چندان هم شریر نیست
از سوی دیگر، دون ژوان هرگز آدم مسخره ای نیست بلکه همواره ما را بر حال و روز دیگران می خنداند و مانند همه اربابان بزرگ آن دوران، از پرداخت بدهی هایش طفره می رود، اما تماشاگران از مکری که با بستانکارش آقای دیمانش می کند، خوشش می آید و بفرجام چندان هم شریر و بدجنس نیست و اگر تارک دنیای (صومعه نشین) بدبختی را وادار می کند که به ازای صدقه ای که به او می دهد، کفر بگوید، بی درنگ کارش را با پرداخت یک لویی طلا به او «در راه عشق به بشریت» جبران می کند. در صحنه، مرتکب هیچ قتلی نمی شود و چند ماه از روزگاری که با حاکم دوئل کرده است، می گذرد.
رفتارش با زنان، البته جای سرزنش و ملامت دارد، همسرش الویر (Elvire) را که زن دینداری بود که دون ژوان از صومعه بیرونش آورد (اما مگر خودش رضا نداد؟)، رها می کند. پس از ناکامی در ربودن زنی، دو دختر جوان دهاتی: شارلوت (Charlotte) و ماتورین(Mathurine) را می فریبد. اما مولیر از کامیابی های دون ژوان در فریفتن زنان، می کاهد و سیاهه ای را که ایتالیایی ها ترتیب داده اند و آرلکن به مدت ربع ساعت، آن را که حاکی از توفیق های اربابش در به دام انداختن زنان است می خواند، حذف می کند (این صحنه در اپرای موتسارت، دوباره پدیدار می شود). قهرمانش بی تغییر هیئت و جامه، کاری می کند که زنان را پسند افتد و آنان دوستش بدارند. دون ژوان، دیگر «گول زن» نیست، بلکه «دلبر» است. انسانی آزاداندیش
در این زمینه، اظهارات کفرآلود و دون ژوان، طنین دیگری دارد. آن سخنان، دیگر، تماشاگران را نمی خندانند و در مقابل، گفتار بی سر و ته اسگانارل که به گونه ای آشفته و درهم و برهم از کاتولیسیسمی مردم پسند و خرافاتی منسوخ، دفاع می کند، وزنی و تأثیری ندارد و دیری نمی گذرد که این شاگرد نوآموز و تازه کار در بحث و استدلال، سرش به سنگ می خورد به دو معنای واقعی و مجازی کلمه. منتقدان بر مولیر نمی بخشند که دفاع از اخلاقیات را به «نوکری خدانشناس تر از اربابش» واگذار کرده است. قاعدتاً مکافات هیبت انگیز و فوق طبیعی ملحد باید همه چیز را به سامان کند و موجب برقراری نظم شود، اما آخرین گفتار نوکر که مواجبش را مطالبه می کند، معلوم می دارد که چنین نیست. خشم خدا در نمایشنامه مولیر، بسان انفجار باروتی نم دار یا ترقه ای خیس است.
قهرمان مولیر، قهرمان به معنای اتم و اکمل کلمه است و نماینده درخشان نظرگاهی است که در آن روزگار «libertinage» نامیده می شد یعنی آزاداندیشی و تشکیک در دین. چند تن از متفکران و مولیر دوستان پیشگامان روشنگری اند، به این نهضت فلسفی وابسته اند و مولیر دوستان بسیاری در آن نهضت دارد که همه تحت تأثیر تعالیم فیلسوف گاساندی Gassendi (1655-1592) اند و شیفته اپیکور و فلاسفه مادی گرای عصر باستان. این متفکران که با محافظه کاری میانه ندارند، در پی انسان دوستان عصر رنسانس، می کوشند تا در طبیعت، اصول اخلاقیات نوینی، بجویند.
جدا از این فلاسفه آزاداندیش که به دین بدگمانند، کسانی با همان مرام خاصه در دربار، جا خوش کرده اند، اما سخت هرزه و اهل فسق و فجور و هزل و ریشخند منافی ادب و نزاکت اند (در جمعه مقدس)، گوشت می خورند و با غسل تعمیددادن سگان، دین را دست می اندزاند). دون ژوان مولیر، از این قماش مردم است و چنان در اذهان اثر می گذارد که پس از او، واژه libertain معنای «آزاداندیش» را به طور قطع از دست می دهد و مترادف با «هرزه» می شود.
دون ژوان مولیر در التقای دو شط بزرگ که او را سیراب کرده اند، جای دارد: مضمون دینی و کهنِ پاس داشتن مردگان و مضمون نامأنوس و شگفت ناپایداری جهان و انسان. اما پس از مولیر، دون ژوان به تدریج همه نشانه های ریشه های قدسی اش را از دست داد.
در پایان قرن هیجدهم، حیله ها و فریبکاری های دون ژوان، تقریباً سبک و ملایم به نظر می رسند. و المون (Valmont) و مارکیزدو مرتوی (de Merteuil)، قهرمانان تیره ی گزندهای دلبستگی (Liasions dangeruses) و بی درنگ پس از آنان، مارکی دوساد، در کامجویی و عیاشی، از ستیز و آویزگاه حتی جنایت نیز روی گردان نیستند. اغواگر خدانشناس، به آرامی قالب تهی می کند. در سال 1787، موتسارت، بر صحنه های اپرای پراگ، او را به گونه ای معجزآسا به زندگی باز می گرداند. از برکتِ دون جیووانی Don Giovanni، اسطوره از خاکسترش دوباره زنده می شود و برمی خیزد و در اروپای انقلابات و رمانتیسم، زندگانی و سرنوشت نوی می یابد. هوفمن و بایرون و پوشکین و مریمه و ژرژر رساند و بودلر و فلوبر، همه به دون ژوان می اندیشند و از او تصوری خاص دارند که ابراز می دارند. دون ژوان که فرشته ای مغضوب و معزول و آدم سخت منزوی و تنها و اندوهگین مطلق جویی شده، در خیل کسانی که سر به شورش و طغیان برداشته اند و دست به کاری ناممکن زده اند، به فاوست می پیوندد و در جوارش، دوناآنا، دختر حاکم (نقشی که مولیر حذفش کرد)، مظهر عشق مطلق زن و تنها بخت رستگاری قهرمان رمانتیک می شود.
افسانه بزرگ، از روحیات زمانه تأثیر می پذیرد: امروز پیکره حاکم دیگر نمی ترساند و دوزخ می خنداند. تنها اغواگر فریبکار زنده مانده که به انحراف جنسی ای گرفتار آمده که از آن پس «دون ژوان گرایی» نامیده می شود (واژه در سال 1864 وضع شد). از سوی دیگر بعضی می کوشند این روان رنجور را بر تخت بخوابانند تا اسرار واپس زده آرزوها و تمایلات وسواس گونش را از زیر زبانش بیرون کشند.
پی نوشت ها :
1- Le Mythe de Don Joan, Gallimard, 1993.
2- عنوان نمایشنامه مولیر را بنا به سنت Dom Joum می نویسند و نام قهرمان نمایشنامه را دون ژوان.
منبع: ستاری، جلال؛ (1383)، جهان اسطوره شناسی، ترجمه ی جلال ستاری، تهران: مرکز، چاپ دوم.
پاره هایی از این مقاله بنقل از پایگاه نشریات تخصصی نور
+این برداشت هم خواندنی است:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]