نامه الکس فرگوسن به ناصر حجازي
سرالکس فرگوسن، سرمربي افسانهاي منچستريونايتد، طي نامهاي براي يک ايراني مقيم انگلستان از ناصر حجازي، اسطوره فوتبال ايران ،احوالپرسي کرده و براي شفاي او دعا کرده است. جاويد جعفري فراهاني، ايراني مقيم انگلستان ،نقطه آغاز ماجراست.
او که از علاقهمندان پروپاقرص فوتبال است و در مسائل فني هم دستي بر آتش دارد در حين تعطيلات دانشگاه و در پي تماشاي بازي منچستريونايتد و چلسي در اولدترافورد به فکر ايجاد ارتباط حجازي و فرگوسن ميافتد و به همين منظور به باشگاه منچستر ميرود. تقاضاي او ساخت قطعه فيلمي کوتاه با حضور اعضاي تيم منچستر و سرمربي شهير آن است که در آن همگي با زبان فارسي براي ناصر خان آرزوي سلامتي ميکنند.
گرچه اين درخواست به دلايل موجهي عملي نشد اما مسئول رسانهاي باشگاه به اطلاع اين ايراني خوش ذوق ميرساند که سرالکس شخصا نامهاي براي اسطوره فوتبال ايران نوشته است. حجازي که در دوران اوجش سابقه حضور در تمرينات منچستر را داشته در اين نامه با احوالپرسي گرم و احساسات فوقالعاده فرگوسن مواجه شده است. اين نامه احتمالا با پاسخ ناصر حجازي هم روبرو خواهد شد .
متن نامه محبتآميز فرگوسن به اين شرح است:
ناصر عزيز!
من از جاويد جعفري فراهاني نامهاي دريافت کردم و بايد بگويم که وقتي شنيدم حال شما خوب نيست متاسف شدم. به اين فکر افتادم که پيغام بازيکنان و دستيارانم را برسانم .دوست دارم بداني که همه جا به فکر تو هستيم. شخصا به خاطر همه فداکاريها و تلاشهايت براي باشگاه تشکر ميکنم. اين فداکاريها بسيار ارجمند است. ميدانم که ماههاي اخير را به سختي پشت سر گذاشتي اما مطمئن باش که با دعاها و افکار ما آرامش پيدا خواهي کرد.
فوتبال 3 !
درسی که فرگوسن به مردم ایران داد ; قصه اسطوره ای به نام حجازی
شاید سر الكس فرگوسن هم در 32 سال پیش در هنگام بازی ایران و اسكاتلند در جام جهانی 1978 با تعجب به صفحه تلویزیون خیره شده بود و شاهد بود كه الی مك لوید سر مربی پر ادعای تیم ملی اسكاتلند كه صحبت از قهرمانی در جام جهانی می كرد چگونه با یارانی چون آرچی كیل و جو جور دن و گرام سونز و كنی داگلیش و آلن راف و...
شاید سر الكس فرگوسن هم در 32 سال پیش در هنگام بازی ایران و اسكاتلند در جام جهانی 1978 با تعجب به صفحه تلویزیون خیره شده بود و شاهد بود كه الی مك لوید سر مربی پر ادعای تیم ملی اسكاتلند كه صحبت از قهرمانی در جام جهانی می كرد چگونه با یارانی چون آرچی كیل و جو جور دن و گرام سونز و كنی داگلیش و آلن راف و... در مقابل تیمی ناشناس از قاره كهن یعنی ایران دست بسته شده است شاید همان روزها فرگوسن كه در دهه سی زندگی خود بود با تعجب به توپهائی چشم می دوخت كه همگی در دستهای دروازه بان استثنائی ایران آرام می گرفتند شاید فرگوسن هیچگاه نمی توانست تصور كند كه بعد ها سر مربی و اسطوره مربیگری در تیمی شود كه پس از جام جهانی از حجازی دعوت به همكاری كرد و به طور حتم فرگوسن نمی توانست تصور كند به همت جاوید جعفری , روزنامه نگار و یكی از مربیان جوان ایرانی كه امروز در دانشگاه بنگور درس روانشناسی ورزش را می خواند دست به قلم ببرد و برای ناصر حجازی نامه هم دردی بنویسد و شاید پیش خود فكر كند كه یعنی چگونه می شود كه آن اسطوره بزرگ ایرانیان ناگهان در چنگال بیماری افتد و این گونه است كه از او نه بعنوان یكی از كسانی كه روزگاری در منچستر یونایتد بوده است بلكه بعنوان یكی از فوتبالیستهائی كه در جام جهانی بازی كرده و دومین دروازه بان قرن آسیا است یادی كند آری حكایت فرگوسن حكایت اكنون است او به زمان حال می اندیشد برای او زندگی در حال جریان دارد و می خواهد برای كسانی كه هم اكنون وجود دارند كاری كنند زیرا فرگوسن می داند امروز او نمی تواند برای كسانی چون الی مك لوید سر مربی فقید تیم ملی اسكاتلند و جرج بست و سر الف رمزی و بابی رابسون كاری كند اما قدرانی از ناصر حجازی برای او كار شدنی بود و او به همت یك ایرانی وطن پرست این كار را بكرد اما قصه ما قصه زیستن در گذشته است و چنین است كه ناصر حجازی با دل آشفته و سخنی درد آلود می گوید " ما منتظریم كسی بمیرد تا بعدا برای او گریه كنیم " او راست می گوید مگر این كار رابرای دهداری نكردیم ؟ برای عزت جانملكی و علی دانائی فرد و ایرج پازوكی و صفر ایرانپاك و منوچهر سالیا و حسین فكری و مبشری و استاد صدقیانی و.... هزاران نفر دیگر این كار را مگر نكرده ایم؟ مثلی معروفی است كه می گوید ُ ایرانی ها برای گذشته زندگی می كنند " و این كار را بارها تكرار كرده ایم و این زیستن برای گذشته را با یك جمله كلیشه ای " شاید برای وقتی دیگر " همراهی می كنیم می گوئیم مگر نمی گفتند كه ناصر حجازی چك سفید است ؟ پس چرا این چك را بر گشت دادند ؟ آیا باید با ناصر حجازی چون یك برگه چك برگشتی رفتار می شد ؟ شاید توقع ما زیاد باشد كه از كسانی كاری بخواهیم كه حتی خود همدیگر را قبول ندارند چه برسد به ناصر حجازی كه نه اهل زد و بند است و نه میانه یا برای سیاست بازی دارد اما می گوئیم اگر قرار بود با حجازی این رفتار را بكنید چرا به توصیه او كه از زبان فرزندش گفته شد و اعلام كرد كه هیچ كس از مسئولین به ملاقانش نیاید گوش نكردند ؟ چرا با او عكس گرفتند ؟ چرا به او لقب چك سفید دادند ؟ و حالا چرا باز حكایت شاید وقتی دیگر تكرار می كنند این قصه شاید وقتی دیگر را امروز هم می شنویم محمد دادكان فردی كه رئیس فدراسیون فوتبال بوده و مدیر ورزشی بوده و فوتبالیست ملی و پرسپولیس بوده اما باز هم همان وعده آینده دادن را مطرح می كند او می گوید هر وقت ورزش از آلودگی رهائی یافت من خواهم آمد از دادكان می پرسیم وقتی ورزش از آلودگی نجات پیدا كرد چرا باید آن را از مدیرانی كه آن را از آلودگی پاك كرده اند گرفته و به شما تقدیم كنیم ؟ چرا این وعده" شاید وقتی دیگر "را شما هم می دهید ؟آیا به قول ناصر حجازی می خواهید حتما فوتبال بمیرد بعدا بفرمائید بر سر جنازه اش گریه كنید ؟براستی چرا همواره در فوتبال ما امروز را رها كرده و دل به فردائی می دهیم كه شاید بسیار دیر باشد؟