گاهی بین زمین و آسمونی، نمی دونی اون بالایی یا این پایین .حالا هر چی حس خوبی نیست واسه تو که همیشه می دونی کی هستی و کجا داری می ری.
Printable View
گاهی بین زمین و آسمونی، نمی دونی اون بالایی یا این پایین .حالا هر چی حس خوبی نیست واسه تو که همیشه می دونی کی هستی و کجا داری می ری.
می دونی بزرگترین فرق من با تو چیه؟
تو هر چی می خواستی به دست آوردی
من هر چی داشتم بخشیدم
حالا تقصیر کیه که تو دیرتر از همه به من رسیدی ؟؟؟
هر چی که بگی و بنویسی بازم کمه و نمیشه حرف دلا رو گفت ،فقط می تونم بگم کمی آروم تر از کنار هم رد شیم آخه عمر خیلی کوتاهه.
گاهي مثل ستاره ها اونقدر دوري كه فكر مي كنم هيچ وقت دستم بهت نمي رسه...
گاهي اونقدر بهم نزديكي كه خودم از اين همه نزديكي مي ترسم....
گاهي مثل بچه ها با يه حرف ساده كلي ذوق مي كني و منو هم ذوق زده مي كني....
گاهي مثل آدم بزرگا سر سنگين ميشي طوري كه فكر مي كنم يه غريبه هستم...
خلاصه با اين همه تغييرات تو يه صفحه ماندگار از دفتر زندگيم هستي چهار فصل من ...
زندگي چه منطق بي منطقيه....
- باید برم، دور باشیم بهتره.
- من راضی نیستم ولی چون تصمیم توئه بهش احترام می ذارم.
- (توی دلش) راضی نیستی ولی باعث رفتنم تو هستی.
به خدا گفت: برای مدتی کوتاه دلم را پیش خود نگه می داری
جواب آمد: این امانتی ست که تو خود داشتن آن را قبول کردی.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند...
وقتی آدما رسمی تر میشن... جالب تر میشن....
دوری و دوستی ... الان معنی دورترین رو می فهمممممممممممممممم....
تنها صداست که می ماند...
تنها خاطره هاست که می ماند...
شاید یه حرفی، یه نگاهی، یه بغضی...
خلاصه بالاخره یه چیزی می ماند.... وقتی برمی گردی به عقب نگاه میکنی.... حتما یه چیزی جا مونده....
از دور نگاه می کنی به خوشبختیم
از دور نگاه می کنم به خوشبختیت
چه سوء تفاهم جالبی...
گاهی
حتی دلتنگی هم
جواب نمی دهد...
عمر آدمی چه زود تمام میشود
همراه با وابستگی های که داشتی
و هیچ کدام نتوانست روح بیقرارت را آرام کند
راه را کجا به بیراهه رفتیم؟
فکر می کنی تو آسمون اوج بگیری
دلتنگی هات
روی زمین جا بمونه؟
گاهی وضوح زیاد هم
خوب نیست
گنجشگ ها چند بار به شیشه پنجره خوردن! اشتباهی...
نمی دونم
می افتم
تا صدات کنم
یا صدام می کنی
که می افتم؟
چقد تلخه
خودت
راه زندگی کردن رو بلد باشی
ولی
زندگی نکنی....
- چرا به خودت سخت می گیری؟
- زندگی باید چیزی بیش از این بهم بده.
- چیزی بیش از آفتاب، هوا؟!!!!
"شاید وقتی دیگر"
.
.
واسه وقتی که می خوای چیزی رو فراموش کنی.
خواستم نشد
.
.
.
"تقدیر چیز دیگری بود"
خوب بازی می کرد
.
.
.
بد باخت
نمی دونم
چیه
تکرار
رو دوس داری؟
.
.
.
چرخ فلک
می دونی واسه چی کلاغا به خونشون نمیرسن
.
.
.
آخه قصه ها هی عوض میشن!!
زندگی خواب شیرین کودکی ست
.
.
.
کودکی که مدام از خواب می پرد
میگن دوری و دوستی
دور بود ولی دوست نبود
بارون قطره قطره می باره
آب چکه چکه می ریزه
برگا یکی یکی می افته
هیشکی دوس نداره یهو تموم بشه.
نمیدونم چرا با اینکه قصه ها با هم فرق دارن آخر همشون یکی میشه.
انگار از اولش یه قصه بوده، بعد آدم های مختلف، تو زمان های متفاوت دارن بازیش می کنند.
قضیه اونجا جالب تر میشه که هر کدوم هم فکر می کنند قصه اونا با بقیه فرق داره.
نخواه که این یکی قصه رو امتحان کنی!
هر کس واسه بازیی که می کنه دلیل خودش رو داره.
یه دلیل خوب واسه باخت اون یکی!
مثل تابلوی نقاشی شده بود
.
.
زیبا، قشنگ، دست نیافتنی
می دونی چیه؟
آدما تاریخ مصرف ندارن!
این دردای ماست که یه روزی هست یه روزی نیست....
بعضی وقت ها بغض چشامو قورت میدم.
دنیای آدما باهم فرق داره، دلیلش هم اینکه اون حق داره تو نه!
فکر کنم دنیا راس راسی واستاده پیاده بشیم.
از بس دنیاش بزرگ بود توش جا نشدم.
دلت را به دلش بسپار
دل ها را می توان نگاه داشت، آدم ها را نه.
چگونه می توان حقیقت آدم ها را دریافت، وقتی هر لحظه در حال تغییر اند.
زیادی اوج گرفت
رسید به خورشید
یادش نبود
بال هاش از موم درست شده!
خودتو واسه اینکه چیزی رو به کسی ثابت کنی، خسته نکن. روزگار زحمتش رو می کشه!
اگه گذشته آدما رو بدونیم راحت تر باهاشون کنار میایم و دوستشون خواهیم داشت.
این واسه اون وقت که دلتون می خواد علیه یکی جبهه بگیرین، ناخواسته، فقط به این خاطر که راه اون با راه تو کمی فرق داره.
یه چیزی مثل زاویه گرفتن عکس. از اون گوشه خوب، نگاهش کن.
پشت گوشی تلفن گریه کرد
دلم براش نسوخت
آخه دوسش داشتم
زندگی مثل خوندن کتابه، دلتنگ این هستیم که همه رو یه جا بخونیم.
ولی قانون زندگی به نوبت خوندن تک تک صفحه های کتابه.
تقصیر توست آسمان دلش می گیرد
تقصیر توست قطارها سروقت نمی آیند
تقصیر توست یخ های قطب شمال آب می شود
تقصیر توست شیشه ها پاک نمی شوند
تقصیر توست کتاب ها نخوانده مانده اند
تقصیر توست پاها نرفته خسته اند
تقصیر خود خود توست
از وقتی مرا توی آینه جا گذاشته ای
این روزها دارم سر میروم
کوزه ای
ظرفی
چیزی
نداری
دارم از دست می روم.