وحيدالملك شيباني كاشاني، ميرزا عبدالحسين
نويسنده، مدرس و خبرنگار
سال و محل تولد: 1252 هـ.ق. - كاشان
سال و محل وفات: 1342هـ.ق.
زندگينامه: وی "فرزند ميرزا آقاخان" بود و در "كاشان" به دنيا آمد. "خانبابا مشار"، در "مؤلفين كتب چاپي"، سال تولد وي را (1294 هـ.ق.) آورده است. علوم مقدماتي، ادبيات فارسي و ادبي را در زادگاهش فراگرفت و پس از آن به "هندوستان" رفت و در آن جا زبان انگليسي را فراگرفت. سپس جهت ادامه تحصيلات عالي راهي انگلستان شد و در "دانشگاه كمبريج" به آموختن تاريخ جهان و ادبيات انگليسي پرداخت. "شيباني" با "ادواردبراون"، مستشرق معروف، آشنا و با معرفي او در دانشگاه كمبريج به تدريس زبان فارسي مشغول شد. او در (1327 هـ.ق.) به ايران بازگشت و در مدرسه "دارالفنون" به تدريس زبان انگليسي پرداخت و همچنين مدتي رياست مدرسه سياسي را كه "مشيرالدوله" بنيان نهاده بود، به عهده گرفت. وحيدالملك حدود (1322 هـ.ق.) خبرنگار روزنامه ی "تايمز" انگليس بود و مقاله ها و خبرهايي درباره ی جنبش مشروطيت به آن روزنامه مي فرستاد. شيباني نمايندگي مجلس شوراي ملي را از طرف مردم تهران در چند دوره عهده دار بود. همچنين وي مدتي وزارت پست و تلگراف، معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه را بر عهده داشت. او پس از كناره گيري از سياست در دانش سراي عالي به تدريس رشته ی تاريخ پرداخت. وحيد الملك در "تهران" درگذشت.
آثار: "تاريخ عمومي قرون وسطي" در سه مجلد
مؤيد الممالك فكري، مرتضي قلي خان قاجار
نمايشنامه نويس و روزنامه نگار
سال و محل تولد: 1250هـ.ش. -
سال و محل وفات: 1297 هـ. ش.
زندگينامه: وی فرزند "ميرزا علي اميرالامرا" بود و تحصيلات خود را در مدرسه ی "دارالفنون" فراگرفت و با زبان فرانسه آشنا شد و بعد از آن به خدمت دولت درآمد و چندي نيز حكومت "مازندران"، "عراق" و "گلپايگان" را به عهده داشت. او در (1325 هـ.ق.) روزنامه ی "صبح صادق" را در "تهران" منتشر كرد. "مؤيدالممالك" از آزادي خواهان و مشروطه طلبان به شمار مى رفت و روزنامهاش بعد از بمباران "مجلس شوراي ملي" مورد غارت قرارگرفت. وي پس از مدتي در "بادكوبه"، "بخارا"، "سمرقند" و "مصر" متواري بود. "فكري" پس از بازگشت به ايران روزنامههاي "پليس ايران" و "ارشاد" را منتشر نمود. او در "تهران" درگذشت.
آثار: نمايشنامههاي: "سيروس كبير"، "سرگذشت يك روزنامه نگار"، "عشق پيري"، "حكام قديم و حكام جديد" و "سه روز در ماليه" است، كه آن ها را براي كمك به روزنامه ی "ارشاد" و با همكاري شركت نمايش عالي ارشاد به نمايش گذاشت
پازارگاد، بهاءالدين حسام زاده
نويسنده، روزنامه نگار و شاعر
سال و محل تولد: 1317هـ.ق. - شيراز
زندگينامه: وی فرزند "حسام الاطباء" بود و در "شيراز" متولد شد. پس از پايان تحصيلات ابتدايي و متوسطه، در مدرسه ی نظامي به تحصيل فنون نظامي پرداخت و سپس به تدريس علوم طبيعي و رياضي در دوره ی متوسطه مشغول شد و مديريت مدرسه ی ابتدايي و متوسطه ی "فارس" نيز به او محول گرديد. وي "مؤسسه ی ورزش" و "باشگاه فوتبال" و "پيشاهنگي" را تأسيس كرد و به علت آشنايي با علم موسيقي و نت اروپايي سرودهاي وطني كه برخي از آهنگ هايش نيز ساخته خود او و بعضي مطابق نغمههاي اروپايي بود براي محصلان ساخت. پازارگاد، با گرفتن امتياز مجله ی "پازارگاد" يك سال و نيم به انتشار اين مجله در "شيراز" پرداخت، و روزنامه ی "خورشيد ايران" را كه قبلاً در سال (1302 هـ.ش.) منتشر كرده و در سال (1303هـ.ش.) توقيف شده بود، دگربار در سال (1321هـ.ش.) انتشار داد. پازارگاد علاوه بر نشر روزنامه و مجله، كتاب هایي را هم منتشر كرد.
آثار: : "سرود و ورزش"؛ "پنج قصيده"؛ "ميكروسكوپ و ميكروسكوپي"؛ "تعليم وتربيت پيشاهنگي- اصول پيشاهنگي"؛ "آينده باختر"؛ "تاريخ فلسفه سياسي"؛ "مكتب هاي سياسي"؛ "فلسفه نوين تاريخ"؛ "باده بى خمار".
چند مورد از نقائص حرفه اي روزنامه هاي ايران در عصر حاضر
پاسخ اين است كه ما ايرانيان، هيچگاه روزنامه كامل نداشته ايم. تا شهريور 1320 كه روزنامه هاي ما دولتي نگار بودند و از اصول و روشهاي درست روزنامه نگاري هم آگاهي نداشتند. بعد از شهريور 1320 تا پايان جنگ دوم كه وطن ما تحت اشغال نظامي و مقررات زمان جنگ بود و سپس كشمكش جناحهاي سياسي آغاز شد و در دوران حكومت دكتر مصدق هم كه مطبوعات آزادي عمل داشتند مسئله نفت آنها را به خود مشغول كرده بود. پس از براندازي 28 مرداد وضعيت تازه اي حكمفرما شد و سختگيري تا اواخر سال 1356 كه شاه در ديدار از واشنگتن تحقير شد هر روز بيشتر مي شد. در اين دوره، ما روزنامه نگار داشتيم ولي دستشان بسته بود. لذا حادثه نويسي، ورزشي نويسي، هنري نويسي و ترجمه از منابع خارجي به ويژه از زبان انگليسي در اين زمينه ها رونق يافت. از اواخر سال 1356 روزنامه هاي ما با اين كه به چند خانواده و افرادي معين تعلق داشتند كه به خاطر حفظ سرمايه خود احتياط را از دست نمي دادند به تدريج آزادي عمل به دست آوردند و همين آزادي به پيروز انقلاب كمك بسيار كرد. اگر اين روزنامه ها تظاهرات قم را در صفحات اول خود منتشر نكرده بودند كه تبريزي ها بپا نمي خاستند و انتشار تظاهرات تبريز باعث تشويق اصفهاني ها، شيرازي ها، كرماني ها و مشهدي به بپاخيزي شد و ... و محدويت اين آزادي از ارديبهشت ماه 1358 (سه ماه پس از انقلاب) با مداخله گروههاي مختلف (نه دولت موقت به رياست مهدي بازرگان) آغاز شد و به اخراج دسته ـ دسته روزنامه نگاري منجر و به مصادره و تعطيل شدن برخي از روزنامه ها انجاميد. آغاز جنگ عراق و ايران در شهريور 1359 جو تازه اي را به وجود آورد و قانون 1364 مطبوعات كه در چنين جوي تدوين شده بود اين وضعيت را تثبيت كرد و عملا عده اي از اتباع ايران از داشتن نشريه محروم شدند. در دهه 1370 دولت هم روزنامه نگار شد و دولتي نويسي بار ديگر از سر گرفته شد و از آن پس دولتي نويسي به صورت يك عادت درآمده است.
براي مثال: اگر خبرنگاران كه هر روز نرخ ارز و سكه را بدون سابقه نويسي و کسب نظر آگاهان منتشر مي كنند در زير آن مقايسه اين نرخ با 10 سال، 20 سال و 30 سال پيش را هم بنويسند، و اضافه كنند كه درآمد نفت كمتر نشده جمعيت كشور هم كه نسبت به سال 1357 بيش از دو برابر نشده، پس چرا بايد بهاي دلار كه در سراسر جهان پايين مي رود در كشور ما 130 برابر آن سال (1357) شده باشد كمك به حل مسئله مي كند. يا اين كه اگر هنگام ثبت نام مدارس به جاي نقل خشک و خالي اطلاعيه هاي وزارت مربوط، در كنار آن بنويسند كه پولي شدن مدارس خلاف قانون اساسي و قانون تعليمات اجباري و تصميمات سال 1353 است، كار خرابتر نمي شود. يا چنانچه در زير خبر خصوصي شدن امور بيمارستانهاي صد ساله دولتي که به نقل از منابع رسمي درج مي کنند اشاره به قولهايي كه پس از انقلاب درباره درمان رايگان داده شده و در روزنامه هاي سالهاي 1358 و 1359 به چاپ رسيده بود اشاره كنند مسائل درمان پيچيده تر نمي شود. يا اين كه اگر بروند ببينند بر سر اراضي دولتي كه دولت موقت به ديپلمه هاي بيكار بخشيد چه آمده است؛ بذل و بخشش اراض ملي (متعلق به جامعه) پايان خواهد يافت، و همين طور مسئله گمركات، سيگار فروش بودن دولت (انحصار دخانيات) و .... اينها را «سابقه خبر» مي گويند و نوشتنشان در روزنامه نگاري حرفه اي اجباري است و به يادآوري و به حل مسائل كشور كمك مي كند. تا مسائل علني و شكافته نشود، تاملي در كار نخواهد بود و راه حلي به دست نخواهد آمد. چرا روزنامه هاي ما بمانند جرايد ساير كشورهاي داراي صفحات مقالات و نظرات ديگران (مخاطبان) نيستند؟. چرا روزنامه ها به مانند سابق (پيش از انقلاب) نمي روند هر ماه از محاضر ازدواج بپرسند که بالاترين مهر زنان در آن ماه چه ميزان بوده است تا جامعه متوجه شود و کنترل کند که اين همه زنداني ناشي از به اجراي ثبت سپردن مهر نداشته باشيم و صدها چراي ديگر. كار خبرنگار نشستن در تحريريه و تلفن كردن به منابع رسمي و گرفتن خبرهاي قرار داده شده در اينترنت و دريافت «اي ميل» هاي خبري و فاكس نيست، بايد در خيابانها و در ميان مردم باشد، به همان گونه كه ما بوديم. اينها اشاره كوچكي است به چند مورد كمبودهاي حرفه اي روزنامه هاي ما.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اديب الممالك فراهاني، ميرزا محمد صادق حسيني
شاعر و روزنامه نگار
سال و محل تولد: 1277 ه.ق - گازران از توابع فراهان اراك
سال و محل وفات: 1326 ه.ق در تهران
زندگينامه: ميرزا محمد صادق حسيني ملقب به اديب الممالك فراهاني شاعر و روزنامه نگارمعروف دوره قاجاريه كه بعد ها در عرصه شعر و روزنامه نگاري به شهرت رسيد، در سال1277 ه.ق در قريه گازران از توابع فراهان اراك به دنيا آمد. وي در نوجواني پدرش را ازدست داد و در اثر پريشاني وضع مادي به تهران آمد و پس از طي مدارج معمول آن زمان،فنون ادبيات فارسي و عرب را از اساتيد فن آموخت. ميرزا پس از چندي يكي از سرآمدان سخنور عصر خود گشت و مورد اكرام و توجه شاهزاده طهماسب ميرزا مؤيد الدوله قرارگرفت. ميرزا محمد صادق در سال 1309 ه.ق به اتفاق امير نظام گروسي كه دوست صميمي او بود وبه حكومت كرمانشاه منصوب شده بود به آن شهر رفت و تا سال 1313در كرمانشاه اقامت گزيد. وي سپس در سال 1314 به تهران بازگشت و از طرف مظفر الدينشاه لقب اديب الممالك را دريافت كرد. اديب الممالك در همان سال كه امير نظام بهپيشكاري كل آذربايجان منصوب شد به اتفاق او به تبريز رفت و در سال 1316 ه.ق روزنامه ادب را در اين شهر منتشر كرد. اديب در سال 1318 ه.ق از تبريز به قفقاز رفت و درآنجا با كمك احمد بيك آقايف قراباغي روزنامه ارشاد را به زبان تركي و فارسي منتشر نمود. وي پس از چندي روزنامه ادب را در مشهد منتشر ساخت و در سال 1324 روزنامه عراق عجم را در تهران تأسيس كرد. اديب الممالك مدتي نيز سردبير روزنامه ايران دولتيبود. وي در روزهاي انقلاب مشروطيت نقش فعالي بر عهده داشت و همزمان با صدور فرمان مشروطه و گشايش مجلس شوراي ملي به سردبيري روزنامه مجلس منصوب گرديد. سالهاي پاياني عمر اديب الممالك در وزارت دادگستري و عدليه گذشت ولي ويهمچنان فعاليت اصلي خود را روزنامه نگاري ميدانست. شهرت عمده اديب الممالك جداي از روزنامه نگاري و درج مقالات اديبانه، در شعر و شاعري بود و اين شاعر آزاده بهويژه در جريان نهضت مشروطيت اشعار و ترجيع بند هاي زيبايي سرود كه در بيداري وروشنگري مردم نقش زيادي داشت. اديب در سرودن گونه هاي مختلف شعري اعم ازقصيده ،مسمط و ترجيع بند تسلط كامل داشت و در اشعار خود وضعيت آشفته كشور دراواخر دوره قاجاريه و نفوذ بيگانگان در ايران را بطور كامل به نمايش گذاشته است : برخيز شتربانا بربند كجاوه كز چرخ همي گشت عيان رايت كاوه وز شاخ شجر برخاست آواز چكاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه وز ديده من بنگر درياچه ساوه وز سينه ام آتشكده پارس نمودار * ...امروز گرفتار غم و محنت رنجيم در داو فره باخته اندر شش و پنجيم با ناله و افسوس درين دير سپنجيم چون زلف عروسان همه در چين و شكنجيم هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجيم مائيم كه در سوك و طرب قافيه سنجيم جغديم به ويرانه هزاريم بگلزار * ...افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته خون دل ما رنگ مي ناب گرفته وز سوزش تب پيكر ماتاب گرفته رخسار هنر گونه مهتاب گرفته چشمان خرد پرده زخوناب گرفته ثروت شده بي مايه و صحت شده بيمار * اديب الممالك فراهاني در سال 1326 ه.ق در تهران در گذشت و در آستانهحضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد. از وي دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت به يادگار مانده است.
آثار: دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت
مشوق روزنامه هاي تك موضوعي ـ نقص قانون مطبوعات ما
نوامبر 2004 «پيتر كاكسPeter Cox» روزنامه نگار آمريكايي پس از دهها سال تلاش براي قبولاندن نظر خود كه برخي روزنامه ها بايد تك موضوعي شوند تا مردم تكليف خود را بدانند در 67 سالگي درگذشت.
كاكس كه قبلا سردبير يك روزنامه بزرگ بود به اين نتيجه رسيده بود كه روزنامه هاي تك موضوعي (تخصصي) بهتر مي توانند در رشته خود به جامعه خدمت كنند، مثلا روزنامه هاي ورزشي به ورزش، روزنامه هاي آموزش و پرورشي به بهبود كيفيت مدارس و روزنامه هاي پزشكي به پيشبرد اين علم و آشنا كردن مردم با علائم امراض و پيشگيري از ابتلاء به بيماري، و مخاطبان ضمن خريد يك روزنامه عمومي (حرفه اي ـ جامع)، برحسب علاقه به موضوع خاص، روزنامه و يا نشريات مربوط را هم خريداري خواهند كرد كه وسيعا درباره يك موضوع مطلب مي نويسند. كاكس مي گفت كه روزنامه هاي تك موضوعي هم حق دارند مطالب ديگر را بنويسند، اما به اختصار. وي اعانات دولت و موسسات ديگر را تنها حق نشريات تخصصي و داراي موضوعهاي محدود و مشخص مي دانست كه كمك به آموزش عمومي و رفع نياز اعضاي جامعه مي كنند. كاكس در اجراي نظر خود از سردبيري روزنامه عمومي دست كشيد و يك روزنامه مختص به اخبار و مطالب محيط زيست تاسيس كرد. روزنامه او، «مين تايمز»، از سال 1978 منتشر شد و داراي مطالب فراوان در باره زندگي در محيط زيست از خانه و غذا تا آب و دارو و رانندگي و ... بوده است.
نظريه كاكس در وطن ما تا حدي زياد به اثبات رسيده است. «همشهري» متعلق به شهرداري تهران يك روزنامه تخصصي و محلي است (نمي تواند سياسي نگاري كند) و با اين وجود، از نظر تيراژ در صدر روزنامه هاي ديگر قراردارد. در وطن ما، حسين انتظامي (مديركل اسبق مطبوعات داخلي، نماينده انتخابي مديران جرايد در هيات نظارت و مدير روزنامه همشهري) سالهاست كه تلاش مي كند متقاضيان نشريات، داشتن نشريه تخصصي را كه كمك بزرگي به ارتقاء معلومات عمومي است مد نظر بگيرند، ولي محصول اين تلاش تاكنون جزيي و محدود بوده است. در اين زمينه عيب از قانون مطبوعات است كه انواع نشريات تعريف نكرده است (نه از مجريان). روزنامه ارگان حزب، يك نشريه تخصصي است ولي مي بينيم كه در كشور ما، روزنامه هاي حزبي درست بمانند يك روزنامه حرفه اي و جامع عمل مي كنند، هرگونه مطلبي را مي نويسند ازجمله مطالب خانواده و كودك، سينما و تئاتر و جدول برنامه هاي تلويزيوني و .... چرا چنين است؟. براي اين كه قانون مطبوعات روزنامه حزب را تعريف نكرده است. اگر در سراسر جهان بگرديد، يك روزنامه حزبي بمانند روزنامه هاي حزبي ما نخواهيد يافت كه هر مطلبي را بنويسند. جاي هر مطلب در اين روزنامه ها نيست. اين روزنامه ها سخنگو و مبلغ حزب خود هستند و اشتباهات دولت (هر سه قوه، به علاوه قوه چهارم كه مطبوعاتند) را بايد بنويسند و تذكر دهند. در قانون مطبوعات جديد (جاري ـ مصوب 1364) همانند قوانين قديمي تر از جمله قانون مصوب سال 1334 از مطالب روزنامه ها به اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... ياد كرده است. اين تعاريف خيلي قديمي شده است. امروز، وقتي صحبت از «اجتماعي» مي شود يعني آنچه كه مربوط به زندگاني افراد جامعه است كه اخبار (نظر و رويداد) از همه رقم ازجمله سياسي (حكومتي) در دل آن است، پس بايد عبارت «اجتماعي نويسي» را در اين قانون دقيقا روشن ساخت. يك مورد ديگر، مطالب «فرهنگي»: اطلاع رساني و نشر انواع خبر از جمله اخبار و تفسيرهاي سياسي و اقتصادي در اين طبقه قرار مي گيرند. بنابراين، تا اين قانون توسط اصحاب حرفه و استادان مربوط تكميل نشود، تلاش حسين انتظامي و ديگران براي اصلاح مطبوعات ما به جايي نخواهد رسيد. اين قانون بايد شرايط متقاضي را هم تكميل كند. داشتن مدرك ليسانس و نداشتن پيشينه بد كافي نيست، براي انتشار نشريه عمومي و حرفه اي (نه تخصصي و حزبي) تجربه لازم است و در اختيار داشتن همكار باتجربه و سرمايه معين.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اديب الممالك فراهاني، ميرزا محمد صادق حسيني
شاعر و روزنامه نگار
سال و محل تولد: 1277 ه.ق - گازران از توابع فراهان اراك
سال و محل وفات: 1326 ه.ق در تهران
زندگينامه: ميرزا محمد صادق حسيني ملقب به اديب الممالك فراهاني شاعر و روزنامه نگارمعروف دوره قاجاريه كه بعد ها در عرصه شعر و روزنامه نگاري به شهرت رسيد، در سال1277 ه.ق در قريه گازران از توابع فراهان اراك به دنيا آمد. وي در نوجواني پدرش را ازدست داد و در اثر پريشاني وضع مادي به تهران آمد و پس از طي مدارج معمول آن زمان،فنون ادبيات فارسي و عرب را از اساتيد فن آموخت. ميرزا پس از چندي يكي از سرآمدان سخنور عصر خود گشت و مورد اكرام و توجه شاهزاده طهماسب ميرزا مؤيد الدوله قرارگرفت. ميرزا محمد صادق در سال 1309 ه.ق به اتفاق امير نظام گروسي كه دوست صميمي او بود وبه حكومت كرمانشاه منصوب شده بود به آن شهر رفت و تا سال 1313در كرمانشاه اقامت گزيد. وي سپس در سال 1314 به تهران بازگشت و از طرف مظفر الدينشاه لقب اديب الممالك را دريافت كرد. اديب الممالك در همان سال كه امير نظام بهپيشكاري كل آذربايجان منصوب شد به اتفاق او به تبريز رفت و در سال 1316 ه.ق روزنامه ادب را در اين شهر منتشر كرد. اديب در سال 1318 ه.ق از تبريز به قفقاز رفت و درآنجا با كمك احمد بيك آقايف قراباغي روزنامه ارشاد را به زبان تركي و فارسي منتشر نمود. وي پس از چندي روزنامه ادب را در مشهد منتشر ساخت و در سال 1324 روزنامه عراق عجم را در تهران تأسيس كرد. اديب الممالك مدتي نيز سردبير روزنامه ايران دولتيبود. وي در روزهاي انقلاب مشروطيت نقش فعالي بر عهده داشت و همزمان با صدور فرمان مشروطه و گشايش مجلس شوراي ملي به سردبيري روزنامه مجلس منصوب گرديد. سالهاي پاياني عمر اديب الممالك در وزارت دادگستري و عدليه گذشت ولي ويهمچنان فعاليت اصلي خود را روزنامه نگاري ميدانست. شهرت عمده اديب الممالك جداي از روزنامه نگاري و درج مقالات اديبانه، در شعر و شاعري بود و اين شاعر آزاده بهويژه در جريان نهضت مشروطيت اشعار و ترجيع بند هاي زيبايي سرود كه در بيداري وروشنگري مردم نقش زيادي داشت. اديب در سرودن گونه هاي مختلف شعري اعم ازقصيده ،مسمط و ترجيع بند تسلط كامل داشت و در اشعار خود وضعيت آشفته كشور دراواخر دوره قاجاريه و نفوذ بيگانگان در ايران را بطور كامل به نمايش گذاشته است : برخيز شتربانا بربند كجاوه كز چرخ همي گشت عيان رايت كاوه وز شاخ شجر برخاست آواز چكاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه وز ديده من بنگر درياچه ساوه وز سينه ام آتشكده پارس نمودار * ...امروز گرفتار غم و محنت رنجيم در داو فره باخته اندر شش و پنجيم با ناله و افسوس درين دير سپنجيم چون زلف عروسان همه در چين و شكنجيم هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجيم مائيم كه در سوك و طرب قافيه سنجيم جغديم به ويرانه هزاريم بگلزار * ...افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته خون دل ما رنگ مي ناب گرفته وز سوزش تب پيكر ماتاب گرفته رخسار هنر گونه مهتاب گرفته چشمان خرد پرده زخوناب گرفته ثروت شده بي مايه و صحت شده بيمار * اديب الممالك فراهاني در سال 1326 ه.ق در تهران در گذشت و در آستانهحضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد. از وي دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت به يادگار مانده است.
آثار: دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت
اديب الممالك فراهاني، ميرزا محمد صادق حسيني
شاعر و روزنامه نگار
سال و محل تولد: 1277 ه.ق - گازران از توابع فراهان اراك
سال و محل وفات: 1326 ه.ق در تهران
زندگينامه: ميرزا محمد صادق حسيني ملقب به اديب الممالك فراهاني شاعر و روزنامه نگارمعروف دوره قاجاريه كه بعد ها در عرصه شعر و روزنامه نگاري به شهرت رسيد، در سال1277 ه.ق در قريه گازران از توابع فراهان اراك به دنيا آمد. وي در نوجواني پدرش را ازدست داد و در اثر پريشاني وضع مادي به تهران آمد و پس از طي مدارج معمول آن زمان،فنون ادبيات فارسي و عرب را از اساتيد فن آموخت. ميرزا پس از چندي يكي از سرآمدان سخنور عصر خود گشت و مورد اكرام و توجه شاهزاده طهماسب ميرزا مؤيد الدوله قرارگرفت. ميرزا محمد صادق در سال 1309 ه.ق به اتفاق امير نظام گروسي كه دوست صميمي او بود وبه حكومت كرمانشاه منصوب شده بود به آن شهر رفت و تا سال 1313در كرمانشاه اقامت گزيد. وي سپس در سال 1314 به تهران بازگشت و از طرف مظفر الدينشاه لقب اديب الممالك را دريافت كرد. اديب الممالك در همان سال كه امير نظام بهپيشكاري كل آذربايجان منصوب شد به اتفاق او به تبريز رفت و در سال 1316 ه.ق روزنامه ادب را در اين شهر منتشر كرد. اديب در سال 1318 ه.ق از تبريز به قفقاز رفت و درآنجا با كمك احمد بيك آقايف قراباغي روزنامه ارشاد را به زبان تركي و فارسي منتشر نمود. وي پس از چندي روزنامه ادب را در مشهد منتشر ساخت و در سال 1324 روزنامه عراق عجم را در تهران تأسيس كرد. اديب الممالك مدتي نيز سردبير روزنامه ايران دولتيبود. وي در روزهاي انقلاب مشروطيت نقش فعالي بر عهده داشت و همزمان با صدور فرمان مشروطه و گشايش مجلس شوراي ملي به سردبيري روزنامه مجلس منصوب گرديد. سالهاي پاياني عمر اديب الممالك در وزارت دادگستري و عدليه گذشت ولي ويهمچنان فعاليت اصلي خود را روزنامه نگاري ميدانست. شهرت عمده اديب الممالك جداي از روزنامه نگاري و درج مقالات اديبانه، در شعر و شاعري بود و اين شاعر آزاده بهويژه در جريان نهضت مشروطيت اشعار و ترجيع بند هاي زيبايي سرود كه در بيداري وروشنگري مردم نقش زيادي داشت. اديب در سرودن گونه هاي مختلف شعري اعم ازقصيده ،مسمط و ترجيع بند تسلط كامل داشت و در اشعار خود وضعيت آشفته كشور دراواخر دوره قاجاريه و نفوذ بيگانگان در ايران را بطور كامل به نمايش گذاشته است : برخيز شتربانا بربند كجاوه كز چرخ همي گشت عيان رايت كاوه وز شاخ شجر برخاست آواز چكاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه وز ديده من بنگر درياچه ساوه وز سينه ام آتشكده پارس نمودار * ...امروز گرفتار غم و محنت رنجيم در داو فره باخته اندر شش و پنجيم با ناله و افسوس درين دير سپنجيم چون زلف عروسان همه در چين و شكنجيم هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجيم مائيم كه در سوك و طرب قافيه سنجيم جغديم به ويرانه هزاريم بگلزار * ...افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته خون دل ما رنگ مي ناب گرفته وز سوزش تب پيكر ماتاب گرفته رخسار هنر گونه مهتاب گرفته چشمان خرد پرده زخوناب گرفته ثروت شده بي مايه و صحت شده بيمار * اديب الممالك فراهاني در سال 1326 ه.ق در تهران در گذشت و در آستانهحضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد. از وي دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت به يادگار مانده است.
آثار: دههامقاله و ديوان اشعاري مشتمل بربيست و دو هزار بيت
اشرفالدين حسينى، سيدشمسالدين
روزنامه نگار و شاعر
سال و محل تولد: 1288 - قزوين
سال و محل وفات: 1352
زندگينامه: اشرفالدين حسينى قزوينى گيلانى, سيدشمسالدين محسن, فرزند سيد احمد. (1288-1352), روزنامه نگار و شاعر متخلص به ساعى. معروف به نسيم شمال. او در قزوين متولد شد. خواندن و نوشتن را را نزد شيخ عبدالرحيم قزوينى فرا گرفت. مقدمات صرف ونحو و منطق وبيان تا سطوح را از محضر ملاعلى طارمى برغانى صالحى در مدرسه صالحيه قزوين آموخت و در حدود سال 1305ق به عتبات رفت. در كربلا از حوزه علمى ميرزا علامه برغانى صالحى و ميرزا علينقى برغانى صالحى سالها بهره گرفت. در حدود سال 1310ق به قزوين بازگشت و در زنجان ساكن شد. عرفان و حكمت و رياضيات را نزد ميرزا ابراهيم مسگر زنجانى آموخت بعد به تبريز رفت ودر حدود سال 1313ق به قزوين مراجعت كرد و در مدرسه صالحيه مشغول تعليم و تعلم شد. در اين مدرسه با افكار آزاديخواهان آشنا شد. در سال 1316ق براى بار دوم عازم كربلا شد و به حوزه درس استاد خود ميرزا على برغانى ملحق گرديد. با سابقه ذهنى كه داشت مبارزات سياسى خود را در كربلا فعالانه آغاز كرد. سپس به ايران بازگشت و در رشت به شغل كتابت پرداخت و روزنامه «نسيم شمال» را از سال 1325ق تا انحلال مشروطه اول به طور غير مرتب انتشار داد. وى در گير ودار كشاكش ميان مشروطه خواهان و محمد على شاه و اطرافيانش در اشعارى كه مى سرود و در روزنامهاش چاپ مى كرد, از زشتكاريهاى شاه و طرفداران سلطنت مطلقه به شدت انتقاد مى كرد و آنان را به باد مسخره مى گرفت. با فتح تهران و غلبه آزاديخواهان به تهران آمد و با كمك مادى و معنوى محمد ولى خان سپهسالار در سال 1327ق انتشار «نسيم شمال» را ادامه داد. از آنجا كه روزنامه جنبه فكاهى و طنز آميز داشت, بيشتر مورد توجه مردم قرارگرفت و او شهرت زيادى كسب كرد. درشعر زبان محاوره را برگزيد و ضمن فكاهى بودن, جنبه طنزآميز و انتقادى داشت. در حقيقت سيداشرفالدين در نظم فارسى راهى گشود كه تا قبل از او كمتر به آن توجه داشتند. گويا در اواخر عمر به جنون مبتلا شد و دستاويزى شد تا اورا به تيمارستان انداختند. نسيم شمال در فقر و تنگدستى درگذشت.
آثار: اشعار وى بيش از بيست هزار بيت است كه خود او شمارى از آنها را در دفترى كه«باغ بهشت» نام دارد جداگانه منتشر كرده است. از ديگر آثارش: «ديوان» اشعار, كتاب مختصرى در حكمت كه در رشت چاپ شده است «عزيزو غزال»؛ «ارفع نامه»؛ «نهضت بانوان»؛ «تاريخ سلاطين ايران»؛ به نظم كه در تهران چاپ شده است؛ «بشارت ظهور».
تاريخ روزنامهنگاري در جهان
تاريخ روزنامهنگاري در جهان
اين روزها ميتوانيد آنها را در همه جا پيدا كنيد، در دورترين نقاط جهان، در بلوارهاي شهرهاي بزرگ، در كوچههاي باريك، در كيوسكها، در قايقها و كشتيهاي بادباني.
آنها تا خورده و يا لولهشده دست به دست ميشوند و گاه حكم پوشش را دارند كه به كار شبهاي سرد در پاركها ميخورند.
رسانهاي كه قرار بود دنيا را تغيير دهد، نخستين پرتو خود را در يكي از روزهاي سال 1605 در استراسبورگ آشكار ساخت (يك جمهوري آزاد در قرن شانزدهم).
البته يوهان كارولس (Johann carolus) چاپكار نميدانست روزنامه چنين كاركردي خواهد يافت. او روزنامه رليشن (Relation) را به چاپ رساند. رليشن يك واژه لاتين است كه از relatio به معني گزارش دادن مشتق ميشود و او به همين دليل اين نام را براي روزنامهاش برگزيده بود. او چهار فرمان رسانههاي مدرن را جاري ساخت. نخست آنكه رليشن نخستين روزنامه موضوعي بود و طيفي از موضوعات را پوشش ميداد و بنابراين جهاني بود، دوم آنكه متمركز بر عامه مردم بود و بنابراين آگهي داشت و بالاخره تعيينكنندهترين فاكتوري كه رليشن را به اولين روزنامه مدرن تبديل ساخت، تداوم آن در انتشار بود.
رليشن نخستين روزنامهاي بود كه به صورت هفتگي و به مدت هفتاد سال به زندگي خود ادامه داد. اما به هر حال، رليشن از بسياري جهات شبيه روزنامههاي امروزي نبود. در آن دوران پستچيها نقش تعيينكنندهاي در گردآوري اخبار داشتند، چرا كه آنها بودند كه خبرها را از دليجانها يا پيكهاي سواره ميگرفتند و از آنجايي كه در آن دوران خبرها به مفهوم اخص كلمه چندان زياد نبودند، هر چيزي كه ميرسيد به دست چاپ سپرده ميشد، بيآنكه حتي ويرايش شود. مقالات بهطور عمده با حروف سربي چيده ميشدند و با ماشينهايي كه از چوب ساخته شده بودند، به چاپ ميرسيدند.
گسترش در همه سو
چند سال طول كشيد تا روزنامهها در ساير كشورها هم پديدار شوند. نخستين روزنامه فرانسه تحت عنوان گزت (Gazette) در سال 1631 منتشر شد. روزنامه ديگري با همين نام در سال 1665 در انگليس منتشر شد كه در آغاز آكسفورد گزت (Oxford Gazette) خوانده ميشد. آكسفورد گزت در آكسفورد يعني در جايي كه دربار انگليس از ترس طاعون در آنجا مستقر شده بود، منتشر ميشد. اما وقتي دربار پس از يك سال به پايتخت بازگشت، اين روزنامه نيز نام خود را به لندن گزت تغيير داد.
در سوئد نخستين روزنامه با نام Post-och inrikes Tidningar در سال 1645 انتشار يافت. اين روزنامه سوئدي قديميترين روزنامهاي است كه هنوز تا امروز و ظاهراً بدون وقفه به انتشار خود ادامه داده است. [ديجيتال شدن همين روزنامه]
پنجاه سال بعد پاي روزنامه به آمريكا باز شد و آن زماني بود كه روزنامه پابليك اكرنسز (Public Occurrences) در سال 1690 در بوستون انتشار يافت.
بدبختانه اين روزنامه تنها يك شماره انتشار يافت و به سرعت توقيف شد و به همين دليل است كه تاريخ آغاز انتشار روزنامههاي مدرن آمريكا را سال 1734 ميدانند، يعني زماني كه ژورنال هفتگي نيويورك (New York Weekly Journal) منتشر شد.
هجده سال ديگر هم گذشت تا اينكه كاناداييها در سال 1752 به نخستين روزنامه خود يعني هاليفكس گزت (Halifax Gazette) رسيدند.
اما نخستين روزنامهها در بخش شرقي جهان در قرن نوزدهم با عنوان سيدني گزت و نيوساوت ادورتايزر (New South advertiser) در سال 1803 در استراليا منتشر شدند، يعني درست 15 سال پس از تشكيل تبعيدگاههاي جزايي در اين سرزمين.
اما روزنامه بمبئي ساماچار (Bombay samachar) از سال 1822 در هند منتشر شد. اين روزنامه به دو زبان انگليسي و گجراتي كه زبان شمال غربي هند است، منتشر ميشود.
ژاپنيها هم نخستين روزنامه خود را با نام نيچي- نيچي (Nichi-Nichi) در سال 1872 منتشر ساختند.
اما انتشار روزنامه و به عبارت بهتر تولد روزنامه به مفهوم امروزين آن در سال 1650 در لايپزيگ آلمان و با انتشار اينكومند زايتونگن (Einkommende Zeitungen) صورت گرفت. اينكومند زايتونگن 6 روز در هفته منتشر ميشد، چهار صفحه داشت و ابعاد آن حدود 5/31 در 17سانتيمتر بود. اگرچه انتشار روزنامهها در آغاز از نظر تعداد چشمگير نبود، اما آلمانيزبانها به حدي كه بخواهند بخوانند، روزنامه در اختيار داشتند. در پايان قرن هفدهم حدود هفتاد روزنامه آلماني زبان در آلمان منتشر ميشد كه كمي بيشتر از كل روزنامههاي منتشره در بقيه اروپا در آن دوران بود. اين روزنامهها كه تيراژهايي در حدود 300 تا 400 نسخته داشتند، توسط 200هزار تا 250 هزار نفر خوانده ميشدند. از آنجا كه همه مردم قدرت خريد روزنامه نداشتند، روزنامهخواني در آن دوره يك تجربه مشترك بود و علاوه بر اين، يك سوم جمعيت قادر به خواندن و نوشتن بودند. آنانكه روزنامه ميخريدند در كافهها، خانهها و قرائتخانهها (reading rooms) براي ديگران روزنامه ميخواندند و درباره آخرين خبرها و تحولات با هم بحث ميكردند. پروفسورها و معلمها هم از گزارشهاي روزنامهها براي دروس و سخنرانيهاي خود استفاده ميكردند.
ارتقاي سطح سواد و آموزش منجر به استقبال بيشتر از روزنامهها شد و مردم براي هزينه كردن در مورد رسانهاي كه عطش آنها را نسبت به اطلاعات فرو مينشاند، رغبت و تمايل بيشتري از خود نشان دادند. حدود سال 1800 بود كه Hamburger Unpartheyische Correspondent براي خود 51 هزار مشتري دست و پا كرد. چهارهزار نسخه از اين روزنامه هامبورگي كه براي اروپاييها به يك منبع معتبر خبري تبديل شده بود، به كشورهاي ماوراي بحار ارسال ميشد و اين روزنامه توانست نخستين روزنامهنگاراني را كه فقط از طريق روزنامهنويسي امرار معاش ميكردند، گرد خود جمع كند.
چاپ به مثابه بالهاي روزنامه
فرا رسيدن قرن نوزدهم نشان داد هيچ چيز ياراي ممانعت از غلبه و پيشروي روزنامهها را ندارد. بروز روشهاي صنعتي كاغذسازي در ميانه قرن نوزدهم و تركيب مطالب محتوايي با آگهيها باعث شد تا در عرصه روزنامهها سنگپايه تازهاي از جنبه هزينهها بنيان نهاده شود. قيمت روزنامهها به شدت پايين آمد و به اين ترتيب هر كسي قادر به خريد روزنامه شد. پيشرفت در عرصه تكنولوژيهاي چاپي هم به روزنامهها بال و پر داد تا به رسانهاي جمعي تبديل شوند.
فردريك كونيگ (Friedrich Koenig) مخترع در سال 1814 نخستين ماشين با دو سيلندر چاپ را كه با نيروي بخار كار ميكرد، اختراع كرد و آن را در اختيار تايمز لندن قرار داد. اين ماشين ميتوانست 1100 ورق در ساعت چاپ كند و به اين ترتيب بود كه در بحث 28 نوامبر 1814 چهارهزار نسخه از تايمز لندن را در چند ساعت چاپ كرد و به اين صورت بود كه عبارت <ماشينهاي چاپ اتوماتيك سيلندري> متولد شد.
خبرهاي شكست و نابودي ارتش ناپلئون در ژوئن 1815 در واترلو توسط همين ماشينهاي چاپ سيلندري چاپ شد و در سال 1845 بود كه شركت ماشينن فابريك اگسبرگ (Maschinenfabric Augsburg) تأسيس شد و تا سال 1872 توانست 750 ماشين چاپ اتوماتيك سيلندري را در آلمان و خارج از آلمان به فروش برساند.
اما در همين قرن نوزدهم شاهد يك نوآوري ديگر علاوه بر ماشين چاپهاي اتوماتيك سيلندري- هم هستيم و اين بار هم اين تايمز لندن بود كه در استفاده از آن پيشتاز بود. جان والتر سوم (John walter III) نخستين ماشين چاپ سيلندري را براي روزنامه ساخت و اين اختراع به نام ماشين چاپ والتر معروف شد.
مدتي بعد در نمايشگاه جهاني وين در سال 1873 شركت ماشينن فابريك اگسبرگ، ماشين كوچكتري را عرضه كرد كه بر اساس اصول ماشين والتر كار ميكرد، اما كار با آن راحتتر بود و ميتوانست 12 هزار ورق در ساعت پشت و رو چاپ كند.
رشد سريع در عرصه چاپ روزنامه باعث شد تا ماشينن فابريك اگسبرگ- كه امروز كارخانه پلائن مان رولند است- به فكر ساخت ماشين چاپ بيفتد و به اين ترتيب بود كه روتاپلانا در سال 1897 به عنوان يك ماشين رول مطرح شد. اما نخستين ماشين سيلندري براي روزنامه در سال 1899 موجوديت يافت و درسال 1912 بود كه اين شركت نخستين ماشين رول افست را بر اساس پتنت پيشتاز افست يعني كاسپار هرمن (Caspar Hermann) ساخت. او بعدها هم در ساخت نخستين افست رول كه توسط مان رولند توليد شد، نقش عمدهاي ايفا كرد. در حال حاضر بيش از يك سوم روزنامههاي جهان با ماشينهاي افست مان رولند چاپ ميشوند.
18000 روزنامه در جهان
در پيشروي پيروزمندانه روزنامهها كه چهار قرن است ادامه دارد، نه تنها روشها و فرايندهاي توليد دستخوش تغيير شده، بلكه خود روزنامهها نيز دچار دگرگونيهاي اساسي شدهاند.
روزنامهها از همان روزهاي اوليه كه خبرهايشان را پستچيها ميآوردند و بدون ويرايش و كنترل و افزودن تحليل و تفسير در استراسبورگ به چاپ ميرساندند، به تدريج به سوي تبديل شدن به رسانههاي جمعي حركت كردند تا رسانههايي باشند كه از آزادي مطبوعات در سراسر جهان دفاع ميكنند، با تحولات عظيم اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در طول قرنها همگام بوده و گاه به اين تحولات شكل هم دادهاند.
روزنامه در چهارصدمين سال تولد خود به رسانهاي تبديل شده است كه از جنبه شيوههاي عرضه روزنامهنگارانه مطالب بسيار ثروتمند است، بسيار آسان خوانده ميشود، از تصاوير و صفحهآرايي مطلوب برخوردار شده و بيش از يك ميليارد نسخه از آن در 200 كشور حضور دارد و در زماني كه اين مقاله نوشته ميشود، انجمن جهاني روزنامهها 18 (WAN) هزار روزنامه از سراسر جهان را نمايندگي ميكند و اين در حالي است كه 6500 مورد از آنها هم جزو روزنامههاي يوميه هستند.
روزنامه در عصر اطلاعات
روزنامهها اكنون مدتي است كه از سوي راديو، تلويزيون و اينترنت به چالش كشيده شدهاند. اما با اين همه هنوز فرجام تيره و تاري كه براي روزنامهها پيشبيني ميشد، رقم نخورده است.
روزنامههاي الكترونيك و چاپي اكنون به طرز مسالمتآميزي با يكديگر زندگي ميكنند و هيچگاه كميت چاپ به اندازه امروز نبوده است. اما با اين همه، بسياري از روزنامهها و به ويژه در سالهاي اخير در كشورهاي صنعتي غرب دچار افت درآمد و از دست دادن خوانندگان خود شدهاند. آگهيها به سوي اينترنت سرازير شده و نسل شيفته اينترنت هم رو به گسترش است. آيا روزهاي پرشكوه روزنامهها رو به پايان است؟
شكوفايي روزنامه در چين و هند
در اين نكته ترديدي نيست كه صحنه رسانهاي دستخوش تغيير شده است و اين تغييرات باز هم ادامه خواهد يافت. در حالي كه مصرف رسانهاي از آغاز قرن بيستم از حدود 10 ساعت به 60 ساعت در هفته در سراسر جهان رسيده، دست روزنامهها خالي مانده است. اما هنوز نميتوان گفت كه چشمانداز فراروي روزنامهها كاملاً تيره است. طبق گزارشي كه انجمن جهاني روزنامهها منتشر ساخته است، درآمد آگهيهاي روزنامهها در سال 2003 دو درصد نسبت به سال 2002 افزايش يافته و پيشبيني ميشود كه اين روند صعودي تا سال 2006 ادامه يابد. انجمن جهاني روزنامهها همچنين گزارش داده كه تيراژ روزنامهها هم در سطح جهاني در همين سال 2003 در مقايسه با سال 2002 حدود 12/0 درصد افت داشته است. اما اين افت تيراژ در برخي از كشورهاي صنعتي از طريق توسعه بازار جبران شده است. چين با فروش روزانه 85 ميليون نسخه روزنامه صاحب عنوان پرتيراژترين كشور از نظر مصرف روزانه روزنامه است و اين در حالي است كه اين رقم براي هند-كه در مكان دوم جهاني قرار دارد- 72 ميليون نسخه در روز است.
نگاهي به كشورهاي ديگر ميتواند پتانسيل روزنامهها را به تصوير بكشد: در سيرالئون فقيرترين كشور جهان كه سطح بيسوادي در آن 85 درصد است، روزنامهها از سال 1997 به بعد مثل قارچ در حال روييدن هستند. اين كشور در سال 1997 داراي 12 روزنامه بود و اين در حالي است كه اكنون در سال 2005 داراي 50 نشريه است.
در افغانستان سطح سواد 20 درصد است، اما در سال 2002 در اين كشور حدود 265 نشريه منتشر ميشد كه 150 مورد آن در كابل پايتخت آن توزيع ميشد.
در سنگال با كمبود خريدار براي روزنامهها مواجه هستيم و اين بسيار طبيعي است، چون قيمت يك روزنامه معادل قيمت يك كيلو برنج است، اما با اين همه روزنامهها كماكان در سنگال خوانده ميشوند: 60 درصد مردم، روزنامهها را قرض ميگيرند.
توليدكنندگان روزنامهها و مفاهيم تازه روزنامهها در عصر اطلاعات به كدام سو خواهند رفت؟
روزنامهها چهارصد سال است كه در سراسر جهان در حال شكل دادن به افكار عمومي هستند و هنوز جزو شكلهاي محبوب و معتبر رسانهاي در عرصه اطلاعرساني به حساب ميآيند. حفظ اين موقعيت، اصليترين چالش توليدكنندگان روزنامهها است.
بر اساس يافتههاي تازهترين پژوهش انجمن جهاني روزنامهها كه در زمينه فرايندهاي روزنامهاي صورت گرفته است، تيموتي بالدوين (Timothy Baldwin) مديركل اين انجمن ميگويد: امروزه مديران روزنامهها بيش از هميشه اين تمايل را از خود نشان ميدهند تا با اتكا به نوآوريها و استراتژيهاي متفاوت به جذب خوانندگان بيشتري بپردازند. بسياري از روزنامهها در جهت پاسخ دادن به نيازهاي مخاطبان خود به تغيير قطع رو آورده و چاپ تمام رنگي را در دستوركار خود قرار دادهاند. آنها با نوآوريهاي گوناگون درصدد جذب نسل جوان نيز هستند و يكي از اين روشها چاپ نسخههاي رايگان براي متروها و قطارها است.
درآمد تبليغات در روزنامههاي رايگان ظرف يك سال 5/1 درصد افزايش داشته است و ظرف 5 سال به 6/22 درصد خواهد رسيد.
مترو اينترنشنال ناشر سوئدي نشريه رايگان مترو روزانه 5/5 ميليون نسخه از نشريه خود رادر 16 كشور توزيع ميكند و به همين خاطر است كه ميتوان گفت هنوز روزنامهها در آينده موفق خواهند ماند.
روزنامه بر اساس تقاضا
وقتي انسان در سرزمين مادري خودش نيست، داشتن يك روزنامه آشنا، آرامشبخش است.
و شايد به همين دليل باشد كه مسافران هتلهاي مختلف دنيا از سرويس Newspaper Direct اينچنين استقبال ميكنند.
اين سرويس 200 روزنامه از 35 كشور جهان با 30 زبان را در اختيار علاقهمندان به روزنامهها قرار ميدهد. ريشه اين ايده به كانادا بازميگردد و توسط يك شركت مستقر در ونكوور از سال 1999 عملياتي شده است. اين شركت كه يك دفتر هم در نيويورك دارد، روزنامهها را از سراسر دنيا به صورت ديجيتالي در اختيار روزنامهخوانان قرار ميدهد.
هر كه با اين شركت قرارداد منعقد كند، امكانات سختافزاري و نرمافزاري بهرهبرداري از چنين سرويسي را دريافت ميكند و به اين ترتيب به مخاطبان اين فرصت را ميدهد تا روزنامههاي دلخواه خود را از اينترنت دانلود كرده و از آنها پرينت بگيرند. روزنامههايي كه به اين ترتيب ظرف چند دقيقه دانلود ميشوند، در قطع 3 A هستند، دورو پرينت گرفته ميشوند و از نظر شكل صفحات عين روزنامه اصلي (چاپي) هستند.
استفاده از اين سرويس علاوه بر هتلها، اكنون در كتابخانهها، مؤسسات پژوهشي، خطوط هوايي و دريايي نيز عموميت يافته است.
نويسندگان: سوزان استينل،استفن كوبس و برژيت ايزنلوفل
ترجمه دكتر يونس ُشكرخواه
نگاهی به مطبوعات ایران در دوره رضاشاه
ا كودتای رضاخان فصل تازهای از دوران سیاه سكوت آغاز شد كه تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. در این دوره، سایهی ارعاب و وحشت رضاخانی نه تنها بر دستگاه سیاسی ـ نظامی كه در حوزهی اندیشه نیز سنگینی میكرد. زمانی كه رضاخان در تلاش بود تا ضمن سلطه و كنترل كامل بر فرهنگ و سنن جامعه آن را به گونهای دلخواه شكل دهد، با بسط مبانی تئوریك و قلمرو علمی مدرنیته، ایمان و معنویت مردم را به چالشی نابرابر فراخواند. این سلسله اقدامات، از كشف حجاب تا مجالس خطابه و عزاداری را در بر میگرفت. به علاوه، از آن جا كه در پی واكنشهای مطبوعات، قدرت این نهاد برای رضاخان معلوم شده بود، كوشید تا این رسانه را به عنوان ابزار تبلیغ و تحكیم دولت استبدادی درآورد. از این رو،آن دسته از مطبوعات كه در راستای رسالت خویش با نقادی هیئت حاكمه، نقش تاریخی خود را رقم میزدند، مشمول سانسور و توقیف شدند. البته روند سانسور از دوران وزارت جنگ آغاز و تدریجاً به موازات رشد قدرتش شدیدتر گردید، به طوری كه در ایام سلطنت، مطبوعات مطلقاً یك سویه، جهتدار، و دولتی بودند و فضای تكصدایی بر مطبوعات كشور حاكم بود. اگر با سیری كوتاه مطبوعات این دوره را مورد مداقه قرار دهیم، خواهیم دید كه دورهی وزارت جنگ، دورهی نخستوزیری و دورهی سلطنت رضاخان هر كدام به مثابه حلقهای از فرایند سانسور مطلق قلمداد میشود كه به اختصار به آنها میپردازیم.
۱) دورهی وزارت جنگ.
آن گاه كه در شب ۲۰ فوریه ۱۹۲۱ (۱۲۹۹ شمسی) كودتای سوم اسفند صورت گرفت، ایران و به تبع آن مطبوعات، وارد عهد جدیدی گردیدند.در این برهه سیدضیاء عضو مؤثر سیاسی كودتا ـكه تا سالهای قبل، برای آزادی مطبوعات مبارزه میكرد! ـ به مدد این پیشآمد، به نخستوزیری رسید. او بر خلاف رویهی قبلی و یا شاید تحت تأثیر رضاخان، دستور توقیف جراید را صادر كرد و نیز عده زیادی از روزنامهنگاران را به بند كشید. ۱ به طوری كه جز روزنامهی ایران، روزنامهی دیگری انتشار نیافت. مدیر این روزنامه مینویسد: «حكومت كودتا در یكی، دو روز، همه سرجنبانان را دستگیر كرد ... پس معلوم شد كه این حركت یك حركت حزبی و مرامی و مسلكی نبوده است، بلكه مراد آن بود كه در ایران سرجنبانی كه بتواند حرف خودش را بزند، یا لایحهای بنویسد باقی نماند... قرار بود مؤسس كودتا همه جراید را ببندد و تنها روزنامه ایران را كه مدیرش من بودم باقی بگذارد و ماهی هزارتومان به روزنامه كمك كند و من و ایشان دست به دست یكدیگر بدهیم. این پیشنهاد روز قبل از نشر بیان نامه آقای سیدضیاءالدین و تشكیل دولت از طرف خود ایشان... به من شد و من به دلایلی نپذیرفتم.» ۲
در این میان با نخستوزیری سیدضیاء، رضاخان نیز كه مقام وزارت جنگ را احراز كرده بود، برنامهاش را با هوشیاری كامل به پیش میراند. او خوب میدانست كه روزنامهنگاری و مطبوعات مهمتـرین و بلكه مشخصترین وسیلهی نفوذ و تحصیل قدرت سیاسی در ایران آن روز محسوب میشد، لذا برای رسیدن به جایگاه مورد نظر، نگاه خویش را به این زاویه معطوف كرد. بدین ترتیب، نخستین برخورد میان رضاخان و مطبوعاتیان در اولین سالگرد كودتای ۱۲۹۹، هنگامی رخ داد كه شماری از روزنامهها به انتقاد از كودتا و دستاندركاران آن پرداختند و جویای مسبب اصلی كودتا شدند. ۳ این موضعگیری مطبوعات، شدیداً وزیر جنگ را برآشفت تا آن جا كه در سوم اسفند ۱۳۰۰ اعلامیهای منتشر كرد و خود را مسبب اصلی كودتا خواند و صریحاً به روزنامهنگاران هشدار داد كه چنانچه روزنامهای مطلبی را در این زمینه منتشر كند، مدیر و نویسندهی آن را مجازات خواهد كرد.
در پی انتشار این اعلامیه، مطالبی در مطبوعات كشور از جمله روزنامهی نجات ایران در رد اولتیماتوم نگاشته شد، و همین كار باعث شد كه بار دیگر ، سردار سپه در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۰۰ ابلاغیهی شدیداللحنی صادر نماید و در آن تهدید كند كه بعدها قلم مخالفین را میشكنم و زبان میبرم. ۴ هر چند پس از این اقدام، حكومت نظامی عرصه را بر اهل قلم تنگ و تاریك ساخت؛ با وجود این، گروهی از روزنامهنگاران بیباك، نه تنها خاموش ننشستند بلكه اقدامات سركوبگرایانهی سردار سپه را مورد اعتراض قرار دادند. اما از آنجایی كه آنها فاقد هرگونه امنیت جانی بودند، به ناچار به همراه عدهی دیگری از آزادیخواهان و منتقدین سردار سپه، در سفارت روس متحصن شده، علیه وی شروع به فعالیت نمودند.
این تحصن اگر چه به بار ننشست، لیكن رضاخان را نسبت به تأثیر و نفوذ مطبوعات هوشیار كرد. از آن به بعد او كوشید به نحوی از انحاء ـ خصوصاً با توسل به تهدید و تطمیع تعدادی از مدیران ـ جراید را به سوی خود جلب نموده، آنگاه به مدد آنها به قبضه قدرت بپردازد.
از جمله وقایعی كه حساسیت رضاخان را نسبت به مطبوعات نشان می دهد، واكنش وی به مندرجات روزنامهی «حقیقت» دربارهی اختلاسهای سردار اعتماد، رئیس قورخانه و انتقاد و اعتراض به سوءاستفاده افسران از موقعیت خود میباشد. با توجه به این اعتراض و انتقاد، رضاخان از رئیس الوزرا خواست تا روزنامهی مزبور را توقیف كند. او به مشیرالدوله (رئیسالوزرا) پیغام داد كه یا روزنامه حقیقت را توقیف كنید یا میسپارم كه دیگر به دربار راهتان ندهند. مشیرالدوله هم كه بجز كنارهگیری راهی در مقابل خود نمیدید، استعفا داد. ۵
به هر حال، مداخلات فزایندهی رضاخان در تمامی امور كشور، بار دیگر باعث شد تا مطبوعات، دورهی اعتراضات جدیدی را علیه او شروع كنند. این واكنش سبب شد تا برخی از روزنامهنگاران از جمله فلسفی، مدیر حیات جاوید؛ حسین صبا، مدیر ستارهی ایران؛ هاشم خان محیط، مدیر روزنامهی وطن مورد ضرب و شتم شدید قرار گیرند.
به دنبال این اعمال غیر قانونی،آیتالله مدرس طی سخنانی قلمرو و اختیارات مجلس را در خصوص عزل پادشاه، رئیسالوزرا، و وزیر جنگ ترسیم نمود. نطق شجاعانهی مرحوم مدرس، دگربار قوتی تازه به دستاندركاران مطبوعات داد؛ به طوری كه موج تهاجمات مطبوعات مخالف، علیه رضاخان به راه افتاد، و این تهاجمات به حدی بود كه سردار سپه را وادار به استعفا كرد.
سردار سپه، پس از استعفا، با مانورهای متقلبانه وانمود كرد كه وجود او برای اثبات وامنیت كشور لازم و ضروری است. با توجه به این اقدامات، محمدحسن میرزا ولیعهد و قوام السلطنه از رضاخان خواستند كه در مجلس حاضر شود و متعهد گردد كه بعد از این، مطابق قانون اساسی رفتار نماید. به این ترتیب، برای نخستین بار سردار سپه در مجلس حاضر شد و ضمن نطقی به خواستههای نمایندگان تن در داد. ۶
این شكست رضاخان ـكه وی آن را از تحریكات قوام میدانست ـ منجر به تحولاتی در سیاستهای وی گردید كه از آن جمله كنار آمدن با فراكسیون سوسیالیست مجلس به رهبری سلیمانمیرزا اسكندری بود. در پی این اتحاد، روزنامههای وابسته به سوسیالیستها و سردار سپه، قوام را مورد حمله قرار دادند. قوام نیز بار دیگر به تصویب طرح قانون هیئت منصفهی مطبوعات در مجلس پای فشرد، لیكن مجلس در این باره اقدام قابل توجهی انجام نداد. بدین مناسبت،جمعی از روحانیون در برابر مطبوعات هتاك و وابسته به سردار سپه مواضعی را اتخاذ نمودند كه در نتیجه، دكانها بسته شد و عدهای از روحانیون در مسجد جامع اجتماع كردند. تحصن علما از چند جهت تبلیغات مثبتی در پی داشت: نخست این كه قانون هیئت منصفهی مطبوعات در چهارده ماده به تصویب رسید، دوم آن كه ممیز مطبوعات در وزارت معارف تعیین شد. ۷ به هر روی، رضاخان به مدد مطبوعات وابسته به خود همچون كوشش، تجدد، ناهید و گلشن درصدد بود تا افكار عمومی را علیه قوام تحریك نموده،بستر نخستوزیری خویش را فراهم آورد.
۲) دورهی نخستوزیری.
رضاخان در دورهی نخستوزیری نیز همچون گذشته از مطبوعات استفادهی ابزاری مینمود. او به واقع دریافته بود كه روزنامه مهمترین وسیلهای است كه میتواند موجبات شكست یا پیروزیش را فراهم سازد. از این رو، به انحای مختلف میكوشید تا تمامی جراید را با خود همصدا سازد. او طبق عادت همیشگی از طریق مطبوعات فرمایشی و وابسته به خود، موج گستردهای از تبلیغات جهتدار را علیه احمدشاه آغاز كرد و وانمود ساخت كه مردم خواهان جمهوری هستند، اما هوشیاری مدرس، بار دیگر خواب را از چشم رضاخان ربود. مدرس با بسیج اقلیت در داخل مجلس و مردم و روحانیون در خارج، شروع به مقابله با جریان جمهوری رضاخانی كرد. این مخالفت باعث شد تا جراید همچون گذشته به دو دسته تقسیم شدند: یك گروه آنها كه از ترس زور، طرفدار سردار سپه و جمهوری قلابی او بودند، و دستهی دیگر با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه علیه جمهوری، متفق بودند.
یكی از جراید مخالف جمهوری سردار سپه، روزنامهی فكاهی «قرن بیستم» به مدیریت میرزادهی عشقی بود، كه او نیز سرانجام، پس از سانسور شمارههایی از این روزنامه، به دستور رضاخان ترور گردید. پس از این واقعه، مرحوم مدرس به روزنامه نویسانی كه خود را طرفدار وی میشمردند، پیشنهاد نمود كه در مجلس شورای ملی، تحصن كنند و برای كسب امنیت و مصونیت قانونی مداخله مجلس را تقاضا كنند؛ در نتیجه، عدهای از روزنامهنگاران مخالف در مجلس تحصن كردند. این تحصن مدتی نزدیك به سه ماه طول كشید تا این كه با ورود تیمورتاش به كابینه، وی با زعمای اقلیت مجلس وارد مذاكره شد و در پایان كار، سردارسپه خود شخصاً به مجلس آمده، با مدیران جراید به گفت و گو نشست. ۸
رحیمزاده صفوی نیز به نمایندگی از جانب مدیران جراید، خواستههای آنان را كه اكثراً در ارتباط با امنیت جانی، حقوقی و مصونیت قانونی بود، به تفصیل بیان نمود. هر چند تحصن پایان یافت، ولی سه روز بعد از آن، رحیمزاده صفوی دستیگر و چون فراكسیون اقلیت تهدید به استیضاح دولت نمود، با مداخلهی تیمورتاش آزاد شد. ۹
به هر حال، با توجه به نقش و كاركرد فزایندهی وسائل ارتباط اجتماعی، به ویژه مطبوعات در این دوره و درك و فهم این مهم از سوی رضاخان ـ كه همواره كانون تهدیدی برای او به شمار میآمد ـ باعث شد كه به دستور نخستوزیر، تمامی جراید اقلیت به محاق توقیف افتد و بار دیگر، حلقهی تنگتری از سانسور پدید آمد.
۳) دورهی سلطنت.
با آغاز سلطنت رضاشاه در سال ۱۳۰۴ (ه. ش) حلقهی نهایی سانسور مطبوعات كامل شد و استبداد قبل از مشروطه، به نوعی شدیدتر، در جامعه حكمفرما شد. در آن هنگام هیچ روزنامهای جرأت نداشت علیه حكومت كوچكترین انتقادی داشته باشد؛ به طوری كه میتوان گفت، حتی به كار بردن واژهی كارگر در مطبوعات جرم تلقی میشد؛ چه آن كه به تعبیر حاكمیت، كارگر وسیله تبلیغ كمونیسم بود. ۱۰
بنابراین،تنها روزنامههایی چاپ و منتشر میشدند كه توجیهگر نیات و اهداف حكومت بودند.
در این مقطع، هر چند اثری از مطبوعات مخالف یافت نمیشد، لیكن حساسیت رضاشاه نیز نسبت به مندرجات و مطالب روزنامهها فزونی یافت و پایههای قدرتش محكم شد. به همین منظور نیز وظیفهی نظارت بر امور مطبوعاتی به شهربانی واگذار گردید. البته، باید اذعان نمود كه تا قبل از این اقدام، سانسور مطبوعات به عهدهی مدیران و سردبیران بود. آنها با سپردن تعهدنامه خود این كار را به عهده داشتند. ۱۱ اما پس از مدتی شهربانی خود رأساً كار سانسور را بر عهده گرفت و كلیهی مدیران جراید مجبور شدند، برای درج هرگونه مطلبی در آغاز اجازه بازرسی مطبوعات را كسب نمایند. ۱۲ در این دوره بسیاری از جراید به دلیل چاپ شعر و یا حدیثی كه احیاناً از آن معنای مخالفی برداشت میشد، تعطیل شدند. ۱۳
به همین دلیل، كمتر روزنامهای را میتوان سراغ گرفت كه در این دوره حداقل یك بار توقیف نشده باشد، به علاوه همین شرایط در خصوص مطبوعات خارج از كشور كه مضامین آنها به امور ایران مرتبط میشد نیز صادق است. رضاخان از طریق نمایندگان سیاسی ایران در كشورهای خارجی، دامنهی سانسور مطبوعات را گسترش داده بود. چنانچه مطلبی بر خلاف میل و منافع حكومت در یكی از روزنامههای خارجی به چشم میخورد، حكومت ایران، در جهت تكذیب و یا تقاضای توقیف و محاكمه مدیر روزنامه، و یا حتی قطع روابط اقدام مینمود. به طوری كه به دلیل مندرجات مجله فكاهی «اكسلسیور» فرانسه، رابطه ا یران را با آن كشور قطع نمود. ۱۴
به هر روی، تنها مطبوعاتی ماندند كه در جهت ثبات و تحكیم پایههای استبداد رضاخانی حركت میكردند. پس از سلطهی كامل سانسور و سایهی سنگین سكوت در عرصهی مطبوعات داخلی و خارجی مربوط به اوضاع ایران و نیز سركوب ایلات و عشایر، همچنین حذف رجال قدرتمند و ذینفوذ كشور، گام بعدی استبداد در پیشبرد پروژهی تكمیل دیكتاتوری برداشته شد. حذف مذهب و روحانیت،هدف اصلی این اقدام بود. زیرا او خوب میدانست دو مقولهی مذهب و روحانیت، از اصلیترین موانع بازدارندهای است كه بر سر راه او قرار دارند. لذا در كنار اقدامات عملی چون بر كنار داشتن روحانیون از ادارهی امور مردم، از طریق ایجاد محدودیت در برگزاری مراسم مذهبی، كوشید با بهرهگیری از روشنفكران غربزده و از طریق ترویج و نشر مظاهر پوستهای تمدن غرب در قالب ادبیات، مطالب درسی، و یا از طریق ترویج لباس و مد غربی، به تدریج سنتهای فكری و رفتاری جامعه ایران را كه براساس مذهب شكل گرفته بود، متحول سازد؛ زیرا انتظار داشت با رنگ باختن و سست شدن اعتقادات مذهبی جامعه، از نفوذ و قدرت حاملان و مروجین مذهب نیز در جامعه كاسته شود. ۱۵ پس از این رهگذر، از مطبوعات به عنوان ابزار تبلیغاتی برای نیل به اهداف، مدد گرفته شد. این دوره كه شروع رواج برخی مجلات سبك و سرگرم كننده نیز بود، تا شهریور ۱۳۲۰ به طول انجامید و بار دیگر با سقوط استبداد، مطبوعات ایران توانستند تا مدتی در فضای نسبتاً آزادتری انتشار یابند.
پژوهشگر: طهمورث قاسمی
پانوشتها: .
۱. حمید مولانا، سیر ارتباطات اجتماعی در ایران، دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۹۷.
۲. ملكالشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج ۲، امیركبیر، تهران، ۱۳۷۱، ص ۱۰.
۳. عبدالرحیم، ذاكرحسین، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۰، ص ۸۶.
۴. همان، ص ۸۷.
۵. ملكالشعرای بهار، پیشین، ج۱، ص ۲۰۹.
۶. همان، ص ۲۴۱.
۷. همان، ص ۲۴۶.
۸. علیرضا روحانی، اسنادی دربارهی وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان، فصلنامهی گنجینه اسناد، شمارهی ۲۹ و ۳۰، بهار و تابستان ۱۳۷۷، ص ۱۰۵.
۹. همان.
۱۰. عبدالرحیم ذاكر حسین، پیشین، ص ۱۱۹.
۱۱. علیرضا روحانی، پیشین، صص ۱۱۷، ۱۱۸.
۱۲. همان، سند شماره ۱ / ۸، صص ۱۱۰ و ۱۱۱.
۱۳. همان، سند شماره ۹، ص ۱۱۱.
۱۴. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۳، ص ۴۶.
۱۵. علیرضا روحانی، پیشین، سندهای شماره ۲۱، ۲۲، ۲۳، صص ۱۲۰ و ۱۲۱.
.منبع: نهضت امام خمینی و مطبوعات رژیم شاه، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تاریخچه چاپ و چاپخانه های مطبوعات در ایران
وقتی به تاریخ چاپ و چاپخانه مراجعه میکنیم، با دو نام چاپخانه «فاروس» و «روشنایی» روبهرو میشویم. چاپخانه فاروس در اواخر دوره قاجار در خیابان لالهزار تاسیس شد. در آن روزگار که تهران از لحاظ جغرافیایی و شهری به توپخانه و سنگلج و شاپور و عودلاجان منتهی میشد، لالهزار خیابان جدیدی بود که در شمال میدان توپخانه ساخته شد. با پیدایش خیابان لالهزار اولین مراکز تفریحی و هنری نیز در این خیابان ساخته شد؛ ساختمان گراندهتل، تماشاخانه گراندهتل و مطبعه فاروس از جمله مراکزی بود که در این خیابان تاسیس شدند.
مطبعه یا چاپخانه فاروس با دستگاههای چاپ سنگی و دستگاههای هندلی، به نوعی اولین مرکز چاپ کتاب و مطبوعات آن زمان بود که در پی آن چاپخانه روشنایی نیز به وجود آمد. به گفته یکی از روزنامهنگاران قدیمی، این دو چاپخانه - به خصوص روشنایی- بیشتر در کار چاپ کتاب بودند. و امروز اگر جستوجو کنیم با کتابهایی روبهرو میشویم که پشت آن ها نام چاپخانه روشنایی به چشم میخورد.
«علی بهزادی» روزنامهنگار قدیمی و سردبیر مجله «سیاهوسپید» در ادامه نقل حکایت چاپخانهها، به زمان پهلوی اول اشاره دارد و اضافه میکند: «در آن زمان روزنامههایی چون ستاره ایران، نوبهار، شفق سرخ و رعد اگرچه عنوان روزنامه را داشتند ولی بیشتر هفتگی بودند و هر کدام چاپخانه خود را داشتند. آن موقع تقریباً اکثر روزنامهها خودشان چاپخانه داشتند و تمام آن ها نشریات صبح بودند و روی همین حساب چاپخانهها امکانات آن را نداشتند که دو روزنامه صبح را با هم چاپ کنند.»
«عباس مسعودی» با «اطلاعات» اولین روزنامه عصر را درآورد و بعد از او نیز «کیهان» همین رویه را ادامه داد و بعدها هر دوی این ها تبدیل به اولین روزنامههای حرفهای پرتیراژ کشور شدند. دکتر بهزادی: «تا قبل از این دو روزنامه، اکثر روزنامهها با تیراژ پایین هزارتایی در چاپخانههای ابتدایی یا چاپخانه خودشان درمیآمدند؛ چاپخانههایی مجهز به ماشین دوورقی یا نهایت سهورقی که این روزنامهها را در 4 صفحه و طی 10 ساعت چاپ میکردند. در چاپ دستی تیراژ پایین بود و یک نفر باید کنار دستگاه میایستاد و ورق میداد. بعدها خود ما در چاپخانه مسعودسعد دستگاه ششورقی آوردیم که بیشتر کاغذ و ملزومات اداری را چاپ میکرد. این ماشین ششورقی امروز به درد موزهها میخورد و اثری از آن در دنیای چاپ دیده نمیشود. ماشینهای دوورقی و سهورقی و ششورقی یا برقی بودند یا هندلی و یک نفر باید تا آخر کار دسته ماشین را میچرخاند. بیشتر ماشینهای چاپ از آلمان وارد میشد. تا قبل از آن تک و توک دستگاهی از روسیه آورده بودند، ولی بیشتر ماشینها از آلمان میآمد. آلمانیها هنوز هم سرآمد دستگاههای چاپ هستند. بعدها در این زمینه موسسه نوریانی وارد عمل شد و با اخذ نمایندگی هایدلبرگ بهترین دستگاههای چاپ را وارد کرده و به صورت اقساط این ماشینها را واگذار میکرد. یکی دیگر از چاپخانههای معروف مطبوعات در دهه چهل و پنجاه چاپخانه زندگی بود.»
این روزنامهنگار قدیمی درباره چاپخانه «زندگی» میگوید: «ما در دهه چهل و پنجاه با چاپخانه زندگی کار میکردیم. این چاپخانه بیشتر در کار چاپ مجله بود. مجلههای ما یک روز جلوتر از روز مقرر چاپ میشد تا بتوانیم با توزیع آن به طور همزمان در تهران و شهرستانها روی دکه باشیم.
هزینه چاپ یک مجله در صفحات معمول (28 تا 32 صفحه) چیزی نزدیک به سه هزار تومان میشد. تازه با این رقم در آن وقت میتوانستی یک روزنامه چهار صفحهای را تا ده شماره منتشر کنی. آن زمان پول زیادی برای نوشتن و حقالتحریر رایج نبود. برای هر شماره پول خودش لازم بود و این جور نبود که یک دفعه با یک رقم بزرگ ده شماره را از لحاظ هزینه بیمهکنی و با خیال راحت کارت را ادامه بدهی. علاوه بر این ها هنوز رنگ و چیزی به نام صفحات رنگی باب نشده بود و بیشتر نشریات با صفحههای سیاه و سفید چاپ میشدند و نهایت برای جلد از رنگهای آبی و قرمز استفاده میشد.»
اولین مجله رنگی یا به اصطلاح «سهرنگ» مجله اطلاعات ماهانه بود و به همین خاطر هم تیراژ خوبی پیدا کرد. چاپ آن با دستگاه هایدلبرگ بود. هایدلبرگ یکی از بهترینها در صنعت چاپ به حساب می آمد. البته موسسه اطلاعات بعدها با وارد کردن دستگاه «هلیوگراور» انقلاب بزرگی را در مطبوعات به وجود آورد. این موسسه با دستگاه هلیوگراور و کاغذ گلاسه، مجلههای اطلاعات هفتگی و اطلاعات جوانان را چاپ میکرد. البته این دستگاه به درد نشریات تیراژ پایین نمیخورد و نشریاتی با تیراژ بالاتر از آن استفاده می کردند.
دکتر بهزادی: «اشاره کردم که همیشه تیراژ است که دستگاه چاپ میآورد. البته این مجلات موسسه اطلاعات هم با آن کیفیت و دستگاه تمامرنگی نبود و تنها یک فرم یا دو فرم هشت صفحهای رنگی درمیآمد و الباقی سیاه و سفید بود. کیفیت کاغذ هم خوب بود. بعدها موسسه کیهان هم مجله زن روز را با یک فرم خوب و شیک درآورد که در نوع خود منحصر به فرد بود. موسسه کیهان هم در آغاز کار با یک چاپخانه معمولی در خیابان چراغ گاز شروع کرد و بعدها این موسسه به همراه اطلاعات بنیانگذاران چاپ جدید و دستگاه رتاتیو بودند. در کنار این ها چاپخانهها هم رو به پیشرفت رفتند و با وارد کردن و تجهیز به دستگاههای هایدلبرگ و افست، مطبوعات ما چهره حرفهایتری به خود گرفت. در دهه پنجاه، همایون صنعتی با ایجاد چاپخانه افست در اول جاده هراز و نصب بیش از ده دستگاه افست، تحول بزرگی را در صنعت چاپ و بهبود کیفیت چاپ کتاب و مطبوعات به وجود آورد. به هر حال تا آنجا که یادم است بیشتر نشریات ما در آغاز با چاپ ابتدایی و سنگی در 2 صفحه و 4 صفحه شروع کردند و امروز با فرمهای رنگی به 98 و 100 صفحه رسیدهاند.»
این گزارش یکی از مطالب پرونده روزنامهنگاری در ایران، ماهنامه «نسیم هراز» (شماره ۲۰) بود که به دلیل محدودیت صفحات، مجال انتشار نیافت و حالا علاقه مندان می توانند آن را در «خبرنگاران صلح» بخوانند.
اولین ها در مطبوعات ایران
اولین روزنامه ایران (دوره محمدشاه قاجار)
نام نشریه: اخبار شهر، کاغذ اخبار
نوع و روش: خبری
مدیر: میرزا محمدصالح شیرازی
منشی و دستیار مدیر: محمدجعفر شیرازی
محل انتشار: تهران
زبان: فارسی
قطع: طول 40 سانتیمتر و عرض 24 سانتیمتر
نشانه و تصویر: مصور نیست ولی در سرلوحه آن نشان دولتی ایران، علامت شیر و خورشید و شمشیر نقش بسته است.
تعداد صفحات چاپی: 2 صفحه. صفحه اول اخبار ممالک شرقیه، صفحه دوم اخبار ممالک غربیه
خط: تیترها به خط نسخ، متن به خط نستعلیق
چاپخانه: میرزا اسدالله باسمهچی (فارسی)
چاپ: سنگی
فاصله انتشار: ماهنامه
وابستگی: دولت ایران
تاریخ انتشار: رمضانالمبارک 1252 هجری قمری، اولین شماره در روز دوشنبه محرمالحرام 1253 هجری قمری برابر با اول ماه مه 1837 میلادی
توضیحات: این روزنامه تا سه سال عمر کرد و آخرین شماره آن در سال 1256 هجری قمری (برابر با 1840 میلادی) منتشر شد.
اگرچه نام «کاغذ اخبار» به عنوان اولین روزنامه ایران ثبت شده و در پی آن نیز روزنامههایی چون: وقایعاتفاقیه، عروهالوثقی و روزنامه دولت عِلیه ایران و بعدها نشریات دیگر که در استانبول و دهلی چاپ میشدند و همچنین روزنامههای زمان رضاشاه؛ اما هیچ کدام به صورت یومیه و رسمی ترتیب انتشار نداشتند و گاه به صورت ماهانه بودند و روزنامه اطلاق میشدند. اولین روزنامههای رسمی کشور که با استقبال مردم روبرو شده و توانستند در تمام طبقات و لایههای اجتماعی برای خود خواننده پیدا کنند روزنامه های «اطلاعات» و «کیهان» بودند که به طور روزانه چاپ و پخش میشدند. شماره اول روزنامه اطلاعات عصر یکشنبه 19 تیرماه سال 1305 خورشیدی منتشر شد و شماره نخست روزنامه کیهان نیز در تاریخ 6 خرداد 1321 وارد جامعه مطبوعات شد.
اولین روزنامهنگار ایران
بیشک «محمدصالح شیرازی کازرانی» با نشریه کاغذ اخبار به عنوان اولین روزنامهنگار ایرانی نام خود را در تاریخ مطبوعات جاودانه کرده است. او در زمره دومین گروه محصلان اعزام شده به خارج از کشور بود و کاغذ اخبار را در عهد قاجار منتشر کرد. نوشتههای میرزا صالح به ویژه گزارش اش از سفر خود در سال 1227 قمری به اصفهان، کاشان، قم و تهران نشانگر ذوق و دانش و همچنین علاقه او به نگارش و روزنامهنگاری است. او بعدها در سال 1230 قمری برای تحصیل به انگلستان رفت و پس از چهار سال تحصیل در آن دیار و آموختن زبانهای خارجی انگلیسی و فرانسه و تاریخ و فن چاپ و حکاکی و طرز تهیه دوات، به ایران برگشت. او بعدها طی گزارشی با عنوان «سفرنامه انگلیس» به شرح رنجهای خود طی سفر برای تحصیل پرداخت و آن را به چاپ رساند.
اولین مجله
«مجله» به نشریهای اطلاق میشود که کوچک تر از روزنامه، با صفحات بیشتر است و روی آن جلد میخورد. سابقه چاپ اولین مجله در ایران به دوره قاجار و مجلهای به نام «فلاحت مظفری» بر میگردد که محتویات آن درباره کشاورزی است. این مجله در سال 1318 قمری برابر با 1900 میلادی از سوی «اداره کل فلاحت» به چاپ رسید.
با توجه به این مجله، فلاحت شاید عنوان اولین مجله را یدک میکشد اما به طور کلی اولین مجله سراسری ایران که مورد توجه عموم قرار گرفت و خوانندههای بیشماری داشت مجله «اطلاعات هفتگی» است. این مجله با امتیاز اخذ شده در سال 1319، اولین شمارهاش در فروردین 1320 خورشیدی با سردبیری «احمد شهیدی» و به بهای تک شماره 2 ریال، منتشر شد. اطلاعات هفتگی مجلهای مصور، غیرسیاسی و متین و از آغاز جزو مجلههای پرتیراژ بود.
اولین مجله رنگی
«اطلاعات ماهانه» (1327 شمسی). این مجله برای نخستین بار در ایران روی جلد مجله عکسهای تمامرنگی چاپ کرد.
اولین جنگ قلمی مطبوعات ایران
اولین جنگ قلمی و برخورد مطبوعاتی، بین دو روزنامه کیهان و اطلاعات و بر سر ماجرای تیراژ و مقام اولی به وجود آمد. این برخورد در زمستان سال 1340 اتفاق افتاد و در آغاز خیلی ملایم شروع و بعد خیلی تند و افشاگرانه دنبال شد. این دو روزنامه در سالهای فعالیت خود قبل از این برخورد همواره به دنبال رقابت و برتری خبری از یکدیگر بودند و سعی میکردند تیتر یک خود را با اخبار اختصاصی منتشر کنند و به قول روزنامهنگاران شاغل در هر دو موسسه: به همدیگر بزنند و از یکدیگر خبر نخورند.
در زمستان 1340 طی بازدید دانشجویان دانشکده بازرگانی تهران از روزنامه اطلاعات و جلسه پرسش و پاسخ با مدیرمسوول که در سالن کنفرانس موسسه برگزار شد، «عباس مسعودی» درباره تیراژ اطلاعات اعلام کرد که از روزنامه کیهان جلوتر هستند و همین جرقهء اولین جنگ قلمی را زد. سرمقالههایی با عنوان «اشتباه است» و «اشتباه نیست» به ترتیب در روزنامه کیهان و اطلاعات نوشته و پاسخ داده شد و در نهایت حرف به جایگاه رسید. در آن زمان اطلاعات متهم به حمایت از سوی دربار بود و از این بابت کیهانیها نوشتند: «افتخار میکنیم که در پیدایش کیهان همه طبقات و افراد مردم ایران از شخص اول مملکت تا افراد عادی شریک و سهیم بودند. هدف این است که تیراژ کیهان را در بیستمین سال انتشار (سال بعد یعنی 1341) به دویست هزار برسانیم.»
عباس مسعودی در جواب نوشت: «ما از خدا میخواهیم به این تیراژ برسید و جواب ما این نبود. ما نوشتیم چاپخانه و سازمان کیهان با هزینه دربار صورت گرفت و جواب دادید به شرکت سهامی شخص اول تا فرد عادی و این جواب ما نبود!» به هر حال این نوشتنها و پاسخها به جاهای باریک و اطلاعات آماری رسید و در آن همدیگر را متهم به جعل اخبار کردند و نمونهها آوردند که خبرها را از اخبار یکدیگر جعل و به صورتی دیگر نقل کردهاند. این ماجرا در بهمنماه همان سال (1340) با پادرمیانی «امیراسدالله علم»، «زینالعابدین رهنما» و چند نفر دیگر از رجال مطبوعاتی فروکش کرد و طی سرمقالههایی با عنوان «عدهای به ما میگویند به این مبارزه خاتمه بدهید» به پایان رسید و مدیران هر دو روزنامه با هم ملاقات و آشتی کردند.
اولین مجله سینمایی
اولین نشریه سینمایی ایران را «علی وکیلی» صاحب «گراند سینما»، با عنوان «نمایشات سینما» و در سال 1309 خورشیدی منتشر کرد. این مجله به صورت ماهانه در میآمد و اخبار سینمای ایران و برنامه گراند سینما و «سینما سپه» را اعلان میکرد: «خبرهایی با عنوان سینماهای دایر طهران و پروگرامهای فعلی». این نشریه در شماره دوم همان سال تعطیل شد.
«هوشنگ گلمکانی» سردبیر مجله «فیلم»، درباره اولین مجلات سینمایی به مجله «هالیوود» اشاره میکند که «علی اصغر میرمعز» در اوایل دهه بیست به عنوان مدیرمسوول و سردبیر آن را منتشر کرد. این مجله چهار یا پنج سال به صورت نامرتب درآمد و بعد از آن تعطیل شد. گلمکانی همچنین درباره مجلات حرفهای سینمایی، به نشریات: پیک سینما، جهان سینما و تئاتر، ستاره سینما و فیلم و هنر اشاره میکند.
اولین نشریه ادبی
اولین مجله ادبی، مجله ادبی «دانشکده» به مدیریت و سردبیری «ملک الشعرای بهار» بود. مجلات «ارمغان» وحید دستگردی و «مهر» مجید موقر نیز در دوره ای کوتاه منتشر شدهاند. اما تنها نشریه ادبی معروف و ماندگار آن سالها مجله «یغما» بود که مدیرش دکتر «حبیبالله یغمایی» سی و پنج سال آن را منتشر کرد و خود در روزهای آخر به صورت دردناکی در اوج فقر جان سپرد.
اولین مجله کودکان
اولین مجله حرفهای کودکان در تاریخ مطبوعات، مجله «کیهان بچهها» است. تا قبل از آن در حوالی سال 1330 شمسی مجلهای به نام «بازی» مخصوص دانشآموزان درآمد که بیشتر از سه شماره دوام نیافت و تعطیل شد. اولین شماره مجله کیهان بچهها توسط موسسه کیهان در تاریخ ششم دیماه سال 1335 در تیراژ بیست هزار نسخه و با قیمت پنج ریال منتشر شد، که مورد استقبال قرار گرفت و فعالیت اش تاکنون ادامه داشته است.
کیهان برای جذاب کردن این مجله، بیشتر خطاطان و نقاشان وارد را به کار گرفت و بعد از چند شماره به تیراژ پنجاه هزارتایی رسید؛ مجلهای که با مطالب خواندنی و جذاب مورد استقبال تمام کودکان و دانشآموزان ابتدایی و حتی متوسطه بود.
اولین نشریه و مجله زنان
«سیدفرید قاسمی» در کتاب «اولینهای مطبوعات ایران» (چاپ «نشر آبی») درباره نخستین نشریه اختصاصی زنان در ایران، به نشریه «دانش» اشاره میکند. او صاحب امتیاز و ناشر این روزنامه را «خانم دکتر کحال» معرفی میکند و به قلم خود او در معرفی نشریه اش اینگونه مینویسد: «دانش روزنامهای است اخلاقی، علم خانهداری، بچهداری، شوهرداری، مفید به حال دختران و نسوان و به کلی عاری از سیاست و پلتیکهای سیاسی مملکت که از آن ها سخن نمیگوییم. تاریخ انتشار دانش، ماه رمضان 1328 قمری است.»
تا قبل از سال 1332 خورشیدی نشریات و مجلهها و روزنامهها به صورت رسمی در اجتماع حضور نداشتند و بیشتر خوانندگان نشریات را طبقه خاصی از جامعه تشکیل میدادند و به قول معروف نشریات بیشتر در میان روشنفکران دست به دست میشد. روزنامه دانش و دیگر جراید عهد قاجار و پهلوی اول نیز از این قاعده مستثنی نبودند و بیشترشان به دلیل کمبود خواننده از بین رفتند و تنها نامی از آن ها باقی ماند. بعد از سال 32 و رونق مطبوعات ایران و همهگیر شدن آن ها در اجتماع، مجله هفتگی «زن روز» توانست جایگاه ویژهای در میان طبقه زنان پیدا کرده و به عنوان اولین مجله حرفهای زنان، نام خود را ماندگار کند. مجلهای که انتشارش تا به امروز ادامه داشته است. مجله هفتگی زن روز در سال 1343 توسط موسسه کیهان منتشر شد. آن هم با سردبیری «مجید دوامی» که تخصصش بالا بردن تیراژ مجلات و روزنامهها بود. این مجله خیلی زود توانست در میان بانوان جامعه - به خصوص زنان شاغل- جایگاهی پیدا کند و خریدن آن در میان زنان به صورت مد درآمد. زن روز پس از آن که رقیبان را پشت سر گذاشت، از مسابقه تیراژ کنارهگیری کرد و به صورت مجلهای لوکس با کاغذ خوب و تصاویر رنگی، پرصفحه و پرآگهی درآمد.
اولین پاورقی و داستان در نشریات
اولین پاورقی معروف مطبوعات ایران داستان «ده نفر قزلباش» نوشته «حسین مسرور» است که برای اولین بار در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. شاید این اولین و آخرین پاورقی در یک روزنامه یومیه بود و بعدها دیگر تکرار نشد و این شکل داستانها به مجلات منتقل شدند. از اولین پاورقینویسان معروف ایران میتوان به «حسینقلی مستعان» و «جواد فاضل» اشاره کرد که در دهههای بیست و سی شمسی خوانندگان بیشماری را با داستانهای خود جذب نشریات میکردند.
اولین کاریکاتوریست مطبوعات
بیشک در این زمینه باید به نام «محسن دولو» اشاره کرد. مطبوعاتیان قدیمی به او لقب «پدر کاریکاتور ایران» دادهاند. او بزرگترین کاریکاتوریست و طراح مطبوعات ایران در دهه بیست و سی بود و علاوه بر طراحی در نشریات، آفیشهای سینمایی را نیز نقاشی کرده و به تصویر میکشید. او برنده جایزه بهترین کاریکاتور در نمایشگاه جهانی مونترال کانادا شد و بعدها مجلهای به نام «کاریکاتور» را نیز منتشر کرد.
اولین مجلات طنز
از اولینهای مجلات طنز دنیای مطبوعات ما میشود به مجله «بابا شمل» مهندس رضا گنجهای اشاره کرد. این مجله عمر کوتاهی داشت و بعد از آن معروفترین مجله دنیای طنز، مجله «توفیق» بود که برادران توفیق آن را منتشر میکردند و این نشریه دارای شهرت و تیراژ بالایی بود. این نشریه در حوالی سال 1347 گرفتار تیغ توقیف شد و مدیران آن طی اعلانی تیتر زدند: «توفیق تو قیف شد!»
یکی دیگر از مجلات معروف طنز مطبوعات در سالهای بعد از انقلاب، مجله «گل آقا» بود که «کیومرث صابری فومنی» آن را منتشر میکرد.
اولین نمونه های شخصی گرایی
در حوالی دهه بیست و سالهای بعد از کودتای 1332، اکثر کسانی که درخواست امتیاز نشریه میکردند، در انتخاب نام روزنامه و مجله به مشکل بر میخوردند و در نهایت نام خانوادگی خود را انتخاب میکردند. در این زمینه میشود به مجله طنز «توفیق» اشاره کرد که برادران توفیق نام خانوادگی خود را بر آن گذاشتند. «لطفالله ترقی» (پدر گلی ترقی، نویسنده معروف) با مجله «ترقی»، حبیبالله یغمایی با یغما و ملک الشعرای بهار با روزنامه «نوبهار» از دیگر نمونههای این کار بودند.
اولین آگهی ها
وضعیت آگهی و رپرتاژهای اقتصادی از آغاز در مطبوعات ایران وضعیت ناخوشایندی داشته است. در روزگار قبل از شهریور بیست، صاحبان جراید به سراغ افراد ثروتمند میرفتند و یک شماره درباره آن ها مبهم مینوشتند تا از این نمد کلاهی برای خود به دست بیاورند. اگر فرد ثروتمند تسلیم خواسته آن ها میشد گزارش در شماره دوم به خوبی و خوشی تمام میشد؛ در غیر این صورت با هدف باجخواهی، حالت افشاگرانه و کوبنده میگرفت و تا رسیدن به منظور به شمارههای دوم و سوم میکشید!
در اواسط دهه چهل و برنامه صنعتی کردن و کارخانههای مونتاژی که یکی در پی دیگری تاسیس میشد، وضع به همان صورت بود و روزنامهها و مجلات برای گرفتن آگهی گاه به اشخاص حمله میکردند. در آن روزگار این ثروتمندان پی به اهمیت جراید نبرده بودند و بیشتر با تلویزیون و رادیو کار میکردند. اما پس از این که عکس سوسکی در نوشابه فلان کارخانه نوشابهسازی چاپ شد، یا گزارش کور شدن رانندهای پشت فرمان اتومبیلی به هنگام تصادف و خرد شدن شیشه جلو به چاپ رسید، حساب کار دستشان آمد تا آگهیهای مفصل خود را به جراید سرازیر کنند؛ تا مثلاً فردای آن روز خبر تصادف تکذیب و به خارج انتصاب داده شود و در پی آن گزارش شود که: شیشه جلوی اتومبیلهای فلان کارخانه سکوریت است!
به هر حال روزنامهنگاران اقتصادی و بخش آگهیها همیشه به دنبال اینگونه خبرها بودند و گه گاه با گذاشتن سه نقطه در فلان خبر ناگوار، به سراغ صاحبان صنایع میرفتند و حساب را تسویه میکردند تا نشریه از خون اقتصادی برای ابقا عقب نماند. این کار عجیب و غریب نیست. در همه کشورهای پیشرفته روزنامهها و مجلات رپرتاژ آگهی چاپ میکنند و صاحبان صنایع هم داوطلبانه آگهی میدهند.
اولین تشکل ها و اولین آژانس خبری
J4p-در ادامه معرفی اولین های تاریخ مطبوعات در ایران، به معرفی اولین کانون و سندیکا و پاتوقهای مطبوعاتی می پردازیم. سپس داستان تاسیس روزنامه «اطلاعات» را خواهیم خواند. با ما همراه باشید.
انجمن صنفی مطبوعات: اولین انجمن مطبوعات در سالهای بعد از شهریور بیست و روی کار آمدن «محمدرضا پهلوی» به وجود آمد. محل آن در خیابان منوچهری و کوچه «اربابجمشید» بود و اعضای آن روزنامهنگاران و مدیرانی چون: احمد دهقان و دکتر نامدار و محمدعلی مسعودی و دکتر فاطمی و عباس مسعودی بودند.
این انجمن به نوعی اولین تشکل حرفهای مطبوعات بود و بزرگ ترین اتفاق آن تشییع جنازه «محمد مسعود» مدیر و نویسنده روزنامه «مرد امروز» بود. تا قبل از این انجمن، گروههای دیگری در دنیای مطبوعات شکل گرفته بود که بیشتر کارهای سیاسی میکردند و شامل گروههای چپ و راست بود.
کانون مدیران مطبوعات: بعد از ماجرای 28 مرداد 1332، گروهی از مدیران جراید و مجلههای معروف آن زمان دور هم جمع شده و پایهگذار جریانی به نام «کانون مطبوعات ایران» شدند. این گروه بیشتر مدیران را در خود جای داده و از روزنامهنگاران خبری نبود. مدیرانی چون: دکتر رحمتالله مصطفوی (روشنفکر)، نعمتاله جهانبانونی (فردوسی)، دکتر علی بهزادی (سپید و سیاه)، احمد و حمید هاشمی (اتحاد ملی)، ابوالفضل مرعشی (اتحاد ملل)، عبدالکریم طباطبایی (هفتهنامه و سالنامه دنیا)، علیاکبر صفیپور (امید ایران) و دکتر عسگری (مجله خوشه).
این افراد در آن زمان مؤثرترین و معروفترین نشریات را در دست خود داشتند و اثر گذار بودند. این گروه هم طی سالهای بعد دوامی نیافت و از دور خارج شد.
انجمن مطبوعات: در اواسط دهه چهل، دولت به مطبوعات اعلام کرد به شرطی به آن ها کمک میکند که دور هم جمع شوند. بنابه این اعلام، مدیرانی چون: دکتر مصباحزاده و عباس مسعودی و امیرانی با نشریات خود (کیهان و اطلاعات و مجله خواندنیها) وارد این حلقه شدند و روزنامهنگاران و مدیران دیگر با پیروی از این افراد «انجمن مطبوعات» را به وجود آوردند.
تا قبل از این مصباحزاده و مسعودی و امیرانی به هیچ گروه و دستهای بها نمیدادند و در این بازیها شرکت نمیکردند. حضور آن ها باعث شد تا روزنامهنگاران این انجمن را جدی بگیرند و وارد جمع آن ها شوند؛ طوری که تعداد افراد عضو این انجمن به چهل نفر رسید و همه این ها نشان از سفارشی بودن این تشکل داشت. افراد عضو هفتهای یک بار دور هم جمع میشدند و بیشتر اوقات به صحبت میگذشت. انجمن در مسائل سیاسی دخالت نمیکرد و در این زمینه کاربردی نداشت به همین خاطر خیلی زود منحل شد و از بین رفت!
سندیکای نویسندگان: این سندیکا با ایده و سفارش «داریوش همایون» شکل گرفت. اگر چه نام سندیکا با «نویسندگان» گره خورده بود اما فقط روزنامهنگاران و نویسندگان جراید حق عضویت در آن را داشتند. این سندیکا بعدها شکل حرفهای گرفت تا به عنوان اولین تشکیلات حقوقی و صنفی روزنامهنگاران دوام پیدا کند. تا آن زمان، بیشتر مشکل در عضویت و کنار هم قرار گرفتن مدیران و سردبیران و روزنامهنگاران بود. مدیران هیچ وقت راضی به حضور در کنار روزنامهنگاران نبودند و روی همین اصل اختلافات زیاد بود. اما تشکیل سندیکا پایانی بر این جبههگیری بود و توانست همه این افراد را جذب خود کند. محل آن نزدیک خیابان رامسر بود و همین سندیکا اعتصاب بزرگ 60 روزه مطبوعات را در دوران انقلاب ترتیب داد.
لابی هتل مرمر (پاتوق مطبوعاتیها): لابی هتل مرمر در دهه پنجاه یکی از پاتوقهای بزرگ مطبوعات بود. بیشتر سردبیران و روزنامهنگاران معروف پس از پایان کار روزانه در این محل جمع میشدند و به تبادل ایده و نظر میپرداختند. با شروع انقلاب و پیروزی آن، این پاتوق از سکه افتاد و دیگر شاهد حضور روزنامهنگاران نبود و به مرور از رونق افتاده و فراموش شد.
اولین مرکز اخبار و اطلاعات ایران
در حوالی سالهای 1299 و 1300 شمسی روزنامههای زیادی در تهران منتشر میشد و هر کدام برای خود شهرتی برهم زده و مشتریان خاص خود را داشتند. با توجه به این تراکم و نامهای معروف، هیچکدام طی روزگار دوام نیافتند و دولت مستعجل بودند؛ عدهای روشنفکر که در ایران یا خارج تحصیل کرده بودند و با این پشتوانه سواد به دنبال روزنامه هم بودند. مانند: ملکالشعرا بهار (روزنامه نوبهار و تازهبهار)، فرخی یزدی (روزنامه طوفان)، سیدضیاء طباطبایی (رعد، برق، شرق)، علیاکبر داور (مرد امروز)، میرزاده عشقی (قرن بیستم)، سلیمان میرزا اسکندری (روزنامه سیاست) و چند تن دیگر که شهرت زیادی در این کار پیدا کردند.
«عباس مسعودی» نیز یکی از این جوانان بود. او سواد و تحصیلات آکادمیک و تجربه دانشگاههای خارجی را نداشت. از کارگری در حروفچینی چاپخانه شروع کرده و طی آن به روزنامهنگاری و خبرنگاری علاقهمند شده بود. در آن زمان جوانهایی که به کارهای مطبوعاتی علاقه داشتند امتیاز روزنامه میگرفتند. گرفتن امتیاز شرایط دشواری نداشت؛ کافی بود متقاضی از سوی دو نفر از معتمدین و افراد سرشناس محلی با یک گواهی تایید شود که «فردی متدین و صاحب صلاحیت است» و آن را با تقاضای خود به «شورای عالی معارف» میفرستاد. شرط خاصی درباره سن و سال و تحصیلات وجود نداشت و همان خواندن و نوشتن کفایت میکرد.
عباس مسعودی وقتی دید تهران از روزنامه و مجله اشباع شده، کار دیگری به فکرش رسید. یک کار ابتکاری که در ایران سابقه نداشت: او به جای تقاضای روزنامه و چاپ آن، تصمیم گرفت یک «خبرگزاری» تاسیس کند. مسعودی قلم روزنامهنگاران معروف آن زمان مانند دشتی و بهار و عبدالرحمن فرامرزی را نداشت، اما در عوض برنامهریز و مدیر خوبی بود. او وقتی مشکلات مدیران روزنامهها درباره تهیه خبر را مشاهده کرد تصمیم گرفت یک «مرکز اخبار و اطلاعات» راهاندازی کند. او با خواندن زندگینامه «شارل هاواس» (موسس نخستین آژانس خبری جهان) به این فکر افتاد چیزی شبیه به آن را در ایران درست کند. با این ترتیب هر روز صبح به عنوان خبرنگار راهی وزارتخانهها و ادارات دولتی میشد و برای جمعآوری خبر از این اتاق به آن اتاق سرک میکشید. در حین این رفت و آمدها با مدیران روزنامهها آشنا شده و با آن ها وارد گفتوگو شد و قرار شد برای آن ها هم خبر تهیه کند.
با پیشرفت کار، یک اتاق کوچک در یک ساختمان قدیمی در خیابان «علاءالدوله» (فردوسی امروز) اجاره کرد. صبحها دنبال خبر میرفت و هنگام ظهر به همان اتاق بر میگشت و خبرها را پاکنویس میکرد و ارائه میداد. او برای اینکه خبرها شبیه هم نشده و با یک قلم و انشا نوشته نشوند، با عبارتهای مختلف چند نسخه مینوشت و بعد از این کار راه میافتاد و خبرها را به مدیران تحویل میداد تا فردا صبح در روزنامههای مختلف چاپ شود.
کار تحویل خبر و مرکز اطلاعات سرانجام خوبی برای مسعودی نداشت. او در جریان کار با مشکلات بدحسابی و بیپولی مدیران روبرو شد و کمکم متوجه شد باید فکر و چارهای دیگر بیندیشد. همیشه فکر میکرد چطور «شارل هاواس» در فرانسه و «جولیوس رویتر» در انگلستان موفق شدند و به سطح جهانی رسیدند و او نتوانسته حتی نامی در ایران برای خود دست و پا کرده و چند مشتری دائمی پیدا کند! او بعد به این نتیجه رسید که خبر بینالمللی ندارد و برای همین به دنبال اینگونه خبرها رفت. مسعودی توانست با خبرگزاریهای خارجی آن زمان مانند: هاواس، رویتر، مسکو و آلماس ارتباط برقرار کرده و از آن ها خبرهای خارجی بگیرد.
چند ماهی دوباره روی نوار موفقیت بود. اتاق علاءالدوله خالی و به بالاخانهای سه اتاقه منتقل شد. هنوز مدتی را در عالم خوش موفقیت سیر نکرده بود که دوباره مشکل بدحسابی مدیران روزنامهها و نشریات گریبانگیر او شد. موقع پرداخت صورتحساب اشتراک خبر، او را سر میدواندند و مسعودی از این وضعیت خسته شد و تصمیم گرفت به جای اینکه خبرهای دست اولش را اینگونه بسوزاند در روزنامه خودش چاپ کند. او میخواست در کنار توسعه خبرگزاریش، روزنامهای هم داشته باشد. در تاریخ چهارم آذرماه 1304 طی تقاضانامهای به شورای عالی معارف، درخواستش را اینگونه مطرح کرد:
اسم: عباس مسعودی
فرزند: مرحوم حاج محمدعلی
تولد: 1274 شمسی
نام روزنامه: نهضت ملی
سبک و روش: انتقادی، ادبی، سیاسی، اخباری
مسعودی در روزهای بعد نام روزنامه درخواستی را از نهضت ملی به «اطلاعات» تغییر داد. امتیاز در تیرماه 1305 با نام جریدهنامه اطلاعات با ترتیب چاپ یومیه و تیراژ 2000 نسخه صادر شد و مسعودی با این مجوز شماره اول روزنامه اطلاعات را بعدازظهر نوزدهم تیرماه 1305 شمسی منتشر کرد. او در سرمقاله روزنامه خود از خبرگزاری اطلاعات گفت و نوشت: «همکاران جوان و منورالفکر اطلاعات قصد دارند یک خبرگزاری نظیر «آژانس هاواس» فرانسه، «آژانس رویتر» انگلستان و «آژانس آناتولی» ترکیه تاسیس کنند و این روزنامه وسیلهای برای جلب توجه به این موسسه است تا بتواند سریعتر مراحل ترقی و تکامل را طی کند.»
عباس مسعودی اگرچه با این یادداشت وعده خبرگزاری معروفی را میداد اما بعدها نسبت به آن بیتفاوت شد و در پی تکمیل کارهای روزنامهاش رفت. روزنامه اطلاعات چندماهی را به صورت ماهنامه منتشر شد تا این که از تیرماه سال 1306 به صورت روزنامه هر روز و مرتب منتشر شد تا به امروز آمد. او بعدها برای خرید ماشین چاپ «رتاتیو» احتیاج به محل بزرگی داشت و از این بابت در یک محل وسیع در ابتدای خیابان «خیام» مستقر شد و از آن به بعد با تشکیلات وسیع و عده زیادی کارگر و کارمند و روزنامهنگار، هر خبر داغی را که به دست میآورد تیتر یک روزنامه خودش میکرد؛ روزنامهای با نام اطلاعات که قرار بود در آغاز خبرگزاری معتبری چون دیگر خبرگزاریهای طرازاول بینالمللی شود.
نگاهی به تاریخچه و وضعیت روزنامهنگاری زرد
پرونده روزنامهنگاری در ایران، ماهنامه «نسیم هراز» شماره ۲۰
فهیمه خضرحیدری- اگرچه چیزی بیش از 100 سال از عمر نشریات معروف به «زرد» در سراسر جهان میگذرد اما هنوز جایگاه این گروه از نشریات در عالم مطبوعات، جایگاهی بحثبرانگیز و همراه با نقد و نظرهای بسیار است. بسیاری از روزنامهنگاران حرفهای یا استادان ارتباطات، روزنامهنگاری زرد را «مبتذل» و فاقد حداقل استانداردهای بصری و محتوایی در حرفه روزنامهنگاری میدانند و حتی معتقدند که بهتر است بساط این سبک از روزنامهنگاری به کلی از کیوسکهای مطبوعاتی برچیده شود.
با وجود این، مخاطبان اصلی رسانههای مکتوب یعنی «مردم» رفتار فرهنگی متفاوتی در قبال پدیده روزنامهنگاری زرد در پیش گرفتهاند و نگاهی به الگوی مصرف این دسته از نشریات نشاندهنده آن است که اتفاقاً «خوانندگان» در مواجهه با روزنامهنگاری زرد باحوصله، اشتیاق و حتی سخاوت بیشتری رفتار میکنند. روزنامهها و مجلههای موسوم به زرد اغلب تیراژ و فروش بالایی دارند، سازمانآگهیهاشان بسیار فعال است، تعداد مشترکانشان قابل مقایسه با نشریات تخصصی و حرفهای نیست و در یک کلام مخاطب بیشتری جذب میکنند. گردانندگان این گروههای رسانهای در یک تعبیر کلی مثلاً اگر سیاستمدار میشدند حتماً به «پوپولیسم» گرایش پیدا میکردند! کما اینکه در عالم مطبوعات هم با سوار شدن بر «موج مردم»، دنبالهرو سلیقه آن ها بودن و تامین فوری نیازها و درخواستهای روزمرهشان، حضور خود را تضمین کردهاند.
در برابر این گروه از اهالی رسانه که زرد و گاه مبتذل و غیرحرفهای خوانده میشوند، مطبوعات جدیتر و حرفهایتری هستند که صبغه سیاسی یا فرهنگی و اجتماعیشان به کلی با نشریات زرد متفاوت است و اگرچه حرفهایتر و عمیقترند اما مخاطبان محدودتری دارند و اغلب در کنار جای خالی نشریات زرد روی کیوسکهای مطبوعاتی، بر هم انباشته میشوند. تیراژ این گروه از مکتوبات رسانهای قابل مقایسه با تیراژهای افسانهای نشریات زرد نیست و چرخه اقتصادیشان هم به کلی بر خلاف جهت یکدیگر حرکت میکند. مردم هم به اینجا که میرسند حوصله مطالعه و خواندن و دقیق شدن را از دست میدهند و آماری کمتر از دو دقیقه مطالعه در سال را رقم میزنند! شاید هم وجود فضای نخبهگرایی و خردهفرهنگ روشنفکری در جامعه فرهنگی و مطبوعاتی ماست که مردم را به عنوان مخاطب اصلی رسانه، از آن دور میکند. این روند البته خاص جامعه «گریزان از خواندن» ما نیست. در سطح جهان هم اگرچه نشریات مهم و تاثیرگذاری مثل: گاردین، ایندیپندنت، دیلی تلگراف، لوموند یا فیگارو وجود دارند اما تیراژهای افسانهای در اختیار نشریات عامتر از جمله: اوست فرانس، بیلد یا سان است که مرز 7 میلیون تیراژ را هم پشت سرگذاشتهاند؛ 7 میلیون تیراژ برای یک نشریه زرد!
نیویوریک؛ دهه 1890
اصطلاح «مطبوعات زرد» یا «روزنامهنگاری زرد» ترجمهای است از Yellow Joumalismو غربیها نخستین کسانی هستند که «تولید رسانه با توجه به ذائقه مخاطب» را هدف خود قرار میدهند. دهه 1890 است و در نیویورک صد سال پیش، نشریهای به نام «نیویورک سان» منتشر میشود. نشریهای که امروز استادان روزنامهنگاری آن را پایهگذار شاخه جنجالی روزنامهنگاری زرد، سوپرمارکتى و یا تابلوئیدى در جهان میدانند. جذب مخاطب مهمترین و اصلیترین هدف و اولویت نیویورکسان است و به این ترتیب هر عنصر دیگری از جمله محتوا، در مرحله بعد قرار میگیرد. نیویورکسان در سال 1883 و با قیمت یک پنی متولد شد؛ تنها یک پنی برای خواندن یک روزنامه و این خود یکی از مهمترین رازهای جذب طبقه پرجمعیت کارگر و متوسط به روزنامهخوانی بود. به این ترتیب نیویورکسان بنیانگذار دورهای از نشریات است که در غرب به آن ها «نشریات یک پنی» گفته میشود. نشریات یک پنی هم تقریباً مانند روزنامهنگاری زرد به میدان وارد شدند. نشریات یک پنی تیترهای بسیار درشتی داشته و بر در و دیوار شهر نصب میشدند تا توجه رهگذران را جلب کنند. نشریات یک پنی روزنامههایی بودند کاملاً مردمی که خبر را تنها و تنها برای مردم تولید میکردند و در نتیجه مخاطب گستردهای هم داشتند. با وجود این، روزنامهنگاری زرد الزاماً با نیویورکسان و نشریات یک پنی آغاز نشد. بلکه سالها بعد، انتشار «سان» یکی از مهمترین اتفاقات روزنامهنگاری در سطح جهان را رقم زد: شیوع زردنویسی درمطبوعات!
سال 1896؛ جنگ تیراژ
در سال 1896 «ژوزف پولیتزر» معروف نشریه NewYork World را منتشر میکرد. پولیتزر با هر شیوهای تلاش میکرد تا تعداد مخاطبانش را بیشتر و بیشتر کند و برای دست یافتن به تیراژ بالا هیچ چیز به اندازه چاپ اخباری درباره خشونت و --- موثر نبود. در همین دوران نشریه معروف «نیویورک ژورنال» هم منتشر میشد؛ نشریهای که نام «ویلیام راندولف هرستا» را بر خود داشت و یکی از رقبای اصلی NewYork World به شمار میآمد.
جنگ تیراژ میان این دو رسانه و اشتیاق برای جلب مخاطب، کمکم خلاقیتهای رسانهای آن ها را شکوفا میکرد. پولیتزر دراین میان با خلق شخصیتی کارتونی به نام «Yellow Kid» (بچه زرد)، سلسله ماجراهایی را در نشریه خود آغاز کرد که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. شخصیت Yellow Kid اما از NewYork World به نیویورک ژورنال هم راه پیدا کرد و کمکم این پسربچه به نماد و نشانهای از نوع خاص ژورنالیسم این دو نشریه تبدیل شد. رقابت آغاز شده بود. ضمیمههای رنگی و عکسهای بزرگ و تیترهای درشت، ابزار این مبارزه شدند و آرامآرام نماد «Yellow Kid» وسعت معنای بیشتری پیدا کرد و تبدیل شد به نماد و نشانه یک «ژانر» از روزنامهنگاری که امروز ما به آن «روزنامهنگاری زرد» میگوییم و البته مثل همه پدیدههای دیگر، این نوع روزنامهنگاری هم در طول زمان تغییر معنی داده و از ویژگیهای اصلی و بدوی خود دور افتاده است.
روزنامهنگاری زرد؛ آگراندیسمان
روزنامهنگاری زردی که امروز در ایران رایج است اگرچه در ویژگی «تلاش برای افزایش تیراژ» با روزنامهنگاری زرد دهه 1890 اشتراک دارد اما از آنجا که صرفاً مبتنی بر جنجال، تبهای روز، جلب توجه، حوادث عجیب و ناراحتکننده، جنجالسازی خبری، اطلاعات کوتاهمدت و میرا، احساسات گذرا، داستانپردازیهای دراماتیک و وارد شدن در حریم خصوصی افراد است؛ از سرچشمه واقعی خود فاصله گرفته. با این وجود نشریاتی از این دست امروز هم مثل همیشه وجود دارند؛ چراکه مخاطب آن ها همیشه وجود دارد و اتفاقاً مخاطب جدی و وفاداری نیز هست. به این ترتیب اگرچه مطالعه مداوم نشریات زرد تا به حال از سوی هیچکس توصیه نشده و حتی از سوی عدهای دیگر سرزنش و مطالعهای بیارزش قلمداد شده است، اما نشریات زرد دستکم در یک زمینه ضریب تاثیر بیشتری نسبت به نشریات جدی و حرفهای داشتهاند و آن زمینهسازی برای عادت به مطالعه و ایجاد امکان برای کشف لذت بزرگ خواندن و خواندن و خواندن است.
با وجود این، اساس کار زردنویسان اغراق در انعکاس اخبار و حوادث و به اصطلاح «رنگی تعریف کردن» آن ها به زبانی ساده و سطحی است. روزنامهنگاری زرد تلاش میکند تا به حوزههای ممنوعه یا خوفناک وارد شود و در نتیجهء اتخاذ این رویکرد، بزرگنمایی خشونت و بازگشایی پروندههای قتل و روابط مشکوک خصوصی، به یکی از خوراکهای اصلی این گروه از رسانهها تبدیل میشود. به نظر میرسد زردنویسان ماهر حتی روانشناسان خوبی هم هستند، چراکه اغلب مستقیماً انگیزههای روانی جامعه را هدف میگیرند و به این ترتیب ضریب نفوذ پیام رسانهای خود را بالا و بالاتر میبرند.
به این ترتیب تکلیف مشخص است؛ نشریات زرد مشکل چندانی در پیداکردن سوژه ندارند. بازیگران سینما یا چهرههای مشهور تلویزیونی، ستارههای سریالهاى عامهپسند، مجریهایی که ناگهان گل میکنند و نامشان بر سر زبانها میافتد، مدلهاى لباس، خوانندگان و ستارگان ورزشى بهترین سوژه برای ذائقه خوانندگان این دسته از نشریات هستند و شایعهپردازی درباره آن ها و آگراندیسمان کوچک ترین مسائل روزمرهشان برای اکثر مردم جذاب است. اینطوری است که وقتی نشریات زرد را ورق میزنید ممکن نیست درباره هنرپیشهها و فوتبالیستهای معروف مطالبی با تیتر درشت و عکسهای رنگی نبینید. نویسندگان این گروه از نشریات اغلب به سراغ خانواده و اطرافیان افراد مشهور هم میروند و گاه حتی مصاحبههای خیالی با آن ها ترتیب میدهند! اما علاوه بر ستارگان، نشریات زرد کلیشه مشترک دیگری هم دارند: خانواده. طرح روی جلد این نشریات اغلب اگر عکس ستارگان عامهپسند نباشد حتماً تصویری از کودکی است با لبهای سرخ و چشمان رنگی که با رنگهایی اغراقآمیز چاپ شده. فال و طالعبینی و آشپزی و شیرینیپزی و چگونه زن یا شوهر خود را حفظ کنید هم که معمولاً پای ثابت بساط زردنویسان است و به این ترتیب نشریات زرد تقریباً هیچ چیز برای جلب زنان خانهدار - به عنوان مهمترین مخاطبان و گردانندگان چرخهای اقتصادی خود- کم ندارند.
کالا بودن مخاطب
آسیبشناسی روزنامه و روزنامهخوانی در ایران، به ما میگوید که در برخورد با واژه روزنامهنگاری زرد - با توجه به بیعلاقگی عمومی مردم به «مطالعه»- باید با احتیاط بیشتری برخورد کرد. اگر نشریات زرد را به کلی «نشریات گیشه» بدانیم، باید از خودمان بپرسیم که چرا نشریات جدی و به اصطلاح «وزین» در این گیشه جایی ندارند؟
یکی از رازهای جلب مخاطب در نشریات زرد، ساده کردن زبان تا حد ممکن است. چیزی که در نشریات وزین کمکم در حال گذر از مرحله فراموشی و رسیدن به مرحله نابودی است و همین اتفاق گروه بزرگی از مخاطبان بالقوه روزنامهخوانی را از برداشتن یک نشریه وزین از روی کیوسک مطبوعاتی بر حذر میدارد. اگرچه نشریات زرد با تیترهای غیرواقعی و گمراهکننده، برجستهسازی و تشریح اخبار جنایی، پلیسی و خشونت، تاکید بر «اخبارجاری» و استفاده افراطی از عکس، گیشه را از آن خود کردهاند؛ اما نباید فراموش کرد که سادهنویسی هم یکی از مهمترین راهکارهای آن ها برای جذب و گاه حتی «سحر» مخاطب است. با وجود این، مخاطب در برابر این رسانهها به سرعت به کالا بدل میشود؛ کالایی که باید بر روی قدرت خرید او سرمایهگذاری کرد و خبرها را به اصطلاح به خورد او داد. حالا مهم نیست که این خبر تا چه حد پرورش داده شده یا اصلاً واقعیت دارد یا نه؛ گاه این خبر از دل «هیچ» بیرون میآید و تنها با شاخ و برگهای اضافی گسترش داده میشود. پس اصل ماجرا مخدوش و حاشیه، جانشین متن میشود و اینجاست که استادان روزنامهنگاری و جامعهشناسان اعلام میکنند که «زردها گمراهی آگاهانه تولید میکنند».
با این وجود، قدرت رسانههای زرد هم مطلق نیست و با توجه به بافت اجتماعی و فرهنگی هر جامعه، این قدرت هم کم تر یا بیشتر میشود. در جامعه آمریکایی اشتیاق عمومی برای باخبر شدن از پشت پرده هالیوود یا باز شدن پروندههای بزرگ اقتصادی، راه را برای نشریات زرد و حتی «پاپاراتزیها» باز میکند و این نشریات آرامآرام به بخش مهمی از جامعه تبدیل میشوند؛ تا جایی که مثلاً میگویند «ادگار گوبر» (رئیس افسانهای «افبیآی») علاقه زیادی به نشریات زرد امریکایی داشت و حتی خودش به آنها خبر میرساند و خبرهای آن ها را هم دنبال میکرد؛ چراکه خبر منتشر شده درباره فلان شخصیت در نشریات پرخواننده، به افبیآی امکان میداد تا به او فشار بیاورد و او را بخرد.
روزنتهای زرد؛ زردنویسی با چاشنی مدرنیته
پیشبینی اینکه سرانجام روزی «سایبر ژورنالیسم» به طور کامل جای روزنامهنگاری مکتوب را خواهد گرفت، کار چندان سختی نیست. همین حالا هم وبلاگها و سایتهای اینترنتی، موجودیت محض روزنامهها را به چالش کشیدهاند و حتی با توجه به وجود محدودیتهای گسترده در چاپ و نشر روزنامهها، روزنتها گاه از آن ها پیشی هم گرفتهاند. روزنتها در زمانی کوتاه توانستهاند بخشهای قابل توجهی از گروههای مرجع اجتماعی را با خود همراه کنند. امروز دانشجویان، نخبگان، روشنفکران و حتی خود روزنامهنگاران، بسیاری از اخبار و اطلاعات را در فضای سایبر به دست میآورند و به این ترتیب وجود نزدیک به پنج میلیون کاربر اینترنتی در کشور - که روز به روز هم بر تعداد آن ها اضافه میشود- خبر از اهمیت روزنتها در جریان خبررسانی و خبرسازی میدهد.
بنابر آمار موجود، در سال 2000 میلادی حدود 250هزار نفر کاربر اینترنت در ایران وجود داشته. اما تعداد کاربران در سال 2005 میلادی در کشور ما به چهار میلیون و 800هزارنفر رسیده که رشدی 1820 درصدی را نشان میدهد. به این ترتیب «نشریات الکترونیک روزانه» به عنوان یکی از دردسترسترین و ارزانترین ابزارهای اطلاعرسانی سریع و سالم، مناسبات تازهای را وارد فضای رسانهای کرده است. اما روزنتها هم از اهمیت و اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و در اینجا هم زردنویسان با ورود خود به فضای سایبر، پدیدهای موسوم به «روزنتهای زرد» را به وجود آوردهاند که اتفاقاً بیشترین بازدیدکننده و هواخواه را نیز دارد. در اینجا اما دلیل پرمخاطب بودن روزنتها تنها در رعایت اسلوبهای کلیشهای زردنویسی نیست. بلکه محدودیت نشریات مکتوب در انتقال برخی اخبار یا تحلیل بعضی مسائل و در برابر آن نامحدود بودن جریان اطلاعرسانی در فضای اینترنت، این امکان را به زردنویسان اینرنتی میدهد تا با تکیه بر اطلاعات پنهان و انتشار اخبار ویژه تعداد مخاطب خود را افزایش دهند. در این میان اما گاه کار بعضی زردنویسان اینترنتی به فحاشی و افشاگریهای غیراخلاقی میانجامد و رنگ اثر از زرد به نارنجی میل میکند!
وبلاگهایی که نویسندهء خود را با اسم مستعار معرفی میکنند و خواننده شغل و حرفه و حتی نام نویسنده وبلاگ را نمیداند؛ اغلب در پروسه زردنویسی اینترنتی به وبلاگهای دروغگو و غیرقابل اعتماد بدل میشوند. با وجود این، روزنتهای زرد هم درست مانند نشریات زرد بدنه اصلی جامعه را هدف میگیرند و از این منظر شاید با سینمای معروف به «سینمای بدنه» قابل مقایسه باشند؛ پدیدههایی که ویژگیهایی مثل حاشیهپردازی و جذب مخاطب به «هر قیمتی» را بر پیشانی خود دارند.
از مخاطب چه خبر؟
تقریباً 71 درصد از افراد جامعه ما هر یک به نحوی روزنامه میخوانند. این میزان در تیرماه سال 1380، 1/84 درصد و در تیرماه سال 1382 برابر 4/71 درصد بوده است. شهروندان باسواد تهرانی بهطور متوسط در روز 9/23 دقیقه روزنامه میخوانند. 5/32 درصد خوانندگان روزنامه، هر روز روزنامه میخوانند و 9/52 درصد روزنامهخوانهای تهرانی خودشان روزنامه موردنظرشان را میخرند. با این حال 1/34 درصد از شهروندان تهرانی از اینترنت استفاده میکنند و اخبار و اطلاعات را از این راه به دست میآورند. جامعه آماری این بررسی، تمام شهروندان زن و مرد بالای 15 سال و باسواد ساکن در مناطق بیست و دو گانه شهر تهران است.
موضوع حوادث با 3/41 درصد فراوانی، بیش از تمام موضوعات دیگر از سوی خوانندگان روزنامهها دنبال میشود. مطالب سیاسی با 9/18 درصد، ورزشی با 5/14، اقتصادی با 5/8 و خانوادگی با 2/5 درصد در مراتب بعدی قرار دارند و به این ترتیب استعداد بالقوهای برای رجوع به نشریات زرد در میان روزنامهخوانهای احتمالی وجود دارد.
امروزه نشریات زرد جایگاه خودشان را در جهان پیدا کردهاند. نشریهای معروف به زردنویسی مثل «سان» امروز هیچ علاقهای به «گاردین» یا «لوموند» شدن ندارد و حتی با افتخار خود را «زرد» مینامد. اما در حالی که در حال حاضر نزدیک به 40 عنوان نشریه زرد در کشور ما منتشر میشود، هنوز هم مدیر مسئول و صاحبامتیاز یکی از نشریات زرد 400 هزار تیراژی در برنامه زنده تلویزیونی حاضر میشود و میگوید: «چیزی به نام روزنامهنگاری زرد» وجود ندارد!
تفاوت های مطبوعات دیروز و امروز ایران
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نسیم هراز- بررسی وضعیت مطبوعات گذشته و مقایسه آن با مطبوعات امروزی - که بیش از نیم قرن فاصله سنی با هم دارند- طبعاً به یک کار تخصصی و کارشناسی نیازمند است. اما میتوان با یک نگاه اجمالی به وضعیت مطبوعات در سالهای پیش از انقلاب و مقایسه آن با شرایط امروز مطبوعات، به بعضی تفاوتها اشاره کرد.
یکی از مهم ترین شاخصهای مطبوعات در گذشته، تغییر شکل و محتوای روزنامهها از حالت پراکنده و غیرحرفهای به شیوهای حرفهای و هماهنگ با مطبوعات دنیای غرب بود. میتوان گفت که تا پیش از دهه چهل، مطبوعات ایران به گونهای شامل این تقسیمبندی شد:
1- مطبوعات وابسته به گروههای چپ و راست؛ و به عبارت روشنتر «حزبی»، که فاقد ارزشهای خبری بود.
2- مطبوعات مستقل از چپ و راست؛ که بیشتر به درج اخبار و گزارشهای روزانه میپرداخت، اما فاقد یک سازمان منسجم و امروزی بود.
3- مطبوعاتی که نردبانی بودند برای افراد فرصتطلب، به خاطر احراز مقام های دولتی و اغلب پس از رسیدن به هدف از پیش تعیین شده به حالت تعلیق در میآمدند.
4- مطبوعاتی که خاص صبحهای تهران بود و به قصد باجخواهی از مقامات و سرمایهداران و در تیراژ بسیار کم منتشر میشد و هیچ شخصیتی از نیش قلم صاحبانش در امان نبود!
از آغاز دهه چهل، با افزایش تعداد افراد باسواد، گسترش صنایع و ورود کالاهای تولید داخلی به بازار و افزایش درآمدهای نفتی ایران، مطبوعات به تدریج به سوی حرفهای شدن و عدم وابستگی به این جناح و آن جناح سیاسی، گامهای بلندی برداشتند. پیش از آن اکثر نویسندگان، سردبیران و خبرنگاران یا افتخاری در روزنامهها قلم میزدند یا برای تامین معاش، شغل دیگری یدک میکشیدند. طبعاً در دنیای حرفهای مطبوعات دیگر جایی برای قلمزنان افتخاری وجود نداشت. روزنامههای مهم به یک هیات تحریریه حرفهای نیاز داشتند تا بتوانند تمام وقت در خدمت روزنامه باشند و با جلب مخاطب عام و افزایش آگهیها، به نوعی استقلال اقتصادی برسند.
در دهه پنجاه تلاشهایی که برای حرفهای شدن مطبوعات صورت گرفت به ثمر نشست. مطبوعات به شکل یک موسسه اقتصادی و درآمدزا تغییر شغل دادند و رقابت - که از مشخصههای اقتصاد آزاد است- بر فضای مطبوعات حاکم شد. رقابت در تمامی عرصهها از جمله در مطبوعات مایه پیشرفت است و مطبوعات گذشته (به خصوص در دهه پنجاه) در تب یک رقابت تند خبری میسوخت. رقابت روزنامههای «اطلاعات» و «کیهان» در آن دوره مثالزدنی بود. خبرنگاران و دبیران و سردبیران در انتظار مطالعه روزنامه رقیب بودند تا ببینند چه خبری از دست داده و کدام خبر را به قول خودشان به روزنامه رقیب زدهاند. متاسفانه در حال حاضر رقابت که میتواند مایه موفقیت روزنامهها در جلب مخاطب باشد و به نفوذ بیشتر روزنامهها در موسسات مختلف یا در میان مردم بینجامد، کم تر به چشم میخورد.
در گذشته هشتاد درصد یک روزنامه را خبر و گزارش خبری تشکیل میداد و بیست درصد و شاید کم تر از آن به مقالاتی اختصاص مییافت که آن ها هم در پیوند با اخبار روز تهیه و چاپ میشدند. به همین دلیل خبر و گزارش از اهمیت ویژهای برخوردار بود و حتی روزنامهها در رقابت با رادیو و تلویزیون نهتنها مستقیماً خبرنگار به شهرستانها، بلکه به کشورهای خارج اعزام میکردند؛ پدیدهای که در شرایط فعلی در مطبوعات موجود کم تر سراغ داریم و خبرنگاران و دبیران روزنامهها به جای تولید مستقیم خبر و گزارش، از تولید خبرگزاریهای دولتی استفاده میکنند. همین پدیده در گذشته به عنوان «خبرهای بولتنی» در فضای روزنامهها مورد تحقیر قرار میگرفت.
به هر اندازه که خبرنویسی و گزارشنویسی در آن دوره باب بود، در روزنامههای این دوره مقالهنویسی حرف اول را میزند و به نظر میرسد که اکثریت اعضای تحریریه روزنامهها را مقالهنویسان اشغال کرده باشند تا خبرنگاران! مقالات و گزارشها نیز در گذشته باید دقیقاً در ارتباط با مسائل روز بود. در حالی که مقالاتی که در روزنامههای امروزی چاپ میشود کم تر با مسائل روز در ارتباط است. به خصوص این مساله در گزارشنویسی بسیار عادی است. گاهی چهار صفحه در یک روزنامه به چاپ نظریات یک فیلسوف یا جامعهشناس اختصاص مییابد؛ که جای آن در یک مجله اختصاصی فلسفه یا جامعهشناسی است نه در یک روزنامه عام.
در مطبوعات گذشته در انتخاب مطالب و گزارشها مهم ترین اصل، تعداد مخاطبی بود که میتوانست به خود جلب کند. اگر مطلبی کم تر از نصف خوانندگان روزنامه را جلب نمیکرد، سردبیر آن را به سطل زباله حواله میداد! اما حالا گاهی چهار صفحه به شرح حال فلان نویسنده یا شاعر یا فیلسوف اختصاص داده میشود که شاید پنج درصد خوانندگان آن روزنامه نامش را هم نشنیده باشند. اختلاف در انتخاب کادرهای تحریری و سردبیری نیز در گذشته و حال بسیار چشمگیر است. در گذشته برای احراز مقام سردبیری، غیر از شایستگیهای حرفهای، یک سردبیر حداقل باید دهسالی در روزنامه کار کرده و تجربه اندوخته باشد. در حالی که امروز بسیار دیده شده است که افرادی به سردبیری میرسند که حتی سابقه روزنامهنویسی هم ندارند!
یک تفاوت اساسی دیگر که باید به آن اشاره شود حزبی و جناحی بودن روزنامهها در سالهای اخیر است. در حال حاضر ما دو دسته روزنامه داریم: اصولگرا و اصلاحطلب. ولی در جهان تکثرگرای امروز بسیاری از افراد و صاحبنظران در یک قالب نمیگنجند و ممکن است عقایدی ابراز کنند یا به مطالعه روزنامهای علاقهمند باشند غیرحزبی و غیرجناحی. در آن صورت اکثریت عظیمی از داشتن یک روزنامه مستقل و غیرحزبی محرومند و روزنامههای حزبی و جناحی به شیوه تفکر و نظرات آن ها وقعی نمیگذارند. از سوی دیگر، حزبی و جناحی بودن روزنامهها سبب شده است که هیچ نوع رقابت خبری و گزارشی در دو گروه روزنامههای یاد شده به چشم نیاید؛ و در نهایت اگر اصلاحطلب باشید کافی ست یکی از روزنامههای این گروه را مطالعه کنید و به این نتیجه برسید که نیازی به مطالعه بقیه روزنامههای اصلاحطلب یا اصولگرا ندارید!
گزینشی و جناحی عمل کردن، یک نوع تولیت اجباری اخبار است و خوانندگان مطبوعات فقط مجبور به خواندن و آگاهی از مطالب گزینش شده هستند و حق آزادی انتخاب خبر و گزارش از آن ها سلب میشود. جا دارد به چند نکته هم در مقایسه با مطبوعات گذشته و امروز فهرستوار اشاره شود که میتواند نقاط قوت روزنامههای موجود باشد:
1- تحریریههای مطبوعات گذشته بیشتر مردانه بود. نود درصد یا شاید هم بیشتر کادرها از میان مردان انتخاب میشد. ولی امروز خانمها جای مطلوبی در مطبوعات حاضر به خود اختصاص دادهاند.
2- کیفیت چاپ و کاغذ روزنامههای امروزی قابل قیاس با مطبوعات پیش از انقلاب نیست؛ که البته یارانههای دولتی بهخصوص در زمینه کاغذ و پیشرفت صنایع چاپ در بیست سال اخیر، یاریدهنده بوده است.
3- در گذشته، چیزی به نام اینترنت وجود نداشت و خبرنگاران و گزارشنویسان مجبور بودند برای آگاهی از سوابق حوادث مورد نظر ساعتها وقت خود را در آرشیو و کتابخانه روزنامهها صرف کنند. اما امروز اینترنت در اختیار هر خبرنگار و گزارشگری است و میتواند به سهولت به مطالب مورد نظرش دسترسی یابد، گرچه این مساله خبرنگاران و گزارشگران مطبوعات را بیشتر پشتمیزنشین کرده است و این پدیده چندان به کار مطبوعات نمیآید.