سياهچاله و مباحث مربوط به آن[مقاله]
تلاش براي ديدن سايه سياهچاله
به گفته اخترشناسان طي چند سال آينده ميتوان سايه كلي سياهچاله واقع در مركز كهكشان راه شيري را مشاهده كرد.
در هسته كهكشان راه شيري يك سياهچاله پرجرم قرار دارد كه نور را به درون خود مي مكد و بدين ترتيب باعث نامرئي شدن خود مي شود. اما اختر شناسان مي گويند كه طي چند سال آينده قادر خواهند شد سايه كلي اين سياهچاله را مشاهده كنند.
آوري برادريك (Avery Broderick) از مركز اختر فيزيك هاروارد مي گويد" كليد و اساس اختر شناسي سياهچاله اي اكنون در چنگ ماست. ما اكنون مي توانيم سايه اي كه سياهچاله بر روي مواد اطراف خود مي اندازد مشاهده كرده و اندازه و چرخش خود سياهچاله را تعيين كنيم.هيچ چيز حتي نور نمي تواند از حوزه گرانشي شديد يك سياه چاله فرار كند. و به دليل اينكه از خود نور يا هر گونه شكلي از ماده منتشر نمي كند ، مدرك قابل روئيتي از وجود آنها در دست نيست. اما همينكه ماده به داخل كشيده مي شود ، گرم شده و انرژي را به صورت "نقاط داغ" (Hot Spots) منتشر مي كند. بخشي از اين تابش فرار كرده و قابل رديابي مي گردد. اختر شناسان قبلا تابش ناشي از نقاط داغ را درست بيرون از سياهچاله رديابي كرده اند. آنها عقيده دارند كه اين تابشها پس زمينه اي را ترسيم مي كند كه شناسه و به عبارت ديگر سايه سياهچاله بر روي آن خودنمائي مي كند.به دليل اينكه فن آوري جهت روئيت اين سايه تا چند سال آينده امكان پذير نخواهد بود ، برادريك و آويل اوب از مركز اختر فيزيك هاروارد مدلي را طراحي كرده اند كه ظاهر اين سايه را پيش بيني مي كند.
نقطه داغ تابش به دور سياهچاله مي چرخد اما محققين نمي دانند كه آيا خود سياهچاله هم مي چرخد يا نه. بنابراين Broderick و Loeb دو حالت را ايجاد كردند : يكي سياهچاله بدون حركت و ديگري چرخش با حداكثر سرعت. در هر كدام از حالتها ، نقطه داغ بصورت يك حباب با رنگهاي رنگين كماني كه به دور يك صفحه آبي سخت مي چرخد نمايش داده مي شود. صفحه آبي نمايانگر صفحه پيوسته سياهچاله است كه ماده در آن جمع و داغ مي شود تا در نهايت به درون خود سياه چاله مكيده شود.برادريك مي گويد" مشاهده تمام وقايع تا لبه سياهچاله واقع در مركز كهكشان راه شيري يك رصد واقعا قابل ملاحظه است: چاله اي با قطر 10 ميليون مايل كه بيش از 25.000 سال نوري دور مي باشد. بمنظور روئيت اين سايه ، اختر شناسان به راديو تلسكوپي نياز دارند كه به بزرگي كره زمين باشد. يك چنين تلسكوپي كما بيش درتحقيقات استفاده مي شود. به جاي راديو تلسكوپي كه اندازه غول آساي آن امكان ساخت را غير ممكن مي كند ، اختر شناسان قرائتهاي مجموعه اي از تلسكوپهاي submillimeter سراسر قاره را ادغام خواهند كرد.
قبلا از اين روش كه interferometry ناميده مي شود براي مطالعه پرتوها و علائم طول موج بلند فضاي خارج استفاده شده است. اختر شناسان معتقدند كه بررسي علائم طول موج كوتاه مي تواند تصاويري با كيفيت بالا از ناحيه بيروني سياهچاله ايجاد كند. چاه گرانشي موجود در مركز كهكشان راه شيري بهترين هدف براي رصد با استفاده از interferometry مي باشد زيرا اين روش وسيع ترين منطقه از آسمان را براي رصد سياهچاله پوشش مي دهد. ادغام نتايج رصدهاي انجام شده توسط ابزارهاي فروسرخ مي تواند تصوير با كيفيت تري بوجود آورد.لينكولن گرين هيل (Lincoln Greenhill) از مركز اختر فيزيك هاروارد مي گويد: رصدهاي فرو سرخ و Submillimeter مكمل يكديگر هستند. ما مي بايد هر دو روش را براي بوجود آوردن با كيفيت ترين رصدها مورد استفاده قرار دهيم. اين تنها راهي است كه بتوان يك تصوير كامل از مركز كهكشاني بدست آورد." اما يك تصوير واضح و شفاف از اين سياهچاله تنها حسن شناسائي و رويت سايه آن نيست. اين داده ها در نهايت به اختر شناسان كمك خواهد كرد تا فرضيه نسبيت عام انيشتين را در ميان ميدان گرانشي شديدا قدرتمند يك سياهچاله مورد آزمايش قرار دهند.زمانيكه اختر شناسان به اين هدف نايل شوند ، اولين تصوير از سايه سياهچاله و صفحه يكنواخت درون آن به كتابهاي درسي راه خواهد يافت و نظريات ما در مورد گرانش گستره فضا- زمان كه قويا منحني تصور مي شود مورد آزمايش قرار خواهند گرفت.
آسمان پر از سياهچاله است.
سالهاست كه يكي از اسرار كيهان اخترشناسان را شگفت زده كرده است. ولي آنها تصور مي كنند كه پاسخي براي اين معما يافته اند.
به هر سو از آسمان كه نگاه مي كنيم تابشهاي پراكنده اي از تشعشع پرتو ايكس پس زمينه را مي بينيم. اما اين تشعشع از كجا منشا مي گيرد؟
اختر شناسان رصد خانه پرتو ايكس چاندرا را براي 23 روز طي يك دوره 2 ساله به سمت قسمتي از آسمان نشانه رفته اند و 600 منبع را مشخص و تعيين كردند.
اين تابش در واقع تابش پس زمينه نيست بلكه تشعشع پرتو ايكسي است كه از صدها ميليون سياهچاله فوق حجيم كه مشابه آن در مركز كهكشان راه شيري قرار دارد گسيل مي شود.
نيل براندت ، پروفسور اختر شناسي و اختر فيزيك مي گويد" ما تلاش كرديم تا آماري از تمامي سياهچاله را تهيه كنيم و بدانيم كه شكل آنها چگونه است. ما همچنين قصد داشتيم تا چگونگي رشد سياهچاله ها را طي تاريخ كيهان مشخص و اندازه گيري كنيم."
پژوهشگران نگاه و رصد خود را روي گسيلهاي پرتو ايكس متمركز كردند زيرا نواحي اطراف سياهچاله ها پرتوهاي ايكس و نور مرئي منتشر مي كنند. ماهيت نافذ پرتوهاي ايكس شيوه مستقيمي را براي تشخيص ساهچاله ها فراهم مي آورد.
براندت اضافه مي كند" ما سياهچاله هاي فوق حجيم فعالي را در مركز كهكشانهاي بزرگ پيدا كرديم. كهكشان ما نيز در مركز خود سياهچاله اي دارد كه اندازه آن معادل 2.6 ميليون جرم خورشيدي است. امروزه سياهچاله كهكشان ما فعال نيست ولي احتمال مي دهيم كه در گذشته فعال بوده است." آنچه كه پژوهشگران به آن دست يافتند اين است كه تعداد سياهچاله هاي فوق حجيم بيشتر از انتظار قبلي اخترشناسان است. اين پژوهشگران همچنين دريافتند كه سياهچاله ها به گونه اي متفاوت از آنچه كه آنها قبل از رصدهاي چاندرا تصور مي كردند تكامل يافته اند. با ملاك قرار دادن 600 سياهچاله اي كه چاندرا موفق به يافتن آنها شد ، براندت اين نظر و پيشنهاد را مطرح مي كند كه حدود 300 ميليون سياهچاله فوق حجيم در كل گستره آسمان وجود دارد.
اطلاعات بيشتر :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سياهچاله و مباحث مربوط به آن
معرفي مقدماتي سياهچاله
فهرست:
1.تاريخچه
2.تبديل ستاره به سياهچاله
3.محاسبه شعاع شوارتزشيلد
4.منابع
1.تاريخچه
مفهوم جسمي بسيار پرجرم كه حتي نور نيز نمي تواند از آن بگريزد نخستين بار در سال 1783 توسط يك جغرافي دان انگليسي به نام جان ميشل ارائه شد. در آن زمان، تئوري نيوتني گرانش و مفهوم سرعت گريز شناخته شده بود. ميشل حساب كرد كه اگر اندازه جسمي 500 برابر شعاع خورشيد باشد و چگالي اي برابر با چگالي خورشيد داشته باشد، سرعت گريز برابر با سرعت نور خواهد بود و در نتيجه اين جسم غير قابل مشاهده مي باشد. به گفته خودش:
اگر نيم-قطر كره اي با چگالي مشابه خورشيد 500 برابر نيم-قطر خورشيد شود، جسمي كه از ارتفاع نامحدودي به سمت سطح آن مي افتد سرعتي بيشتر از سرعت نور خواهد داشت و اگر نوري از آن گسيل شود، به سرعت به سمت خودش جذب ميشود.
با اينكه ميشل فكر ميكرد اين پديده غير معقول است، اما در هر حال او اولين كسي است كه احتمال وجود اجسام نامرئي در كيهان را مد نظر قرار داد.
در سال 1796، رياضي دان فرانسوي پير سيمون لاپلاس همين ايده را در ويرايش اول و دوم كتاب خود، آشكار سازي سيستم جهان (Exposition du Systeme du Monde) ارتقاء داد؛ كه البته در ويرايش هاي بعدي اين كتاب اثري از آن به چشم نمي خورد. در قرن نوزدهم به اين موضوع توجه زيادي نشد، زيرا در آن زمان نور را موجي بدون جرم در نظر ميگرفتند كه تاثيري از گرانش نمي پذيرفت.
در سال 1915، آينشتاين نظريه گرانشي خود را كه نسبيت عام نام گرفت منتشر كرد. او پيش از اين نيز نشان داده بود كه گرانش بر نور تاثير ميگذارد. چند ماه بعد، كارل شوارتزشيلد راه حلي براي ميدان گرانشي جرم نقطه اي ارائه دادو به اين وسيله نشان داد چيزي كه ما امروزه آن را سياهچاله مي ناميم از لحاظ نظري امكان وجود دارد.در حال حاضر شعاع شوارتزشيلد به عنوان شعاع افق رويداد يك سياهچاله غير چرخشي شناخته ميشود، اما در زماني كه او اين شعاع را معرفي كرد،به خوبي مورد درك و فهم قرار نگرفت. شوارتزشيلد خودش هم فكر ميكرد اين موضوع فيزيكي نيست.
در دهه 1920، چاندراسخار متوجه شد كه نظريه نسبيت خاص پيش بيني ميكند اگر جسمي كه از خود تابشي نميكند، بيش از 1.44 برابر جرم خورشيد جرم داشته باشد بر اثر گرانش مركز در خودش ريزش ميكند . عاملي هم كه بتواند جلوي چنين اتفاقي را بگيرد تا آن زمان شناخته شده نبود. كشف او با مخالفت شديد آرتور ادينگتون مواجه شد. او اعتقاد داشت كه قطعا"چيزي باعث ميشود كه فرو-ريزش ستاره متوقف شود. هر دوي آنها درست ميگفتند، زيرا كوتوله سفيدي كه از حد چاندراسخار (1.44 برابر جرم خورشيد) بيشتر جرم داشته باشد تبديل به ستاره نتروني ميشود. اما خود ستاره نوتروني هم اگر بيش از 3 برابر خورشيد جرم داشته باشد به فرو-ريزش خود ادامه ميدهد.
در سال 1939، رابرت اوپنهايمر و اشنايدر پيش بيني كردند كه ستاره هاي پرجرم ميتوانند دستخوش يك فرو-ريزش گرانشي شديد شوند. سياهچاله ها ميتوانستند در حقيقت وجود داشته باشند. اين اجسام در ابتدا براي مدتي با عنوان ستاره هاي يخ زده ناميده ميشدند؛زيرا مشاهده ها نشان ميدادند كه فرو-ريزش به سرعت آرام ميشود و در نزديكي شعاع شوارتزشيلد طيف آنها يه شدت به سمت قرمز متمايل ميشد. محاسبات رياضي نشان دادند كه يك ناظر بيروني سطح ستاره راه هنگامي كه از شعاع شوارتزشيلد عبور ميكند، يخ زده مشاهده ميكند. اين اجسام فرضي تا اواخر دهه 1960 مورد توجه و علاقه زيادي وقع نشدند. بيشتر فيزيكدانها بر اين باور بودند كه سياه چاله ها نتيجه عجيب و غريبي از راه حل بسيار متقارن و ايده ئال شوارتزشيلد هستند و اجسامي كه در خودشان فرو ميريزند در طبيعت تشكيل يك سياهچاله نميدهند.
توجه به سياهچاله ها دوباره در سال 1967 به علت تجربه ها و نظريه هاي جديد برانگيخته شد. استيون هاوكينگ و راجر پنروز اثبات كردند كه سياه چاله ها يك نتيجه كلي از نظريه گرانشي آينشتاين هستند و نميتوان آنها را فقط به چشم اجسامي كه در خود ريزش ميكنند نگاه كرد. پس از كشف پالسار ها توجه ها در محافل نجومي بار ديگر به سياهچاله ها جذب شد. در مدت كوتاهي پس از اين واقعه، جان ويلر (John Wheeler) براي اولين بار از اصطلاح سياه چاله استفاده كرد. اجسام قديمي تري كه ميشل و لاپلاس توصيف كرده بودند بيشتر اوقات با عنوان "ستاره هاي تاريك" شناخته ميشوند تا از سياهچاله هاي نسيبت عام تمايز داده شوند.
2.تبديل ستاره به سياهچاله
ستاره ها زماني پديد مي آيند كه ابري فوق العاده بزرگ از غبارهاي كيهاني و هيدروژندر زير بار گرانش خود فشرده شوند . در اين صورت گرانش به همراه افزايش چگالي فزونيمي يابد و بدين ترتيب فضا – زمان خميده و خميده تر مي شود . پس از مدتي گاز هيروژن درهسته متراكم مي شود و در اين تراكم شديد اتم ها با يك ديگر برخورد مي كنند و دمايآن ها رفته رفته افزايش مي يابد . زماني كه دماي هسته به 10 ميليون درجه رسيد ،پروتون هاي هيدروژن در پي واكنش هاي زنجيره اي هم جوشي هسته اي به هليوم تبديل ميشوند . در هنگام اين واكنش ها مقداري از جرم نا پديد مي شود كه تبديل به انرژي وامواج الكترومغناطيسي همچون نور مي شوند . در اين صورت يك جسم كه همچون يك لامپ غولپيكر كيهاني است پديد آمده است و اين آغاز زندگي يك ستاره است . هر ستاره اي كه مادر آسمان مشاهده مي كنيم در هسته اش واكنش هاي عظيم هم جوشي رخ داده است تا اين نورتوليد شود و به ما برسد .
وقتي يك ستاره در حال سوختن است، انرژي ناشي از واکنش هاي هسته اي ضمن افزايش فشار گاز، موجبات توازن گرانشي را فراهم مي آورد و وقتي سوخت ستاره تمام مي شود، ديگر گرمايي براي خنثي كردن نيروي گرانشي و حفظ توازن باقي نمي ماند. مقدار جرم ستاره, تعيين کنندة سرنوشت آن پس از مرگش خواهد بود. پس از اتمام سوخت ستاره، نيروي جاذب گرانشي باعث کوچک شدن ابعاد آن مي گردد. در ستارگاني با اندازة مشابه خورشيد و جرمي تا حدود 4/1 جرم خورشيد، انبوه الكترونهاي محصور در ستاره، طبق اصل طرد پاولي انقباض گرانشي را متوقف کرده و كوتوله سفيدي كه از گرماي باقيمانده مشتعل و تابان است، (با چگالي حدود2 10 تا gr/cm3107) تشكيل مي شود. تقريبا 99 درصد از ستارگان سرنوشتي مشابه خورشيد خواهند داشت. در ستارگاني با جرمي بين 4/1 تا 3 برابر خورشيد، پس از انفجار هاي ابر نواختري، چنانچه دافعه کوانتومي پروتون - پروتون و نوترون - نوترون توازن گرانشي ايجاد کند، ستاره اي نوتروني با قلمرو چگالي بين 107 تا gr/cm3 1012 تشكيل مي شود. چنانچه جرم در حال فرو ريزش ستاره بيش از 3 برابر جرم خورشيد باشد، حتي نيروهاي بين نوترونها هم نمي تواند انقباض را متوقف كند. جاذبه، لاشه فشرده ستاره مورد نظر كه چگالي بي نهايت بزرگي دارد، فضا ـ زمان اطراف خود را به قدري انحنا مي دهد که حفره سياه يا همان سياهچاله پديد مي آيد. گرانش حاصل به اندازه اي قوي است كه هيچ چيز حتي نور (فوتون) هم نمي تواند از آن بگريزد.
طبقه بندي ستاره ها بر حسب ميزان جرم و سرنوشت نهايي آنها
براي درك بهتر طبيعتِ يك سياهچاله، نگاهي مي اندازيم به نمودار پيدايش سياهچاله كه در هم ريختن ستاره را از ديد ناظر ساكنِ دور در فضا و ناظر در حال سقوط با ستاره نشان مي دهد.
نمودار شکل گيري يک سياهچاله از ديد ناظري دور و ناظري که در حال سقوط با ستاره است.
خط وسط شكل خط جهانی مركز ستاره است. در ضمنِ فرو-ريزش، (ترتيب زماني آن بطرف بالاست) دايره كوچك و كوچكتر مي شود و سرانجام طبق نظريه نسبيت عام، نقطه اي تکين با چگالي بي نهايت تشكيل مي شود (خط وسط در شكل). براي آنكه ناظر (1) مسير هوار را به ناظر (2) اطلاع دهد در فواصل معيني علامات نوري را كه با E,D,C,B,A نشان داده شده اند، از سطح ستاره مي فرستد.شكل نشان ميدهد كه علامات A,B تقريباً با همان اختلاف زماني كه از (1) ارسال مي شوند به (2) مي رسند. علامت C بسيار ديرتر از آنكه انتظارش مي رود به مقصد مي رسد زيرا در اين مرحله، ميدان گرانش قوي است و مخروط نوري به دليل انحناي بيشترِ فضا نزديک ستاره، فشرده تر است. در واقع هرچه انتشار نور نزديكتر به شعاع شوارتزشيلد Â صورت بگيرد انتقال به قرمز بيشتري داشته و فـوتون هايي كه درفواصل زماني مساوي از (1) فرستاده مي شوند در فواصلي هرچه طولاني تر به (2) مي رسند. به گونه اي که علامت D كه درست هنگام تقاطع با شعاع شوارتز شيلد نشر مي شود هرگز به (2) نرسيده و در r=Âدر جا مي زند (خط عمودي). سرانجام علامت E هرگز امكان فرار از r<Â را ندارد و پس از مدت زماني كوتاهي به داخل نادره (r=0) مي افتد.
3 .محاسبه شعاع شوارتزشيلد
اندازه شعاع شوارتزشيلد يا افق حادثه رابطه مستقيم با جرم ستاره دارد. با توجه به روابط نيوتوني و نتايج نسبيت خاص، افق حادثه به آساني قابل محاسبه است. براي انرژي کل مکانيکی جسمي به جرم m که با سرعت v در فاصله r از جرم M در حال دور شدن است، چنين داريم:
اگر
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
، جسم مقيد است و دوباره به سمت جرم M سقوط مي کند، در غير اين صورت به حرکت خود همچنان ادامه داده و از سرعتش کاسته مي شود. به ازاي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
، مي توان حداقل سرعت فرار را بدست آورد. توجه شود که سرعت گريز به جرم m وابسته نيست.
با توجه به نسبيت خاص، سرعت هيچ جسمي نمي تواند فراتر از سرعت نور C باشد. بنابراين اگر فاصله جسمي کمتر ازÂ باشد، براي فرار به سرعتي بيشتر از سرعت نور احتياج دارد و چون امکانپدير نيست تا ابد در دام جاذبه M خواهد ماند. بنابراين شعاع شوارتزشيلد Â از رابطه زير به دست مي آيد.(2)
۴.شناسايي سياهچاله ها
بخاطر خاصيت گريز ناپذير بودن، تشخيص سياهچاله ها بسيار مشكل است و مهمترين راهي كه به دانشمندان امكان شناسايي آنها را مي دهد، مشاهده ديسك تجمعي است. نكته زيبا اينجاست كه گازها و مواد قسمتهاي داخلي ديسك، سريعتر از گاز نواحي دور دست مي چرخند و دراقع سرعت قسمتهاي مختلف ديسك متفاوت است. لذا گازهايي كه تحت اصطكاك و مالش بسيار داغ شده اند از خود انواع مختلفي از تشعشعات حامل انرژي ساطع مي كرده و يك منبع نيرومند پرتو x تشكيل مي دهند که توسط تلسكوپهاي امواج xقابل ديدن مي باشد. علاوه بر امواج x معمولاً از طريق وجود لنزهاي گرانشي و ستاره اي در حال چرخش به دور يك شي غير قابل رويت نيز مي توان به وجود سياهچاله يا ستاره اي نوتروني در يك منطقه از فضا پي برد. به طور كلي سياهچاله ها در دو نوع چرخان و غير چرخان وجود دارند و بعضي از آنها كه به سياهچاله هاي كهكشاني يا سوپر سياهچاله ها موسومند از حدود يك ميليون تا يك مليارد ستاره فشرده شده در داخل يك مركز تشكيل مي شوند. شواهدي از وجود اين اجرام عظيم الجثه در قلب كهكشانها در دست است.با توجه به نظربات جديد تر, سياهچاله ها کاملا سياه نيستند, بلکه به دليل افت و خيزهاي کوانتوميِ نزديکِ افق, تشعشعاتي ساطع مي کنند که به تبخير سياهچاله مي انجامد. بر اساس اين نظريه, بعد از ملياردها سال, سياهچاله کل جرم و اطلاعات ذرات بلعيده شده را از دست مي دهد. امروزه نظريه ريسمان تنها نظريه کارآمدي است که قادر است نحوه فشرده شدن چنان جرم عظيمي در ناحيه اي کوچک از فضا را با توجه به ابعاد اضافي توضيح دهد.
4.منابع
parssky.com
سياهچاله و مباحث مربوط به آن
.فصل اول : سرگذشت مختصری از مرگ یک ستاره
مسلما" تا کنون هر یک از انسان تا حدی با قوانین گازها حتی در حد تجربی سر و کار داشته اند . یکی از این قوانین که با استناد به آزمایش در آزمایشگاه ثابت می شود این است که یک گاز هر گاه در فضای ظرفی قرار گیرد به طور یکنواخت در آن ظرف پخش می شود . این اثر را می توانیم بعینه در فضای اطراف خود مشاهده کنیم . اما این قانون به ظاهر ساده فقط در محیط ما صادق است . اگر کمی از محیط زمین تجاوز کنیم و به محدوده ی گازهای میان ستاره ای در فضای بیکران پای بگذاریم متوجه خواهیم شد که این قانون دیگر برای ابرهای عظیم درست نیست . زیرا آنها از قانون دیگری پیروی می کنند .
در این ابرها دما به قدری است که دیگر انرژی جنبشی مولکول های گاز به حدی نیست که بتوانند از ابر بگریزند در این شرایط آنها تحت تأثیر گرانش ابر به کانون آن که عمدتا" در مرکز ابر است سقوط می کنند . در این صورت ابر در خود جمع خواهد شد البته باید برای این حرف یک تبصره نیز بیاوریم . ابر مورد نظر ما باید دارای شرایطی باشد از جمله اینکه باید شعاع آن از مقداری معین که با توجه به جرم مولکولهای گاز ، چگالی و دمای آن تعیین می شود تجاوز کند . در مرکز این ابر آنقدر مولکول های بر روی هم دیگر سقوط می کنند تا اینکه آن ابر عظیم گذشته تبدیل به یک توده می شود در این شرایط آن قدر این مولکول ها با هم برخورد می کنند که ابر گرم می شود . میزان این برخورد ها به حدی افزایش می یابد که گرمای حاصل از آن بسیار زیاد می شود . این گرما به حدی است که به اتم های هیدروژن که بخش اعظم ابر را تشکیل داده اند ، اجازه می دهد که با یکدیگر واکنش گداخت هسته ای را انجام دهند . حاصل این واکنش تبدیل چهار اتم هیدروژن به یک اتم هلیم و یک نوترینو و مقداری انرژی است .
4H = He + neutrinos + energy
حال ممکن است در ذهن شما این هر انسانی این سؤال تداعی شود که چگونه ممکن است جرم به انرژی تبدیل شود در این شرایط باید فرمول معروف آلبرت اینشتن دانشمند بزرگ همه ی دوران فیزیک را به یاد آوریم که می گوید جرم و انرژی با هم ، هم ارز هستند . این رابطه به صورت زیر است . در این رابط c سرعت نور است که برابر 300000 کیلومتر بر ثانیه است .
E=mc²
با محاسباتی ساده به نتایج زیر می رسیم .
جرم چهار اتم هیدروژن = 27- ^ 10 × 6.693 کیلوگرم
جرم یک اتم هلیم = 27 - ^ 10 × 6.645 کیلوگرم
جرم گم شده = 27- ^ 10 × 0.0048 کیلوگرم
جرم گم شده تبدیل به انرژی شده است .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مرکز هر ستاره در هر ثانیه واکنش های پیوسته گداخت انجام می گیرد که انرژی تولید شده توسط آنها میلیون ها برابر قدرتمند تر از انرژی زرادخانه های اتمی در زمین است در طی این واکنش گرمای عظیمی تولید می شود که ستاره را در برابر گرانش خودش محافظت می کند تا اینکه زیر این فشار منفجر نشود . اما سرانجام هر آغازی پایانی خواهد داشت . سوخت یک ستاره ی معمولی مثل خورشید بعد از 10 میلیارد سال به اتمام خواهد رسید . هدف اصلی این بخش از این تحقیق بررسی زمانی است که سوخت یک ستاره به اتمام می رسد . در چنین شرایطی که ستاره چند میلیون سال پایانی عمر خود را می گذاراند منبسط می شود و درجه حرارت آن افزایش می یابد برای مثال وقتی ستاره ای چون خورشید به پایان عمرش نزدیک می شود چنان منبسط می شود که مدار عطارد و زهره را فرا می گیرد و به مدار زمین می رسد در این شرایط هر روز خورشید تقریبا" سه چهارم آسمان زمین را فرا خواهد گرفت . ولی در آن روزگار مسلما" هیچ انسانی زنده نخواهد بود . زیرا از آن حرارت وحشتناک هلاک خواهد شد . حتی سخت جانترین باکتری ها نیز که در شرایط نا به سامان برای خود هاگ می سازند از بین خواهند رفت . به همین جهت در فکر است که بتواند برای سال های آتی خود پناهگاهی جز زمین بیابد .
حال چنین ستاره ای پس از آنکه منبسط شد سعی می کند تا هلیوم را به عناصر سنگین تر مانند کربن و اکسیژن تبدیل کند . ولی این واکنش ها انرژی زیادی مثل تبدیل هیدروژن به هلیم تولید نمی کنند . به همین سبب این ستاره که غول سرخ نامیده می شود نا پایدار است . سرانجام این ستاره زیر بار گرانش تحمل نمی کند و در یک انفجار نواختری یا نوایی پوسته خود را به دور می اندازد البته اگر اگر ستاره جرمی بیش از سه برابر خورشید داشته باشد در یک انفجار ابرنواختری یا سوپرنوایی از بند حفاظ گازی خود رها می شود . این انفجار به طرز باورنکردنی درخشان و تابناک است به طوری که ممکن است روشنایی آن 100 میلیون برابر خورشید باشد البته آن بسیار کم است و فقط برای روزها و یا ماه های کمی قابل رؤیت است . این انفجار یکی از نادرترین واقعه های جالب نجومی است .
در این انفجار نهیب تنها چیزی که امکان دارد باقی بماند هسته ی ستاره است . در ستاره ای همچون خورشید هسته باقیمانده که تقریبا" نصف جرمش را تشکیل می دهد تا پس از انفجار تا مرز 7 ^ 10 متر فشرده می شود در این شرایط براساس رابطه لوئی دوبروی انرژی جنبشی الکترون ها افزایش می یابد و برای آنها فضار ایجاد می کند ولی نیروی این فشار به حدی نیست که بتواند بر اوربیتال آنها بر گرداگرد هسته غلبه یابد کند ولی تنها کاری که می کند آنها را تا یک صدم شعاع اتمی خود فشرده می کنند . در این صورت این ستاره فشرده گرانش قابل توجهی دارد برای درک بهتر آن خورشیدی را در نظر بگیرید که در این شعاع اندک فشرده شده باشد . در این وضعیت چگالی این جسم بسیار زیاد است به طوری که جرم یک قاشق چایخوری از آن همانند جرم یک کامیون 18 چرخ در روی زمین است این جسم یک کوتوله سفید نامیده می شود اگر یک پرتو نور از کنار یکی از آنها به جرم 30 ^ 10 × 1.99 بگذرد در مسیرش چهار ساعت و یک دقیقه ( واحد درجه ) انحنا ایجاد می شود . حال اگرهسته ی باقیمانده پس ا انفجار 1 تا 1.5 (حد چاندرا اسکر برای کوتوله سفید ) برابر خورشید جرم داشته باشد وضعیت کاملا" فرق می کند . در نوع از ستاره ها فوریزی حاصل از گرانش آن قدر ادامه می یابد که فشار الکترون ها قادر به مقابله با آنها نیست . در این شرایط بغرنج الکترون ها از اوربیتال های خود خارج شده و جذب پروتون ها می شوند در نتیجه نوترون ها زاده می شود . اگر بخواهیم کمی دقیق تر بررسی کنیم نوترون ها بر اثر متحد شدن الکترون ها و پروتون ها و هم چنین اثر معکوس فروپاشی بتا شکل می گیرند .
در هنگام فضایی در اختیار نوترون ها قرار گرفته است که در جای خود فشرده شوند . این ها به حدی فشرده می شوند که تقریبا" در هر مترمکعب از ماده این ستاره 17 ^ 10 کیلو گرم جرم دارد . این فشرده گی به حدی زیادی است که به ذهن هیچ انسانی خطور نمی کند یک قاشق چای خوری از ماده ی آنها تقریبا" به اندازه ی یک میلیون کامیون 18 چرخ در روی زمین جرم خواهد داشت . این ستارگان در هنگام تولد دمای بالایی دارند و تابش می کنند اماپس از گذشت زمان به شدت دمایشان کاهش یافته و در نتیجه سرد می شوند .
این ستاره ها اغلب به صورت پالسار دیده می شوند . پالسار نوعی ستاره ی نوترونی است با این تفاوت که دارای اسپین و چرخش است . این ها در حوضه ی پرتوی ایکس اشعه ساتع می کنند که به صورت مخروطی سو سو زنان مشاهده می شود این چرخش ها باعث می شود که میدان مغناطیسی آن نیز به موزات آن دارای اسپین باشد . موضوع جالب دیگر در زمینه ی این ستاره های نوترونی حرکت سریع آنها در فضا است . دلیل این حرکت را با توجه به ابرنواختری که ستاره در آن زاده شده است توجه می کنند و می گویند که ضربات انفجار اولیه در همان یک ثانیه ی نخست است به آنها سرعت می دهد که تقریبا" 500 کیلومتر بر ثانیه به سرعت آنها می افزاید این مطلب در سال 2003 توسط دانشمندان آمریکایی و آلمانی تأیید شد .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمايي از اثر و رد حرکت سريع يک ستاره نوتروني که مانند حبابي در پشت آن ايجاد شده است .
پالسارها دارای میدان مغناطیسی هستند که در گذشته ( پیش از سال 2001 ) به طور غیرمستقیم میدان آنها اندازه گیری می شد اما پس از آنکه در سال 2003 تلسکوپ XMM – Newton با کار دوساله ی خود برروی آنها میدان آنها را به طور مستقیم مشخص ساخت ، معلوم شد که روش مستقیم میدان را 30 برابر ضعیف تر از روش غیرمستقیم نشان می دهد . پالسارها با سرعتی باور نکردنی به دور خود می چرخند برای مثال پالسار ابرسرطان در هر ثانیه 33 مرتبه به دور خود می چرخد .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ستاره نوتروني لکه نورانی در مرکز تصوير است که از رصدخانه XMM-Newton ديده مي شود
همانطور که ذکر شد این ستاره ها چگالی بسیار زیادی دارند در نتیجه ی باید جرمشان نیز بسیار باشد ( با توجه به حجمشان ) با تکیه با این مطالب می توان گفت که یک ستاره ی نوترونی به جرم خورشید و شعاع 10 کیلومتر در مسیر یک پرتوی نور 46 درجه انحنا ایجاد می کند . تصویر زیر به شما به خوبی مسیر حرکت اطراف اجرام مختلف آسمانی از جمله یک ستاره و یک کوتوله سفید ، همچنین یک ستاره نوترونی را نشان می دهد . در این تصویر اشاره ای به سیاهچاله نیز شده است . در این فصل قصد نداریم به بحث در زمینه ی سیاهچاله بپردازیم . زیرا موضوع اصلی این مقاله در زمینه سیاهچاله است و در یک فصل مجزا کامل شرح داده خواهد شد . ولی برای درک بهتر این تصویر بد نیست که بدانیم سیاهچاله یکی از حالت رمبیده از ستاره ها است که از ستاره های نوترونی و کوتوله های سفید بسیار پر جرم تر است و هیچ چیزی حتی نور قادر به گریز از آن نیست . همچنین در این تصویر دو ستاره ی نوترونی به نمایش گذاشته شده است یکی پر جرم و دیگری تقریبا" کم جرم . آن تصویر که مربوط به ستاره ی نوترونی کم جرم است همان کوتوله سفید است زیرا بعضی از دانشمندان آن ها را یکی فرض می کنند و می گویند که کوتوله سفید حالتی از ستاره نوترونی است .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.wysiwyg { background-attachment: scroll; background-repeat: repeat; background-position: 0% 0%; background-color: #f5f5ff; background-image: none; color: #000000; font-family: Tahoma; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 400; font-size: 11px; line-height: normal } p { margin: 0px; }
تاريخچه نظريه سياه چاله و بيگ بنگ
اصطلاح ( سياهچال ) در همين اواخر قدم به صحنه علم گذاشته است و آنرا در سال 1969 دانشمندي آمريكايي بنام جان ويلر بعنوان نموداري از نظريه اي برگزيد كه دستكم به ديست سال پيش بر مي گشت ، يعني زماني كه براي نور دو نظريه وجود داشت يكي نيوتوني كه آن را مركب از ذرات مي دانست و ديگري نظريه اي كه نور را ساخته و پرداخته امواج مي شناخت و ما اكنون به صحت هر دو نظريه وقوفي واقعي داريم. بر طبق دوگانگي موجي/ ذره اي در مكانيك كوانتوم ، نور مي تواند هر دو خصيصه را داشته باشد يعني همسان يك موجو و همراز يك ذره. نظريه ذره اي بودن نور چگونگي پاسخ بخ نيروي جاذبه را روشن نكرده بود و نظريه بودن آنهم انتظار پيروانش را در متاثر شدن نور از نيروي جاذبه به همان طريق كه گلوله هاي توپ ، راكتها و سيارات از آن برخوردار مي شدند بر نياورده بود. در آغار مردم گمان مي كردند كه ذرات نور با سرعتي جنان نامتناهي سير وسفر مي كنند كه نيرو جاذه به گردشان هم نمي رسد تا از سرعت آنها بكاهد ، ليكن اكتشافات رومر مشعر بر متناهي بودن سرعت نور معنايش اين بود كه نيروي گرانش بايد واجد اثري مهم باشد.
بر پايه اين فرض ، يك غضو برجسته كمبريج بنام جان ميچل در سال 1783 در مكتوبي مندرج در خلاصه مذاكرات مجمع سلطنتي لندن خاطر نشان ساخته بود كه اگر ستاره اي بقدر كفايت سنگين و متراكم باشد ميدان جاذبه آن بقدري توامند است كه نور در آن به تله افتاده و راهي براي رهايي ندارد يعني : هر نوري كه از سطح آن ستاره ساطع شود پيش از آنكه خيلي از آن دور شود در دام جاذبه گرانشي آن ستاره افتاد و به پايين كشيده مي شود . جان ميچل بر اين باور بود كه بايد ستاره هاي بسياري نظير اين ستاره وجود داشته باشند. باوجودي كه چون نور اين ستاره به ما نمي رسند كا قادر بديدن آنها نيستيم اما جاذبه گرانشي آنها را حس مي كنيم . چنين اعجوبه هاييي همانها هستند كه ما اكنون آنها را سياهچال مي ناميم و اين اسمي است با مسمي يعني خلوتگاه هاي سياه در فضاي بي انتها. چند سال بعد اظهار عقيده اي مشابه و ظاهرا مستقل از جان ميچل از طرف ماركي دولاپلاس عنوان شد. جالب توجه اين است كه لاپلاس اين موضوع را فقط در چاپ اول و دوم كتاب خود موسوم به منظومه جهاني درج كرد و در چاپ هاي بعدي از آن صرف نظر كرد. شايد به دليل اين كه او بر سست بودن اين نظريه فتوي داده بود.( همچنين نظريه ذره اي بودن نور هم در طول مدت سده نوردهم از چشم افتاده وبه نظر مي رسيد كه هر چيز را مي توان با نظريه موجي بودن نور توجيه كرد و به هيچ وجه معلوم نبود كه نور از نيروي گرانش متاثر باشد.)
در حقيقت رفتاري همانند آنچه كه در مورد گلوله توپ در نطريه گرانشي نيوتن انجام مي گرفت با مزاج نور سازگاري نداشت زيرا سرعت نور ثابت بود در صورتي كه پرتاب يك گلوله توپ به سمت بالا سرعت گلوله در اثر نيرو جاذبه متدرجا كاستي گرفته و سرانجام آن گلوله متوقف و به زمين بر مي گردد و حال آنكه يك فوتون با سرعتي ثابت همواره به حركت خود به سم بالا ادامه مي دهد ( پس جاذبه نيوتوني چگونه مي تواند بر نوذ موثر باشد؟) از آن به بعد نظريه اي سازگار مشعر بر چگونگي اثر نيروي جاذبه بر نور ارائه نشد تا اينكه در سال 1915 انيشتين نظريه نسبيت را مطرح ساخت و حتي پس از آن هم مدت ها طول كشيد تا اشارات اين نظريه در مورد ستارگان جسيم به تفهيم در آمد.
براي استنباط اينكه چگونه ممكن است يك سياهچال شگل گرفته باشد نخست نيازمند آنيم كه بدانيم سر گذشت دوران زندگي يك ستاره ، از تولد تا مرگ چه مي باشد. ستاره وقتي شكل مي گيرد كه مقدار عظيمي گاز ( كه اساسا ئيدروژن است ) در اثز جاذبه گرانشي درهم فرونشيند. با آغاز اين همفرونشيني و تراكم گاز ، اتمهاي آن بيشتر و بيشتر و با سرعت هاي زيادتر و زيادتر بهم برخورد كرده و باين ترتيب گرماي گاز افزايش مي يابد و سرانجام ، گاز به حدي داغ مي شود كه وقتي اتمهاي ئيدروژن به يكديگر بر مي خورند نه تنها ديگر واپرشي انجام نمي دهند بلكه در همديگر فرورفته و به هليم تبديل مي شوند. گرمائي كه دراين واكنش آزاد مي شود همانند حرارت كنترل شده يك بمب ئيد روژني است و اين همان حرارتي است كه موجب فروزش آن ستاره مي شود اين حرارت اضافي همچون فشار گاز تا حد هم ترازي با جاذبه گرانش افزايش داده و سبب توقف انقباض گاز مي شود اين تا اندازه كمي شبيه به عمل بالني است كه فشار هواي درون آن كه مي كوشد تا بالن را متسع ساز با تلاش كششي لاستيك بدنه بالن كه سعي دارد آن را در حجم كوچك تري نگه دارد تعادل بر قرار ميكند ، ستاره ها هم به همين نحو با بهره مندي از حرارت حاصله از فعل و انفعالات هسته اي با جاذه گرانشي كه متعادل مي شود مدتي مديد پايدار باقي مي مانند. با اين همه ، ستاره سرانجام از ئيدروژن و ديگر مواد سوختي خود خالي مي شود. نكته اي كه ظاهرا متناقض جلوه مي كند اين است كه هر چه مقدار سوختي كه ستاره با آن آغاز به تشكل مي كند بيشتر باشد ستاره زود تر به خاموشي مي گرايد. اين براي آن است كه هر چه ستاره جسيم تر باشد براي تعادل با جاذبه گرانشي به گرماي خيلي بيشتري نيازمند است و هر چه حرارت زيادتري داشته باشد زود تر سوخت خود را به مصرف مي رساند شايد سوخت خورشيد ما براي يك پنچ هزار ميليون سال ديگر يا چيري در اين حدود كافي باشد ولي بيشتر ستارگان تنومند ممكن است سوخت خود را در كمتر از يكصد ميليون سال به مصرف برسانند يعني در مدت زمان خيلي كمتر از عمر مجموعه كيهان. هنگامي كه سوخت ستاره اي ته مي كشد آن ستاره آغاز به سرد شدن كرده و منقبض مي شود حال آنچه كه بر سر اين چنين ستاره اي در مي آيد چيزي است كه فقط براي نخستين بار دردهه 1920 استنباط گردد و داستان آن از اين قرار است: در سال 1928 يك دانشجوي فارق التحصيل هندي به نام سوبر همنيان چندرا سخار براي تلمذ در محضر منجمي انگليسي موسوم به سر ارترادينكتن كه از خبرگان نظريه نسبيت عام بود با كشتي عازم انگلستان و ورانه كمبريج شد.( بر طبق رواياتي چند ، روزنامه نگاري در اوايل دهه 1920 نظر ادينگتن رفت و به او گفت : من شنيده ام كه در جهان فقط سه نفر هستند كه از نظريه نسبيت عام سر در مي آورند ، ادينگتن درنگي كرد و سپس پاسخ داد كه – دارم مي انديشم كه نفر سوم كيست ؟ - ).چندراسخار در طول مدت سفرش از هند به انگلستان در اين فكر بود كه اندازه ستاره اي كه با وجود به پايان رسيدن سوختش هنوز هم قادر به تحمل نيروي جاذبه خويش است چه مقدار بايد باشد. مبسوط اين نظر چنين بود: وقتي كه ستاره كوچك مي شود ،ذرات ماده آن خيلي به هم ديگر نزديك ترمي شود و آن گاه به موجب اصل نا همانندي پاولي چنين ذراتي بايد داراي سرعت هاي خيلي متفاوتي بشوند. اين اختلافات سرعت موجب دور شدن آن ذرات از يكديگر و در نتيجه سبب انبساط آن ستاره مي شود. در اين انبساط شعاع كره ستاره تا آن حد افزايش مي يابد كه بين نيروي جاذبه و نيرو دافعه ناشي از اصل ناهمانندي پاولي تعادلي بر قرار شده و شعاع كره ستاره در اين حد تثبيت شود يعني به عينه شبيه همان وقايع دوران زندگي ستاره كه نيرو جاذبه اش با حرارت حاصله در آن متعادل مي شد.
بهر حال چاندراسخار به اين نتيجه رسيد كه در نيرو هاي دافعه اي كه اصل ناهمانندي مبين آنست حد وحصري برقرار است. نظريه نسبيت عام بيشترين اختلاف بين سرعتهاي ذرام مادب موجود در ستاره را به سرعت نور محدود كرده است، اين به معناي آن است كه وقتي ستاره به اندازه كافي چگال شد ، نيروي دافعه ناشي از اصل ناهمانندي ، كمتر از نيروي جاذبه خواهد شد . چاندراسخار حساب كرده بود كه ستاره سردي كه جرمش تقريبا از يك و نيم برابر خورشيد بيشتر باشد نمي تواند متحمل جرم خود باشد ( اين جرم اكنون به حد چاندراسخار معروف است ) تقريبا در همين اوقات نظير چنين اكتشافي توسط دانشمند روسي بنام لف داويدوويچ لانداو بعمل آمد ، اين اكتشاف اشارات ضمني جدي در رابطه با سرنوشت نهايي ستارگان تنومند در برداشت. اگر جرم ستاره اي كمتر از حد چاندراسخار باشد ، آن ستاره سرانجام مي تواند به انقباض خود پايان داده و نهايتا در حالت ممكنه اي همانند ستاره – كوتوله سفيد – باشد كه با شعاعي در حدود چند هزار كيلومتر و چگالي ويژه اي برابر چند صد تن در سانتيمتر مكعب در خود فرو نشيند. ستاره كوتوله هاي سفيد با نيروي دافعه اي كه از اصل ناهمانندي بين الكترون هاي موجود در ماده خودش ناشي مي شود پايدار و برقرار مي ماند. ما شاهد بسياري از اين كوتوله هاي سفيد هستيم و نخستين ستاره اي كه از اين نوع كشف شد ستاره اي است كه در حول شعراي يماني كه درخشان ترين ستاره در آسمان شبانه است گردش مي كند.
لانداو خاطر نشان ساخت كه امكان وجود حالت نهايي ديگري هم براي ستاره هست كه در آن جرم ستاره تقريبا در حدود يك با دو برابر خورشيد است ولي حجم آن خيلي كوچكتر از حجم يك ستاره كوتوله سفيد است اين ستاره ها از طريق نيروي دافعه ناشي از اصل ناهمانندي كه بين فوتون ها و پروتون ها بيشتر به وجود مِي آيد تا بين الكترون ها ، خود را حفظ و نگهداري مي كنند و به همين دليل هم آنها را ستاره هاي نوتروني مي نامند. شعاع كره اين نوع ستاره ها فقط در حدود هفده كيلومتر و چگالي ويژه اي قريب به صد ها ميليون تن در هر سانتيمتر مكعب دارند ، در نخستين بار كه وجود چنين ستارگاني پيش بيني شد راهي براي مشاهده ستارگان نوتروني وجود نداشت و عملا تا اين اواخر به شناسايي در نيامده بودند.
از سوي ديگر ستارگاني كه جرم آنها بالاتر از حد چاندراسخار باشد وقتي كه سوختشان به پايان برسد مواجه با مشكل بزرگي مي شوند . در پاره اي از موارد ممكن است تمام شدن سوخت با انفجار آنها بيانجامد و يا آنقدر ماده از خود به بيرون پرتاب كنند تا جرمشان به زير اين حد كاهش يابد و به اين ترتيب از وقوع در همفرونشيني جاذبه اي فاجعه آميزي دوري گزينند ، ليكن اعتقاد به اينكه چنين امري بي توجه به اندازه جرم ستاره هميشه حتمي الوقوع مي باشد مشكل است. حال بايد ديد ستاره چگونه بفهمد كه بايد وزن خود را كاهش دهد؟ وحتي اگر ستاره اي براي اجتناب از در همفرونشيني بقدر كافي از عهده كاهش وزن خود بر مي آمد چه حادثه اي رخ ميداد؟ اگر شما بقدري جرم يك ستاره كوتوله سفيد را افزايش مي داديد تا از حد مذكورپا فراتر گذارد آيا اين ستاره ها الي غير النهايه در هم فرو مي نشستند ؟ ادينگتن از اين اشاره ضمني يكه خورد و از اعتقاد به دستاورد چاندراسخار سر باز زد. ادينگتن فكر مي كرد كه در همفرونشيني يك ستاره تا حد رسيدن به يك نقطه با سادگي امكان پذير نيست. بيشتر دانشمندان نيز چنين نظري داشتند: حتي انيشتين شخصا رساله اي نوشت كه در آن مدعي شده بود ستارگان تاحد صفر منقبض نخواهند شد.
دشمني دانشمند ديگر ، بويژه عداوت و حسادت ادينگتن كه مرجعي پيشرو در ساختار ستارگان و معلم سابق چاندراسخار بود او را ترغيب و وادار كرد تا تعقيب كار در اين خط دست بردارد و به جاي آن به مسايل ستاره شناسي مانند حركت خوشه هاي ستاره اي بپردازد. با اينهمه ، وقتي كه به او جايزه نوبل سال 1983 اعطا شد دستكم جزيي از موجباتش بخاطر كار پيشين او در تحديد جرم ستارگان سرد بود.
چاندراسخارا نشان داده بود كه اصل ناهمانندي پاولي نتوانست در همفرونشيني ستاره اي را كه جرمش از حد چاندراسخار بيشتر باشد تحمل كند اما مسئله استنباط اينكه، بر طبق نظريه نسبيت عام ، بر سر چنين ستاره اي چه خواهد آمد نخستين بار در سال 1939 بوسيله جواني آمريكايي به نام رابرت اوپنهايمر حل شد. با وجود اين ، دستاورد او مشعر بر اين بود كه هيچ گونه پيامدي مشاهداتي وجود ندارد كه بتواند از طريق تلسكوپ هاي امروزي آشكار شود. در همين اوان جنگ جهاني دوم پيش آمد و اوپنهايمر خودش در طرح ساخت بمب اتمي گرفتار شد . پس از پايان جنگ مسئله در همفرونشيني جاذبه اي تا حد زيادي به دست فراموشي سپرده شده زيرا بيشتر دانشمندان به رويدادهايي در مقياس اتم و هسته اش روي آورده بودند. با اين وصف ، در اوايل دهه 1960 با افزايش چشمگيري كه در تعداد و حيطه مشاهدات ستاره شناسي با بهره گيري از تكنولوژي نوين حاصل شد توجه به مسايل بلند مقياس نجومي قوت گرفت و علم هييت و دانش كيهاني رونقي تازه يافت و به دنبال آن دوباره كار اوپنهايمر بوسيله تعدادي از علاقمندان طرف توجه قرار گرفت و در طريق گسترش افتاد.
تصويري كه هم اكنون ما از كار اوپنهايمر داريم به شرح و تفسيري است كع مي خوانيد:
ميدان جاذبه اي ستاره مسير هاي اشعه نور را در فضا – زمان از امتداد اصلي خود يعني از امتدادي كه بي حضور آن ستاره ميبايد داشته باشد تغيير مي دهد.ميدان جاذبه اي ستاره مخروط هاي نوري را كه مسير هاي افشانه هاي نور صادره از رئوسشان در فضا – زمان تعيين مي كنند اندكي به سمت داخل سطح ستاره متمايل مي سازند ، اين عمل را مي توان به هنگام كسوف خورشيد عينا در خميدگي نور ساطعه از ستارگان دور دست مشاهده كرد. به محض اينكه ستاره منقبض مي شود ميدان جاذبه اي در سطح آن قوي تر شده و خمش مخروط نور به طرف آن بيشتر مي شود اين عمل رهايي نور را از آن ستاره دشوار تر ساخته و نور به نظر ناظري كه از فاصله دور آنرا مي نگرد تارتر و سرختر مي نمايد. سر انجام پس از اينكه شعاع كره ستاره در اثر انقباض آن تا رسيدن به مقداري بحراني كاهش يافت ميدان جاذبه در سطح آن بقدري قوي مي شود كه مخروط هاي نور را آنقدر به سمت سطح ستاره خم مي كند كه ديگر نور نمي تواند از آن بگريزد به موجب نظريه نسبيت عام هيچ چيز ديگري هم نخواهد توانست از چنگ آن رهايي يابد و هر چيزي با كمند ميدان جاذبه اي ستاره به پس كشيده شود.از اينرو در ناحيه اي از فضا – زمان مجموعه عوارضي وجود دارد كه خلاصي از آن براي رسيدن به ناظري دور مكان امكان پذير نيست. اين همان ناحيه اي است كه ما اكنون آنرا سياهچال مي ناميم و مرز آن با محيط پيرامونش را كه در حقيقت حريمي بي امنيت است – افق عارضه اي مي خوانيم كه بر پوشه مسير هاي اشعه نوري كه اكنون از نجات خود از اين سياهچال عاجزند منطبق است.
براي استدراك اينكه اگر شما ناظر بر در همفرونشيني ستاره اي درجريان تبديل آن به سياهچال بوديد چه مي ديديد بايد بياد بياوريد كه در نظريه نسبيت زمان مطلقي وجود ندارد و هر ناظري زمان را انطور كه اقتضاي او است مي سنجد. زمان براي كسي كه در ستاره اي مكان گرفته با زمان براي آنكه در فاصله دوري نسبت به او قرار گرفته فرق دارد. زيرا ميدان جاذبه اي آن ستاره در اين سنجش و اندازه موثر مي باشد. فرض كنيد فضانورد جسور و بي باكي بر سطح ستاره اي كه درحال همفرونشيني است ايستاده و به اتفاق آن به سوي درون مشغول در هم فرونشيني بوده و در سر هر ثانيه از روي ساعت خود علامتي به سفينه فضايي خود كه در حول آن ستاره مي گردد مخابره كند. اكنون فرض كنيد مثلا در ساعت 00/11 به ساعت او ستاره منقبض شده باشد كه شعاع كره آن به حد بحراني رسيده و ميدان جاذبه اي آن آنقدر قوي شده باشد كه هيچ چيز نتواند از آن بگريزد و علامتي هم ديگر به سفينه فضايي مخابره نشود. هنگامي كه ساعت به 00/11 نزديك مي شود همكاران اين فضانورد كه از سفينه فضايي مراقب او هستند متوجه مي شوند كه فاصله زماني بين علائم خبري متوالي كه از سوي فضانورد صادر مي شود طولاني تر و طولاني تر مي شود ولي آن اثر قبل از لحظه 5959/10 بسيار كوچك است و آنها بايد بين 5958/10و 5959/10 فقط تعداد بسيار اندكي بيشتر از يك ثانيه براي دريافت خبري از فضانورد صبر كنند اما براي دريافت علامتي در ساعت 00/11 بايد تا ابد صبر كنند از نظر ناظراني كه در سفينه فضايي قرار دارند امواج نوري كه از سطح ستاره به وسيله ساعت فضانورد بين لحظات 5959/10 و 00/11 فرستاده مي شوند در دوره اي نامتناهي از زمان به خارج انتشار مي يابد و فاصله زماني بين ورود امواج متواليه به سفينه فضايي طولاني و طولاني تر شده و نوري كه از ستاره ساطع مي شود سرخ تر و سرخ تر و تيره وتيره تر مي شود و سر انجام آن ستاره آنقدر تيره و تار خواهد شد كه ديگر از سفينه فضايي ديدار پذير نخواهد بود يعني : آنچه كه از آن باقي مي ماند سياهچالي است در فضا ، با اينهمه ستاره به اعمال همان نيروي جاذبه اي به سفينه فضايي ادامه مي دهد تا گردش آنرا درحول سياهچالي كه بدست خود ساخته است تداوم بخشد.
با اين اوصاف اين صحنه سازي به دليل مسئله زير كاملا واقع بينانه نيست : هر چه شما از ستاره دورتر باشيد اثر نيرو جاذبه آم بر شما ضعيف تر مي شود بنابراين نيروي جاذبه وارد بر پاهاي فضانورد جسور ما هميشه بيش از نيروي جاذبه وارد بر سر او خواهد بود اين اختلاف فشار فضانورد ما را پيش از انقباض ستاره تا شعاع بحراني خود و تشكيل افق عارضه همانند اسپاگتي كش داده و يا اورا از هم جر مي دهد! با وجود اين ما بر اين باوريم كه در اين عالم كبير اجسام بزرگتري نطير ناحيه مركزي كهكشان ها وجود دارند كه مي توانند انقباض جاذبه اي را تاحد سياهچال ها تحمل كنند و فضانوردي كه برروي يكي از اينها قرار گرفته باشد پيش از شكل گرفتن سياهچال از هم دريده نخواهد شد و در واقع در موقع حصول شعاع بحراني ، او چيز ويژه اي را احساس نخواهد كرد و مي تواند بي ديدن لحظه اي كه ديگر گريزي از آن محل برايش ميسر نيست آنرا از سر بگذراند. با اين وصف ، در ظرف فقط چند ساعتي كه از ادامه در همفرونشيني آن ناحيه گذشت آنگاه اختلاف بين نيرو هاي جاذبه وارد بر پاها و سر او آنقدر قوي خواهد شد كه باز هم او را خواهد دريد.
كاري كه راجر پن روز و ن بين سال هاي 1965 و 1970 انجام داديم نشان داد كه به موجب نظريه نسبيت عام بايستي در رابطه با نامتناهي بودن چگالي و بينهايت بودن خميدگي فضا – زمان ، درون يك سياهچال يك تكينگي وجود داشته باشد كه تا اندازه اي شبيه به حالت انفجار بزرگ در آغاز زمان است فقط با اين تفاوت كه اين تكينگي پاياني از زمان براي همفرونشيني ستاره و فضانورد مي باشد.در اين تكينگي قوانين علمي و توانايي ما براي پيشگويي آينده دستخوش از هم فروپاشي مي شود. با وجود اين هر ناظري كه در بيرون سياهچال باشد از نقيصه اي كه درقابليت پيشگويي ما پديد آمده است متاثر نخواهد شد زيرا نه نور و نه هيچ علامت خبري ديگري نمي تواند از اين تكينگي به او برسد. اين حقيقت شايان تامل و در خور توجه راجرپن روزا به آنجا رهنمون شد تا پيش فرض سانسور صفتي كيهاني را عرضه بدارد كه مي شود آنرا به اين گونه تاويل كرد : خداوند از تكينگي عريان و بي پرده متنفر و بيزار است. به ديگر سخن تكينگي هايي كه از طريق در همفرونشيني جاذبه اي بوجود مي آيند فقط در مكان هاي شبيه سياهچال ها بوقوع مي پيوندند كه درآنجا آنها بوسيله افق عارضه اي از چشمرس بيرون به نحو شايسته اي پنهان هستند. دقيقا اين همان چيزي است كه به پيش فرض سانسور صفتي بودن ضعف كيهاني شناخته شده است : اين خصيصه ناظراني را كه در بيرون سياهچال باقي مي مانند از عواقب لغو قابليت پيشگويي كه در موقع تكينگي رخ مي دهد حفظ و حراست مي كند ولي براي فضانورد بدبخت فلك زده كه در آن چاله افتاده به هيچ وجه كاري انجام نمي دهد.
براي معادلات نسبيت عام كه در آنها براي فضانورد ما امكان ديد يك تكينگي بي پوشش و عريان ميسر باشد راه حلهاي چندي وجود دارند تا : شايد او بتواند از برخورد با اين تكينگي دوري گزيند و بجاي آن با افتادن در يك راه مارپيچ در نقطه ديگري از كيهان سر بيرون آورد. اين امر امكاناتي بزرگي را براي مسافرت هاي فضا – زماني فراهم خواهدساخت اما بدبختانه چنين به نظر مي رسد كه تمام اين راه حلها ممكن است بسيار ناپايدار باشند و كمتر ين اختلالي مانند حضور يك فضانورد ممكن است طوري آنها را تغيير دهد كه فضانورد نتواند تكينگي را تاوقتي كه به آن برخورد نكرده مشاهده كند يعني وقتي كه كار از كارگذشته وزمان براي اوبه پايان رسيده است. به عبارت ديگر ، اين تكينگي هميشه در آينده او وجود خواهد داشت و هرگز در گذشته او موجود نبوده است . تاويل محكم و ميتن پيش فرض سانسور صفتي جهان هستي شارح آنست كه درراه حلي واقع بينانه ، تكينگي ها همواره يا كاملا در آينده قرار دارند ( مانند تكينگي هاي در همفرونشيني جاذبه اي ) و يا كاملا در گذشته وقوع يافته بوده اند ( مانند تكينگي انفجار بزرگ ) بايد اميد بسيار داشت كه برخي از تفسير هاي پيش فرض سانسور صفتي جهان هستي تحقق يابد زيرا شايد مسافرت به گذشته همدوش با تكينگي هاي آشكار و برهنه امكان پذير باشد. با اينكه چنين تفسيري براي نويسندگان افسانه هاي علمي- تخيلي ، نغز و زيبا است ولي معناي آن اين است كه زندگي هيچ كس هميشه ايمن نيست چرا كه : ممكن است كسي به درون گذشته برود و پيش از آنكه شما آگاه شويد پدر و مادرتان را به قتل برساند!
افق عارضه و يا مرز ناحيه اي از فضا – زمان كه گريز از آن امكان پذير نيست تا اندازه اي همانند سراپرده اي با راه يك طرفه در پيرامون سياهچال عمل مي كند يعني : در آن افتادن همان و تا ابد در آنجا ماندن همان ، چيزهايي مانند فضانورد بي تدبير مي توانند از طريق افق عارضه بدرون سياهچال فروروند ليكن هرگز چيزي نمي تواند از طريق افق عارضه از اين سياهچال به خارج فرار كند.( بياد داشته باشيد كه افق عارضه مسير نوري است در فضا – زمان كه در تلاش رهايي از سياهچال مي باشد و ضمنا هيچ چيز تندتر از نور حركت نمي كند . ) ممكن است كسي افق عارضه را باگفته دانته در مدخل جهنم هم مضمون بداند كه گفت : هر كس كه وارد اين جا شود همه اميدش را از دست مي دهد. هر چيز يا هر كسي كه از طريق افق عارضه در اين چاه ويل فرو افتاد بزودي به ناحيه اي خواهد رسيد كه در آن چگالي به بي نهايت و زمان به غايت رسيده است.
نظريه نسبيت عام پيشگويي مي كند كه اجسام سنگين و متحرك موجب انتشار امواج جاذبه اي و چين خوردگي هاي در خميدگي فضا مي شوند كه با سرعت نور حركت مي كنند. اينها هم مانند امواج نوراني هستند كه چين خوردگي هاي در ميدان الكترو مغناطيسي مي باشند. ولي آشكار ساختن آنها به مراتب مشكل تر است ، آنها هم مانند نور انرژي اجسام ناشر خودشان را به يغما مي برند. بنابراين ممكن است كسي انتظار اين را داشته باشد كه منظومه از اجسام جسيم سرانجام در هم فرو نشسته و به حالت سكون در آيد ، زيرا انرژي آنها به وسيله امواج جاذبه اي تاراج مي شود. ( اين تا اندازه اي شبيه سقوط چوب پنبه اي به درون آب است يعني : در ابتدا مدتي بر روي سطح آب پايين و بالا مي رود ولي سرانجام پس از اينكه چين خوردگي هاي سطح آب انرژي انرا چپاول كردند بي رمق وناتوان بر روي سطح آب ساكن مي شود ).مثلا حركت زمين در مدار خود به دور خورشيد مولد امواج جاذبه اي است و اثر از بين رفتن انرژي آن سبب تغيير مدار حركت زمين مي شود به قسمي كه اين مدار به تدريج به خورشيد نزديك تر و نزديك تر شده و سرانجام به آن تصادم كرده و به حالت سكون در مي آيد شدت افت انرژي براي خورشيد و زمين بسيار كم و به اندازه اي است كه براي كار اندازي يك نجاري برقي كافي باشد. اين به معني آن است كه تقريبا يك هزار ميليون ميليون ميليون ميليون سال به درازا مي كشد تا زمين در مسيري حلزوني به خورشيد به پيوندد. بنابراين موجبي آني براي نگراني موجود نيست. تغيير مدار زمين بسيار به كندي انجام مي گيرد و قابل مشاهده نيست ليكن همين اثر در چند سال گذشته در مورد منظومه اي موسوم به PSR1913+16 در حال وقوع بوده است. اين منظومه داراي دو ستاره نوتروني است كه هر يك به دور ديگري مي گردد و مقدار انرژي كه آنها از طريق انتشار امواج جاذبه اي از دست مي دهند موجب گردش آنها در مسير مارپيچي به سوي يكديگر مي شود.
در طول مدت در هم فرونشيني يك ستاره براي تشكيل يك سياهچال ، حركات بسيار تندي خواهند شد و به اين ترتيب شدت انرژي بر باد رفته خيلي بيشتر مي شود بنابراين زمان رسيدن آن ستاره به حالت سكون طولاني نخواهد بود. حال ببينيم اين مراحل پاياني شبيه چيست؟ ممكن است كسي تصور كند كه شباهت اين مرحله به همه كميت ها و كيفيت هاي پيچيده ستاره بستگي دارد كه در شكل گرفتن سياهچال دخالت داشته اند يعني نه تنها به جرم و سرعت دوران ستاره بلكه همچنين به چگالي هاي مختلف اجزاء گوناگون آن و حركت هاي پيچيده گازهاي درون ستاره وابسته مي باشد. و اگر سياهچال ها هم به گوناگوني همان اجسامي بودند كه با در همفرونشيني خود آنها را تشكيل داده اند آنگاه هر گونه پيشگويي درباره سياهچال ها به طور كلي شايد دشوار باشد.
با اينهمه در سال 1967 دانشمندي كانادايي بنام ورنراسرائيل در مطالعه و بررسي سياهچال ها انقلابي پديد آورد . او نشان داد كه بر طبق نظريه نسبيت عام سياهچالهاي غير دوار بايد خيلي ساده باشند. شكل اين نوع سياه چال ها بايد كاملا كره بوده و ابعادشان بستگي به جرمشان داشته و هر زوج از آنها كه جرمشان با هم برابر باشد يكسان مي باشند.در حقيقت مي توان اين سياه چالها را با راه حل ويژه اي از معادلات انيشتن كه از سال 1917 معروفيت يافته اند توجيه كرد. اين راه حل ، كوتاه زماني پس از عرضه نظريه نسبيت عام ، به وسيله كارل شوارتزشيلد كشف شد. در آغاز افراد بسياري از جمله خود اسرائيل معتقد بودند كه چون سياه چالها بايد كاملا كروي باشند پس سياه چالها فقط مي توانند از در همفرونشيني يك جسم كاملا كروي تشكيل شوند. بنابراين هر ستاره حقيقي كه هرگز نمي تواند كره كاملي باشد – تنها مي تواند درشكل يك تكينگي عريان در همفرونشيند.
با اينهمه ، تاويل متفارتي از دستاورد اسرائيل وجود داشت كه مورد حمايت راجرپنروز بويژه جان ويلر قرار گرفت. آنان بر اين باور بودند كه حركات سريعي كه مستلزم در همفرونشيني يك ستاره مي باشند به معناي اين است كه امواج جاذبه اي كه اين ستاره منتشر مي كند كرويت آنرا به طور مستمر افزايش مي دهند و زماني كه آن ستاره به حالت سكون برسد كرويتي كامل خواهد داشت. برطبق اين نظر هر ستاره غير دواري با وجود شكل پيچيده و ساختار دروني غامض خود پس از همفرونشيني جاذبه اي به سياهچال كاملا كروي تبديل مي شود كه اندازه اش تنها به جرمش بستگي دارد. محاسبات بعدي مويد اين نظر بودند و به طور كلي مورد پذيرش قرار گرفت.
دستاورد ورنر اسرائيل سياهچالهايي را در بر مي گرفت كه فقط از اجسام غير دوار شكل گرفته بودند.يكي از شهروندان زلاندنو به نام روي كرا در سلا 1963 موفق به كشف مجموعه اي از راه حلهاي معادلات نسبيت عام شد كه سياهچالهاي دوار را تشريح مي كردند. سياهچالهاي كري با سرعت ثابتي دوران مي كنند و اندازه و شكل آنها تنها به جرم و نر دوران آنها بستگي دارد. اگر اين نرخ صفر باشد آن سياهچال كاملا مدور بوده و راه حل مربوط به آن با راه حل شوارتز شيلد يكسان است. اگر دوران مخالف صفر باشد سياهچال از نزديك خط استوايش به بيرون شكم مي دهد ( عينا مانند شكم دادن خورشيد يا زمين در نتيجه دوران به دورخودشان ) و هر چه تندتر به چرخد بيشتر شكم مي دهد. به اين ترتيب براي تعميم دستاورد اسرائيل به اجسام دوار كمان بر اين است كه هر جسم دواري كه براي تشكيل سياهچالي درهم فرونشيند سرانجام به حالت سكوني كه راه حل ( كري ) آنرا تشريح كرده درمي آيد.
در سال 1970 يكي از دانشجويان و همكاران پژوهشي من در دانشگاه كمبريج بنام براندون كارتر نخستين گام را درراه ايقان و اثبات چنين گماني برداشت. او نشان دا به شرطي كه يك سياهچال دوار و ساكني داراي محور متقارني نظير محور يك فرفره چرخان باشد اندازه و شكلش فقط به جرم ونرخ دوارنش بستگي دارد. سپس در سال 1971 من ثابت كردم كه هر سياهچال دوار ساكني در واقع داراي چنين محور تقارني هست. سرانجام در سال 1973 ديويد رابينسون از دانشكده پادشاهي لندن از دستاورد هاي كارتر و من براي اثبات صحت آن گمان بهرمند شد: يك چنين سياهچالي در حقيقت بايد پيرو راه حل كري. از اين قرار يك سياهچال پس از در همفرونشيني جاذبه اي بايد به حالتي در آيد كه بتواند در آن دوران كند اما نه ضربان افزون براين شكل و اندازه آن وابسته به جرم و نرخ دورانش باشد نه به جنس جسمي كه با آن در هم فرونشيني خود را آغاز كرده است.اين نتيجه به اين قضيه معروف شد كه : سياهچال زلف ندارد. قضيه بي زلفي واجد اهميت عملي بزرگي است زيرا تنوع سياهچالها را به شدت محدود مي كند بنابراين امكان ساختن مدل هاي اجسامي كه ممكن است شامل سياهچال هاي باشند ميسر مي شود و مقايسه پيشگويي هاي اين مدل ها با مشاهدات انجام پذير ميشود. اين قضيه همچنين گويايي آن است كه هنگامي كه سياهچالي شكل گرفت بايد مقادير بسيار زيادي اطلاعات مربوط به جسمي را كه در همفرونشسته است از دست داده زيرا پس از آن تمام چيز هاي قابل اندازه گيري آن جسم شايد جرم و سرعت دوران آن باشد كه مراد از آن را در بخش بعدي كتاب خواهيم ديد.
سياهچالها در تاريخ علم يكي از موارد بسيار نادري هستند كه در آن يك نظريه اي همانند يك مدل رياضياتي پيش از وجود هر گونه و مدرك مشاهداتي كه دال بر صحت آن باشد با طول و تفسير زياد بسط و گسترش يافت. و در حقيقت همين به عنوان دليلي اصلي مورد استفاده مخالفان وجود سياهچالها قرار گرفت كه مي گفتند: چگونه ممكن است كسي به اجسامي معتقد باشد كه تنها سند وجودي آنها بر اساس محاسبات نظريه تردد آميز و پرسش بر انگيز نسبيت عام استوار باشد؟ با اين وصف ، مارتن اشميت ستاره شناس رصدخانه پالومر كاليفرنيا در سال 1963 سرخ گرايي يك جسم شبه ستاره تيره رنگ را در راستاي منبع انواج راديوي موسم به 3C273 اندازه گرفت. او كشف كرد كه اين سرخ گرايي از نوع گرانشي باشد آنگه آن شبه ستاره بايد به اندازه اي تنومند و بقدري به ما نزديك باشد كه موجب اختلال در مدارات سيارات منظومه شمسي گردد اما اين قضيه در عوض به ما چنين مي فهمانيد كه سبب اين سرخ گرايي انبساط عالم هستي است كه آن هم به نوبه خود اشاره بر اين داشت كه چنين جسمي بايد در فاصله بسيار دوري قرارداشته وبراي اين كه از اين فاصله بعيد قابل ديد باشد بايستي بسيار درخشان و فروزان بوده و به عبارت ديگر در حال انتشار مقدار عظيمي انرژي باشد. به نظر مي آمد كه تنها مكانيسمي كه مردم مي توانستند در مورد منبع و علت توليد چنين انرژي بزرگي به آن به انديشند نه فقط در هم فرونشيني يك ستاره بلكه در هم فرونشيني كل ناحيه مركزي كهكشان باشد. تعداد اجسام ديگر موسوم به كوازار كشف شدند كه همه آنها به مقدار زياد سرخ گرا بودند ليكن همگي به اندازه اي از ما دور هستند كه مشاهده آنها براي فراهم كردن مدركي قاطع از سياهچال ها بسيار دشوار است . دل گرمي ديگري كه براي يافتن اثر از سياهچال ها حاصل شد از طريق اكتشافي در اجرام آسماني بود كه ناشر ضربان هاي منظمي از امواج راديوي بودند و كاشف آن يك دانشجوي تحقيقاتي كمبريج بنام جاسليمبل بود كه در سال 1967 يافته خود را عرضه كرد. بل و سرپرست او به نام انتوني هيوايش در آغاز خيال مي كردند كه شايد با تمدني بيگانه در كهكشان تماس گرفته اند به ياد دارم كه در سميناري كه آنها يافته خود را اعلام كردند نام نخستين منابع چهار گانه اي راكه كشف كرده بودند ( LGH1_4 ) گذشته بودند ( مخفف آدم كوچولو هاي سبز مي باشد ) با اين وصف درپايان اين سمينار ، هم ايشان و هم ديگران به اين نتيجه كمتر خيالي رسيدند كه اين اجسام كه به آنها نام ستاره هاي طپنده داده شده بود در حقيقت ستاره هاي نوترني دواري هستند كه به دليل فعل و انفعالي پيچيده بين ميدان مغناطيسي خودشان و مواد پيرامونشان در حال انتشار امواج راديوي مي باشند.اين دستاورد براي نويسندگان وسترن هاي فضايي ، خبر بدي بود ولي براي تعداد اندكي از ما كه در آن زمان به سياهچال ها معتقد بوديم مژده اي اميدوار كننده بود يعني : آن نخستين شاهد مثبت از ستاره هاي نوتروني بود يك ستاره با شعاعي در حدود 16 كيلومتر است يعني فقط جند برابر شعاع بحراني كه به ازاء آن ستاره اي تبديل به يك سياهچال مي شود اگر ستاره اي بتواند تا به اين حد كوچكي درهم فرونشيند توقع اينكه ستارگان ديگري هم بتوانند حتي تا اندازه اي كوچكتري در هم فرو نشسته و به سياه چال تبديل شوند غير منطقي نخواهد بود.
ما چگونه مي توانيم به آشكار ساختن سياه چالي اميدوار باشيم كه همان گونه مه از نامش پيدا ست هيچ نوري از آن ساطع نمي شود؟ اين تا اندازه اي شبيه جستجوي گربه سياهي درذغالدوني است. اما راهي بر اي آن وجود دارد. همانطور كه جان ميچل در سال 1783 در رساله راهگشاي خود خاطر نشان ساخت يك سياه چال هنوز هم به اجسام مجاور خود يك نيرو جاذبه وارد مي كند. ستاره شناسان، منظومه هاي بسياري را مشاهده كرده اند كه در آنها دو ستاره به دور يكديگر گردش مي كنند و با نيروي جاذبه به سوري يكديگر كشيده مي شوند، آنان همچنين منظومه هاي را ديده اند كه در آنها تنها يك ستاره مرئي در حول يك همبازي نامرئي گردش مي كند. بديهي است كه كسي نمي تواند في الفور داوري كند كه آن همبازي يك سياه چال استزيرا شايد: آن صرفا ييك ستاره خيلي كم نوري باشد كه به ديده در نيايد. با اينهمه برخي از اين منظومه ها مانند منظومه معروف به صروت فلكي غرنوق نيز منيع سرشاري از اشعه ايكس هستند بهترين توضيح براي اين پديده اين است كه بگوييم ماده درون اين ستاره نامريي از سطح آن به بيزون فوران كرده است و هنگامي كه اين ماده بدنبال همبازي نامريي خود مي افتد حركتي مارپيچي پديدار كرده ( تا اندازه اي شبيه جهش آب از يك آبپاش يا فواره ) و بسيار داغ و سوزان شده و شروع به انتشار اشعه ايكس مي كند.براي اين كه چنين مكانيسمي به تحقق بپيوندد آن جسن نامريي بايد همانند يك كوازار يا شبه ستاره نوتروني يا يك سياهچال كوچك باشد.كمترين جرم اين جسم ناپيدا را مي توان به وسيله مدار مشهود آن ستاره مرئي تعيين كرد.اين جرم در مورد صورت فلكي غرنوق تقريبا 6 برابر خورشيد مي باشد كه بر طبق دستاورد چاندراسخار براي جسمي نامرئي كه به صورت كوازار باشد اين مقدار بسيار زياد به نظر مي رسد و نيز براي ستاره نوتذوني جرمي عظيمي به شمار مي رودبنابراين اين جسم پرده نشين بايد يك سياهچال باشد.
براي توضيح صورت فلكي غرنوق مدلهاي ديگري وجود دارند كه سياهچال ها را در بر نمي گيرند لكن همگي تا اندازه اي بلا تشبيه مي باشند ، به نظر مي رسد كه يك سياهچال بايد تنها توضيح طبيعي و راستين در اين مشاهدات باشد. با وجود اين من با انيسيتو تكنولوژي كيپ تورنه كاليفرنيا شرط بسته ام كه صورت فلكي غرنوق شامل سياهچالي نباشد! اين نوع خط مشس به منزله بيمه اي براي من است . من كارهاي بسياري بر روي سياهچال ها انجام داده ام كه اگر معلوم شود سياهچالي وجود ندارد همه زحمات من برباد خواهد رفت ولي در آن صورت تنها مايه دلداري من ارمغاني است كه از برنده شدن در اين شرط بندي عايدم مي شود يعني دريافت چهار سال مجله Private Eye . اما اگر وجود سياه چالي محقق شود سازمان كيپ برنده يكسال مجله Pent House خواهد شد. وقتي كه ما در سال 1975 اين شرط را مي بستيم تا هشتاد در صد يقين داشتيم كه صورت فلكي غرنوق يك سياه چال است و در حال حاضر بايد بگوييم كه يقين ما به نود و پنج درصد رسيده است ليكن آن شرط هنوز باقي و بر قرار است.
ما اكنون هم مداركي براي سياه چالهاي متعدد ي در منظومه هاي نظير صورت فلكي غرنوق داريم كه در كهكشان خودمان و در دو كهكشان همسايه ما ( ابر هاي ماژلان ) وجود دارند، با اين حال تعداد سياهچال ها تقريبا به طور يقين بايد خيلي بيشتر از اينها باشد ، در طول تاريخ دور و دراز كيهان بايد سوخت هسته اي بسياري از ستارگان به پايان رسيده باشد و گرفتار در همفرونشيني شده باشند. حتي تعداد سياهچالهابايد افزونتر از ستارگان مرئي باشد كه تعدادشان فقط در كهكشان ما تقريبا بالغ بر صد هزار ميليون است. نيروي جاذبه خارق العاده چنين تعداد عطيمي از سياهچال ها مي تواند گوياي اين باشد كه چرا كهكشان ما با چنين سرعتي كه اكنون دارد دوران مي كند؟ زيرا جرم ستارگان مرئي موجود در كهكشان ما براي محاسبه چنين سرعتي به تنهايي كافي نيست. ما همچنين داراي شواهد و مداركي چند مي باشيم مشعر بر اينكه سياه چالي با جرم خيلي بيشتري در مركز كهكشان ما وجود دارد كه جرم آن در حدود يك صد هزار برابر جرم خورشيد است. ستارگان موجود در اين كهكشان كه زياد به اين سياهچال نزديك مي شوند در نتيجه اختلاف حاصل در نيروهاي جاذبه اي در دو سمت دور و نزديكشان از هم دريده خواهند شد وبقاياي آنها و گازي كه از ستارگان ديگر متصاعد مي شود به سوي اين سياهچال كشيده شد و همانند صورت فلكي غرنوق اين گاز ها با هم در مسيري مارپيچي چرخزنان به درون آن فرو خواهند رفت و در اين ضمن گرم هم مي شوند ولي نه به درجه اي كه در آن مورد گرم مي شدند يعني به آن اندازه گرم نمي شوند كه بتوانند اشعه ايكس از خود منتشر سازند ليكن گرماي آن به حدي مي رسد كه بتوانند براي همين منبع متراكم امواج راديويي و پرتو هاي فرو تر از سرخي كه از مركز كهكشانها صدار مي شوند پاسخي فراهم سازند.
گمان مي رود سياهچال هاي مشابه ولي بزرگتري با جرمهايي نزديك به يكصد ميليون برابر خورشيد وجود داشته باشند كه درمراكز كوازار ها قرار دارند. ماده اي كه درون چنين سياهچال مافوق سنگيني فرو مي افتد يگانه منبع پر قدرتي را بوجود مي آورد كه بتواند آن مقادير عظيمه انرژي را كه اين اجسام در حال انتشار آنها هستند تبيين و تشريح كند ، به محض آنكه ماده به درون سياهچال تنوره مي كشد آنرا در همان جهتي بدوران در آورد كه موجب پيدايش يك ميدان مغناطيسي شود كه تا اندازه اي شبيه ميدان مغناطيسي زمين است. ماده ساقطه در اين سياهچال در نزديكي آن ذراتي بسيار پر انرژي توليد خواهند كرد و كيدان آهن ربايي حاصله به اندازه اي توانمند است كه مي تواند اين ذرات را به صورت افشانه هايي در آورد كه از دو انتهاي محور دوران يعني در امتداد قطبهاي شمال و جنوب سياهچال به بيرون فوران كنند چنين افشانه اي در تعدادي از كهكشانها و كوازار ها واقعا مشاهده شده اند.
همچنين مي توان سياه چال هايي رامشاهده كرد كه جرمي بسيار كمتر از جرم خورشيد دارند چنين سياهچالهاي نمي توانند از طريق در همفرونشيني جاذبه اي شكل گرفته باشند زيرا جرم آنها پايين تر از حد جرمي چاندراسخار است و ستارگاني با اين جرم كم حتي با پايان رسيدن سوخت هسته ايشان نم مي توانند در برابر نيروي جاذبه اي حافظ خود باشند. تشكيل سياهچالهاي كم جرم فقط در صورتي امكان پذير است كه ماده آنها تحت فشار هاي بسياز زياد تا رسيدن به چگالي هاي فوق العاده بالا در هم فشرده شوند چنين فشار هايي در بمب هاي هيدروژني خيلي حادث مي شود و : جان ويلر فيزيكدان معروف يك بار حساب كرده بود كه اگر كسي تمام آب هاي سنگين اوقيانوس هاي روي زمين را گردآوري كند آنگاه مي تواند از آنها بمب هيدروژني بسازد كه فشار حاصل از انفجار آن بقسمي ماده را به مركزش فشار دهد كه تبديل به سياهچال شود. امكان عملي تر آنست كه يك چنين سياهچالهاي كم جرمي ممكن است در همان اوايل آفرينش كيهان كه بر آن درجه حرارت و فشار زيادي حاكم بوده است تشكيل شده باشند سياهچالها فقط در صورتي مي توانند تشكيل شده باشند كه كيهان در اوايل بوجود آمدنش كاملا هموار و يكنواخت نبوده باشد زيرا فقط در صورتي كه ناحيه كوچكي از آن چگالي از حد ميانگين باشد مي تواند با اين شيوه در هم فشرده شود تا به تشكيل سياهچالي بينجامد فقط ما مي دانيم كه درآن ازمنه بايد بي نظمي هايي وجود مي داشته است زيرا در غير اين صورت ماده موجود در عالم خلقت بايد هنوز هم بجاي اينكه در ستاره ها و كهكشانها بروي هم تل انبار شده باشدبكونه اي يكنواخت در سراسر عالم پخش شده باشد.
الزامي بودن وجود اين ناهمگوني ها به عنوان خمير مايه اي براي تشكيل سياهچالها رهنمون اين نكته است كه تشكيل سياهچال هاي ابتدايي بطور وضوح بستگي به جزييات شرايط و اوضاع و احوال اوايل كيهان دارد. به اين ترتيب اگر ما بتوانيم تعيين كنيم كه هم اكنون چند سياهچال ابتدايي وجود دارد آنگاه مي توانيم طلاعات بسياري از همان مراحل اوليه كيهان فراگيريم. ساه چال هاي ابتدايي را كه داراي جرمي بيشتر از يك هزار ميليون تن باشند ( يعني برابر با جرم يك كوه بزرگ ) مي توان فقط از طريق اثر جاذبه اي آنها بر ديگران برماده مرئي يا انبساط جهان به شناسايي در آورد .
به نقل از سي پي اچ
منبع :almassi.persianblog.com
اگر در سياهچاله بيفتم چه اتفاقي براي من مي افتد؟
فرض كنيد سوار بر فضا پيماي خود به طرف سياهچاله اي كه ميليون برابر خورشيد جرم دارد و در مركز كهكشان ما قرار دارد ،حركت مي كنيد .(واقعا جاي بحث دارد كه آيا در مركز كهكشان ما سياهچاله وجود داشته باشد،فرض كنيد چنين چيزي باشد.)
در فاصله بسيار دوري از سياهچاله موشك خود را خاموش كنيد.چه اتفاقي مي افتد؟
اوايل شما هيچ نيروي گرانشي احساس نمي كنيد،ز يرا در حال سقوط آزاد هستيد.همه اعضاي بدن شما و فضا پيما به طور يكساني كشيده مي شوند. به خاطر همين احساس بي وزني مي كنيد.
(اين واقعا همان چيزي است كه براي فضا نوردان در مدار زمين اتفاق مي افتد.حتي اگر نيروي گرانش فضا نورد را به طرف زمين بكشد،هيچ نيروي گرانشي احساس نمي كند.زيرا همه چيز به طور يكساني كشيده مي شود).همچنان كه به مركز سياهچاله نزديك مي شويد احساس نيروي گرانش كشندي مي كنيد.فرض كنيد كه پا هاي شما نسبت به سرتان به مركز سياهچاله نزديكتر باشند.با نزديك شدن شما به مركز سياهچاله نيروي گرانش بيشتر وبيشتر مي شود ،بنا براين پاهايتان نسبت به سرتان تحت تا ثير نيروي گرانش بيشتري قرار مي گيرند،بنابراين احساس كشيدگي مي كنيد.(اين همان نيروي كشندي است و شبيه همان نيرويي است كه باعث جزر و مد روي كره زمين مي شود).همچنان كه به مركز نزديك و نزديكتر مي شويد اين نيرو قوي و قوي تر مي شود،و سر انجام باعث پاره شدن بدن شما مي شود.براي سياهچاله هاي بزرگي مانند اين سياهچاله اي كه در آن افتاده ايد ،نيروي كشندي تا حدود ششصد هزار كيلومتر (km600000)دورتر از مركز آن قابل توجه نيست.
اگر در سياهچاله كوچكتري مي افتاديد ،مثلا سياهچاله اي كه جرم آن در حدود جرم خورشيد است ،در شش هزاركيلومتري(km6000) مركز سياهچاله ،نيروي جزر ومدي شما را تحت تاثير قرار مي دهد،وخيلي قبل از آنكه از افق سياهچاله عبور كنيد،بدن شما را پاره مي كند.(به خاطر همين سياهچاله بزرگي را فرض كرديم ،چون مي خواستيم حد اقل تا زماني كه به داخل سياهچاله وارد شويد زنده بمانيد).
شما در زمان سقوط چه چيزي را مشاهده مي كنيد؟با كمال تعجب چيز خاصي نمي بينيد.تصوير اشياي دور ممكن است به دلايل ناشناسي كج شوند،چون گرانش سياهچاله نور را به طرف خود مي كشد؛ اين درون سياهچاله اتفاق مي افتد.هنگامي كه شما از پيرامون سياهچاله عبور مي كنيد تصوير اشياء خارجي را مي بينيد،زيرا نور اشياءخارجي هنوز به شما مي رسد.هيچ كس از بيرون نمي تواند شما را ببيند،زيرا نور پراكنده از شما نمي تواند از گرانش سياهچاله بگريزد.
اين سفر شما چقدر طول مي كشد؟ بستگي دارد كه از كجا (چقدر دورتر)شروع كرده باشيد.
فرض كنيد در حال سكون از جايي شروع كنيد كه ده برابر شعاع سياهچاله باشد.پس براي سياهچاله اي كه ميليون برابر خورشيد جرم دارد ،حدود هشت دقيقه طول مي كشد تا به آنجا برسيد.بعد از آنكه اين فاصله را پيموديد،فقط هفت ثانيه طول مي كشد كه شما با نقطه تكين برخورد كنيد.اين زمان بستگي به اندازه سياهچاله دارد .بنا بر اين اگر در سياهچاله كوچكتري بيفتيد زمان مرگ شما زود تر فرا مي رسد.بعد از آنكه از افق سياهچاله عبور كرديد در هفت ثانيه باقيمانده ممكن است وحشت كنيدو نا اميدانه تمام تلاش خود را بكنيد و موشك خود را روشن كنيد تا از اين نقطه تكين دور شويد.متا سفانه،بي فايده است چون نقطه تكين جلوي شما قرار دارد و هيچ راهي براي دور شدن از آن وجود ندارد.در حقيقت به سختي مي توانيد موشكتان را روشن كنيد و به زودي با نقطه تكين برخورد مي كنيد.تجربه خوبي است به شرطي كه برگرديد و از ادامه مسافرت لذت ببريد.
منبع :parash.persianblog.com
رشد سیاهچالههای مرکزی کهکشانها
جزیه و تحلیل ژرف ترین تصویر تلسکوپ فضایی هابل از کیهان نشان داده است که سیاه چاله های غول پیکر که در مرکز کهکشان ها یافت می شوند، از ابتدا با این اندازه متولد نشده و به دنبال ترکیب کهکشان ها با یکدیگر، رشد کرده و به این اندازه رسیده اند.
راجیر ویندهورست، از دانشگاه ایالتی آریزونا و عضو یکی از دو گروه انجام دهنده این تحقیق، می گوید؛ «با بررسی کهکشان های دوردست در «تصویر فرا ژرف هابل» (hudf)، نخستین مدارک در مورد ارتباط بین رشد سیاه چاله های بسیار پرجرم و ترکیب کهکشان ها به دست آمده است. سیاه چاله ها از طریق جذب و بلعیدن ستارگان، غبار و گاز رشد می کنند.
هنگامی که دو کهکشان با یکدیگر ترکیب می شوند این نوع اجرام بیشتر در دسترس سیاه چاله های مرکزی قرار می گیرند. دو تیم تحقیق کننده روی این موضوع نتایج کار خود را در کنفرانس خبری در دهم ژانویه که در دویست وهفتمین جلسه انجمن نجوم آمریکا در شهر واشنگتن برگزار شد، اعلام کردند.
سیاه چاله جسمی بسیار پرجرم است که به دلیل جرم بالای خود و چگالی بسیار زیاد آن تمایل به بلعیدن تمام اجرام موجود در اطراف خود را دارد. بر اساس یک نظریه، در مرکز کهکشان ها ابرسیاه چاله هایی وجود دارند که باعث می شوند تا کهکشان به شکل منسجم در بیاید و به دور سیاه چاله بچرخد. بررسی های جدید نشان می دهند که این ابرسیاه چاله ها بر اثر ترکیب دو کهکشان و بلعیدن مقدار بیشتری ماده، بزرگ تر می شوند و رشد می کنند. به این عمل «تغذیه سیاه چاله» می گویند.
مطالعات انجام شده در «تصویر فراژرف هابل»،پیش بینی های شبیه سازی های کامپیوتری را تایید می کند. در این مدل ها، کهکشان های تازه ترکیب شده آنقدر از غبار پوشیده شده اند که منجمان جذب و بلعیده شدن جرم های بسیار بزرگ توسط سیاه چاله مرکزی را نمی بینند. پس از وقوع این ترکیب های کهکشانی، صدها میلیون تا یک میلیارد سال طول می کشد تا غبار ایجاد شده در اطراف کهکشان ترکیبی پاک شود و منجمان تغذیه سیاه چاله مرکزی توسط ستارگان و گازها را مشاهده کنند. یکی از علائم وقوع این تغذیه، تغییر روشنایی این کهکشان ها در طول زمان است.
دو تیم «تصویر فرا ژرف هابل» معتقدند که در تحول کهکشان ها دو بخش کاملا جدا وجود دارد؛ بخش اول یا مرحله نوزادی که نمایانگر کهکشان هایی است که تازه به هم پیوسته اند و غبار موجود در اطراف آنها مانع از دیده شدن سیاه چاله مرکزی می شود و بخش دوم مرحله تغییرات نوری است که در آن کهکشان ترکیبی آنقدر از غبار پاک شده است که مواد در حال بلعیده شدن در اطراف سیاه چاله اصلی قابل رویت هستند.
«ویندهورست» توضیح می دهد؛ «تفاوت واضح بین این دو بخش بسیار تعجب آور است چون معمولا عقیده بر این است که ترکیب کهکشان ها و فعالیت سیاه چاله های مرکزی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. در اطراف کهکشان ما اکثرا کهکشان های بالغ موجودند که برای درک چگونگی شکل گیری آنها، باید جوانی و نوزادی آنها را بررسی کرد. ما به وسیله «تصویر فرا ژرف هابل» تصاویری از کهکشان های اولیه به دست می آوریم که به ما کمک می کند تا کهکشان های جوان را بررسی کنیم».
ارتباط بین رشد کهکشان ها در جریان ترکیب آنها و تغذیه سیاه چاله های مرکزی مدت ها مورد بررسی بوده است، اما نتایج، سال ها بی فایده بوده اند. «ست کوهن» از دانشگاه آریزونا و سرپرست یکی از دو تیم می گوید؛ «زمینه ژرف هابل اطلاعاتی با کیفیت بالا فراهم کرده و این نخستین اطلاعاتی است که به وسیله آن، این نظریه آزمایش شده است. ما در این پژوهش روی ۵۰۰۰ کهکشان دوردست در مدت ۴ ماه مطالعه کرده ایم».
شواهد تصویر فرا ژرف هابل توجه منجمان را به ارتباط بین رشد سیاه چاله های غول آسا و رشد کهکشان ها جلب کرده است. تیمی به سرپرستی «آمبرا استرا» از دانشگاه ایالتی آریزونا، تصویر فرا ژرف هابل را برای یافتن کهکشان های نوزاد جست وجو کردند. این دسته از کهکشان ها به خاطر وجود گره ها و دم هایی که بر اثر ترکیب کهکشان ها ایجاد شده است به این نام معروف اند.
این قسمت ها (گره و دم) هنگامی پدیدار می شوند که کهکشان ها اثر گرانشی خود بر ستارگان را از دست داده و تعدادی از آنها را در فضا رها می کنند. این تیم در حدود ۱۶۵ کهکشان نوزاد یافت که ۶ درصد کل تعداد این کهکشان ها را تشکیل می دهد. «استران» می گوید؛ «این کهکشان های نوزاد هیچ گونه تغییر در روشنایی از خود نشان نمی دادند. هنگامی که تغییرات روشنایی پدیدار شود، نور از موادی که در اطراف سیاه چاله موجودند تابش می شود.
این مواد قبل از بلعیده شدن گرم شده و شروع به تابش می کنند. هرچه این مواد به سیاه چاله نزدیک تر می شوند، روشنایی آنها به سرعت تغییر می کند. این مطالعه روی کهکشان های نوزاد بیان می کند که سیاه چاله ها در کهکشان های ترکیبی از غبار پوشیده شده اند و در نتیجه مشاهده ماده بلعیده شده برای ما غیر ممکن است.»
تیم «کوهن» در مورد روشنایی ۴۶۰۰ جرم در تصویر فرا ژرف هابل مطالعه کرده اند. این تیم در مورد ۴۵ جرم که یک درصد کهکشان های کم نور مطالعه شده را تشکیل می دهند، تغییرات قابل ملاحظه ای در روشنایی را ثبت کردند. این واقعیت نشان می دهد که کهکشان ها احتمالا شامل سیاه چاله های بسیار پرجرمی هستند که از ستارگان و گازها تغذیه می کنند.
«ویندهورست» می گوید؛ «مدت تغذیه یک سیاه چاله معمولی در حدود چند میلیون سال است. این همانند آن است که این سیاه چاله ۱۵ دقیقه در روز را به تغذیه و بلعیدن اجرام نزدیک خود اختصاص دهد». تجزیه و تحلیل زمینه ژرف هابل نیز مطالعات قبلی تلسکوپ فضایی هابل روی سیاه چاله های غول پیکر در مرکز کهکشان های نزدیک را تقویت می کند.
این مطالعات نشان داده بودند که ارتباط نزدیکی بین جرم حباب مرکزی و جرم سیاه چاله مرکزی در کهکشان ها برقرار است. کهکشان ها از سیاه چاله های مرکزی با جرمی در حدود چند میلیون تا چند میلیارد جرم خورشید تشکیل شده اند.
منحنى هاى زمان گونه بسته در جهان هاى پوسته اى خميده غيرمتقارن يا سفر در زمان!
مطلبي در مورد يكي از جديد ترين مقاله هاي "هانريش پاس" پيدا كردم كه به روش جديد احتمالي سفر در زمان مي پردازه. به نظرم خيلي جالب اومد. با اجازه ي اساتيد فيزيك اينجا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
، تو چند تا پست براتون ميذارم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شايد سفر زمانى بسيار راحت تر از آن باشد كه تصور مى كنيم
احتمالاً عنوان جديدترين مقاله علمى «هانريش پاس» ( Pas.H) براى شما بيش از حد عجيب و غريب و نامفهوم به نظر برسد: «منحنى هاى زمان گونه بسته در جهان هاى پوسته اى خميده غيرمتقارن» ! اما براى آنهايى كه به فيزيك نظرى مسلط هستند اين مقاله از يك حقيقت شگفت انگيز پرده بردارى مى كند. براساس اين مقاله، ساخت ماشين زمان، بسيار راحت تر و دردسترس تر از آن چيزى است كه تاكنون تصور مى شد. پس ديگر كند و كاو طاقت فرسا در جهان براى يافتن سياه چاله هاى چرخان يا كرم چاله هاى عجيب و غريب را ( كه تا پيش از اين به نظر مى رسيد كه تنها راه هاى سفر در زمان باشند) فراموش كنيد. براساس نظر «پاس» و همكارانش در دانشگاه هاوايى، در سفر در زمان، همواره و در همه جا در جهان بر روى ما گشوده است. نكته جالب تر اينكه برخلاف اغلب سناريوهاى قبلى، صحت اين ايده را مى توان همين جا بر روى زمين هم به معرض آزمون گذاشت. «بيل لوئيز» (Louis.B) كه فيزيكدانى از آزمايشگاه ملى لس آلاموس در نيومكزيكو و يكى از مسئولان ارشد آزمايش معروف باريكه نوترينوى MiniBoone در آزمايشگاه شتاب دهنده فرمى است دراين باره مى گويد: «به نظر من ايده اى كه «پاس» ارائه كرده، ايده اى بسيار شگفت انگيز و فوق العاده است. اما هم اكنون مسئله مهم،نشاندادنصحتاينايدهاست.»
البته فيزيكدانانى نظير «لوئيز» حق دارند كه كمى محتاط باشند. در واقع بايد گفت كه هرچند هيچ يك از قوانين طبيعت امكان سفر در زمان را عملاً رد نمى كنند، اما فيزيكدان ها از ديرباز با اين مسئله ميانه چندان خوشى نداشته اند، چرا كه سفر در زمان مى تواند فرض پذيرفته شده تقدم علت بر معلول را زير سئوال ببرد. از طرفى نقض قانون موجبيت مى تواند اوضاع جهان را به هم بريزد.به عنوان مثال شما مى توانيد به گذشته سفر كرده و از تولد خودتان جلوگيرى كنيد.
وجود چنين تناقض نماهايى منجر به ارائه حدسى از سوى «استفن هاوكينگ» شد كه اصطلاحاً «حدس حفاظت از تاريخ» ناميده مى شود. براساس اين حدس بايد اصولى در فيزيك (كه هنوز كشف نشده اند) وجود داشته باشند كه از امكان وقوع سفر در زمان جلوگيرى كنند. تا همين سه سال پيش هيچ كس نتوانسته بود جزئيات چنين اصولى را ترسيم كند تا اينكه در سال ۲۰۰۳ گروهى از محققان كه بر روى نظريه ريسمان ها (كه بهترين گزينه براى رسيدن به نظريه اى واحد در فيزيك است) كار مى كردند، مدعى شدند كه براساس اين نظريه، ساز و كارهايى وجود دارند كه مى توانند از سفر در زمان جلوگيرى كنند.
تا به اينجا ظاهراً همه چيز درست بود. اما حتماً مى دانيد كه فيزيكدان ها در قانع نشدن به يك جواب، شهره خاص و عام هستند. اين گونه بود كه «پاس» و دو نفر از همكارانش به نام هاى «سنديپ پاكواسا» (Pakvasa.S) از دانشگاه هاوايى و «توماس ويلر» (Weiler.T) از دانشگاه وندربيلت در تنسى شروع به تجزيه و تحليل مجدد نظريه ريسمان ها كردند. اين نظريه، اجزاى بنيادين جهان را نه به صورت ذرات نقطه اى بلكه به شكل ريسمان هاى مرتعش انرژى مى داند. در اين نظريه، ارتعاش سريع تر اين ريسمان ها معادل جرم بيشتر ذرات است.
اين ريسمان هاى مرتعش مى توانند نحوه هزاران نوع برهم كنش مابين تمامى ذرات بنيادى نظير كوارك ها و الكترون ها را توضيح دهند. اما نكته اى اساسى در مورد اين نظريه وجود دارد: اين نظريه تنها زمانى جواب مى دهد كه اين ريسمان هاى انرژى به جاى چهار بعد معمول، در يك فضا- زمان ۱۰ بعدى در حال ارتعاش باشند. در واقع براساس نظريه ريسمان ها، اين ابعاد اضافى يا فوق العاده كوچك هستند، به طورى كه تاكنون متوجه حضور آنها نشده ايم و يا بسيار بزرگ و به گونه اى خميده هستند كه باز هم تا به حال از ديد ما پنهان مانده اند.
بنابر نظريه ريسمان ها، جهان ما در واقع پوسته اى چهار بعدى است كه در يك فضا- زمان ۱۰بعدى شناور است. اما از آنجايى كه تمامى ذرات و نيروهاى جهان ما مقيد به پوسته چهار بعدى اين جهان هستند و امكان خروج از آن را ندارند، بنابراين ما نيز تاكنون از وجود ابعاد بالاتر خارج از جهان خود (يعنى همين چهار بعدى كه تجربه هاى ما محدود به آن است) هيچ اطلاعى نداشتيم. «پاس» در اين باره مى گويد: «اگر واقعاً چنين باشد پس امكان ميان بر زدن از ميان اين ابعاد بالاتر نيز وجود خواهد داشت و همين مسيرهاى ميان بر است كه سفر در زمان را ممكن مى سازد.»
تجسم چنين ميان برهايى كار چندان دشوارى نيست. فرض كنيد كه پوسته چهار بعدى جهان ما كه در بعد بالاتر (بعد پنجم) جاى گرفته همانند كاغذى باشد كه از وسط تا شده و دو انتهاى آن بر روى همديگر قرار گرفته است. در اين صورت مى توان از نقطه اى واقع بر پوسته جهان، آن را ترك كرده و وارد بعد بالاتر شد و پس از پيمودن مسيرى كوتاه در بعد پنجم دوباره و در نقطه اى ديگر در مقابل آن به جهان بازگشت. جالب اينجاست كه اگر اين صفحه خم شده (يعنى جهان ما) صفحه اى بسيار بزرگ باشد، در اين صورت براى پيمودن همين مسير از روى خود صفحه (يعنى از درون جهان) مى بايست فاصله اى بسيار طولانى را طى مى كرديم اما با خروج از پوسته جهان و عبور از ميان ابعاد بالاتر عملاً ميان برخواهيم زد.
اما مسئله اى در ارتباط با تصويرى كه ارائه شد وجود دارد. اگرچه اساساً مى توان جهانى را تصور كرد كه بتوان از يك سوى آن به سوى ديگر ميان بر زد اما مسئله آن است كه جهان ما نمى تواند مشابه چنين جهانى باشد. علت اين امر آن است كه فضا- زمان چنين جهانى به شدت خميده بوده و نتيجتاً با نظريه نسبيت خاص اينشتين (كه هندسه فضا را تخت يا اقليدسى مى داند) ناسازگار خواهد بود. از آنجايى كه آزمون هاى تجربى متعددى تاكنون صحت پيش بينى هاى نسبيت خاص را در حوزه محلى موقعيت ما در جهان تا دقتى بالاتر از يك به يك ميليون تاييد كرده اند، بنابراين بسيار بعيد است كه پوسته چهاربعدى جهان ما همانند يك كاغذ تاشده باشد.
بنابراين پاس، پاكواسا و ويلر از فرض ديگرى استفاده كردند. آنها فضا- زمانى را در نظر گرفتند كه در آن، جهان ما يك پوسته چهاربعدى تخت بوده اما اين پوسته تخت، در ابعاد بالاترى شناور است كه به شدت خميده هستند. از آنجايى كه در اين تصوير، جهان ما تخت است بنابراين نسبيت خاص همچنان در آن معتبر خواهد بود. اما ميزان انحناى ابعاد بالاتر خارج از جهان ما به حدى است كه نسبيت خاص در آن ابعاد ديگر اعتبار خود را از دست خواهد داد. اين امر بدان معناست كه هر چيزى كه بتواند از ابعاد جهان ما خارج شده و وارد بعد پنجم شود قادر خواهد بود يكى از بنيادى ترين اصول نسبيت خاص را زير پا بگذارد: چنين چيزى قادر است با سرعتى فراتر از سرعت نور حركت كند.
اين امر، نتايج خارق العاده اى را براى ساكنان پوسته جهان ما در بر خواهد داشت. در نظر اشخاصى كه در اين جهان زندگى مى كنند، هر چيزى كه مسيرى ميان بر را از ميان ابعاد بالاتر هستى طى كند، ناگهان از نقطه اى از جهان ما غيب شده و در نقطه اى ديگر در جهان ظاهر مى شود. در نظر برخى از ساكنان جهان، هويت مزبور فاصله مابين اين دو نقطه را حتى سريع تر از نور طى خواهد كرد. اما شگفت انگيزتر آن كه در نظر برخى ديگر، آن چيز حتى در زمان سفر كرده و به گذشته باز خواهد گشت. علت اين امر آن است كه براساس نظريه نسبيت خاص، در برخى از چارچوب هاى مرجع، حركت سريع تر از نور معادل سفر در زمان و بازگشت به گذشته است. «پاس» در اين باره مى گويد: «چنين مسيرهاى ميان برى كه از ابعاد بالاتر هستى در خارج از جهان ما عبور مى كنند اصطلاحاً «منحنى هاى زمان گونه بسته» ناميده مى شوند. يافتن چنين مسيرهايى در واقع معادل دستيابى به رمز ماشين زمان است.»
------------------
از وبسايت خواندني "فيزيك، سلوك در ژرفاي گيتي"
كرمچاله ها ، تونل هاي فضازماني
منبع / نويسنده :
يك سال بعد از ارائه نظريه نسبيت عام توسط آلبرت اينشتين ،سال 1916م فلام متوجه شد
كه ازحل شوارتزشيلد معادلات اينشتين ميتوا ن جواب كرمچاله اي بدست آورد . اين نوع
كرمچاله ،«كرمچاله شوارتزشيلد » ناميده شد .
كرمچاله ها ساختارهاي فضازماني پل مانندي هستند كه دو ناحيه مجزا از يك فضا زمان يا
دوفضا زمان مجزا را به يكديگر وصل مي كنند . كرمچاله ها باعث كوتاه شدن مسافت و
زمان لازم براي رسيدن از يك نقطه به نقطه ديگر مي شوند .در دهه 1930م اينشتين و
روزن با استفاده از غوطه وركردن متريك شوارتزشيلد در فضاي استوانه اي ، معادله غوطه
وري يك كرمچاله گذر ناپذير وغير ايستا موسوم به « پل اينشتين - روزن » را بدست
آوردند .
يكي از جنبه هاي جالب كرمچاله ها ، استفاده از آنها براي انجام سفر در فضازمان است
. مي دانيم كه فاصله زمين تا نزديك ترين ستاره غير از خورشيد ، حدود 4سال نوري مي
باشد . يعني نور با سرعت 300 هزار كيلومتر بر ثانيه حدود 4 سال طول مي كشد تا به
اين ستاره برسد . حال ما با تكنولوژي امروزه ممكن است بيش از يك ميليون و سيصد هزار
سال طول زمان نياز داشته باشيم تا به اين ستاره برويم كه براي انسان امر غير ممكني
است . بنظر مي رسدكه با فرض وجود كرمچاله ، مي توان از يك طرف وارد آن شد و تقريبا
بلافاصله پس از خروج از طرف ديگر ، در ناحيه اي دوردست از جهان سردرآورد . در اين
طرح امكان سردرآوردن از جهاني ديگر نيز وجود دارد .
بعضي افراد به اشتباه سياهچاله ها را به عنوان ابزارهايي براي مسافرت هاي فضايي مي
شناسند . اما بايد بدانيم كه سياهچاله ها داراي افق هستند و وقتي جسمي ، حتي نور ،
وارد آنها شد ، علاوه بر نابودي ، امكان خروج برايش وجود ندارد . امم برخي از
كرمچاله ها اين امكان را به ما مي دهند كه بدون صدمه ديدن از آنها عبور كنيم .
در اين مقاله ضمن آشنايي با اين ساختارها ، امكان عبور از آنها را نيز بررسي مي
كنيم .
هندسه يك كرمچاله :
يك كرمچاله در صورت وجود ، خود بخشي از فضازمان چهار بعدي عالم مي باشد . همانطور
كه مي دانيد اينشتين در سال 1905 م ثابت كرد كه جهان تنها از سه بعد فضايي تشكيل
نشده و زمان صرفآ يك پارامتر در حال تغيير نيست . بلكه زمان خود نيز به عنوان بعد
چهارم عالم به حساب مي آيد . در اين فضازمان چهار بعدي ، كرمچاله ها مي توانند
سوراخي به جهاني ديگر يا ناحيه اي ديگر از همين جهان باشند . پس بايد در نظر داشته
باشيم كه اين اجسام چهاربعدي هستند و ما تنها براي ساده سازي آنها را به صورت دو
بعدي نشان مي دهيم .
به عنوان مثالي ساده ، يك صفحه كاغذ تخت را در نظر بگيريد كه از چهار طرف تا فواصل
بسيار دور گسترده شده باشد . هر دو طرف صفحه كه آنها را « رو » و « زير » صفحه مي
ناميم ، بطور مستقل يك فضاي دوبعدي راتشكيل مي دهند كه مي توانيم آن را يك جهان
دوبعدي فرض كنيم . ساكنان اين جهانها خود موجودات دو بعدي هستند . واضح است كه اين
دو جهان هيچ ارتباطي با هم ندارند و ساكنان آنها از وجود همديگر بي خبرند .اكنون
تصور كنيد يك سوراخ دايره اي در اين صفحه ايجاد شود . به اين ترتيب دو جهان بطور
پيوسته با هم ارتباط دارند . ما اين حفره تونل مانند را يك كرمچاله مي ناميم .
حال بيائيد به جاي يك سوراخ ، دو سوراخ درصفحه ايجاد كنيم . سپس لبه هاي اين دو
سوراخ را بكشيم تا به صورت دو لوله درآيد وبا ادامه دادن اين كار دو لوله را به هم
وصل كنيم. اين نيز يك كرمچاله است . با اين تفاوت كه بر خلاف حالت قبلي دو ناحيه از
يك جهان را به هم وصل مي كند . در حالتي كه فضاي ما خميده باشد مسافرت از طريق اين
كرمچاله بسيار سريع تر امكان پذير است . چون مسافت كوتاهتر است .
اگردر هر يك از دو ورق تخت موازي نيز يك سوراخ ايجادكنيم ، با كشيدن لبه هاي سوراخ
و رساندن دو لوله ايجاد شده به هم مي توانيم يك كرمچاله ايجاد كنيم كه صفحه بالايي
يكي از ورق ها را به صفحه پائيني ورق ديگر وصل كند . تا اينجا تا حدودي با هندسه
كرمچاله آشنا شديم . در مقاله بعدي با ساختار يك كرمچاله آشنا خواهيم شد .