حتی اگر میدانی شکست خواهی خورد از مبارزه کردن دست برندار!!
Printable View
حتی اگر میدانی شکست خواهی خورد از مبارزه کردن دست برندار!!
بـــــــــــــاز شــــــــبی آمـــــــد و
بـــــاز
بی تو بایــــد
آن را ســـــحر کــــــــــــــــنم
رفتـــنی است این عشق رفتنی ...
شکستنی است ایــن قــــلبـ لــــعنتی
برای لحظه ای لبخندت را از لبت گرفتی
برای همـــیشه لبخندم را از لبم گرفتی
چگونه با دیدن من بی آنکه به من نگاهی بکنی چیز بگویی از کنار من رد شدی
یا جواب نگاه و سلامم را بده
یا بگو که چگونه فراموشت کنم
شروع بازگشتی دوباره برای همیشه
پایان رفتن ها برای همیشه است
تقدیم به محمدyeksadodah با :40:
گریه کودکی یادت بخیر ...
گریه های امروزی ِ امروزم
هیچ یک از درد هایم را دوا نمی کند
... اه از این دلتنگی
ای گریه کودکی
اگر دلت می خواد برو
من کاریت ندارم
ولی حق نداری خاطراتت رو جایی ببری اونا حقمه و نگهشون میدارم!
اه :n03:
چقدر بد شد تو دیگه مثه قدیما من رو درک نمیشناسی نمی دونی که دارم دروغ میگم
و ......... گذاشت و رفت!(آخرش!)
dont you wanna stay by jason aldean ft kelly clarkson
لجباز میشوم مانند ِ بچه ای در بازگشتنت اما باز نمی گردی! آشفته ام مانند ِ دیوانه ای برگرد!
هرنفسی که بالا می آید نفسم را میگیرد و
چون پایین می رود اشک هایم را سرازیر می کند
سرد است خانه ام بی او
همینگونه پیش روم
تا قبل از رسیدن بهار
از سرما و با سرما
خواهم مرد
مردم این شهر سوخته اند!
کم گناهی نیست ناامیدی
،
نمی خواهد خدا آن ها را مورد خشم خود قرار دهد
آن ها از قبل سوخته اند!
حرف های نا گفته
باید ناگفته بماند
آن که رفته
خدا خواست که برود
این را بدان که هیچ کار خدا بی حکمت نیست
و خدا چیزی جز خوبی تو نمی خواهد
خاطرت هست
آخرین روز بهاری
در باغی
پر از گل های شقایق
می دویدیم تا رسیدیم
جنب آن رود خیالی!
خاطره ام هست
رنگ آن گل ، خاطرم نیست نام آن گل، هر چه باشد
بعد از آن باغ شقایق
حرف هایت،
که به من می گفتند با نگاهت،
زیر سایه ی درختی!
گفتی تا آخرش می مانم، هر چه شود می مانم
اکنون چه شده است که تو رفته ای
و من ماندم،
این را بدان که بهار می آید و
باز تو را به خاطرم می آورد برگرد!
وقت رفتن از این دیارست با قایقی چوبین
خیالی نیست، فقط بگویید تنم را نسوزانند!
پشت این نقاب دروغین پنهان شده ام،
آینه ها هرگز دروغ نمی گویند، خودم هم گول خورده ام!
پژواک صدای سرد و تنهای من تا کی در این اتاق باید جایگزین "برات میمیرم" هایت باشد!
بی صدا می روم از این دیار،
سرد است هوا
سرد است مرا ، از سردی ِ احساست!
گم می شوم در زیر دستان ِ آن مرد ِ قلم به دست
از دور همدیگر را میبینم ، نزدیک هم که شدیم بر میگردیم میچسبیم به هم ، دست در دست می کنیم، با تمام عشق.
به دور دست ها نگاه می کنیم با همان قلب عاشق
با نگاه به دور دست ها به هرچیزی با این قلب عاشق ، دل می بندیم!
هنوز او پشتـه من است ، اینجا هم فراموشش کرده ام!
مگر در تاریکی، نور درخشان تر نیست؟
این چه تاریکی است که دور و بر آن پر از نورست اما چیزی دیده نمی شود
قلب شکستنی
بعد از اولین شکست
تمام قدرتش را برای ماندن گذاشت و
بعد از رفتن تو،
نا امید
تبدیل به سنگ شد ...
نگذار اشک های ِ شوقـم تبدیل به گریه شود
که بخاطر تو ، تمام کوچه ها را
قدم می گذرام
و در انتظار تو ، تمام ستاره ها را
می شمارم
سالهاست
با فانوسی در دست ، سرگرم شمردن ستاره ها
تنها و با دست های سرد
در کوچه ها سرگردانم.
دست هایم تو را می خواهند ،
ولی نمی دانند که تو مدت هاست یخ زده ای!
ما می رویم
و به این بهانه که دلتنگ شما شدیم باز خواهیم گشت
یه جای دور توی جنگل تک و تنها یه کلبه گرم می بینم
تاریکی شب اون دور دورا یه نور روشن می بینم
بعد از تو هر محبتم به قیمت یک عشق آب می خورد ، افسوس که دیگر عشق در من مرده است!
ای دل تو اگر رفتی و من اینجا مانده و درمانده شدم/ گفتا که این به که ازین من همیار تو باشم
این بگفت و برفت گفتم های ای قاصد عشق تو بیا و برسان/ این پیامی را که ز من می شنوی
گفتم من نه ایی مست سرمست این خانه ، پیرانه شدم/ گفتا دیوانه شدی تو در این خانه ی ویرانه جاودانه شدی
این بشنفت و برفت گفتم های ای شب شمع ِ شب های غم تو به چه میسوزی/ گفتا من به غم پروانه این گونه بی خانه شدم
گفتا چو من شمع شب های غم تنهایان باش/ گفتم رسم ما نیست مردن ازعشق زیاد پروانه بمرد و برفت
شمع بسوخت و برفت گفتم های ای ساقی ِ جام ِ شراب ِ هستی/ تو چگونه این گونه بی لانه شدی گفتا در این خانه ،محتاج یه بیگانه شدم
تنها آمدی و معنای تنهایی را یادم دادی و تنهایم گذاشتی و رفتی. حالا من خودم را می شناسم
باران که می بارد چشمانم خیس می شوند از گریه، لعنت به اینجا که هوایش همیشه بارانی ست
قلبم می گیرد گه گاهی
به این بهانه که تـــــــو می آیی
نفسم می گیرد و باز هم ،
تـو نــمی آیی
در انتظار تو ،
اینجا ، سرد،
معجزه ای دیگر می خواهم،
افسوس که دیگر معجزه ها هم دردم را دوا نمی کنند!
همه ی این ها، بهانه هایی هستند برای نرفتن!
بخواهد که برود بهانه که سهل است،
دلیل هم نمی تواند جلوی آن را بگیرد
از انتظار تو،
اینجا، پوسیده ام،
دیگه بسته؛ وقتشه!
وقت اینه که خودم بیام پیشت
تو رفتی و
سرمای باد من رو کشت!
اینجا منتظرتم،
تو هم یه روزی میمیری!
تو قلبم برای تو یه جا بزرگ گذاشته بودم.
الان خالیه و
من دارم تاوان نبودن هات رو با این دلتنگی ها میدم!
و این بار
بدون حاشیه به راه ِ خودم ادامه می دهم. رک!
ذره ای آرامش می خواهم ...
کنار تو ! در خیال تو بودن، آن را هم به من می دهد!
اون رفت و این هدیه رو به من ...
دوستت دارم!!!
رک ، مهربان ، دل رحم ، راستگو!
دوستت دارم ای اولین عزیز از دست رفته !
آخرین تنهای من!
این همه آدم اومدن سر مزارت که ثابت کنن چقدر دوستت دارن!
رفیقم می گفت هوا که بادیه خیلی دوست دارم؛ پیش خودم گفتم برای چی؟(من اون موقع از هوای بادی خوشم نمی اومد!)
نمی دونستم که اون عاشق تنهاییه!
خیالی نیست اگر قرار باشد تمام عوامل و زمین و زمان جهتم را عوض کنند!
من بادم.
این بار خلاف طبیعت عمل خواهم کرد ...
فراموشت کردم این بار! نزدیک تر از همیشه.
در بغلت فراموشت کردم.