صاحب مجموعه ی شعر
بی حواس ترین زن دنیا /انتشارات دفتر شعر جوان
زمستان 89
Printable View
صاحب مجموعه ی شعر
بی حواس ترین زن دنیا /انتشارات دفتر شعر جوان
زمستان 89
☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :
1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آپدیت تا پست 16#
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز
پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تند
اگر قرار باشد این شال
با عطر دست های زن دیگری
دور گردنت بپیچد
من
چشم بافتن هیچ شال گردنی را ندارم .
صبر کن سهراب
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد ؟؟
منم از همهمه ی اهل زمین
دلگیرم
می بینی ؟
این خاطرات
یک مشت واسطه ی بی مصرفند
یادهایی بی دست و پا
که به روایت هیچ اتاقی راه پیدا نمی کنند
هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبری ست
که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.
گریه ام
از راه دورهم
اعصاب تو را با آرایش صورت من بهم می ریزد
این روزها
از بلندي موهايت فهميده ام
چند وقت است تو را نوازش نكرده ام
گناه از كوتاهي انگشتان من است
كه بشكنند
كه بند بند با ديوار اين سلول برسرم بريزند
... كه قلم شوند و روزگارم را سياه كنند
امروز مرا محاکمه کردند
نام تو کافی بود
تا به تمام جرم های نکرده
اعتراف کنم
تورا از تمام عاشقانه هایم بیرون می اندازم
تا دل تمام عاشقانه هایم را بسوزانم
این سال ها
ازاین همه سانسور فهمیده ام
عشق ممنوع
... هیچ مجوزی نمی گیرد .
باز هم را خواهیم دید
این بار
در دریاچه
تو آب
من ،نیلوفر آبی
...
مرا می خوانی
تو را می نوشم
ما به هم تعلق داریم
در چشم همگان
حتی ستارگان
شگفت زده خواهند شد
اینجا دو روح
به کالبد رویاهایی باز گشتند
که آن ها را برگزیده بودند
_________________
Rose Ausländer
برگردان: حدیث حسینی
حواست به مدلِ سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی
آزادی
تنها پرنده ای ست
... که در قفس
نفس نمی کشد
در جنگل کلمات
تنها با دو حرف
خودمان را شناختیم
"زن"
و فرقی نمی کند
با ادامه ی نام کوچکمان
زنده باشیم یا زندانی زندگی هم
دارکوبیست
که چشمانمان را از امید خالی کرده است
و دستی
که با رگ های بریده ی درخت درد نمی کشد
بی رگ تر از آن است
که از شاخه هایمان آویزان نشود
هرشب
یکی از ما
آوازهای خیس پرندگانش را فراموش می کند
سیگار با سیگارهای برگ شعله می کشد
و هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبریست
که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.
دلش عشق مي خواهد
شور مي خواهد
شوق مي خواهد
دلش چيزهاي خیلی خوب مي خواهد
با اين همه
... زندگی
نامه رسانی ست
که روزی هزاربار
فقط مرگش را می رساند .
چمدان را که برداشت
زندگی از تنم بیرون رفت
سال هاست
آغوشم تارعنکبوت بسته است.
داری می روی و نشسته ام
نشسته ام کهمی روی
.
.
مادرم می گوید
یک روز صلح جهانی از راه می رسد
مادرم
با چشم بسته که غیب نمی گوید
او زن دنیا دیده ای ست
.