بیوگرافی دارن اوشاگنسی(دارن شان):
دارن اوشاگنسی که همه او را به نام دارن شان میشناسند با اینکه در ایرلند زندگی میکند ولی برخلاف تصور عموم ایرلندی نیست و در دوم جولای سال 1972 در بیمارستان توماس لندن درست در امتداد رودخانه پارلمان وستمینستر به دنیا آمده است.او تا مدتی در جنوب شرقی لندن نزدیک الفنت و کسل زندگی میکرد.او مدرسه را در پیش دبستانی میتر در سن سه سالگی و خیلی زود آغاز کرد(دارن بچه ای بود که هیچ فعالیت پیش دبستانی ای خسته اش نمیکرد)او در سن شش سالگی همراه با والدین و برادر کوچکترش به لیمریک ایرلند نقل مکان کرد و برای همیشه آنجا زندگی کرد(ولی هرگز لهجه لندنی خود را از دست نداد).
دارن دوره دبستان را در آسکیتون-مدرسه ای که مادرش آنجا تدریس میکرد-آغاز کرد.بعد از اتمام دبستان مقطع راهنمایی را در کالج کپسوود واقع در پلسکنری آغاز نمود.سپس برای مطالعه در رشته جامعه شناسی و انگلیسی در کالج روئهمپتن به لندن بازگشت.قبل از اینکه دارن یک نویسنده پیوسته کار بشود به مدت دو سال برای شرکت تلویزیون کابلی در لیمریک کار کرد.
با اینکه دارن همیشه میخواست یک نویسنده بشود ولی فقط در اوقات فراغتش مینوشت.(در آن زمان دارن فقط به عنوان مشق مدرسه داستان مینوشت!).او اولین ماشین تایپش را در چهارده سالگی خرید ولی بعد از آن هرگز برای نوشتن داستان های کوتاه و خنده دار تلاش نکرد و به جای آن نوشتن کتابهای بلند را اغاز کرد که البته اشتباه بود زیرا هرگز آنها را به پایان نرساند.او واقعا از اولین پیروزی اش به عنوان پسر پانزده ساله ای که در مسابقه آر.تی.ای نمایشنامه تلویزیونی مینوشت لذت برد.نام نمایشنامه نسبتا ترسناک او "یک روز در مورگ" بود.(دارن حتی در آن سن نیز به نوشتن کتابهای ترسناک علاقه نشان میداد)
وقتی دارن اولین رمانش "تعقیب بی صدا" را به پایان رسانید تنها هفده سال داشت.این کتاب همزمان با "ویران کننده(ترمیناتور)" و اثر معروف استفان کینگ "برج تاریک" نوشته شد.علارغم به چاپ نرسیدن این کتاب دارن با رغبت تمام به نوشتن ادامه داد و سرانجام در سالهای بعد خود را در حال کار بر روی رمانهای بیشتری یافت.هنگامی که دارن به کار نویسندگی در کنار تحصیل در کالج اش میپرداخت به طور متوسط هر سال یک کتاب مینوشت.این کتابها ایده ها اندازه ها و قالب های متفاوتی داشتند.وقتی نوشتن را طور تمام وقت آغاز کرد هر سال پنج یا شش کتاب مینوشت!!!(ولی بعدا به دلیل مسافرت کردن برای فروش کتابش به هر سال دو یا سه کتاب تقلیل یافت)
با اینکه دارن بعد ها به نوشتن کتاب کودک علاقمند شد ولی همیشه دوست داشت برای بزرگسالان کتاب بنویسد.در واقع موفقیت بزرگ دارن با کتابی که برای بزرگسالان نوشته شده بود و با نام واقعی اش یعنی دارن اوشاگنسی چاپ گردیده بود آغاز شد.
کتاب "ایوامارکا" با نام عجیبش توسط آریون خریداری شد و به چاپ رسید.این کتاب یک پیوند تاریک و مرموز میان "پدرخوانده" و "شب مرگ زنده" بود."ایوامارکا" توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد و این خود موفقیت بزرگی بود ولی متاسفانه این کتاب فروش زیادی نداشت.پس از آن کتابی با نام "خط افق جهنم" از دارن شان در فوریه سال 2000 چاپ گردید.با اینکه این کتاب به مراتب بهتر از کتاب قبلی بود ولی خیلی کمتر از کتاب اول فروش داشت.
این نقطه از زندگی دارن ممکن بود مساوی با پایان شغل نویسندگی اش باشد ولی در ژانویه سال 2000 دارن اولین کتاب کودک خود را با عنوان "سیرک عجایب" که برای تفریح نوشته بود همراه دو کتاب بزرگسال به چاپ رسانید.کتاب اول در یک مجموعه به نام "حماسه دارن شان"(یا همان سیرک عجایب که در آمریکا به این نام شناخته میشود) به چاپ رسید و جار و جنجال زیادی به پا کرد.زمانیکه وارنر براس به عنوان هفتمین شخص داوطلب ساختن فیلم کتاب شد دارن شان توجه رسانه ها را نیز به خود جلب کرد.به طور ناگهانی خط مشی دارن شان عوض شد ولی اینبار به عنوان یک نویسنده کتاب کودک!!!
در پنج سال بدی دارن با نوشتن یک مجموعه دوازده جلدی راجع به خوناشام ها مشغول بود.او بالافاصله پس از نوشتن "قصه های سرزمین اشباح" به نوشتن "دمونتا" کتابی در مورد موجودات بیگانه که شامل ده جلد میباشد مشغول شد.از آغار سال 2006 کتابهای دارن شان در تمام قاره ها دیده میشد.در سی کشور به فروش گذاشته شد و به بیست زبان ترجمه شد.در کشورهای آمریکا ایرلند نوروژ حماسه دارن شان به عنوان پرفروش ترین کتاب کودک انتخاب شد.همچنین در کشور هایی نظیر ژاپن و تایوان و مجارستان به عنوان کتاب بزرگسال بیشتر از صد میلیون فروش داشت.
دارن به دیدن فیلم بسیار علاقه دارد و هزارها فیلم در خانه اش دارد.او همچنین به خواندن کتابهای کمیک و جمع آوری اثرهای هنری اورجینال علاقه دارد.او را میتوانید اغلب در حال پیاده روی یا تماشای مسابقات فوتبال و گوش دادن به موسیقی پاپ و راک بیابید!!!.دارن شان همیشه سفر میکند و برای غافلگیر کردن خوانندگانش دنبال ایده های جدید میگردد...
حال مشخصات فردی:
عکس:
اطلاعات کلی
وبلاگ اصلی: دارن شان بلاگ
تولد: 2 جولای
جنس: مذکر
پیشه: هنرمند/ آفریننده
تحصیلات: مدرک لیسانس
نژاد/ نسب: سفید/ هند و اروپایی
مکان: ایرلند/ لیمریک
ظاهر
سایز بدن: کمی پوند ِ اضافی
بلندی:170 سانتی متر
چشم ها: قهوه ای
بینایی: عینک در حال مطالعه
رنگ مو: قهوه ای تیره
مدل مو: مرتب- کوتاه
موی صورت: هیچکدام
حالت پوست: لطیف
ویژگی برجسته: قدم زدن
سلیقه لباس: به کارخور
لباس زیر: بوکسرزBoxers
اطلاعات شخصی
وضعیت ارتباط: مجرد- گرفتار
میل جنسی: رک و راست/ علاقه مند به جنس مخالف
نشان طالع بینی: خرچنگ ( 22ژوئن-22جولای)
استعمال دخانیات: به هیچ وجه
مشروب: مشروب خور تفریحی-1یا2 تا
ورزش کردن: بعضی اوقات
خانه متعلق به شما: زندگی با شخص دیگر
علاقه: مطالعه،سینما، مسافرت، کمیک، موسیقی( راک،پاپ مخصوصا دهه 70،80،60 و اوایل 90)، جمع کردن هنر
محبوب های شخصی
مردم/قهرمان ها: استفان کینگ
نویسنده: دارن شان!!!!!!
گروه موسیقی/هنرپیشه: Beatles, Rolling Stones, Radiohead, Bowie, Kinks, Dylan, Pixies, REM, Who, Neil Young, Pink Floyd, Metallica, Half Man Half Biscuit, Nick Cave, Talking Heads/David Byrne, Billy Bragg
نمایش تلویزیونی: تپه خیابان بلوز،کوچ ستاره: نسل آینده، بوفی، بال غربی، قله های دوقلو، سپر، یاقوت کبود و شمشیر، خوشی ها، حیوان آف ویدرسن،فقط دلقک ها و اسب ها، برج های فالتی.
بازیگرها: روبرت دینرو،جیمز دین، برت لنکستر، مونتگومری کلیف، هنری فوندا، جان وین،کلینت استوود،بود کرت،جیمز استیوارت، بتی دیوز، وینسنت پرایز، بوریس کارلوف.
ورزش: فوتبال (معروف به ساکر)
نقل قول: حتی در مرگ کاش پیروز باشی!
انتشار کتاب جلاد لاغر در کشور آمریکا
در نهایت انتظار برای طرفداران آمریکایی دارن شان به پایان رسید و اولین رمان تک جلدی دارن شان، جلاد لاغر، زود تر از موعد در ایالات متحده انتشار یافت.
«جبل روم جوان ترین و کوچکترین پسر در میان سه پسر جلاد شهر وادی بود. پدرش بعد از پایانِ روزی که سر جنایتکاران را برید، یک خبر غیر قابل پیش بینی به مردم داد. غیر قابل پیشبینی چون او به ندرت در زندگی طولانی اش حتی یک کلمه می گفت. او خبر داد که از اینکه دو فرزندش برای بدست آوردن جایگاه جلاد بعدی، قصد رقابت با هم را دارند، احساس سربلندی می کند. حرفی از جبل روم زده نشد. رسوایی در مقابل همگان، جبل، در یک لحظه تصمیم گرفت عریضه ای برای خدا بنویسد و از او بخواهد که شکست ناپذیرش کند، و بدینگونه بتواند وارد رقابت شود و پس از پیروزی جایگاه جلاد بعدی را بدست آورد....»
این رمان قرار بود در ماه آگوست در امریکا انتشار یابد که به جای آن در امروز، دهم جولای انتشار یافت.
کاور این کتاب در انگلستان و ایرلند:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاور این کتاب در ایالات متحده:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برگرفته از
کد:
www.darrenshanfans.ir
انتشار کاور کتاب تولد یک قاتل
این چهارگانه در ارتباط با زندگانی یکی از شخصیت های داستان حماسه ی دارن شان، یعنی لارتن کرپسلی می باشد.
این کتاب در چهارم اکتبر سال 2010 در ایالات متحده منتشر می شود. کتاب دوم، سوم و چهارم این چهارگانه، به ترتیب در سی ام آپریل 2011، سی ام سپتامبر 2011 و سی ام آپریل 2012 منتشر خواهد شد.
کاور مخصوص انگلستان و ایرلند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاور مخصوص ایالات متحده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برگرفته از :
www.darrenshanfans.ir
مصاحبهی Voyager با دارن شان
شما در ابتدا با نوشتن رمان فانتزی برای بزرگسالان کار خودتون رو شروع کردید. چی باعث شد که بعد از موفقیت کتابهای کودکانتون، دوباره به این سبک برگردید؟
حس میکردم که یه کار ناتموم دارم. من نوشتن برای کودکان رو دوست دارم، اما همونطور که طرفداران کتابهای من میدونند، من علاقه دارم که در جنبههای تاریک سرشت انسانها سیر کنم. و بخشهای معینی از این تاریکیها وجود داره که از مرز کتابهای کودکان فراتر میرن. من معتقد نیستم که کتابهای بزرگسالان از کتابهای کودکان برتر هستند. هر کدوم از اونا شما رو قادر میکنند که در فضاهای متفاوتی گردش کنید. اکثر نویسندهها دوست دارند فقط بر روی یک دسته از این کتب تمرکز کنند، اما من دوست دارم سهمی تو هر کدوم از اونا داشته باشم.
تجلی مردگان نسخهی ویرایش شدهی Ayuamarcaست. بازبینی اون کتاب چه حسی داشت؟
برگشتن به حال و هوای اون کتاب بعد از چندین سال واقعاً لذتبخش بود. دفعهی اول، حوالی سال 1998 نوشتن این کتاب رو به پایان رسوندم؛ در اون زمان تازه داشتم نویسندگی رو یاد میگرفتم. در طول ده سال گذشته، من خیلی زیاد روی مهارتم – به ویژه بخش ویراستاری- کار کردم. ساختار کلی داستان نقصی نداشت اما من میتونستم اونو بهتر کنم و آهنگ حرکت داستان رو تندتر کنم. میتونستم اونو سریعتر کنم و جذابیت بیشتری بهش ببخشم. عجیبترین چیز برای من این بود که انگار این چند سال وقفه، اصلاً وجود نداشتند. به محض اینکه پای کتاب نشستم، دوباره به اون دنیا برگشته بودم و مثل این بود که فقط چند ماه از اون دور بوده باشم!
سهگانهی شهر ترکیبی از ژانر اکشن، فانتزی و جنایی بود. شما اونو در چه شاخهای قرار میدین؟
هه! همیشه این مسئله برای من یک مشکلساز بوده – من نمیتونم این کتابها رو ردهبندی کنم. اونا واقعاً ترکیبی از چند ژانر هستند. در کل من احساس میکنم که ژانر کارآگاهی بیشتر از همه خودشو در طول داستان نشون میده. هر کتاب بر پایهی یک معما بنا شده که شخصیت اصلی موظف به یافتن راهحلشه. در کتاب اول، اون موظفه که بفهمه چه کسیه و چرا نمیتونه گذشتهش رو به یاد بیاره. در کتاب دوم، اون موظفه قاتل دوستدخترش رو پیدا کنه. و کتاب سوم هم حول جستجو برای پیدا کردن یک مرد گمشده میگرده. اما همهی اونا به جهتهای متفاوتی کشیده میشن و در ردههای مختلفی کار میکنند. نهایتاً من اونا رو رمانهای ترسناک میدونم. اونا به ترس از وضعیت انسانها مربوط میشن. دنیایی که اتفاقات توش به وقوع میپیوندند، یک شهرِ بزرگِ کابوسواره. و کاراکترهای اصلی، انسانهای بیچارهای هستند که توسط شرایط حاکم بر زندگیشون، به مرز رویارویی با شرارتها کشیده میشن.
از نوشتن دربارهی کدوم یکی از کاراکترهای مجموعهی شهر لذت بیشتری بردید؟
ال جیری، راوی داستان که ما در کتاب دوم، افق جهنم، برای اولین بار ملاقاتش میکنیم. در دنیای تاریک و درهمپیچیدهی شهر، ال یکی از انسانهای خوبِ کمیابه. اون کسیه که از جایی تاریک اومده اما داره سعی میکنه همهچیز رو راس و ریس کنه. اون بیرحمانه نادیده گرفته میشه، بهش خیانت میشه و به معنای کلمه هرکس که باهاش ارتباط داره براش پاپوش درست میکنه. اما اون به راهش ادامه میده و سعی میکنه کار درست رو انجام بده. اون یک فرشته نیست – اون در طول مسیرش لغزشهایی میکنه و کارهایی میکنه که هیچ قهرمان واقعیای هرگز انجام نمی ده- اما اون سعی میکنه مرد پاک و نجیبی باشه. در شهر، این خواسته ید طولایی میخواد!
ایدهی سری شهر از کجا اومد؟
با فیلم بارتون فینک شروع شد. من داشتم اونو برای بار دوم یا سوم نگاه میکردم و این فیلم الهامبخش من شد برای نوشتن یک داستان خندهدار تاریک دربارهی مرد جوانی که میخواد مامور بیمه بشه. وقتی که ایده رو روی کاغذ آوردم، تاریکتر شد و کمدی بودنش کمتر. و در نهایت به دنیای مرموز و گانگستریِ تجلی مردگان تبدیل شد. و بعد از اون هم کتابهای بعدی رو نوشتم.
چه تحقیقاتی برای نوشتن این سری انجام دادید؟
من چند تا مستند در مورد سرخپوستهای اینکا نگاه کردم و چند مقاله در موردشون خوندم. اما غیر از اینها تحقیقات خیلی زیادی انجام ندادم.
تا به حال توی این مجموعه صحنه یا لحظهی مورد علاقهای داشتید؟
صحنهی مورد علاقهی من فصل آخر کتاب سوم، شهر مارهاست. زمانی که همهی کاراکترها به آخر راهی که توش در حال حرکت بودند میرسند. من قبول ندارم که همهی کتابها باید یک پایان شسته رفته داشته باشند که توی اون همهی رشتهها به هم وصل بشن، اما توی این کتاب تقریباً این اتفاق میافته. همهی اجزا به آرامی و به شکل قابل باوری به همدیگه میرسند و برخلاف همهی تاریکیهایی که قبل از اون گرفتارش بودند، نقطهی اوج داستان چیز مطلقی رو مشخص نمیکنه. کمابیش این حالت، پایان مورد علاقهی من از بین سایر کتابهاست. هربار که به این بخش میرسم، لبخندی از روی دلتنگی میزنم. من نمیخوام از این کاراکترها خداحافظی کنم اما خوشحالم که تونستم این کار رو به بهترین نحو انجام بدم.
کدوم نویسندهها بیشتر از همه روی نوشتههای شما تاثیرگذار بودهند؟
من میتونم یه لیست خیلی طولانی بنویسم. اما برخی از اونها که تاثیر مستقیم و قویای داشتند استفن کینگ، کلایو بارکر، جاناتان کرول، ری بردبری و جیمز الروی هستند. میتونید اثری از تک تک اینها در سری شهر پیدا کنید.