مغلطه تحلیل نادرست پدیده ها
در جامعه پدیده های گوناگون وجود دارد. ممکن است کسی پدیده ای را نتیجه ی فلان پدیده ی دیگر معرفی کند، در صورتی که در واقع چنین نباشد.
مثال: ممکن است افزایش خودکشی یا طلاق یا قاچاق یا دزدی یا بزهکاری را به عوامل اقتصادی مربوط کند؛ درحالی که عوامل بسیار دیگری نیز هستند.
مغلطه تغییر جهت وظیفه اثبات
مغلطه تغییر جهت وظیفه اثبات یا Shifting the burden of proof ، یکی از شایع ترین مغلطه هاست و به این صورت است که یک شخص ادعایی می کند و به جای اثبات کردن ادعای خود، وظیفه رد کردن این ادعا را به منتقدان و مخاطبان خود واگذار می کند. در یک استدلال همیشه وظیفه اثبات با شخصی است که ادعای مثبت (Positive assertion) می کند.
در یک استدلال، وظیفه اثبات با شخصی است که چیزی را مدعی می شود. به طور مثال اگر شخصی ادعا کند که کره ماه از پنیر ساخته شده است، وظیفه اثبات با خودش است، اگر این شخص از سایرین بخواهد تا ثابت کنند ماه از پنیر ساخته نشده است، این شخص وظیفه اثبات را تغییر جهت داده و مغلطه کرده است.
این مغلطه، به مغلطه توسل به جهل هم مرتبط است که در آن فرض می کنند یک گزاره صحیح است فقط به این دلیل که نقیض آن ثابت نشده است.
مثال 1:
اگر باور نداری اسب تک شاخ صورتی نامرئی وجود دارد، پس وجودش را رد کن!
[توضیح: شخصی که ادعا دارد اسب تک شاخ صورتی نامرئی وجود دارد باید وجودش را اثبات کند، نه اینکه سایرین وجودش را رد کنند.]
مثال 2:
شخص A: من قدرتی را در خودم کشف کرده ام که با آن می توانم پرواز کنم.
شخص B: ثابت کن!
شخص A: تو نمی توانی ثابت کنی که من چنین قدرتی را کشف نکرده ام!
[توضیح: شخص A باید ثابت کند قدرت پرواز کردن دارد، نه اینکه شخص B نشان دهد که A نمی توانسته چنین قدرتی داشته باشد.]
مثال 3:
شخص A: من متقاعد نشده ام که کیهان نامحدود است.
شخص B: حالا که متقاعد نشدی، پس ثابت کن که کیهان محدود است.
[توضیخ: در اینجا شخص A هیج ادعایی نکرده است و شخص B به طور غیر مستقیم، و بدون اثبات، مدعی شده کیهان نامحدود است و از A درخواست کرده یا حرف اثبات نشده او را قبول کند، یا نقیض آن را ثابت کند.]
مغلطه گیج کردن مخاطب با پارادوکسهای پشت سر هم
این مغلطه در فضای اینترنت و کتب فلسفی منتشر نشده است و نظر شخصی من است و میتواند دارای اشکالات در بنیان باشد...
در این نوع مغلطه، شخص گوینده جمله ای را بیان میدارد که درون ساختار جمله، کلمات پارادوکس پشت سر هم بکار رفته است، ساختار جمله و نتیجه حاصله در ظاهر درست مینماید، ولی شالوده استدلال غلط است...
مثال:
تو در عالم نیست، هست هستی، بنابراین تو وقتی نیستی،هستی
واکاوی:
عالمی وجود دارد بنام نیستی که در آن چیزی نیست...
تو قبل از آنکه وجود پیدا کنی، در آن عالم بوده ای، یعنی تو در عالم نیستی بودی که هست شده ای
بنابراین استدلال، تو قبل از آنکه هست شوی، وجود داشته ای
گوینده با بیان کلمات پارادوکس پشت سر هم، ظاهری آراسته به جمله میدهد و نتیجه گیری بظاهر عقلی میکند و به خیال خود حرف روشنفکرانه و عمیقی زده است، در حالی که شالوده استدلال غلط است
چگونه چنین استدلالهای بظاهر روشنفکرانه را تشخیص داده و مقابله کنیم؟
معمولآ در کل جمله، کلمات پارادوکس زیاد دیده میشود، و باز معمولآ جمله اول دارای ایراد در بنیان است.....