كتاب خواندن يك انتخاب است، نسخه نيست كه براي كسي بپيچي و بگويي اين را بخوان و آن يكي را نه. اما بعضي از كتابها هستند كه اصلاً خود كتاب هستند، يعني هر طرفي از ادبيات كه بروي بالاخره گذرت به سمت و سوي اين كتابها ميافتد و يك جايي ميبيني كه نخواندنشان تو را لنگ ميگذارد. كتابهاي زيادي را خواندهام كه با آنها ماجراهاي شخصي پيدا كردهام يعني فكر كردهام كه اگر اين كتاب را نخوانده بودم هيچ وقت نويسنده خوبي نميشدم، يكي از اين كتابها و نويسندگانش هم رمان «گرسنه» نوشته «كنوت هامسون» بود. كتابي كه حالا بايد بگويم: «اين كتاب زندگي پل استر نويسنده است.» اما قبل از رسيدن به اين كتاب، كتابهاي بسياري هستند، كتابهايي كه به هر دوست، نويسنده جوان و آدمي كه در زندگياش مطالعه كردن نقشي اساسي دارد توصيه ميكنم . اين كتابها عبارتند از:
دن كيشوت
بيهيچ اغراقي نيمي از لذت ادبيات در اين كتاب شگفتانگيز خلاصه شده است و حداقل براي من بعد از كتاب مقدس هيچ كتاب كلاسيك ديگري اينچنين بار ادبي به همراه نداشته است. سروانتس خداي روزگار خودش در عالم ادبيات بود، هنوز هم به تمام نويسندگان جوان توصيه ميكنم قبل از نوشتن هر داستان جديدي اول سراغ دن كيشوت بروند. يادتان نرود كه سروانتس در 58 سالگي دن كيشوت را منتشر كرد و شما هر قدر اين حاصل عمر را زودتر بخوانيد، برندهتر هستيد.
جنگ و صلح
ادبيات روسيه هر طرفش، هر دورهاش غولي دارد كه داستانهايش با زندگيات بازي ميكند. هر چند از چخوف بسيار آموختهام، اما اولين پيشنهادم به كساني كه ميخواهند ادبيات را عميقاً بشناسند اين است كه اول از همه سراغ تولستوي بروند. شخصاً هيچ وقت براي خود تولستوي ارزشي قائل نبودم براي اينكه قضاوت كردن درباره شخصت پيچيدهاش براي من كار آساني نبود.
موبي ديك
هرمان ملويل به نظرم مرد زمانه خودش نبود، او خيلي زود به دنيا آمد و در رمان «موبي ديك» ميتوان اين مساله را بهتر ديد و درك كرد. هرمان ملويل اولين نويسنده امريكايي است كه بايد او را با نامهاي بزرگ ادبيات دنيا در يك ليست قرار داد. داستان جان كندنهاي يك ناخدا براي شكار يك وال سفيدرنگ، همان جنگي است كه هنوز هم ادامه دارد؛ زور زدن آدمي براي برنده بودن بر طبيعت و محيط زيست و اينكه نقش جاهطلبي آدمها چقدر در از بين بردن طبيعت و جهان هستي پررنگ است.
جنايت و مكافات
داستايوفسكي را نميتوان در همين يك رمان خلاصه كرد و از او گذشت. او نويسنده محبوب من در ادبيات روسيه است، از ابله تا شياطين هر كدامش لذتي بياندازه به من بخشيدهاند. راسكولنيكف را آنقدر در قهرمانهاي او دوست داشتهام كه خيليها ميگويند گاهي وقتها شبيهاش را در داستانهايم پيدا ميكنند. انگيزههاي پيچيده و شوريدگي راسكولنيكف شگفتانگيز است. اين رمان در واقع نام داستايوفسكي و آوازهاش را به بيرون از مرزهاي روسيه رساند.
در جستوجوي زمان ازدسترفته
نگاه كردن به اين رمان قطور دلهره ميآورد، اما ترسي ندارد، كافي است شروع كنيد و بعد خود مارسل پروست چنان شما را پيش ميبرد كه حيرت ميكنيد. در جستوجوي زمان ازدسترفته رماني است متفاوت كه همه چيز در آن به شيوه خود پروست روايت ميشود. پروست خودش در جايي گفته بود:«رمان من شايد به گستردگي هزار و يك شب باشد، اما يك جور ديگر به شيوه خود من. شايد دليل اين ماجرا شيفتگي است كه من نسبت به هزار و يك شب داشتم و دلم ميخواست اثري شبيه به آن را خلق كنم.»
اوليس
«اوليس» رماني است كه خيليها پس ميزنند، ميترسند و از گوشه و كنار نگاهي به آن مياندازند. اما اين نويسنده ايرلندي را بايد سرآمد خلق يك شاهكار مدرن دانست. سفر به دوبلين را فقط بايد وقتي در برنامهتان بگذاريد كه اين كتاب را خواندهايد. جيمز جويس مرد بزرگ ادبيات اروپا براي من است. البته بايد مقاله «جيام استوارت» درباره اين كتاب را هم بخوانيد.
داغ ننگ
«داغ ننگ» مشهورترين رمان ناتانيل هاثورن امريكايي است. رماني كه هرگز آنقدر كه بايد ديده نشد. هستر پرين يكي از محبوبترين قهرمانهاي زندگي من است. ناتانيل هاثورن زني را خلق ميكند كه ادبيات تا آن روزگار نمونهاش را چندان نداشته است. هستر پرين زني است كه شوهرش سالها پيش به سفر رفته و هرگز برنگشته است. در عين حال آرتور ديمز ديل كشيش را هم در اين رمان از دست ندهيد.
قصر
فرانتس كافكا خود خودش است و قصر معتبرترين رمان اوست. «كا» و ورودش به يك دهكده غريب و مبهم فضايي عجيب را پيشروي خواننده ميگذارد. قصر جاي عجيبي است. اين جامعه سياستزده هر روز پيچيدهتر و پيچيدهتر ميشود. قصر را نبايد يك بار خواند، هر بار كه سراغش برويد جزييات تازهاي را در آن كشف ميكنيد.
مالون ميميرد
مالون روي تخت دراز كشيده و منتظر مرگ است و بكت استاد خلق روايت اين لحظه است. مالون در تمام طول مدتي كه در انتظار مرگ دراز كشيده دفترچهاي دمدستاش دارد كه يادداشتهايي در آن مينويسد. او روي تخت دراز كشيده، غذايش را برميدارد و ميخورد و ميگويد قطبهاي زندگي همينهاست؛ بشقاب غذا و لگن دستشويي. به همه دوستانم توصيه ميكنم «در انتظار گودو» و «مالون ميميرد» را از اين مرد بزرگ از دست ندهد.
تريستام شندي
لارنس استرن را ميپرستم. او نويسنده غريبي بود. آدمهاي عجيب از هر طيفي او را دوست دارند. كارل ماركس شيفته اين كتاب بود. تريستام شندي را بايد درك كرد البته درك او به اين آساني نيست.
مانی فراهانی
http://sharghnewspaper.ir/Released/89-08-22/391.htm
http://sharghnewspaper.ir/Released/89-08-22/12.pdf