سبک ها و مکتبها در شعر فارسی
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را «سبک شعر» می نامیم، و قدما گاهی به جای سبک «طرز» و گاه «طریقه» و گاه «شیوه» استعمال می کردند.
1- سبک خراسانی یا ترکستانی
2- سبک عراقی
3- سبک هندی
4- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره مشروطه شده است.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک خراسانی
سبک خراسانی که آن را سبک ترکستانی هم می گویند در واقع طرز و شیوه شاعران خراسان و ماوراءالنهر است. در این شیوه که از ابتدای شعر فارسی یعنی اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه دارد، شاعران و استادان زیردستی مانند: رودکی، فرخی، عنصری، فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی و مسعود سعد سلمان ظهور کرده و شیوه خراسانی را به کمال رسانیده اند. سبک خراسانی دو مرحله دارد:
یکی دوره سامانی و دیگر دوره غزنوی و سلجوقی.
در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات و نیز غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده و محسوس و عینی از ویژگیهای شعر محسوب می شود.
معانی که در شعر این دوره می آید غالباً یا مدح است و یا هجور و هزل که هر دو ملایم است و معتدل و دور از اغراق. گذشته از آن، تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه، نه عالمانه از معانی شعر این دوره به شمار می رود.
از قالبهای مهم در این عصر یکی قصیده است و دیگر مثنوی. در قصیده معمولاً مدح و هجور و تغزل و در مثنوی تمثیل و داستان و حماسه سروده می شود. قالبهای دیگری مانند رباعی و دوبیتی گه گاه در یک دوره دیده می شود که بسیار اندک است و ناچیز.
صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره اگر وجود دارد، خالی از تکلف و تصنع است و بسیار اندک.
استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات و احادیث نبوی و روایات تاریخی و حماسی در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در نسج کلام به کار می رود که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجای می ماند و از بین نمی رود.
اما سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی مختصات لفظی و خصایص دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد. از جمله این که سادگی بیان، جای خود را به استحکام و فخامت کلام می دهد و شعر تا حدی به پختگی می رسد.
هر چند شعر فرخی با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. عنصری و منوچهری و بعدها ناصرخسرو و سنایی به تدریج سادگی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند.
در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند و ترکیب بند و نیز مسمط و قطعه به وجود می آید. با این همه قصیده و مثنوی از قالب های معتبر این سبک است. صنایع بدیهی اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات مرکب و مشروط در شعر این دوره رواج می یابد. صنایع بدیعی از صورت لزوم و ضروریات شعر و شاعری خارج می شود و برای نشان دادن چیره دستی و تبحر در فنون ادب و بلاغت هنرنمایی ها نموده می شود و حتی بعضی صنایع متکلفانه در شعر وارد می گردد.
شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی، نجوم، ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کند و دین طریق نوعی صبغه عالمانه به شعر خود می زنند. استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری می یابد.
مثلاً منوچهری که دیوان اشعار تازیان را از بردارد نمی تواند خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد و ناصرخسرو و سنایی معلومات و مطالعات دینی خود را در شعر خویش می آورند.
معانی شعری مانند مدح و هجو و تغزل و پند و حکمت همچنان ادامه دارد جز آن که در این معانی اغراق و تا حدی اضافه گویی زیادتر می شود و در واقع نوعی تکامل می یابد. با این همه کسانی مانند ناصر خسرو، مدح اغراق آمیز را به یک سو می نهند و حکمت و دین و اخلاق را به جای آن معنای قرار می دهند. هر چند در ابتدای این سبک روح ملی و حماسی خاصه در دوره سامانی جلوه ای بارز دارد در پایان آن این روحیه تضعیف می شود و جای آن را روحیه اخلاقی و زاهدانه ناصرخسرو و صوفیانه ی سنایی می گیرد.
بنابراین شروع این سبک با روحیه حماسی است و پایان آن با روحیه صوفیانه.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک عراقی
سبک عراقی با ظهور سلاجقه در خراسان و اتابکان در عراق (ایالات و ولایت مرکزی ایران) و آذربایجان به وجود می آید و به تدریج شعر دری که مرکز اصلی آن در خراسان و ماوراءالنهر است، به عراق و آذربایجان راه می یابد.
از طرفی بر اثر سیاست سلجوقیان مدارس مختلف دینی تأسیس می شود و معارف اسلامی مانند تفسیر و منطق و حکمت و علوم بلاغی و ادبیات عربی در این مدارس تدریس می شود.
ترویج علوم و معارف اسلامی باعث می شود که شاعران و ادیبان نیز خود را به زیور علوم زمانه بیارایند. ناچار در این دوره علوم مدرسه ای در شعر تأثیر فراوان می گذارد تا آنجا که فرا گرفتن علوم از لوازم شاعری می شود و مایه تفاخر و مباهات شاعران. رواج شعر دری در عراق و آذربایجان و تاثیر علوم اسلامی و ادبیات عربی در آن باعث می شود که در شعر فارسی تحولی به وجود آید.
این تحول هر چند در شعر شاعران آذربایجان و عراق مشهودتر است اما می توان آن را قبل از همه در شعر انوری، ابیوردی و ظهیر فاریابی مشاهده کرد. انوری نخستین کسی است که این شیوه جدید را ارائه می دهد، وی از یک طرف قصاید و مدایح اغراق و پرصنعت را وارد شعر می کند و از طرف دیگر غزلهای لطف و پرشور می سراید.
در آذربایجان خاقانی و نظامی پرچمدار شیوه تازه می شوند و در عراق جمال الدین اصفهانی و پسرش کمال الدین و بعدها در دوره مغول سعدی و حافظ.
معانی شعری در این شیوه تازه گذشته از مدح که با اغراقات و خضوع و خشوع فراوان نسبت به ممدوح همراه است هجو و هزل نیز هست که بیش از دوره قبل رواج می یابد، و نه تنها کسانی مانند انوری و سوزنی و سمرقندی هجوهای تند و هزل های زشت و رکیک می گویند بلکه شاعرانی مانند خاقانی و جمال الدین اصفهانی نیز در این شیوه آزمایش های استادانه انجام می دهند.
غزل و عرفان و اخلاق و نیز وعظ زهد از معانی رایج در شعر این دوره است. غزل که ابتدا انوری آن را به صورت یک نوع جدید ارائه می دهد، در شعر غالب شاعران این دوره آزمایش می شود و نه تنها شهرت می یابند. با این همه اوج آن در غزل سعدی و حافظ جلوه گر می شود.
عرفان و تصوف نیز در این عصر یک مضمون رایج است که غالباً مستقل و بدون آن که خصایص دیگر سبک عراقی را بپذیرد، در شعر کسانی مانند مولوی و عطار و فخرالدین عراقی وجود پیدا می کند.
قالبهای شعری، گذشته از قصیده که انوری و خاقانی و جمال الدین اصفهانی و ظهیر فاریابی آن را به اوج می رسانند، قالب مثنوی و غزل رواج فراوان می یابد.
نظامی گنجوی در خمسه نوعی جدید از انواع ادبی را در قالب مثنوی ارائه می دهد. او کلام خود را نو می داند و حتی با فردوسی به چالشگری بر می خیزد. سخن خود را نو و گران بها می داند و کلام فردوسی را پرگویی و خشت خام می خواند.
نظامی غالباً سنایی را در نظر دارد و شیوه او را بیش از دیگران می پسندد. سعدی بوستان را می آفریند و امیر خسرو دهلوی و جامی گذشته از مثنوی های داستانی، اخلاق و حکمت را در قالب مثنوی رواج می دهند.
شاعران فارس و اصفهان هر چند شیوخ جمال الدین اصفهانی را می پسندند اما قالب غزل را بر قالبهای دیگر ترجیح می دهند. فارس مرکز غزلسرایی به سبک عراقی می شود. سعدی و حافظ خداوندان غزل هر یک شیوه تازه ای می آفرینند.
شیوه عراقی البته در غزل با آنچه در قصیده و مثنوی هست تفاوت دارد.
توجه به زیبایی کلمه و سادگی و خوش آهنگی که در واقع سبک خاص سعدی است در غزل تاثیر می گذارد و کسانی مانند سلمان و خواجو و همام و اوحدی و امیرخسرو و جامی چه در فارس و چه در جاهای دیگر آن شیوه را در نظر دارند. با این همه حافظ تحولی بزرگ در غرل فارسی ایجاد می کند و سبکی منتقل و آزاد که آن را سبک والا باید خواند می آفریند. در سبک عراقی قالب مثنوی و غزل اهمیت بیشتری پیدا می کند و تا دوره های بعد ادامه می یابد.
به طور کلی خصایص شعر سبک عراقی را می توان در مورد زیر خلاصه کرد:
کثرت لغات و ترکیبات عربی و از میان زفتن لغات مهجور فارسی، رواج اشارات و تلمیحات فراوان مربوط به معانی علوم و عصیری و اظهار فضل کردن و توجه و گرایش شاعران به حکمت و فلسفه و منطق، تضمین و اشاره به آیات و احادیث و ادبیات و مصاریع اشعار مشهور عربی و اشاره به اخبار و احوال انبیا و مشایخ و مشاهیر قدما، اجتناب از صراحت بیان و کار بردن مجازات و کنایات و گرایش به تشبیهات غیرصریح و انواع استعارات و لغز و معما و ایهام، اغراقات و تکلفات صنعتی و صنایع بدیعی خاصه در قصیده و التزام ردیفهای فعلی و اسمی، رواج و شیوع حس دینی و در مقابل ضعف حس ملی و گاه اظهار بیزاری از حکمت یونانی.
گذشته از اینها در این سبک توجه به اموال شخصی و زن و فرزند و اظهار بدبینی و تأسف از زندگی و گاه نفرت از شعر و شاعری که غالباً روحیات و احوال نفسانی شاعر را نشان می دهد و از خصایص ممتاز و چشمگیر سبک عراقی به شمار می روند.
__________________________________________________ _____________________________________
سبک هندی
سبک هندی یا اصفهانی که مقدمات آن از دوره مفعول فراهم می شود با ظهور دولت "صفویه" در ایران و "بابریه" در هند و نیز اثر بعضی عوامل اجتماعی و سیاسی و دینی به وجود می آید.
پادشاهان صفوی برای حفظ استقلال ایران و تشکیل حکومت ملی، مذهب شیعه را به عنوان یک مذهب ملی و رسمی در سراسر ایران رواج می دهند و برای اشاعه آن تبلیغات دامنه داری را آغاز می کنند، همین امر روال مذهبی و سنتی گذشته را تغییر می دهد. توجه شدید پادشاهان صفوی به تشیع و علاقه فراوان آنان به خاندان نبوت و اهل بیت باعث می شود که شعر در خدمت مذهب و تبلیغ مذهبی قرار گیرد.
پادشاهان صفوی به مدح و اغراقات آن چندان علاقه ای نشان نمی دهند. غالباً شعر در نظر آنان جزو مناقب و مراثی امامان و اهل بیت چیزی نیست و شاعران مدیحه سرا که جز اغراق و تملق چیزی ندارند مورد بی اعتنایی قرار می گیرند. برخی از شاعران به دربار بابریه می روند و بسیاری به شعر مذهبی خاص مرثیه روی می آورند.
از آنجا که دربار ایران به شاعران روی خوش نشان نمی دهد، قصیده سرایی خاصه مدیحه ضعیف می شود و از رونق می افتد. همین امر باعث می گردد که شعر از دربار خارج شود و در میان مردم و طبقات مختلف اهل حرفه و کسب بیفتد. مدرسه ها که در دوره سلجوقیان رونقی گرفته بودند، به تدریج از میان می روند. در نتیجه علوم مختلف اسلامی، اعتبار و اهمیت خود را از دست می دهد. شاعران که غالباً اهل حرفه و کسب و کارند از مدرسه و علوم مدرسه فاصله می گیرند.
از این رو، از یک طرف سنتهای درباری و از طرف دیگر علوم مدرسه ای در شعر فارسی فراموش می شود و به جای این هر دو، سنتهای مذهبی خاصه تشیع و حکمت عامیانه وارد شعر می گردد. معانی و بافت کلام در شعر به تدریج تغییر می کند و سبک هندی یا اصفهانی متولد می شود.
از معانی شعری که در این سبک مورد توجه است یکی مرثیه است و منقبت و دیگر غزل عاشقانه با مضامین مختلف آن. در باب مرثیه شاعران غالباً به مناسبت خوشایند پادشاهان و یا بنا به اعتقاد خودشان گرایشی بدین معنی پیدا می کنند، در کتاب عالم آرای عباسی در شرح حال شاه طهماسب صفوی آمده است که چون شاعری وی را مدح می کند در جواب او می گوید:
"من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند بلکه باید قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند وصله، اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن، از ما توقع نمایند."
این طرز فکر البته منحصر به شاه طهماسب نیست، غالب پادشاهان خاندان صفوی نیز همین اندیشه را دارند. از همین روست که اکثر شاعران این عصر به مرثیه روی می آورند و محتشم کاشانی (متوفی به سال 996 هـ.ق) آن را به اوج کمال می رساند.
غزل از مهم ترین معانی شعری سبک هندی است. جوهر اصلی معانی غزل در این دوره عشق است.عشق با نوعی لاابالیگری و رندی و فساد و بی بند و باری همراه با مبالغات مربوط به سوز و گداز عاشقانه و معاملات عاشق و معشوق و خضوع فوق العاده و اظهار تواضع بیش از حد نسبت به معشوق.
با این همه، نوعی واقع گویی با مکتب وقوع در سبک هندی خاصه در غزل به وجود می آید که حاکی است از معاملات واقعی احوال عشق و عاشقی بر مبنای تجارب زندگی روزمره. مثلاً در این ادبیات دقت کنید که چگونه شاعر از تجارب واقعی زندگی عاشقانه خود سخن می گوید:
به هر مجلس که جا سازم حدیث نیکوان پرسم ----- که حرف آن مه نامهربان را در میان پرسم
مرهم ناز مکن بر دل ریشم ضایع ----- که جگر سوخته داغ نهان دگرم
جلوه ی قد توام زود ز پا می افکند----- گر نمی برد ز جا سرو روان دگرم
اما این واقع گرایی در عشق به تدریج در پرده ای از خیال پردازی فرو می رود و نوعی پیچیدگی و ابهام در آن به وجود می آِد که نه تنها شور و هیجان را از غزل می گیرد بلکه درک آن را محتاج تامل فراوان می سازد. مثلاً در این بیت که آن را عبدالقادر در بیدل راجع به تبسم معشوق گفته است:
تبسم که به خون بهار تیغ کشید؟------ که خنده بر لب گل نیم بسمل افتاده است
این ابهام به چشم می خورد، در صورتی که شاعر می خواهد بگوید تبسم معشوق چنان زیباست که خنده گل در مقابل آن هیچ جلوه ای ندارد. یا در این بیت از ملاجمال لاهوری:
دهان تنگش از من چشمه حیوان نهان می داشت ----- خطش سر زد ز لب کای تشنه جان من خضر این را هم
که پیچیدگی آن لطف شعر را از میان برده است. اما در غزل به غیر از مضامین عاشقانه، عرفان و فلسفه و اخلاق نیز وجود دارد و مثلاً در شعر شاعری مانند صائب فلسفه با عرفان به هم می آمیزد و شاعر که مثل صوفی از استدلال می گریزد، مثل واعظ به تمثیل می پردازد.
در سبک هندی البته قالب غزل بیش از قالب های دیگر اهمیت می یابد و شعرای بزرگ این مکتب مانند صائب تبریزی، نظیری نیشابوری، کلیم کاشانی، فیض دکنی، عرفی شیرازی و بیدل هندی و امثال آنان بدان توجه فراوان دارند. قالب قصیده و مثنوی نیز تا حدی رواج دارد و کسانی مانند محتشم کاشانی، طالب آملی، قدسی مشهدی به سرودن قصیده و کسانی مانند عرفی، کلیم، زلالی خونساری به ساختن مثنوی گرایش و علاقه دارند. با این همه در این قالب ها جز در مرثیه چیز تازه ای ارائه نمی دهند.
به طور کلی خصایص اصلی سبک هندی عبارت است از:
اجتناب از سادگی بیان، سعی در رقت فکر و خیال و رعایت ایجاز در الفاظ و جست و جوی در مضامین پیچیده و تعبیرات بی سابقه، آوردن ترکیبات غریب و کلمات نامأنوس و نازک کاری و مضمون آفرینی و نیز غرابت در تشبیهات و استعارات و آفرینش خیال و توجه به تمثیلات و ارسال المثل ها بر مبنای استفاده از تجارب روزمره و اشخاص و اشیاء تا حدی که نشان دهنده تاثیر محیط زندگی در شعر باشد.
گذشته از این ها عدم توجه به صحت و متانت استعمال زبان و توجه به لغات محاوره ای و الفاظ بازاری و در واقع ترجیح جانب معنی بر جانب لفظ و در نتیجه وجود اشعار سست و بی ارزش از خصایص عمده سبک هندی است.
توجه به اوهام و خرافات و رواج حکمت عامیانه، بیان احوال شخصی و عواطف مربوط به زن و فرزند و خویش و پیوند نیز از خصوصیات این سبک به شمار می رود.
مضمون آفرینی و به جست و جوی مضامین بکر و ناگفته و نشناخته رفن چنان که قبلاً هم اشاره شد چندان در سبک هندی رواج می یابد که کار به ابتذال می کشد. مثلاً محمد طاهر غنی کشمیری از این که ساقه نرگس مانند قلم تهی است و از زمین آب می گیرد و کسی که درد دندان دارد باید با قلم نی آب بخورد، در تشبیه معشوق و رقابت نرگس با آن، و سیلی خوردن وی از دست صبا، چنین مضمون عجیبی می سازد:
نرگس از چشم تو دم زد، بر دهانش زد صبا----- درد دندان دارد اکنون می خورد آب از قلم
یا شوکت بخاری از سایه مژه چشم مور، قلم مو می سازد و به دست مصور می دهد تا دهان تنگ یار را بدان تصویر کند:
ز سایه مژه چشم مور بست قلم----- چو می کشید مصور دهان تنگ تو را
پرگویی نیز از خصایص شعر سبک هندی است. شاعران این عصر غالباً در تمام مدت عمر به شعر گویی یا به عبارت دیگر شعر بافی سرگرمند. مثلاً گویند شاعری به نام عواصی یزدی، روزی پانصد بیت شعر می گفته است و نود سال عمر کرده. وی در چهل سال پیش از مرگش گفته است:
ز شعرم آنچه اکنون در حساب است ----- هزار و نهصد و پنجه کتاب است
حتی شاعری بزرگ مثل صائب تبریزی ظاهراً تا دویست هزار بیت شعر گفته است که میان شاعران بزرگ این مکتب وجود داشته سبب می شده است که اشعار سست و بی معنی به فراوانی سروده شود.
اما در میان این اشعار سست و ناهنجار بعضی ادبیات زیبا و لطیف و هنرمندانه به وجود می آمده که غالباً شهرت می یافته است. از این روست که گاه تک بیتهای ممتازی می توان در شعر شاعران این سبک یافت که مایه شهرت آنهاست. این مفردات غالباً دارای نکات و لطایف هنری است و مانند امثال زبان زد عموم می گردد.
__________________________________________________ _____________________________________
بازگشت ادبی
بازگشت ادبی شیوه و سبک خاصی نیست بلکه نوعی تقلید از گذشته است.
این نهضت از اواخر قرن دوازدهم هجری شروع شد و در اول مرکز اولیه آن اصفهان بود.
علت ظهور این نهضت نه تنها تاسیس دولت قاجاریه و تشویق و علاقه پادشاهان و شاهزادگان قاجاریه به مدیحه و شعر درباری است بلکه بنا به قول ملک الشعرای بهار غالب شاعران این دوره به علت ابتذالی که در شیوه هندی راه یافته بود، از آن شیوه خسته شده بودند و به احیای شعر گذشته ایران رو آوردند.
این نهضت ابتدا در اصفهان آغاز می شد و شاعرانی مانند سید محمد شعله اصفهانی، میر سید علی مشتاق، لطفعلی بیگ آذربیگدلی و سید احمد هاتف اصفهانی به مخالفت با شیوه هندی، دست به سرودن اشعاری به شیوه شاعران متقدم مانندسعدی و حافظ می زدند. سپس در زمان سلطنت آغامحمدخان قاجار، عبدالوهاب نشاط اصفهانی انجمن ادبی در همان شهر تشکیل می داد و شاعران را به سرودن اشعاری به شیوه قدما خاصه به سبک عراقی تشویق کرد.
چندی بعد در زمان فتحعلی شاه "نشاط" به تهران می آمد و به دستور او انجمنی ادبی تشکیل می داد به نام "انجمن خاقان" که زیر نظر خود فتحعلی شاه کار می کرد.
این انجمن در واقع در جایی برای جمع شدن شاعران درباری و تجدید حیات شعر درباری بود.
هدف شاعران در این انجمن احیای شعر کهن، یعنی سبک خراسانی و عراقی بود.
شاعرانی مانند صبا، نشاط، مجمر، سحاب، وصال شیرازی غالباً به شیوه گذشته شعر می سرودند و به مدح فتحعلی شاه و شاهزادگان و تقلید از انواع و قالب های مختلف شعر پیشینیان سرگرم شدند و به این ترتیب روند شعر فارسی در تمام قرن سیزدهم یعنی تا زمان سلطنت ناصرالدین شاه با این رویه پیش می رود.
از معروف ترین شاعرانی که در قرن سیزدهم و قسمتی از قرن چهاردهم بدین شیوه شعر سروده اند می توان به فروغی بسطامی، قاآنی شیرازی، سروش اصفهانی و ملک الشعرای بهار اشاره کرد.
این شاعران هر چند گه گاه اشعار نسبتاً خوبی هم دارند اما بیشتر نیروی خود را صرف محکوم کردن شیوه هندی کرده و اکثراً از پیشینیان تقلید کرده اند.
انواع شعر از نظر قالب یا فرم
مقدمه
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
1- قالبهای کهن
در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است :
قصیده
مثنوی
غزل
قطعه
ترجیع بند
ترکیب بند
مسمط
مستزاد
رباعی
دو بیتی
تصنیف
چهارپاره
مفرد
تضمین
2- قالبهای نوین
تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت.
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است.
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند.
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود.
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است.
قالب نیمایی
شعر آزاد
شعر سپید
و اما قالب نيمايي . آزاد و سپيد
تا به حال درباره قالب ها كهن گفيتم اكنون درباره قالب نيمايي ...
شکل نیمائی که به آن شعر آزاد گویند.
نیمایی شعری است با وزن عروضی منتها ارکان آن مانند شعر سنتی محدود به دو و سه و چهار رکن نیست و قافیه جای منظم و مشخصی ندارد. اشعار نیما و اخوان و فروغ و سپهری و بیشتر شاعران نو پرداز بدین شکل است.
نمونه ای از شعر نیمایی از فروغ فرخزاد:
"هدیه"
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
***
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
__________________________________________________ _____________________________________
آزاد
شکل شاملوئی که بدان شعر سپید گویند. این نوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است:
نمونه ای از شعر احمد شاملو:
"سرود برای مرد روشن که به سایه رفت"
قناعت وار
تکیده بود
باریک و بلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی از سؤال و عسل
و رخساری بر تافته از حقیقت و باد
مردی با گردش آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود
خر خاکی های در جنازه ات به سوء ظن می نگرند
***
بیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند
تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود
آزمون ایمان های کهن را
بر قفل معجرهای عقیق
دندان فرسوده بود
بر پرت افتاده ترین راه ها
پو زار کشیده بود
رهگذری نا منتظر
که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت
***
جاده ها با خاطره ی قدم های تو بیدار می مانند
که روز را پیشباز می رفتی
هر چند سپیده تو را
از آن پیشتر دمید
که خروسان بانگ سحر کنند
مرغی در بال هایش شکفت
باغی درد رختش
ماد رعتاب تو می شکوفیم
در شتابت
مادر کتاب تو می شکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است
دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند
این شعر را احمد شاملو در رثای جلال آل احمد سروده است.
__________________________________________________ _____________________________________
موج نو
شعر موج نونه تنها وزن عروضی ندار بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید هم مشخص نیست و در حقیقت فرق آن با نثر در معنای آن است.
در شعر سپید تشبیهات و استعارات با زبان شعر بیان می شود و جز لطافت و تاثیرگذار معنوی، در ظاهر فرقی با نثر ندارد.
نمونه ی شعر موج از احمد رضا احمدی:
"قلب تو....."
قلب تو هوا را گرم کرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پذیر بود و
قناعت به نگاه در چاه آب
***
مردم که در گرما
از باران آمدند
گفتی از اطاق بروند
چراغ بگذارند
من ترا دوست دارم
***
ای تو
ای تو عادل
تو عادلانه غزل را
در خواب
در ظرف های شکسته
تنها نمی گذاری
در اطراف انفجار
یک شاخه له شده انگور است
قضاوت فقط از توست
***
شاخه ابریشم را از چهره ات بر می دارم
گفتم از توست
گفتی: نه باد آورده است
***
هنگام که در طنز خاکستری زمستان
زمین را تازیانه می زدی
خون شقایق از پوستم بر زمین ریخت
انواع شعر از نظر محتوا یا درونمایه
اگر از عناصر فنی و ظاهری شعر بگذریم،زمینه ی معنوی شعر،حاصل تجربه ی عاطفی یا اندیشه وخیالی است که شاعر در آفرینش شعر خود به کار گرفته است.
حماسی
غنایی
مدحی
تعلیمی
دینی
انتقادی
مرثیه
وصفی
قصصی
مناظره
عامیانه و محلی
انواع فرعی
اگر ميتوانيد توضيحات مربوط به هر كدام را كامل كنيد ...
__________________________________________________ _____________________________________
مرثیه
مرثیه از نظر ماهیت جزو ادب غنایی است.
مرثیه در ادب فارسی سابقه ای کهن دارد و در نخستین دیوان شعر فارسی یعنی دیوان رودکی دیده می شود.
در زمان حا نیز در آثار شاعران معاصر مرثیه های زیادی به چشم می خورد، مثلاً مراثی احمد شاملو درباره فروغ فرخزاد و جلال آل احمد).
مرثیه ها اغلب درباره مرگ پادشاهان و صاحبان قدرت و مقام یا بزرگان علم و ادب هستند.
مرثیه های معروف در ادب فارسی بسیارند، مانند مرثیه فرخی در مرگ محمود غزنوی و یا مرثیه رودکی در مرگ
شهید بلخی .
بعضی مرثیه ها هم درباره فوت یکی از خویشان است، مانند مراثی فردوسی، خاقانی و حافظ درباره مرگ فرزندانشان.
مرثیه های زیادی نیز در مورد شهادت یا مرگ ائمه (علیهم السلام) سروده شده است مانند مرثیه هایی که محتشم به مناسبت های گوناگون سروده است.
این نوع از مرثیه که بیشتر در میان مردم رواج دارد بیشتر در سوگ سردار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام است و معروف ترین این مرثیه ها ترکیب بند محتشم کاشانی در مورد واقعه ی کربلاست.
گاهی مرثیه در سوگ کسی سروده نشده است بلکه درباره ی از بین رفتن ارزشها و گذشت ایام جوانی و شادکامی یا از بین رفتن عظمت یک تمدن است، مانند مرثیه سعدی در خرابی بغداد به دست مغولان.
مرثیه ممکن است به هر قالبی باشد: قصیده و قطعه و ترجیع بند و ترکیب بند و گاهی هم غزل و رباعی و مثنوی.
نمونه ی مرثیه از حافظ در سوگ شاه ابواسحاق
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود----- دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک ----- بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد ----- عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است ----- آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز ----- چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم ----- خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق ----- مفتی عقل در این مساله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
چند بند از ترکیب بند محتشم کاشانی درباره ی شهادت امام حسین علیهالسلام
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین
__________________________________________________ _____________________________________
مناظره
ژرف ساخت مناظره هم حماسه است زیرا در آن بین دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف در می گیرد و هر یک با استدلالاتی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا کجاب می شود.
ظاهراً اولین شاعری که به نوع ادبی مناظره پرداخته است اسدی صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس اسدی باشد. از او مناظراتی به اسم های مناظره آسمانی و زمین، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، عرب و پارسی به جامانده است.
از شاعران معاصر پروین اعتصامی به مناظره توجه کرده است. قالب شعری مناظره قصیده یا قطعه است.
مناظره گاهی به صورت نثر است و مخصوصاً در مقاله دیده می شود. در گلستان سعدی جدال سعدی با مدعی نمونه یک مناظره منثور است.
مناظره بر مبنای سوال و جواب است و این هر دو خاص شعر فارسی است و قبل از اسلام هم در ادبیات ما سابقه داشته است و مثلاً در منظومه درخت آسوریک دیده می شود.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟ ----- گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز ----- بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست
او را چنار گفت که «امروز ای کدو----- با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست
ناصر خسرو
رفوی وقت
گفت سوزن با رفوگر وقت شام شب شد و آخر نشد کارت تمام
روز و شب، بیهوده سوزن میزنی هر دمی، صد زخم بر من میزنی
من ز خون، رنگین شدم در مشت تو بسکه خون میریزد از انگشت تو
زینهمه نخهای کوتاه و بلند گه شدم سرگشته، گاهی پایبند
گه زبون گردیدم و گه ناتوان گه شکستم، گه خمیدم چون کمان
چون فتادم یا فروماندم ز کار تو همی راندی به پیشم با فشار
میبری هر جا که میخواهی مرا میفزائی کار و میکاهی مرا
من بسر، این راه پیمودم همی خون دل خوردم، نیاسودم دمی
گاهم انگشتانه میکوبد بسر گاه رویم میکشد، گاه آستر
گر تو زاسایش بری گشتی و دور بهر من، آسایشی باشد ضرور
گفت در پاسخ رفوگر کای رفیق نیست هر رهپوی، از اهل طریق
زین جهان و زین فساد و ریو و رنگ تو چه خواهی دید با این چشم تنگ
روز میبینی تو و من روزگار کار میبینی تو و من عیب کار
تو چه میدانی چه پیش آرد قضا من هدف بودم قضا را سالها
ناله تو از نخ و ابریشم است من خبردارم که هستی یکدم است
تو چه میدانی چها بر من رسید موی من شد زین سیهکاری سفید
سوزنی، برتر ز سوزن نیستی آگهی از جامه، از تن نیستی
من نهان را بینم و تو آشکار تو یکی میدانی، اما من هزار
من درینجا هر چه سوزن میزنم سوزنی بر چشم روشن میزنم
من چو گردم خسته، فرصت بگذرد چون گذشت، آنگه که بازش آورد
__________________________________________________ _____________________________________
هجو و مدح
مفاخره
ساقی نامه
شهر آشوب
پارودی
حبسیه
طنز و هزل و مطایبه
مناجات
گلایه
بث الشکوی
تهنیت
حبسیه
حبسیه بیشتر از موضوعات شعری است تا از انواع ادبی به هر حال حبسیه از فروع ادب غنائی است و در آن شاعر اندوه و رنج خود را از زندان توصیف می کند.
نخستین و بیشترین حبسیه ها در دیوان مسعود سعد سلمان دیده می شود و بعد از او نیز شاعرانی که به زندان رفتند حبسیه سرودند. چنان که خاقانی چند حبسیه فرا دارد و در عصر ما شاعر استاد ملک الشعرای بهار نیز چند حبسیه سروده است.
زندان نای
نالم به دل چو نای من اندر حصار نای ----- پستی گرفت همّت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار ----- جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر ----- پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
نه نه ! ز حصن نای بیفزود جاه من ----- داند جهان که مادر ملک است حصن نای
من چون ملوک سر ز فلک برگذاشته ----- زی زهره برده دست و به مه برنهاده پای
از دیده گاه پاشم دُرهای قیمتی ----- وز طبه گه خرامم در باغ دلگشای
نظمی به کامم اندر چون باده لطیف ----- خطّی به دستم اندر چون زلف دلربای
ای در زمانه راست نگشته مگوی کژ ----- وی پخته ناشده به خرد، خام کم درای
امروز پست گشت مرا همّت بلند ----- زنگار غم گرفت مرا تیغ غم زدای
از رنج تن تمام نیارم نهاد پی ----- وز درد دل بلند نیارم کشید وای
گیرم صبور گردم بر جای نیست دل ----- گویم برسم باشم هموار نیست رای
عونم نکرد همّت دور فلک نگار ----- سودم نداد گردش جام جهان نمای
کاری ترست بر دل و جانم بلا و غم ----- از رُمح آبداده و از تیغ سرگرای
چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار ----- ممکن بود که سایه کند بر سرم همای؟
گردون چه خواهد از من بیچاره ی من ضعیف ----- گیتی چه خواهد از من درمانده گدای
گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر ----- ور مار گرزه نیستی ای عقل کم گزای
ای محنت ارنه کوه شدی ساعتی بُرو ----- وی دولت ار نه باد شدی لحظه یی بپای
ای تن جزع مکن که مجازی است ای نجهان ----- وی دل غمین مشو که سپنجی است این سرای
گر عز و مُلک خواهی ، اندر جهان مدار----- جز صبر ور جز قناعت دستور و رهنمای
ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد ----- وی کور دل سپهر مرا نیک برگرای
ای روزگار هر ش ب و هر روز از حسد ----- دَه چَه ز محنتم کن و ده دَر ز غم گشای
در آتش شکیبم چون گل فروچکان ----- بر سنگ امتحانم چون زر بیازمای
از بهر زخم گاه چو سیمم فروگُذار ----- وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای
ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور ----- وی آسیای چرخ تنم نیک تر بسای
ای دیده سعادت، تاری شو و مبین ----- وی مادر امید سترون شو و مزای
مسعود سعد! دشمن فضل است روزگار ----- این روزگار شیفته را فضل کم نمای
طنز و هزل و مطایبه
مقدمه:
هر طنزی هم خنده دار است، اما هر نوشته خنده داری طنز نیست. ممکن است هجو، هزل و یا فکاهه باشد.
قدمای ما با آنکه معنی طنز و فکاهه را می دانسته اند، از آنها به عنوان شکل های ادبی نام نبرده اند. آنان مضاحک را در دو شکل هجو و هزل تعریف کرده اند.
کاشفی سبزواری پا فراتر نهاده و در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، مطایبه را هم تعریف کرده است. از نظر او مطایبه، هزلی است معتدل، که ما امروز آن را فکاهه می نامیم.
در تعاریف قدما، هجو در برابر مدح قرار گرفته است و هزل در برابر جد. هر اصطلاحی را با ضد آن بهتر می توان شناخت و تعریف کرد.
می توانیم چهار اصطلاح هجو، طنز، هزل و فکاهه را به عبارت امروز، این طور تعریف کنیم:
هجو : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی و آن ضد مدح است.
طنز : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر تنبیه، از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکامل یافته هجو است.
هزل : یعنی شوخی رکیک به منظور تفریح و نشاط در سطحی محدود و خصوصی و آن ضد جد است.
فکاهه : یعنی شوخی معتدل به منظور تفریح و نشاط در سطحی نامحدود و عمومی و آن صورت تکامل یافته هزل است.
به عبارت دیگر:
طنز هجوی است از روی غرض اجتماعی
فکاهه هزلی است دارای جنبه عمومی
به طوری که از این تعریفها بر می آید در هجو و طنز، نیش وجود دارد و در هزل و فکاهه، نوش. به عبارت دیگر خنده هزل و فکاهه، نوشخند است و خنده هجو و طنز، نیشخند.
طنز
طنز از اقسام هجو است و فرق آن با هجو این است که آن تندی و تیزی و صراحت هجو در طنز نیست وانگهی در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است. طنز کاستن از کسی یا چیزی است به نحوی که باعث خنده و سرگرمی و تحقی شود. بین طنز و کمیک بودن فرق نهاده اند و گفته اند که در کمدی پخنده به خاطر خنده مطرح است اما در طنز خنده برای استهزاء کردن است یعنی وسیله است نه هدف. در طنز کسی که مورد انتقاد قرار می گیرد ممکن است بیرون از اثراد بی باشد.
او ممکن است یک فرد خاص باشد یا یک تیپ یا یک طبقه یا ملت و حتی یک نژاد. گاهی کسانی که دعوی اصلاح مفاسد اجتماعی و تهذیب اخلاق انسانی داشته اند از طنز استفاده کرده اند و آثار عبید زاکانی در این زمینه مشهور است و شاعران بزرگ دیگر ما نیز در خلال آثار خود از طنز غافل نمانده اند که به عنوان نمونه سعدی و حافظ را می توان نام برد.
منتقدان فرنگی ساتیر را به دو نوع رسمی یا مستقیم و غیررسمی و غیر مستقیم تقسیم کرده اند. در طنز مستقیم سخنگو اول شخص است. این "من" ممکن است مستقیماً با خواننده سخن بگوید یا با کسی دیگر که در آن اثر بی مطرح است و اصطلاحاً حریف نامیده می شود.
کار این "پهلوان پنبه" شرح و بسط و توضیح و تفسیر طنزهای سخنگو است. در طنز مستقیم دو نوع اثر معروف است که از اسم طنزنویسان معروف رومی هوراس Horace و جوونال گرفته شده است.
در طنز هوراس سخنگو فردی مودب و زیرک است که با طنزهایش بیشتر باعث سرگرمی است و کمتر باعث خشم و رنجش می شود. زبان او نرم و ملایم است و گاهی خودش را به مسخره می گیرد (مثل طنزهای حافظ) در طنز جوانی Juvenalina Satire است.
در این شیوه گروهی از شخصیت های وراج، پرحرف که فخرفروش و متفاضل اند و نمایندگان محله های مختلف عقیدتی و فلسفی محسوب می شوند، طی مکالمات و بحثهای گسترده ای (که معمولاً در یک مجلس صورت می گیرد) عقاید و آراء و نقطه نظرهای روشنفکران دیگران را به نفع خود به باد انتقاد و مسخره می گیرند. کاندید ولتر از این قبیل است.
در ادبیات فارسی طنز هم به شعر است و هم به نثر و در هر دو صورت قطعات کوتاه ادبی است مگر در دوران معاصر که به وسیله غربیان داستان های بلند مبتنی بر طنز پدید آمده است مانند طنز نویس معروف ایرج پزشک زاد، بزرگترین طنزنویس قدیم ما عبید زاکانی است که از او آثاری به نظم و نثر مانده است و طنز نویس بزرگ معاصر علی اکبر دهخدا صاحب چرند و پرند است. در آثار ایرج میرزا هم قطعات درخشان از طنز به جا مانده است.
با تشكر از خانم ليلا محمدي
سبک ها و مکتبهادر نثر فارسی
مقدمه
نثر، در لغت به معناى پراکندن و افشاندن است و در اصطلاح ادببه معنى سخنى مىباشد که مقید به وزن و قافیه نبوده و نویسنده بهوسیله آنمکنونات ذهنى خود را به خواننده منتقل مىنماید.
معنی لغوی نثر:"پراکنده، سخن پاشیده و غیرمنظوم" است. در اصطلاح ادب نثر به نوشتار یا گفتاری اطلاق می شود که در قیاس با شعر از نظم و ترتیبی که لازمه کلام منظوم است، یعنی از وزن و قافیه خالی باشد و با بحور عروضی مطابقت نکند.
نثر، چون از قیود وزن و قافیه و بحور عروضی، همچنین در اغلب موارد از تخیلات شاعرانه خالی است، وسعت میدان آن برای بیان هر گونه فکری مناسبتر از کلام منظوم است و شاید به همین دلیل باشد که انواع دانشهای بشری و اندیشه های فلسفی، دینی، سیاسی، تربیتی و اجتماعی در قالب نثر اظهار شده و به رشته تحریر در آمده است.
از لحاظ ادبی، نثری ارزشمند و مورد توجه سخن سنجان است که نسبت به سخنان یا نوشته های معمولی زیباتر و از جهت لفظ و معنی فصیح تر و بلیغ تر باشد. مانند نثر کتابهایی چون گلستان، کلیله و دمنه یا بعضی از نوشته های معاصران.
انواع نثر در زبان فارسی
با توجه به شیوه کاربرد واژگان و نوع ابزارهای بیانی که نویسندگان در نوشتن مطالب خود دارند، شاید دقیقتر این باشد که نثر فارسی را به اقسام زیر تقسیم کنیم:
1- نثر مرسل یا ساده
نثرى را گویند که سجع نداشته باشد و کلمات آن آزاد و خالى ازقید خاص باشند. نوشتههاى معمولى و از جمله کتبى چون سفرنامه ناصرخسرو وکیمیاى سعادت و تاریخ بیهقى و اسرارالتوحید و تذکرةالاولیاء همه نثر مرسلاند.
نثر مرسل یا ساده نوشته ای است که از صنایع لفظی و معنوی و سجع عاری باشد. در این نوع از نثر، نویسنده مقاصد خود را در کمال سادگی و بی پیرایگی می نویسد و از استعمال کلمات و عبارات هماهنگ و واژه ها و اصطلاحات مهجور اجتناب می کند. نمونه های فراوانی از نثر مرسل و ساده را در آثار دوره اول نثر فارسی (قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم)، همچنین در اغلب نوشته های نویسندگان معاصر می توان یافت.
2- نثر مصنوع
که خود به دو نوع تقسیم می شود:
نثر مسجع یا موزون
نثر مسجع نثرى است که جملهها و عباراتى قرینه در آن داراىسجع باشند. سجع در نثر به منزله قافیه در شعر است.
سجع نیز خود بهسه نوع تقسیم مىشود، سجع متوازن، سجع مطرف و سجع متوازى.
در این نوع از نثر، نویسنده کلمات هموزنی را به نام سجع- نظیر قوافی اشعار- به کار می برد و جملات نوشته خویش را با قرینه سازی آهنگین می کند.
نظیر عبارات ذیل از مقدمه کنزالسالکین خواجه عبدالله انصاری.
"عقل گفت: گشاینده در فهمم، زداینده رنگ وهمم، پا بسته تکلیفاتم، شایسته تشریفاتم، گلزار خردمندانم، افزار هنرمندانم.....
عشق گفت: دیوانه جرعه ی ذوقم، بر آرورنده شوقم، زلف محبت را شانه ام و زرع مودت را دانه ام"
نمونه های زیبای نثر مسجع را در آثار خواجه عبدالله انصاری(396- 481هـ) و کتابهایی نظیر، تفسیر کشف الاسرار (سال تالیف 520 هـ) ترجمه ابوالفضل میبدی، اسرار التوحید فی مقامات ابوسعید ابوالخیر، تألیف محمد بن منور (بین 553 تا 559 هـ) کلیله و دمنه بهرامشاهی، ترجمه و تحریر: ابوالمعالی نصرالله بن محمد عبدالحمیدمنشی، تذکره الاولیا فرید الدین عطار نیشابوری، گلستان شیخ مصلح الدین سعدی و غیره، می توان یافت.
از میان کتابهای مزبور، گلستان سعدی از ویژگی خاصی برخوردار است زیرا در آن شیوه مختلطی از نثر مرسل با نثر موزون مسجع به کار رفته است و چون از لحاظ زیبایی و روانی و بلاغت در بیان ممتاز می باشد لذا پس از سعدی مورد تقلید عده ای از نویسندگان قرار می گیرد و آثار متعددی مشابه این کتاب نوشته می شود که مهمترین آنها بهارستان اثر عبدالرحمن جامی، روضه خلد (تألیف 737) نوشته مجد خوافی و پریشان، تألیف میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی و منشآت قائم مقام است.
نثر مرسل نثری است ساده و روشن با جملات کوتاه که از لغات مهجور عربی خالی است. در این نوع نثر از مترادفات استفاده نمی شود. توصیفات کلی و کوتاه است و بیشتر به امور بیرونی معطوف است. به نثر مرسل، نثر سبک خراسانی، نثر بلعمی و نثر دوره ی اول نیز می گویند.
نثر بینابین
نثر منشیان و دبیران عهد غزنوی است که در پایان دوره نثر مرسل و آغاز نثر فنی به فاصله ی نیم قرن ظاهر می سود. این نوع نثر هم سادگی و استواری نثر مرسل را دارد و هم نشانه هایی از آمیختگی نظم و نثر و ورد لغات عربی و آیات و احادیث نثر فنی را به همراه دارد. تاریخ بیهقی، سیاست نامه ی نظام الملک، قابوس نامه ی عنصرالمعالی از این جمله اند.
نثر متکلف یا فنی
این نثر ترکیبى از دو نوع نثر مرسل و مسجّع است که درآن لغات و ترکیبات و مثلهاو روایات و آیات و اصطلاحات و تعبیرات زیادى نیزبه کار رفته است.
در نثر مصنوع، انواع صنایع لفظى و معنوى چون اطناب و سجع و جناس وتضاد و تقابل و تلمیح و استعاره و غیره به کار مىرود.
در این نوع از نثر همانگونه که از نام آن پیداست، نویسنده با لفاظی عباراتی مصنوع می نویسد و علاوه بر استفاده از سجع و به کار بردن اشعار و شواهد عربی و فارسی و آیات قرآنی و احادیث و اصطلاحات علمی و لغات مهجور و استعارات و تشبیهات مختلف، کلام خود را به شیوه ای مصنوع با پیرایه ای و ظرایف ادبی و صنایع لفظی می آراید و البته مراد از این صنایع «تفننهایی است که در الفاظ و عبارات می شود و همین تنوعهاست که کلام را در واقع از صورت نثر بیرون می آورد و به جانب شعر که محل هنرنمایی گوینده است، متمایل می سازد. بنابراین اتخاذ چنین شیوه ای در نگارش از آن جهت که نویسنده زحمت اظهار مهارت و بیان تخیلات شعری را به خود می دهد، قابل توجه است و از این جهت که نگارنده مطالب ساده خود را در لباس عبارات متکلف می پوشاند و به جای توجه به مقصود اصلی، به مقاصد فرعی می پردازد، کار او به منزله نقض غرض در امر نویسندگی و مانع ایراد آزادانه معانی تلقی می شود. بعلاوه در شیوه نثر متکلف یا فنی، نویسنده ناگریز است خود را به دامان زبان عربی بیفکند، زیرا زبان فارسی تاب تحمل ایراد صنایع گوناگون خصوصاً استعمال سجع و جناس و ترصیع و ممائله و این گونه صنعتهای لفظی را بیش از اندازه ندارد و به همین جهت مبالغه در این روش،باعث راه یافتن تعداد فراوانی از لغتهای غیر لازم عربی به زبان پارسی است».
کتابهایی نظیر مقامات حمیدی تألیف قاضی حمیدالدین بلخی، مرزبان نامه ترجمه و تحریر سعدالدین وراوینی (اوائل قرن هفتم)،التوسل الی الترسل تألیف بهاءالدین محمد بغدادی (اواخر قرن ششم)، تاریخ وصاف نوشته شرف الدین عبدالله شیرازی ملقب به وصاف الخصره (قرن هشتم)، دره نادره تألیف میرزا مهدی خان استرآبادی (قرن دوازدهم) نمونه هایی اعلا از نثر متکلف یا فنی است.
نثر فنی نثری است که می خواهد به شعر نزدیک شود و به این جهت هم از نظر زبان و هم از نظر فکر و هم از نظر ویژگی های ادبی نمی توان آن را نثر دانست بلکه نثری است شعروار که دارای زبان تصویری و سرشار از آرایه های ادبی است. آغازگر این سبک نصرالله منشی است. در این نوع نثر از آیات و احادیث و ضرب المثل های عربی زیاد استفاده می شود و توصیف بر خبر برتری دارد. شعر و نثر با هم آمیخته می شود. کلیله و دمنه نمونه ای از این نوع نثر است.
نثر مصنوع و متکلف نثری است که لبریز از تکلف و کاربرد آرایه های ادبی است به نحوی که گاه معنا تحت تاثیر لفظ قرار می گیرد. تاریخ جهان گشای جوینی، مقامات حمیدی و حبیب السیر خواندمیر نمونه هایی از این نوع نثر هستند.
3- نثر شکسته یا نگارش به شیوه زبان محاوره
نثر شکسته آن است که نوشتار به زبان محاوره و گفتگوی معمولی مردم کوچه و بازار نگاشته می شود و همچنان که کلمات در زبان محاوره عامه مردم مخفف می گردد و برخی از واژه ها در قیاس با صورت مکتوب آنها شکسته می شود در نگارش این نوع نثر که در دوره معاصر بیشتر در داستان نویسی یا نوشتن موضوعات طنزآمیز به کار می رود نویسنده برای نشان دادن چهره طبیعی و واقعی قهرمانان داستانهای خود که غالباً از میان طبقات عامی و عادی اجتماع انتخاب شوند، عین الفاظ، تعبیرات و تکیه کلامهایشان را به لهجه عامیانه در آثار خود می آورد. مبتکر این نوع از نثر در ادبیات معاصر مرحوم علامه علی اکبر دهخدا است که برای اولین بار در مقالات فکاهی و انتقادی خود با عنوان چرند و پرند و به امضای "دخو" در روزنامه صوراسرافیل از تعبیرات عامیانه و واژه های تخفیف یافته و شکسته سود می جوید.
سید محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت و جلال آل احمد نیز از جمله اولین نویسندگانی هستند که اسلوب محاوره و نثر شکسته را در نثر داستانی فارسی معاصر متداول می کنند و پس از آن گروهی دیگر از نویسندگان آثار خود را به نثر شکسته می نویسند.
دوره های نثر فارسی
1- نثر مرسل (معادل سبک خراسانی) قرن سوم و چهارم و نیمه قرن پنجم
2- نثر بینابین، اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم.
3- نثر فنی، در قرن ششم.
4- نثر مصنوع یا صنعتی و نثر ساده در قرن هفتم
5- نثر صنعتی و نثر ساده در قرن هشتم
6- نثر ساده در قرن نهم تا اوایل قرن دهم.
7- نثر ساده معیوب، از قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم.
8- نثر قائم مقام و تجدید حیات(نثر دوره قاجار) این نثر ساده و خوب است.
9- نثر مردمی دوره مشروطه (نثر روزنامه).
10- نثر جدید (نثر رمان و نثر دانشگاهی )
در دوره مشروطه نویسندگان از تکلف، دوری و اصل ساده نویسی و حفظ اصالت معنی را رعایت می کنند. نوشته های میرزا فتحعلی آخوندزاده و طالبوف و حاج زین العابدین مراغه ای نمونه ای از این نوع نثر است.
انواع نثر از نظر قالب یا فرم
قصه
افسانه
داستان
رمان
داستان کوتاه
حکایت
لطیفه
تمثیل
مقامه
سفرنامه
زندگینامه
نمایشنامه
فیلمنامه
مقاله
انواع نثر از نظر محتوا یا درونمایه
حماسی و پهلوانی
غنایی
تاریخی
دینی
عرفانی
حکمی و اخلاقی
علمی و فلسفی
انتقادی
چگونه يادداشت روايي بنويسيم ؟
همهي ما تجربههايي داريم كه در خاطرمان ميماند و گاهي بيان آنها براي ديگران آموزنده است. شما ميتوانيد اين گونه تجربهها را به صورت يادداشت روايي بنويسيد و براي مجلهها و روزنامهها بفرستيد يا روي شبكهي اينترنت منتشر كنيد. اين يادداشتها بيشتر به صورت يك داستان كوتاه نوشته ميشوند. بنابراين، به مانند يك داستان بايد فراز و فرود داشته باشند و با شرح گام به گام ماجرايي گيرا و شنيدني، خواننده را به نتيجهگيري مورد نظر برسانند.
براي نگارش بهتر يك يادداشت روايي، توجه به پيشنهادهاي زير سودمند است:
• داستان را از نگاه ويژهاي بنويسيد تا چندان به درازا نكشد و براي خواننده خستهكننده نباشد.
• چيزهايي را به داستان خود وارد كنيد كه از هدف يادداشت شما پشتيباني ميكنند.
• رويدادها را گام به گام و با ترتيب زماني كه رخ دادهاند، بنويسيد.
• تا جايي كه ميتوانيد ويژگيهاي يك داستان كوتاه، از جمله فراز و فرود، را در آن بگنجانيد.
• جملهها را به صورت اول شخص بنويسيد و چنانچه نياز بود به صورت گفتوگو تنظيم كنيد.
• موضوعي را بنويسيد كه زياد شخصي نباشد و بتوان آن را تعميم داد تا تجربهي شخصي شما براي خواننده نيز معنا پيدا كند.
• مقدمهاي براي يادداشت خود بنويسيد كه توجه خواننده را جلب كند و موضوع داستان را براي او روشن كند.
• يادداشت خود را با نتيجهگيري به پايان برسانيد و در آن بنويسيد كه چرا اين تجربه براي شما مهم است، چه پيامدهايي براي شما داشته است يا نوشته را با پرسشي انديشه برانگيز به پايان برسانيد.
در اين جا دو نمونه از يادداشت روايي ميآيد: نمونهي نخست با نام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
را آقاي اسفنديار معتمدي، كارشناس فيزيك، بر پايهي تجربهي واقعي يكي از دبيران فيزيك نوشتهاند. اين يادداشت به يك داستان كوتاه ميماند كه در عين خواندنيبودن ميتواند براي آموزگاران ديگر، به ويژه تازهكاران بسيار سودمند باشد. از اين رو، نگارش چنين يادداشتهايي به همهي آموزگاران با تجربه سفارش ميشود. نمونهي دوم، با نام «قالي نو» گونهي ديگري از يادداشت روايي است كه زندهياد پرويز ناتل خانلري به صورت گفتوگو تنظيم كردهاند. گاهي آميزهاي از هر دو روش در يك يادداشت روايي به كار ميرود.
جزیره دانش
گسترۀ ادب فارسی معاصر استاد احمد سمیعی (گیلانی)
تنظیم: عاطفه مسلمی
دانشجوی پژوهشی گروه زبان فارسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا
سخنرانی در هماندیشی بینالمللی فرهنگ ایران و ادبیات فارسی،
دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا،
بسم الله الرحمن الرحیم
با اجازۀ جناب آقای همایون و همۀ استادان، سخنرانی خودم را تحت عنوان «گسترۀ ادب معاصر» آغاز میکنم. به اعتباری، این تصور نادرست پدید آمده که گسترۀ ادب معاصر محدود است به شعر نو، رمان، داستان کوتاه؛ حالآنکه ادب معاصر عرصهای بس پردامنهتر دارد و انواع بسیار پرشمارتری از فراوردههای ادبی و مربوط به ادبیات را دربرمیگیرد. مواد گوناگون ادب معاصر را در مقایسه با ادب سنّتی به پنج دسته میتوان تقسیم کرد:
دستۀ اول شامل آثاری است در ادامۀ ادب سنّتی که مصادیق تازهای از انواع موجود در آن شمرده میشوند. اشعار عروضی عمدتاً با همان مضامین و در همان قالبهای پیشین، هرچند با موضوعات نسبتاً نو یا با اندکی تصرفِ سطحی در ساختار، ازایندست هستند. از جمله نمونههای برجستۀ این قبیل اشعار، سرودههای بهار، شهریار، معیّری، پروین، تولّلی، و چهارپارههای رشید یاسمی است.
دستۀ دوم آثاری را دربرمیگیرد که نوعاً نظایر آنها در ادب سنّتی وجود دارد، نهایت آنکه از جهاتی متحوّل جلوه میکنند و احساس میشود که رنگ و بوی تازهای یافتهاند. سرودههایی با مضامین و احیاناً اوزان عروضیِ بیسابقه یا بسیار نادر در شعر سنّتی با حال و هوای تازه و فضای شاعرانۀ امروزی. غزلهای سایه، سیمین بهبهانی مصادیق بارز آناند.
این دو دسته، طیف و پیوستاری را تشکیل میدهند و اعضای آنها را نمیتوان همواره بهقطع معلوم کرد. ملاک تشخیص عموماً جهانبینی اثرآفرین و فضای اثر و نوع مضامین آن است.
دستۀ سوم، مجموعۀ آثاری هستند که نمونههای پراکندهای از آنها، آن هم بسیار بهندرت، در لابهلای متون قدیم نهفته ماندهاند، اما در ادب معاصر بهصورت نوع ادبی شاخص و مستقلی درآمدهاند. مواد فولکلوری، بهویژه تصنیف، همچنین طنز ازاینقبیلاند.
دستۀ چهارم، آثاری که بالاخص ادبی نیستند اما موضوع آنها ادبیات است، مانند تحقیقات ادبی، تاریخ ادبیات، نقد ادبی، تصحیح انتقادی متون که اگر هم مایههایی از آنها در گذشته در مطاویِ تذکرهها و شروح وجود داشتهاست امروزه بهصورت کاملاً تازه و مدوّنی درآمده و کیفیت و ماهیت دیگری پیدا کردهاند. تحقیق در متون و در احوال و آثار شاعران و ادبا و نقد مبتنی بر نظریۀ ادبی و روشمند را ازایندست باید شمرد.
دستۀ پنجم مشتمل است بر انواعی که در ادب سنّتی دستکم با همان ساختار و قالب و خصایص بنیادی وجود ندارند و در طی قرن بیستم در زبان فارسی پدید آمدند. از این جملهاند اشعار نیمایی و سپید در نظم و رمان و داستانهای کوتاه و نمایشنامه و فیلمنامه در نثر. همچنین مواد مطبوعاتی را در همین دسته میتوان جای داد. اما در مقایسۀ ادب معاصر و ادبیات سنّتی به دو نکتۀ اساسی باید توجه داشت: یکی آنکه میان این دو گسستگی پدید نیامدهاست و انواع نوپدید از جهات متعدد و معنیداری با سوابق سنّتی پیوند دارند. مثلاً شعر نو از جهات اساسیِ محتوایی با شعر سنّتی رابطۀ زنده و اُرگانیک دارد؛ یا ادبیات داستانی، بالاخص نمایشی، در آثاری چون شاهنامه و خمسۀ نظامی و هفت اورنگ جامی، البته به صُوَری دیگر، پیشینه دارند؛ یا نقد در شرح سنّتیِ متون نظم و نثر، مسبوق به سابقۀ نسبتاً درخشانی است. همچنین طنز و مطایبه و هزل، علاوه بر آنکه چاشنی آثار ادبی چون کلیله و دمنه و مرزباننامه و مقامات حمیدی و گلستان سعدی و پریشان قاآنی شدهاست، در رسالههای و نوشتههای عبید زاکانی جایگاه بارز و مسلطی دارد. مایههای ادبی نیز که ریشه در فرهنگ مردم دارند با آثار منظوم و منثور فارسی بهصورت امثال و حکایات درآمیختهاند. مثنویهای سنائی و عطار و مولانا و جامی و بوستان و گلستان سعدی از این مایهها سرشارند.
دیگر آنکه، بهرغم تحول مضامین و محتوا و ساختار، روح فرهنگ ایرانی در آثار ادبی معاصر محفوظ مانده و این آثار، هرچند از آبشخور ادبیات جهانی سیراب و از روشهای علمی تحقیق غرب متأثر گشتهاند، صبغۀ ملی خود را از دست ندادهاند. در مقایسۀ ادب معاصر و ادب سنّتی، آنچه به زیان ادب معاصر جلب نظر میکند جای خالیِ شاهکارهای عظیمی چون شاهنامه و مثنوی معنوی و ظهور به اصطلاحِ غربیان تیتانهای جهان ادب همطراز فردوسی و مولاناست. در این باب باید خاطرنشان ساخت که اصولاً دوران خلق شاهکارهای سترگ منفردی ازآندست که یاد شد سر آمدهاست؛ همچنانکه عصر ظهور پهلوانان افسانهای سپری شدهاست. امروزه کارهای عظیم به دست نه یک تن، بلکه گروه و گاه انبوه خلق صورت میگیرد. دوران حماسۀ پهلوانی پایان یافته و روزگار حماسۀ ملتها آغاز گشتهاست و این تحولی است که در همۀ شئون فرهنگی، از جمله در ادبیات همۀ اقوام روی دادهاست. دیگر قرن طلایی ادبیات اقوام با ظهور جهانپهلوانانِ میدانِ ادب شکل نمیگیرد، بلکه با فراوردههای منفردی تکوین می یابد که مجموع آنها ارزش هنگفت پیدا میکند و دستکمی از ذخایر ادوار ادبی پیشین ندارد. میتوان گفت که ادبیات نیز مانند دیگر مظاهر فرهنگی گرایش به دموکراتیک شدن پیدا کردهاست. وانگهی، آثار سترگ ادب سنّتی بر پایۀ حجم عظیمی از افسانهها و قصص و روایات و تمثیلات مکتوب و شفاهی و به دنبال انبوهی از فراوردههای ادبی و بر اساس سنّتِ دیرینهسالِ فرهنگیِ ما پدید آمدهاند و حالآنکه انواع تازۀ ادب معاصر خود باید زیربنای سنّت خود را بسازند و بیافرینند. ازاینرو، هرگاه با وجهۀ نظر دیگری به دستاورد ادبی صد سال اخیر بنگریم، با حجم و تنوع فوقالعاده و بیسابقهای از آثار روبهرو میشویم که احصا و توصیف آنها سالها و سالها مهلت میطلبد و از دورۀ ادبی معاصر عصری پررونق و از بسیاری جهات بینظیر میسازد که میتوان به آن مباهات کرد. در این میان، دستاورد بسیار گرانبهایی که نباید از آن غافل ماند تحول شگرفی است که در زبان فارسی معاصر، بهویژه زبانهای ادبی و تحقیقی، در پرتو انواع ادبی و تتبّعات و نقد و نظریههای جدید روی دادهاست. این زبان طی صدوپنجاه سال اخیر، بهخصوص ازحیث واژگان و ترکیبات و تعبیرات و مضامین و صُوَر ادبی، بیاندازه غنی گشته و نیرو و پویایی و حیات تازه پیدا کرده و از قید تحجّر و بندِ ایستایی رها شدهاست که خود نعمت بزرگ و دستمایۀ باارزشی برای بیان افکار و تجارب جدید است. این زبان از حشو و زواید و زر و زیورِ مبتذل و بدلی و آرایههای افراطی و مزاحم پیراسته و فارغ گشته و بهصورت زبانی روشن، رسا، پاکیزه و بیپیرایه و درعینِحال باکفایت و قوی درآمدهاست. همچنین نباید نادیده گرفت که در قرن اخیر بسیاری از متون معتبر منظوم و منثور که از دسترس حتی ادبا و محققان دور ماندهبود، به یمن همّت ارباب فنِ ایرانی و ایرانشناسان اروپایی، با تصحیح انتقادی منتشر شده و راه را برای تحقیقات زبانی و ادبی مستند و روشمند و معتبر گشوده و امکانات تازهای برای بهرهجویی از متون، در راه تقویت زبان علمی و ادبی، فراهم آوردهاست. با این فراوردهها، موجبات آن پدید آمدهاست که زمینۀ بسیار مساعدی برای تدوین لغتنامههای جامع و دانشنامهها همچنین دستور زبان تاریخی حاصل گردد و آثاری ازنظر کیفی و ساختاری و انسجام در سطحی بس بالاتر از نظایر آنها تهیه و تدوین شود. در حوزۀ کارهای بیسابقهای که به روزگار نو در عرصۀ تحقیقات ادبی شده نمیتوان از پژوهشهای دامنگستری یاد نکرد که درزمینۀ زبانهای ایرانی باستانی و میانه انجام گرفته و خود به رشتۀ بسیار مهم مستقلی مبدّل شدهاست. سرانجام باید از حجم نظرگیر ترجمههای معتبر و خلّاق ادبیات جهانی یاد کرد که در غنی ساختن زبان فارسی با ترکیبات و تعبیرات و صُوَر بیان تازه، نقش سازندۀ بسیار مؤثری ایفا کردند و شماری از آنها مسلماً در کار آناند که وارد تاریخ ادبیات این دوره شوند. زبان فارسی در پرتو این ترجمهها قدرت و صفا و جلا و تنوعِ بهمراتب بیشتری یافت و بهخصوص برای خلق آثار داستانی آمادگیِ به درجات بیشتری پیدا کرد و بهصورت ابزاری کارآمد و ظریف برای بیان افکار و عواطف و تجربیات هنری تازه درآمد. بدینسان شاهد دورۀ ادبی گرانمایه و پرمحتوایی هستیم. معالوصف، هنوز نقایص و حتی خلأهایی در برخی شئونِ حتی مهم و حساس وجود دارد که برای تکمیل و پر کردن آنها شایسته است برنامهریزی دقیقی انجام گیرد و در این برنامهریزی طبعاً فرهنگستان زبان و ادب فارسی سزاوار است نقش رهنموددهنده و در مواردی که برای آنها بانیِ مشخصی وجود ندارد نقش سرمشقدهنده ایفا کند.
از جمله این شئون است تاریخ ادبیات که هرچند در تدوین آن کارهای پرارزشی انجام گرفته، هنوز شکافها و کمبودهایی، هم ازنظر شیوۀ تألیف و انطباق آن با گرایشها و نظریههای جدید و هم ازحیث جامعیت، در آن میتوان تشخیص داد. نگارش تاریخ ادبیاتهای فارسیِ موجود بر نظریۀ ادبی و ضوابط معیّن و روش علمیِ درخور مبتنی نبودهاست. لااقل بخشی از فصول جامعترین آنها بر اساس منابع واسط و دست دوم، چون تذکرهها نوشته شده، نه بر پایۀ مطالعات تحلیلیِ خودِ آثار. ازنظر تأثیرات شرایط محیطی، یعنی تاریخی ـ اجتماعی ـ فرهنگی، بر جریانهای ادبی نیز پیوند زندۀ این عوامل با سیر و تحول ادبیات داده نشده و این دو، هرکدام جداگانه و بی ربط و پیوند، بررسی و معرفی شدهاست؛ بهطوریکه نمیتوان از سویی رابطۀ آنها را با یکدیگر بازشناخت و از سوی دیگر احساس کرد که ناظرِ جریانی تاریخی، متضمّن دگرگونیها و تبدلات ناشی از علل خاص هستیم. این را هم باید خاطرنشان ساخت که در تدوین تاریخ ادبیات معاصر فارسی به عدّهای از شاعران محلّی، که هم به زبان فارسی و هم به زبان قومی، آثار ارزشمندی پدید آوردهاند توجه نشدهاست. سبکشناسیِ نثر و نظم نیز، هرچند در گذشته جَستهگریخته به طرز و شیوه اشارههایی کوتاه میشده، میتوان گفت در تحقیقات ادبیِ معاصر نوظهور است. شادروان ملکالشعرای بهار درس آن را در حدود هفتاد سال پیش در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران پایهگذاری کرد و تقریرات او را درواقع نخستین پژوهش در این حوزه باید شمرد. متعاقباً سبکشناسیِ نثر در سه جلد به صورت کتاب درسی دانشگاهی درآمد که سالها پس از درگذشت استاد نیز با همین عنوان در جایگاه خود باقی ماند. تقریرات بهار در سبکشناسی شعر نیز پس از وفات او به چاپ رسید. ازآنپس نیز مطالعات تازهای در این حوزه صورت گرفت و آثاری بهویژه در سبکشناسی شعر پدید آمد که در آنها بیشتر از همان الگوی مختارِ بهار پیروی شد و احیاناً مفاهیم و مطالبی از منابع غربی وارد این مبحث گردید. معالوصف، با توجه به رابطۀ نزدیک سبکشناسی ادبی با زبانشناسی و نقد ادبی، هنوز در این عرصه خلأ محسوس وجود دارد که با بهرهگیری از نظریات جدید باید پر شود. درزمینۀ بلاغت نیز هنوز خلأ محسوسی وجود دارد. البته در سنّت ادبی ما بلاغت از جایگاه رفیعی برخوردار بوده و در این فن تحقیقات عمیق و دامنهداری صورت گرفته، اما این مطالعات عمدتاً بر مبنای ادبیات عرب بودهاست. هرچند اصول حاصل از آن را میتوان بر ادبیات، بهویژه شعر فارسی، که با شعر عرب ازحیث مضامین و ساختار مشابهتهای نظرگیر دارد مطابقت داد، این مطابقت هنوز از روی اسلوب و نظاممند تحقق نیافته و فقط پراکنده در تحقیقات ادبی ظاهر گشتهاست. در تحقیقات زبانی و دستور زبان نیز هرچند پیشرفت قابل ملاحظهای داشتهایم، متأسفانه بیشتر مطالعات زبانشناسان بر زبان انگلیسی مبتنی بودهاست. کسانی خاماندیشانه پنداشتهاند که با نشاندن متناظرِ فارسی الفاظ و اصطلاحات و شواهدِ زبان انگلیسی میتوان احکام منتج از بررسی زبان بیگانه را عیناً بر زبان فارسی جاری ساخت و بر آن مصداق داد، غافل از آنکه این جانشینسازیِ مکانیکی که بس آسان است، به بازیِ کودکان بیشتر شباهت دارد تا به بررسی علمیِ جدّی. باری، کاربستِ نظریات جدید زبانشناسی و تشخیص اینکه هریک از آنها برای تبیین چه گسترهای از پیکرۀ زبانی ضرورت پیدا میکند امری است خلاق و تا حدی شبیه ترجمۀ خلاق که اگر سرسری گرفته شود و به شیوۀ مکانیکی عمل شود طبعاً ثمرۀ آن را نمیتوان جدّی گرفت. در عرصۀ گویششناسی و فرهنگ مردم نیز کارهایی، هرچند عموماً فاقد روشمندی، انجام گرفتهاست. دربارۀ تحقیقات گویشی این نکتۀ بسیار مهم را باید متذکر شد که در آنها از توجه به اصطلاحات یا تعبیرات کنایی غفلت شدهاست و حالآنکه روحیات و خصایصِ قومی و محلّی بیشتر در همین تعبیرات منعکس میگردد.
با آنچه گفته شد شاید روشن شدهباشد که دورۀ ادبی معاصر از ادوار پیشین به جهات متعدد متمایز است و در این دوره، شئون ادبی، همچنان که شئون دیگر فرهنگی و علمی، معروضِ تحولاتی بنیادی گشته و سیر این دگرگونیها با شتاب بیشتری ادامه دارد که آیندهای پررونقتر و درخشانتر را نوید میدهد. گروه ادب معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی تنظیم ترازنامۀ نسبتاً مشروح این دورۀ ادبی پرمایه را وجهۀ همّت خود ساختهاست تا پس از طرح و بررسی در شورای گروه و تصویب در شورای فرهنگستان، راهنمای برنامهریزیهای آینده باشد.
فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي