در مورد شهر خودتون هر چی اطلاعات دارین بذارید
این اولیش
تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی با مساحت حدود ۱۲۰۰ کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۱۴۶۰۰۰۰ (براورد سال ۲۰۰۶) است که از نظر جمعیت چهارمین (پس از تهران، مشهد و اصفهان (منبع)) و از نظر وسعت سومین شهر ایران است. تبریز از دیرباز تأثیر زیادی در زمینههای مختلف از جمله سیاسی و اقتصادی داشته است. تبریز اولین پایتخت ایران در زمان صفویان و شهر ولیعهد نشین دودمان قاجار بود.
تاریخ
با کشفیات اخیر در محوطه مسجد کبود قدمت تبریز تا 4500 سال برآورد میشود. در سده چهارم هجری یاقوت حموی تبریز را مشهورترین شهر آذربایجان میخواند.
ابن حوقل در367 و ابن مسکویه در 421 و ناصر خسرو در 438 تبریز را بزرگترین و آباد ترین شهر آذربایجان میخوانند.
در سال 618 لشگر مغول به پشت دروازههای تبریز میرسند، اما تدبیر بزرگان شهر تبریز را از حمله مغولان مصون نگه میدارد و مردم تبریز با بذل مال شهر را از کشتار و ویرانی رها میسازند. این اتفاق سه بار تکرار میشود و در هر سه بار مردم متمول تبریز همان روش را به کار میبندند تا این که در سال 638 هجری قمری مغولها به سراسر آذربایجان چیره میشوند.برخی از ایلخانان مغول تبریز را پایتخت خود قرار میدهند که در زمان غازان خان تبریز شکوه ویژهای مییابد. یکی از اثرهای معماری این دوره، شنب غازان خان تبریز با ابهت تاریخی اش چشمها را خیره میسازد، خواجه رشیدالدین فضلالله وزیر ایلخانان ربع رشیدی را بنیاد مینهد که در زمان خود عظیمترین مرکز علمی و فرهنگی به شمار میرود و از آن همه مجد و عظمت اینک ویرانههای از برجهای ربع رشیدی در میان محلهای باقی مانده است. در رویداد نهضت تنباکو شهر تبریز چون بسیاری دیگر از شهرهای ایران نقش ارزندهای را ایفا کرد. تبریز در جنبش مشروطه نقشی مهم داشت و دلیری و فداکاری کسانی چون ستار خان سردار ملی، باقر خان سالار ملی، ثقهالاسلام، شیخ محمد خیابانی، علی مسیو، حسینخان باغبان به پیروزی جنبش و گرفتن مشروطه منجر شد.
در 1324 فرقه دموکرات آذربایجان با حمایت شوروی سعی در برپائی حکومتی مستقل از دولت مرکزی ایران کرد و تبریز مرکز فعالیت این گروه بود.ولی با بیرون رفتن نیروهای شوروی فرقه نیز با شکست سختی روبرو شد.
تبریز در نهضت ملی نفت نیز یکی از ارکان حرکتهای آن زمان در سراسر کشور به شمار میرفت.
در 15 خرداد سال 1342 نیز بازاریان تبریز با بستن بازار و خطیبان تبریز با ایراد سخنرانیهای مهم و پخش شب نامهها شرکت داشتند.
در 29 بهمن سال 56 نیز مردم تبریز چون بسیاری دیگر از شهرهای کشور بر رژیم شاهنشاهی شوریدند.
زبان
زبان گفتاری مردم تبریز همانند بیشتر شهرهای نواحی آذربایجان، ترکی آذربایجانی میباشد.
مکانهای تاریخی
• ارگ تبریز
• ربع رشیدی
• برج آتشنشانی
• بازار تبریز
• بنای شهرداری تبریز
• بنای ائلگلی (شاه گلی)
• موزه مشروطیت
• موزه آذربایجان
• دبیرستان فردوسی تبریز
• مسجد جامع تبریز
• مسجد کبود
• مقبره الشعرا
اولین ها در تاریخ ایران
تبریز به شهر اولینها معروف است. اولین چاپخانه، اولین خیابانی که در ایران دارای برق شد، اولین پستخانه و اولین خط انتقال پست و ...
چاپ و چاپخانه
یحیی آرین پور در اثر خود «از صبا نا نیما» جلد اول مینویسد: اولین چاپخانه سربی را میرزا زین العابدین از روسیه به تبریز آورده و این چاپخانه در سال 1332 هجری قمری دو سه سال پیش از برگشت میرزا صالح شیرازی به تبریز به کار افتاده بود.
بعد از دایر شدن چاپخانه سربی در تبریز، اولین روزنامه شهرستانهای ایران نیز در تبریز منتشر میشود. یحیی آرین پور در همان مأخذ تحت عنوان "جراید شهرستانها" مینویسد: تا آنجایی که اطلاع داریم قدیمیترین روزنامهای که بعد وقایع اتفاقیه در ایران و برای نخستین بار در شهرستانها دایر شد روزنامهای است به نام «روزنامه ملتی» که در تبریز منتشر گردید و خبری از آن در شمارههای سال 1275 هجری قمری وقایع اتفاقیه دیده میشود.
مدرسه
نخستین مدرسه نوین ایران نیز در تبریز بنیاد نهاده شد. کسروی در جلد اول "تاریخ مشروطه مینویسد: حاجی میرزا حسن... رشدیه در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستانها را دید و شیوه آموزگار آنها را یاد گرفت و چون به تبریز بازگشت، بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد، و در سال1267 بود که به این کار پرداخت... به جلو ایشان پیش تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوینی (شیوهای که امروز هست) آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت و در آمدن و رفتن برده گذاشت و پس از همه تابلویی که نام «مدرسه رشدیه» به روی آن نوشته بود بالای در زد.
کودکستان و مدرسه کر و لالها
نخستین کودکستان و نخستین مدرسه کر و لالهای ایران نیز در تبریز بنیاد گذاشته شد. جبار باغچهبان که سیمای آشنای مردم ایران است آموزگار ارجمند و مبتکر شایسته بود که ابتدا در تبریز کودکستان را تحت عنوان "باغچه اطفال دایر کرد و به همان خاطر خود را باغچهبان نامید. آقای سرداری نیا در «مشاهیر آذربایجان» در شرح زندگانی جبار باغچهبان مینویسد:
مدرسه کر و لالها را جبار باغچهبان در سال 1303خ با وجود مخالفتهای زیاد از جمله رییس فرهنگ وقت دکتر محسنی در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچه اطفال باغچهبان در کوچه انجمن در ساختمان معروف به عمارت انجمن تأسیس شد.
آقای سرداری نیا در ادامه میافزاید: جبار باغچهبان اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است. او از سال 1307 خورشیدی علیرغم دشواریهای وسیع چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای ویژه کودکان را با نقاشیهایی که خود میکشید آغاز کرد. یکی از کتابهای وی با عنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده و شورای جهانی کتاب کودک آن را به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد.
برای مطالعه بیشتر: وبگاه باغچهبان
ادبیات نوین
تبریز در عرصه ادبیات نوین نیز پیشگام بوده است. میرزا عبدالرحیم طالبوف و میرزا زینالعابدین مراغهای در نثر و داستان نویسی و میرزا جعفر خامنهای در شعر نخستین کسان بودند که تحول شگرفی را موجب شدند.
سکه ماشینی
از سال 1306 هجری قمری ضرابخانه ماشینی به طور رسمی در ایران برقرار و تمام ضرابخانههای شهرهای معتبر برچیده شد. فکر ایجاد چنین ضرابخانه، سالها قبل از این تاریخ، یعنی به سال 1222 هجری قمری در زمان ولیعهدی عباسمیرزا نایبالسلطنه در تبریز مورد توجه بوده و اقدام به تهیه مسکوک رسمی یا چرخی گردیده ولی به علت گرانی هزینه در حدود 200 قطعه سکه سیمین تهیه و ضرابخانه تعطیل شد.
اتاق تجارت
نخستین اتاق بازرگانی ایران نیز در تبریز بنیاد نهاده شده است. تاریخ تأسیس اتاق تجارت در تبریز به سال 1285 هجری خورشیدی بر میگردد و اولین اتاق تجارت در سطح کشور بوده است. اتاق تجارت تهران بعد از اتاق تجارت تبریز بنیاد یافته است.
شهربانی
اولین نظمیه یا شهربانی به مفهوم امروزی توسط انجمن ایالتی آذربایجان در سال 1325 هجری قمری در تبریز به وجود آمد. اجلالالملک که نماینده انجمن ایالتی آذربایجان بود به سمت نخستین رییس شهربانی انتخاب شد. از جمله کارهای این سازمان انتشار نشریهای بود که به نام «نظمیه تبریز» منتشر شد.
شهرداری
شهرداری تبریز نخستین شهرداری، یا به اصطلاح آن روز بلدیه، بود که در ایران بنیاد یافت. پس از صدور فرمان مشروطیت که انجمن ایالتی آذربایجان در تبریز تشکیل شد، از جمله اقدامات بس مترقی و مهمی تأسیس ادارات جدید و مؤسسات نوین بود که بلدیه تبریز از جمله آن نهادها ست...
دانشگاههای تبریز
نخستین دانشگاه در تبریز در خرداد ماه 1325 در زمان حکومت فرقه دموکرات بنام "آذربایجان اونیورسیتهسی" تأسیس شد اما پس از سقوط آن حکومت و تحولات بعدی فعالیت آن عملا متوقف شد. مدتی بعد دانشگاه تبریز فعالیت را از سر گرفت. این دانشگاه در آغاز با دو دانشکده ادبیات و پزشکی شروع به کار نمود و با گذشت زمان دانشکدهها، آزمایشگاهها، کارگاهها، آموزشکدههای آن یکی پس از دیگری تأسیس شدند.
دانشگاه تبریز بعدها به دو دانشگاه یعنی تبریز و علوم پزشکی تبریز تقسیم شد. این دانشگاه در حال حاضر با بیش از 11 هزار نفر دانشجو و حدود 500 نفر هیأت علمی، 200 آزمایشگاه تخصصی و عمومی که برخی در دنیا و برخی خاورمیانه منحصر به فرد هستند، موزه تاریخ و فرهنگ، حوزه جانورشناس، حوزه زمینشناسی، مرکز پردازش تصاویر ماهوارهای و مراکز و موسسات تحقیقاتی و پژوهشی، محیط آموزشی و دانشگاهی بزرگی را در کشور فراهم نموده است.
دانشگاه هنر اسلامی، تربیت معلم آذربایجان، صنعتی سهند، دانشگاه آزاد اسلامی تبریز و سایر دانشگاهها و موسسات آموزش عالی نیز در تبریز فعالیت دارند.
روزنامههای تبریز
• روزنامه مهد آزادی
• روزنامه فجر آذربایجان
• روزنامه صاحب
• روزنامه امین
• روزنامه عصر آزادی
هفتهنامهها
• هفتهنامه شمس تبریزی
• هفتهنامه ارک
• هفتهنامه پیام نور
• هفتهنامه کار و نیرو
• هفتهنامه احرار
• هفتهنامه آذر پیام
• هفتهنامه ندای آذربایجان
• هفتهنامه ارمغان سلامت
• هفتهنامه آذربایجان
• هفتهنامه میثاق
• هفتهنامه صحیفه
• هفتهنامه علم روز
سالنهای نمایش تبریز
به گفتهای اولین سالن تئاتر ایران در تبریز ساخته شده است. در حال حاضر تبریز دارای 3 سالن تئاتر و 7 سالن سینما و سالنهای سخنرانی متعدد است که مربوط به تشکیلاتهای مختلف از قبیل دانشگاهها ، برق منطقه ای، آموزش و پرورش، پتروشیمی و ... میباشد.
تبریز شهری است که بعد از تهران بیشترین نمایشگاهها در آن برگزار میشود و به شهر نمایشگاهی ملقب شده است.
کتابخانههای تبریز
علاوه بر کتابخانههای معتبر دانشگاهها، دانشکدهها و مراکز علمی پژوهشی و تشکیلات عدیده در تبریز کتابخانه عمومی در ساعات معین آماده ارائه خدمات به اهل ذوق و فرهنگ و اندیشه میباشد. شایان ذکر است استان آذربایجان شرقی دارای 62 کتابخانه است که کتابخانههای بعضی از شهرها از جمله ممقان از لحاظ بنا و خزانه قابل تأمل و تقدیر است. بزرگترین کتابخانه عمومی ایران بعد از کتابخانه مجلس در این شهر قرار دارد.
فرودگاه بین المللی تبریز
وجود فرودگاه بین المللی تبریز باعث گردیده که از شهر تبریز بتوان به کشورهای دیگر مسافرت کرد. پروازهای تبریز-استانبول و تبریز-دبی و تبریز-دمشق و پروازهای داخلی به صورت هفتگی و روزانه از این فرودگاه به شهرهای تهران، مشهد، ماهشهر و جزیره کیش و عسلویه انجام میگیرد. شرکتهای هواپیمایی ایران ایر و ترکیش ایرویز و کیش ایر و ارم ایر و آسمان به این فرودگاه پرواز دارند. این فرودگاه دارای ترمینال بین المللی، تسهیلات گمرک، قرنطینه، رستوران و سالن غذاخوری به علاوه یک ساختمان مخصوص سرویس پذیرایی هواپیمایی ملی و ساختمان هواشناسی و موتور خانه نیز در آن بنا شده است.
راه آهن تبریز
خط راه آهن تبریز به خارج از کشور به خط تبریز نخجوان منحصر میشود که در این مسیر مسافرین جلفا را نیز میپذیرد و از خطوط داخلی قطار تبریز میتوان به تبریز-سلماس، تبریز-مشهد و تبریز-تهران اشاره کرد.
هتلهای تبریز
امروزه تبریز دارای 12 هتل و سرا های متعدد است.
• هتل پارس ائلگلی 5 ستاره (واقع در پارک ائل گلی)
• هتل تبریز 4 ستاره (خیابان امام نرسیده به میدان دانشگاه)
• هتل دریا (خیابان راهآهن روبروی بیمارستان بابک)
• هتل آذربایجان (خیابان شریعتی شمالی)
• هتل سینا (میدان باغ گلستان)
• هتل قدس (درب گجیل)
• هتل مرمر (دروازه تهران)
• هتل ایران (خیابان راهآهن، جنب هتل دریا)
• هتل ارک (چهارراه شریعتی کوچه ارک)
• هتل مروارید (میدان گلستان)
• هتل پارک (خیابان امام)
• هتل نگین (ترمینال)
مراکز اقامت در دست احداث
• هتل شهریار (75%)
• هتل ستاره ائل گلی (70%)
• هتل یک ستاره چیچک (30%)
• هتل آپارتمان شرکت تبریز پونه (75%).
سوغاتی ها
آجیل، ریس، نوقا، قورابیه، کفش، فرش دست باف، صنایع دستی، پنیر لیقوان، خیار شور باسمنج و ...
میوه ها
انوع انگور ها ، گیلاس، آلبا لو، گلابی، هلو،سیب، آلوچه، توت سفید، شاه توت، زالزالک از جمله میوه های که از قدیم در تبریز بوده است اگر چه امروزه میوههای دیگری نیز در این منطقه به ثمر میرسد.
غذاهای سنتی تبریز
انواع آش، کوفته تبریزی، چلوکباب، دلمه برگ و ...
صنایع
تبریز قلب شمال غرب ایران، از دیر باز مهد صنعت و تجارت بوده و هست. در زمینه صنعت، شهرک صنعتی غرب تبریز، مجتمع عظیم پتر شیمی، کارخانجات عظیم ماشین سازی، تراکتور سازی، ایدم، موتوپن، بلبرینگسازی، پیستونسازی، صانع، مرکز تحقیقات صنایع سنگین، آذربنیاد، صنایع نساجی تبریز و ... را در بر دارد.
شهرک صنعتی شهید رجایی، شهرک صنعتی شهید سلیمی، چرم شهر و ... از جمله شهرکهای صنعتی متعدد تبریز و پیرامون آن میباشند که مراکز صنعتی کوچک متعددی را در بطن خود جای داده اند. کارخانجات عظیم کبریت این شهر از شهرت دیرینهای برخوردار است. در زمینه صنایع غذایی و شکلات و غیره نیز صاحبان صنایع شکلات تبریز حرف نخست را میزنند.
در زمینه صنعتی دیرینه فرش، فرش تبریز همواره شهرت جهاتی خویش را حفظ کرده است. صادرات فرش تبریز یکی از منابع قابل توجه ارزی به شمار میآید.
بازار تبریز نقش مؤثری در تجارت منطقه ایفا میکند. نخبگان تجارت این شهر از ارکان بازرگانان منطقه بشمار میآیند.
«استاد میرزا طاهر خوشنویس» و «استاد حاج حسن هریسی» از قرآن نویسان شهیر معاصر از این شهر بوده اند
شهرهای استان آذربایجان شرقی
اهر
ارسباران و مرکز آن اهر ، دژ قوم ماد و رودخانهٔ ارس مرز دولت ماد بود. اهر از شهرهاى قديمى آذربايجان است. اين شهر قبل از اسلام اوزانلار نام داشت و به نام ميمد نيز مشهور بود. بعد از ظهور اسلام به نام اهر يا اهريچ خوانده شد که حاکمنشين قرهداغ بود. در سال ۲۳ هجرى قمرى در زمان خليفه دوم ، قواى اسلام به فرماندهى بکر بن عبداللّه به اين منطقه دست يافتند. در زمان خلافت عباسيان از سال ۲۰۰ تا ۲۲۲ هجرى قمرى بابک خرمدين در آذربايجان بر عليه خليفهٔ عباسى (معتصم ستمگر) قيام کرد و قريب به ۲۰ سال در مقابل سپاهيان خليفه مقاومت نمود و حماسهها آفريد. او بزرگترين سرداران عرب و سپاهيانش را که بيش از ۲۵۰ هزار نفر بودند نابود کرد.
در زمان حکومت شهرياران گمنام (کنگريان ، جستانيان ، آل مسافر ، رواديان) شهر اهر در رديف سرزمين قهرمانان استقلال طلب ايران بود. پس از حکومت سلجوقيان و خوارزمشاهيان ، در زمان اتابکان ، شهرستان اهر مرکز حکومت اولاد جهان پهلوان ، اتابک آذربايجان بود و تعدادى از آنان به نام مالک اهر در ارسباران حکومت کردند. در زمان حکومت صفويه جنگ سختى بين مردم اهر و ايل بايبوردلو با قشون عثمانى در محل معروف به قانلىگول در جنوب اهر اتفاق افتاد. در دورهٔ قاجاريه و جنگهاى ايران و روس شهر اهر مرکز فرماندهى عباس ميرزا نايبالسلطنه بود. در سال ۱۲۲۸ هجرى قمرى ، زمان وقوع جنگهاى اصلاندوز ، سرجان ماکدونالد سفير انگلستان در ايران به اتفاق ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى ، در اهر به حضور فتحعلىشاه قاجار رسيد. در بيمارى وباى وحشتناک تبريز به سال ۱۲۲۸ قمرى که عدهٔ بىشمارى تلف شدند ، محمدشاه مدتى در اهر اقامت داشت و به امور آذربايجان رسيدگى مىکرد.
مظفرالدين شاه قاجار در سفرى به ارسباران بعضى مناظر طبيعى اروپا را با نقاط دلانگيز اين منطقه مقايسه کرده است. در سال ۱۲۴۰ هجرى قمرى سپاه ژنرال مدداف روسى با استفاده از غفلت حکام ارسباران ، از ارس عبور کرد و اهر را گرفت. ولى بعد از مدتى عقبنشينى کرد و به قفقاز برگشت. در دورهٔ دوم جنگهاى ايران و روس (۴۳-۱۲۴۱ هـ.ق) که ژنرال پاسکويچ روسى تبريز را در تصرف داشت ، ژنرال گراف سوخان براى تصرف اهر و اردبيل به اين منطقه آمد و شهرها و روستاهاى مسير راه را تصرف و به آزار و اذيت مردم بىدفاع پرداخت. رضاخان در اوايل حکومت خود مسافرتى به ارسباران کرد و در گردنهٔ مشک عنبر ، دستور داد تا اسم قرهداغ را مشکبار بنامند که عملى نشد. آنچه در تاريخ معاصر آذربايجان معروف و مهم است قيام مردم تبريز به رهبرى ستارخان (سردار ملي) در انقلاب مشروطيت است. او اهل ارسباران بود و به نام ستاره قرهداغى معروف است.
بستانآباد
شهرستان بستانآباد در محل شهر باستانى و گمشده اوجان ، بنا شده است. نام اوجان از قرن ششم به بعد در اکثر سفرنامهها و کتابهاى تاريخى آمده است. ياقوت حموى مىنويسد : «اوجان شهرکى است در آذربايجان و با تبريز ده فرسخ فاصله دارد. در راه رى واقع شده بازار و بارو دارد و خرابى در آن راه يافته است.» حمداللّه مستوفى در نزههالقلوب مىنويسد : «آن را بيژن بن گيو بن گودرز ساخت. غازانخان تجديد عمارتش کرد. از سنگ و گچ بارو کشيد و شهر اسلام خواند و دارالملک ساخت. هوايش سرد و آبش از کوه سهند جارى است حاصلش غله و بقولات بود. ميوه اوجان از اقليم چهارم است ، از توابع ناحيت مهرانرود شمردهاند. مردمش سفيد چهره و شافعى مذهباند». خواجه رشيدالدين فضلاللّه همدانى در تاريخ مبارک غازانى همه جا اوجان را شهر اسلام خوانده و دربارهٔ جشن بزرگ غازان خان در اوجان شرح جالبى آورده است.
بعد از غازانخان نيز اين شهر همچنان آباد ماند و پايتخت ييلاقى بود و مراتع اطراف رودخانهٔ اوجان اقامتگاه تابستانى اردو شمرده مىشد. در کتاب حبيبالسير غياثالدين بن همام الدين الحسينى معروف به خواند مير آمده است : «در سالهاى بين ۷۴۰ تا ۸۰۶ هجرى قمرى ، حوادث مهمى در اوجان روى داد تا اين که امير تيمور هنگام عزيمت به تبريز چند روز در قصر غازانى اوجان به استراحت پرداخت و علما و سادات و عرفاى تبريز در مجالس مباحثه در حضور وى شرکت کردند.» در ۸۲۳ هجرى قمرى قرهيوسف ترکمان ، در اوجان از دنيا رفت. در ۸۳۹ هجرى قمرى فرمانروايى آذربايجان از طرف شاهرخ به امير جهانشاه در اوجان واگذار شد. فرمانروايان ترکمانان و صفويه مدتها در قصر غازانى در اوجان مجالس عيش و نوش داشتند ، اما در روزگار فرمانروايان بعدى آذربايجان ، حوادث و جنگهاى خونين متعددى اوجان را در معرض انهدام و ويرانى قرار داد که امروزه از آن همه آبادانى و زيبايى فقط يک رودخانه و يک دهستان به نام اوجان در جغرافياى آذربايجان باقى مانده است.
بناب
بناب به معناى سرزمينى است که ريشهاش در آب و يا نزديک آب است. اين شهر قبل از حملهٔ مغول بسيار آباد و پر رونق بود. در گورستانهاى منطقهٔ قرهقشون ، در ارتفاعات جنوبى آن ، آثارى مربوط به قرنهاى هشتم و نهم هجرى به دست آمده است. آثار و بقاياى بناهاى تاريخى نشانگر آبادانى آن در دورهٔ صفويه است. با وجود اين که بناب از شهرهاى مهم آذربايجان است از نقطهنظر اقتصادى ، سياسى و تاريخى پيوسته تحت تأثير مراغه بوده است.
تبريز
تبريز يکى از قديمىترين مناطق ايران است و مجموعهٔ آثار تاريخى و نشانههاى باستانشناختى که از محلهاى مختلف آن در نتيجه حفارىهاى مجاز و غيرمجاز به دست آمده است دلالت بر ديرينگى و قدمت تاريخى اين شهر دارد. اين قدمت ، مباحثات و مشاجرات متعددى بين مورخين و محققين برانگيخته است و هنوز هم اطلاعات جامع و مستندى در مورد قدمت ، وجه تسميه و چگونگى پيدايش اين منطقه در دست نيست و کماکان نظرات متفاوتى در اين موارد مطرح است. قديمىترين مطلب مربوط به شهر تبريز در کتيبهٔ سارگن دوم پادشاه آشور (۷۲۲-۷۵۰ ق.م) آمده است که آن را شهرى بزرگ و آباد و داراى باروى تودرتو وصف کرده است. سارگن در اين کتيبه از شهرى به نام اوشکايا که شايد همان اسکوى امروز است و نيز از دژ و قلعهٔ محکمى به نام تارويى ياد مىکند که به احتمال زياد تبريز است. گذشته از اين ، در يکى از کتيبههاى سناخريب پادشاه آشور (۷۰۵-۶۸۱ ق.م) از شهرى به نام تربيس نام برده شده است که پادشاه مزبور در آنجا معبدى به نام نرکان ساخته بود.
بعضى از مورخين و محققين ، تبريز را همان گابريسى مىدانند که در پنجمين جدول آسيايى بطلميوس اسکندارنى (در نيمه دوم قرن دوم ميلادي) ثبت شده است و اعتقاد دارند که بعدها حرف گ به ت تبديل شده است. بعضى ديگر تروپاى معروف و تبريز را يکى مىپندارند. عدهاى حتى اين شهر را همان سوز يا شوش قديم و عدهاى ديگر آکراتا يا آماتاى ذکر شده در تورات فرض کردهاند. گروهى از جمله کينز انگليسى که در اوايل قرن نوزدهم به تحقيق پيرامون جغرافياى تاريخى آذربايجان پرداخت ، تبريز را کازا يا گنزکه يا گنجک باستان شمردهاند. تاريخ تبريز بعد از اسلام برخلاف تاريخ کهن آن که با حدس و گمان همراه است ، روشن و واضح است. اين شهر در سال ۲۱ هجرى قمرى به وسيله اعراب فتح شد و به دنبال آن قبايلى از اعراب مانند ازدها که از قبايل معروف يمن بودند در اين شهر ماندند و حکومت رواديان را بنيان نهادند. اغلب منابع بعد از اسلام نيز بناى اوليهٔ تبريز را به زبيده خاتون همسر هارونالرشيد نسبت دادهاند ، اما در متون تاريخى قديم مطلبى که دليل صحت اين ادعا باشد ، ديده نشده است و اساساً هيچ جا ذکرى از اين که زبيده زن هارونالرشيد به آذربايجان آمده باشد به ميان نيامده است. از جمله کسانى که معتقدند شهر تبريز به امر زبيده خاتون دختر جعفر پسر منصور عباسى و همسر هارونالرشيد به وجود آمده است ، حمداللّه مستوفى قزوينى است. او در کتاب نزههالقلوب ، تاريخ بناى تبريز را ۱۷۵ هجرى قمرى آورده و اضافه کرده است که باروى تبريز ۶۰۰۰ گام بود و ۱۰ دروازه داشت. آنچه که از مطالعهٔ منابع تاريخى و نتايج پژوهشگران مختلف از جمله نادر ميرزا ، کسروى و جکسن آمريکايى به دست مىآيد اين است که نسبت دادن بناى تبريز به زبيده خاتون نمىتواند صحيح باشد. به طورى که از کتب تاريخ ارمنى نيز برمىآيد ، از چند قرن پيش از اسلام شهر تبريز برپا بوده و عنوان شهر را داشته است.
احتمالاً علت اينکه در فتوحات تازيان نامى از تبريز برده نشده آن است که در آن زمان چندان آباد و صاحب نام نبوده است. پروفسور مينورسکى مؤلف کتاب تاريخ تبريز بر اين عقيده است که تبريز فعلى همان شهر تارماکيس است که در کتيبه سارگن از آن نام برده شده است. سارگن دوم در کتيبه خود از ۲۱ شهر در اين منطقه نام برده است که نشان دهنده رشد شهرسازى در نواحى اطراف درياچهٔ اروميه در هزارهٔ اول پيش از ميلاد است. تعيين تاريخ دقيق پيدايش شهرنشينى در دشتى که تبريز در آن قرار گرفته ، دشوار است. همين قدر مىتوان گفت که شرايط اين دشتِ حاصلخيز به واسطهٔ وجود دو رود آجىچاى و مهران رود ، اقليم معتدل ، موقعيت ارتباطى بسيار مناسب ، وجود منابع زيرزمينى غنى و موقعيت مناسب استراتژيکى آن ، زمينهٔ مساعدى براى تکوين و توسعهٔ زندگيِ شهرى فراهم آورده است. در جريان کاوشهايى که توسط هيئت باستانشناسى انگليسى به رهبرى چارلز بورنى در قار تپه (يانيق تپه) واقع در ۳۰ کيلومترى جنوب غربى تبريز صورت گرفت به خانههاى دايرهاى شکلى برخوردند که از آجر خام و چينه ساخته شدهاند و به اواخر هزارهٔ سوم و اوايل هزارهٔ دوم قبل از ميلاد (اواخر دورهٔ عصر سنگ - مس و اوايل دوران مفرغ) تعلق دارند. در اين خانهها سنگآسيابها ، استخوان حيوانات ، نقشهاى هندسى شکل ، ظروف سفالى مزين به تصاوير پرندگان و حيوانات ، انبارهاى آذوقه و کارگاه نيز کشف شد. از اين کشفيات چنين استنباط مىشود که در آن هنگام در حوالى تبريز فعلى گروهى از مردم به امر پيشهورى اشتغال داشتند که تقسيم کار ، زمينهٔ مساعدى براى ايجاد زندگى شهرى و شهرها پديد آورد. به هر صورت ، قديمىترين سند دال بر وجود تبريز (تارويى - تارماکيس) کتيبهٔ سارگن دوم متعلق به اواخر سدهٔ هشتم قبل از ميلاد است. به احتمال قوى شهر در جريان حملهٔ نيروهاى ويرانگر آشور منهدم شد. تا قرنهاى سوم و چهارم بعد از ميلاد نام و نشانى از آن در بين نيست ، تا آن که مورخان ارمنى از شهرى به نام تاورژ سخن گفتند و قراينى دال به وجود شهرى در محل تبريز کنونى در دوران ساسانى به دست آمد. مىتوان حدس زد که به جاى و يا در جوار شهر ويران شدهٔ تارماکيس و مجموعهٔ دهکدههايى که در آن حدود پراکنده بودهاند و در کتيبهٔ سارگن از آنها سخن رفته است ، شهر ديگرى بنيان نهاده شد و روى به توسعه گذاشت. ولى اين توسعه از لحاظ تاريخى ديرى نپاييد و به هر علتى شهر دوباره راه زوال پيمود. چنان که در اواخر دورهٔ ساسانى و در جريان يورش و فتوحات تازيان و تا نيمه اول قرن دوم هجرى نامى از آن ذکر نشده است. و تبريز نخستين بار به عنوان قلعه آمده است که بعدها به شهرى بزرگ تبديل مىشود.
شهرى که در طى چهارده سده به يکى از شهرهاى معروف آذربايجان و ايران اشتهار يافته است. اين شهر پايتخت چندين سلسلهٔ قدرتمند بود. گاهى در نتيجه پيشامدهاى ناگوار طبيعى و يا تاريخى گرفتار فترت مىشد ، رونق و جمعيت خود را از دست مىداد. تا آن جا که از آن جز ويرانهاى به جا نمىماند و باز زمانى ققنوسوار ، از ميان خاکسترش سر بر مىآورد و رونق و توسعه مىگرفت. در دورهٔ حکومت رواديان تبريز پايتخت آذربايجان شد و به علت موقعيت ممتاز جغرافيايى و نظامى خود بيشتر از ساير شهرها مورد توجه قرار گرفت. در سال ۳۴۰ هجرى قمرى از اتحاد سه گانه تبريز ، اشنو (اسنه ، اسنق) و دهخوارقان مملکت بنى رودينى به وجود آمد که حکام آن قدرت و استقلال کامل داشتند و خلفاى بغداد از دخالت و نفوذ کمى در آن برخوردار بودند. از قرن دهم ميلادى يا قرن سوم هجرى به بعد نام تبريز در رديف شهرهاى بزرگ آذربايجان آمده است که در آن جا همزمان با پيشرفت صنعت و تجارت ، علم و تمدن نيز شکوفا شده است. در سال ۴۲۰ هجرى امير وهسودان فرمانرواى تبريز شد و از سال ۴۴۶ هجرى ، تبريز و آذربايجان تحت سلطهٔ حکومت سلجوقيان قرار گرفت. اهالى تبريز در سال ۶۱۶ هجرى موفق شدند با دادن هداياى قيمتى و پول فراوان ، از هجوم مغولان به شهر و ويرانى آن جلوگيرى کنند. پس از حملهٔ مغول به ايران براى اولين بار شهر تبريز به دستور آباقاخان (۶۸۰-۶۶۳ هجرى قمري) پايتخت رسمى ايلخانان شد. در سال ۶۸۵ هجرى در دوران حاکميت آباقاخان در تبريز ، زندگى مدنى و اقتصادى دوباره شکوفا شد. سلطان محمود غازانخان معروفترين شاه مغول در ۶۹۴ هجرى تبريز را مقر حکومت قرار داد و آن را به منتهاى درجهٔ عظمت و بزرگى و آبادانى رسانيد. تبريز نه تنها در آذربايجان و ايران ، بلکه در شرق نزديک و ميانه نيز مرکز بازرگانى و صنعت و جايگاه علم و تمدن شد. در اين عصر ، غازانخان در روستايى به نام شام در کنار آجى چاى آبادانىهاى بزرگى انجام داد و مقبرهٔ با شکوه شام غازان يا شنب غازان را بنا کرد. تجارت و داد و ستد به علت برقرارى امنيت و رفاه و ازدياد جمعيت رونق يافت و بازارهاى زيادى ساخته شد. خواجه رشيدالدين فضلاللّه همدانى در بخش شمالى تبريز در بيلانکوه ، مرکز علمى ربع رشيدى را بنا نهاد. تاجالدين عليشاه جيلانى نيز مسجد عليشاه (ارک تبريز) را در مرکز شهر بنا نهاد. تبريز در اين زمان رسماً پايتخت ايلخانان مغول بود و تمام مملکت از جيحون تا مصر زير اطاعت فرمانروايان تبريز قرار داشت. پس از ايلخانان مغول ، تبريز در عصر جلايريان و ترکمانان آققويونلو و قرهقريونلو پايتخت ايران شد و در اين زمان (۸۷۰ هجري) بود که به دستور جهانشاه بن قرهيوسف بن ترکمان مسجد کبود (گؤى مسجد) بنا گرديد. يورشهاى امير تيمور و فرزندان او به تبريز ، کوچ دادن اجبارى صنعتگران و هنرمندان تبريزى به ترکستان و بالاخره زلزلههاى بىامان و پىدرپى شکوه و عظمت تبريز را به طور موقت از بين برد و اکثر آثار تاريخى کم نظير آن از بين رفت. در سال ۹۰۶ هجرى شاه اسماعيل صفوى (متخلص به ختايي) تبريز را پايتخت ايران کرد. در دوران صفوى شهر تبريز بارها ميدان جنگ ايران و عثمانى شد. در آغاز حکومت قاجار به خصوص زمان فتحعلى شاه ، تبريز پايتخت دوم يا وليعهدنشين ايران شد و محل استقرار عباس ميرزا نايبالسلطنه گرديد. تمام وليعهدهاى خاندان قاجار در مقام حکومت آذربايجان دوران وليعهدى خود را در اين شهر سپرى کردند. تبريز به علت نزديکى به روسيهٔ تزارى و عثمانى و ارتباط با کشورهاى اروپايى مورد توجه قرار گرفت و امور تجارى رونق يافت و شهر به سرعت روى به آبادانى و رشد و پيشرفت نهاد. مردم با افکار آزاديخواهى و مظاهر تمدن و علوم و فنون جديد آشنا شدند و دريافتندکه بايد با استبداد و بيدادگرى مبارزه کنند و عدالت و برابرى را در جامعه حکمفرما سازند.
بنابراين ، در سال ۱۹۰۶ ميلادى (۱۲۸۵ شمسى ، ۱۳۲۴هـ.ق) مردم تبريز در انقلاب مشروطيت نقش بزرگى را برعهد گرفتند. در دورهٔ استبداد صغير محمدعلى شاه ، مردم تبريز به رهبرى دو قهرمان ملى - ستارخان و باقرخان - پس از ماهها مبارزه و ستيز ، ابتدا تبريز و آذربايجان و سپس ايران را از چنگ استبداد رهايى بخشيدند. در سال ۱۲۹۹ شمسى (۱۳۴۰ هجرى قمري) قيام روحانى مبارز شيخ محمد خيابانى در تبريز بر عليه استعمار انگليس و عهدنامهٔ وثوقالدوله شروع شد و به پيروزى ملت و عقبنشينى استعمار انگليس انجاميد. در سال ۱۳۲۴ شمسى مردم تبريز و آذربايجان شاهد اعلام حکومت داخلى به رهبرى فرقه دمکرات آذربايجان بودند که اين حکومت در آذرماه ۱۳۲۵ با حمله قشون دولت مرکزى سرنگون شد. در سال ۱۳۲۹ شمسى مردم تبريز در آذربايجان در ملى کردن نفت و خلع يد از استعمار پير انگلستان در صف اول مبارزه بودند. در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ و ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مردم مبارز و انقلابى تبريز در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نقش اساسى و تاريخسازى را به عهده داشتند.
سراب
منطقه سراب از جمله مناطقى است که از ديرباز مسکونى بوده است. وجود کتيبه اورارتويى ، تپههاى باستانى و معابد سنگى در حومهٔ اين شهر نشانگر قدمت تاريخى منطقه است. سراب در دورهٔ امپراتورى اورارتويى از جمله مناطقى با تمدن شهرى بود. حتى بعضى از محققين و باستانشناسان بر اين باورند که قبور پراکنده در اطراف و اکناف شهر سراب ، قدمتى بيش از سنگنبشتههاى اورارتويى دارند. آثار به جاى مانده از فتوحات حکمرانان اورارتويى قدمت تاريخى اين منطقه را به سالهاى ۶۸۵-۷۳۰ ق.م مىرساند. سنگ نبشته رازليق که يک باستانشناس آلمانى در سال ۱۹۷۱ آن را خواند به خط ميخى و متعلق به آرگيشتى دوم پسر روساى اول است. سنگنبشته نشتبان هم بيانکننده فتوحات اروارتو در قرن هشتم قبل از ميلاد است. مراکز تمدن عهد باستان ، معمولاً پس از ويرانى و انهدام در اثر حملات دشمنان ، دوباره بازسازى نمىشد ، اما شهر سراب بعد از شکست اورارتوها ، در دوران حکمرانى پارتها نيز از رونق کافى برخوردار شد و مورد توجه حکمرانان پارتى بود. وجود تپههاى باستانى ، تلها و سفالينههاى کشف شده در منطقه ، شاهد اين مدعا است.
در منطقهٔ سراب آثار متعددى از جمله معابد سنگى ، قلاع و يک چهار طاقى متعلق به دوران تمدن ساسانى بر جاى مانده که مبين اهميت آن ، در دوره ساسانى است. در دوران بعد از حاکميت اسلام در ايران و آذربايجان ، شهر سراب همچنان ارزش و اعتبار شهرى خود را حفظ کرد و به لحاظ موقعيت ويژهٔ مواصلاتى و حاصلخيزى خاک هميشه مورد توجه حکمرانان بود. چنانچه مورخين نوشتهاند ، بابک خرمدين در شهر سراب با شبلى بن مثنى ازدى ملاقات کرد و جنگ امير وهسودان با غزان در کنار اين شهر در قرن پنج هجرى رخ داد. شهر سراب در دوران حکومت مغولان از مراکز عمدهٔ حکومتى در آذربايجان بود. نوشتهاند که سلطان احمد تکودار که اسلام آورده بود ، از دست ارغونخان و سرداران مغول به اردوى مادر که در سراب مستقر بود ، پناه برد و در آنجا دستگير شد و به دستور ارغون به سال ۶۸۳ کشته شد. بعد از شکست سلطان احمد تکودار ارغونخان مغول ، شوراى مغولان را در گردنهٔ سائين به سال ۶۸۳ تشکيل داد.
در زمان حکومت چوپانيان نيز سراب مورد توجه بود و حکومت آن با «جانى بيگخان» از اولاد «جوجىخان» بود که در سال ۷۵۸ در اين شهر کشته شد. در اوايل حکمرانى صفويه که شهرهاى تبريز و ارديبل از شهرهاى مهم به شمار مىرفتند ، سراب به دليل نزديکى به اين دو شهر و موقعيت سوقالجيشى ، از اهميت ويژهاى برخوردار بود. شاه اسماعيل صفوى بعد از شکست در جنگ چالدران به سراب روى آورد و در سال ۹۳۰ در اين شهر درگذشت. جنگ شاه اسماعيل و خليل پاشا در سراب روى داد و باعث ويرانى و خسارات جبرانناپذيرى شد؛ ولى شاهعباس قواى عثمانى را در اين شهر شکست داد. به سال ۱۲۰۵ آغامحمدخان قاجار با صادقخان شقاقى در اين منطقه جنگيد و بعد از گريختن صادقخان از شهر ، آغامحمدخان سراب را غارت کرد و به آتش کشيد. صادقخان شقاقى در جنگ با فتحعلىشاه نيز شکست خورد و به سراب عقبنشينى کرد و بعد از اينکه جواهرات آغامحمدخان را به فتحعلى شاه پس داد ، از طرف شاه قاجار بخشوده شد و به حکومت سراب منصوب گرديد. موقعيت جغرافيايى و اقتصادى اين شهر باعث شد تا بعد از هر غارت و ويرانى دوباره جانى تازه بگيرد و در بطن حوادث آبديده شود.
شبستر
شبستر از شهرهاى قديمى آذربايجان است ، نام اين شهر در کتابهاى تاريخى قديم آمده است. حمداللّه مستوفى در نزههالقلوب (۷۴۰ هـ.ق) فراوانى نعمت اين بخش را ستوده و چنين مىنويسد : «چهارم ، ناحيت ارونق بر غرب شهر (تبريز) است. آغازش سه فرسنگى شهر است تا پانزده فرسنگى و عرضش پنج فرسنگ باشد. حاصلى نيکو از انگور ، غله و ميوه دارد و مدار تبريز بر ارتفاعات آن جا باشد و سى پاره ديه است و اکثرش معظم که هر يک قصبهاى است چون سيس ، شبستر ، وايقان ، کوزهکنان و ...» بيشترين آوازهٔ شهر شبستر به وجود بزرگانى مانند؛ شيخ محمد شبسترى عارف نامدار و صاحب مثنوى گلشنراز ، ميرزا على اکبر معجز شبسترى شاعر طنزسراى برجسته آذربايجان ، شهيد راه حق شيخ محمد خيابانى مربوط است.
كليبر
در روزگاران قديم اهر و کليبر از قصبات پيشکين (مشگين شهر) بودند. در بحث تومان پيشکين ، حمداللّه مستوفى درباره کليبر چنين مىنويسد : «تومان پيشکين ، در اين تومان هفت شهر است. پيشکين ، خياو ، انار ، ارجاق ، اهر ، تکلفه ، کلنبر (کليبر)». از نظر تاريخى ، کليبر به خاطر وجود قلعه بابک که روزگارى مرکز قدرت بابک خرمدين بوده ، داراى اهميت فوقالعادهاى است.
مراغه
مراغه از شهرهاى تاريخى و قديمى آذربايجان و ايران است. بطلميوس يونانى ، درياچهٔ اروميه را به مناسبت واقع شدن آن در کرانه غربى ناحيه مراغه ، مارگيانه خوانده است. مارک آنتوان در سال ۳۶ قبل از ميلاد ، هنگام ذکر حوادثى که زمان پارتها در اين منطقه رخ داد ، از اين مکان به نام فرائهتا ياد کرد. هنگام خلافت هارونالرشيد ، درآمد شهر مراغه به دختران خليفه اختصاص داشت. در دورهٔ جنگهاى اعراب با بابک خرمدين در ارسباران ، اين شهر پناهگاه قشون اعراب بود ، حتى افشين ، مراغه را مرکز زمستانى قشون خود قرار داد. در ۲۸۰ هجرى فرمانروايى مراغه به محمد بن افشين بن ديوداد رسيد. بعد از وى برادرش يوسف به جاى او نشست و در سال ۲۹۶ هجرى به نام خود در مراغه سکه زد. در دوران فرمانروايى قرهيوسف ، مراغه بسيار آباد و معمور شد ، يک دارالاماره ، يک خزانه و چند ساختمان ديوانى در آن بنا کرد. کمکم قدرت او بالا گرفت و مورد تأييد خليفه واقع شد. پس از آن مرکز حکومت خود را به اردبيل منتقل ساخت. در سال ۳۱۷ هجرى آخرين فرمانرواى بنى ساج ، يعنى ابوالمسافرالفتح در مراغه به قتل رسيد. در ۳۳۲ هجرى ، مسافريان ديلمى به مراغه دست يافتند. از اين دوران سکهاى به نام محمد بن عبدالرزاق ، سردار رکنالدوله ديلمى و سکههايى به نام ابراهيم وجستان دو پسر مرزبان ديلمى در دست است که در شهر مراغه ضرب شدهاند.
در سال ۴۲۰ هجرى قشون غز وارد مراغه شد. در سال ۵۶۶ هجرى مراغه جزو قلمرو سلجوقيان درآمد. در سال ۶۲۲ هجرى جلالالدين خوارزمشاه بدون برخورد با مقاومت مهمى ، به مراغه آمد. در سال ۶۲۸ هجرى اين شهر به تصرف سپاهيان مغول درآمد. در ۶۵۶ هجرى مراغه مرکز فرمانروايى هلاکوخان مغول شد؛ خواجه نصيرالدين طوسى با همکارى چند دانشمند ستارهشناس ، مأمور تأسيس رصدخانهٔ معروف مراغه گرديد. هلاکو خود ، آئين بودايى داشت ولى زن و مادرش مسيحى بودند ، لذا در اين دوره شهر مراغه و حوالى آن مرکز مسيحيت شد. روميان ، ارامنه و نسطوريان ، به خصوص دانشمندان و صنعتکاران و هنرمندان مسيحى در مراغه گرد آمدند. در زمان غازانخان ، که به اسلام روى آورده بود ، کليساها به مساجد مبدل شد و دست مبلغين مسيحى از شهرهاى بزرگ آذربايجان کوتاه شد. در سال ۷۱۲ هجرى ، شمسالدين قره سنقر اميرالامراى حلب و نايبالسلطنه مصر به ايران فرار کرد و سلطان محمد خدابنده اولجايتو او را پناه داد و به فرمانروايى مراغه منصوب کرد. در ۷۵۹ هجرى مراغه به دست تيموريان ويران شد. هنگام غلبهٔ شاه اسماعيل ، در مراغه نيز مانند ساير شهرها کشتارى رخ داد. در زمان شاه طهماسب صفوى بناى مدارس ، مساجد و ساختمانهاى عامالمنفعه آغاز شد و شهر مراغه ، حتى آبادىهاى حوالى آن ، مثل بناب از رفاه و آبادانى قابل توجهى برخوردار گرديد. در جنگهاى پىدرپى ايران و عثمانى ، عبدالعزيز پاشا ، اندک مدتى بر مراغه فرمان راند ، تا اينکه در سال ۱۱۴۲ هجرى شهر مراغه و دهخوارقان به دست نادرشاه گشوده شد.
از زمان عباس ميرزا نايبالسلطنه ، تقريباً حکومت حوالى مراغه به احمدخان مقدم مراغى و خانوادهٔ وى اختصاص يافت. گرچه شيخ عبيدالله کُرد در سال ۱۲۹۷ هجرى خود را به حوالى مراغه رسانيد ، ولى هجوم وى و همراهانش دفع شد و سکون و آرامش به مراغه بازگشت. صمدخان شجاعالدولهٔ مراغهاى ، مدافع سرسخت و معروف استبداد ، بازماندهاى از خاندان مقدم بود. وى مردى بود سفاک و بىرحم که صفحات تاريخ ايران به خصوص در دورهٔ مشروطيت حاکى از مظالم آن شخص است.
مرند
تاريخ شهر مرند به چند قرن قبل از ميلاد مسيح مىرسد. در دايرهالمعارف بزرگ اسلامى آمده است که مرند مرکز سکونت اقوامى مهم در دورهٔ کلده و آشور بود. بطلميوس جغرافىدان يونانى که حدود دو قرن قبل از ميلاد مىزيست ، از اين شهر به نام ماندگارنا نام مىبرد. به روايت تاريخنويسان ، کلمه مرند در زبان ارمنى به معناى دفن يا دفينه است و گويند مرند مدفن حضرت نوح پيغمبر بوده است. به عقيده ويليامز جکسون ، مرند پايتخت شهرستان واسپورگان در دورهٔ ساسانيان بود و بقاياى آتشکدهاى در تپهٔ خاکسترى مرند دليل آن است. در سفرنامه ويليامز جکسون (امريکايي) دربارهٔ وجه تسميهٔ مرند آمده است که بناى اين شهر به امر دختر ترسايى به نام ماريا گذاشته شد. وى کليساى بزرگى در اين محل بنا کرد که اکنون مسجد جامع شهر است؛ به همين دليل نام اين شهر ماريانا خوانده شد که بعدها به مريند ، مروند ، مارايانه و سپس به مرند تغيير يافت. در روايت ديگرى وجه تسميهٔ شهر مرند را تغيير يافته کلمه «مادوند» و «مارند» يعنى محل زندگى مادها ذکر کردهاند. آثار کليساى قديمى اين شهر هنوز پابرجاست و صليبهايى بزرگ و کوچک به شکلى زيبا دور تا دور قسمت فوقانى آن را پوشاندهاند. به روايتى ديگر مرند يا مارند يا مادوند زمانى پايتخت حکومت مادها بود. شواهد تاريخى نشان مىدهد که مرند در روزگار قيام بابک خرمدين جزو قلمروى او بود و محمد روادى حکمران مرند از بابک اطاعت مىکرد.
پس از دورهٔ رواديان ، ديگر نامى از مرند برده نمىشود ، ولى وقايع عمومى منطقه نشان مىدهد که اين ناحيه تا حدود نخجوان ، ايروان ، تفليس ، شيروان ، شماخى ، خوى و وان محل نبرد حکومتهاى آذربايجان ، گرجستان و ارمنستان از يک سو و فرستادگان خلفا از سوى ديگر بود. با برقرارى نظام ايلخانى پس از حملات مغول ، سلاطين ايلخانى بر مراغه ، تبريز و سلطانيه حکومت راندند. در دورهٔ تيموريان و پس از آن مرند مانند ساير شهرها دچار غارت و جنگ و ويرانى شد. در دوران صفويه به خصوص در زمان شاه اسماعيل اول که ايرانيان در جنگ چالدران شکست خوردند ، تمامى آذربايجان به تصرف عثمانىها درآمد و مرند هم مانند ساير شهرها از اين قاعده مستثنى نبود. حتى به دليل موقعيت سوقالجيشى ، بيشتر از ساير نقاط مورد تاخت و تاز قرار گرفت.
در زمان شاه عباس ، حکومت مرند به اميرى به نام سلطان جمشيد خان دنبلى داده شد و اين شهر مرکزيت حکومتى پيدا کرد. در سال ۱۰۱۶ هجرى شاهعباس براى نبرد با عثمانيان مرند را پايگاه خود قرار داد. در دورهٔ قاجاريه به دليل رونق فعاليتهاى صنعتى ، بازرگانى و معدنى ماوراء ارس و داد و ستد بين تبريز و خوى با باکو و تفليس و مهاجرت و مسافرت مردم آذربايجان به روسيه همچنين لزوم مبادلات پستى و راه کاروانى ، بر شهرت و آبادانى مرند افزوده شد. در دورهٔ انقلاب مشروطيت شجاع نظام مرندى در مرند ، زنوز ، علمدار و گرگر به مخالفت با مشروطيت و طرفدارى از استبداد برخاست. در اين زمان راه مرند راه بازرگانى ايران به اروپا و روسيه بود و براى تبريز از لحاظ تأمين آذوقه و مايحتاج زندگى اهميت اساسى داشت. اين راه بارها توسط افراد شجاع نظام مرندى مسدود شد؛ اما سرانجام اين مرد با يک بمب پستى که توسط مشروطهخواه معروف «حيدر عمو اوغلي» از تبريز فرستاده شد ، به هلاکت رسيد. آزاديخواهان و مجاهدان مرند همواره يار و ياور ستارخان در انقلاب مشروطه بودند.
میانه
ميانه يکى از شهرهاى تاريخى و کهن آذربايجان و ايران است. بنا به نوشتهٔ دياکونوف در تاريخ ماد ، سال ۷۲۰ قبل از ميلاد در آذربايجان و کردستان امروزى ، سرزمين ماننا قرار داشت و مرکز آن در نزديکى درياچه اروميه بود. در مرزهاى اين سرزمين نواحى نيمه مستقلى وجود داشتند که تابع ماننا بودند. مانند زيکرتو ، (در ناحيه ميانه و اردبيل کنوني) ، آندريا (در بخش سفلاى درهٔ قزل اوزن) و سرزمين ديوک يا ديااکو ، (به احتمال قوى ، در بخش علياى درهٔ قزل اوزن). ميانه پايگاه نيروهاى سلاطين و محل کسب فرامين آنها بود. اوچ تپه که امروز يکى از دهستانهاى اين شهر است در زمان نادرشاه افشار قرارگاه لشگريان او بود. نادر در لشگرکشىهاى خود بر عليه عثمانى بيشتر در اين محل اقامت مىکرد. در زمان احمدشاه قاجار و رضاه شاه ، ميانه يکى از مراکز حکومتى خاندان فيروز ميرزا فرمانفرماييان بود.
هريس
هريس يکى از قديمىترين مناطق آذربايجان شرقى است. در وقفنامهٔ رُبع رشيدى نام بسيارى از آبادىهاى آذربايجان آمده است و نشان مىدهد که پارهاى از آنها (نظير هريس) در قرنهاى هفتم و هشتم هجرى قصبههايى آباد و بزرگ بودهاند. چند بناى تاريخى مهم از دوران فرمانروايى ايلخانان و جانشينان آنان در اين بخش به جا مانده است که عبارتاند از بقعهٔ شيخ اسحاق (در روستاى خانقاه خانمرود) ، گورستان مينق ، گورستان هيق ، گورستان گوور ، مسجد سنگى جمالآباد و مسجد اسنق (مربوط به قرن هشتم هجري). هريس يکى از قديمىترين مراکز صنعت فرش در آذربايجان و ايران است و فرشهاى «مرزبلند آن شهرت جهانى دارند.»