Printable View
فقط میتونم بهت خیره شم
حتی یه سلام کوچیکم نمیتونم بهت بکنم
هی داری ازم دور میشی
ولی نمیتونم کاری کنم دلم پر از اشک و نالس
میخوام جلو خودمو بگیرم که گریه نکنم ولی نمیشه
نمیتونم بهت برسم و فقط گریه میکنم
هر یه قدم که ازم دور میشی اشکام سرازیر میشه
(دوست دارم)
هرچی ضعیفتر و ضعیفتر میشم
کم کم فراموشت میکنم
حرف که از عشق میزنم
تو رو در وجودم حس میکنم
گرچه دردناکه اما تحمل میکنم
فکر میکردم ارزشی برایت دارمفکر میکردم این عشق دوطرفستاما نه بدان که گمان بد میکردم
خودم را گم میکنم زمانی که میبینمت
میترسم، میترسم که عشقم خود نما شود
چه سخت است، زمانی که دوست دارم
اما در مقابلت برعـکس آن عمل کنم
گذشته ها احــســاس بهتری نسبت به تــو داشــتمـــ
اما فهمیدم که احساسم جز اشتباه چیزی نبوده است
تــاسف، تــاسف مـیخورم از اینکه اینقدر ساده دل بودم
دیگر علاقه ای به بودنت ندارم
هــرجا که دوســـت داری بــرو
من فراموشت کردم، اما بــدان
چیزی در من شکست که دیگر هیچوقت
ترمیم نمیشود
هر شب تو را میبینم ...
امشب آهسته رد شو ...
میخواهم آسوده باشم ...
وقتی تو پیشم باشی
هر روزم را که هیچ
هر لحظه را عشق است
نـبـاید به عـــشـــقـــت اهمــیــت مـیدادم
نــبــایــد وانمــود میکردم که دوستت دارم
بــایــد فــرار مــیـکـردن از ایــــن رویـــــــای
باید وانمود میکردم که نمیبینم و نمیشنوم
:»
HoseinKing
بدون اینکه حرفی بزنی رفتی
بدون اینکه چیزی بگی تنهام گذاشتی
تمام وجودمو از حست پر کردم ولی تو رفتی
:»
هــر روز که میگذره
من عاقل تر میشم
من ... این روزا دیگه من نیستم
میخندم ... شادی میکنم
اما با یه درد عمیق
با حرفایی که تو دلم موندن و شدن
یه بغض سنگین و تودار
اره دارم عاقل میشم
دارم یاد میگیرم که هیچکس تو این دنیا
تو رو، دردتو، بغضتو حرفتو نمیفهمه
پس وقتی که دلت گرفتو نبود کسی غمخوارت
تو تنهایی خودت زانوهاتو بغل بگیر و درد و دل کن و گریه کن ...
و این دردناک ترین واقعیت این دنیاست ...