[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان بازي:
Travis Grady راننده كاميون است كه از كابوسهاي شبانه عجيبش در رنج است. يك روز كه براي انجام كاري در خارج شهر در جاده نزديك شهر Silent Hill مشغول رانندگي است براي جلوگيري از برخورد با دختركي كه ناگهان مقابلش در وسط جاده ظاهر شده است توقف مي كند و در تعقيب او وارد مهي مي شود كه كمي بعد متوجه مي شود درحقيقت وارد دودي شده كه از خانه اي در حال سوختن برخاسته است. Travis با شنيدن صداي فرياد متوجه وجود كسي در خانه شده و بدن نيمه سوخته دختركي را از آنجا بيرون مي كشد. زماني كه از جاي خود برمي خيزد اثري از خانه و دخترك نيست و او خود را در شهر متروك Silent Hill مي يابد و براي اطلاع از سرنوشت دختركي كه از ميان آتش بيرون كشيده به بيمارستان Alchemilla مي رود. در آنجا با پزشكي به نام Michael Kaufmann ملاقات مي كند اما پزشك ادعا مي كند بيماري با چنين مشخصاتي در آنجا بستري نشده است. Travis در ادامه جستجو به اتاقي در بيمارستان مي رسد كه آينه بزرگ عجيبي را در خود جاي داده است كه بازتاب آن از اشيا اتاق مرموز و غيرطبيعي است. دختري كه او را به سمت خانه سوخته راهنمايي كرده بود ناگهان در آينه ظاهر مي شود و زماني كه Travis آينه را لمس مي كند وارد "جهان ديگر" مي شود و پس از يافتن هرمي كه كلمه "آينده" رويش حك شده از "جهان ديگر" به دنياي عادي باز مي گردد.
در ادامه Travis با زني عجيب به نام Dahlia Gillespie آشنا مي شود و متوجه مي شود كه دختري كه در آتش سوخته Alessa Gillespie نام داشته و دختر همين زن است. Travis كه از خونسردي وي كه سبب مرگ دخترش شده به خشم آمده است تصميم مي گيرد موضوع را دنبال كند. او متوجه پرونده بيماري در سال 1960 مي شود كه سعي در كشتن خود و پسرش داشته است و همچنين متوجه مي شود كه اين بيمار مادر وي Helen Grady و پسري كه وي سعي در كشتنش داشته خود او بوده است. وي دوباره با دختر كوچك كه اكنون مي پندارد همان Alessa Gillespie است ملاقات مي كند. او دو هرم ديگر به نام هاي "گذشته" و "دروغ" را مي يابد . در ادامه به هتل كنار رودخانه مي رود كه زماني را با پدرش در آنجا گذرانده است و وارد اتاقي مي شود كه پدرش در آنجا خود را دار زده است و پس از اتفاقاتي كه در آنجا مي افتد هرمي به نام "حقيقت" را مي يابد. و پس از ملاقات دوباره با Alessa آخرين هرم به نام "حال" را مي يابد و سبب آزادي Alessa مي شود.
پس از آن دوباره با Dahlia روبرو مي شود. Dahlia او را تهديد كرده به او مي گويد كه در تولد خداي جديد مداخله كرده است. Alessa ظاهر مي شود و با نيروي هولناكش شهر را به شكل ديگرش "جهان ديگر" تبديل مي كند. Travis با يافتن يك نقشه خود را به مكاني مي رساند كه جسد سوخته Alessa در آنجا قرار دارد . او با نجات Alessa سبب تولد كودكي مي شود كه نيمي از روح Alessa را در خود دارد و سپس براي آغاز زندگي اي نو با كاميون خود از Silent Hill دور مي شود. در ادامه ما گفتگوي زن و شوهري را مي شنويم كه تصميم دارند نام كودكي را كه يافته اند Cheryl بگذارند. ( قسمت اول)
Dahlia با اجراي طلسمي روي Alessa او را مجبور مي كند كه روزي سبب بازگشت نيمه ديگرش براي كامل كردن مراسم شود. ( قسمت سوم).
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جمع بندي اي بر داستان Silent Hill
در شهري بنام Silent Hill ساختماني بزرگ بنام Hope House وجود دارد كه مكاني براي نگهداري از يتيمان بوده است. Alessa يكي از كودكان اين مركز است كه مادرش Dahlia Gallespie شخصي ممتاز در جامعه مذهبي آنجاست كه مذهبي عجيب داشته و خداي مونثي دارند و به كودكانشان اين مذهب و بخصوص خبر آمدن بهشت را آموزش مي دهند. Alessa دختر غمگيني است كه با قدرت هولناكي نفرين شده است. او مي تواند با ذهنش حركت كند و بكشد! بنظر مي رسد كه قدرت عجيب او بوسيله مادرش ايجاد و پشتيباني مي شود. Dahlia دخترش را تنها بخاطر قدرتش كه سبب ممتاز بودن او مي شود مي خواهد. Dahlia دخترش را براي مقام مادر خدا در نظر گرفته است!
معلم Alessa بنام K. Gordon متوجه غم او مي شود و اينكه مثل ديگر كودكان بازي نمي كند و تنها زماني خوشحال است كه در اتاقش در كنار عروسكها و كارتهايش و دوستش Claudia باشد. زماني كه 7 سال داشته است مادرش براي خشنود كردن خداوند خانه را به آتش مي كشد و Alessa كه به شدت سوخته است به بيمارستان Alchemilla برده مي شود.Dahlia با گذاشتن طلسمي روي Alessa از مرگ او جلوگيري مي كند و Alessa كه محكوم به تحمل دردي هولناك شده خشمگين شده و از قدرتش استفاده مي كند و شهر را در كابوسي سياه فرو مي برد. در ادامه براي مقابله با مادرش از نيمه روح خود كودكي بنام Cheryl را بوجود مي آورد كه توسط Harry Mason و همسرش پيدا شده و بزرگ مي شود.
سالها پس از آن با مرگ همسر Harry Mason اكنون او و دخترش باقيمانده اند و Harry تصميم مي گيرد كه همراه Cheryl براي گذراندن تعطيلات به Silent Hill بروند. در حين رانندگي در جاده دختري در سر راهشان ظاهر شده و براي جلوگيري از برخورد با او Harry به كناري زده و تصادف مي كند. زماني كه بهوش مي آيد در شهر Silent Hill است و اثري از Cheryl نيست.او براي يافتن دخترش وارد شهر مي شود. Cheryl نيمه ديگر Alessa است و با برگشتنش Alessa كامل مي شود و Alessa كه نيروي خود را بدست آورده از بيمارستان فرار مي كند. Dahlia كه تصميم دارد مراسم تولد خداي جديد را به پايان برساند به Harry كمك مي كند تا بتواند دخترش را بيابد و زماني كه Harry موفق مي شود Alessa را به دام بيندازد Dahlia او را همراه خود براي به پايان رساندن مراسم مي برد. Harry كه هنوز در پي يافتن حقيقت است وارد بيمارستان مي شود و با Dahlia و Alessa روبرو مي شود كه براي مراسم آماده مي شوند. Alessa هنوز مقاومت مي كند اما با خارج شدن نيروي درونش توسط دكتر Kaufman كه Sammael نام دارد قدرت شيطاني به Dahlia حمله كرده او را مي كشد. Harry موفق مي شود Sammael را بكشد اما Alessa نيز مي ميرد. بار ديگر با خروج روح از بدنش كودكي از روحش متولد مي شود. او كودك را به Harry مي سپارد. Harry موفق مي شود فرار كند اما اين كودك كيست؟ آيا بار ديگر از او گرفته خواهد شد؟ او نام كودك را Heather مي گذارد.
Heather هم قدرتهاي عجيبي دارد. در مدرسه او را جادوگر خطاب مي كنند. Harry او را مثل كودك خودش دوست دارد اما از آن چيزي كه ممكن است Heather به آن تبديل شود در هراس است. و براي اينكه او زندگي طبيعي را داشته باشد از گذشته هيچ چيز برايش بازگو نمي كند.
گروه مذهبي Dahlia مشهور به Order هنوز Alessa را فراموش نكرده است. يكي از اعضاي گروه براي برگرداندن كودك گم شده به آنها حمله مي كند و Harry او را مي كشد و براي آنكه شناسايي نشوند نام خود را به Morris عوض كرده و تغيير مكان مي دهند.
گروه Order دست از تلاش نكشيده است و از طرف ديگر Claudia دوست دوران كودكي Alessa به دنبال يافتن مادر خدا است و موفق مي شود كه با Harry صحبت كند. Claudia در انتظار بهشت موعود به سر مي برد و تصميم دارد به فرارسيدن آن كمك كند! او كه مثل Alessa قدرتي خارق العاده دارد Heather را به درون اين كابوس هولناك مي كشد. Heather باورش نمي شود كه سرنوشتش اينگونه رقم خورده باشد. پس از مقابله با Claudia و از بين بردن Sammael همه چيز تمام مي شود و Heather تصميم مي گيرد كه نامي را كه پدرش قبلا برايش انتخاب كرده بود روي خود بگذارد...Cheryl
