی سن سان
فردریک شوپن
ولفگانگ آمادئوس موتزارت
یانی
ریچارد واگنر
فیلکس مندلسون
آرنولد شونبرگ
دوستان مي خواستم بدونم بهترين موسيقي دانان جهان از نظر شما كي هستند همين ...
دوستان بعضي هاتون توجه نكردين چي شد شما مي تونيد بيش از يك گزينه انتخاب كنيد پس خودتونو توي منگنه نذاريد !
Last edited by soleares; 06-09-2006 at 01:56.
ساش و ياني اينجا چه ميكنن
مبنای قرار گيری اين اسم های نا متجانس در کنار هم چيه ؟
سلامنوشته شده توسط soleares
فقط:
پدرام کشتکار
ممنونم
موفق باشی...
آقاي بابك شرمندم ولي روم به ديوار ياني يكي از بزرگترين موسيقي دانان تاريخه ! ساش هم كه ديگه نخبه ! متشكرم از رايتون ..
شواليه راي بده ...
خب به چی رای بدم مننوشته شده توسط soleares
پدرام کشتکار رو که نزاشتی توی گزینه ها![]()
![]()
عزیز کشتکار نمیدونم کیه ؟ فامیلته ؟ بی خیال اون های که لایقش بودن رو نوشتم ...
درباره نوشته آقای بابک :
ساش و ياني اينجا چه ميكنن
مبنای قرار گيری اين اسم های نا متجانس در کنار هم چيه ؟
باید عرض کنم که سَش! نه ساش نام یک گروه موسیقی آلمانی است که عضو اصلی آن ساشا لاپسن است، و به همراه رالف کپمیر و توماس آلیسون لودک به دیجی و تهیه کنندگی مشغولند.
آلبوم های آنان :
۱۹۹۷ - It's My Life
۱۹۹۸ - Life Goes On
۲۰۰۰ - Trilenium
۲۰۰۰ - (Encore Une Fois (The Greatest Hits
۲۰۰۲ - !S4 Sash
تکترانهها
It's My Life - ۱۹۹۶
Encore Une Fois - ۱۹۹۷
Ecuador - ۱۹۹۷ (با حضور ردریگوئز)
۱۹۹۷ - Stay (با حضور لا ترک)
La Primavera - ۱۹۹۸
Mysterious Times - ۱۹۹۸ (با حضور تینا کازینز)
Move Mania - ۱۹۹۸ (با حضور شانون)
Colour The World - ۱۹۹۹ (با حضور داکتر آلبان)
Adelante - ۲۰۰۰
Just Around The Hill - ۲۰۰۰ (با حضور تینا کازینز)
With My Own Eyes - ۲۰۰۰ (با حضور اینکا)
Ganbareh! - ۲۰۰۲
Run - ۲۰۰۲ (با حضور بوی گراژ)
I Believe - ۲۰۰۳ (با حضور تیجی دیویس)
در مورد یانی هم توضیحی ندارم بدم ...![]()
نوشته شده توسط soleares
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
فامیلته یعنی چی؟
بابا به عمرم ندیدمش
حالا یه سرچی تو گوگل می زنم ببینم می تونم عکسی ازش پیدا کنم
ولی خداییش کارش حرف نداره واقعا از همه ی اینا بهتر می زنه
اینایی هم که می گی اکثرا نمی شناسم
موفق باشی...
من منتظرتم شوالیه جان ...
دوستانی که میان و لطف می کنند و رای می دهند و ... لطف کنند یه جمله هم درباره اینکه چرا بین بتهوون کر و یانی یانی رو انتخاب کردن هم بنویسن .. تشکر نمی کنم. ولی متشکرم..
درباره بتهوون بنده خدا ...
امروزه كمتر كسی است كه اسم بتهوون به گوشش نخورده باشد. لودویگ وان بتهوون (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – فوت ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقیدانان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگترین و تأثیر گذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بود. بتهوون به عنوان بزرگترین موسیقیدان تاریخ همیشه مورد ستایش قرار گرفته. آوازه او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده. در میان آثار شناخته شده وی میتوان از سنفونی نهم، سنفونی پنجم، سنفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.
بتهوون در شهر بن آلمان متولد شد. پدرش یوهان وان بتهوون اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت.
اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یوهان یکی از موسیقیدانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی میکرد بتهوون را بهزور کتک، به عنوان کودکي اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هر چند استعداد بتهوون بزودی بر همه آشکار شد. بعد از آن بتهوون تحت آموزش کریستین گوتلوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار میکرد) قرار گرفت. بتهوون در سن ۱۷ سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندكی كه از دربار می گرفت مسئولیت دو برادر کوچکترش را بر عهده داشت.
بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را میتوانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتبرگر معرفی کرد. از سال 1794 بتهوون به صورت جدی و با علاقه شديد نوازندگی پيانو و آهنگسازی را شروع كرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیرهدست پیانو و نیز کمکم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او میکردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگذاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدهای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او میدادند، تأمین میکرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم میشود:
دوره آغازی
در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز میشود) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، در حالی که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دید وسیعتری در کارهایش را کشف میکرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی: سنفونیهای شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).
دوره میانی
دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجستهای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل میشود. آثار دوره میانی: شش سنفونی (شمارههای ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شمارههای ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شمارههای ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شمارههای ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».
دوره پایانی
دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را میتوان عمیقاً متفکرانه و بسیار بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنیهای بتهوون را در آثار این دوره میتوان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سنفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتتهای زهی (۱۲ - ۱۶) و آخرین سوناتهای پیانو (۲۰ - ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشیتبار، بتهوون را اینچنین توصیف میکند: «برترین ذهن در کل بشریت».
شخصیت
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و به تلخی برخورد میکرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش کثیف و به هم ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی میکرد. بسیار تغییر مکان میداد. طی ۳۵ سال زندگی در وین حدود چهل بار مکان زندگیاش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بیدقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار بر سر حضانت برادر زادهاش کارل با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتیاش حالا کمتر شده بود زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احتراماند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل میکنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچههای وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره میکند که بهتر است کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت میگوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها میکند و در گوشهای منتظر میماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر میدارد وگردنش را خم میکند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه میدهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار میروند و راه را برای عبور وی باز میکنند و به وی ادای احترام میکنند. بتهوون هم از میان آنها عبور میکند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا میبرد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته میشود تا پس از عبور اشراف زادهها به وی بپیوندد.»
وِجهه او به قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بیسابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
موسیقی
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را میتوان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگیاش پدید آمدند یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامهای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سنفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است تصنیف کرد. طی مبارزه چند سالهاش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینیها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت: «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگترین آثارش: میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال 1800 به ناشنوايی تدريجی خود پی برد. برای يک آهنگساز و نوازنده هيج اتفاقی نمی تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانع جدیای برای بتهوون باشد. آخرين كارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسياری آنها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته می دانند.
درباره مرگش توضيح خواهم داد سولئارس ...
و اما مرگ ناگوار او
مرگ
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما علاوه بر اين مشكلات جسمی، او درگير چندين مشكل روحی نيز بود، كه ناكامی در يک سری روابطه عشقی از جمله آنها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اينكه یک سال بعد در 26 مارس 1827 از دنيا رفت. در آن زمان تصور می شد مرگش به دليل مرض كبد بوده است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دستهای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان میدهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب که برای شیرین کردن شراب استفاده میشود بوده. بعید است ناشنوايی بتهوون به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد، برخی از تحقیقات نشان می دهد که اختلال در پادتن سیستم دفاعی بدن عامل آن بوده است (systemic lupus erythematosus یا SLE).
دلم براش ميسوزه گناه داشته مي تونست 120 سال زندگي كنه كه نشد .. ولي الان تو بهشت داره پيانو مي زنه .![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)