انتشار گازهای سمی 'عامل' انقراض انبوه بوده است
مطالعه ای تازه که نتايج آن در نشريه "ژئولوژی" چاپ شده است می گويد بزرگترين انقراض موجودات در تاريخ زمين احتمالا ناشی از انتشار گازهای سمی آتشفشانی بوده است.
اين به اصطلاح "انقراض انبوه" که 250 ميليون سال قبل روی داد بيش از دو سوم خزندگان و گونه های مختلف دوزيستان را نابود کرد.
اما آن حادثه در عين حال فراهم آورنده زمينه مساعد برای پيدايش دايناسورها بود که برای 185 ميليون سال بعد بر زمين حکومت کردند.
شواهد تازه با مطالعه ملکول هايی که در صخره های تشکيل شده در دوران انقراض کشف شده، به دست آمده است.
ساير نظريه هايی که برای توضيح آن انقراض ارائه شده شامل برخورد يک سيارک به کره زمين و ديگری انتشار گسترده گاز متان از اعماق درياها می شود.
دانشمندان از قبل می دانستند که انقراض پايان دوره پِرميان (Permian يکی از دوره های زمين شناسی) با فوران های عمده آتشفشانی همزمان بود. آن فوران ها باعث به راه افتادن بزرگترين جريان گدازه ها در تاريخ زمين شد که پهنه های وسيعی از خشکی که اکنون سيبری است را پوشاند.
'بحران خاک'
اکنون تحليل مجموعه منحصر به فردی از ملکول ها که در صخره های کوه های دولومايت در ايتاليا کشف شده، تاثير زيست محيطی آن فوران ها را روشن می کند.
اين ملکول ها بازمانده پليساکارايدها -متشکل از ملکول های شکر- که در نباتات و خاک به وفور پيدا می شود، هستند. با اين حال اين صخره ها بقايای رسوبات دريايی هستند.
تجزيه شيميايی صخره ها نشان داد که ملکول های شکر از خشکی ها نشات می گيرند که مويد اين نظريه است که فرسايش گسترده خاک آنها را شستشو داده و به درياها برده است.
نويسندگان اين مقاله در نشريه "ژئولوژی" معتقدند که گازهای آتشفشانی منتشره از آن فوران ها باعث تخليه لايه حفاظتی اوزون در جو زمين شده و خشکی ها و آب ها را اسيدی کرده و گياهان را از ميان برده است.
در نتيجه خاک سست و شسته شده و به اقيانوس های مجاور منتقل شده است.
وجود خاک در اقيانوس ها نور آفتاب را مسدود کرده و اکسيژن آب را تخليه کرده است. تجزيه و تحليل مواد شيميايی صخره ها دلالت بر آن دارد که در پی بروز به اصطلاح "بحران خاک" در خشکی ها، اکوسيستم دريايی زير فشارهای ناشی از تغييرات محيطی متلاشی شد.
حيات در اقيانوس ها زايل شد و يک فاجعه جهانی را تکميل کرد.
دکتر مارک سفتون از "کالج امپريال لندن" گفت: "علت انقراض پايان دوره پرميان به شدت جنجال آفرين بوده است. ما نشان داديم که اکوسيستم خشکی ها اول صدمه ديد."
او افزود: "ماهيت قاره ای آن رويداد دلالت می کند که ناشی از پديده ای در اتمسفر زمين بوده است. داده های منحصر به فرد شيميايی نشان می دهد که اتفاقی سريع و فاجعه بار در خشکی ها روی داد."
اين تحقيقات توسط تيمی بين المللی از بريتانيا، هلند و آمريکا انجام شده است.
سيستم نامگذاری جهانی فسیل ها
سيستم نامگذاري كه استفاده جهاني دارد؛ سيستم نامگذاري دو اسمي است كه از زمان «لينه» معمول شده است.بدين معني كه هر موجود به وسيله دو واژه لاتين مشخص ميشود. واژه اول نام جنس و واژه دوم نام گونه است. نام گونه هميشه با حروف كوچك نوشته ميشود.
حرف اول نام جنس هميشه با حرف درشت لاتين نوشته ميشود و مشترك بين تمام گونههاي يك جنس است به عبارت ديگر جنس، واحدي اختياري است مركب از تعدادي گونه كه داراي ويژگيهاي مشابهي هستند و دقيقا به يكديگر مرتبط ميباشند.
واژه دوم مشخص كننده گونه است و با حرف كوچك لاتين آغاز ميگردد.
معمولا در كتب چاپي، اسم جنس و گونه را با حروف ايتاليك از ساير حروف متمايز نمودهاند. هنگام نوشتن جنس و گونه بايستي هميشه با كشيدن خطي در زير اين دو واژه آنها را مشخص نمود.
گاهي وجود تقسيماتي كوچكتر از گونه نيز ضروري به نظر ميرسد كه به آن زيرگونه گفته ميشود. در موقع ذكر اسم كامل اين جانوران، معمولا زيرگونه بعد از ذكر گونه نوشته ميشود
رده بندي موجودات
موجودات زنده و فسيل بياندازه متنوع و متفاوت هستند. لذا براي مقايسه و مطالعه صحيح آنها ردهبندي امري ضروري است. از زمان ارسطو موجودات زنده را به دو سلسله «جانوري» و «گياهي» تقسيم كردهاند. «ارنست هكل» بيش از يك قرن پيش، سلسله سومي به نام «پروتيستا» به اين طبقهبندي افزود. سلسه مذكور موجودات زندهاي را در برميگرفت كه تعاريف جانور يا گياه درباره آنها كاملا قابل انطباق نبود. بعدها عدهاي از زيستشناسان سلسله «مونرا» را به تقسيمبندي افزودند كه باكتريها و جلبكهاي سبز _آبي را شامل ميشود. سرانجام در سال 1969 سلسله «قارچها» نيز به اين تقسيمبندي افزوده گرديد.
مبناي ردهبندي، دو اصل تركيب و تجزيه شباهتها و اختلافات ميباشد. در اين روش، موجودات هريك از گروههاي بزرگتر به دستههاي كوچكتر تقسيم شده و بالاخره به يك موجود(فرد) منفرد خاتمه ميپذيرد. مبناي چنين ردهبندي، تشخيص و نامگذاري هر موجودي است كه مشخصا با تمام گروههاي ديگر اختلاف دارد.
شمار موجودات اعم از زنده و فسيل به ميليونها ميرسند. لذا با ارتباط دادن صحيح و جمع كردن گونههاي مشابه طبقه بزرگتري به نام جنس تشكيل مي شود. جنسهاي نزديك به هم، يك خانواده (Family) را به وجود ميآورند و خانوادههاي مشابه، يك راسته(Order) را؛ چندين راسته يك رده(Class) و بالاخره ردهها يك شاخه(Phyllum) را تشكيل ميدهند. مثل شاخه مهرهداران، اسفنجها، مرجانها و غيره. چندين شاخه كه داراي صفات مشتركي باشند، سلسله(Kingdom) را ميسازند.
در مواردي كه طبقهبندي اضافي، ضروري باشد ممكن است پيشوندهايي نظير زير(Sub) يا رو(Super) را به تقسيمات فوق افزود. مثلا موجودات در نهايت به دو روسلسله پروكاريوت(Procaryot) و يوكاريوت(Eucaryot) تقسيم ميگردند.
مشخصات Taxonomicيا طبقهبندي انسان به شرح زير ميباشد:
روسلسله: يوكاريوت Eucaryota
سلسله: جانوران Animal
شاخه: كورداتا Chordata
زيرشاخه: مهرهداران Vertebrata
رده: پستانداران Mammalia
راسته: پريماتها Primates
خانواده: هومينيده Hominidae
جنس: هومو Homo
گونه: ساپينس Sapiens
نام هر خانواده از يكي از جنسهاي شاخص مربوط به آن انتخاب ميگردد و پسوندهاي idea در سلسله جانوري و پسوندaceae در سلسله گياهي نشانه خانواده است.
پسوندهاي aceae،ina،ida نشانه راسته در سلسله جانوري است و پسوند ala نشانه راسته در سلسله گياهي است.پسوندهاي dea و ata نشانه رده در سلسله جانوري است و پسوند ida نشانه رده در سلسله گياهي است. پسوندهاي da ، ata و ca نشانه شاخه در سلسله جانوري است و پسوند phytaنشانه شاخه در سلسله گياهي است.
گونه ( Species) :
گونه كوچكترين واحد طبقهبندي موجودات است كه به طور متداول استفاده ميشود و به گروهي از موجودات نزديك به هم اطلاق ميشود كه در عين حال كه وجود خارجي دارد با همديگر رابطه ژنتيكي و ساختماني هم داشته و پس ار توليدمثل بتوانند صفات خود را به نسلهاي بعدي منتقل نمايند.به بيان ديگر گونه، عبارت از توالي و تسلسل گروههايي از جمعيتهاي طبيعي است كه افراد آن بالفعل يا بالقوه، قادر به توليدمثل با هم بوده و از نظر زاد و ولد در شرايط امروزي از تمام گروههاي مشابه جدا ميباشند يعني قابليت توليدمثل با آنها را ندارند.
صفات ظاهري در بين گونهها و حتي بين جنس نر و ماده نيز كمتر مورد توجه بوده و چه بسا كه بين نر و ماده نيز اختلافات زيادي باشد، مانند اغلب پرندگان و يا مثلا در كرم «Boneli» كه فرد نر اندازه ميليمتري داشته و در بدن جنس ماده كه ابعاد چند سانتيمتري دارد زندگي ميكند.
نامگذاري گونه به طريقي صورت ميگيرد كه تا حدودي بخشي از ويژگيهاي گونه را مشخص نمايد.مثل فرم يكي از اندامها كه مشخصه جنس باشد، نام محل پيدايش نمونه يا نام كاشف مانند Astaragalus gaubei كه كاشف آن پروفسور گوبا بوده. اگر كاشف زن باشد، نام گونه پسوند «a» به خود ميگيرد.
منبع: geoaria
تريلوبيتها و ساختمان بدنی آنها
تريلوبيتها گروهي از شاخه بندپايان(Arthropoda) هستند كه با داشتن بدني بندبند و پوشش سخت خارجي، مشخصند. آنها موجوداتي دريايي بوده كه در انتهاي پالئوزوئيك منقرض شدهاند. و شاخص پالئوزوئيك محسوب ميشوند.
تريلوبيتها از پائينترين قسمت كامبرين ظاهر شده و در حدود 1300 جنس از آنها توصيف شدهاند. آنها از بندپايان قديمي بسيار ساده بودهاند كه تفاوت آنها با بندپايان ديگر در دست و پا و دگرديسي اوليه بوده است. طول بدن 10-2 سانتيمتر و به ندرت تا 75 سانتيمتر ميرسيده است. چون بدن از طول و عرض به سه قسمت تقسيم شده است، آنها را تريلوبيت ميگويند. اسكلت آنها،خارجي و از جنس فسفات كلسيم و كيتين و برخي موارد معدني كه استحكام آن را زياد ميكند تشكيل شده است. حدود خارجي اسكلت بيضوي يا تخممرغي است و اسكلت خارجي ممكن است برجسته صاف، كماني يا گرد و گلولهاي باشد. تريلوبيتها به وسيله پوشش و اسكلت سطح پشتي، قسمتهاي نرم خود را حفاظت ميكردند، همانند ديگر بندپايان تريلوبيتها به طور مكرر پوستاندازي ميكردهاند. بنابراين بيشتر تريلوبيتهاي پيدا شده احتمالا اسكلت حاصل از پوستاندازي هستند تا بقاياي اجساد آنها.
از نظر طولي نيز شامل: يك قسمت مركزي به نام لب محوري(Axial lobe) و دو بخش جانبي به نام پلورا(Pleural lobe) ميباشند. عناصر اسكلتي در سفالون و در پيژيديوم به يكديگر متصل شده و غير قابل حركت هستند. فقط در ناحيه توراكس كه شامل 2 تا 40 قطعه مفصل شده به يكديگر است، قطعات نسبت به يكديگر حركت دارند. بنابراين تريلوبيت، ميتوانسته از سطح شكمي تا شود.
ساختمان بدن در تریلوبیتها :
پوشش و اسكلت پشتي، به سه ناحيه از جلو به عقب (در امتداد عرض) تقسيم شده است:
سفالون(Cephalon)يا سپر ناحيه سري، توراكس (Toraxss)يا سينه و پيژيديوم (Pygidium)يا بخش دمي.
الف ) سر یا سفالون :
سفالون دارای بخشهای متفاوتی است و شکل و چگونگی این قسمتها از مهمترین فاکتورهای تقسیم بندی تریلوبیتهاست. گلابلا (Glabella) قسمت میانی سر را شامل می شود که دارای حالت برجسته بوده و توسط شیار پشتی (dorsal furrow) از سایر قسمتها جدا می شود. در دو طرف گلابلا دو گونه ثابت وجود دارد که مجموع آنها را با گلابلا «کرانیدیوم» (Cranidium) می گویند. شکل گلابلا میتواند طویل، کوتاه، باریک، پهن و ... باشد.
خط درز چهره ای (Facial suture) جداکننده گونه متحرک و کرانیدیوم است. این خط درز، پوست اندازی تریلوبیتها را تسهیل می کرده. بر اساس اینکه خط درز کدام قسمت از سفالون را قطع نماید، انواع مختلفی برای آن تشخیص داده شده.
گونه ثابت(Fixed cheek) چسبیده به گلابلا است و شامل تمام کرانیدیوم به استثنا گلابلا می گردد و دارای لبه کاملا برجسته بوده که در تمام لبه سفالون دیده می شود. گونه متحرک (Free cheek) توسط خط درز چهره ای از گونه ثابت جدا می شود. چشمها در سطح پشتی سر قرار دارند که یک جفت چشم ساده و یک جفت چشم مرکب کوچک است. چشمهای مرکب از تعدادی عدسی تشکیل می شوند که هر کدام از عدسیها یک واحد بینایی محسوب می شود. تعداد عدسیها تا 15000 عدد هم می رسد. عدسیها یا به هم چسبیده یا پهلو به پهلو قرار گرفته اند، که در این حالت به «هولو کروآل» (Holo chroal)معروفند. و اگر فاصله داشته باشند به «شیزو کروآل» (Schizo chroal) موسومند، که در این حالت عدسیها نیمه کروی بوده و توسط بافت سختی از هم جدا شده اند.
ب ) سینه یا توراکس
از تعدادی قطعه متصل به هم و کاملا مجزا از یکدیگر تشکیل شده است. این قطعات نسبت به هم و نسبت به ناحیه سفالون قابل حرکت هستند.
قسمت محوری، قسمت میانی سینه است که برجسته است و در دو طرف آن لپهای جانبی قرار دارند. قسمت جانبی پلورال (Pleural) است و شکلهای مختلفی دارد. انتهای پلورالها گاهی تولید خارهایی می کند که «پلورال اسپاین» ( Pleural spine) نامیده می شوند. تعداد بندهای سینه در گونه های مختلف متفاوت بوده از 2 تا 40 قطعه متغیر است. و یکی از صفات عمده مورد استفاده در تقسیم بندی تریلوبیتها است.
ج ) دم یا پیژیدیوم
همانندناحیه سینه از تعدادی قطعه به هم جوش خورده تشکیل شده. تعداد این قطعات در گونه های مختلف متفاوت است و همانندسفالون به توراکس متصل شده است و دارای یک بخش محوری و دو بخش جانبی می باشد. بخش محوری که معمولا حالت برجسته هم دارد «راشیس» (Rachis) نامیده می شود. قطعات جانبی دارای لبه های صاف یا خارمانند هستند. مخرج در زیر آخرین قطعه دم قرار می گیرد.