برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است. تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم. ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم .:n12:
Printable View
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است. تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم. ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم .:n12:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمي دانم از چيست؟
از كيست؟
يا از كجاست؟
فقط مثل مادر
مثل پدر اشناست
کز اين دنيا
ز آدم
زعالم جداست
و حسي مبهم و پاك
همچون دعاست
ولي عشقش انگار
بر دل رواست
كسي گفت:
فرياد زد:
عشق تنها خداست
اي تو، اي الهه زيبايي
چشمهايت شبيه رويايي
كه در آن سوختن شمعي
باز هم مي شود تماشايي
تو هميشه اميد فردايي
كه دلت وسعتي ست دريايي
و من اندر ميان آن غرقم
غرقه در پاكي اهورايي
تو همان دست خوب گرمايي
در ميان هجوم سرمايي
كه دليلش سردي قلب ست
و تو از آن ، گلم مبرايي
ميشود لمس كرد هرجايي
كه تو در قلب من چه تنهايي
تو بيا با دلم عهد ببند
شاديم را به غم نيالايي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روزگارم سپری شد
و تو یارم نشدی
و مرا اشک فرو ریخت
ز مژگان ترم
و دلم سوخت
که تو،کس و کارم نشدی
تو که می دانستی
بی تو از تاریخ اعتبارم سالها میگذرد
پس بگو
تو چرا،اعتبارم نشدی
و من اندیشه کنان پرسیدم
و تو در چشمانم می خواندی
که چرا؟
وای چرا ایل و تبارم نشدی؟
من اگر صیاد تو صیدم بودی
همه می دانند خوب
تو شکارم نشدی!
من که زندانی غمها بودم
تو چرا راه فرارم نشدی؟
بی قرار تو و چشمان تو بود این دل من
تو چرا خوبترین،صبر و قرارم نشدی؟
کنار ســـــردی این سرزمین طوفانی
هزار بار دلــــم خواست مرا بخندانی
هزار بار دلم خواست مال من باشی
بر این خیال نبـاشی مــــــرا برنجانی
تورا به دستِ که سپارم که خوب میدانی
من عشق میخواهم وحال و هوای بارانی
تو را میان نفَســـــــــــهای پاک میخواهم
ولي تو از خيال دلــــــــــم نازنين گريزاني
تو را مگيرد از دلم آن دستهاي پنــــهاني
كه مي كشاندت هر دم به نا بساماني
و عشق ميشود اتمــــــام در هياهــويي
شبيه اينكه رسيديم به بيت پـــــــاياني
تو می توانی باز هم تقدیر باشی
در لحظه های بی هدف تاثیر باشی
تو میتوانی نقطه ای نزدیک یا دور
با زندگی در این جهان درگیر باشی
این زندگی امروز و فردا می شود گم
کاری نکن قبل از سفر جوگیر باشی
اینجا پر از غمنامه و غمهای طولانیست
شاید تو هم از زندگانی سیر باشی
تنها بدان ای اشنا،غم های دنیا
خواهند تو از این زندگی دلگیر باشی
تو می توانی باز هم تقدیر باشی
در لحظه های بی هدف تاثیر باشی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كاش همرنگ شقايق باشيم
كاش دلتنگ دقايق باشيم
كاش صورتگر معني در عشق
شاهد كشف علايق باشيم
كاش با خاطره هايي شيرين
درپي كاستن اززهر حقايق باشيم
كاش هرقدر به فكر دل و دلدار خوديم
درغم كم شدن از درد خلايق باشيم
كاش همچون خداوند زمين
گرچه معشوق ولي عاشقِ عاشق باشيم
و اميدست كه هرجا هروقت
دل به دلدار سپرديم لايق باشيم
صورت مسئله را پاک نکن
و دلت را هرگز، هرگز خاک مکن
و نگاه پاکت را
پر ز الودگی شربت یک تاک مکن
روح بی الایش را
جایگاه خار و خاشاک مکن
و بدان در نیکی،در مهر
هیچگاه،بی دلیل،امساک مکن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عشق فقط لحظه ديدار توست
عشق فقط خواندن اشعار توست
مهر تو از عالم و ادم سر است
عشق فقط در خور رفتار توست
عشق فقط وصف رخ يار نيست
عشق فقط جام مي و نار نيست
عشق بهاريست پر از ارزو
عشق كه درياچه ي اسرار نيست
عشق نماينده قلب تو است
عشق سراينده ي وصف تو است
عشق تو تنها به دل من رواست
من كه حضورم به حضور تو است
اگر چه هجرت دوست ناگوار است
ولی بعد از زمستان هم بهار است
اگر چه رفته ای بی شک از اینجا
ولی قلبم هنوز امیدوار است
نمی گویم که تقصیر از تو بوده
که این هم بازی این روزگار است
دلم دلتنگ رویت گشته اکنون
بهارهم در نبودت سوگوار است
جهان هرگز نمی ارزد به یک کاه
و چشمم بی حضورت اشکبار است
نگو انقدر نمی ارزی نگو نه
برای عشقت عاشق بی شمار است
فقط میخواهم این را هم بدانی
که بی رویت دل من بی قرار است
دلتنگی عاشقانه میخواهم
یک خنده ی صادقانه میخواهم
فرق است میان من و این دنیا
من شادی کودکانه میخواهم
کو یار که جان فدایش بکنم
یک یاریٍ بی بهانه میخواهم
بی خواب شده دلم میان دستانت
لالایی مادرانه میخواهم
فال دل من فال قشنگی نیست
من ساحل بی کرانه میخواهم
من یک شبه از تو یک نفر حتی
یک بوسه ی جاودانه میخواهم
شعر من اگر چه شعر نابی نیست
هم صحبت شاعرانه میخواهم
بوی شلیل میدهد
مزه ی دوست داشتنت
طعم ترانه میدهد
لحظه خواب رفتنت
دم به بهار میزند
شمیم دستهای تو
باز دارد این دلم
چشم به مهربانیت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلم یک اسب میخواهد
بیایم خانه به خانه
بپرسم از جناب شاه
نشانی های یک رخ را
ولی مات است شاه ما
درون این نشانی ها
وزیری کو که بنماید
رخی را بهر ما پیدا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با تشکر از شما عشقم شُديدبا تشکر از شما قلبم شُديدبا تشکر از شما عاشق شُدمگر نبودم قبل تر، لايق شُدمبا تشکر از شما امّيد بودچون وجود پاک تو خورشيد بودبا تشکر از شما ماهم شُديدمرهم درمان هر آهم شُديدبا تشکر از شما لبخند بودروزگارم شربتی از قند بودـبا تشکر از شما خورشيد رفتتا که رفتی بعد تو امّيد رفتبا تشکر از شما قلبم شکسترشته ي افکار از ذهنم گسستبا تشکر از شما تنها شدممن اسير غصه و غمها شدمبا تشکر از شما گشتم غريبخاطره ها ماند از آن روزگار پرفریببا تشکر از شما روزم سیاهروزگارم، زندگانی شد تباهـبا تشکر از شما، دیدم کسی
که به داد من رسید از بی کسیبا تشکر از شما عاشق شدهعاشق این قلب نا لایق شدهبا تشکر از شما ماهش شدمروز و شب من مَحرم آهش شدمبا تشکر از شما خیلی گُلهاو فرشته ، جنس من آب و گِلهبا تشکر از شما عشق است اومهربانی را فقط نقش است اوـبا تشکر از شما که نیستیدبی سبب آن روزها، در قلب من می زیستیدبا تشکر از شما كه رفته ايدباز هم تنها نشسته، خسته ايدبا تشکر از شما ، تُرشيده ايدجای خود را هم به او بخشیده ایدبا تشکر از شما که گم شُدیدلایق صد فرد سر در گُـم شُدید
با تشکر از شما که نیستید
نه دگر هرگز نپُرسم ((کیستید؟)).
روزگاريست كه دلتنگ شدم
من گرفتار دلي سنگ شدم
وميان دل و عقلباز هم وارد يك جنگ شدم
من تو را ديدم و دربند شدمبا تو بودم كه به شيريني صد قند شدمدوري تو برايم زهر استچون تو را ديدم خرسند شدم
ماه هم روي تو را ديد كه رفتو زمين مست تو رقصيد ورفتاسمان غرق شد از بوي خوشتشمس،از نور تو تابيد كه رفت
كوه چون قامت تو ديد نشستبند چون موي تو را ديد گسسترود چون اشك تو را ديد رميد
سنگ چون مهر تورا ديد شكست
تنت به ناز طبیبت نیازمند بادا
منم طبیب دلت نازنینٍ سرتاپا
صحیح که سلامت تو آرزوی من است
و لیک دیدن تو اشتیاق من جانا
در این چمن چو درآید بهار به شیدایی
رهش به سوی تو سروسهیِ من بادا
در آن میان که جمال تو جلوه گر باشد
مرمتِ دستِ حاضران میکشد به فرداها
تمام ظاهر و باطن زحسن تو پیداست
که ظاهرت چو گل و باطنت همی تارا
هر آنکه روی چو ماهت بدید ثابت کرد
که مثل چهره ی جان را ندیده تا حالا
شفا ز گفته ی من نه، از خدای بجوی
برای من که ندا میدهم تو را تا "ما"
(برگرفته از غزل"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد" حافظ)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بنويسيد بر روي ديوار
عشق يعني ايثار
عشق يعني يك دريا در دست
عشق يعني لب لبتشنه يار
و نخوردن و ننوشيدن آب
عشق يعني وفاي سردار
بنويسيد بر روي ديوار
عشق يعني ايثار
تو به من گفتی
تو
گفتی شعر بگو
و بگو از دل یار
و بهار
تو به من گفتی
تو
من هم شعر تو را گفتم
تو
از دلم گفتم از تو
از بهار
از تو
ونمی دانم چرا شعرم
پرشداز (( تو))
و نه تنها شعرم
زندگیم هم نیز.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهتر نیست بیائی
دل ما را بربائی
و دل خسته ی ما را
ز غم هجر بزدائی
تو که نزدیک خدائی
تو همه امید مائی
تو سکوت این زمونه
برسون به ما صدائی
تو وُ این همه فدائی
خط بکش رو این جدائی
دلای عاشق زیاده
عشقشون فقط شمائی
لحظه ای
جام دلت را به دل من جَم کن
غم عالم زِ جدایی کم کن
تو نباشی،
چای دَم کرده برایم زهر است
تو فقط، عشق برایم دَم کن
"خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند"
در این زمانه بی تن تراق مسرورند
میان بارش باران، میان برف عظیم
همیشه در پی یک روزنه،چو هر روزند
"خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند"
شبیه من برای دیدنت، پر از شورند
میان ماندن و رفتن، مانده پا برجا
چه عاشقانه درون زمین محصورند
"خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند"
ولی همیشه فتونهای نور ،ازان دورند
شبیه ما دقیقا ، شبیه عاشق و معشوق
کنار سردی سایه، به عشق مغرورند
"بیت اول شعری از سهراب سپهری"
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سبز خواهد شد سیب
رشد خواهد کرد سیب
سیب سبزی که پر از امید است
جنگلی خواهد شد
عطر سیبش همه جا میپیچد
و دلم باز تو را میبیند
سیب سبزش را باز
از برای تو فقط میچیند
سبز خواهدشد سیب
رشد خواهد کرد سیب