با درود
دوستان در اين جُستار(تايپيك) به معرفي بزرگان اسطوره هاي و نام آوران تاريخ اين مرز و بوم خواهيم پرداخت.
و در پايان يك نظر سنجي از دوستان كه كداميك بيشترين خدمت را به ايران كرده اند.
Printable View
با درود
دوستان در اين جُستار(تايپيك) به معرفي بزرگان اسطوره هاي و نام آوران تاريخ اين مرز و بوم خواهيم پرداخت.
و در پايان يك نظر سنجي از دوستان كه كداميك بيشترين خدمت را به ايران كرده اند.
نخست از برزگترين و پُرآوازه ترين و جهاني ترين مرد بزرگ ايراني آغاز ميكنيم.
برگرفته شده از تانگار تاريخ، جشنها و زبان پارسي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
****
كورش بزرگ
كورش بزرگ فرزند كمبوجيه و ماندانا اولين كسي بود كه فلات ايران را براي نخستين بار در تاريخ زير يك پرچم در آورد و پادشاهي ايران را تشكيل داد.
در سال 546 قبل از ميلاد , كراسوس شاه ليديا با انديشه پيروزي بر سرزمين پارسيان يورشبر ايران زمين را آغاز كرد. وي پيش از يورش, از كاهن معبد دلفي در يونان در زمينه يورش به پارسيان نگر(نظر)خواهي كرد و كاهن به او وعده داد كه اگر حمله كند, امپراطوري بزرگي را نابود خواهد كرد.جنگ با ايران براي ليديا يك فاجعه تاريخي بود. كروسوس بسختي شكست خورد. كورش خاك ليديا را در هم نورديد. كروسوس به اسارت ايرانيان در آمد و خاك ليديا(تركيه فعلي) ضميمه شاهنشاهي كورش قرار گرفت و مرزهاي شرقي ايران به درياي اژه رسيد. كورش كراسوس را بخشيد و از او يك فرمانده با وفا ساخت و بعدها همين كراسوس و ارتش ليديا براي پيشبرد هدفهاي امنيت گسترانه كورش نبردها كردند.
كورش كه شخصيتي آزاد انديش و عاري از پي دورزي(تعصب) بود , خدايان و اديان ملل شكست خورده را به رسميت شناخت , همگان را در اجراي مراسم دينيشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زير پوشش كمكهاي دولتي قرار داد و بدينسان دل هاي همه ي ملت هاي مغلوب را بسوي خويش جلب كرد. چشم تاريخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتي را به خود نديده بود و ملت هاي مغلوب در برابر اين همه مهر و بزرگواري چاره اي جز محبت او را نداشتند و دوستي او در دل همه اقوام تحت قرمانروائي ايران ريشه دواند.
پس از اينكه مرزهاي شرقي ايران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستي و بزرگمنشي كورش به ميانرودان رسيد و بابليان را كه از جور ستمگري به نام نبونهيد به تنگ آمده بودند بر آن داشت كه دست استمداد بسوي كورش دراز كنند. فتح امپراطوري بابل براي كورش با همكاري مردم بابل و هماهنگي روحانيون مردوخ انجام شد.
كورش بزرگ با ايماني كه به اهورا مزدا داشت, جهان گشائي را به هدف برقرار كردن آشتي و آسايش و برابري و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام ميداد. هر كشوري را كه گشود, فرمانروائيش را دوباره به همان حكومتگران پيشين واگذاشته بود تا از سوي او سرزمين خودشان را با دادگري اداره كنند. در هيچ جا به معابد و متوليان امور ديني ملل مغلوب آسيب وارد نكرد
كورش پس از تسخير بابل اعلام بخشش همگاني كرد, اديان بومي را آزاد اعلام كرد, هيچ انساني را به بردگي نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به جان و مال رعايا باز داشت و دستور داد خرابيهاي جنگ را بازسازي كنند و در اين راه خود پيش قدم شد و شروع به بازسازي ديوار شهر كرد. در ميانرودان چهل هزار يهودي توسط شاهان آشور و بابل براي بردگي به اين منطقه آورده شده بودند. كورش دستور آزادي آنها را صادر كرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمينشان فراهم كند.بعد از فتح ميانرودان, شام(سوريه) . فينيقيه و فلسطين نيز ضميمه خاك ايران شدند
در استوانه معروف به اعلاميه حقوق بشر اين پادشاه انساندوست چنين نوشته است:
منم كورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شكوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اكاد, شاه چهار اقليم بزرگ جهان, پور كمبوجيه شاه بزرگ شاه انشان, نوه كورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور.... هنگامي كه دوستانه قدم درون بابل نهادم و در ميان هلهله هاي شادي مردم كاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهاي نيك مردان بابل را با من همراه ساخت زيرا من همواره بر آن بودم كه او را بزرگ بدارم و بستايم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هيچكس اجازه ندادم كه در سومر و اكاد دست به تجاوز و تعدي بزند.من در بابل و ديگر شهر هاي مقدس نظم و امنيت برقرار كردم.از آن پس مردم بابل به آزادي رسيدند و يوغ بردگي از دوششان برداشته شد... مردم اين سرزمينها را به سرزمينهايشان برگرداندم و املاكشان را به آنان باز دادم.
رفتار انساندوستانه كورش با اقوام معلوب از او يك شخصيت مقدس و مافوق بشري ساخت. روحانيون بابل او را پيامبر مردوخ , و انبياي اسرائيل او را شبان يهوه و مسيح موعود و تجسم عيني خداي دادگستر خواندهاند.برخي مسلمانان او را ذوالقرنين ميدانند.
مرزهاي كشور كورش در شرق از حدود رود سند و رود سيحون آغاز مي شد و در غرب به درياي مديترانه و درياي اژه مي رسيد.نقش كورش در سازندگي تاريخ اهميت ويژه اي دارد. در اين زمينه گزينوفون دوست و همكار افلاطون و شاگرد سقراط مي گويد: "كشور كورش بزرگترين و شكوهمندترين بود و اين سرزمين پهناور را كورش به نيروي تدبيرش يك تنه اداره مي كرد. كورش چنان به ملتهائي كه در اين سرزمينها مي زيستند دلبستگي داشتو از آنها مواظبت مي نمود كه گوئي همه آنها فرزند اويند.مردم اين سرزمينها نيز به بوبه خود ويرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان مي دانستند. كارگزاران دولت در عهد كورش به تمامي عهد و پيمانها و سوگندهايشان وفاداري نشان ميدادند و از او فرمان مي بردند."
كورش پس از حدودا 2۳ سال فرمانروائي درگذشت و پيكرش در پاسارگاد به خاك سپرده شد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من اگه بخوام مردان بزرگ و تاثير گذار در تاريخ ايران رو نام ببرم بايد از اين اشخاص نام ببرم:
امام خميني (ره) كه دنيا تحت تاثير نام و حركت بزرگ ايشون قرار گرفت
كورش و داريوش
نادر شاه
شاه عباس صفوي (به خاطر خيلي از كارهايي كه كرد)
رضا شاه كه 2 زار ازش خوشم نمي آد اما يه كارهاي بزرگي كرد كه هنوز باقي است. هر چند خيانت هم خيلي كرد به اين مملكت.
2 نفر هم هستند كه خيلي كارشون درسته و واقعا اگه در حد بزرگان تاريخ ايران اسمشون بياد حقشونه
حافظ و فردوسي (هر چند شعراي بزرگ ديگري هم داشته ايم مثل سعدي و مولوي و ...)
در بعد علمي هم يكي مثل ابوعلي سينا و ابوريحان بيروني و ....
بر گرفته شده از تارنگار تاريخ، جشنها و زبان پارسي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داريوش بزرگ
×××
داريوش در سال 521 پيش از ميلاد پس از مرگ كمبوجيه Cambyses و فرونشاندن شورش بردياي دروغي Gaumata از سوي بزرگان ايران به پادشاهي برگزيده شد. داريوش هنگامي به پادشاهي رسيد كه به سبب غيبت زياد كمبوجيه از ايران و رويداد گئوماتا، تمام استانهاي كشور در شورش بسر ميبرد. داريوش براي بازگردانيدن آرامش و برقراري يكپارچگي كشور 70 سال جنگيد و در نزديك به 20 جنگ شركت كرد و سرانجام شاهنشاهي ايران را كه رو به نيستي ميرفت دوباره زنده كرد و دوران پادشاهي شاهنشاهان هخامنشي را به اوج خود رساند. در دوران او ايران از 30 استان (ساتراپ ) تشكيل شد و مصر ششمين استان ايران بود.
داريوش در سال 517 پيش از ميلاد به مصر رفت و آئين مصريان را گرامي شمرد و پرستشگاهي در آمون Ammon براي آنان ساخت و بدينگونه بار ديگر آزادي اديان در شاهنشاهي ايران را كه كوروش بزرگ بنيانگزار آن بود به جهانيان يادآور گرديد.
براي ياري به تجارت خارجي مصر داريوش كانال سوئز را ميان درياي مديترانه و درياي سرخ گشود. شاهراه ميان ممفيس پايتخت مصرو شهر كوروش (دركنار رود سيحون در شمال شرقي ايران) و شاهراه بين سارد و شوش به درازاي 2400 كيلومتر، از جمله راههايي است كه داريوش در سراسر كشور پهناور شاهنشاهي ايران ساخت و با برقراري سيستم چاپار Post ميان اين استانها پيوند و پيوستگي بوجود آورد. داريوش براي دريافت ماليات روشي دادگسترانه پديد آورد و همواره ماموران دولت خود را زير نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهيز ميداشت. در زمان او براي نخستين بار در ايران سكه طلا زده شد كه "داريك" نام داشت.
او افزون بر ارتشي نيرومند، سپاه جاويدان را بنياد نهاد كه 10 هزار تن بودند و هيچگاه از شمار آنان كم نميشد و هميشه آماده جانبازي در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهاي ميان ايران و يونان بود كه در دوران داريوش روي داد. تاريخ دانان به داريوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسياري از نام آوران تاريخ از جمله اسكندر، پادشاهان سلوكي، پادشاهان ساساني و خلفاي بني اميه و بني عباس هريك به گونه اي از روش كشورداري داريوش بزرگ تقليد كرده اند. داريوش در سال 386 پيش از ميلاد در گذشت.
بر گرفته شده از تارنگار تاريخ، جشنها و زبان پارسي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوست گرامي.نقل قول:
نوشته شده توسط Oreat White Shark
هر كس ديدگاه خود را دارد اما زماني از يك شخصيت جهاني استقبال ميشود كه رفتار و كردار بزرگمنشانه اي نيز داشته باشد. كورش را جهان قبول دارد و او را بزرگترين شخصيت جهاني ميدانند. او با كشورهاي و مردم بازنده رفتار بسيار خوبي داشت و بزرگترين و نخستين فرمانروايي ايراني را پديد آورد. او نخستين فرمان حقوق بشر را در جهان نوشت و...
نادر شاه نيز يكي از بزرگترين كشورگشاهاي جهان است. اما با مردم بازنده و زير دست رفتار كورش گونه اي نداشت. همان طور اسكندر، او هم بخاطر آتش زدن بزرگترين مهد فرهنگ در زمان خود و جايگاه دانش و كتابهاي درون آن نميتواند بزرگترين مرد تاريخ نام بگيرد.
حكيم ابوالقاسم فردوسي
***
برگرفته شده از تارنگار: تاريخ، جشنها و زبان پارسي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فردوسي استاد بي همتاي شعر پارسي و بزرگترين حماسه سراي ايران است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است .
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي
فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري نظام جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است.
سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است.
زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .
آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن
[/url]
دوستان بهتره كه فعلا به معرفي اين بزرگان بپردازيم. پس از آن يك نظر سنجي كنيم.
نام هر كس را مي آوريد اگر ميتوانيد همانند من شرحي از كارهاي او بياوريد تا ديگران نيز بهره ببريند.
اما اين را نيز در نظر بگيريد كه براي سادگي گزينش و انتخاب ميتوانيد اينگونه بيانديشيد كه براي نمونه اگر آن فرد نميبود چه روي ميداد؟
اين از ارزش هر بزرگي نخواهد كاست اما هر كس در اين ميان جايگاه خود را دارد.
براي نمونه كورش بزرگ نمونه مي آوريم، اگر كورش نبود هيچ شايد هيچ گاه همه ي تيره هاي آريايي(ماد و پاربس و ...) گرد هم نمي آمدند و ايراني بوجود نمي آمد. هيچ گاه بزرگترين فرمانرويي جان بوجود نمي امد. هيچ گاه منشور حقوق بشر در 3000 سال پيش نگاشته نميشد و ....
يا براي نمونه اگر فردوسي بزرگ نميبود ديگر فرهنگ ما نيز همچون مصري ها از بين ميرفت و از زبانمان هيچ نمي ماند. يا حس ميهن پرستي ايرانيان از بين ميرفت و....
برگرفته شده از تارنگار: تاريخ، جشنها و زبان پارسي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آريا برزن
***
آريا برزن يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر تازش(جمله)اسكندر مقدوني به ايران زمين، دليرانه از سرزمين خود پاسداری كرد و در اين راه جان باخت و حماسه (دربند پارس) را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. (رواياتي وجود دارد كه آريا برزن از اجداد لُرها و يا كُردهاي امروي بوده).
«اسكندر مقدوني» در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele ) و شكست پايانی ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه(تخت جمشيد)، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر براي پيروزي بر پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد: بخشي به فرماندهي (پارمن ين) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان كنوني) به سوي پارسه روان شد و خود اسكندر با سپاهيان سبك جنگ افزار(اسلحه) راه كوهستان (كوه كهكيلويه كنوني) را در پيش گرفت و در تنگههاي دربند پارس (تنگ تك آب كنوني) با ايستادگي ايرانيان روبرو گرديد.
در جنگ دربندپارس، آخرين پاسداران ايران، با شماري اندك، به فرماندهي آريابرزن، در برابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه پدافند(دفاع) كردند و سپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريابرزن و پاسداران تنگههاي پارس، گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگههاي كوهستاني امكانپذير نبود. از اين رو «اسكندر» به نقشه ي جنگي ايرانيان در جنگ ترموپيل Thermopyle متوسل شد و از بيراهه و گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند و آنان را درمحاصره گرفت.
آريابرزن با 40 سوار و 5 هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و براي ياري به پايتخت به سوي پارسه شتافت ولي سپاهياني كه به دستور«اسكندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند. آريابرزن با وجود سرنگوني پايتخت و درحالي كه سخت در پيگرد(تعقيب) سپاهيان دشمن بود، به وارانه(برعکس) منطق جنگ، حاضر به تسليم نشد و آنقدر در پيكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي درافتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريوبرزن به خاك افتاده بود.
جنگ دربند پارس در ايران و جنگ ترموپيل در يونان شباهتهاي زيادي با يكديگر دارند. نقشهاي كه «خشايارشا» بدان دست زد، همان نقشهاي بود كه «اسكندر» نيز بدان متوسل شد و رشادتي هم كه «لئونيداس»اسپارتي در ترموپيل بروز داد، مشابه رشادتي است كه «آريوبرزن» در تنگه دروازه پارس نشان داد.
درود بر آريا برزن و يارانش. و درود بر كساني كه در جنگ با تازيان عراقي تا قطره ي پاياني خون خود ايستادند تنها و تنها براي ايران.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاپك(بابك) خرمدين يك ايراني و نه يك تُرك
****
برگرفته شده از تارنگار: تارخ جشنها و زبان پارسي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تاريـــخ كـــــه بر بـاد رود رنـج و سرورش
نازد به ســاوار به گــــــــردان غـيـــورش
هــرگـرد كه در مـعـبـد تاريخ فنــا گـشت
همپايه همي دان به هزار و به كرورش
پدر بابك روغن فروشي از مردم مداين بود و چون به آيين مزدكي گراييده بود، از بيم جان به آذرآبادگان گريخت . در آنجا ، در روستاي " بلال آباد " همسر حامله اش، فرزندي بدنيا آورد كه " پاپك" نام گرفت. تازيان او را " بابك" گفتندي چنانكه " شاپور " را " شابور".
او بــاره ئ هــمـــت ز ســر ابــر جــهانيد
دشمن بوحل مانده همه بار و ستورش
او راه فنا رفت به چـــشـــمان گشــــاده
زد خنده به خصم وطــن و باطــن كورش
لرزيـد دل خـــصم چو در مســـلخ تــازي
بشنـــيد غريــو سخن پر شر و شورش
چون خليفه اندر آمد، همگان خم شدند و كرنش كردند جز بابك، كه بسان كوهي استوار ايستاده بود. پس از چند گاه خاموشي هراس انگيز، سرانجام خليفه نشست و به پرخاش گفت:" اي سگ، چرا در جهان فتنه انگيختي؟"بابك خاموش و استوار ايستاده بود و هيچ واكنشي از خود نشان نداد!
معتصم بار ديگر گفت: " اي سگ، با توام !" بابك همچنان استوار و خاموش بود...
در اي همگام " افشين" سر نزديك گوش بابك كرده و گفت:" واي بر تو ، خليفه ايرالمؤمنين از تو پرسد و تو خاموشي ؟"
بابك گفت: " منم بابك" ( نام من بابك است )
خليفه در حاليكه از خشم سرخ شده بود گفت: " اي بابك، تو كاري كردی كه هيچكس نكرده بود ، پس ينك تحمل مجازاتي را بكن كه هيچكس تا كنونم تحمل نكرده است"
بابك گفت: " پس بزودي تاب مرا خواهي ديد" دژخيم وارد شد و سفره ئ خود گسترد ، تن بابك را برهنه كردند و خليفه دستور داد كه دست راستش را از مچ ببرند.
هيچ اثري از درد در سيماي اين قهرمان ديده نشد و او گفت : " زهي آساني "!
همه ئ تاريخ نويسان نوشته اند كه چون دست بابك از پيكرش جدا شد، وي مچ خون آلود خود را به چهره اش ماليد و با دست چپ، همه ئ چهره اش را بخون شست.
معتصم گفت: " بپرسيد كه از چه رو چنين كرد ؟"
از او پرسيدند و گفت:" چون چهره ام از رفتن خون زرد شود، مبادا كه پندارند كه از ترس بوده است !"
آنروز عرب پيكر او خست به شمشير
امروز جهان گل بنهد بر سر گورش
بابك خرمدين به بازگويی برخی از منابع در بيست سال شورش ۲۵۵۵۰۰ تن از تازيان را كشت و بسياري از سركرده هاي معتصم و مامون را از پاي درآورد. در سال ۲۲۰ ه.ق. حيدر بن كاووس و پشت سر وي سردار ترك ديگري بنام بغاي و بعد جعفر خياط و سپس ايتاخ را(با سي ميليون درهم مخارج قشون) روانه كرد و در نهايت افشين پس از ۲ سال كارزار و خدعه و نيرنگ بر بابك دست يافت. اين مرد چنان وحشتي در امپراطوري عرب پديد آورد كه خواب و خور را از خلفاي ايشان ربوده بود.
پاپك و پان تركها
همان گونه كه ميدانيم، پان تركها بارها بی پايه بودن سخنها و نظرياتشان را به اثبات رسانيده اند. از ترك خواندن نظامی گنجوی و مادها گرفته تا ترك خواندن رستم!!!
همان ياوه گويی ها نيز، درباره ی پاپك خرمدين نيز شده. و اين نيز از همان گزينه هايی است كه ميتواند تنها باعث به ريشخند گرفته شدن آنها شود.
نخست اينكه بابك نه بزبان تركی سخن ميراند و نه اينكه از نژاد آغوز و ترك بود. در آن زمان در آذرآبادگان، زبان پهلوی آذری رواج داشت. (بر پايه ی پژوهشهايی كه تا كنون انجام شده هيچ نشانی از زبان تركی در آذربايجان پيدا نشده، از پيش از ۳۰۰ سال پيش)
دو اينكه نام پاپك يك نام اصيل ايرانيست. اين نام بارها در شاهنامه آمده، اين در حاليست كه هيچ گاه در منابع تركی از آن نام برده نشده.
سه اينكه به نامهای ياران او(آذين، رستم) و همچنين آيين او (پيرو مزدك و جاويدان پور شهرك و خرمديني) و زادگاه پدرش(مدائن پايتخت ساسانيان) كه نگاه بيندازيم، به آسانی در ميابيم كه بابك يك ايرانی و بود و نه ترك و آغوز.
و...
زادروز " پاپك خرّمدين " پسر " مرداس" ، اين ابـَر كـَهرمان تاريخ و اين استوار مرد چون سبلان را به همه ئ آزادگان، از ايران و انيران، شادباش و فرخنده باد ميگويم. يادش جاويد و راهش پر رهرو باد.
در شهر دليران بود او " پاپك" جاويد
تابنده به هرجـاي وطن پـرتو نـورش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمونه ای از فعلیتهای پروفسور حسابی
حدود هفتاد سال خدمت علمي ايشان در گسترش علوم روز و واژه گزيني علمي در برابر هجوم لغات خارجي و نيز پايه گذاري مراكز آموزشي, پژوهشي, تخصصي, علمي و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار مي رود كه براي نمونه به مواردي اشاره مي كنيم:
_ اولين نقشه برداري فني و تخصصي كشور (راه بندرلنگه به بوشهر)
_ اولين راهسازي مدرن و علمي ايران (راه تهران به شمشك)
_ پايه گذاري اولين مدارس عشايري كشور
_ پايه گذاري دارالمعلمين عالي
_ پايه گذاري دانشسراي عالي
_ ساخت اولين راديو در كشور
_ راه اندازي اولين آنتن فرستنده در كشور
_ راه اندازي اولين مركز زلزله شناسي كشور
_ راه اندازي اولين رآكتور اتمي سازمان انرژي اتمي كشور
_ راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران
_ تعيين ساعت ايران
_ پايه گذاري اولين بيمارستان خصوصي در ايران, به نام بيمارستان "گوهرشاد"
_ شركت در پايه گذاري فرهنگستان ايران و ايجاد انجمن زبان فارسي
_تدوين اساسنامه طرح تاسيس دانشگاه تهران
_ پايه گذاري دانشكده فني دانشگاه تهران
_ پايه گذاري دانشكده علوم دانشگاه تهران
_ پايه گذاري شوراي عالي معارف
_ پايه گذاري مركز عدسي سازي اپتيك كاربردي در دانشكده علوم دانشگاه تهران
_ پايه گذاري بخش آكوستيك در دانشگاه و اندازه گيري فواصل گام هاي موسيقي ايراني به روش علمي
_ پايه گذاري و برنامه ريزي آموزش نوين ابتدايي و دبيرستاني
_ پايه گذاري موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران
_ پايه گذاري مركز تحقيقات اتمي دانشگاه تهران
_ پايه گذاري اولين رصدخانه نوين در ايران
_ پايه گذاري مركز مدرن تعقيب ماهواره ها در شيراز
_ پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان
_ پايه گذاري انجمن موسيقي ايران و مركز پژوهش هاي موسيقي
_ پايه گذاري كميته پژوهشي فضاي ايران
_ ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي كشور (در ساختمان دانشسراي عالي در نگارستان دانشگاه تهران)
_ تدوين اساسنامه و تاسيس موسسه ملي ستاندارد
_ تدوين آيين نامه كارخانجات نساجي كشور و رساله چگونگي حمايت دولت در رشد اين صنعت
_ پايه گذاري واحد تحقيقاتي صنعتي سغدايي (پژوهش و صنعت در الكترونيك, فيزيك, فيزيك اپتيك, هوش مصنوعي)
_ راه اندازي اولين آسياب آبي توليد برق (ژنراتور) در كشور
_ ايجاد اولين كارگاه هاي تجربي در علوم كاربردي در ايران
_ ايجاد اولين آزمايشگاه علوم پايه در كشور
منبع [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:wink:
سورنا سردار بزرگ ايراني
****
برگرفته شده از تارنگار: تاريخ، جشنها و زبان پارسي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
***
سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای نخستین بار با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره میکردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر میپروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد و « ارد» ( اشک 13) پادشاه اشکانی، سورنا سردار نامی ایران را کارگزار جنگ با کراسوس و رفع رومیها کرد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از زادروز در جلگههای بینالنهرین و در نزدیکی شهر «حران» ( کاره Carrhae ) روی داد. در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار میرود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پیدرپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد. همانگونه که دولت بزرگ هخامنشی در گسترش مرزهای خود در غرب برای نخستین بار با دیوار محکم یونانی برخورد و پیشرفتش در اروپا متوقف گردید، دولت جهانگیر روم نیز در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند. .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نسيم خليلى
جست وجوى رد پاى مفقوده زن در ميان اسطوره هاى غبار گرفته و بى تاريخ، بى ترديد كارى است دشوار و گاه ناشدنى. اما نگاهى عميق تر به عمق داستان ها نشان مى دهد كه بايد از لابه لاى رمز ها به واقعيت ها پى برد. پرده ها را پس زد و حقيقت را ديد. حقيقتى كه در گذر زمان گم شده است. گاستون باشلار Gaston Bachlard جمله جالبى دارد كه حيات تاريخى انسان را از پس زمينه اسطوره وار تا به واقعيت تاريخى در بر مى گيرد، او مى گويد: «آدمى صحنه رمز ها است.» رمز هايى كه وقتى مى شكافى شان و هسته ها و معنا ها را در مى يابى، جلوه هاى تازه اى از ناگفته ها و خاموشى هاى ديرينه را در برابر نگاهت باز مى تابانند. اساطير به عنوان رمزينه وارترين بريده تاريخ بشر مملو از اين قبيل تجلياتند، تجلياتى كه گاه دست و پا بر هم ساييده اند و از پس قرون و سده ها به شكل هاى گونه گون بازمانده و خود را به اكنون رسانده اند و گاه در همان لايه هاى ديرينه سال فسيل شده اند! نگاهى گذرا به انبوهه اساطير ملت هاى مختلف و مجموعه باور هاى قومى و انديشه وارشان نشان مى دهد كه در گذشته هاى دور عنصر زمين، زايندگى و به دنبال اين دو، زن به عنوان نماد اين زايندگى تا چه پايه ارزشمند و پرستيدنى بوده است. هومر در نيايش هاى خود چنين آواز سر مى دهد...: «من زمين را مى ستايم، مادر عالم كه نشستگاه هاى استوار دارد، جده گرامى كه بر خوانش همه موجودات روزى مى خورند... اين تويى كه مى توانى به مردگان حيات ببخشى و نيز زندگى را از آنان بازگيرى... نيكبخت آنكه تو وى را به نيكخواهى ات بنوازى، براى چنين كسى كشتزار زندگى بسيار بر خواهد داد؛ در صحرا گله هايش فزونى خواهند يافت و خانه اش آكنده از مال و خواسته خواهد شد.»پر بيراه نخواهد بود اگر ميل انسان كهن را به تشكيل ساختار هاى مادرسالارانه و همچنين پرستش مادر _ الهه ها در ريشه هاى اين تقديس و بزرگ انگاشتن زمين و سخاوتمندى زاينده اش جست وجو كنيم. تا آنجا كه براساس قول پوزانياس، پلياد ها هفت خواهرى كه به مقام خدايى رسيده اند و صورت فلكى پروين را (كه از هفت ستاره تشكيل شده، ساخته اند، در نيايشى براى زئوس زمين را به حق مادر خود مى خوانند: «اى زئوس بزرگ به يارى تو است كه زمين برمى دهد. ما به حق او را مادر خود مى خوانيم.»
شايد نمايشنامه «شب هزار و يكم» نوشته بهرام بيضايى تلنگر جالبى باشد براى پيدا كردن گمشده هاى تاريخى در دوردست اساطير، ماجراى حيات هراس آلود زنى كه براى بقاى خويش داستانسرايى مى كند و شايد خويشتن خويشش را در دل همين داستان ها مى كارد تا بعد تر بشكفد و سكوت ديرينه اى را كه روى واقعيت ها نشسته است، بشكند. بهرام بيضايى درباره اين نمايشنامه و سه زن نهفته در آن تحليل جالبى دارد كه شايسته تامل پژوهشگران است. او در مصاحبه اى مى گويد: «... به نظر من در زمانى نقش زنان از اسطوره ها حذف شده است و نقش آنها به مردان داده شده است» و در ادامه اضافه مى كند: «اسنادى كه از گذشته باقى مانده نشان مى دهد دو شخصيت شهرناز و ارنواز «ول معطل» هستند و اصلاً معلوم نيست چه كاره هستند و براى چه هستند؟ در عوض، آنجا دو آشپز به نام هاى «ارمائيل» و «گرمائيل» هستند كه هر شب يكى از دو جوان را بايد نجات دهند. من تصور مى كنم در نسخه قبلى اين داستان، شهرناز و ارنواز اين كار را مى كردند و ارمائيل و گرمائيل متعلق به دوره وارد شدن بعضى از تفكرات به فرهنگ ايران است. شهرزاد كسى است كه هر شب قصه مى گويد و يك نفر را نجات مى دهد و در واقع طرح داستان ضحاك است.» چنين باورى اميد تازه اى است براى پيدا كردن تكه هاى گمشده پازلى ناتمام از گذشته اسطوره وار تاريخ بشريت! نگاهى ظاهرى به اسطوره هاى دينى ايران زمين نشانگر چيرگى عنصر مردانه است. اما شايد بتوان اين انگاره را زير سئوال برد درست زمانى كه به جست وجوى راستين رمز ها برخيزيم. در متون مذهبى زردشتى از هفت امشاسپند به عنوان دختران خدا نام برده مى شود. «اسپندارمذ» به معناى مهرورزى افزاينده، بردبارى و فروتنى، «هئوروتات» (خرداد) به معناى رسايى كه زايش، بالندگى و خروش آب ها و چشمه ها در ذهن ايرانى يادآور اوست و «امرتات» (مرداد) به معناى بى مرگى و جاودانگى كه رويش و بالندگى گياهان و سبزينگى، نماد باستانى آن است، هر سه عناصرى مونثند و پر بيراه نخواهد بود اگر ارديبهشت يا اشه را هم اصالتاً مونث انگاريم. چرا كه مشخصه بارز او زيبايى اوست و بايد پذيرفت كه از گذشته هاى دور زن مظهر زيبايى قلمداد مى شده است. شايد به تعبيرى اين سه امشاسپند از امشاسپندان كليدى و موثر نباشند اما از آنجا كه هسته و بن مايه هر سه آنها مهرورزى و عشق بى آلايش و ازخودگذشتگى و پروراندن و زايندگى است، بى گمان نشانگر نقش محورى آنها در كنه نگاه اسطوره اى خواهد بود. اسپندارمذ به عنوان دختر خدا نقشى جدى در كنه اسطوره باورى اين ديانت دارد و در زادروزش جشنى كهن براى زنان برگزار مى شده است. جشنى به نام اسفندگان كه ويژه زنان و زمين است. ابوريحان بيرونى در اثر ارزشمند خود «آثار الباقيه عين القرون الخاليه» درباره اين جشن باستانى مى نويسد: «اين جشن ويژه زنان بوده است و در آن از شوهران خويش پيشكش دريافت مى كرده اند، از اين رو آن را جشن مزدبگيران مى خوانده اند.» اسپندارمذ در واقع از زمين نگاهبانى مى كند و از آنجا كه زمين مانند زنان در زندگى انسان نقش بارورى و باردهى دارد، جشن اسفندگان براى ارزش نهادن به زنان نيكوكار برگزار مى شود. در گذشته و در برخى نقاط سرزمين ايران در اين روز بانوان لباس هاى نو مى پوشيدند، زن هايى كه مهربان، پاكدامن، پرهيزگار و پارسا بوده اند و فرزندان نيكى زاده بودند، مورد ارج و تشويق قرار مى گرفتند. در روز جشن اسفندگان، زن ها از مردان خود پيشكش هايى دريافت مى كردند. آنها در اين روز از كارهاى هميشگى خود در خانه و زندگى معاف مى شدند و مردان و پسران كارهاى روزانه زنان در خانه را در چنين روزى با شادمانى انجام مى دادند. اكنون نيز زرتشتيان جشن اسفندگان را به نام روز زن و روز مادر جشن مى گيرند و مقام زنان نيكوكار و پاكدامن را گرامى مى دارند.به اين ترتيب و با برگزارى اين آيين نيكو ايرانيان كهن خاطره شكوهمند عصر زرين مادرتبارى ديرينه خويش را پاس مى داشتند و به ياد مى آوردند كه در گذشته اسطوره اى خود، مادر الهگانى را مى پرستيده اند كه مظهر حيات و بالندگى بوده اند. باور به اين انگاره در برخى مكاتب گاه باعث رونق كشت و زرع و در برخى مكاتب ديگر باعث حرمت نهادن زايدالوصف به خاك و زمين مى شده است تا آنجا كه «پيامبرى سرخ پوست از قبيله priest rapids، به پيروانش سفارش مى كرد كه زمين را بيل نزنند، زيرا زخمگين كردن و بريدن اندام ها و دريدن و خراشيدن مادر همه ما آدميان، با كار هاى كشاورزى گناه است» و سلوك ضدكشاورزى اش را چنين بر حق جلوه مى داد: «از من اجازه مى خواهيد كه زمين را شخم كنيد؟ آيا من در شكم مادرم چاقويى فرو مى برم؟ از من اجازه مى خواهيد كه بيل زنيد و سنگ ها برداريد. آيا پوست و گوشت مادرم را مى درم، آنچنان كه استخوان هايش نمايان شود؟ از من اجازه مى خواهيد كه علف را ببريد و بفروشيد، تا چون سفيد پوستان توانگر شويد. اما چگونه پرواى آن خواهم داشت كه گيسوان مادرم را ببرم؟» (رساله در تاريخ اديان _ ميرچا الياده _ ترجمه جلال ستارى _ انتشارات سروش _ تهران _ ۱۳۷۲ _ ص ۲۴۲)در تاريخ اسطوره اى ايران زمين پرستش و ستايش ناهيد به عنوان الهه آب و زندگى، مهر تائيدى بر اين باور است كه زن در باور انسان كهن نشانه اى است از پاكى و نيرويى براى زايندگى. هر چند برخى پژوهشگران بر اين باورند كه پيدايش الهه اى به نام آناهيتا و با چنين كاركرد (و به تعبير مرحوم مهرداد بهار، كار ويژه اى)، الهام يافته از ايشتار بين النهرينى است، اما اين موضوع چيزى از اهميت اين انگاره در فرهنگ ايرانى نمى كاهد. رمزينگى اين پرستش از نگاهى و به تعبيرى شايد همچون فلسفه بسيارى از مذاهب به نوع و ساختار حيات شبانى آريايى هاى نخستين بازمى گردد. آناهيتا به عنوان فزاينده گله و رمه در چنين جامعه اى ارج و منزلتى شگرف پيدا مى كند. زايش و نيروى زايندگى با الهام از چنين الهگانى ميسر مى شده و در نتيجه مقام چنين خداوندگارانى را بالا تر مى برده است. تا آنجا كه «سوزان گويرى»، نگارنده كتاب «آناهيتا در اسطوره هاى ايرانى» تحت تاثير اين مقام والا به صراحت مى گويد: «سنت پرستش مادر _ خدايان، كهن ترين سنت مذهبى اقوام گوناگون در جهان قديم بوده است.»
جان هينلز درباره قدرت اين الهه مادينه مى نويسد: «او منبع همه بارورى ها است، نطفه همه نران را پاك مى گرداند، رحم همه مادگان را تطهير مى كند و شير را در پستان مادران پاك مى سازد. در حالى كه در جايگاه آسمانى خود قرار دارد، سرچشمه درياى كيهانى است. او نيرومند و درخشان، بلندبالا و زيبا، پاك و آزاده توصيف شده است. در خور آزادگى خويش تاج زرين هشت پره صد ستاره اى بر سر دارد، جامه اى زرين بر تن و گردنبندى زرين بر گردن زيباى خود دارد.» و در ادامه مى افزايد: «در ايران ناهيد از احترامى عميق برخوردار بوده، سرچشمه زندگى به شمار آمده و سپاسگزارى عميق و صميمانه اى را به خود اختصاص داده و هنوز نيز چنين است.» (شناخت اساطير ايران _ جان هينلز _ ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلى _ نشر چشمه _ ص ۳۸)اردشير دوم هخامنشى، مقتدرانه تثليثى را وارد انگاره هاى مذهبى زمانه خود كرد كه شالوده اش بر منزلت نهادن بر دو نيروى مادينه پرستيدنى يعنى مهر و ناهيد استوار شده بود. ابتكار او را نيز مى توان تكاپويى در جهت باز زنده سازى ديرينگى مادر محورى در فرهنگ پرستش آدميان قلمداد كرد. از همين دوره است كه كم كم سايه روشنى از پيكره هاى الهگان مادينه بر ديواره هاى كتيبه ها ظاهر مى شود. در حالى كه پيش از اين هم پيكرهاى سفالينى از مادر خدايان تمدن عيلامى از دل خاك سر بر آورده بود.«زن در عيلام مقامى عظيم داشت. هيچ مرد خانواده سلطنتى شايسته سلطنت شمرده نمى شد، مگر از اعقاب ملكه نخستين، خواهر شاه بنيانگذار سلسله بوده باشد. در واقع اين زنان خاندان سلطنتى بودند كه حق فرمانروايى را به ارث مى بردند، ولى در عمل مردان خاندان سلطنتى وظايف ايشان را به عنوان فرمانروا انجام مى دادند.»۱ (پژوهشى در اساطير ايران _ مهرداد بهار _ انتشارات آگاه _ ص ۴۰۲)اينجا است كه بايد انگاره طرح شده از سوى برخى از مورخان و اسطوره شناسان و از جمله مهرداد بهار را بپذيريم. آنجا كه به بن پدرسالارانه اساطير هند و اروپايى صحه نهاده و مى نويسد: «خدايان بزرگ هند و ايرانى، يونانى، رومى و نردى همه نرينه اند. اهميت ايزد بانوان نيرومندى چون آناهيتا در اساطير ايران و هرا و آفروديت در اساطير يونان، در حدى وسيع نتيجه در آميختن اساطير اين قوم با اساطير اقوام بومى است كه در آنها الهه اى سخت نيرومند در مركز آيين هاى دينى قرار داشته است.» (اديان آسيايى _ مهرداد بهار _ نشر چشمه _ ص ۲۵) بهار معتقد است كه پرستش ماد _ خدايان بيشتر با ساختار حيات كشاورزى منطبق خواهد بود. اين جا است كه بايد نقبى هم زد به گفتارى از ميرچا الياده آنجا كه مى گويد: «اين نظر با طيب خاطر پذيرفته شده كه زن كاشف برزيگرى بوده است... از سوى ديگر زن چون با ديگر مراكز بارورى كيهان _ زمين و ماه _ همدست بوده، خود از شان و منزلت توانايى تاثير بر بارورى و قدرت پخش و نشر آن برخوردار مى شده است. بدين گونه نقش مقدم و اولاى زن در آغاز دوران كشاورزى، خاصه به هنگامى كه اين فن هنوز مزيت زنان و در تيول آنان بود، نقشى كه هنوز زن در بعضى تمدن ها بر عهده دارد، توجيه مى شود. (همان _ ص ۲۵۱) اما بايد پرسيد كه آيا ناهيد با عنوان تازه اش يعنى فزاينده رمه و گله يادگارى از همين دوران و اين چنين جامعه اى است؟ شايد پاسخ به اين قبيل پرسش ها دشوار باشد چرا كه دانسته هاى ما از تاريخ اسطوره وار اندك است و پاسخ ها در ابهام مانده اند، شايد بايد منتظر كاوش هاى تازه باستان شناسى ماند براى پيدا كردن تكه هاى گمشده و تكميل پازل شكسته تاريخ!
پى نوشت:
۱- الهه بزرگ عيلامى ها پى نيكير نام داشت كه در واقع مادر خدايان به شمار مى آمد
2003 ـ «شيرين عبادی» ـ وکيل ايراني
2002 ـ «جيمي کارتر» ـ رييس جمهور اسبق آمريکا
2001 «کوفي عنان» ـ دبيرکل سازمان ملل
2000 «کيم داي جونگ» ـ تلاش براي ايجاد دموکراسي وحقوق بشردر کره جنوبي شرق آسيا
1999 ـ «پزشکان درمانگاه سان فرانتيرز»
1998 ـ «ديويد تريمبل» ـ تلاش براي حل مناقشه ايرلند شمالي
1997 «جودي ويليامز» ـ جلوگيري ازعملکردهاي غيرانساني درمعادن
1996 ـ «کارلوس فيليپس زيمنس بلو و خوزه راموس-هورتا» ـ فعاليت براي يافتن راه حل صلح آميزبراي خاتمه درگيري درتيمور شرقي
1995 ـ «ژوزف روت بلات»، « کنفرانسهاي علمي و روابط جهاني کانادا» ـ تلاش براي ازبين بردن تسليحات هسته اي در سياستهاي بين المللي
1994 ـ «ياسرعرفات»، «اسحق رابين»، «شيمون پرز» ـ تلاش براي برقراري صلح درخاورميانه
1993 ـ «نلسون ماندلا و فردريک ويليام دکلر»
1992 ـ «توم ريگو برتاتوم» ـ فعاليت درجهت حقوق بشربويژه دفاع ازمردم بومي
1991 ـ «آنگ سان سوکي» ـ يکي ازفعالين حقوق بشردرميانمار
1990 ـ «ميخائيل گورباچف» ـ رييس جمهوري اسبق اتحاديه جماهيرشوروي
1989 ـ «دالاي لاماي چهاردهم» ـ رهبرسياسي ومذهبي مردم تبت
1988 ـ «نيروهاي حافظ صلح سازمان ملل»
1987 ـ «اسکارآرياس سانچز» ـ رييس جمهوري کاستاريکا ميانجي گري درمذاکرات صلح آمريکاي مرکزي
1986 ـ «الي ويسل» ـ مديربررسي آدم سوزي ازسوي رييس جمهور
1985 ـ «پزشکان بين المللي براي جلوگيري از جنگ هسته اي»
1984 ـ«توتو ريموند فيلو» ـ اسقف يوهانسبورگ ودبيرکل سابق کنسول کليساهاي آفريقاي جنوبي
1983 «لخ والسا» ـ بنيانگذارهمبستگي وفعاليتهاي انسان دوستانه
1982 ـ«آلفونسو گارسيا لوبرت»، «اليوا ميردال» ـ دپيلمات ودبيرکل امورخارجه مکزيک، وزيرکابينه ، ديپلمات ونويسنده سوئدي
1981 ـ «کميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل»
1980 ـ «آدولفو پرزاسکويي لول» ـ مهندس معماري ورهبر حقوق بشر
1979 ـ «مادر ترزا» ـ رهبرمبلغان مسيحي ويکي ازفعالين امورخيريه
1978 ـ «مناخيم بگين» و «انورسادات» ـ نخست وزيراسرائيل، رييس جمهوري مصر
1977 ـ «سازمان عفو بين المللي»، «فرنينان بويسون» ـ استاد دانشگاه سوربون فرانسه و بنيانگذار انجمن حقوق بشر
1976 ـ «بتي ويليامز مايريد کوريگان»ـ بنيانگذار جنبش صلح ايرلند شمالي
1975 ـ «آندره ساخاروف» ـ فيزيکدان و متخصص در نيروهاي اتمي شوروي سابق
1974 ـ «شون مک برايد»، «ايساکوساتو» ـ رييس انجمن صلح در ژنو، نخست وزير ژاپن
1973 ـ «هنري کسينجر»، «تولي دوک» ـ وزرای امور خارجه اسبق آمريکا و ويتنام
1972 ـ جايزه نقدي اين کار صرف امور مربوط به معدن شد
1971 ـ «ويلي برنت» ـ صدراعظم آلمان فدرال
1970 ـ «نورمن بورلاگ» ـ رييس مرکزبين المللي توسعه ذرت وگندم درمکزيکو سيتي
برای لیست کامل (از سال 1901) به سایت زیر مراجعه شود:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اميد كردستاني معاون ارشد سايت google
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرزاد ناظم مدير فني سايت yahoo
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسين اسلامبلچي رئيس شرکت مخابرات آمریکا AT&T
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم ماریا خرسند رئیس شرکت اریکسون
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فریار شیرزاد معاون وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور بیژن داوری معاون ارشد شرکتIBM بزرگترین شرکت سخت افزار کامپیوتر در جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم کر یستینا امان پور رئیس بخش سی ان ان در آمریکا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم آزاده تبازاده دانشمند ایستگاه فضایی ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور لطفي زاده استاد دانشگاه آمريكا و پدر منطق فوزي . کامپیوتر هوشمند و بنیانگذار نسل سوم کامپیوتر در جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم انوشه انصاری رئیس موسسه تکنولوژی تل کام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور مجید سمیعی رئیس جراحان مغز جهان در آلمان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم فرح کریمی تنها زن ایرانی پارلمان هلند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پيير اميديار موسس و رئيس شركتebay بنیانگذار تجارت الکترونیک در جهان
و هزاران ايراني ديگر
=======
منبع:فرايا
عشق من ايران و ايراني...
دم اينها گرم كه اسم ايران رو به بزرگي تو تاريخ ثبت كردن. :wub:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پيير اميديار
پيير اميديار موسس و رئيس شركتebay بنیانگذار تجارت الکترونیک در جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرح کریمی
خانم فرح کریمی تنها زن ایرانی پارلمان هلند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور مجید سمیعی
پروفسور مجید سمیعی رئیس جراحان مغز جهان در آلمان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انوشه انصاری
خانم انوشه انصاری رئیس موسسه تکنولوژی تل کام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسور لطفي زاده
پروفسور لطفي زاده استاد دانشگاه آمريكا و پدر منطق فوزي . کامپیوتر هوشمند و بنیانگذار نسل سوم کامپیوتر در جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آزاده تبازاده
خانم آزاده تبازاده دانشمند ایستگاه فضایی ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قاسم اسرار
قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمد جمشيدي
پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کریستینا امان پور
خانم کر یستینا امان پور رئیس بخش سی ان ان در آمریکا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بیژن داوری
پروفسور بیژن داوری معاون ارشد شرکتIBM بزرگترین شرکت سخت افزار کامپیوتر در جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فریار شیرزاد
فریار شیرزاد معاون وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ماریا خرسند
خانم ماریا خرسند رئیس شرکت اریکسون
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسين اسلامبلچي
حسين اسلامبلچي رئيس شرکت مخابرات آمریکا AT&T
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرزاد ناظم
فرزاد ناظم مدير فني سايت yahoo
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اميد كردستاني
اميد كردستاني معاون ارشد سايت google
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پرفسورحسابي
پرفسور دكتر سيد محمود حسابي
سيد محمود حسابي(Mahmood Hesabi) و (Mahmoud Hessaby) در سال 1281 (هـ. ش) از پدر و مادري تفرشي در تهران متولد شدند. چهار سال از دوران كودكي رادر تهران سپري نموده بودند كه به همراه خانواده (پدر، مادر، برادر) عازم شامات شدند. در 7 سالگي تحصيلات ابتدايي خود را در بيروت، با تنگدستي و مرارتهاي دور از وطن، درمدرسه كشيشهاي فرانسوي آغاز كردند و همزمان، توسط مادر فداكار، متدين و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابي) تحت آموزش تعليمات مذهبي و ادبيات فارسي قرار گرفتند. استاد، قرآن كريم را حفظ و به آن اعتقادي ژرف داشتند. ديوان حافظ را نيز از بر داشتته و به بوستان و گلستان سعدي، شاهنامه فردوسي، مثنوي مولوي، منشآت قائم مقام اشراف داشتند.
mahmood, mahmud, mahmoud, hesabi, hessabi, hessabbi, hessabbi, hesabbi, hessaby, hesaby, seyyed mahmood hessabi, seyyed mahmoud hesaby
پس از ورود به دوره متوسطه، جنگ جهاني اول آغاز شد، و به علت تعطيل شدن مدارس فرانسوي، پس از دو سال، براي ادامه تتحصيل، به كالج آمريكايي بيروت رفتنند و سپس در سن7 1 سالگي، موفق به اخذ ليسانس ادبيات گرديدند. در 19 سالگي ليسانس بيولوژي گرفته، سپس موفق به اخذ مدرك مهندسي راه و ساختمان شده و با نقشهكشي و راهسازي، به امرار معاش خانواده كمك ميكردند. ضمناً استاد در رشتههاي پزشكي، رياضيات و ستارهشناسي، تتحصيلات آكادميك داشتند. به خاطر قدرداني از زحمات وي، ششركت راهسازي فرانسوي كه در آن مشغول به كار بودند، ايشان را براي ادامه تحصيل، به كشور فرانسه اعزام كرد و در سال 1924 م به دانشكده برق اكول سوپريورد و الكتريسيته پاريس وارد و در سال 1925 م فارغ التحصيل شدند. هم زمان با تحصيل در رشته معدن، در راه آهن برقي فرانسه كار ميكردند، تا مهندسي معدن را گرفتند، و در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ايالت سار مشغول خدمت شدند. سپس به خاطر روحيه علمي كه داشتند، تحقيقات خود را در دانشگاه سوربن، در رشته فيزيك دنبال كردند و در سال 1927 م در سن 25 سالگي دانشنامه دكتراي فيزيك خود را با رساله حساسسيت سلولهاي فتوالكتريك با درجه عالي دريافت كردند. استاد با موسيقي سنتي ايراني و موسيقي كلاسيك غربي به خوبي آشنا، و در نواختن پيانو و ويولن تبحر داشتند. در چند رشته ورزشي كسب موفقيت نمودند، در شنا داراي ديپلم نجات غريق شدند.
دكتر محمود حسابي در طول عمر پربار خود، مصدر مشاغل و خدمات علمي و فرهنگي متعددي بودند كه چند نمونه از آن به اين شرح است:
- تأسيس مدرسه مهندسي وزارت راه و تدريس در آنجا (1306 هـ. ش)
- نقشه برداري و رسم اولين نقشه مدرن راه ساحلي سراسري ميان بنادر خليج فارس، تأسيس دارالمعلمين عالي و تدريس در آنجا (1307 هـ. ش)
- ساخت اولين راديو در كشور (1307 هـ . ش)
- تأسيس دانشسراي عالي و تدريس در آنجا (1308 هـ. ش)
- ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي در ايران (1310 هـ. ش)
- نصب و راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران (1310 هـ. ش)
- تعيين ساعت ايران (1311 هـ. ش)
- تأسيس بيمارستان خصوصي (گوهرشاد) به نام مادرشان (1312 هـ.ش)
- تدوين قانون و پيشنهاد تأسيس دانشگاه تهران و تأسيس دانشكده فني (1313 هـ.ش)
و رياست آن دانشكده و تدريس در آنجا (1315 هـ. ش)
- تأسيس دانشكده علوم و رياست آن دانشكده از (1321 تا 1327 و از 1330تا 1336هجري شمسي) و تدريس درگروه فيزيك آن دانشكده تا آخرين روزهاي حيات،
- تأسيس مركز عدسي سازي- ديدگاني- اپتيك كاربردي دردانشكده علوم دانشگاه تهران، - مأموريت خلع يد ازشركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق و اولين رييس هيئت مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران،
- وزير فرهنگ دردولت دكترمصدق(1330هجري شمسي)
- پايه گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري ايران (1330هجري شمسي)
- مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم و كاپيتولاسيون درمجلس،
- مخالفت با قرارداد دولت ايران درعضويت سنتو«باكت بغداد» درمجلس،
- تأسيس اولين رصدخانه نوين درايران، تأسيس اولين مركز مدرن تعقيب ماهواره ها درشيراز (1335هجري شمسي)
- پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان (1338هجري شمسي)
- تدوين قانون استاندارد و تأسيس مؤسسه استاندارد ايران (1333هجري شمسي) ژئوفيزيك دانشگاه تهران (1330هجري شمسي)،
- استاد ممتازدانشگاه تهران (ازسال1350هجري شمسي)،
- پايه گذاري مركز تحقيقات و راكتور اتمي دانشگاه تهران و تأسيس سازمان انرژي اتمي و عضو هيئت دائمي كميته بين المللي هسته اي(1330 - 1349هجري شمسي)
- تشكيل و رياست كميته پژوهشي فضاي ايران و عضو دائمي كميته بين المللي فضا (1360هجري شمسي)
- تاسيس انجمن موسيقي ايران، مؤسس و عضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران(1349هجري شمسي) تا آخرين روزهاي فعاليت.
- فعاليت دردونسل كاري و آموزش 7 نسل استاد و دانشجو ازخدمات ارزنده پرفسور حسابي بشمار مي رود.
استاد به چهارزبان زنده دنيا: فرانسه، انگليسي، آلماني و عربي تسلط داشته و همچنين به زبانهاي سانسكريت، لاتين، يوناني، پهلوي، اوستايي، تركي و ايتاليايي اشراف داشتند.
درزمينه تحقيق علمي: 25مقاله، رساله و كتاب ازاستاد چاپ شده است. تئوري« بي نهايت بودن ذرات» ايشان درميان دانشمندان و فيزيكدانان جهان شناخته شده است. نشان «كوماندور دولالژيون دونور» بزرگترين نشان علمي كشورفرانسه به ايشان اهداگرديده است. استاد تنها شاگرد ايراني پرفسور اينشتين بوده و درطول زندگي با دانشمندان طرازاول جهان نظير« پرفسور انيشتين، شرودينگر، بورن، فرمي، ديراك، بوهر... و ادبايي چون آندره ژيد، برتراندراسل مرد اول علمي جهان» برگزيده شدند(1990م) و دركنگره 60سال فيزيك ايران(1366هجري شمسي) به عنوان پدرفيزيك ايران ملقب گرديدند. پرفسور دكترسيد محمود حسابي در12شهريور1371هجري شمسي در بيمارستان دانشگاه ژنو بدرود حيات گفتند. مقبره استاد بنا به خواسته خودشان درزادگاه خانوادگي ايشان در شهردانشگاهي تفرش قراردارد.
روحش شاد و يادش گرامي ، راهش پر رهرو باد
با سلام
تاپیک جالبیه . دوستان همینطور ادامه بدین .
( هوا فضا - ورزش - پزشکی - فناوری و... )
===========================================
شهریار کمالی یکی از بزرگترین قهرمانان پرورش اندام جهان . ( معروف به کینگ کمالی ) .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===========================================
استاد بیژن مرتضوی یکی از بزرگان ویلن جهان .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===========================================
قربان شما : شاهین کینگ
ایمان ضیابری مسلط به 4 زبان زنده دنیا و جوانترین خبرنگار فارسی در جهان
محمد شعبانی رئیس شرکت اطلاعات سیسکو در سن 17 سالگی
فرهنگ فلاح فوق لیسانس فیزیک در سن 13 سالگی
پروین بهاروند عضو تیم فوتبال ایتالیا 16 ساله
رضا كهلولي 17 ساله برترین مخترع جهان در سال 2005
علیرضا خسروی 17 ساله کاشف پمپ قلب مصنوعی
توکا نیستانی انیمیشن ساز کارتونهای بین الملل
دکتر نصرت الله نزاکت گو
پیوندکبداز زننده به زننده( از مادر به فرزند) برای اولین بار در خاورمیانه
خانم ماریا خرسند
رئیس شرکت اریکسون
خانم آزیتا ولی نیا
استاد فیزیک دانشگاه در آمریکا و عضو پژوهشگران ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم آ زاده تبازاده
دانشمند ایستگاه فضایی ناسا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم کتیا فلک شاهی
مدیر شرکت NEA
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم مریم کامکار
مدیر موسسه نرم افزار در سوئد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم اکرم منفرد آریا
خلبان زن در سوئد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم فرخ کریمی
تنها زن ایرانی پارلمان هلند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم مینو براتی
همسر وزیر امور خارجه آلمان
خانم شهره آقداشلو
هنرمند سینما در آمریکا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم مریم یزدانفر
نماینده پارلمان سوئد
خانم صبا ولدخانی برنده جایزه جوانترین کاشف جهان
محمد رضا شجریان دارنده مدال پیکاسو از سازمان یونسکو
جعفر پناهی برنده اول جایزه جشنواره سینمای ونیز و منتخب جایزه اسکار
پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا
فيروز نادري مدير برنامه اجرايي سياره مريخ در ايستگاه فضايي ناسا
بهرام مهذبی مدیر شرکت ماکروسافت در سال 2000 در دوبی
قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا
بيژن پاكزاد بزگترين سازنده عطر و طراح لباس جهان
نادر مدانلو رئيس اولين شركت خصوصي پرتاپ ماهواره در آمريكا
حمید عظیمی عضو ارشد شرکت
در آمریکا intel
دکتر نادر نجفی مخترع سنجشگر فشار خون به اندازه دانه برنج
اميد كردستاني، نايب رييس دپارتمان فروش و بازاريابي گوگل
اميد كردستانى بيش از 12 سال سابقه در سرمايه گذارى و مصرف تكنولوژى سطح بالا، به همراه نقش كليدى در بخش پيشگام اينترنت شركت Netscape Communications را داراست. ايشان به عنوان معاون رييس فروش و توسعه تجارى در شركت Netscape باعث شد تا اين شركت در يك سال 88 ميليون دلار و 200 ميليون دلار را در 18 ماه فقط از وب سايت خود حاصل نمايد.
كردستانى به شركت Netscape به عنوان مسيول فروشهاى OEM ملحق شد در حالى كه ايشان مسيوليتهايى را در شركتهايى مانند Citibank، AOL، Amazon، Intuit، Travelocity، Intel، @Home، eBay، و Ecite را داشت. پيش از Netscape نيز ايشان به عنوان مدير تبليغات و بازاريابى در شركتهاى 3DO Company، Go Corporation و HP را داشت.
كردستانى يك مدرك MBA را نيز از دانشگاه Standford و ليسانس مهندسى خود را نيز از دانشگاه San Jose Stat دريافت كرده است.
ششم فروردین زادروز زرتشت این پیامبر یا فیلسوف بزرگ و جاودانه خجسته:
--------------------------------------------------------------------------------
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زرتشت پيامبر ايران باستان
زرتشت
زَرتُشت ، زردشت،زردهُشت یا زراتُشت(در اوستا زَرَثوشْتَرَ به تعبیری به معنی «دارنده روشنایی زرینرنگ» و به تعبیری دیگر «دارنده شتر زردفام» و سرانجان به معنای «ستاره زرین») نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتیگری یا مزداپرستی و سراینده گاهان (کهنترین بخش اوستا) است. بعضی پژوهشگران بر این باورند که زرتشت در روز ششم فروردین زاده شده ولی درباره ی تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. برآوردها از ششصد تا چندین هزار سال پیش از میلاد تفاوت دارند. تولد زرتشت را در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه چیچست (ارومیه) در روستای انبی دانستهاند. پس از اعلام پیامبری در سن 30 سالگی، زندگی بر زرتشت در منطقه شمال غربی ایران سخت شد و او ناچار به کوچ به شمال شرقی ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ شد. در آنجا زرتشت از پشتیبانی گشتاسبشاه برخوردار شد و توانست دین خود را گسترش دهد. زرتشت در سن 77 سالگی در روز پنجم دی ماه در نیایشگاه بلخ بدست یکی از تورانیان به نام توربراتور کشته شد.
تبار و خانواده زرتشت
نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. مادر او دُغدو و پدر وی پوروشسب نام داشتند. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندان نژادگان (اشراف) و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست. زرتشت از همسر خود به نام هووی شش فرزند داشت. نام سه پسر ایشان ایسَتواسْتَرَه، اورْوْتَتْنَرَه، هْوَرْچیثْزَه و نام سه دخترشان فرینی، ثریتی و پوروچیستا بود. یکی از هفت شاگرد اصلی زرتشت به نام مَیدیوماه پسرعموی پیامبر بود.
خاستگاه و اندیشه زرتشت
از این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در (اَریّانَ و یَوچَه) در ساحل رود (دائیتی) در سرزمین قبایل ایرانی متولد گردید در (زامیادیشت) زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه (کوسَویّ) است که مطابقتی با دریاچه هامون دارد. بهر تقدیر ناحیه (اَریانَّ و یوچَه) گاه خوارزم پنداشته میشود و گاه آنرا آذربایجان و بعضاً بدلیل مراسمی مذهبی که در ستایش (اَرُدویسورااناهیتا) میشود آنرا در سیستان ذکر کردهاند. امروز بر این باوریم که گاهان اثری قبل از زرتشت پیامبر محسوب میشود تاریخ موجودیت زرتشت را نمیتوان بطور قطع مشخص نمود که احتمالاً قدمت آن از 1400 سال قبل از میلاد تا 630 سال ق م میدانند.(برخی زادروز زرتشت را ۴هزار سال ژيش از زايش ميدانند) زرتشت از سرزمینی کهنی برخواست که مردمانش آریایییانی بودند که به پرستش چهار رب النوع مشهور بودند 1 میترا یا (میتَر) 2 ورونایا(وَرُون) و ۳ ایندرا (آندرا) و ۴ ناسیته یا (ناستی) که استنباط است آنها نمایندگان دو خدای آریائی (اَسورا) یا اهورا و دئوها (دیوان) بودند. قبایل ایرانیان قدیم را قبایل (مادای) یا ماد و نیز از قبایل پارسوآ یا پاراسیکا میدانند. لذا منشأ خدایان (کاثاها) همان سُوریّ (اسورا) دارگونه (رب النوع) آریائی خورشید است بنابر آن (سوُرّی) - SURYA - مورد پرستش جنگجویان آریائی بود که هیجده قرن قبل از میلاد آثار آن بجا مانده است. سورا خدای آریائیان یا سور که در اوستا (هوْرَ) HVER نام برده شده است در سده چهارده پیش از میلاد در آثار نوشتاری میتانی، خدایان آریائی قدیم ودائی یعنی ورونا و میترا و اندرا و ناسیته را میبینیم در کاثاها از اَهُورَ به مفهوم خردمند (مزداه) MAZDAH و یا مزداه اهور برمیخوریم و از (دَیؤَ) DAVA به معنای خدای اهریمن. تباین این دو را در ادوار هند و ایرانی قبلاً شرح دادیم که چگونه بر مفاهیم متضاد برای دو قوم هند و ایرانی تبدیل گردید. (سپَنتَامَینیو) نماد اهورائی گوهر پاک نیکوئی و خیر و نور مقدسی پارسیان بود و (انگْرمینیو) نماد اهریمن و شر و ویرانگراست که هر دو جنبه آفرینندگی دارند یکی سازندگی دیگری ویرانگری. در نظرگاههای زرتشتیان ابدیت تعاقب بُعد مادی آفرینش است. در فلسفه زرتشت (اَشا) قانون طبیعی و قانون الهی و ازلی و ابدی است (اشا) قانون راستی و درستی و داد است هر فعلیتی و هر کنشی چنانچه با قانون (اَشا) همخوانی و سازگار نباشد و راستی و درستی آن بر عدالت و دادخواهی نیانجامد از قانون (اَشا) خارج است (اَشا) درون پویائی و برون پویائی تکامل را به جهان عرضه میدارد. گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک سه اصل اهورائی است که در تارپود قوانین زیستن بشریت ارمغانی جز جاودنگی ندارد. زرتشت آزادی و اختیار را گزینشی برای مردم میداند. بهره کار هر کس همانست که انجام میدهد جبری برای اشخاص نیست نیکی اشخاص جز بهرهئی از نیکوئی و شر اشخاص جز شری برای وی نخواهد بود. داد اهورائی خدشهناپذیر است و نیکی و شرارت اصالت دارند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تمام كساني كه در اسمانها و زمينند چه از روي اختيار يا اجبار اسلام اوردند
تمام كساني كه در اسان و زمينند وتمام موجوداتي كه در انها وجود دارند مسلمانند
اهورامزدا خرد است وبه همه ي ادميان خرد ارزاني كرده است
ازادي جز مهمي از قانون اشاست
اين ازادي به انسان اجازه ميدهد كه اگر بخواهد طبق قانون اشا در راه پيشرفت جهان به سوي رسايي كار كند ويا ان كه بر خلاف قانون اشا كار كرده خود را از راستي بيگانه كند.
ازادي ارزشمند ترين داده اهورايي است .كه در والاترين جلوه ي خود به صورت ازادي انديشيدن و ازادي گزينش دين زير بناي گاتاهاست . اهورامزدا ادمي را در انديشيدن رايزني به خرد وقبول يا رد دين ازاد گذاشته است ودر عين حال از روي دادگري هشدار داده است انان كه به بدي گرايند طبق قانون اشا دچار اندوه و افسوس خواهند شدو انان كه به دنبال خوبي بروند به خوشبختي و شادي ميرسند
گروهي از روي اختيار (طوعا)در برابر(قوانين تشريعي)او تسليمند وگروهي بي اختيار (كرها)در برابر (قوانين تكويني)او
[/sizeپل دوبروي زرتشت شناس معروف فرانسوي مينويسد: هيچ برگه اي از كتابهاي تاريخ نمي تواند گواه دهد كه يك نفر به زور به انديشه زرتشت وارد شده باشد اگر جز اين بود زماني كه ايرانيان امپراتوري جهاني درست كرده بودند هند.مصر.يونان.تمام خاور ميانه ونيمي از افريقا زرتشتي شده بودند
(پل دوبروي .تاريخ فلسفي زرتشت .پاريس 1984 رويه 110)
(گاتاها .يسناي 31 بند 9)
دريافتم كه انديشي رسا از تست .خرد جهان افرين از تست واي خداوند جان و خرد اين نيز از تست كه جهانيان را اختيار داد وراه نمود كه اگر بخواهند به راستي گرايند ويا دروغ را برگزينند
[size=18]ايه 84
تقليد و پيروي كوركورانه در دين زرتشت نيست
(30-2)
بهترين گفته را با گوش بشنويد
وبا انديشه روشن بنگريد
سپس هر مرد و هر زن از شما
از اين دو راه نيكي و بدي
يكي را بران خود برگزينيد.
ايه 85
ايرانيان فرهنگ ژرفي كه زرتشت به وجود اورد را در ميان ملتهاي امپراتوري گسترش دادند و در اين راستا نخستين قانون حقوق بشر(فرمان ازادي) را به نگارش در اوردند زرتشت به انان اموخته بود كه ( راستي وابسته به هيچ كشور .مردم ونژادي نيست)
(گاتاها.يسناي 31.بند 11)
اي خداوند خرد .هنگامي كه در اغاز از منش خويش زندگاني و وجدان و خرد افريدي .انگاه كه توانايي كار كردن و سخن گفتن بخشيدي خواستي تا هر كس ازادانه دين خود را برگزيند
ايرانيان افتخار آفرين امروز در صحنه هاي بين المللي:
http://www.hamedmonsef.com/iranian%20profesors.htm
;)
فلسفه دهولباخ
سهیل اسدی
مقدمه مترجم
تدوین کننده کتاب (18th Century Philosophy) بنام (Lewis White Beck) که اینک ترجمه فصل نهم آن را با عنوان (D’HOLBACH) مشاهده میکنید؛ جز در مقدمه کتاب آن هم کاملاً علمی و غیر مستقیم، به بیان نظرات خود نپرداخته است. مجموعه ایست شامل چکیده ای از نظرات چهارده ابرفیلسوف قرن هجدهم – عصر شکوفایی خرد و به کنار گذاردن جزمیت – که به ندرت دو نفر آنان عقایدی کاملاً مشابه به هم داشته اند. تدوین کننده، آنان را با قلم خودشان معرفی کرده و اظهار نظر را تمام و کمال به خواننده واگذار کرده است. بنده نیز چنین کرده ام که نیمی از علت را بخاطر ضرورت رعایت امانت در ترجمه و نیم دیگر را پاسداری از این سنت فرخنده تفکر فلسفی در مغرب زمین میدانم. اساتید کالج ها و دانشگاه های فلسفه در غرب حتی اگر دهری و خداناباور هم نباشند نظرات یک خدا ناباور را همانگونه نقل میکنند که خودش بیان داشته بدون هیچ کم و کسری و آنگاه که بیان نظرات پایان پذیرفت، خود و دیگران را مجاز به بیان تندترین انتقادها می دانند و از این حق نیز در نمی گذرند. این سنت پسندیده متاسفانه در کشور ما به تمامی مورد پسند واقع نشده است و بجز اثر باقیمانده ای از جزمیت گرایی و رکود پروری اندیشه که خوشبختانه با افزایش آگاهی های عمومی در حال محو شدن است، دلیلی بر آن نمی توان یافت. هیچ متصدی نوگرایی و مدرنیسم نمی تواند نسخه در بر چیدن یکباره باورها، آداب و رسوم، و تمرینات مذهبی ملتی بپیچد که هم محال است و هم جانبدارانه. واگر بخواهد عنصر زور را نیز بدان بیافزاید غیر انسانی و بربرگونه خواهد بود. از طرف دیگر نمی بایست بر ذهن آدمیان دنیای مدرن زنجیر کشید و یا پرده ای افکند که مبادا اندیشه ای همه گیر شود که اگر قرار بر همه گیر شدن باوری باشد، کاری از حبس، پرده، زنجیر و شکنجه و غیره بر نخواهد آمد. چرایی جهان امروز ما در این حقیقت نهفته است که اگر محدودیتها بجز عقب افتادگی و رکود فکری نتیجه ای می داشتند، امروز با انبوه نظرات و دیدگاه ها روبرو نبودیم. برای ایرانیان اما مثالی دقیق تر میتوان آورد. آنزمان که عالیجناب محمد بن مصطفی – یگانه پیامبر اسلام – در نهایت بی کسی بجز اندک یاران سختکوش و مستضعف پشتیبان دیگری نداشتند با بیان مکتبی که مترقی ترین ایدیولوژی روز خود بود توانستند نه تنها اعراب قدرتمند بلکه جهان ابرقدرتهای آن روز را به زیر کشند و طرحی نو بنگارند. آیا از انبوه شکنجه و حبس و محدودیت در باب ایشان و یارانشان کاری برآمد؟ همچون تاریخ صدر اسلام چنین است داستان دو دین قدرتمند دیگر جهان نیز، آن زمان که پیام آورانشان در قید حیات بودند هیچگاه با اندیشه ای برخورد جزمی نداشتند و بنده معتقدم اگر امروز تمامی بزرگان این سه دین در میان ما بودند چنین مرامشان بود و لاغیر. آنزمان که جهان در مقابل تمدن مترقی و ابرقدرت اسلامی در مشرق زمین، تمدنی را در حد و اندازه رودررویی با آن نمی شناخت؛ آزادی بیان و انبوه نقد و تفسیر و تحلیل آزادانه و بی واهمه نظرات در آن دیار مترقی که ما وارثان ذلیل شده آن هستیم، را نیز کسی در تمدن دیگر آن زمان به یاد ندارد. سخن کوتاه که اینجانب نه درسدد اشاعه اندیشه ای هستم و نه در جهت دفاع از آن که حتی باورهای فردی خود را مادامی که حمل بر تبلیغ دانسته شود بیان نمی کنم و چنین بوده است که در میان پارسی زبانان کمتر کسی از شما اساتید با باورهای شخصی بنده آشنایی داشته است. هر آن کس که باوری دارد برای خویشتن محترم میدارد و هر آنکس که باوری را قبول ندارد آزاد است تا که آنرا - با حفظ ادب و احترام که لازمه زندگی متمدنانه مدرن است - مورد نقد و انتقاد قرار دهد. هدف بنده در جهت نوزایی و شکوفایی باورهای ملی، قومی و دینی مان می باشد. نه حزبی حرکت کرده ام، نه تشکیلاتی، نه مخالفتی با شالوده کلان جامعه داشته ام، نه تحت هیچ شرایطی معتقد به عنصر خشونت و چون نیازمان را بیش از پیش در این وادی دانسته ام به فرهنگ سازی و آموزش پرداخته ام و بس! و اینک مبحث استدلال علت و معلولی دهولباخ که شالوده نظریه خداناباوریش را شامل می شود مطرح میگردد.
[مقدمه پرفسور لویس وایت بک:][i][ii]
پال هنریخ دیتریخ، بارون دهولباخ[1] ه (1723-1789) در آلمان زاده شد و در فرانسه زیست. همواره پشتیبان فلاسفه کمتر شناخته شده بود و در تدوین دایرة المعارف نقش بسزایی داشت. همچنین میزبان سالنی بود که دیوید هیوم[2] و مابقی فلاسفه به استثنای ولتر اغلب در جلساتش شرکت میکردند. دهولباخ از دوست خود دیدروت[3] در ماتریالیسم فراتر رفته بود و به خداناباور بی محابا و افراطی عصر خویش تبدیل گشت. فردریک کبیر[4] از آنجا که دهولباخ خود را معتقد به جبرگرایی ماشینی میدانست و از طرف دیگر هوادار ادامه اصلاحات بنیادین بود مورد نکوهش قرار میداد. ولتر[5] خداناباوری دهولباخ را بخاطر آنچیز که پیآمدهای اخلاقی چنین فلسفه ای میدانست رد کرده بود. هنگامی که در اواخر سده موجی منفی علیه جنبش روشنفکری به جریان افتاده بود، این دهولباخ بود که (بطور مثال توسط امثال گوته[6]) تشبیه به خلاصه ای از "تیوری بیرنگ" که در "درخت طلایی زندگی" جایی برایش قایل نشده اند یاد میشود. روسو[7] بخاطر نداشتن هیچگونه اشتراک فکری در اوایل دوران شکوفایی اش سالن دهولباخ را ترک میگوید اما از او بعنوان "خداناباور فاضل" یاد میکند. مشهورترین کتاب دهولباخ "اسلوب طبیعت"[8] (1770) نوشته ای طولانی و پراکنده است. دو سال پس از آن اختصاری تحت عنوان "حس نیک (یا عام)، یا اندیشه های طبیعی در مقابل ماوراء طبیعی"[9] درباره فلسفه ماتریالیستی و خداناباوری منتشر می سازد. قسمتهایی که در ادامه می آید با اندک اصلاحاتی [در جهت برآورد نیاز زبان روز] از ترجمه [انگلیسی] این کتاب به کوشش رابینسون[10] می باشد.
حس نیک[11]
رد استدلالهای اثبات موجودیت خدا[12]
2. دانشی وجود دارد که برای عینی نمایاندن خویش فقط مقولات سطحی را پردازش میکند. در نقطه مقابل علوم دیگر، فقط به مواردی که در حیطه حس های ما نیستند اشاره دارد که هابز[13] آنرا قلمرو تاریکی می نامد. قلمرویی که در آن همه چیز تحت حاکمیت قانون در می آید، نقطه مقابل کشورهایی که آدمیان اجازه دارند از جهان اطراف خود بیاموزند. در این قلمرو حیرت آور، نور فقط تاریکی است؛ شواهد شک برانگیز یا غلط پنداشته می شوند؛ غیر ممکن ها با اهمیت جلوه میکنند؛ خرد راهنمایی فریب انگیز است؛ حس نیک یک دیوانگی پنداشته می شود. این علم را الاهیات نامیده اند. و این الاهیات توهینی ادامه دار به شعور بشری است.
4. اصول هر مذهبی بر مبنای تصور یک خدا بنیان گذاشته شده است. حال، غیرممکن است که از موجودی که عملکردی فرای حس های ما دارد تصور دقیقی داشته باشیم. تمامی اندیشه های ما نماینده عینیات حسی هستند. چه چیزی می تواند تصور خدا را به ما منتقل کند، که به تجربه اندیشه ای بدون عینیت است؟ آیا چنین اندیشه ای غیرممکن و معلولی بدون علت نمی باشد؟ آیا تصوری فاقد الگوی اصلی می تواند جز خیال واهی باشد؟ هستند اگرچه الاهیونی که اطمینان حاصل کرده اند که اندیشه خدا ذاتی است؛ و یا اینکه این باور را همگان درون رحم مادرانمان نیز داشته ایم. هر اصلی برآمده از عقل است و هر عقلی نتیجه تجربه آزمایی است؛ تجربیات فقط توسط بکارگیری حس هایمان ممکن می شوند: بنابراین اصول مذهبی بر پایه عقلانیت استوار نشده اند و ذاتی نیستند.
10. جهل و ترس دو محور تمامی مذاهب هستند. بی ثباتی که آدمی در رابطه خویشتن با خدایش میبیند، دقیقاً همان انگیزه ای است که او را به سمت مذهب خدایش می کشاند. آدمی در تاریکی هراسناک است – چه تاریکی اخلاقی و چه فیزیکی. ترس او بسمت همیشگی شدن حرکت میکند، و [پس از مدتی] این امتداد برایش طبیعی می گردد؛ اگر او هراسی به خود نمی گرفت، به تفکر می نشست که در پی چیزی بوده است.
13. از نقطه نظر مذهب، آدمیان فقط کودکان بزرگی هستند. هرچه مذهبی پوچ تر باشد، و با شگفتی و حیرت بیشتری درآمیخته باشد، مزیت بیشتری در مقابل دیدگان پیروانش بدست می آورد. انسان دیندار خودش را در مسیری که هیچ حد و مرزی برای ساده لوحی نمی شناسد قرار میدهد؛ هرچه فهم مواردی دشوارتر باشد، برای او بیشتر جنبه الاهی خواهند داشت؛ هر چه باور نکردنی تر باشند، شایستگی بیشتری در احکام تصور خواهد کرد.
38. طبیعت، شما میگویید، بدون موجودیت خدا کاملاً غیر قابل توصیف خواهد بود. به مثابه این است که گفته شود، برای توجیه مقوله ای که کمی از آنرا درک کرده اید، نیازمند علتی هستید که نشان دهید هیچ نیاموخته اید. فکر میکنید برای روشن کردن موردی که مبهم است، نیازمند دو برابر کردن ابهام هستید؛ که بر مشکلات پیروز شوید، با دو برابر کردن آنان. ای فلاسفه مشتاق! برای اثبات موجودیت یک خدا، رسالات کاملی در باب گیاه شناسی بنویسید؛ [حتی] به اندکی از عمق پیکره آدمی وارد شوید؛ از آنجا به آسمانها نظر کنید، در چرخش ستارگان به تفکر بنشینید؛ سپس به زمین بازگردید تا به تحسین جریان آبها بپردازید؛ به مشاهده حرکت پروانه ها، حشرات، و اتمهای سازمان یافته بپردازید که شما فکر میکنید [اکنون] به عظمت خدا پی برده اید. تمامی این چیزها [اما] به اثبات موجودیت آن خدا راهی نمی برند؛ فقط این را اثبات کرده اند، که شما تصور گوناگونی بیکران ماده را نداشته اید، و همچنین معلولها [را در نیافته اید]، که توسط بینهایت ترکیبات و آمیزشهای متنوع [پدید می آیند]، که [جملگی] جهان را شامل شده اند. اینها فقط بی خبری شما را از طبیعت نشان میدهند؛ که هیچ تصوری از قدرت آن ندارید، آن هنگام که طبیعت را قادر به تولید اشکال چندگانه و موجودات نمی دانید، که چشمان شما، حتی به کمک میکروسکوپها، بجز اندکی را مشاهده نمی کنند. در یک کلام، اینها اثبات خواهند کرد، که، برای خواست آموختن ساختارها و عوامل حسی، و یا آن بخشی که [فعلاً] قابل آموختن است، شما تمایل دارید که با یک کلمه همگی را توجیه کنید، [و اینچنین] بیان میکنید یک عامل غیر قابل درک را.
39. به ما مرتباً گفته شده است که «هیچ معلولی بدون علت نمی باشد، که جهان خود بوجود آورنده خود نبوده است.» اما جهان یک علت است و معلول نیست؛ یک کار انجام شده نیست؛ ساخته شده نمی باشد از برای اینکه ساختنش غیر ممکن است. جهان همواره وجود داشته است؛ موجودیتش ضروری است؛ خود علت خویشتن است. طبیعت، که عملکرد و تولید محسوس بنیادش را تشکیل میدهد، نیازمند آن نیست، که عملکرد خود را رها کند، [و آن را بدست] یک حرکت دهنده نامحسوس، که به مراتب مجهول تر از خود است [، بسپارد.] ماده با انرژی خود به حرکت در می آید، بوسیله پیآمد ضروری ناهمگونی درونی اش.
43. شما خواهید گفت "چه!"، "آیا بشر هوشمند، جهان، و تمام محتویاتش، معلول یک تصادم است؟" خیر، بنده تکرار میکنم، جهان یک معلول نیست؛ آن علت تمامی معلولهاست؛ هر موجودی که جزئی از جهان است معلول ضروری این علت است، که در پاره ای از اوقات عملکرد خویش را به نمایش می گذارد، اما عموماً از آشکار کردن آن صرفنظر میکند. بشریت از کلمه تصادف استفاده میکند تا که سرپوشی بر جهلش از علت حقیقی نهاده باشد، که، متوجه علت حقیقی نشده است، عملکردی در جهت قوانینی معین دارد. هیچ معلولی بدون علت نیست. طبیعت کلمه ایست برای مشخص کردن محدوده بیکران موجودات، اشکال مختلف ماده، ترکیبات نامحدود، و جنبشهای متنوعی که شاهدشان هستیم. تمامی اشیاء، سازمان یافته یا سازمان نیافته، معلولهای ضروری علتهای معینی هستند. هیچ چیز در طبیعت با برخورد کور مهیا نمی شود. هر چیزی معطوف به قوانین ثابتی است. این قوانین فقط ارتباط ضروری معلولهای مشخصی با علتهایشان هستند. یک اتم از ماده نمی تواند با اتم دیگری تلاقی تصادفی داشته باشد؛ این تلاقی معلول قوانینی دایمی است، که هر موجودی را به عملکردی وادار می سازد که عملاً صورت میگیرد، و از عملکرد دیگری مانع می شود، در شرایط معین. سخن گفتن از تلاقی اتفاقی اتمها، یا معلولهایی چند را به تصادم مرتبط دانستن، فقط بیانگر جهل ما از قوانین است، قوانینی که نشانگر عملکرد، تلاقی، ترکیب، یا جداشدن اشیاء هستند.
44. فراتر از هر چیزی در نظم جهان، پرستندگان یک خدا یافته اند، یک اثبات مغلوب نشدنی از موجودیت یک وجود هوشمند و با خرد، که جهان را هدایت میکند. اما این نظم چیزی جز یکسری از جنبشها نمی باشد که ضرورتاً توسط علتها و پیآمدها تولید شده است، که این پیآمدها بعضی اوقات مورد علاقه ما، و بعضی اوقات نیز باعث رنجش ما می شوند: برخی را قبول میکنیم، و شکایت از مابقی داریم. طبیعت مسیر یکسانی را متحدالشکل دنبال میکند، که آن مسیر، علتهای یکسانی که معلولهای یکسانی را منجر می شوند هستند، تا زمانی که در عملکردشان تداخلی با علل دیگری صورت نگرفته است، که معلولهای دیگری [در این صورت] تولید خواهند شد. آنهنگام که فرآیند علتهایی، که معلول آنان را تجربه کرده ایم، با علل دیگری تداخل پیدا میکنند، با عللی که کمتر ضروری و شناخته شده هستند، گیج می شویم؛ فریاد می زنیم، یک معجزه! و ربط [پدیده] را به علتی میدانیم بسیار ناشناخته تر از آن علل پنهان از دیدگان ما که در شکلگیریش نقش داشته اند.
جهان همواره در نظم بسر می برد. آن نمی تواند در بی نظمی قرار گیرد، جهان به تنهایی ابزارآلات ماست، که رنج میبیند، آنهنگام که از بی نظمی می نالیم. اشیاء، علتها، و موجودات، که در این دنیا موجودند، ضرورتاً رفتارشان در همان ابعادیست که شاهد هستیم، ولو اینکه معلولها مورد رضایت ما باشند یا نباشند. زلزله ها، آتشفشانها، سیلها، آفتها، و خشکسالی ها معلولهایی هستند به همان مقدار ضروری، یا همان مقدار تابع نظم طبیعت، که سقوط اجرام سنگین، جریان رودها، تکانش دوره ای دریاها، وزیدن بادها، بارشهای سودمند، و معلولهای خوشایند، که بخاطرشان بشریت به ستایش خدا می نشیند، و بخاطر نیکی اش از او سپاسگذاری میکند.
متحیر شدن از اینکه نظم معینی در جهان حکمرانی میکند، مثل این است که از این متحیر باشیم که علتهای معینی همواره معلولهای معینی تولید میکنند. متعجب شدن از بی نظمی، فراموش کردن این نکته است که، وقتی اشیاء تغییر میکنند، یا دچار وقفه در عملکردشان می شوند، معلولهای قبلی حادث نمی شوند. شگفتی از نظم طبیعت، شگفتی از این است که هر چیزی می تواند موجود باشد؛ شگفتی در باب موجودیت خودمان است. موردی که در موجودیت یکی نظم محسوب می شود، بی نظمی در باب دیگری است. تمامی موجودات بدجنس و نابکار چنین استنباط میکنند آنهنگام که قادرند با معافیت هر چیزی را بینظم کنند، همه چیز در نظم بسر میبرد. در نقطه مقابل، آنهنگام که در بکارگیری بدجنسی هایشان ناکام میمانند، همه چیز در بی نظمی است.
54. منطق عقل سلیم می آموزاند، که ما نمی توانیم، و نمی بایست، به قضاوت علتی بنشینیم، مگر بوسیله معلولهایش. یک علت، همواره نیک می تواند فرض شود، فقط هنگامی که همواره معلولهای نیک، فایده مند، و مورد علاقه تولید کند. علتی که نیکی و بدی را تولید میکند، پاره ای از اوقات نیک، پاره ای دگر بد است. اما منطق الاهیات این منطق را نابود میکند. بنابرآن، پدیده طبیعت، یا معلولهایی که ما در این جهان شاهدیم، اثبات موجودیت یک علت جاودانه نیک می باشد؛ و این علت خدا است. اگرچه این جهان پر از بدیهاست؛ اگرچه گاهی بی نظمی حکمفرماست؛ اگرچه بشریت پیوسته از سرنوشت ناخوشایندش گلایه دارد؛ ما می بایست متقاعد باشیم، که این معلولها وامدار یک علت کریم و مستحکم است؛ و بسیاری از مردم چنین باور دارند، یا وانمود میکنند به چنین باوری.
هر اتفاقی که در جهان رخ میدهد، بر ما اثباتی است، در روشنترین وجه، که توسط یک وجود هوشمند هدایت نمی شده است. ما به قدرت هوش یک وجود می توانیم فقط توسط انطباق اهدافی، که او بکار میگیرد تا بدان وسیله آنان را پیاده کند آگاه شویم. هدف خدا، گفته شده است، که شادکامی بشر می باشد. همچنان ضرورت مشابه ای به هدایت موجودات زنده می پردازد، موجوداتی که زاده می شوند تا که بسیار رنج ببینند، کم لذت ببرند، و بمیرند. پیمانه بشر از لذت و تلخی پر شده است؛ نیکی هر کجا با بدی همراه است؛ نظم جایش را به بی نظمی می سپارد؛ تخریب بجای تولید می نشیند. اگر شما به من میگویید، که طرحهای الاهی مرموز است و مسیری را که طی میکند غیر قابل ادراک [بشری] است؛ پاسخ بنده چنین است، که، بدین روی، غیر ممکن است نظرم دال بر هوشمندی خدا باشد.
56. جهان قادر است همانگونه که هست باشد؛ تمامی موجودات زنده درون آن قادر به لذت بردن و رنج کشیدن اند، که برخی اوقات در مسیر قابل توافق، و مابقی اوقات در مسیر غیر قابل توافقی حرکت میکنند. اینها معلولهای ضروری هستند؛ مستقیماً از عللی ناشی می شوند، که بنابر خصوصیات ذاتی خود عمل می کنند. این معلولها مرا ضرورتاً خشنود، یا ناخشنود می سازند، بخاطر نوع نهاد شخصی ام. این نهاد مشابه مرا مجبور می سازد به اجتناب کردن، دفع، و مقاومت در برابر برخی موارد، و تلاش برای بدست آوردن موارد مطلوب دیگر. در جهانی که همه چیز ضروری می نماید، یک خدا، که هیچ چیز را درمانی نیست، که همه چیز را به حال خود رها کرده است، - آیا چیزی جز سرنوشت، یا ضرورتی فردیت یافته می باشد؟ او خدایی ناشنوا و بی مصرف است، که قدرت ایجاد تاثیر در مسیر حرکت قوانین کلی را دارا نیست، [با وجود این] که خودش بخشی از این قوانین است. چه اهمیتی دارد برایم قدرت بیکران موجودی، که کمتر در مسیر علاقه من قدم بر میدارد؟ کجاست آن نیکی بیکران موجودی، که بر شادکامی من بی توجه است؟ چه فایده ایست برایم، علاقه داشتن به موجودی، که، قادر است در حقم جاودانه نیکی کند، اما دریغ از سر سوزنی خوبی [/ مهربانی]؟
--------------------------------------------------------------------------------
[1] Paul Henrich Dietrich, Baron d’Holbach
[2] David Hume
[3] Diderot
[4] Frederick the Great
[5] Voltaire
[6] Goethe
[7] J.J. Rousseau
[8] The System of Nature
[9] Good (or Common) Sense, or Natural Ideas vs. Supernatural Ideas
[10] H.D. Robinson (Forth Edition, New York: G.W. and A.J. Matsell, 1836)
[11] Good Sense
[12] Refutation of Arguments for the Existence of God
[13] Thomas Hobbes
ریچارد مروین هر (1919-2002)
سهیل اسدی
این نوشته ترجمه ایست از عنوان (R.M. Hare) بقلم (Dr. Piers Benn) که در شماره 35 نشریه (Philosophy Now) در مارس 2002 در ایالات متحده آمریکا بمناسبت درگذشت فیلسوف بچاپ رسیده است. دکتر پیرز بن مدرس "اخلاقیات در طب" در ایمپریال کالج لندن و قبل از آن مدرس "فلسفه جامع" در دانشگاه لیدز بوده است. او کتابی با عنوان (Ethics) چاپ (UCL Press, 1998) نوشته است و تخصص ایشان در فلسفه اخلاق می باشد.
در متن قالباً به اصطلاحاتی اشاره می شود که تاریخچه آنان ممکن است به نظریات بنیادین قرون هجدهم به بعد مربوط باشد لذا خواننده نیازمند دانستن حداقلی از تاریخ تکامل ایده های فلسفی است.
نظریه «عواطفگرایی» بطور عام معتقد است که تمامی گزاره های اخلاقی چیزی جز بیان احساسات و یا گرایشات گوینده نیستند و لاجرم نمی توان بدین وسیله به صالح و یا ناصالح بودن عملی دست یافت. ضرورتاً «خوب» و «بد» وجود خارجی نداشته، نمی توان بیانی را خوب و یا بد دانست. برای کسب اطلاعات بیشتر به (the Elements of Moral Philosophy) نوشته (James Rachels) چاپ چهارم (McGraw-Hill: 2002) مراجعه کنید.
نظریه «اصالت منفعت طلبی» بطور عام معتقد است: خوبی و یا بدی مقوله ای وابسته به درجه ضرردهی یا سودمندی آن در میان تمامی اجزای بشریت است. این گرایش بگونه مختصر ابتدا از «اومانیسم» یونان باستان زاده می شود و نهایتاً تفکر باستان نوعی «خوشی پرستی» از خود بجای میگذارد. در قرن هجدهم توسط جرمی بنتهام دوباره با بیانی بسیار متفاوت مطرح شده توسط فرزند دوستش جیمز میل بنام جان استوارت میل تناقض زدایی، بسط و گسترش یافته و با معیارهای اخلاقی که به ادعای میل جاودانه اند ترکیب می شود و چنین نامی میابد. تاکنون فلاسفه بیشماری در جهت رد و یا اثبات آن فعالیت کرده اند که نگرشهای متفاوتی از این نظریه ارایه گردیده و این داستان همچنان ادامه دارد. جی.ای. مور، ژان پل سارتر و ریچارد مروین هِر از جمله ابرفلاسفه قرن بیستم هستند که، اگرچه هر کدام با نگرش خاص خود، در بسط و گسترش این نظریه تلاش کرده اند. در این مورد منابع گوناگونی یافت می شوند. بهتر است برای شروع به نوشته های فلاسفه نام برده تکیه شود و برای دریافت چند و چون نظریات متفاوت این بنیاد فکری به شاهکار (G.E. Moore) بنام (Principia Ethica) چاپ دوم(Cambridge University Press: 1993) رجوع کنید.
ریچارد مروین هِر[1] استاد برجسته فلسفه اخلاق، مدافع جهانی بودن یافته ها و گزاره های اخلاقی بود که به "تجویزگرایی جهانی"[2] معروف است. در دو زمینه اخلاقیات کاربردی و روابط عمومی اجتماعی مقالات با ارزشی نوشته است. سالیان دراز کرسی استادی دانشگاه های آکسفورد و فلوریدا را در اختیار داشته است. در آکسفورد فلسفه اخلاق و در فلوریدا فلسفه جامع تدریس کرده است. اولین کتابش "زبان اخلاقیات" (1952)[3] تلاشی است برای اثبات آنکه تصورات اخلاقی از منطقی فرمان میبرند که اجازه میدهد استدلال اخلاقی ذاتاً عقلانی باشد، اگرچه عبارات خبری اخلاق مثل "نیک بودن" بصورت بنیادی از جنس توصیفی[4] نیستند. یافته های هِر درباره عقلانی بودن استدلال اخلاقی و حتمی بودن یک تیوری جامع، هسته مرکزی فلسفه او را تشکیل میدهند.
راه های مختلفی که بدان وسیله استیونسون[5] و آیر[6] از تیوری "عواطفگرایی"[7] دفاع کرده بودند، پیش زمینه های تلاشهای مقدماتی هِر را تشکیل دادند و او مصمم بود که ناکارآمدیهای تیوری را برطرف کرده همزمان درونبینی آن را نیز بیان دارد. بعنوان مثال، آیر جوان در کتاب "زبان، حقیقت و منطق"[8]، که به نوعی تلاش عجولانه ای بحساب می آمد، به دنبال تضعیف آنچیزی که از آن دعاوی گفتمان اخلاقی نام میبرد ادعا میکند که اظهارات اخلاقی هیچ محتوای حقیقی نداشته چیزی فراتر از بیان احساسات و یا گرایشات نیستند. نتیجه آنکه هر آنچیز که بیان احساسات و یا گرایشات باشد فقط تصادفی میتواند در خدمت عمل قرار گیرد. اظهارات اخلاقی، در باور آیر، فاقد محتوای راستین یا دروغین هستند بخاطرآنکه نه قابل تحلیل اند و نه تجربی قابل اثبات. این ادعا اظهارات اخلاقی را به تبلیغات خام بدون هیچ تحمیل عقلانی تبدیل کرد. هِر "عواطفگرایی" را بطور کامل رد نکرد اما عنصر راهنمای عمل و یا تجویزی را به زبان اخلاقی افزود و مدعی اصالت آن در هسته مرکزی گفتمان اخلاقی شد. او همواره مخالف نگرشی از "وصف کننده گی"[9] بود که مفاهیم گزاره های خبری اخلاق – نیک، بد، درست، غلط، بایست و امثالهم – را تضعیف کننده اشکال اخلاقی نشانگر واقعیت میدانست. استدلالش این بود که ادبیات وصف کننده – در دستورها، توصیه ها و تشویق ها بکار می روند – ساختار منطقی داشته و قادر به دنبال کردن هنجار عقلانی استدلالها می باشند. بعنوان نمونه، همانقدر که استنباط حقیقی ممکن است، استنباط دستوری نیز رواست. نسخه های اخلاقی حاوی دستورها هستند، اما ارزش فراتری را در خود حمل میکنند؛ بیان "شما نمی باست سیگار بکشید" فراتر از "سیگار نکشید" است، که قضاوت الزام «نبایست» قادر به جهانی بودن می باشد. به بیان دیگر، کسی که به واسطه شرایطی قضاوت الزام «باید» بکار می برد، در حال تجویز قضاوتش برای تمامی شرایط مشابه است – در حال جهانی کردن قضاوتش میباشد. بدین نظر، گفتمان اخلاقی به هیچ عنوان برابر با تلاشهای غیر عقلانی در متقاعد کردن نیست. او در کتاب "آزادی و عقل" (1963)[10] با منشی ریزبین و منظم برخی موارد را روشن میکند و مطالب جدیدی می افزاید. استدلالش این بود که گزاره های خبری اخلاق میتوانند مفهوم ثانوی توصیفی داشته باشند اما مفهوم اصیل و ابتدایی آنان غیر توصیفی است. همچنین معتقد به یک تقسیم بندی منطقی مابین حقایق و ارزشها بود، که مانع هرگونه استنباط منطقی قضاوت اخلاقی از ظواهر توصیفی جهان می شود. تا مدتها هم این نظریه حتی از جانب مخالفان اصولی و درست بحساب می آمد. اولین استدلال مخالف آنگاه توسط فیلیپا فوت[11] ارایه می گردد و زمانی که "واقعگرایی اخلاقی"[12] مورد محبوبیت واقع می شود، به نوعی نظریه هِر را از هسته مرکزی تفکرات اخلاقی بکنار می راند.
در تحلیل هِر، تمامی تجویزات منوط بر "تصمیمات اصول"[13] می باشند که آنها نیز فقط مطیع پیشنیازهای منطقی جهانی شدن ارزشها هستند. البته این نظر در آنجا که به متعصبان بر میگشت مشکل ساز شد. بعنوان نمونه، چگونه میتوان به یک نازیست متعصب، که تجویز میکند تمامی یهودیان باید کشته شوند، حتی اگر مشخص شود که او هم یک یهودی است باید کشته شود، نشان داد که او اشتباه فکر میکند؟
تجویزگرایی قضاوت اخلاقی نیز هِر را از موقعیت برسی مقوله ضعف اراده دور گرداند. اگر کسی مشوقانه خود را مورد قضاوت الزامی قرار دهد (مثلا: "من مرتباً باید به فقرا خیرات کنم.") طبق نظریه هِر آن فرد قصد انجام آن عمل را دارد. در عمل اما، اگر قصد نیت غایب باشد (مقوله ای که اکثراً آن را ضعف اراده میخوانند) از دو حال خارج نیست؛ یا اینکه هیچ نسخه جهانی ترویج نشده است و یا از نظر ساختار روان انجام چنین عملی غیر ممکن است. فلاسفه ای که کمتر دچار جبرگرایی تیوریک بوده اند نتیجه گرفتند مادامی که ضعف اراده بطور عینی مشهود است، هر نظریه ای که وجود آنرا منکر شود می بایست غلط پنداشته شود.
علاوه بر اینها، از تجویزگرایی جهانی او به فلسفه "اصالت منفعت طلبی"[14] می رسد. این ادعا را که دیگران می بایست اولویتهای ما را مورد پذیرش قرار دهند و ما نیز اولیتهای دیگران را قبول داشته باشیم؛ از آنجا ناشی می شود که یک عمل عمدی اخلاقی می بایست منطقاً تمامی اولویتها را ولو آنها که متعلق به او نیستند را به رسمیت بشناسد. وجه اصالت منفعت طلبی نظریه هِر همراه با مدل بحث برانگیز "تیوری دو سطحی قضاوت اخلاقی"[15] در کتابش "تفکر اخلاقی" (1981)[16] بسط و توسعه می یابد: تلاشی در جهت دوری جستن از نظریات کلاسیک «اصالت عمل در منفعت طلبی»[17] و «اصالت اصول در منفعت طلبی»[18] با ترکیب بهترین عناصر تشکیل دهنده هر کدام و دست یافتن به یک نگرش کارآمد واحد. در سطح «ادراکی» – تعهدات ثابتی نسبت به حقیقت مانند سیر ماندن، نیکوکاری و امثالهم وجود دارند – که قابل تشخیص بوده و انسانها اکثر اوقات در تلاش موفقیت آمیزی برای دور نشدن از اینگونه تعهداتشان هستند. اما شرایطی نیز وجود دارند که تضاد و بحران آفرینند و فرد دیگر قادر به سنجش تفکرش با معیار تراز «ادراکی» نیست و نمی تواند در سطح ادراکی محض قدم بردارد، ضرورتاً تفکر فرد وارد سطح «بحرانی» میگردد که معیارهای تراز «بحران» را در مقابل تفکر او قرار داده فرد را به تعهدات جدیدی فرا میخواند. مخالفان، این فرضیه را به دو دلیل رد میکنند: یکی آنچیزی که به آن بی ثباتی درونی گفته اند و دیگری اینکه نظریه قادر به پیشگویی دقیق زمانی که می بایست معیارهای تفکر تغییر یابند نیست.
انتخاب فلسفه اخلاق توسط هِر در جهت یافتن پاسخ به سوالات واقعی بود که او دنبال میکرد. تلاش ویژه او در جهت همساز کردن یافته های نظریش با اخلاقیات کاربردی است. مقوله ای که در قرن بیستم بیشتر از هر زمان دیگری بدان رو آورده شد اما کمتر فیلسوفی مانند او موفق از این عرصه بیرون آمد. فلسفه نیازمند توجه و تمرکز فراوانی است و فقدان این تلاش ما را از ارایه تیوریهای بنیادین دور میکند. تلاش نتیجه بخش هِر این بود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] Richard Mervyn Hare
[2] Universal Prescriptivism
[3] The Language of Morals
[4] descriptive
[5] C.L. Stevenson
[6] A.J. Ayer
[7] Emotivism
[8] Language, Truth and Logic
[9] Descriptivism
[10] Freedom and Reason
[11] Philippa Foot
[12] Moral Realism
[13] decisions of principle
[14] Utilitarianism
[15] Two Level Theory of Ethical Judgement
[16] Moral Thinking
[17] Act-Utilitarianism
[18] Rule-Utilitarianism
ارسطو در سال 384 پيش از ميلاد در شهر استاگيرا مقدونيه كه در 300 كيلومتري شمال آتن قرار دارد به دنيا آمد.
پدر او دوست و پزشك پادشاه مقدونيه جد اسكندر مقدوني بود.ارسطو در جواني براي تحصيل در آكادمي افلاطون راهي آتن شد . در آنجا توسط افلاطون عقل مجسم (Nous) آكادمي نام گرفت. وي پس از مرگ افلاطون آكادمي را ترك كرد و به آسياي صغير رفت . در آنجا با دختر يك خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج كرد. بعد از مدت نه چندان طولاني فيليپ پادشاه مقدونيه ارسطو را براي آموزش فرزندش اسكندر به دربار خود دعوت نمود. زماني كه ارسطو شروع به تربيت اسكندر كرد اسكندر 13 سال داشت . او حدود 12 سال به اين كار مشغول بود.
پس از آن به آتن رفت و مدرسه خود را به نام لوكيون بنا كردبر خلاف آكادمي افلاطون كه در آن تاكيد بشتر بر رياضيات و سياست و فلسفه نظري بود در لوكيون به پزوهش هايي در مورد زيست شناسي روان شناسي اخلاق هنر و شعر نيز پرداخته مي شد. گفته مي شود در اين زمان وي از حمايتهاي همه جانبه و فراوان اسكندر برخوردار بوده است به طوريكه با كمكهاي او موفق به تاسيس اولين باغ وحش تاريخ مي شود.
پس از مرگ اسكندر در سال 323 پ م آتنيها بر عليه حكومت مقدوني شورش كردند. ارسطو نيز از اثرات اين شورش در امان نماند. در اين زمان يكي روحانيون آتن بر عليه ارسطو شكايت كرد كه او منكر تاثير صدقه و قرباني است . ارسطو بدين ترتيب مجبور به فرار از آتن و مخفي شدن شد تا مانع جنايت دوم آتنيان برضد فلسفه شود. يك سال بعد از اين واقعه او در سن 63 سالگي درگذشت.
اكثر آثار به جا مانده از ارسطو كتب مدوني كه خود او تهيه كرده باشند نيستند. بلكه بيشتر شبيه به جزوات درسي هستند كه شاگردان او تهيه كرده اند . سبك نوشتن او بر خلاف افلاطون فاقد آراستگي هاي ادبي است. آثار ارسطو تمام علوم يونان باستان به غير از رياضيات را شامل مي شود. بعضي از شاخه هاي علوم كه ارسطو به آنها پرداخت تقريبا اولين بار بود كه در تاريخ بشر كسي به شكلي جدي و مدون به آنها مي پرداخت.
با دقت در تمام فعاليتهاي ارسطو اشتياق عجيب ارسطو به مشاهده گري دنيا و تفسير آن مشاهدات آشكار مي گردد. ارسطو بر خلاف استادش تلاشي در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمي كند و ترجيح مي دهد با نوعي واقع گرايي خوب ببيند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانين دقيقي مورد بررسي قرار دهد. او با جرات تمام اين گونه مشاهده كردن و تفسير مشاهدات بر اساس قوانين مشخص را به تمام شاخه هاي علم تعميم مي دهد. از اين روست كه هنگام مطالعه ارسطو با نجوم ارسطو- زيست شناسي ارسطو - روانشناسي ارسطو - سياست ارسطو و..... مواجه مي شويم. او همراه با بررسي اين علوم به تقسيم بندي و شاخه بندي علوم نيز مي پردازد.
گرچه تا به امروز اكثر نظريات ارسطو در علوم طبيعي مانند مركزيت كره زمين , تفاوتهاي فيزيولوژيك زن و مرد يا رد نظريه اتمي دموكريتوس و سقوط اجسام به زمين با سرعتهاي متفاوت بر اساس وزن و بسياري ديگر رد شده است. اما تقسيم بندي علوم ارسطو و حتي بعضي از نوشته هاي او در زمينه علوم طبيعي تا هزاران سال در تاريخ بشري تاثير گذاشته است. كه همين موضوع سبب گشته است تا اين ادعا مطرح شود كه نظريات ارسطو پيشرفت علوم را هزار سالي به عقب انداخته است.
اما شايد مهمترين مبحثي كه هنگام مطالعه اين مشاهده گر بزرگ با آن مواجه مي شويم نه مشاهدات او بلكه شيوه تفسير و استنتاجي است كه او براي اين مشاهدات و در كل براي تفكر وضع كرده است. در واقع در ميان مطالب مطروحه توسط ارسطو مطلبي كه كمتر از همه مورد دستبرد زمان واقع شده است منطق ارسطو است , كه همين امر موجب شده است كه ارسطو به عنوان واضع منطق نيز مطرح گردد . مهمترين اثر ارسط در منطق ارغنون (Organon) است كه شامل پنج بخش مقولات (Categories) تعبيرات (On Interpretation) تحليل (Analytics) كه خود شامل و بخش مي باشد.
ارسطو تمام علوم را در دايره فلسفه مي داند.او دانش بشري را به سه بخش عمده فلسفه نظري , فلسفه عملي و فلسفه ادبي تقسيم مي كند. فلسفه ادبي شامل مواردي همچون شعر و ادبيات و سخنراني و چيزهاي نظير اينها مي شود. فلسفه عملي هم در برگيرنده مواردي نظير اخلاق و سياست و اقتصاد است.او فلسفه نظري را نيز به سه بخش عمده تقسيم مي كند : 1 علوم طبيعي نظير فيزيك و زيست شناسي 2 رياضيات 3 فلسفه متافيزيك و خدا شناسي .
اكنون اجمالا به فلسفه نظري ارسطو مي پردازيم. در علوم طبيعي همانطور كه در قبل گفته شد مشهورترين كارهاي ارسطو اشتباهات علمي اوست. قسمت دوم فلسفه نظري او كه رياضيات است وي به علت عدم علاقه چندان وارد موضوع نمي شود. قسمت سوم فلسفه نظري ارسطو كه بيشتر موضوع مورد بحث ماست فلسفه متافيزيك اوست .
ارسطو در اين مبحث معرفت شناسي با استادش افلاطون موافق است كه آگاهي و علم بر كليات تعلق مي گيرد و نه بر عالم محسوسات كه عالم جزييات است. همانطور كه در نوشتار قبلي (افلاطون) ذكر شد افلاطون عقيده داشت اين كليات يا به عبارت ديگر مثالها هستند كه تشكيل عالم واقعي را مي دهند. و محسوسات ما غير واقعي و در واقع پرتوي از عالم مثال هستند. اختلاف ارسطو با افلاطون از همين جا شروع مي شود. ارسطو بر خلاف استاد معتقد است كه اين كليات و مثالها فقط ذهني هستن و وجود خارجي ندارند. به عبارت ديگر بر خلاف افلاطون كه ديدي آبژكتيو نسبت به اين مسئله دارد ارسطو داراي نگرشي سابژكتيو نسبت به اين مسئله است. ارسطو در رد نظريه مثل افلاطوني دلايل زيادي را ذكر مي كند كه در اينجا به آنها نمي پردازيم. شايد بتوان اين اختلاف را به خلق و خوي اين دو نسبت داد. ارسطو فاقد شور و هيجان افلاطون براي خيال پردازي و پرواز ذهن است. اما در عوض مشاهده گري است حرفه اي كه بيشترين بهره را از حواس خود مي برد.
ارسطو با مشاهده يك شي در جهان دو تفسير از آن شي ارايه مي دهد يكي تفسيري كه به حالت بالقوه اش مربوط مي شود و ديگري كه به حالت بالفعل آن مرتبط است. براي مثال در نگاه او يك دانه بالقوه يك گياه كامل است. زماني كه اين قوه به فعليت درآمده بالفعل تبديل به يك گياه مي شود. يا خاك بالقوه مي تواند كوزه باشد و با تبديل شدن به كوزه اين قوه به فعليت در مي آيد.
ارسطو به حالت اوليه و بالقوه اشيا هيولي يا ماده خام مي گويد. حالت بالفعل اين ماده خام را نيز صورت نام مي نهد. اين چنين است كه وجود براي ارسطو مركب است از ماده خام يا هيولي و صورت آن. براي او اين تركيب هم تركيبي است جدايي ناپذير.تنها يك مسئله در اينجا هست و آن اينكه در اين تركيب صورت تغيير پذير است. پس مي توان مرگ و زوال و فساد يا تغييراتي را كه در اين جهان مشاهده مي كنيم نتيجه تغيير صورت ماده دانست. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه صورت و ماده خام داراي حالاتي نسبي اند و شكلي سلسله مراتبي دارند . يعني صورت يك جسم مي تواند ماده جسم ديگر باشد , همچنانكه نبات هيولي (ماده خام) حيوان است وجماد نيز هيولي نبات مي باشد.
جدايي ناپذيري ماده و صورت موجب مي شود كه هيچ گاه با ماده اي اوليه روبرو نشويم , بدين ترتيب ماده المواد از نظر ارسطو امري كاملا ذهني است و وجود خارجي ندارد. او اين چنين نظريات فيلسوفان قبل از خود را در مورد ماده المواد مانند هواي طالس آب آناكسيمنس يا جزء لايتجزا يا همان اتم دموكريتوس و بالاخره مثل افلاطون را مردود مي شمرد.
به نظر ارسطو براي دگرگوني هايي كه در اطراف ما رخ مي دهد چهار علت اوليه وجود دارد: يك: علت مادي (Material Cause) دو: علت صوري (Formal Cause) كه پيش از اين در باره آنها صحبت شد. علت سومي كه ذكر مي كند علت فاعلي يا محركه (Efficient Cause) است , كه اين امري است كه اسباب تغيير را فراهم مي آورد, مانند نقش نجار در تبديل چوب به صندلي . آخرين علت بروز تغييرات علت غايي (Final Cause) مي باشد و اين هم امري است كه تغييرات براي تبديل صورت به آن انجام مي شود . هر چند براي صورت گرفتن هر تغيير همه اين عوامل لازم هستند ولي با كمي دقت متوجه نوعي اتحاد در سه علت آخر مي شويم , در حاليكه علت صوري و غايي به ميزان زيادي همخواني دارند علت فاعلي يا محركه هم مانند شوق و ميل و كششي است در راستاي علت صوري و غايي.
ارسطو نيز مانند افلاطون ولي به گونه اي ديگر وجود را داراي سلسه مراتب مي كند و نيز باز مانند او در سلسله مراتبش دچار نوعي كمال گرايي به شيوه اي متفاوت از افلاطون مي شود. براي مثال او به سلسه مراتبي از جماد - نبات - حيوان - انسان معتقد است كه در اين سلسه مراتب در هر مرحله وجود كمالي مي يابد و به درجه بالاتري صعود مي كند.
به عقيده ارسطو وجه تمايز و برتري انسان نسبت به حيوان عقل اوست پس عقلانيت يكي از بالاترين درجات كمال است. در اين رده بندي ارسطو عقل مجرد و صرف كه كاملا در حالت صورت و فعل است نه به شكل ماده و هيولي در قله قرار دارد..
خداي ارسطو هم خالق جهان نيست بلكه محرك اوليه جهان است. زيرا ارسطو چون بسيار ديگري از يونانيان باستان به جهاني ازلي و ابدي معتقد بود. اين خدا خدايي نيست كه جهان را مستقيما به وسيله نيروهاي خاصي بچرخاند. او در اين باره مي گويد خدا جهان را به شيوه اي مي گرداند كه معشوقي عاشقش را. پس خداي ارسطو شخصا هيچ دخالتي در امور دنياي ما نمي كند و نظاره گريست صرف(مانند خود ارسطو!!!) تنها منظره اي كه مي بيند فقط خود اوست , زيرا نظاره بر اين جهان ناقص موجب نقص او هم مي شود , در حاليكه كه او كمال مطلق است.
در پايان اين نوشتار به شكلي كاملا مختصربه دو بخش از فلسفه عملي ارسطو يعني اخلاق و سياست مي پردازم. بيشتر نظريات ارسطودر باب اخلاق را مي توان از كتاب اخلاق نيكوماخوسي او مطاله كرد.
در فلسفه اخلاق ارسطو كه متاثر از فلسفه نظري اوست خير و سعادت هر موجودي در غايتي است كه براي او معين شده است . و چون كمال انسان در عقلانيت مشخص شده است . پس خوشبختي و سعادت انسان در زندگيي مبتني بر عقلانيت است. به عقيده ارسطو عقلانيت هم چنين حكم مي كند كه فضيلت اخلاقي در امري باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعايت شده باشد. بدين گونه است كه ارسطو توصيه به انتخاب شجاعت ميان تهور و ترس و اقتصاد ميان بخل و اسراف و...... مي كند.
در سياست هم ارسطو پي گرفتن راه وسط را دنبال مي كند. از سويي به مخالفت با دموكراسي بر مي خيزد , چون معتقد است كه دموكراسي بر اين اصل استوار است كه همه مردم با هم برابرند , در حاليكه به اعتقاد او اصلا اينطور نيست. ارباب بر برده برتري دارد , مرد بر زن , اشراف بر عامه مردم , ... . در ضمن چون در دموكراسي كه حكومت به دست عامه مي افتد عامه مردم را به راحتي مي توان فريفت , پس امكان سقوط و اضمحلال اين نوع حكومت زياد است. اما در نظر ارسطو حكومت آريستوكراسي (اشرافي) هم با اينكه در كل نسبت به دموكراسي ارجحيت دارد اما اين هم داراي معايب خاص خود است , نظير اينكه معمولا منجر به استبداد يا حكومت پول و ثروت بر مردم مي شود. پيشنهاد ارسطو تركيبي از اين دو نوع حكومت يا در واقع حد وسطي بين آنهاست. بدين شكل كه مثلا گروهي از مردمان برتر براي حكومت(احتمالا گروهي از اشراف) با هم به اداره كشور بپردازند.
در دنياي امروز كمتر ملتي است كه به مفاخر گذشته خود توجه نكند زيرا يكي از علايم حيات و زنده بودن ملت ها ملتفت بودن و توجه داشتن به مفاخر گذشته فلسفي. علمي.فرهنگي .ادبي .سياسي.اجتماعي و ملي انهاست كه اين گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سير زمان و وقوع حوادث نا گوار با هزاران خون دل براي اينده گان خود به ميراث گذ اشته اند كه بايد انرا گرامي و عزيز داشت و انرا بارور ساخت.
شيخ الرئيس نواسه علي سينا، معروف به ابن سينا . به قولي در ماه صفر سال 370 هجري قمري(مطا بق 980 ميلادي ) از پدر بلخي ايي بنام عبدالله ( از سبب وزير ماليه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مركز ماورالنهر و خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارايي بنام ستاره در قريه خورميثن(قريه اي ميان بلخ و بخارا)طفلي چشم به جهان گشود .كه نامش را حسين گذاشتند .
. شركت در جلسات بحث از دوران كودكي ، به واسطه پدر كه از پيروان آنها بود . بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانش هاي مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وي در فراگيري علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصيه استاد وي ابو عبدالله ابراهيم بن حسين ناتلي ، ابن سينا را به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند . و چنين شد كه وي به دليل حافظه قوي و نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت .
تا آنجا كه پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( 366 تا 387 هجري قمري ) به علت بيماري خود ، وي را به نزد خود خواست تا او را تداوي نمايد ابو علي ابن سينا بعد از تداوي از نوح تقاضا كرد تا به كتابخانه عظيم دربار ساماني دست يابد و از ان استفاده نمايد اين تقاضا مورد قبول نوح قرار گرفت . به اين ترتيب وي توانست با استفاده از اين كتابخانه در علوم مختلف از جمله حكمت ، منطق و رياضيات تسلط يابد ( خاندان سامانيان از مردم بلخ بودند و دين زردشتي داشتند سامان خدا از روشناسان و حاكم بلخ بود والي عربي خراسان در نصف قرن هشتم ميلادي با سامان دوست شد وسامان دين اسلام اختيار كرد از جمله نواسه هايش اسمعيل پسر احمد در سالي 892 ميلادي بعد از مرگ برادر ش نصر و گرفتن سمرقند سلسله سامانيان را بنيان گذاشت .
وي با وجود پرداختن به كار سياست در دربار منصور ، پادشاه ساماني و دستيابي مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله ديلمي و نيز درگير شدن با مشكلات ناشي از كشمكش امرا كه سفرهاي متعدد و حبس چند ماهه وي توسط تاج الملك ، حاكم همدان ، را به دنبال داشت . بيش از صدها جلد كتاب و تعداد بسياري رساله نگاشته كه هر يك با توجه به زمان و احوال او به رشته تحرير در آمده است . وقتي در دربار امير بود و آسايش كافي داشت و دسترسي اش به كتب ميسر بود ، به نوشتن كتاب قانون در طب و كتاب الشفا يا دائره المعارف بزرگ فلسفي خود مشغول مي شد كه اوج كمال تفكر قرون وسطي است كه بدان دست يافت و در تاريخ تفكر انساني از تحقيقات معتبر جهان بشمار ميرود .
اما در هنگام سفر فقط يادداشت ها و رساله هاي كوچك مي نوشت از ميان تاليفات ابن سينا ، شفا در فلسفه و قانون در طب شهرتي جهاني يافته است . كتاب شفا در هجده جلد در بخش هاي علوم و فلسفه ، يعني منطق ، رياضي ، طبيعيات و الاهيات نوشته شده است . منطق شفا امروز نيز همچنان به عنوان يكي از معتبرترين كتب منطق مطرح است و طبيعيات و الاهيات آن هنوز مورد توجه علاقمندان است . كتاب قانون در طب در هفت جلد نيز كه تا قرن ها از مهمترين كتب طبي به شمار مي رفت . شامل مطالبي درباره قوانين كلي طب ، دواهاي تركيبي و غير تركيبي و امراض مختلف مي باشد . اين كتاب در قرن دوازدهم ميلادي همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبانهاي لاتين و تا امروز به زبان هاي انگليسي ، فرانسوي و آلماني و ايراني نيز ترجمه شده است و به عنوان متن درسي طبي در پوهنتون هاي اروپايي تا سال 1650 ميلادي به عوض آثارجالينوس و موندينو در دانشگاه هايLavain و Monpellier تدريس ميشد.
ابن سينا در زمينه هاي مختلف علمي نيز اقداماتي ارزنده به عمل آورده است . او اقليدس را ترجمه كرد . رصدهاي نجومي را به عمل درآورد و در زمينه حركت ، نيرو ، فضاي بي هوا ( خلا ) ، نور ، حرارت تحقيقات ابتكاري داشت . رساله وي درباره معادن و مواد معدني تا قرن سيزدهم در اروپا مهمترين مرجع علم زمين شناسي بود . درباره اين رساله فيگينه در كتاب دانشمندان قرون وسطي چنين آورده است : ابن سينا رساله اي دارد كه اسم لاتين آن چنين است : De Conglutineation Lagibum . در اين رساله فصلي است به نام اصل كوه ها كه بسيار جالب توجه است . در آنجا ابن سينا مي گويد : ممكن است كوه ها به دو علت به وجود آمده باشند . يكي برآمدن قشر زمين . چنان كه در زمين لرزه هاي سخت واقع مي شود و ديگر جريان آب كه براي يافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و در عين حال سبب برجستگي زمين مي شود . زيرا بعضي از زمين ها نرم هستند و بعضي سخت . آب و باد قسمتي را مي برند و قسمتي را باقي مي گذارند . اين است علت برخي از برجستگي هاي زمين .
ابن سينا خرد مبتني بر منطق داشت و به تقدم عالم معتقد بود و مي گفت ( وجود خداوند بر جهان تقدم ذاتي دارد نه زماني) او به موجوديت جن وزنده شدن بعد از مرگ معتقد نبود .....سينا ميگفت افعال و حوادث مستقيما از خدا بوجود نمي ايد بلكه در نتيجه عمل غايي داخلي تكامل ميابد . سينا كو شش زياد كرد تا نظريات فلسفي خود را با عقايد عامه مسلمانان توافق دهد سينا همه قضايا را تنها به روش عقلي و كاملا مستقل از قران مورد بحث قرار ميداد از اين سبب بود كه تا قرن ها از طرف خلافت ها و هيت هاي حاكم ارتجاعي اورا مظهر كفر و الحاد ميدانستند و سوزاندن كتابهايش از سياستهاي متداول طي چند قرن در كشور هاي اسلامي منطقه بود زمانيكه اورا كافر و ملحد گفتن او گفت . ((كفري چو مني گزاف و اسان نبود محكم تر از ايمان من ايمان نبود در دهر چو من يكي و ان هم كافر پس در همه دهر يك مسلمان نبود)) و به واسطه عقل منطقي و نظام يافته خود حتي در طب نيز تلاش داشت تداوي را تا سرحد امكان تابع قواعد رياضي سازد . تسلط بر فلسفه را كمال براي يك دانشمند مي دانست . وي براي آگاهي از انديشه هاي ارسطو و درك دقيق آن ، آن گونه كه خود در شرح احوالش نوشته است ، 40 بار كتاب علم الهي و يا مابعدالطبيعه(متا فيزيك ) ارسطو را خواند و به حكم تصادف با استفاده از كتاب كه ابونصر فارابي كه درباره اغراض ما بعد الطبيعه نوشته بود ، به معاني آن راه يافت . ابن سينا در دوران عمر خود از لحاظ عقايد فلسفي دو دوره مهم را طي كرد . اول دوره اي كه مصروف مطالعه اي فلسفه .عقايد و علوم مشاهي (ارسطو يي )بود و دوم دوره اي كه از آن عقايد عدول كرد و به قول خودش طرفدار حكمت مشرقين و پيرو فلسفه اشراق شد با مرگ سينا تقريبا دوران فلسفه در مشرق به سر رسيد روجر بيكن اورا بزرگترين استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب داده اند (فلسفه ابن سينا فلسفه مشاهي و متاثر از فلسفه نوع افلا طوني ودين اسلام است وي كوشيده است كه فلسفه را با دين اسلام توفيق دهد معذالك جمع اورا كافر وملحد خوانده اند اگر چه او و ابن رشد هر دو از پيروان ارسطو بودند اما شيخ الريس كمتر از ابن رشد تابع اصيل يونان بودند .
اما سينا قبل از ابن رشد بين فلسفه و احكام شريعت شكافي به وجود اورد و اولين كسي است كه در اسلام كتب جامع و منظم در فلسفه نوشته است و كتاب الشفا او در حكم دايره المعارف فلسفي است تاريخ اجتماعي ايران ج هشتم ) .وي به پشتوانه تلاش يك صد ساله اي كه پيش از او از سوي كساني همچون رازي و فارابي براي شكل گيري فلسفه صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفي منسجمي را ارائه دهد . با توجه به اين كه پيش از او مقدمات اين كار فراهم شده بود ، كار و وظيفه ابن سينا اين بود كه مشكلات و پيچيدگي ها را كشف و حل كند و آنها را به نحوي مظبوط و موجز شرح نمايد . فروع جزئي را به تصول شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به هم بياورد .
او با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بين مفاهيم كلي مثل انسان ، فضيلت و جزئيات حقيقي به يكي از پرسشهاي علماي قرون وسطي كه مدت هاي طولاني ذهن آنها را به خود مشغول كرده بود پاسخ داد . تاثير آراي فلسفي ابن سينا ، همچون آموزه هاي طبي او ، بر علاوه قلمرو اسلامي ، در اروپا نيز امري قطعي است . آلبرتوس ماگنوس ، دانشمند آلماني فرقه دومينيكي (1200 تا 1280 ميلادي ) نخستين كسي بود كه در غرب تفسير و شرح جامعي بر فلسفه ارسطو نوشت . به همين دليل اغلب او را پايه گذار اصلي ارسطوگرايي مسيحي مي دانند . وي كه جهان مسيحيت را با سنت ارسطويي الفت داد ، در شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سينا متكي و معتقد بود. همچنين فلسفه ما بعد الطبيعه ابن سينا ، خلاصه مطالبي است كه متفكران لاتيني دو قرن بعد از او بدان رسيدند در قرن پنجم هجري به وسيله پيشوايان مذهب و پيروان خانقاه مبارزه گسترده و شديد عليه علم و حكمت و مخصوصا فلسفه اغاز شد و در مدارس و مكاتب اهل علم تدريس هر گونه علم .فلسفه و حكمت را حذف كردند و جاي انرا به تفسير قران.احاديث. و اصول فقه واگذار كردند . علما مورد تكفير اربابان مذهب قرار گرفت از جمله كسانيكه كه با تمام قوا بر ضد فلسفه و علم طغيان كرد حجته اسلام غزالي(450 الي 505هجري) بود كه عمري فلسفه را اموخت و به علت ياس وحيرت و واهمه عجيبي كه به او دست داد از مدرسه به خانقاه رفت و دامن عرفان را محكم گرفت و از جمله دشمنان سر سخت فلسفه .علم و حكمت گرديد.
غزالي در تهافت الفلا سفه (فارابي) و سينا را رد ميكند و ميگويد(علي التحقيق انها را ظلماتي فوق ظلمات فرا گرفته است) در المنقذ من الضلال متذكر شده است كه اين دو فيلسوف در بيست مورد در موضوع الهيات اشتباه كرده اند .در سه مورد مستوجب تكفير و در هفده مورد مستوجب تبعيد اند) و سه مورد كه انها را از اسلام جدا ميسازد و مورد تكفير قرار ميگيرند مينويسد: (1- معتقد بودن انها بر اينكه خداوند حاكم بر كليات است نه جزييات . 2- اعتقاد شان به تقدم عالم. 3- اينكه اجساد حشر ندازد ثواب و گناه مربوط روح است نه جسم .)
تعرض به سينا بدينجا پايان نمپذيرد بعضي از دانشمندان كوته استين در قرون بعدي نيز به او تاخته اند از جمله عثمان بن عبدالرحمن موسوم به ابن صلاح (643) سينا را مرتد و بي دين شمرده و او را از جمله علماي خارج مذهب دانسته و خواندن كتاب هاي سينا را براي مسلمانان جايز نمي شمارد و گناه كبيره ميداندو سينا را شيطاني از شياطين لقب داده است) غافل از اينكه او خودش شيطان بزرگ بود . هر قدر از قرن وسطي دور تر ميشويم و هر قدر رايره نفوذ دين بيشتر ميشود اين اعتراظات بيشتر و شديد تر ميشود علت هم معلوم است زيرا منطق و نحوه استنتاج سينا با مبادي ظاهر بينان دين كه پايه اش بر تعصب نهاده شده سازگار نيست مخصوصا كه با هجوم تركان عثماني دين زا با خرافات . اساطير وفانتزي ها اميخته ساختند و توده هاي كشور هاي اسلامي را در جهل و خرافه نگهداشتن تا هيت هايي حاكم بتواند براحتي حاكميت نمايند و تنها دشمني كه دز مقابل هر گونه جهل و خرافه ايستادگي ميكند علم و معرفت است بنا اين مخالفت ها متدينين ظاهر نما با اشاعه فلسفه و حكمت امري طبعيي بشمارميرود.
ابوعلي سينا در سال 428 هجري قمري ، زماني كه تنها 58 سال داشت ، در حالي رخت از جهان بربست كه با اداي دين خود به دانش بشري ، نامي به صلابت تمدن خراساني از خود به جاي گذاشت اما دريغ ودرد كه امروز اين صلابت تمدن خراساني دارد كه اهسته اهسته به باد فراموشي سپرده شود.
آغاز كيمياگري اسلامي با اسامي مرداني همراه است كه احتمالا خود كيمياگر نبودهاند، اما با گذشت زمان و فرارسيدن قرن دهم ميلادي ، كيمياگران شهيري از ميان آنان برخاستند كه علاوه بر تفكراتشان ، نوشتارهاي كاملا جديد و نويني خلق كردند.
امام جعفر صادق عليه السلام (148 ـ 82 هـ . ق. / 770 ـ 705 م.)
محضر پر فيض حضرت امام صادق (ع) ، مجمع جويندگان علوم بود. با دانش پژوهي كه به محفل آن حضرت راه مييافت از خرمن لايزال دانش او بهره مند ميشد. در علم كيميا ايشان نخستين كسي بودند كه عقيده به عناصر چهارگانه (عناصر اربعه) آب ، آتش ، خاك و باد را متزلزل كردند. از فرمودههاي ايشان است كه : «من تعجب ميكنم مردي چون ارسطو چگونه متوجه نشده بود كه خاك يك عنصر نيست. بلكه عنصرهاي متعددي در آن وجود دارد.» ايشان هزار سال پيش از پرسينلي ، لاووازيه و ... دريافته بود كه در آب چيزي هست كه ميسوزد (كه امروزه آن را هيدروژن مينامند).
از امام صادق (ع) ، رسالهاي در علم كيميا تحت عنوان «رسالة في علم الصناعة و الحجر المكرم» باقيمانده كه دكتر «روسكا» آن را به زبان آلماني ترجمه و در سال 1924 آن را تحت عنوان «جعفر صادق امام شيعيان ، كيمياگر عربي» در «هايدبرگ» به چاپ رسانده است. به عنوان مثال و براي آشنايي با نظرات حضرت صادق (ع) در شيمي ، خلاصهاي از بررسي دكتر «محمد يحيي هاشمي» را در ذيل درج ميكنيم:
از شرحي كه امام صادق (ع) براي اكسيد ميدهد، چنين معلوم ميشود كه اكسيد جسمي بوده كه از آن براي رفع ناخالصي در فلزات استفاده شده است. ايشان تهيه اكسيد اصغر (اكسيد زرد) را از خود و آهن و خاكستر به كمك حرارت و با وسايل آزمايشگاهي آن دوره ، مفصلا شرح داده و نتيجه عمل را كه جسمي زرد رنگ است، اكسيد زرد نام نهادهاند. اين شرح كاملا با فروسيانيد پتاسيم كه جسمي است زرد رنگ به فرمول Fe(CN)6] K4] منطبق است و ... . نتيجه عمل بعد از طي مراحلي ايجاد و تهيه طلاي خالص است. امروزه نيز از همين خاصيت سيانور مضاعف طلا و پتاس براي آبكاري با طلا استفاده ميشود.
جابر بن حيان (200 ـ 107 هـ . ق / 815 ـ 725 ميلادي)
جابربين حيان معروف به صوفي يا كوفي ، كيمياگر ايراني بوده و در قرن نهم ميلادي ميزيسته و بنا به نظريه اكثريت قريب به اتفاق كيمياگران اسلامي ، وي سرآمد كيمياگران اسلامي قلمداد ميشود. شهرت جابر نه تنها به جهان اسلام محدود نميشود و غربيها او را تحت عنوان «گبر» ميشناسند.ابن خلدون درباره جابر گفته است:
جابربن حيان پيشواي تدوين كنندگان فن كيمياگري است.
جابربن حيان ، كتابي مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله ، تاليف كرده است. «برتلو» شيميدان فرانسوي كه به «پدر شيمي سنتز» مشهور است، سخت تحت تاثير جابر واقع شده و ميگويد: «جابر در علم شيمي همان مقام و پايه را داشت كه ارسطو در منطق .» جورج سارتون ميگويد: «جابر را بايد بزرگترين دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطي دانست.» اريك جان هوليمارد ، خاورشناس انگليسي كه تخصص وافري در پژوهشهاي تاريخي درباره جابر دارد، چنين مينويسد:
جابر شاگرد و دوست امام صادق (ع) بود و امام را شخصي والا و مهربان يافت؛ بطوري كه نميتوانست از او جدا ولي بي نياز بماند. جابر ميكوشيد تا با راهنمايي استادش ، علم شيمي را از بند افسانههاي كهن مكاتب اسكندريه برهاند و در اين كار تا اندازهاي به هدف خود رسيد. برخي از كتابهايي كه جابر در زمينه شيمي نوشته عبارتند از : الزيبق ، كتاب نارالحجر ، خواص اكسيرالذهب ، الخواص ، الرياض و ... .
وي به آزمايش بسيار علاقمند بود. از اين رو ، مي توان گفت نخستين دانشمند اسلامي است كه علم شيمي را بر پايه آزمايش بنا نهاد. جابر نخستين كسي است كه اسيد سولفوريك يا گوگرد را از تكليس زاج سبز و حل گازهاي حاصل در آب بدست آورد و آن را زينت الزاح ناميد. جابر اسيد نيتريك يا جوهر شوره را نيز نخستين بار از تقطير آميزهاي از زاج سبز ، نيترات پتاسيم و زاج سفيد بدست آورد.
رازي ، ابوبكر محمد بن زكريا (313 ـ 251 هـ . ق / 923 ـ 865 م.)
زكرياي رازي به عنوان يكي از بزرگترين حكيمان مسلمان شناخته شده و غربيها او را به نام «رازس» ميشناسند. رازي در علم كيميا ، روش علمي محض را انتخاب كرده و بر خلاف روشهاي تمثيلي و متافيزيك ، به روشهاي علمي ارزش زيادي قائل شده. رازي موسس علم شيمي جديد و نخستين كسي است كه «زيست شيمي» را پايهگذاري نموده است. دكتر «روسكا» شيميدان آلماني گفته است: «رازي براي اولين بار مكتب جديدي در علم كيميا بوجود آورده است كه آن را مكتب علم شيمي تجربي و علمي مي توان ناميد.
مطلبي كه قابل انكار نيست اينست كه زكرياي رازي پدر علم شيمي بوده است.» كتابهاي او در زمينه كيميا در واقع اولين كتابهاي شيمي است. مهمترين اثر رازي در زمينه كيميا كتاب «سرالاسرار» است. ظاهرا رازي 24 كتاب يا رساله در علم كيميا نوشته كه متاسفانه فقط معدودي از آنها بدست آمده و در كتابخانههاي مشهور دنيا نگهداري ميشود. وي نخستين بار از تقطير شراب در قرع و انبيق مادهاي بدست آورد كه آن را الكحل ناميد كه بعدها به هر نوع ماده پودري شكل حتي به جوهر هم داده شد، از اين رو آن جوهر را جوهر شراب نيز ناميدند. گفته ميشود كه رازي كربنات آمونيوم را از نشادر و همچنين كربنات سديم را تهيه كرده است.
ابن سينا ، حسين (428 ـ 370 هـ . ق / 1036 ـ 980 م.)
ابن سينا ملقب به شيخ الرئيس ، بزرگترين فيلسوف و دانشمند اسلامي و چهرهاي بسيار موثر در ميدان علوم و فنون است. غربيها وي را به نام «اوسينيا» ميشناسند. ابن سينا ، رنجي براي كيمياگري و ساختن طلا نكشيد؛ زيرا او به استحاله باور نداشت و صريحا تبديل فلزات به يكديگر را ناممكن و غير عملي ميدانست.
ابو علي سينا از ادويه منفرد ، 785 قلم دارو را به ترتيب حروف ابجد نام برده و به ذكر ماهيت آنها پرداخته و خواص تاثير آن داروها را شرح داد. وي ضمن توصيف اين مواد ، آگاهيهاي جالبي در زمينه «شيمي كاني» به خوانندگان ميدهد و ميگويد از تركيب گوگرد و جيوه مي توان شنگرف تهيه كرد. وي نخستين كسي است كه خواص شيميايي الكل و اسيد سولفوريك را از نظر دارويي شرح داد.
بيروني ، ابوريحان محمد (442 ـ 362 هـ . ق / 1050 ـ 972 م.)
كاني شناس و دارو شناس جهان اسلام و يكي از بزرگترين دانشمندان اسلام است كه با رياضيات ، نجوم ، فيزيك ، كاني شناسي ، دارو سازي و اغلب زبانهاي زنده زمان خود آشنايي داشته است. يكي از آثار مهم بيروني در شيمي كتاب الجواهر وي است كه در بخشي از آن ، نتايج تجربي مربوطه به تعيين جرم حجمي امروزي آنها تفاوت خيلي كم دارد و يكي از كاربردهاي مهم وي به شمار ميرود كه در علوم تجربي ، انقلابي بزرگ به وجود آورد. براي تعيين جرم اجسام ، ترازويي ابداع كرد.
بيروني همچنين در كتاب الجماهير (در شناسايي جوهرها) به معرفي مواد كاني به ويژه جواهرات گوناگون پرداخت. بيروني ، چگالي سنج را براي تعيين جرم حجمي كانيها به ويژه جوهرها و فلزها نوآوري كرد كه در آزمايشگاه امروزي كاربرد دارد.
در این سایت اسامی شیمیدانان جهان آمده است ( کشور و تاریخ تولد و وفات )نقل قول:
نوشته شده توسط SoftDevCo
بر اساس حروف الفبا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مشهد به دنيا آمد. از كودكي و تحت تعليم پدرش به فراگيري آواز مشغول شد. موسيقي را نزد اساتيد بزرگ موسيقي ايران به كمال رساند. اساتيدش اسماعيل مهرتاش، احمد عبادي، عبداله دوامي، محمود كريمي و... بودند. سنتور را نيز نزد فرامرز پايور آموخت. كنسرت هاي زيادي از شجريان به يادگار مانده كه از مهمترين آنها مي توان از كنسرت راست پنجگاه به همراه محمد رضا لطفي و ناصر فرهنگفر ياد كرد. از كارهاي ديگرش، همكاري با گروه هاي عارف و شيدا و همچنين چاووش بود كه آثاري به يادماندني موسيقي ايران را شامل مي شوند. پس از آن با اجراي كنسرت هاي بسيار به همراه اساتيد ديگر به شناساندن موسيقي ايران در جهان، كارهاي بسياري انجام داد كه هنوز هم ادامه دارد. جايزه پيكاسو كه هر پنج سال به بزرگترين هنرمندي كه در جهت شناساندن فرهنگ و هنر كشور مي كوشد اهدا مي شود را دريافت كرد. قبل از وي اين جايزه را نصرت فاتح عليخان از پاكستان دريافت كرده بود. به همراه مشكاتيان، لطفي، عليزاده، موسوي، پيرنياكان، كسايي و ديگر استيد كارهاي بسياري ضبط كرده است. هم اكنون نيز به اجراي كنسرت به همراه حسين عليزاده و كيهان كلهر مشغول است
سال و محل تولد: 1274ه.ق - تهران
سال و محل وفات: 1345 - تهران
زندگينامه: استاد سعيد نفيسي از برجسته ترين نويسندگان و ادباي معاصر ايران در سال 1274ه.ق در خانوادهاي اديب و اهل علم به دنيا آمد. پدرش ميرزا علي اكبر خان ناظم الاطباء و برادر بزرگترش مؤدب الدوله از پزشكان فاضل و ادب دوست زمان خود بودند و سعيد در دامان پدر و برادر خود رشد و نمو يافت. سعيد نفيسي پس از به پايان رساندن تحصيلات متوسطه براي ادامه تحصيل بهاروپا فرستاده شد و تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاههاي سوئيس و فرانسه ادامه داد. وي پس از بازگشت به ايران ابتدا به تدريس زبان فرانسه در دبيرستانهاي تهران پرداخت و سپس در وزارت فلاحت و تجارت مشغول به كار شد. استاد سعيد نفيسي در سال 1313 پس از تأسيس دانشگاه تهران به سمت استادي اين دانشگاه برگزيده شد و به تدريس زبان و ادبيات فارسي پرداخت . وي يكي از فاضلترين دانشمندان و محققان ايراني بود كه در طول عمر خود بطور پيوسته به تحقيق، ترجمه و تأليف پرداخت و حتي لحظهاي از عمر خود را بيهوده سپري نكرد. سعيد نفيسي در طولزندگاني خود صد ها مقاله ادبي و تحقيقي ، تأليف ،ترجمه ،مقدمه، تصحيح و حواشيبرجاي گذاشت و با بهرهگيري از تسلط بي نظير در زبانهاي فرانسه و عربي و تبحر در نثرفارسي تحقيقات بسيار باارزشي در حوزه تاريخ و فرهنگ ايران برجاي گذاشت كه از كتب مهم اين رشته ها بشمار ميآيند. استاد نفيسي عضو پيوسته فرهنگستان ايران و شوراي فرهنگي بود و علاوه برتدريس در دانشگاه تهران، چند سال نيز در دانشگاههاي هند ، پاكستان، افغانستان، لبنان وفرانسه به تدريس زبان و ادبيات فارسي پرداخت. وي از پركارترين اساتيد و محققان ايرانبشمار مي رود كه تا آخرين روزهاي عمر در حال تحقيق و تتبع بود و حتي بيماري تنگي نفس نيز نتوانست او را از فعاليتهاي علمي باز دارد. سعيد نفيسي داراي قلم بسيار شيوايي بود و بهترين نمونه نثر فارسي جديد را به وجود آورد. وي در سال 1345 ه.ش در تهران درگذشت.
آثار: مهمترين آثار اين استاد عبارتنداز: بابك خرمدين ( دلاور آذربايجان ) -احوال و اشعار رودكي - تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري - جستجو در احوال و آثار شيخ فريد الدين عطار نيشابوري - زندگي و كار و انديشه و روزگار پور سينا - آثار گمشده ابوالفضل بيهقي -تصحيح تاريخ بيهقي - تصحيح ديوان انواري - تصحيح رباعيات بابا افضل كاشاني - تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان - تاريخ تمدن ايران ساساني - ماه نخشب - تصنيف آتشهاي نهفته -تاريخ سياسي اجتماعي ايران در عهد قاجاريه -آخرين يادگار نادر شاه - فرهنگ دو جلدي فرانسه - فارسي - ديوان اشعار - ترجمه ايلياد - ترجمه اديسه
پروفسور غلامحسين مصاحب
رياضي دان، محقق، نويسنده، فرهنگ نويس
سال و محل تولد: 1289 ه. ش - تهران
سال و محل وفات: 1358 ه. ش - تهران
زندگينامه: دكتر غلامحسين مصاحب محقق و رياضيدان برجسته معاصر در سال 1289 ه. ش بدنيا آمد. ويپس از طي دوره متوسطه و اخذ درجه كارشناسي رياضيات از دانشگاه تهران، در سال 1323 ه.ش براي تكميل تحصيلات عاليه به انگلستان رفت و در سال 1327 به درجه دكتري رياضيات از دانشگاه كمبريج نائل آمد. دكتر مصاحب جداي از فعاليتهاي اداري و اجرايي، كه نهايتا به پست معاونت وزارت آموزش وپرورش منصوب شد; اكثر اوقات عمر خود را صرف تحقيق، مطالعه، نويسندگي و تدريس كرد و سالها در دانشكده علوم دانشگاه تهران در مقاطع مختلف به تدريس رياضيات اشتغال داشت. علاقه وافر دكتر مصاحب به فعاليتهاي تحقيقاتي و نويسندگي بود و در طول زندگاني خود كتب و مقالات ارزشمندي از خود بر جاي گذاشت. استاد مصاحب خدمات زيادي را به جامعه دانشگاهي ايران ارائه نمود و از جمله مؤسسهاي براي تحقيق در رياضيات و تربيت مدرس رياضي تأسيس كرد كه به همت دانشگاه تربيت معلم صورت تحقق يافت. از ديگر فعاليتهاي بسيار مهم و زيربنايي اين دانشمند والامقام تهيه دايرهالمعارف فارسي بود كه با همكاري عده زيادي از برجستهترين دانشمندان عصرخود فرهنگ جامع و بينظيري را در رشتههاي مختلف تاريخي، ادبي، فرهنگي، هنري، مذهبي،علمي، فني، پزشكي و... در سه مجموعه بزرگ برشته تحرير درآورد.(1) در تهيه اين دايرهالمعارف كه اولين فرهنگ فارسي بزرگ و جامع در نوع خود بود، دانشمندان ومحققاني همچون دكتر عباس زرياب خوئي، دكتر عبدالحسين زرينكوب، دكتر غلامحسينصديقي، سيدمحمدتقي مصطفوي، دكتر محمد معين، دكتر مهدي حائري، ايرج افشار، دكتر مهديآذر، دكتر محمدجعفر محجوب و... به ياري دكتر مصاحب شتافتند. با سرپرستي دكتر مصاحب سازمان دفتر دايرهالمعارف فارسي موفق شد پس از يازده سال در سال 1345 اولين جلد از اين دايرهالمعارف جامع را منتشر نمايد. بخش اول از جلد دوم اين مجموعه در سال 1356 و بخش دوم از جلد دومدايرهالمعارف مصاحب در سال 1374 (سالها پس از مرگ استاد) انتشار يافت كه هر يك از اينمجموعهها پس از چاپ بسرعت ناياب شده و با استقبال فراوان مردم و تحصيلكردگان مواجه گرديد. دكتر مصاحب علاوه بر فعاليت دامنهدار خود در تدوين و انتشار مجموعه دايرهالمعارف مزبور، كتب ارزشمندي در علم رياضيات بر جاي نهاد كه امروزه از كتب مهم رياضي محسوب شده و در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي تدريس ميشوند. اين دانشمند برجسته در سال 1358 ه. ش در تهران درگذشت. مرحوم دكتر مصاحب در سال 1350 بر اثر پارهاي مشكلات از سرپرستي دايرهالمعارف فارسيكنارهگيري كرد و بخش دوم از مجلد دوم اين مجموعه نيز حدود 16 سال پس از مرگ وي منتشر شد وليتمامي مجلدهاي اين مجموعه بزرگ حاصل كوشش و تلاش خستگيناپذير اين دانشمند والامقام بوده است.
آرام احمد . (1281-1377ش),مترجم و نويسنده .در تهران متولد شد . پس از پايان تحصيلات متوسطه , نخست به رشته حقوق روى آورد ولى پس از چندى آن را رها كرد وبه طب تمايل يافت , ولى اين يك نيز چندان پاى بندش نكرد ودر آخرين سال آن را نيز رها كرد و به فعاليتهاى فرهنگى و ترجمه روى آورد . احمد آرام يكى از پركارترين مترجمين معاصر است كه بيش از يكصد و چهل اثر از زبانهاى انگليسى فرانسه و عربى ترجمه كرده است . از آثار ايشان است اثبات وجود خدا ؛ سه حكيم مسلمان ؛ علم و تمدن در اسلام ؛پيدايش و مرگ خورشيد ؛ تكامل فيزيك ؛ تاريخ تمدن ويل دورانت ,ج اول يا مشرق زمين,گاهواره تمدن ؛ تاريخ علم شش بال علم ؛ ايـرانيـان و بـربـرهـا ؛ هيئت . لغتهاى قرآن
آثار: وي بيش از يكصد و چهل اثر از زبانهاى انگليسى فرانسه و عربى ترجمه كرده است . از آثار ايشان است اثبات وجود خدا ؛ سه حكيم مسلمان ؛ علم و تمدن در اسلام ؛پيدايش و مرگ خورشيد ؛ تكامل فيزيك ؛ تاريخ تمدن ويل دورانت ,ج اول يا مشرق زمين,گاهواره تمدن ؛ تاريخ علم شش بال علم ؛ ايـرانيـان و بـربـرهـا ؛ هيئت . لغتهاى قرآن
سال و محل تولد: 1283 ه.ش - روستاي بشرويه طبس
سال و محل وفات: 1349- تهران
زندگينامه: جليل ضياء اديب،دانشمند و مورخ مشهور معاصر كه بعد ها بديع الزمان فروزانفر نام گرفت در سال 1283 ه.ش در روستاي بشرويه از توابع طبس به دنيا آمد. پدرش شيخ علي پسر آخوند ملا محمد حسن قاضي بود كه هر دو شاعر و فقيه و طبيب بودند ونسبشان به ملا احمد توني از علماي عصر شاه عباس اول صفوي ميرسيد. بديع الزمان مقدمات علوم اسلامي را در زادگاه خود آموخت و در سال 1338 ه.ش به مشهد رفت و به مدت چهار سال در محضر اساتيد بزرگي نظير عبدالجواد اديب نيشابوري، حاج ميرزا حسين سبزواري و حاج شيخ مرتضي آشتياني فقه و منطق ،اصول وادبيات عرب را فراگرفت. وي در سال 1342 ه. ش به بديع الزمان فروزانفر جليل ضياء اديب،دانشمند و مورخ مشهور معاصر كه بعد ها بديع الزمان فروزانفر نام گرفت در سال 1283 ه.ش در روستاي بشرويه از توابع طبس به دنيا آمد. پدرش شيخ علي پسر آخوند ملا محمد حسن قاضي بود كه هر دو شاعر و فقيه و طبيب بودند ونسبشان به ملا احمد توني از علماي عصر شاه عباس اول صفوي ميرسيد. بديع الزمان مقدمات علوم اسلامي را در زادگاه خود آموخت و در سال 1338 ه.شبه مشهد رفت و به مدت چهار سال در محضر اساتيد بزرگي نظير عبدالجواد اديب نيشابوري، حاج ميرزا حسين سبزواري و حاج شيخ مرتضي آشتياني فقه و منطق ،اصول وادبيات عرب را فراگرفت. وي در سال 1342 ه. ش به تهران رفت و مطالعات اسلامي وادبي خود را در رشته هاي گوناگون اعم از فقه و اصول ،شرح اشارات و شفا و كليات قانونابو علي سينا،تحرير اقليدس و اسفار و الهيات ادامه داد. استاد بديع الزمان فروزانفر در سال 1305 در مدرسه معروف دارالفنون به تدريس فقه و اصول پرداخت و در سالهاي 1306 و 1307 ادبيات فارسي، منطق و عربي را در مدرسه حقوق و دارالمعلمين تدريس نمود. در سال 1310 استاد تفسير قرآن و ادبيات عربي مدرسه عالي سپهسالار شد و در سال 1313 پس از تأسيس دانشگاه تهران به استادي و معاونت دانشكده معقول و منقول (دانشكده الهيات فعلي) برگزيده شد. بديعالزمان فروزانفر از اين زمان به مدت 30 سال در دانشگاه تهران و در رشته هاي مختلف اعماز ادبيات فارسي ، تاريخ ، تصوف اسلامي، عرفان و ادبيات عرب تدريس نمود.وي درسال 1323 به سمت رئيس دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران برگزيده شد و از ابتداي تأسيس فرهنگستان ايران به عضويت آن درآمد. بديع الزمان طي سالهاي 1313 تا 1332 عضو شوراي عالي فرهنگ ايران بود و دو دوره به نمايندگي مجلس شوراي مليوقت (مجلس شوراي اسلامي فعلي) و مجلس سنا انتخاب شد. استاد فروزانفر دهها سفر علمي به كشورهاي مختلف اروپائي و آسيائي انجام داد و يك دوره نيز در دانشگاه بيروت لبنان زبان و ادبيات فارسي را تدريس نمود. ويدانشمندي برجسته و نكته سنج بود و در علم رجال و تحقيق احوال بزرگان ادب و فارسي ايران كنجكاوي خاصي داشت و از اساتيد منحصر به فرد تاريخ و فرهنگ ايران بود كه به معارف اسلامي و ادبيات عرب نيز تسلط داشت . عمده مطالعات استاد بديع الزمان در مورد عطار نيشابوري و مولانا جلال الدين رومي بود و بيش از چهل سال به غور و بررسي پيرامون مثنوي معنوي مولانا پرداخت وشرح پرمايه او بر مثنوي مولانا جلال الدين رومي مانند خود مثنوي از آثار جاويدان ادبيات فارسي بشمار ميرود. از نصايح مكرر استاد به شاگردانش اين جمله بود (توقف مرگ است.) بديع الزمان شعر نيز مي سرود و اشعار باقي مانده از وي نمودار سبك خراساني بهويژه سبك ناصر خسرو است. اين استاد گرانمايه در سال 1349 در سن 68 سالگي در تهران درگذشت.
آثار: مهمترين آثار بديع الزمان فروزانفر عبارت است از: سخن و سخنوران در 2 جلد 1312 ، منتخبات ادبيات فارسي 1314 ،رساله در احوال مولانا جلال الدين رومي 1315، تاريخ ادبيات ايران 1317 ، فرهنگ تازي (عربي)به فارسي ج 1 ، 1319، خلاصه مثنوي 1321 ، دستور زبان فارسي (بامشاركت چهار تن از دانشمندان) 1323 ، قديمي ترين اطلاع از زندگاني خيام1327، فيه مافيه از گفتار مولوي1330، مأخذ قصص و تمثيلات مثنوي 1333 ، احاديث مثنوي 1334 ، ديوان شمس تبريزي (دو جلد) 1336-47، احوال و تحليل آثار فريدالدين عطار نيشابوري 1340،شرح مثنوي شريف 3 جلد 1346-48 ،مناقب اوحد الدين حامد كرماني 1347.
مولودي از سلاله ي عصمت و طهارت در 20 جمادي الاخر 1320 ه. ق مصادف با ميلاد دخت گرامي پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله گام به عرصه وجود نهاد . نام پدرش آيت الله شهيد سيد مصطفي موسوي و نام مادرش هاجر احمدي بود . وي را روح الله نامگذاري كردند. مرحوم سيد مصطفي كه تحصيلات خود را در زادگاهش شروع و در نجف و سامرا با كسب معارف الهيه ادامه داده بود ، زمان ميرزاي شيرازي در زمره علما و مجتهدين آن عصر قرار داشت و از نجف كه بازگشت ، زعامت اهالي خمين را عهده دار شد و به رفع تجاوزات و تعديات دستگاه ظالم پرداخت . او در خمين ، با ايجاد جلسات معارف اسلامي به آگاه ساختن توده مردم ، اقدام كرد؛ و سرانجام در راه خمين و اراك به دست طاغوتيان و اصحاب شقاوت شهيد شد. امام ( ره ) در پنج ماهگي يتيم شد و بعد از شهادت پدر، تحت سرپرستي مادر ، عمه و دائي مهربانش پرورش يافت. امام تحصيلات مقدماتي را در خمين نزد ميرزا محمود شروع كرد و سپس آن را در مكتب ملاابوالقاسم در مدرسه جديد التأسيس احمديه ي آن ديار ادامه داد. در سن پانزده سالگي ، تحصيلات فارسي آن روز را به اتمام رسانيد و نزد برادر بزرگش مرحوم آيت الله پسنديده ، صرف ، نحو و منطق را شروع كرد و تا سال 1338 ه. ق از محضر ايشان بهره كافي برد .
در سن 19 سالگي هنگامي كه چهار سال از وفات مادرش مي گذشت ، به واسطه روح تشنه و جستجوگرش راهي حوزه علميه اراك شد كه ازحوزه هاي بزرگ ديني به شمار مي رفت و تحت زعامت و سرپرستي مؤسس حوزه علميه ي قم مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي ، از مجتهدين حوزه علميه نجف اشرف واز شاگردان برجسته حوزه درس مرحوم ميرزاي شيرازي ، اداره مي شد. در سال 1340 ه.ق آيت الله حائري يزدي به درخواست علماي بزرگ شهر مذهبي قم از اراك مهاجرت و تحت الطاف الهي موفق شد حوزه علميه قم را تأسيس كند . امام ره در پي استاد، حوزه اراك را ترك كرد و در حوزه علميه ي قم به تحصيل پرداخت و درمحضر آيت الله حائري يزدي پايه هاي علمي و مباني فقهي و اصولي را تكميل كرد و در محضر مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر يزدي ( معروف به حكيم) درعلم هيئت مهارت يافت. امام ( ره ) از استاد و مراد خود مرحوم آيت الله شاه آبادي متون مختلف عرفان، حكمت و فلسفه را فراگرفت و خود را در درياي علوم اسلامي غرق كرد . در سال 1345 ه. ق سطوح را به پايان رسانيد و به درجه اجتهاد نايل آمد و بدون نياز علمي و فلسفي به حوزه هاي علميه نجف در زمره ي مجتهدين و نوابغ فقهي قرار گرفت. در سال 1348 ه.ق با دخت مكرمه مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا محمد ثـقفي تهراني ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج دو پسر و سه دختر بود . امام ( ره ) در سال 1347 ه.ق در حالي كه فقط 27 سال داشت، تدريس فلسفه را آغاز كرد. سپس در سال1364 ه. ق همزمان با ورود آيت الله بروجردي به قم به تدريس علوم منقول ، خارج فقه و اصول پرداخت . قبل از آن ، مدتي به تدريس " سطوح" اشتغال داشت و كتاب هاي فقه و اصول را با بياني شيوا و رسا براي طلاب و فضلا شرح و بسط مي داد .
ايشان از همان اوان جواني ، مبارزات سياسي خويش را عليه ظلم و جور آغاز نمود و چندين بار تبعيد و زنداني شد.
امام در پيروزي انقلاب اسلامي ، نقش بزرگي را در رهبري مردم برعهده داشت و بالاخره در12 بهمن 1357 پس از سال ها تبعيد به وطن بازگشت و تا سال 1368 ، هدايت جامعه را بر عهده داشت و بالاخره در 14/ خرداد/1368 ، دنياي خاكي را وداع گفت و به عرش الهي هجرت نمود.
سال و محل تولد: تولد 20 بهمن 1308 - بروجرد
سال و محل وفات: 17 ارديبهشت 1370، تهران.
زندگينامه: محمد رضا رحماني ياراحمدي مشهور به مهرداد اوستا كه در شعر اوستا تخلص مي كرد، از ده سالگي به سرودن شعر پرداخت. بعد از پايان دوره ي دبستان در سال 1321، براي تحصيلات متوسطه به تهران آمد و پس از تحصيل در يكي از دبيرستان هاي شبانه، در سال 1327 ديپلم ادبي گرفت. در همان سال همكاري با آموزش و پرورش را ( به عنوان مسئول سامان دادن به كتابخانه هاي موجود در اين وزارتخانه و تاسيس كتابخانه هايي در شهرستان ها، اصلاح متون و مقالات و كتب ادبي اين وزارتخانه، تدريس در چند دبيرستان) آغاز و هم زمان وارد دانشگاه شد و در سال 1330 از دانشكده ي معقول و منقول (دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي تهران) موفق به دريافت مدرك كارشناسي شد و سپس به ادامه ي تحصيل در رشته ي فلسفه ي تحليلي در دانشگاه تهران پرداخت و كارشناسي ارشد خود را در همين رشته گرفت. در شهريور 1332 به سبب طرفداري از دكتر محمد مصدق، مخالفت با شاه و سخنراني هاي انقلابي در جريان كودتاي 28 مرداد دستگير و به مدت هفت ماه زنداني شد. ضمنا همان سال اوستا به تصحيح و چاپ ديوان سلمان ساوجي اقدام نمود. در سال 1333 رساله اي در فلسفه، منطق و روان شناسي و اخلاق را منتشر ساخت و شروع به تدريس در دانشگاه تهران نمود. سپس كتاب فلسفي عقل و اشراق و پس ار آن رسايل خيام (نوروزنامه رساله ي موجود) را با مقدمه و تحقيق در زندگي خيام تحقيق و منتشر نمود. در سال 1335 با سباستين مونه، فيلسوف و شرق شناس فرانسوي، آشنا شد و نزد ايشان شروع به تحصيل فلسفه ي تكميلي نموده و در مقابل، عرفان مشرق زمين و آثار عرفاني اسلامي از جمله مولوي و عطار نيشابوري را به مونه درس مي داد. اين ارتباط تا سال 1339 ادامه داشت. در اين سال اولين مجموعه ي شعر خود را به نام از كاروان رفته را منتشر ساخت. سال ها بعد پاليزبان، حماسه ي آرش و از امروز تا هرگز را منتشر ساخت. در تابستان 1346 براي نخستين بار براي مدت يك ماه به كشورهاي فرانسه، انگلستان و ايتاليا سفر كرد. دو سال بعد كتاب اشك و سرنوشت كه گزيده اي از شاهكارهاي ادبي جهان است و سپس روش تحقيق در دستور زبان فارسي و شيوه ي نگارش را منتشر كرد. در سال 1349 براي بار دوم به اروپا سفر كرد و در مدت اقامت يك ماهه اش در فرانسه و سوييس با ژان پل سارتر ارتباط برقرار كرد. اين ارتباط چندين سال ادامه داشته است. در تير 1351 مجموعه ي شعر شراب خانگي ترس محتصب خورده را به رشته ي تحرير درآورد كه در همان سال توقيف شد. در خرداد 1352 كتاب انتقادي تيرانا را منتشر كرد كه اين كتاب هم توقيف شد. ضمنا به سبب طرح پاره اي از مسايل از جمله ذكر نام آيت اله خميني در اين كتاب به مدت يك سال ممنوع القلم گرديد. در تابستان 1356 به فرانسه و سوييس رفت و با سيد محمدعلي جمال زاده در ژنو ديداري داشت. در شهريور 1359 نيز يك ماهي در فرانسه اقامت گزيد و در دانشگاه ها و مراكز فرهنگي اين كشور سخنراني نمود. در سال 1360 مجموعه ي شعر امام و حماسه ي ديگر را منتشر ساخت. در سال 1362 جهت معالجه ي بيماري قلبي و بازگرداندن چند كتاب ارزشمند خطي كه در سال هاي انقلاب به فرانسه منتقل شده بود، براي مدت يك ماه به فرانسه رفت. در زمستان 1367 به پاكستان رفت و چندين سخنراني درباره ي شخصيت حافظ و آثار او ياد نمود. دز سال 1369 نيز دوباره به پاكستان سفر كرد و در مراسم بزرگداشت خليل اله خليلي، قصيده سراي افغاني سخنراني نمود. استاد اوستا طي سال هاي تدريس در مراكزي چون دانشگاه هاي تهران، مدارس عالي ترجمه و پارس، دانشكده ي هنرهاي تزييني، دانشگاه تربيت مدرس، مجتمع عالي هنر، رشته هاي ادبيات پارسي، فلسفه، تاريخ هنر، فلسفه ي تاريخ هنر، تاريخ اجتماعي هنر، روش تحقيق هنر در اروپا، روش تحقيق هنر در شرق، ادبيات جهان، ادبيات نمايشي، زيبايي شناسي، روش تحقيق در زيبايي شناسي، به تدريس تاريخ موسيقي اشتغال داشت. آخرين سال هاي تدريس اوستا 1369 و 1370 بود كه در دانشكده ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران تاريخ موسيقي تدريس مي كرد. وي همچنين مشاور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود. مهرداد اوستا با اينكه بيشتر به قصيده سرايي مايل بود در زمينه هاي ديگر شعر همانند غزل، مثنوي، دوبيتي هاي پيوسته، رباعي و غيره نيز تسلط داشته است. از نظر قالب به شيوه ي شعراي خراساني و بيشتر پيرو ناصر خسرو، خاقاني و مسعود سعد بود و در انديشه هاي شاعرانه اش قالبا دقايق فلسفي و تفكرات حكيمانه را مي پروراند. وي معتقد بود كه يك هنرمند بايد فرزند زمان خود باشد و اگر احيانا خود نيازمندي هاي زيادي از نظر مادي ندارد آنقدر روحيه ي حساس و تاثير پذيري داشته باشد كه دردها و نيازمندي هاي اكثريت مردم را درك كند و آينه ي گوياي رنج و شادي مردم زمان باشد. مهرداد اوستا سرانجام روز 17 اردي بهشت 1370 در ساعت 1:30 بعد از ظهر درگذشت. پيكر وي در بهشت زهرا در مقبره ي مشاهير فرهنگ، ادب و هنر ايران در كنار مجتبي مينوي و مشايخ فريدني (حجره ي 953) به خاك سپرده شد.
آثار: فهرست آثارش (هرچند برخي از كتاب هايي كه در زير آمده در هيچ كتابخانه اي يافت نمي شود، مع هذا عنوان آن در اينجا درج مي شود) بدين شرح است: - از كاروان رفته (شعر، 1339) - پاليزبان (شعر، 1342) - حماسه ي آرش (شعر، 1344) - از امروز تا هرگز (نثر داستاني، 1345) - روش تحقيق در دستور زبان و شيوه ي نگارش (1348) - شراب خانگي ترس محتصب خورده (شعر، 1351) - تيرانا (نثر انتقادي، 1352) - سرود نا تمام (مجموعه ي شعر از عبداله صالحي سمناني با ديباچه اي از مهرداد اوستا، 1353) - امام و حماسه ي ديگر (1368) - اشك و سرنوشت (قطعه هاي ادبي، ترجمه، شعر) - پرنيان (شعر) - تحليل فلسفي و علمي پيرامون اسطوره هاي ملل - تحليل فلسفي و علمي پيرامون اصول اديان - رسايل خيام - نوروزنامه رساله ي وجود (تصحيح، مقدمه و تحقيق در زندگي خيام) - تصحيح ديوان سلمان ساوجي - تصحيح و تحقيق كليات شيخ سعدي - تعريف و توجيه انسان - رساله اي در منطق و فلسفه - روانشناسي و اخلاق - روش تحقيق در تاريخ هنر - روش تحقيق در تحولات فكري و فلسفي در اروپا و آسيا - روش تحقيق در زيبايي شناسي - روش تحقيق در بيان فلسفي اسطوره ها - روش تحقيق در بيان دين و اخلاق - سير مكاتب هنري در ايران - عدالت - حكومت - جامعه - عقل و اشراق - كارنامه ي شعر معاصر پارسي - له شناسي (پيرامون آثار و افكار بزرگان سخن ايران) - مجموعه ي مقالات - مقدمه اي بر ديوان حافظ - مكاتب فلسفي در آسيا - مكاتب فلسفي در اروپا - مكاتب هنري در اروپا - مكاتب فلسفي در شرق - منطق حماسي مهابهارات - منطق كلام حافظ - منطق كلام فردوسي - نامه ها - نقد و بررسي آثار سنايي.
سال و محل تولد: 1320 ق - شهرضا (قمشه)
سال و محل وفات: 1392ق
زندگينامه: الهى قمشهاى, شيخ محى الدين مهدى, فرزند ملاابوالحسن. (1320-1392ق), حكيم, عالم وشاعر, متخلص به الهى. در شهرضا (قمشه) متولد شد. مقدمات علوم فقه و اصول و حكمت را از شيخ هادى قمشهاى و ديگران آموخت و جهت تكميل آن به اصفهان رفت و در خدمت آقا شيخ محمد حكيم خراسانى و پس از آن در خراسان در محضر مرحوم آقا بزرگ حكيم مشهدى و آقا شيخ اسدالله يزدى مشغول شد تا در حكمت و فلسفه صاحب نظر شد . مدتى نيز در حوزه درس آيتالله حاج آقا حسين قمى و ميرزا مهدى اصفهانى حاضر گشت سپس به تهران آمد .و در مدرسه عالى سپهسالار به تدريس حكمت و فلسفه پرداخت همچنين به سمت استاد زبان عربى در دانشكده دانشگاه تهران و استاد فلسفه در دانشكده الهيات (معقول و منقول) تدريس كرد. وى در تهران وفات يافت و در قم در جوار حضرت معصومه (ع), به خاك سپرده شد.
آثار: از آثار منثور وى: رسالهاى در فلسفه كلى ؛ شرح رساله حكيم فارابى ؛ رسالهاى در سيــر و ســلوك ؛ حاشيهاى بر مبدأ و معاد ملاصدرا؛ رسالهاى در مراتب ادراك ؛ رسالهاى در مراتب عشق .واز آثارمنظوم وى: نغمه عشاق , ديوان , شعر؛ نغمه حسينى , كه تاريخ بزرگترين شهيد اسلام است؛ نغمه الهى . و از ديگر آثار او ترجمه قرآن مجيد , ترجمه صحيفه سجاديه ؛ ترجمه مفاتيحالجنان ؛ و تصيح و تحشيه تفسيرابوالفتح رازى .
جالب است بدانيد كه اولين شخصي كه جرات نمود تا اسم خود را به صورت مستقل به عنوان مترجم قرآن در ترجمه خويش بياورد اين حكيم دانشمند بود . تا قبل از ايشان در معرفي مترجمان قرآن نام " جمعي از مترجمان " را مي آوردند . آنهم به دليل اينكه اگر اشكالي در اين ترجمه ها باشد خطر يا تهديدي متوجه شخص خاصي نگردد .
(102- ح139ق), مترجم و عالم وى يكى از نخستين مترجمان آثار ادبى تمدنهاى هند و ايرانى به زبان عربى و يكى از آفرينندگان نثر ادبى عربى است . در خاندانى نجيب زاده در جور فارس, فيروز آباد كنونى, متولد شد. پدرش دادويه كه با نام اسلامى مبارك, معروف بود در زمان حجاج تحصيلدار ماليات بود و چون به جرم اختلاس شكنجه شد, وى را به تمسخر مقفع خواندند .عبدالله نام اسلامى روزبه بود. در آغاز در كرمان منشى حكام و صاحب منصبان اموى بود. در آنجا ثروتى هنگفت به دست آورد. پس از آن به خدمت عيسى بن على, عموى منصور, خليفه عباسى در آمد. بهترين سالهاى عمر وى در كوفه و بصره طى شد. در محفل اديبان و ظريفان رفت و آمد داشت. مرگ وى عللى سياسى داشت. ابن مقفع با دست بردن در متن دستخط اماننامه منصور خليفه سبب برآشفتگى و بد گمانى خليفه در حق خود شد. خليفه فرمان داد تا دست كاتب گستاخ را قطع كنند حاكم بصره كه از مدتها پيش كينه وى را در دل داشت از اين پيش آمد براى گرفتن انتقام شديد بهره برد و اين مقفع را زير شكنجههاى سهمناك به قتل رساند. ابن مقفع, با وجود كمى عمر خود آثار گرانبهائى را تأليف و ترجمه كرد.
آثار: ترجمه كليه و دمنه كه قديمى ترين ترجمه از اين اثر هندى است؛ ادبالصغير و ادبالكبير ؛ اليتيمة ؛ خداى نامه كه ترجمهاى است از آئين نامه عهد ساسانيان, كتاب مزدك ؛ كتاب التاج .
سال و محل تولد: 1285ش - کاشان
سال و محل وفات: -1363ش آمريكا
زندگينامه: آريانپور ,عباس , فرزند ماشاالله خان كاشى (1285-1363ش), نويسنده و شاعر . وى پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى و متوسطه ,به مديريت داخلى مجله عالم نسوان منصوب شد . وتا سه سال دراين سمت باقى بود 0 سپس به شركت نفت وارد شد . وپس از دريافت ديپلم دوره متوسطه شعبه بازرگانى , مدتى به تدريس علوم بازرگانى در دبيرستان ادب اصفهان پرداخت . آريانپور در سال 1335ش,بـراى مـطالعـه امـور مـاليـاتى 6ماه به امريكا رفت. در سال 1336 ش به دريافت ليسانس قضائى از دانشگاه تهران نائل آمد . آريانپور در سرودن شعر به زبان فارسى انگليسى نيز توانا بود . وى بنيانگذار مدرسه عالى ترجمه در ايران و دانشگاه مكاتبه اى زبان انگليسى در آمريكا ست . آريانپور در آمريكا در گذشت .
آثار: اشتباهات خندهدار ؛ زمينه دانش در علوم طبيعى ؛ ماشين زندگى ؛ نخستين بانوى پزشك ؛ فرهنگ آريان پور جيبى (يك جلدى, دو جلدى , و پنج جلدى)انگليسى به فارسي و فارسى به انگليسى؛ تاريخ كليساى شرق .
صابري فومني (گلآقا) اديب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهريور 1320، زمان حضور ارتش متفقين جنگ دوم جهاني در ايران، در صومعهسرا ـ يكي از شهرهاي استان گيلان در شمال ايران ـ به دنيا آمد. پدرش كه كارمند دونپاية وزارت دارايي و اصلاً اهل رشت بود، در سال 1317 به اداره دارايي صومعهسرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارايي فومن انتقال يافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.
خانوادة او بسيار فقير بودند. مادر صابري فرزند يك روحاني از سادات ترك و مورد احترام مردم بود اما اين احترام كه سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوي داشت و آنها همچنان در فقر و ناداري به سرميبردند. مادر صابري كه از معدود زنان باسواد شهر بود، در مكتبخانه قرآن تدريس ميكرد و اينكه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تكافوي زندگيشان را نميداد. پس، برادرش كه در آن زمان 15 ساله بود، تحصيل را رها كرد تا با كار خود، به معيشت خانواده كمك كند.
صابري تحصيلات دبستاني خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او كه چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختي ميتوانست مخارج خانواده را تأمين كند. به همين جهت، ادامة تحصيل براي صابري دشوار شد. او پس از پايان تحصيلات ابتدايي، به شاگردي در يك مغازة خياطي پرداخت ولي در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصيل در دبيرستان را آغاز كرد. به دليل فقرِ مادي، بعد از اتمام دورة اول دبيرستان (9 سال تحصيل)، مجدداً به مغازه خياطي رفت و آنطور كه خودش ميگفت، پيشرفتهايي هم در اين رشته داشت. ناگفته نماند كه او در طول تحصيلات ابتدايي و متوسطه در مغازة برادرش كه تعميركار دوچرخه بود، شاگردي ميكرد.
در شانزده سالگي (1326) در امتحان ورودي دانشسراي كشاورزي ساري كه از شهرستان فومن فقط يك نفر را ميپذيرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ كه شبانهروزي هم بود ـ تحصيل كرد و پس از قبولي در امتحانات، در سن هجده سالگي (1338) به عنوان معلم يك دبستان روستايي، به كَسما از توابع صومعهسرا رفت و يك سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (1339) به دهي به نام كوچه چال از توابع ماكلوان در نزديكي فومن منتقل شد. او مدت يك سال، مدرسة چهار كلاسة آنجا را به تنهايي اداره ميكرد.
در بيست سالگي (1340) در رشتة ادبي، به طور متفرقه امتحان داد و ديپلم گرفت. همان سال، در كنكور رشتة سياسي دانشكدة حقوق تهران پذيرفته شد و همزمان با تدريس در دبستان و دبيرستان، به تحصيل پرداخت. او جز چند ماهي در سال اول تحصيل كه با دستگيري او در تظاهرات سياسي دانشگاه تهران مقارن بود، در كلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه ميرفت. با اين حال پس از چهار سال (1344) توانست ليسانس حقوق سياسي خود را از دانشكدة مذكور، دريافت دارد و اين در شرايطي بود كه در سال 1341 پس از يك دوره بركناري از كار معلمي، مجدداً و پس از محاكمة اداري، به كار معلمي برگشت و در دبستاني در شهرستان فومن به تدريس پرداخت. او هر ماه يك بار به مدت دو روز به دانشكده ميآمد تا جزوههاي درسي را از دانشجويان ديگر بگيرد و از روي آن نسخه بردارد.
صابري اولين شعرش را در چهارده سالگي هنگاميكه كلاس هشتم دبيرستان بود، براي درج در روزنامه ديواري مدرسهشان سرود كه يك غزل هشت بيتي با عنوان يتيم بود. علت اين نامگذاري كاملاً مشخص بود. او ميگفت: از چهارده سالگي تا شانزده سالگي جمعاً نه شعر سرودم كه تمام آنها يا عنوان يتيم داشت يا درباره يتيم بود!
اولين نوشتة صابري، بين سالهاي 1339ـ1336 در مجلة اميد ايران چاپ شد. عنوان آن شعر هم يتيم بود!
صابري در اولين سال تحصيل در دانشكده (1340) در تظاهرات دانشجويي شركت كرد و مضروب و دستگير شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسيب ديده بود. او شعري به طنز و سياسي سرود و با امضاي گردن شكستة فومني براي توفيق ارسال كرد.
پس از چاپ اين شعر در چند شمارة بعد توفيق، صابري به طنزنويسي كشيده شد. او تا سال 1345 گهگاه اشعاري براي توفيق ميفرستاد.
سال 1345 با كمك حسين توفيق به تهران منتقل شد و در يكي از دبيرستانهاي تهران به تدريس پرداخت. او عصرها، همكار ثابت توفيق بود و پس از مدت زماني كوتاه، به معاونت حسين توفيق كه سردبيري توفيق را به عهده داشت، رسيد.
او در كنار اين كار، صفحهبندي و بعضاً اصلاح و آمادة چاپ كردن مطالب اعضاي هيأت تحريريه را نيز برعهده داشت. خود او بعدها ستون ثابتي را با عنوان هشت روز هفته مينوشت و تا زمان توقيف توفيق (1350) همكار ثابت آن بود. امضاهاي او در توفيق، عبارت بودند از: ميرزاگل، عبدالفانوس، ريش سفيد، لوده، گردن شكستة فومني و...
پس از تعطيلي توفيق، صابري به تدريس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدي ميسرود كه جز به ندرت، چاپ نميكرد. او بعدها مجموعة اشعار جدياش را از بين برد چراكه معتقد بود شاعر متوسطي است. او متوسط بودن را دوست نداشت.
صابري بعدها در هنرستان صنعتي كارآموز تهران، با محمدعلي رجايي كه بعد از انقلاب اسلامي به نخستوزيري و رياستجمهوري رسيد، آشنا شد. اين آشنايي به دوستي صميمانة اين دو انجاميد و تا زمان شهادت محمدعلي رجايي (هشتم شهريور ماه 1360) ادامه يافت.
برداشتي از فرمان حضرت علي (ع) به مالك اشتر ، عنوان پاياننامة مقطع ليسانس صابري است كه آن را بين سالهاي 1344ـ1343 نوشته است. به پيشنهاد شهيد رجايي، اين پاياننامه به صورت كتابي درآمد و اوايل سال 1357 به چاپ رسيد. ويرايش اين كتاب را همكار ديگر اين دو، حجتالاسلام سيدمحمد خامنهاي (برادر بزرگ حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر انقلاب) برعهده گرفته بود. لازم به ذكر است كه اين كتاب، قبل از اين تاريخ، تا مدتي به صورت كپي، بين دانشآموزان و مردم پخش ميشد.
صابري در دهة پنجاه، بيشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدريس كرد و در سال 1357 موفق به اخذ فوق ليسانس ادبيات تطبيقي از دانشگاه تهران شد.
پس از انقلاب در زمان نخستوزيري شهيد رجايي به مقام مشاورت فرهنگي و مطبوعاتي نخستوزير منصوب شد. در زمان رياستجمهوري شهيد رجايي به مشاورت فرهنگي رئيسجمهور رسيد و تا زمان شهادت رجايي در اين سمت باقي بود و هنگام رياستجمهوري آيتالله خامنهاي در همان سمت ابقا شد.
مشاغلي كه صابري از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:
ـ عضو هيأت مؤسس انجمن موسيقي
ـ مشاور وزير مسكن و شهرسازي
ـ مديركلي دفتر آموزش بازرگاني و حرفهاي وزارت آموزش و پرورش (1358 تا 1359)
ـ تدريس در كلاسهاي حضوري دانشكدة مكاتبهاي
ـ تدريس در دانشكدة روابط بينالملل
ـ تدريس در مركز اسلامي آموزش فيلمسازي
ـ همكاري با معاونت امور بينالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در سمت مشاور افتخاري (1363 تا 1369)
ـ عضو منتخب شوراي عالي انقلاب فرهنگي در كميتة نامگذاري
ـ عضو هيأت ايراني در كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد (دهلي نو 1361)
او همچنين به هند، شوروي سابق، الجزاير، سوريه، ايتاليا، فرانسه، سوئيس، تايلند، تركيه، اتريش، مالزي، سنگاپور، كنيا و آلمان سفر كرده و سه بار (1374 و 1364 و 1363) به زيارت خانة خدا مشرف شده بود.
مشاغل سياسي نميتوانست صابري را ارضا كند، به همين علت به تدريج از مشاغل سياسي كناره گرفت و بُعد فرهنگي كار خود را وسعت بخشيد.
او كه مسؤوليت مجلة رشد ادب فارسي را برعهده داشت، گهگاه مطالبي براي روزنامة اطلاعات مينوشت. سفرنامة شوروي او كه بعداً با عنوان ديدار از شوروي به صورت كتاب منتشر شد، از اين دست مطالب بود.
او مدتها طرح ايجاد يك ستون طنز سياسي را در خاطر داشت. صابري در سال 1363 به حج مشرف شد. در بعثة امام خميني ـ رضوانالله تعالي عليه ـ روزانه، بولتني براي صد و پنجاه هزار حاجي ايراني منتشر ميشد كه شامل بيان مناسك و اخبار ايران و جهان و مكه و مدينه بود. او براي خواندنيتر كردن اين بولتن، ابتدا در مدينه و سپس در مكه، هر روز ستوني به طنز با عنوان داستانهاي جعفرآقا در خبرنامه مينوشت كه در ميان حجاج ايراني هواداران بسيار پيدا كرده بود.
صابري هنگام نقل خاطرات حج، ميگفت: در مكه، به كعبه رفتم و در جوار كعبه، قلمم را درآوردم و رو به كعبه كردم و گفتم: من اين قلم را در خانة خدا، با خدا معامله كردم. خدايا تو شاهد باش كه من در راه اعتلاي دين تو و كشورم گام برميدارم. مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ كن.
او پس از بازگشت از حج، مدتي روي طرح ستون طنز خود كار كرد. از ميان چند عنوان، نام دو كلمه حرف حساب را برگزيد و همچنين با نظر داشتن به يكي از اسامي مستعار خود در توفيق (ميرزاگل) اسم مستعار گلآقا را براي خود انتخاب كرد.
اولين دو كلمه حرف حساب گلآقا، بيست و سوم دي ماه 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. طنز سياسي كه تقريباً از سال 1359 به اين سو تعطيل شده بود، با شكلگيري اين ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازهاي گرفت.
با گذشت مدت زماني كوتاه از آغاز انتشار دو كلمه حرف حساب ، صابري به عنوان مهمترين منتقد حكومت در داخل كشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابري در بيان واقعيتهاي سياسي و اجتماعي، موجب شده بود كه او را سوپاپ دولت قلمداد كنند، ولي صابري بدون توجه به نظرات دلسردكنندهاي كه برخي عنوان ميكردند، به كار خود ادامه داد و ظرف مدت كوتاهي، توانست توجه بسياري از مردم، مقامات، ادبا، نويسندگان و رسانههاي داخلي و خارجي را به خود جلب كند. استاد محمدعلي جمالزاده از اولين كساني بود كه با ارسال چندين نامه، صابري را به ادامة راه تشويق كرد و طنز صابري را ستود.
صابري با اينكه مقام بالايي در نظام سياسي احراز كرده بود، كار طنز سياسي را بيشتر جدي گرفت و بدون اعتنا به سختيهاي كار، به راه خود ادامه داد.
پس از گذشت نزديك به شش سال از انتشار اولين دو كلمه حرف حساب، صابري كه پيش از آن تقاضاي انتشار يك هفتهنامة جدي به نام فصل جديد كرده و امتيازش را نيز گرفته بود، به دلايلي از انتشار آن منصرف شد و تقاضاي امتياز هفتهنامة طنز با نام گلآقا را كرد و توانست در آبان ماه 1369 اولين شمارة هفتهنامه گلآقا را منتشر كند. استقبال مردم از اين مجله، غيرقابل تصور بود. تمامي نسخههاي اولين شمارة هفتهنامه گلآقا، در سراسر تهران ظرف كمتر از نيمساعت به فروش رفت (شمارههاي سال اول گلآقا بعداً در تيراژ وسيع تجديد چاپ شد).
صابري بعد از آن، امتياز انتشار دو نشرية ديگر را هم گرفت. انتشار اولين شماره ماهنامه گلآقا در مردادماه 1370 و همچنين انتشار اولين سالنامة گلآقا در اواخر همان سال، نشان داد كه صابري با چنتهاي پُر، پا به عرصة طنز كشور گذاشته است و مردم ايران نيز با استقبال كمنظير خود، مشوق او در اين راه شدند.
نشريات گلآقا كه از هر قشري خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً مردمي اند، اما در عرصة طنز ـ به عنوان شاخهاي از ادبيات فارسي ـ جايگاه والايي دارند و مورد پسند و تأييد صاحبنظران و اهل تحقيقاند. به عنوان مثال: در اولين نمايشگاه مطبوعات كه در ارديبهشت 1371 كه همزمان و پيوسته با چهارمين نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران برگزار شد، گلآقا از ميان تمامي نشريات كشور، حائز مقام اول شد و به دريافت جايزه اول نمايشگاه مطبوعات (لوح بلورين و تقديرنامه) مفتخر گرديد. در دومين نمايشگاه مطبوعات (ارديبهشت 1372) نيز جايزه دوم نمايشگاه را از بين تمام نشريات كشور نصيب خود كرد.
در ارديبهشت 1373 در سومين نمايشگاه و اولين جشنواره مطبوعات، مقام اول و جايزة اول جشنواره مطبوعات كشور (لوح زرين) به گلآقا اهدا شد و كميتة آيين نگارش اولين جشنواره مطبوعات، متشكل از اعضاي گروه نگارش فرهنگستان ايران، گلآقا را به عنوان نشريه برتر در زمينة درستنويسي و حراست از حريم زبان و ادب فارسي تأييد و براي احراز مقام اول به هيأت داوران جشنواره مطبوعات معرفي كرد.
مشكلات انتشار هفتهنامه، ماهنامه، سالنامه و كتابهاي گلآقا، از فعاليت صابري در اطلاعات كاست و نهايتاً در سال 1372و پس از نُه سال به تعطيلي موقت ستون دو كلمه حرف حساب در اطلاعات انجاميد.
آشنايي علمي و توأم كيومرث صابري با سياست و ادبيات، موجب شد كه نوشتههاي او، هم از حيث قالب و هم از حيث محتوا، غني و درخور تأمل باشد. او نويسندهاي فرمگرا و در نظيرهسازي از منابع غني ادبيات فارسي، فوقالعاده توانا بود. شيوة نگارش صابري، سهل و ممتنع و غيرقابل تقليد بود.
صابري در سال 1345 ازدواج كرد. ثمرة اين ازدواج، يك پسر و يك دختر بود. پسرش آرش در سال 1364، بر اثر يك سانحة اتومبيل درگذشت. درگذشت او كه سال دوم دانشگاه را ميگذراند، بر قلب صابري داغي جانكاه گذاشت، اما باعث نشد كه او از هدفش كه شاديآفريني و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.
كيومرث صابري توانست با سرمايهگذاري روي جوانان، نسل آيندة طنز كشور را تربيت كند. او بيشك تأثيرگذارترين طنزنويس كشور بر ديدگاههاي طنز است.
طنز گلآقايي، آميزهاي است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدين، ايجاز، رندي حافظانه، اميدبخشي و شاديآفريني.
شخصيت گلآقا در دو كلمه حرف حساب شخصيتي بود دانا به امور، يك دنده، مستبد، جدي و مدير كه هميشه حرف اول را ميزد و گوشش به حرف هيچكس بدهكار نبود. عينك و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود.
شاغلام ـ آبدارچي گلآقا ـ نمايندة قشر عامي و آسيبپذير بود كه با بياني عوامانه و بدون تحليل، سياستهاي داخلي و خارجي دولت را زير سؤال ميبرد و عجيب است كه هميشه توي خال ميزد! گلآقا تجاهل ميكرد ولي شاغلام فطرتاً عوام بود و به همين علت، مدام مورد تنبيه شخص گلآقا قرار ميگرفت. عصا بر كله شكانيدن، دود دادن سبيل، كشيدن و پيچاندن گوش، يك لنگ پا كنار در ايستادن، دست به ديوارة سماور چسباندن و... از بلاهايي است كه گلآقا در هنگام ناراحتي، بر سر شاغلام ميآورد.
ممصادق نمايندة مردم كوچه و بازار بود. او هرازچندگاهي به گلآقا نامه مينوشت و با بيان مشكلات وانتقاداتش از گلآقا رهنمود ميخواست. كمينه ـ عيال ممصادق ـ سخنگوي زنان در دو كلمه حرف حساب بود. او نيز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضي مسائل مربوط به زنان يا فراتر از آن انتقاد ميكرد.
مشرجب پيرمردي دهاتي و كلاهنمدي بود كه تا پيش از خلق شاغلام در ستون دو كلمه حرف حساب، شخصيت مطرحي بود. بعدها نقش او در مجلة گلآقا ـ و نيز در ستون دو كلمه حرف حساب در اطلاعات ـ كمرنگ شد و به تدريج حذف گرديد.
غضنفر بيسواد مسؤول روابط عمومي گلآقا بود. او بيذوقترين عضو آبدارخانة شاغلام بود و به همين جهت، كارهاي اجرايي را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهاي شاغلام و گلآقا ميشد يا خودش چيزهايي مينوشت ولي اين كاره نبود!
صابري خالق اين جمع دوستداشتني بود و از دهان اين افراد، مشكلات و انتقادات جمعيت شصت ميليوني كشورش را بيان ميكرد.
شخصيت جدي و معنوي كيومرث صابري، به مراتب از شخصيت طنز او والاتر و درخور ستايشتر بود. كمكهاي او به مطبوعات، مدارس، افراد بيبضاعت، آسايشگاههاي معلولين و سالمندان، بيماران كليوي و تالاسمي، آوارگان عراقي، ستمديدگان بوسني و هرزگوين و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.
آثاري كه تابهحال از صابري منتشر شده، عبارتند از:
1ـ برداشتي از فرمان حضرت علي (ع) به مالك اشتر (1357)
2ـ تحليل داستان ضحاك و كاوه آهنگر
3ـ مكاتبات شهيد رجايي و بنيصدر
4ـ اولين استيضاح در جمهوري اسلامي ايران
5ـ ديدار از شوروي
6ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد اول)
7ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد دوم)
8ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد سوم)
9ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد چهارم)
صابري در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سيزدهمين سال انتشار هفتهنامة گلآقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وي كه علت اين توقف ناگهاني را دلايل شخصي ذكر كرد، تا آخرين لحظه روزة سكوت خود را در اينباره نگشود.
گلآقاي ملت ايران سرانجام در صبح روز جمعه يازدهم ارديبهشت ماه 1383 پس از طي يك دوره بيماري به ملكوت اعلي پيوست.
روحش شاد كه هميشه مردمان را شاد ميخواست.
محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سير دريا ( رود سيحون ) بود. در سال 259 ه متولد شد ، پدرش از سرداران سپاه سامانيان و از نژاد ايرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . " ابن النديم " که معاصر آن فيلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره يی ندارد ، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن به ترک بودن فارابی تصريح شده است.
فارابی از ماوراء النهر به قصد تحصيل علوم به بغداد رفت و در محضر " ابو بشر متی بن يونس القنائی " ، استاد بزرگ منطق و حکمت حاضر شد و سپس از استادی "يوحنا نام " منسوب به شهر حران، که از تربيت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت ، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد ، پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت .
اهميت فارابی بيشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقيات معلم اول است، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترين وجه به مسلمين شناسانده شد. او را تالی معلم اول يعنی ارسطو دانسته و "المعلم الثانی" لقب داده اند . اما فعاليت علمی او در اين حد نماند بلکه خود نيز آثار مهمی ابداع کرد که بخش بزرگی از آن در دست و بسياری تاکنون طبع و به زبانهای مختلف ترجمه شده که از آنجمله می توان به : " رسالة فی مبادی آرا اهل المدينة الفاضلة " حاوی نظريه فارابی در اخلاق است و " الجمع بين رايی الحکيمين افلاطون الالهی و ارسطو " را نام برد که فارابی در آن کوشيده است تا اصول عقايد افلاطون و ارسطو را با هم وفق دهد ، اغراض ما بعد الطبيعة که شرح و تحرير روشنی است از کتاب " الحروف " ارسطو در ما بعد الطبيعة ، " فصوص الحکم " ، " عيون المسائل " ، " احصاء العلوم " و چندين کتاب و رساله ديگر . به فارابی اشعاری را به فارسی نسبت داده اند که اين رباعی از جمله آنهاست :
اسرار وجود خام و ناپخته بماند و آن گوهر بس شريف ناسفته بماند
هر کس به دليل عقل چيزی گفتست آن نکته که اصل بود ناگفته بماند
کتاب فارابی در علم موسيقی همواره به عنوان مهمترين کتاب ديرين فن محسوب می شود ، اين کتاب چند بار به طبع رسيده و ترجمه يی از آن نيز به زبان فرانسوی منتشر شده است.
فارابی مانند همه دانشمندانی که در تمدن اسلامی عنوان فيلسوف داشته اند در اغلب علوم زمان خود صاحب تصانيفی بوده است . اطلاعات وی در رياضيات و موسيقی خوب ولی در طب و طبيعيات متوسط بوده است . روش فلسفی او را بايد در حقيقت يک روش نو افلاطونی اسلامی ناميد.
اثر فارابی در حکمای بعد از او بسيار بوده چنانکه هرگاه سخن از حکمت مشاء يا به طور اعم فلسفه در تمدن اسلامی به ميان آمده است او و ابن سينا به عنوان دو فرد شاخص از ميان مسلمين و در کنار هم و همراه افلاطون و ارسطو ذکر شده اند.