☼ مقالات مربوط به حقوق بشر
مفهوم شهروندي و حقوق بشر
حسین آرامی
در دنياي معاصر رشد و توسعه حقوق بشر اغلب واقعيت ها و مفاهيم حيات اجتماعي را تحت تأثير قرار داده است. حقوق بشر که با امضاء منشور سازمان ملل متحد (1945)وصدور اعلاميه جهاني حقوق بشر (1948 ) به تدريج از جنبه هاي هنجاري و نظارتي پيشرفت قابل توجهي کرده است رابطه ميان حکومتهاي ملي و اشخاص تحت حاکميت را سخت تحت تأثير قرار داده است، تا آنجا که شهروندي نه به عنوان مفهوم و وضعيتي ساخته و پرداخته حاکميت، و نه به منزلة نوعي ارفاق و بخشش يک سويه بلکه به عنوان تجلي حمايت نظام بين المللي حقوق بشر از افراد عضو يک جامعه ملي پديدار شده است.یعنی هر فرد انسانی حقوق غیر قابل تخلف و سلب ناشدنی ( ذاتی _ طبیعی) دارد که باید از سوی دولت و اجتماع شناسایی شود و محترم شمرده شود. در این معنا، حقوق بشر و شهروندی در نظام حقوقی دارای منزلت عینی است. لذا از رهگذر اراده قانونگذار و یا حتی در حکومتهای دموکراتیک به واسطه اراده اکثریت مردم و جمعیت دارای حاکمیت، نمی تعوان و نباید آن حقوق را نادیده انگاشت .پس دولتها قادر به ایجاد حقوق بشر و شهروندی از طریق قانون داخلی یا انعقاد بین المللی نیستند، بلکه تنها مي توانند وجود حقوق انساني را تأييد کرده يا تحت حمايت قانوني قرار دهند. نقش دولت چيزي بيش از اعلام کننده حرف نيست . هر کس در هر مکان به صرف آنکه موجودي زنده است ، قطع نظر از اينکه کجا زاده شده و کجا مقيم است، مي تواند از حقوق و آزاديهاي بنيادين شهروندي بهره مند گردد( وحدت خانواده بشري). در اين فرايند دولت مکلف به حفظ و تأمين حقوق افراد در جامعه شده است. به واقع مي توان گفت حقوق شهروندي از يک سو بر مدنيت انسان و از سوي ديگر بر انسانيت وي تکيه دارد. به تعبير ديگر حقوق شهروندي همان حقوق بشري افراد است که وجه تسمية آن از چند منظر قابل توجيه مي با شد:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الف) تأ کيد بر تبلور و ظهور عيني اين حقوق در اجتماع؛
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ب) ترسيم رابطه ميان فرد و دولت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ج) وابستگي متقابل حقوق فردي و جمعي به يکديگر موضوع “ مفهوم شهروندي وحقوق بشر “ در قالب چار چوب زير قابل بررسي به نظر مي رسد:
الف) حقوق بشر
امتيازاتي کلي که هر کس به لحاظ انسان بودن از آن برخودار است. به واقع تمام آحاد خانواده بشري فارق از هر گونه تمايز و تفاوتي از اين حقوق بهره مند هستند، نه به اين دليل که شهروندان دولت خاصي هستند؛اصولي قهري و لايتغير که در چارچوب قواعد کلي حقوقي، ذاتي و طبيعي فرض شده، لذا فراتر از اراده دولت ها تجلي مي يابد، مشمول مرور زمان نشده بلکه لازمه حيات فردي و اجتماعي آحاد بشر است . اين اصول و قواعد با ابتناي بر ارزشها وملاحظات انساني ، در سطوح داخلي و بين المللي مورد عتأکيد و توجه ويژه قرار گرفته و از قبل آنها حقوقي به نيت افراد انساني وضع مي شود که بايد در همه ابعاد زندگي ، اعم از روابط شخصي و اجتماعي و در زمان صلح و جنگ معيار رفتار ها و محک ارزيابي قرار گيرد بلکه حتي کار آمدي دولت بين المللي و نهاد هاي مدني ، از اين منظر کاويده مي شوند . از منظر قواعد حقوقي اي که نقش و کار کرد عوامل مختلف اجتماع را تعيين کرده و « آزادي فردي » و « رمحيه اجتماعي » انسانها را سازش بخشيده و هماهنگ مي نمايد . موضوعيت حقوق بنيادين بشري در اين چارچوب ارجاع ، که غير قابل تلقي مي شوند مقتضي ساز و کارهايي خاص براي تحقق امنيت و صلح و آرامش آحاد بشري است تا آنجا که مقوله اي به نام فرا دستي و طبقه برگزيده در برابر فرو دستي و طبقه محروم و با کمال تحقير ها و بي قانوني ها که حکايت از پندارهاي بي پاي ه و غير اخلاقي دارد . وجود نداشته باشد ؛جهت گيري عامي که در مقام تضمين حمايت فراگير از حقوق نوعي همگان است ؛ امري که چون اساساً در نظام بين المللي دولت محور معطوف به روابط دولت و مردم است، مستلزم حمايت ويژه از حقوقي است که خاستگاه اخلاقي ـ وجداني آن مفروض و زمينه ساز تحولي شگرف در روابط اجتماعي(ملي ـ بين المللي) است ؛ حقوقي که آنچنان بديهي و قابل تعين و تشخيص است که همه مکلف به رعايت آن هستند.
12 .1) مبنا و ماهيت حقوق بشر
«کرامت ذاتي انسان» به عنوان مبناي حقوق بشر تلقي مي شود، يعني بشر من حيث بشريت ، شايسته و مستحق برخورداري از برخي حقوق است ؛ حقوق بنيادين و هنجارهاي بشري اي که ناظر بر مشترکات انساني است ، آنچنان بديهي و از نوع برتر و مطلق که غير قابل تخلف و شرط ناپذيرند؛ قيد و حدي را بر نمي تابند و از اين حيث ديگر نمي توان در قالب الگوهاي دولت محور فرا دست طلبانه بر صلاحيت هاي انحصاري و ملي و يا داخلي بودن حوزه موضوعي حقوق بشر تأکيد کرد . چرا که «کرامت ذاتي» انسان، به او ارزش و اعتباري فوق همه پديده هاي اجتماعي مي دهد ، بلکه اين پديده ها طفيلي هويت انساني آحاد بشرند. ارزشهاي جهاني بايسته اي که رعايت و احترام به اين حقوق را الزامي فرض مي کنند ، به آنها ويژگي مطلق مي دهد و به تعبيري رعايت آنها حيات انساني را عقلايي تر مي کند و امنيت و رفاه و شکوفايي بيشتري را نصيب بشر خواهد کرد. اين غايات عقلايي و وجداني ، به رغم بداهتي که از آن بر خوردار شده اند، اما محصول تجربه تاريخي و طولاني و پر فراز و نشيب بشرند؛ اما آنچنان ريشه دوانده اند که نمي توان به راحتي از آنها به دليل برخي، صرف نظر کرد. در اين معنا حقوق بشر ماهيتاً نه بر اصل معامله متقابل، يا اعمال سليقه بلکه بر منافع مشترک و همگاني حول هنجار هاي اخلاقي ـ وجداني عام معطوف به حقوق ذاتي انسانها مبتني است.
13. 2) حقوق بشر و در نورديدن مرز ميان تبعه و بيگانه
حقوق بشر بنا بر تعريف، از خصيصه اي برخوردار است که هيچ گونه قيد و شرط، خصوصاً تبعيض بر اساس تابعيت را برنمي تابد. در اين حالت اصل بر اين است که حقوق شهروندي، تنها ناظر بر شهروندان متعل به يک دولت ملت است؛ يعني تمامي افرادي که در قلمرو يک سرزمين زندگي مي کنند، تحت شمول حقوق شهروندي و بشري قرار مي گيرند؛ از اين رهگذر بر نوعي همگوني و علقه هاي اجتماعي ـ فرهنگي اصرار مي شود که ديگران بيگانه از آن عوامل وحدت بخش از مزاياي آن بهره مند نمي شوند. اما نظر به خاستگاه نظري«حقوق بنيادين بشر»، ديگر نمي توان و نبايد برخي از حقوق حياتي شهروندي را بر پايه طبقه، نژاد، قوميت، جنس، مذهب و ... از عده اي صلب کرد؛ بلکه بهرهمندي از حقوق شهروندي، به مثابه برخورداري از يک هويت ملي مشترک يا استقرار در يک محيط جغرافيايي ـ سياسي نيست ، بلکه به تعبير ديگر، اين عقيده که شهروند بايد بخش اعظم زندگي خود را در يک کشور صرف کند و تنها در يک هويت ملي مشترک سهيم باشد، کم کم اعتبار خود را از دست مي دهد و به جاي آن هويتهاي جمعي مبناي خاص خود جهت حقوق شهروندي را طلب مي کند.
ب) مفهوم شهروندي در بستر حقوق بشر
حقوق بشر به لحاظ مفهومي، در رابطه ميانه فرد و دولت ملي تغييراتي ايجاد كرده و ساختار سنتي را تا حدي متحول ساخته است. دولتها در گذشته در چارچوب نظریه حاکمیت مطلق رفتار می کردند. وضعیتی بر گرفته از این رهیافت که به دولت محوریت خاصی بخشیده و آن را مستقل از جامعه،برتر و فوق آن تصور می کردند. در این نگاه دولتها نه تنهااز جامعه متمایز، بلکه متفاوت از آن هستند. دولت نسبت به جامعه از استقلال ساختاری- هنجاری برخوردار است و در مقابل، جامعه پدیده ای منفصل و فرمانبردار است. برداشتی فرا ملی از حد شمول اختیارات دولت که از یک سو به تعامل دولت و جامعه توجه نداشته و از دیگر سو به جهت گیری کوته بنیانه حفظ نظم و امنیت مطلوب فرا دست جامعه فارغ از شهروندان را که عملاً منجر به صف بندی های طبقاتی و نا امنی در داخل و در گیری و نزاع در سطح بین المللی می شود، نادیده می گیرد. اما اینک دولتها به طور گریز ناپذیری در موقعيتي قرار گرفته اند که برخي از آن به سمت گيري ديگر نام مي برند. يعني دولت و اقتدار عاليه آن موسوم به حاکميت، در ابعاد داخلي(نسبت به افراد و گروهها) و خارجي( نسبت و در ارتباط با نهادهاي بين المللي) دستخوش دگرگوني هاي بنيادين گرديده است. اگر در گذشته اينگونه القاء شدو البته مردم خو گرفته بودند که از فرامين مراجع قدرت بي چون و چرا متابعت کنند، امروز «حاکميت» و آزادي ناشي از آن، حق تفويضي از مردم به حکومت تلقي مي شود. در اين منظر، حاکميت مردم و نمايندگي دولت از طرف مردم، واقعيتي تقسيم ناپذير، سلب ناشدني و غير قابل مرور زمان و متعلق به ملت است. هيچ گروهي از مردم و هيچ فردي نمي تواند اعمال حاکميت را حق خود بداند. از اين رهگذر، امروزه دولتي با اختيارات معدود در چارچوب نظم حقوقي موسوم به دولت قانونمند و با کارکردهاي تخصصي و معدود موسوم به«دولت حداقل»،مطلوب تلقي مي شود. دولت قانونمند را دولتي مي شمارند که قدرت آن بر پايه معيارهاي کلي تنظيم شده و شهروندان نيز از اين حق مسلم برخوردار باشند که حسب لزوم به نهادهاي نظارتي متوسل شوند. اساسي ترين حقوق تضمين شده آحاد ملت، بستري است که شهروند مي تواند آنها را بخواهد و قدرت حاکم نيز بايد به آنها احترام بگذارد. لذا به جاي بهره گيري از مفاهيم «حاکميت»(sovereignty )و حکومت(government )، از اداره امور و حکمراني (goverrance )، سخن گفته مي شود.
14. 1) مفهوم شهروندي حقوق بشر از شهروندي مفهومي فرا ملي ساخته است. روندي جهاني که در آن اعضاي جامعهنه به عنوان «تبعه» بلکه «شهروند»ذي حق تلقي شده و ديگر به عنوان يک موضوع و يا هدف منفعل و تنش پذيراراده قاطع و مطلق دولت تلقي نمي شود، بلکه ترجيحاً هم به مثابه مشارکت کننده فعال در فرايند شکل گيري و تکوين خط مشي هاي سياسي و هم به منزله عوامل پايدار مشروعيت بخش دولت در نظر گرفته مي شوند. بر اين اساس موقعيت شهروند، فراگير و براي همگان مهيا قابل دسترسي است. از موقعيت خاص گرايانه «تبعه» بودن و جزئي از اجتماع ملي محسوب شدن، خارج شده و به «شهروند»ي منتهي شده که از وصف «ذاتي» و «واقعي» بهره مي برد؛يعني برخورداري از فرصت برابر براي مشارکت در حوزه هاي متفاوت حيات جمعي مانند، سياسي، کار و امور فرهنگي! در اين ارتباط در مقام تبيين انواع حقوق شهروندي فراتر از حقوق محصور در قالب شهروند سياسي، مي توان به نظريه مارشال اشاره کرد که از« وابستگي متقابل حقوق » سخن مي گويد؛ يعني داشتن حقوق کامل مدني و سياسي بودن وجود استاندارد مشخصي از حقوق اجتماعي امکان پذير نيست. از نتايج مهم اين ديدگاه آن است که حقوق اجتماعي نيز به همان اندازه حقوق سياسي به عنوان مشخصه شهروندي داراي اهميت است. به تعبير، ديگر حقوق شهروندي، وجودي متفاوت داشته که نمي توان و نبايد براي آن ترتب تاريخي و يا حقوقي قائل شد؛ اين امکان منطقي وجود دارد که حقوق اجتماعي، به حقوق سياسي منتهي گردد و هر دو بستر ساز تحقق ساير حقوق شهروندي شوند.
15. 2) جايگاه عامل تابعيت و اقامت در اعطاي وضعيت شهروندي
قوانين کشورها جهت اعطاي شهروندي داراي قيود و مقرارت خاصي هستند که بسته به شرايط و اوضاع و احوال موجود در هر کشور متفاوت مي باشد. مهاجر فرست يا مهاجر پذير بودن کشور ذيربط و آستانه تأثيرپذيري منافع ملي و کلان کشور و نيز ابتناي عام ضرورتهاي عيني معطوف به حق حيات و استنادهاي منطقي – حقوقي ناشي از آن، فراتر از وفاداري هاي سنتي محصور در مرزهاي جغرافيايي، سياسي و ملي و... و البته تعهدات بين الملي دولت در اين حوزه نقشي تعيين کننده دارد.
ج) از شهروند ملي تا شهروند اروپايي و شهروند جهاني
شکل ديگري از شهروندي فراتر از مرز يک کشور، و عموميت دادن بر آن در يک گسترة وسيع تر را مي توان در آنچه که موسوم به« شهروندي اروپايي» است و در قالب اتحادية اروپا شکل گرفته مشاهده کرد. هرچند که از حيث برخورداري از همه شئون شهروندي، تحقيقاً محدوديتهايي وجود دارد، و از اين حيث از آن به «شبه شهروندي» نام مي برند، چون با شهروندي کامل فاصله ملموس دارد، اما از حيث قائل شدن به برخي از حقوق و امتيازات ويژه براي شهروندان يک دولت در گسترة اروپا ، مي توان بر اين باور بود که در مقايسة با شهروندي مبتني بر مليّت، شهروند اروپايي نوعي فرا شهروندي( supra-citizenship ) است که موجوديت هويت هاي سياسي فرهنگي مربوط به هويت از دواتهاي عضو اتحادية اروپايي را تأييد مي کند. شهروندي اتحاديه اروپا، شهروندي را از تعلق ملي جدا نمي کند بلکه به جاي آن الگويي دو سطحي ايجاد مي کند که در قالب آن حقوق فرا ملي در سطح اتحاديه به تعلق ملي در سطح دولتهاي عضو وابسته است؛ بر مبناي ايجاد يک فضاي فرهنگي مشترک اروپايي، کثرت گرايي زبان، آموزش ، فن آوري ارتباط مدرن و ... روندي که به يک معنا به شهروندي به مثابه نوع انسان (citizen as Human beings) ، در سطح جهاني معنا مي بخشد و به شهروند جهاني (global citizenship ) منتهي مي گردد.
منابع:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1) جمعي از نويسندگان: آزادي فرد و قدرت دولت، ترجمه و تأليف محمود صناعي، انتشارات هرمس 1379.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2) جمعي از نويسندگان: حقوق بشر و مفاهيم مساوات، انصاف و عدالت، انتشارات دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، 1383.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
3) جي. ام. بار بالت: حقوق شهروندي، ترجمه جواد کارگزاري، نشريه حقوق اساسي، سال دوم شماره دوم، تابستان 1383.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
4) حسين شريفي طرازکوهي: جامعه مدني جهاني، نشر دادگستر، 1378 .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
5) ديويد بيتام: دموکراسي و حقوق بشر، ترجمه محمد تقي دلفروز، طرح نو،1383 .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
6) مايک فردين: مباني حقوق بشر، ترجمه فريدون مجلسي، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
7) محمد بسته نگار ( پژوهش و تدوين ): حقوق بشر از منظر انديشمندان، شرکت سهامي انتشار، 1380 .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
8) محمد علي موحد: در هواي حق و عدالت، از حقوق طبيعي تا حقوق بشر، نشر کارنامه، 1381 .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
9. Claire de Than and Edwin Shorts, Public Law and Human - Rights 2002/03, Thomson, 2002.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
10. Matthew Craven, The International Covenant on Economic, Social and Cultural Rights, Oxford, 1998. 11- . Steven Hick and …, Human Rights and the Internet , Macmilan Press Itd., 2000.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
12. Tom Campbell, K.D.Ewing, and Adam Tomkins, Sceptical Essays on Human Rights, Oxford , 2001.
3rdmag.net/spip.php?article58
حقوق بشر از نگاه فعالان مدنی
حميد رضا ابراهيمزاده
هنوز مشکل ما با این موضوع حل نشده است که نشستن در کافه ها و قهوه ترک بدون شیر و شکر خوردن و خیالبافی های روشنفکری داشتن هم مصداق کنش اجتماعی است؟ و آیا فعالیتهای جسته و گریخته سالیان دراز در این مرز پرگهر را که هنوز موفق به ساخت پایگاههای مستحکم اجتماعی نشده را می توان به مثابه ایجاد ساختار برای جامعه مدنی دانست یا خیر؟ که باید به این پرسش پاسخ دهیم که فعالیت مدنی چه نسبتی با حقوق انسانها دارد؟
بسیاری از فعالان مدنی ایران بر این باورند که فعالیت اجتماعی با توجه به نبود ساختار شکل گرفته و پایداری از شبکه ها، اتحادیه ها و سندیکا ها، NGO های مستقل و به طور کلی بافت ساختارمندی از جامعه ای با هویت دموکراتیک به خودی خود به واسطه اینکه در پی حقی از حقوق انسان ها است فعالیت حقوق بشری محسوب می شود.
حقوق سیاسی و اجتماعی زنان، کودکان، دانشجویان، معلمان و حتی حفظ محیط زیست زیر شاخه هایی از حقوق انسانی مردمانی محسوب می شود که دولت هایشان اعلامیه جهانی حقوق بشر را پذیرفته اند و نسبت به اجرای مفاد آن ملزم شده اند بنابراین به نظر بسیاری از فعالان مدنی فعالیت های اجتماعی و سیاسی برای به دست آوردن حقوق از دست رفته و یا فراموش شده انسان ها را باید در حوزه فعالیت های حقوق بشری تقسیم بندی کرد.
فعالیت مدنی لازمه پیگیری حقوق بشر
ابراهیم مددی نایب رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران در نسبت فعالیت مدنی و حقوق بشر می گوید: جامعه بشری از لایه ها و طبقات و اصناف مختلفی تشکیل شده است که در اعلامیه حقوق بشر رعایت حقوق آنها دیده شده است. به نظر می رسد فعالان هر طبقه اجتماعی هرگاه در راستای منافع صنفی خود آگاه و متشکل شوند، این مجموعه انسانی مسائل اجتماعی خود را بهبود می بخشد که این پدیده در کشورهای پیشرفته قابل دیدن است.
ارتقا وضعیت اجتماعی، رفاهی و سیاسی طبقات مختلف اجتماعی از طریق گسترش احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری، سازمان های حافظ محیط زیست و حقوق کودکان و زنان از مصادیق نسبت تنگاتنگ فعالیت مدنی و حقوق بشر از دیدگاه مددی است چرا که به عقیده وی یکی از نشانه های بارز نقض حقوق بشر" اجازه ندادن به کارگران برای تاسیس سندیکاهای کارگری است که مطابق اعلامیه حقوق بشر از حقوق حقه ایشان است."
مددی درباره همگرایی ذاتی فعالیت های اجتماعی دارای سویه حقوق بشری و واگرایی عملی این فعالان که کمتر به صورت سیستماتیک نسبت به کنش های گروه های دیگر واکنش نشان می دهند می گوید: در روند کار نهادهای مدنی به اجبار یک همگرایی ایجاد شده است چون آنجا که صحبت از محیط زیست، بهداشت، آموزش و یا حقوق سیاسی و اجتماعی است همه اقشار جامعه در این مسائل با یکدیگر اشتراک نظر دارند ولی به علت رفتارهایی که از طرف حاکمیت اعمال می شود راه این همگرایی به صورت عملی سد شده است.
مددی شرایط سخت همگرایی بین فعالان مدنی در راستای کوشش برای ترفیع حقوق انسان ها را با مثالی بیان می کند: فرض کنید که من بازداشت شده ام در این شرایط از ارتباط من با دانشجویان و یا فعالان زن به عنوان یک گناه پرسش می شودو بالعکس. این حرکات که از طرف سیستم های امنیتی بروز می کند شکل گیری ارتباطات تنگاتنگ بین جنبش های مختلف اجتماعی را کند و بعضا ناممکن می کند.
هر چند مددی جنبش های مدنی را به "جزیره های پرت دور افتاده از هم" تشبیه می کند اما تقصیر این مشکل را متوجه فعالان مدنی نمی داند بلکه شرایط سیاسی و امنیتی امروز را مقصر اصلی قلمداد می کند و می افزاید: همه فعالان مدنی با کنش اجتماعی خود مفاد اعلامیه حقوق بشر را به لایه های پایینی اجتماع منتقل می کنند و به این وسیله ادبیات حقوق بشری را در جامعه رواج می دهند.
تاکید بر اشتراکات در شرایط سخت
خدیجه مقدم فعال حقوق زنان و عضو کمیته مادران صلح معتقد است در شرایطی که در ایران" جامعه مدنی با شکل و هویت نداریم" تجلی آن به این صورت است که هر گروهی از فعالان خواسته ای را که دارد پیگیری می کند هرچند این نوع فعالیت با تعریفی که ما از جامعه مدنی داریم که به صورت نهادهای مدنی، سازمان های عقیده محور، انجمن های صنفی، شبکه ها و ائتلاف ها شکل می گیرد تفاوت دارد ولی در این شرایط این نوع فعالیت در راستای تحقق حقوق انسان ها است."
وی با تاکید بر اینکه " دموکراسی با پایه جامعه مدنی امکان پذیر است" و با بازگشت به گذشته که برخی حقوق بشر را "موضوع لوکسی" می دانستند بر این موضوع تاکید دارد که باید مفاهیم اینچنینی در جامعه گشترش پیدا کند. وی در مورد حوزه فعالیت خود می گوید: بحث تغییر قوانین تبعیض آمیز در حوزه زنان نوعی فعالیت حقوق بشری است اما ما زمانی می توانیم به اهداف خود برسیم که هم زمان با بحث تغییر قوانین برای ارتقا فرهنگ جامعه نیز تلاش کنیم.
مقدم جامعه مدنی ایران را درمرحله نهادسازی می داند که به رغم همه فشارها پایه های خود را تثبیت می کند و می افزاید: در همین شرایط گروهی مانند "مادران صلح" ایجاد می شود که سعی دارد برای تحقق مبانی حقوق بشر بستر سازی کند.
وی با اشاره به اینکه این نوع فعالیت ها موجب بروز نوعی مقاومت مدنی در برابر نقض حقوق انسان ها می شود می گوید: جامعه مدنی یک قدرت اجتماعی است، هرچند این قدرت اجتماعی امروز به شکال دلخواه ما نیست ولی همین حرکت ها باعث سخت تر شدن خدشه و آسیب به حقوق انسان ها می شود.
مصائب پیگیری حقوق انسان ها
احمد زید آبادی دبیر کل سازمان دانش آموختگان ایران( ادوار تحکیم وحدت) "فعالیت مدنی را پیش زمینه تحقق حقوق بشر" می داند چرا که به عقیده وی" بدون وجود نهادهای مختلف اجتماعی تحقق حقوق بشر در جامعه ممکن نیست. از این رو در جوامع ای مانند ایران که ساختارهای لازم برای رعایت حقوق بشر شکل نگرفته است فعالیت های مدنی به خودی خود فعالیت حقوق بشری تلقی می شود. البته در جوامعی که این زمینه ها را داراست لزوما فعالیت های مدنی ارتباط مستقیمی با حقوق بشر ندارند.
زید آبادی با اشاره به اینکه حقوق بشر در ایران مسئله حساسیت بر انگیزی شده است و جنبه های امنیتی به آن داده شده است و بسیاری از گروه های اجتماعی علاقه مند به درگیر شدن در این مساله نیستند می گوید: گروه های اجتماعی بیشتر سعی دارند که فعالیت های غیر مستقیم در این زمینه داشته باشند که همین فعالیت های غیر مستقیم هم برتابیده نمی شود.
وی در نسبت بین کنش مدنی و فعالیت های حقوق بشری معتقد است: در جوامع دموکراتیک بین این دو حوزه تفاوت وجود دارد زیرا حقوق بشر عموما به حوزه ای باز می گردد که نهادهای قدرت حقوق شهروندان را ضایع می کنند. فعالیت های مدنی در کشور هایی نظیر ما در واقع به جامعه در مقابل قدرت دولت یک نوع توانایی می بخشد که درنهایت امر برای پاسداری از حقوق بشر به کار گرفته می شود.
زیدآبادی درعلت واگرایی جنبش های مدنی از یکدیگر می گوید: این موضوع بستگی به استراتژی نهادهای مختلف اجتماعی دارند ولی این سازمان ها سعی دارند که به قدرت حاکم اسطکاک پیدا نکنند بنابراین وقتی همسایگان آن ها به خطر می افتند دیگران از آنها فاصله می گیرند.
وی به این پرسش که چرا فعالیت های مدنی و حقوق بشری با واکنش منفی از طرف حاکمیت مواجه می شود اینگونه پاسخ می دهد که: ساخت اجتماعی در ایران به گونه ای است که قدرت در دست حاکمیت متمرکز شده اتست و جامعه منفعل است و فاقد قدرت است. این وضعیت باعث بازتولید قدرت در حاکمیت شده است. بنابراین قدرت ها نمی خواهند آن را از دست بدهند و این نه از سوء تفاهم که از کوته فکری و بی توجهی آنان به منافع عمومی است. چرا که انها قدرت های اجتماعی را رقیب قدرت خود می دانند.
منبع: 3rdmag.net/spip.php?article53
آموزش حقوق بشر و قدرت یابی شهروندان
سهراب رزاقی
حقوق بشر آن حقوقي است كه به همه احاد جامعه – زن يا مرد، دختر يا پسر، كوچك يا بزرگ – تعلق دارد. حقوق بشر در عصر جدید، تجسم معيارهاي بنیادینی است كه بدون آن حقوق ، مردم نمي توانند شأن انساني خود را محقق سازند. از اینرو: حقوق بشر عام و جهانشمول است ونمی توان با تمسک به نسبیت فرهنگی آنرا محدودکرد. هیچ فردی مجبور نيست حقوق بشر را كسب كند يا استحقاق آن را داشته باشد بلکه به صرف انسان بودن، همه انسانها دارای آن حقوق می باشند.
حقوق بشر یک مجموعه بهم پیوسته وغیر قابل انفكاك است، هيچ حقي را نميتوان به اين دليل كه كسي ميگويد «كم اهميت»يا «غير ضروري» است از فردی گرفت. به عبارت دیگر عناصرحقوق بشر یک کل منسجم وبهم پیوسته است، تمامي عناصر حقوق بشر بخشي از اجزای يك منظومه هستند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد.
حقوق بشر را هيچ مقامي به فرد یا گروهی اعطا نميكند، حقوق بشر ذاتي و جزو ويژگيهاي شخصيت انساني تلقي ميشود.
حقوق بشر هم انتزاعي است وهم عملي. حقوق بشر الهامبخش يك دنياي دموکراتیک، عادلانه و صلحآميز است و حداقل معيارها را براي نحوه رفتار افراد و نهادها با مردم و گروههای اجتماعی - سیاسی را وضع ميكند. آن معیارها همچنين قدرت اقدام و دفاع از حقوق خود و ديگران را به افراد وگروههاميدهد. لازم به ذکر است گرچه اسناد حقوق بشر عمدتا در قرن بيستم تعريف و تدوين شدند. اما ارزشهاي آنها ريشه در ادبيات، ارزشهاي سنتي، و آموزههاي ديني تقريبا تمامي فرهنگها دارد. * اعلاميه جهاني حقوق بشر (1948(UDHR, ، میثاق بينالمللي حقوق مدني و سياسي (1966، ICCPR)، و پروتكل اختياري آن، و میثاق بينالمللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي (1966، ICESCR). اسناد مبنايي قانون حقوق بشر هستند. اين چهار سند كه در مجموع لايحه بينالمللي حقوق بشر ناميده ميشوند بيش از 20 ميثاق حقوق بشر را به دنبال داشته است. (ر.ک پیوست شماره1)
مجموعه قوانین حقوق بشر، مانند همه قوانين يك كار در حال پيشرفت است، دائما در پاسخ به شرايط محیطی و با توجه به درك افراد و گروهها، بازتفسير ، بازسازی و باز آفرینی ميشود. مثلا، هنگامي كه UDHR در سال 1948 نوشته شد، افراد معدودي از خطرهاي تخريب محيط زيست آگاه بودند، در نتیجه اين سند هيچ اشارهاي به محيط زيست ندارد. اما در آغاز قرن بيست و يكم، فعالان حقوق بشری و دولتها تلاش ميكنند پيشنويس پيمان جديدي را آماده كنند كه حقوق بشر را به يك محيط زيست امن پيوند دهد. به همين نحو، در اسناد اوليه به مردان و زنان تحت عنوان كلي «بشر» اشاره ميشد و هيچ توجهي به نيازهاي خاص زنان نشده بود، مگر اينكه نقش آنان به عنوان مادر مستلزم «مراقبت و كمك ويژه» است (ماده 2/25 UDHR). حتي معاهده سال 1989 در مورد محو همه اشكال تبعيض عليه زنان (CEDAW) اشارهاي به خشونت عليه زنان نكرد. تنها در پاسخ به مدافعان حقوق انساني زنان بود كه خشونت عليه زنان، چه در خانه، جامعه و چه از سوي دولت، در اعلاميه وين، در كنفرانس جهاني حقوق بشر در سال 1993، رسماً به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شد.
اگرچه چنين تحولي در حقوق بشر در سطح سازمان ملل به شكل تدوین و تغييراتي در قوانين بينالملل ظهورو بروز می یابد.، اما به شكل روزافزوني در سطوح جوامع محلی و ملی نیز به وسيله افراد، گروهها ونیروهای اجتماعی كه براي دستیابی به حقوق انسانی، برابري و عدالت در جوامع خود پیکار ميكنند، شکل می گیرد.. از هنگام تأسيس سازمان ملل متحد، نقش سازمانهاي غيردولتيدر فرایند تدوین و ترویج حقوق بشر بتدریج رشد روز افزونی داشته است؛ اكنون سازمانهاي غيردولتي كوچك و بزرگ ، محلي و بينالمللي، صدا و دغدغههاي اقشار و گروههای اجتماعی را در مجامع بین المللی و سازمان ملل متحد منعکس ميكنند. اگر چه توافقهاي بينالمللي از سوي مجمع عمومي، متشكل از نمايندگان دولتها، پذيرفته می شود و دولتها نيز آنها را تصويب ميكنند، اما سازمانهاي غيردولتي تلاش می کنند در سطوح مختلف، دولتها و تشكيلات سازمان ملل را با بکارگیری ابزارهای و تکنیک های گوناگون تحت تأثير قرار دهند.بعنوان مثال در دهه 90 سازمانهاي غيردولتي با همكاري جوامع آسيب ديده تلاش براي ايجاد پيمان منع استفاده از مينهاي زميني رادر ملل متحد رهبري كردند. رهبری جنبش بينالمللي ممنوعيت استفاده از مينهاي زميني را ، جودي ويليامز (Jody Williams) برعهده داشت.وی در سال 1997 نیزموفق به دريافت جايزه نوبل صلح شد. و اين تلاش ها سرانجام منجر به تأييد «معاهده ممنوعيت كاربرد، ذخيرهسازي، توليد و انتقال مينهاي ضد نفر» در سال 1997 در سازمان ملل شد. در پنجاه سال اخیر نقش فعال و پوياي سازمانهاي غيردولتي به ايجاد تغييرات چشمگير در حوزه حقوق بشر شده و آن را از حوزه انحصاري دولتها خارج كرده و شامل شهروندان و فعالان اجتماعي نیز نموده است. اين تلاشها و تحولات نياز به آموزش حقوق بشر در گستره عمومی و قدرت یابی شهروندان را تشديد كرده و به تعريف آموزش حقوق بشر وسعت بيشتري دادهاند. اوجگيري فعاليت های حقوق بشری در دهههاي 1960 و 1970 شناخت روزافزوني از پتانسيل منظومه حقوق بشر براي ايجاد تغييرات اجتماعي و اهميت آگاهي از حقوق بشر براي همه بخشهاي جامعه را به دنبال داشت. علاوه بر آن، تحولات اقتصادي و پيشرفت در زمينه ارتباطات و انقلا ب اطلاعاتی و دیجیتالی همه بخشهاي جهان و جوامع را به هم نزديكتر كرده، حقوق بشر به نحو روزافزوني به عنوان يك نيروي اخلاقي وحدت بخش كه از مرزهاي محلی و ملي فراتر رفته وبه مردم و گروههای اجتماعی در اقصی نقاط جهان اين قدرت داده كه از صاحبان قدرت بخواهند مسئوليت، محافظت ، پيشبردو ارتقای حقوق انساني آنان را برعهده بگيرند. اين آگاهي جديد محدود به نخبگان و روشنفکران يا كشورهاي توسعه يافته نيست. بلکه در سراسر جهان، انواع سازمانهاي مردمي در چارچوب حقوق بشر به منظور حمايت، ترویج و ارتقای آن بسیج شده اند، در مخالفت باموضوعاتی همچون: خشونت عليه زنان، كار كودكان و... آنها در اين روند توانستهاند آموزش حقوق بشر را به نحو مؤثري باز تعريف كنند. * در مورد ضرورت آموزش حقوق بشر هيچ ابهامي وجود ندارد، يكي از حقوق انساني هر فردی آگاهي از اين حقوق است. درمقدمه UDHR «همة افراد و سازمانهاي اجتماعي» را به «تلاش براي ترويج رعايت اين حقوق و آزاديها از طريق تدريس و آموزش» ترغيب ميكند. ماده 30 UDHR اعلام ميدارد كه يك هدف آموزش بايد «تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين» باشد. مطابق معاهده بينالمللي حقوق مدني و سياسي (ICCPR)، يك دولت «نميتواند سد راه مردم براي يادگيري در مورد حقوق خويش شود.» از زمان پذيرش اعلاميه جهاني حقوق بشر، مجمع عمومي سازمان ملل از كشورهاي عضو و همه اقشار جامعه خواسته است در ترويج و آموزش اين سند بنيادين تلاش كنند. در سال 1993، كنفرانس جهاني حقوق بشر در وين بر اهميت آموزش حقوق بشر، تعليم و اطلاعرساني عمومي، مجدداً تأكيد كرد و آن را «براي ترويج و دستيابي به روابط پايدار و هماهنگ ميان جوامع و براي پرورش تفاهم متقابل، تحمل و صلح، ضروري» اعلام كرد.4 در پاسخ به درخواست اين كنفرانس جهاني، مجمع عمومي سازمان ملل متحد دورة 1995 تا 2004 را دهه ملل متحد براي آموزش حقوق بشر اعلام نمود.
مجمع عمومي در هنگام اعلام اين مطلب در دسامبر سال 1994 آموزش حقوق بشر را چنين تعريف كرد: «يك فراينددائمی ومستمر كه به وسيله آن مردم در تمامي سطوح توسعه و تمامي اقشار جامعه احترام به شأن انساني ديگران و استفاده از ابزارها و روشهاي تضمين اين احترام در همة جوامع بشر را ياد ميگيرند.5» مجمع تأكيد كرد كه مسئوليت آموزش حقوق بشر بر عهده همه عناصر جامعه – دولت، سازمانهاي غيردولتي، انجمنهاي حرفهاي و همه بخشهاي ديگر جامعه مدني و نيز تكتك افراد، است. برنامه عمل این دهه (1995 تا 2004) ، آموزش حقوق بشر را چنين تعريف ميكند: «تعليم، نشر و اطلاعرساني با هدف ايجاد يك فرهنگ عام حقوق بشر از طريق تسهيم دانش و مهارتها و شكل دادن به نگرشهاي معطوف به:
الف) تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين؛
ب) توسعه كامل شخصيت انساني و احساس احترام به آن؛
ج) ترويج تفاهم، تحمل، برابري جنسيتي، و دوستي ميان همه ملتها، اقوام بومي و گروههاي نژادي، ملي، قومي، ديني و زباني؛
د) قادر ساختن همه افراد به مشاركت مؤثر در يك جامعه توسعه یافته؛
هـ) تقويت و پيشبرد فعاليتهاي ملل متحد براي حفظ صلح»
در طول اين دهه، سازمان ملل متحد همه كشورهاي عضو خود را به توليد اطلاعات در مورد حقوق بشر و قرار دادن کلیه امکانات، از طريق سيستم آموزشي رسمي و آموزش مردمي و بزرگسالان، ترغيب و از آنها پشتيباني ميكند.اسناد بينالمللي حقوق بشر اهداف الهامبخشي را براي آموزش حقوق بشر فراهم ميآورند. مثلا، نخستين عبارت اعلاميه جهاني حقوق بشر (UDHR) اعلام ميدارند كه «به رسميت شناختن شأن ذاتي و حقوق برابر و انفكاكناپذير همه اعضاي خانواده بشري مبناي آزادي، عدالت و صلح در جهان است.» آموزش اثربخش حقوق بشر دو هدف اساسي دارد: يادگيري در مورد حقوق بشر و يادگيري براي حفظ حقوق بشر.
يادگيري در مورد حقوق بشر عمدتاً شناختي است، شامل تاريخچه حقوق بشر، اسناد و مكانيسمهاي اجرايي. همه قسمتهاي جامعه بايد از مفاد UDHR و نحوة تأثيرگذاري اين معيارهاي بينالمللي بر دولتها، افراد و گروهها آگاه شوند. آنها همچنين بايد وابستگي متقابل حقوق، حقوق مدني و حقوق سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، را به هم درك كنند.
آموزش براي حفظ حقوق بشر يعني درك و پذيرش اصول برابري و شأن انساني افراد بشر و تعهد نسبت به رعايت و حفظ حقوق تمامي مردم. اين با آنچه ما ميدانيم ارتباط اندكي دارد: «آزمون» اين نوع يادگيري نحوه عمل كردن ماست.
اين هدف شامل شفافسازي ارزشها، تغيير نگرش، توسعه همبستگي، و مهارتهاي مدافعه و اقدام. مانند تحليل موقعيتها از نگاه حقوق بشري و راهبردي كردن واكنشهاي مناسب نسبت به بيعدالتي، است. افراد اندكي ممكن است فعالان تمام وقت باشند، اما همه بايد بدانند كه ميتوان حقوق بشر را در سطح فردي، جمعي و نهادي ترويج و از آن دفاع كرد و ياد گرفت در زندگي روزمره به اصول حقوق بشر عمل نمود. و همه بايد بفهمند كه حقوق بشر با مسئوليتها پيوند دارند: رعايت اصول حقوق بشر در زندگي خويش و رعايت حقوق ديگران و دفاع از آنها.
علاوه بر اهداف ذکر شده، آموزش حقوق بشر اهداف مضاعف دیگری را نیزدنبال می کند.هدف آموزش حقوق بشر ، ساختن شهروند مسئول و فعال در يك جامعه مدني دموكراتيك پویا وشاداب است. چرا که شهروندان بايد قادر به تفكر نقادانه باشند، انتخابهاي اخلاقي انجام دهند، در مورد مسائل مهم و حیاتی موضع اصولي اتخاذ کنند، و ابتکاراتی براي اقدام های مدنی خلق و ابداع كنند. مشاركت در فرايند دموكراتيك سازی و تحکیم دوکراسی به معناي درك و تعهد آگاهانه نسبت به ارزشهاي بنيادين حقوق بشر و دموكراسي هم هست. شهروند فعال بودن همچنين به معناي مشاركت در فرايند دموكراتيك، داراي انگيزه برگرفته از حس مسئوليت شخصي براي پيشبرد و حفاظت حقوق همگان است. اما براي مشاركت ، شهروندان بايد ابتدا از حقوق بنیادی خود آگاه و مطلع باشند.همچنین يادگيري براي كنشگرايي آگاهانه نيز ضروري است. تنها افراد و گروههایی براي حفظ و دفاع از حقوق بشر تلاش خواهند كرد كه آنها را بفهمند و درک کنند. درست همانطور كه جامعه مدني متكي به شهروندان مسئول و داوطلب است، سازمانهاي حقوق بشرنیز متكي به كنشگران آگاه و مطلع خود هستند. كنشگران هم خودشان درباره حقوق بشر می آموزند وهم به دیگران می آموزانند، ودر پي آگاهي هستند چون موضوع حقوق بشر براي آنان مهم است، و معمولا هر چه بيشتر بدانند، تعهدشان به تلاش براي ايجاد تغيير زيادتر ميشود. با تشخيص اينكه افراد فعال در اين زمينه هر چه آگاهتر باشند، كنشگري آنان اثربخشتر است، سازمانهاي حقوق بشر بايد دائما اعضاي خود را، در زمینه حقوق بشر آموزش بدهند.علاوه بر آن، كنش گران حقوق بشر خود بايد همواره به عنوان نماد و تسهيل كننده حقوق بشر در محیط های مختلف عمل كنند.
نکته دیگر، آموزش حقوق بشر به مردم در جوامع محلی است. مردم هنگامي كه مفاهيم حقوق بشر را درك كنند، شروع به جستجو براي تحقق آنها در زندگي خويش ميكنند. جامعه، خانواده و تجارب شخصي خويش را با يك لنز حقوق بشري بررسي ميكنند. حساس شدن به حقوق بشر در زندگي روزمره بر اهميت يادگيري در مورد حقوق بشر و همچنين يادگيري براي حفظ حقوق بشر تأكيد ميكند،مردم بايد بدانند چگونه حقوق بشر را به خانه خود بياورند ودرمدرسه و جامعه آنرا پیاده کنند. و به موارد نقض آن در جامعه و محیط خود واكنش مناسب و مؤثر نشان دهند.
معاهدات اصلي حقوق بشر:
- معاهده مربوط به كار اجباري يا تحميلي، ILO , No.29. 1932
- معاهده مربوط به پيشگيري و مجازات جنايت نسلكشي، 1949*
- معاهده براي سركوب قاچاق انسان و بهرهكشي از روسپيگري ديگران،1949
- چهار عهدنامه ژنو در مورد حفاظت از قربانيان برخورد مسلحانه، 1949*
- معاهده در خصوص وضعيت پناهندگان، 1951*
- معاهده بردگي سال 1926، پروتكل متمم آن، 1953*
- پيمان اروپايي براي حفظ حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين و هشت پروتكل آن، 1950
- معاهده در مورد كاهش بيكشور بودن (افراد)، 1961
- پيمان مربوط قابل به اعمال نبودن محدوديتهاي قانوني در مورد جنايات جنگي و جنايات عليه بشريت، 1968
- پروتكل اختياري معاهده بينالمللي حقوق مدني و سياسي، 1976
- معاهده در مورد محو همه اشكال تبعيض عليه زنان، 1979
- پيمان منع شكنجه و ساير رفتارها يا تنبيهات ظالمانه، غيرانساني يا تحقيركننده،1984*
- منشور آفريقايي در مورد حقوق انسانها و اقوام، 1986
- منشور سازمان كشورهاي آمريكايي، 1988
- معاهده حقوق كودك، 1989
- معاهده در مورد حقوق كارگران مهاجر و اعضاي خانواده آنان، 1990
- دومين پروتكل اختياري معاهده بينالمللي حقوق مدني و سياسي، 1991
- قانون رم در مورد دادگاه جنايي بينالمللي، تصويب 1998
- پروتكلهاي اختياري معاهده حقوق كودك، تصويب، 2000
منابع:
- نقل شده در «حقوق بشر اينجا و اكنون: بزرگداشت اعلاميه جهاني حقوق بشر، نانسي فلاورز، (مينياپوليس: شبكه آموزش دهندگان حقوق بشر، عفو بينالملل ايالات متحده، 1998)
- شيمن، ديويد: تدريس حقوق بشر (دنور: مركز تدريس روابط بينالملل، 1986، چاپ دوم، تدريس حقوق بشر، 1999).
- ريردون، بتي: آموزش براي حفظ شأن انساني: يادگيري حقوق و مسئوليتها (فيلاد لفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1995)
- بيانيه و برنامه عمل وين، بخش 1 – بندهاي 33-34، و بخش 2 – بندهاي 82-78.
- قطعنامه مجمع عمومي 184/49، 23 دسامبر 1994
- برنامه عمل دهه ملل متحد براي آموزش حقوق بشر (2004-1995)، پاراگراف 2.
- نقل شده در «متدولوژيهايي براي آموزش حقوق بشر»، ريچارد، پيركلود. نيويورك: دهه مردمي براي آموزش حقوق بشر، 1997
- شوراي اروپا، كميته وزرا، توصيه شماره: R(85)7 ، در دسترس به صورت آنلاين در نشاني: http// eeri . coe . int / en / 01/02/08/e0120802.htm
- مارشا بر نبام : «شما حقوقي داريد: آنها را بشناسيد، تبليغ كنيد، از آنها دفاع كنيد» در HRE شماره 4 . لندن: عفو بينالملل ، 1999 ص
3rdmag.net/spip.php?article60
آشنايي با سازمان مدافعان حقوق بشر
فرنوش تهرانی
دفاع از مدافعان حقوق بشر و محافظت از آنان امري مهم است.اگر در بسياري از كشورهاي جهان حقوق بشر نقض مي شود به همان نسبت نيز مدافعان حقوق بشر كه در اين كشورها فعاليت مي كنند نياز به حمايت و محافظت دارند.
هر روز شاهد نقض حقوق بشر در بسياري از كشورها هستيم و به همان نسبت نيز فعالان حقوق بشر در معرض آسيب و خطر هستند.به همين دليل نياز است كه سازمان يا كساني از آنان حمايت و پشتيباني كرده و فضايي امن برايشان به وجود آيد.
بسياري از فعالان حقوق بشر در زماني كه مشغول به فعاليت هستند بايد امنيت آنان نيز تامين شود.مهم ترين مساله در رابطه با فعالان حقوق بشر حفظ و امنيت جاني آنان است.
يكي از سازمان هايي كه در اين حوزه فعاليت گسترده اي دارد فرونت لاين(front line) است.فرونت لاين با هدف حمايت از مدافعان و فعالان حقوق بشر در سال 2001 در دوبلين پايتخت ايرلند جنوبي تاسيس شد.
فرونت لاين از جمله سازمان هاي غيردولتي است كه كاملا مستقل بوده و وابسته به هيچ نهاد دولتي يا غيردولتي نيست.كليه هزينه ها نيز شخصي و با كمك مردمي تامين مي شود.
اين سازمان كليه فعاليت هايش متمركز بر فعالان و مدافعان حقوق بشر است.كساني كه به دليل نقض حقوق بشر در كشورشان مشغول به فعاليت بوده و جانشان در معرض خطر است.
فرونت لاين علاوه بر دفاع از مدافعان حقوق بشر در بخش آموزش نيز بسيار فعال است.اين سازمان با برگزاري كلاس هاي آموزشي تلاش دارد تا سطح معلومات را در فعالان و مدافعان حقوق بشر بالا برده و پل ارتباطي مدافعان حقوق بشر در كليه كشور ها است.ايجاد شبكه اطلاعاتي مابين مدافعان حقوق بشر در كليه كشورها از جمله مهم ترين پروژه هاي اين سازمان است.
علاوه بر بحث آموزش فرونت لاين گزارش هايي از وضعيت حقوق بشر در كشورها و به ويژه كشورهاي ناقض حقوق بشر توسط نمايندگاني كه از سوي اين سازمان به آن كشورها سفر كرده اند تهيه و ارائه مي شود.
حفظ جان مدافعاني كه در كشورشان تهديد مي شوند اصلي ترين فعاليت اين سازمان حقوق بشري است.ايجاد كمپين ها و ارائه برنامه هايي در جهت حفظ مدافعان حقوق بشر و اقدامات لازم در جهت امنيت جاني اين افراد سر خط فعاليت هاي فرونت لاين است.
فرونت لاين يكي از سازمان هاي غيردولتي مردم نهاد است كه رابطه تنگاتنگي با سازمان ملل متحد داشته و در برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي اين سازمان همكاري دارد.
3rdmag.net/spip.php?article51
خاستگاه حقوق بشر و دغدغه هاي امروز
حقوق بشر در گذشته تاريخي اش از مسائل چالش زا در عرصه بين المللي بوده است. اين ميراث مشترك جهاني در راه پاسداري از حيثيت انساني فراز و نشيب هاي بسياري به خود ديده؛ نابرابري ها و ستم ها و جنگ هاي بي شمار همواره ناقض حقوق بنيادين بشري بوده اند. اما با تحولات قرن هجدهم اروپا رنسانسي در حقوق بشر پديد آمد كه ضامن اجراي آن شد. تا اين زمان حقوق بشر براي دولت ها در حد طرح يك مساله اجتناب ناپذير بود و در مرحله عمل
- اگر به اين مرحله مي رسيد- شكست آن قطعي مي كرد. اكثر اعلاميه ها و اسناد مربوط به حمايت از حقوق اساسي داراي قدرت اجرايي نبودند زيرا نهادينه سازي آنها در دولت صورت نمي گرفت. تدوين و اجراي اين حقوق برعهده دولت هايي بود كه از طريق اجراي قانون بايد به حمايت از آن مي پرداختند. اما وضع قوانين به اراده و نفع دولت ها به تفاسير گوناگون و جانبدارانه از حقوق بشر انجاميد و اين گونه در كانون خود نقض شد.وجود بيش از ۷۰ سند بين المللي اعم از اعلاميه، قرارداد و معاهده در سطح جهاني و منطقه يي از ابتداي تاريخ مكتوب حقوق بشر اهميت و در عين حال ناپايداري آن را در ضمانت اجرايي آشكار مي سازد. اولين سند بين المللي در اين زمينه فرمان منشور كبير يا «ماگنا كارتا» در قرن سيزدهم ميلادي در انگلستان صادر شد كه فقط متضمن پاره يي از حقوق و آزادي ها براي عموم در قاموس حقوق فئودالي قرون وسطي بود. آخرين مورد آن، ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سال ۱۹۶۶بود كه تا سال ۲۰۰۱به تصويب ۱۴۷كشور رسيد.مبارزه بي امان انسان براي رسيدن به حقوق خود و آزادي كه بر تارك آن مي درخشيد، در عصر روشنگري به اوج رسيد و غوغايي برپا كرد كه انقلاب و جنگ استقلال توامان به وقوع پيوست. كانون اين انقلاب نه در مهد روشنگري و نه با حضور فيلسوفان و حقوقدانان و سياستمداران برجسته بلكه در سرزميني آن سوي اقيانوس اطلس و در ميان مردمي مهاجرنشين بود. از ميان تمام مكتوبات بشردوستانه با گذشت بيش از ۲۳۰سال اعلاميه استقلال امريكا و منشور ايالت ويرجينيا با خصيصه بارز حمايت از حقوق بشر جايگاه ويژه يي دارد. اعلاميه يي كه منشاء اثر حقوق بشر دوستانه شد.مهم ترين حاصل انقلاب امريكا هرچند رنگ سياسي غالبي داشت بيانگر حكمت حقوق طبيعي در عصر تنوير افكار بود. فلسفه آن در قالب تعابيري مانند« بشر» و «طبيعت» ريخته شد چنان كه يكي از متفكران عصر روشنگري گفت؛ «حقوق مقدس بشري را نبايد در ميان طومارهاي كهن و اسناد پوسيده جست وجو كرد. اين حقوق را قدرت الهي با نوري از آفتاب در تمامي مجلد طبيعت بشري منقوش ساخته كه ستردن و امحاي آن به دست هيچ بشري ميسر نيست.»
زمينه انقلاب امريكا
در نيمه قرن هجدهم ميلادي امپراتوري انگلستان سي و يك دولت تابع داشت. تمام اين دول در امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي خود وابسته به انگلستان بودند. «جرج سوم» پادشاه اين امپراتوري خود را «سلطان وطن پرستي» مي ناميد و با نفوذ گسترده اش بر همه دستگاه ها سلطه داشت. قدرت و حق حاكميت پارلمان چنان بود كه از عهده انجام هر كاري بر مي آمد و در واقع اعضاي آن در مقام «دوستان سلطان» زمام امور مملكت را در دست داشتند.ماليات هاي سنگين براي تامين مخارج ارتش و نيروي دريايي عظيم انگلستان و سربازگيري هاي پي درپي براي جنگ بيش از همه بر دوش مردم امريكا بود. تصويب قوانين جديد در اين دوره منجر شد دولت انگلستان ماليات و عوارض گمركي بيشتري را بر اتباع خود تحميل كند كه با مخالفت شديد مهاجرنشين ها مواجه شد. اما پارلمان همواره به دقت جوانب امر را مطالعه مي كرد تا مالياتي پسند خاطر امريكايي ها پيدا كند.مردم امريكا مدعي بودند پارلمان اختيار اخذ ماليات را از آنها ندارد زيرا آنها نماينده يي در پارلمان ندارند اما دولت انگلستان خود را حافظ منافع تمامي مردمان امپراتوري معرفي مي كرد. استدلالات طرفين راه به جايي نبرد جز اينكه پايه يك نهضت اصلاحي در سيستم اقتصادي امريكا گذاشته شد. پس مقاومت در برابر قوانين تحمل ناپذير و سودجويانه پارلمان انگلستان فكر آزادي و استقلال را در مخيله مهاجرنشين ها پروراند.
صدور اعلاميه استقلال
روز چهارم ژوئيه سال ۱۷۷۶تالار استقلال شهر فيلادلفيا صحنه حضور نمايندگان مستعمرات سيزده گانه «كنگره قاره يي» بود. مسوولان نهضت مقاومت اعلام نامه استقلال را تصويب كردند كه به موجب آن ايالات متحده در ميان دول روي زمين از استقلال و تساوي در حقوق برخوردار شد و اين اولين متني بود كه در آن واژه قانون اساسي ذكر شد. هر سيزده ايالت جديد بدون اتلاف وقت به تنظيم يك رشته قوانين اساسي پرداختند و اصول مسلم واحدي در آن گنجاندند كه به منظور حفظ «حقوق لاينفك» در ميان افراد بود. در ماده اول اين قوانين تصريح شده است؛ «كليه ابناي بشر به حكم طبيعت آزاد و مستقل بوده و حقوق ذاتي خاصي دارند كه نمي توانند طي هيچ قرارداد فردي و اجتماعي از آن محروم شوند.»
منشور حقوق بشر
مهم ترين بخش اين قانون اساسي به صورت متمم به آن اضافه شد. «جرج ميسون» مولف اعلاميه استقلال سال ۱۷۷۶ويرجينيا در كميته يي كه براي بررسي شيوه نگارش قانون اساسي و ترتيب و تنظيم اصل آن تشكيل شده بود، اظهار داشت كه اين سند فدرال بايد حاوي يك منشور حقوق براي مشخص كردن حقوق تك تك شهروندان و حمايت از آن نيز باشد. درك نياز به منشور حقوق بشر به منظور روشن كردن حقوق افراد در كشور جديد از آغاز تصويب قوانين پديد آمده بود هرچند در «كنگره قاره يي» مخالفاني هم داشت. ده متمم اول قانون اساسي امريكا كه بعد ها منشور حقوق بشر ناميده شد نمونه يي از «قرارداد اجتماعي ژان ژاك روسو» در عمل بود.اهم اين حقوق شامل آزادي بيان، آزادي مطبوعات، تضمين رعايت عدالت در محاكمات قضايي و... درست همان چيزي بود كه روشنفكران اروپايي درصدد كسب و حفظ آن بودند. سرابي كه امريكا و قوانين اساسي آن پديد آورد سيل مهاجران را به سرزميني كه غايت مقصود بود سرازير كرد. اعلام نامه حقوق بشر امريكا بارها ترجمه، چاپ و منتشر شد و اساس قوانين بسياري از كشورها قرار گرفت. به گواه تاريخ اما در فاصله ميان طرح و عمل در مساله حقوق بشر قدرتي نشسته است كه اعمال نظر مي كند و تصميم مي گيرد. بازتاب انديشه والاي حقوق بشر، امروز در سطح جهاني و منطقه يي درخششي از گذشته ها ندارد.
مينا شاهميري
حقوق بشر، آرمان مشترك بشريت
در روز نوزدهم آذرماه سال 1327 شمسي برابر با 10 دسامبر 1948 ميلادي، اعلاميه جهاني حقوقي بشر مشتمل بر يك مقدمه و 30 ماده به تصويب رسيد. اين اعلاميه، بسياري از حقوق و آزاديهاي اساسي بشري را بهعنوان يك مجموعه نام برده و معرفي ميكند و رعايت و احترام حقوق بشر را در راستاي استقرار صلح جهاني موثر ميداند. دولت وقت ايران و در زمان نخست وزيري محمد ساعد به آن اعلاميه راي مثبت داد و اعلاميه جهاني حقوق بشر با راي قريب به اتفاق اعضاي وقت ملل متحد به تصويب رسيد. در اعلاميه جهاني حقوق بشر بر مجموعهاي از حق و حقوق انساني از جمله حق حيات و زندگي، حق داشتن آزادي و امنيت، حق آزادي از بردگي و شكنجه ظالمانه، حق برابري در مقابل قانون، حق برخورداري از دادرسي عادلانه، حق تابعيت، حق ازدواج، حق تشكيل مجامع و اجتماعات مسالمتآميز، حق مشاركت مستقيم و غيرمستقيم در اداره امور عمومي كشور، حق آموزش، حق استراحت و تفريح، حق كار و آزاديهاي اساسي بشر تاكيد ميشود و اظهار اميدواري شده است كه همه دولتها در راستاي تحقق اين حقوق بكوشند. با گذشت چندين دهه از تصويب اعلاميه حقوق بشر، اما هنوز دشواريهاي خاصي در اجراي مفاد آن به چشم ميخورد. در گفتوگو با دكتر حسين مهرپور، استاد دانشگاه و معاون قضايي اسبق قوه قضاييه، ضرورتهاي تصويب اعلاميه حقوق بشر و چالشهاي فراروي آن در سطح داخلي و بينالمللي مطرح شده است. مهرپور كتابهايي در همين زمينه با عنوان <نظام بينالمللي حقوق بشر>، <حقوق زن> و <حقوق بشر در اسناد بينالمللي و موضع جمهوري اسلامي ايران> دارد. به مناسبت روز جهاني حقوق بشر، گفتوگو با اين صاحبنظر ايراني در حوزه حقوق بشر ترتيب داده شد. گفتوگو با مهرپور در پي ميآيد.
بعد از جنگ جهاني اول 19144188) ملل آزاد و مستقل ميپذيرند كه مطابق ميثاق جامعه ملل 19199) در جهت گسترش مباني عدالت اقدام كنند، روابط بينالمللي خود را براساس عدالت و شرافت استوار سازند و از جنگ بپرهيزند. همچنين بهطور گذرا از دول به اصطلاح متمدن ميخواهد آزادي دين و وجدان را در جوامعي كه قادر به اداره خود نيستند، تضمين كنند و وضعي عادلانه و انساني را پديد آورند تا سعادت و ترقي همه جوامع تامين گردد. در حالي كه بعد از جنگ جهاني دوم 19399455) منشور ملل متحد، ايمان به حقوق اساسي بشر، حيثيت و ارزش شخصيت انساني، تساوي حقوق مرد و زن اعلام ميگردد و در چارچوب سازمان ملل متحد، اعلاميه جهاني حقوق بشر در سال 1327 شمسي 19488) حاوي يك مقدمه و 30 ماده، به حدود 50 حق اساسي هر انسان اشاره ميشود تا آزادي، عدالت و صلح در جهان استقرار يابد. آقاي دكتر مهرپور در زمان تدوين اين اعلاميه، جامعه جهاني در چه وضعيتي بود كه چنين اقدامي صورت ميگيرد؟
با وقوع دو جنگ ويرانگر يعني جنگ جهاني اول و خصوصا جنگ جهاني دوم، خرابيها و ويرانيهايي به بار آمد، فجايع و كشتارهاي وسيعي صورت گرفت و حقوق انسانها بويژه حق حيات و زندگي و موجوديت انسانها را بهطور وسيع و گسترده تضييع كرد. چنان وضعيت تاسفانگيزي، عدهاي را به اين فكر انداخت كه منشوري را در سطح جهاني تنظيم بكنند و از اين طريق اصولي را بهعنوان حقوق اساسي براي همه انسانها معرفي كنند و همگي خودشان را ملزم بدانند كه اين حقوق را به رسميت بشناسند و آنها را در هر موقعيتي رعايت كنند.
در جريان جامعه ملل، تا حدودي بحثهايي راجع به حقوق انساني جنگ، مسائل مربوط به اقليتها را به شكل جديد مطرح بكنند و مباحثي هم در مورد حقوق انساني افراد و در رابطه با مقررات كار در قالب سازمان بينالمللي كار مطرح شد و قوانيني به تصويب رسيد، اما بعد از جنگ جهاني دوم هست كه تلاش گستردهاي در راستاي تحقق حقوق بشر انجام ميشود. به هر حال در منشور ملل متحد كه در كنفرانس سان فرانسيسكو در سال 1945 به تصويب رسيد،مباحث بسيار جالبي مطرح شد و به تصويب رسيد. هرچند كه عمده آن مباحث به وسيله قدرتهاي حاكم و قدرتمند جهان ارائه گرديد، ولي محتواي منشور ملل متحد، مقبول جامعه بينالمللي هم بود.
يكي از اهداف تشكيل سازمان ملل متحد، مساله پيشبرد، تشويق و احترام به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي انساني براي همگان بدون تمايز و تفكيك از حيث نژاد، جنسيت، زبان و مذهب بود. در بند سه ماده يك منشور ملل متحد، اين هدف ذكر شده است. در مواد ديگري از منشور هم، همين معنا و مقصود پيشبيني شده است. براساس آنچه كه در مواد 55، 56 و 76 منشور ملل متحد در ارتباط با مساله حقوق بشر پيشبيني شده بود، سرانجام كميسيوني در قالب سازمان ملل متحد در اوايل سال 1946 به نام كميسيون حقوق بشر تشكيل شد. ماموريت مهم كميسيون يادشده اين بود كه سندي حاوي حقوق اساسي به نام منشور بينالمللي حقوق بشر تهيه و تدوين كند. سرانجام آن كميسيون هم اعلاميه جهاني حقوق بشر را تنظيم كرد و به مجمع عمومي ملل متحد ارائه شد. مجمع عمومي ملل متحد نيز در دهم دسامبر 1948 كه مطابق با 19 آذرماه 1327 شمسي ميشود، اعلاميه جهاني حقوق بشر را به تصويب رساند. در آن زمان، تعداد 56 كشور عضو سازمان ملل متحد بودند كه از اين تعداد، نمايندگان 48 دولت به اين اعلاميه راي مثبت دادند و تنها شش دولت، راي ممتنع دادند. هيچ راي مخالفي هم وجود نداشت. به اين ترتيب اعلاميه جهاني حقوق بشر به تصويب رسيد.
در حال حاضر و بعد از گذشت چندين دهه از تهيه، تدوين و تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر، ميتوان گفت كه آن اعلاميه به خاطر طرح دقيق و با ظرافت حقوق انسانها از جامعيت قابل دفاعي برخوردار است؟
به نظر من، هنوز اعلاميه جهاني حقوق بشر از ارزش و اعتبار نسبتا قابل توجهي برخوردار است،چون جنبههاي مختلفي از حقوق انسانها در اين اعلاميه آمده و قابل قبول است. اگر مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر، آنگونه كه مورد نظر تدوينكنندگان اعلاميه و كساني كه به اين اعلاميه دل بسته بودند، انجام شده بود،در عمل هم اصول آن از سوي دولتها مورد احترام قرار گرفته و پياده شده بود، بسياري از مشكلات جامعه بشري حل ميشد و بسياري از مشكلات در حوزه حقوق بشري پيش نميآمد.
امروزه نميتوانيم ايراد و انتقاد مهمي از اعلاميه بگيريم و بگوييم كه از جهات مختلف به صورت همهجانبه به طرح مسائل حقوق بشري توجه نشده است. بهطور طبيعي، هر چيزي كه انسان تهيه و تدوين ميكند و يا ميانديشد، ممكن است بعد از گذشت سالها به اين نتيجه برسد كه چيز كاملتري ميتواند تهيه بكند و يا اعتقاد پيدا كند قبلا بعضي چيزها را از نظر دور داشته است. همچنان كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر بر حقوق مدني و سياسي بسيار تاكيد شد و حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، فقط تا حدي مورد توجه قرار گرفت، اما برخي از حقوق ديگر كه مربوط به ملتها و خصوصا جهان سوم است، به صورتي كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفت. اين ضعف تا حدودي در كنفرانس بينالمللي حقوق بشر در سال 1993 برطرف شد. بعدها اعلاميه حق توسعه تهيه شد و به تصويب مجمع عمومي ملل متحد رسيد و جنبههاي ديگر را تكميل كرد.
به اعتقاد من در ارتباط با آنچه كه مربوط به حيثيت ذاتي، كرامت انساني و حقوق فردي انساني ميشود تا حد معقولي در اعلاميه جهاني حقوق بشر در نظر گرفته شده بود و جامعه جهاني هم اميد زيادي به طرح اين مباحث داشت. بهگونهاي كه حتي ميخواستند اين اعلاميه را به صورت يك سند لازمالاجرا تهيه كنند و دولتها نيز موظف باشند و تكليف داشته باشند كه به مفاد آن عمل كنند. انتظار درستي هم بود كه يك ارگان و تشكيلاتي در قالب ملل متحد شكل بگيرد تا بر عملكرد كشورهاي مختلف نظارت كند و دولتهاي متخلف را به نوعي مورد بازخواست قرار بدهد.
حقوقدانان مستقل و انسانگرا تا چه اندازه در تدوين اعلاميه جهاني حقوق بشر نقش داشتند يا اينكه دولتها بازيگردانان اصلي ماجرا بودند؟
هر دو دسته در تهيه اين اعلاميه نقش داشتند. تصويب اعلاميه در مجمع عمومي ملل متحد، كار دولتها بود كه بهطور طبيعي سياسي عمل ميكنند. دولتهاي فاتح در جنگ جهاني دوم يا متفقين كه دولت آلمان نازي را شكست داده بودند، شعارهاي انساندوستانه ميدادند، ولي وقتي هم منشور ملل متحد تهيه شد، همان كشورها حقوق خاصي را براي خودشان قائل شدند و بالاخره سازمان ملل هم با هدف حفاظت از صلح ايجاد شد. ميخواهم بگويم جنبه دولتي و سياسي در تهيه و تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر نقش زيادي داشت، ولي حقوقدانان انساندوست كه دغدغه حقوق انسانها را داشتند، در پي آن بودند از طريق فرصت به دست آمده، منشور معتبر جهاني در زمينه حقوق بشر، پيش روي كشورها و دولتها قرار بدهند و در ضمن سندي باشد كه اعتبار بينالمللي داشته باشد و بتوانند به آن استناد كنند و تا حدودي تضمينكننده حقوق اوليه انسانها هم باشد.
به هر حال، وقتي ما اعلاميه جهاني حقوق بشر را مطالعه ميكنيم، متوجه ميشوم يك عده انسان دوست پشت اين ماجرا بودهاند، اما موجي كه آمد و اعلاميه مذكور را به اين صورت تصويب كرد، دولتها بودند. قرار بر اين بود كه منشور بينالمللي حقوق بشر تدوين شود و سندي الزامآور باشد، ولي همان دولتهاي فاتح كه شعار حقوق بشر را مطرح ميكردند، فهميدند اگر سند تهيه شده به صورت يك سند الزامآور به تصويب برسد، ممكن است بعدا دچار مشكلات خاصي شوند، چون هر كدام از آن كشورها در همان دوره نميتوانستند دقيقا به مفاد اعلاميه عمل بكنند. براي مثال اعلاميه جهاني حقوق بشر در پي آن است كه تبعيض نژادي را برطرف كند. در حالي كه در ايالات متحده آمريكا، سالها بعد يعني در سال 1961 لايحه حقوق مدني به تصويب رسيد و مطابق آن تساوي حقوق سفيدپوستان و سياهپوستان را به رسميت شناخت. بنابراين آمريكاييها در همان سال 1948 نميتوانستند كليه مواد اعلاميه جهاني حقوق بشر را به اجرا بگذارند.
اتحاد جماهير شوروي كه دولتي كمونيستي و جزو دولتهاي پيروز جنگ جهاني دوم بود، به اعلاميه جهاني حقوق بشر راي ممتنع داد ومخالفت آنها موجب شد اعلاميه به صورت كنوانسيون و قرارداد تعهدآور تصويب نشود و صرفا در حد يك اعلاميه باقي بماند. بالاخره دولت كمونيستي، مشكلات زيادي داشت. در ارتباط با كشورهايي كه تحت حكومت خود داشت و به آنها آزادي كافي نميداد. در همان زمان كشور اتحاديه آفريقاي جنوبي هم عضو سازمان ملل متحد و دقيقا مظهر تبعيض نژادي بين سفيدپوستان و سياهپوستان بود. به همين دليل، چنين كشورهايي كه عضو سازمان ملل متحد بودند، در ارتباط با اجراي اين مقررات خوب اعلاميه مشكل داشتند.
آفريقاي جنوبي هم راي ممتنع داده است...
بله؛ شش كشور به اعلاميه جهاني حقوق بشر، راي ممتنع دادند. آفريقاي جنوبي كه مساله تبعيض نژادي داشت. عربستان سعودي هم يك كشور اسلامي بود كه طبعا به خاطر برخي ملاحظات شرعي و اسلامي كه داشت به آن اعلاميه راي ممتنع داد. چهار كشور شوروي سابق، يوگسلاوي، بلاروس و چكسلواكي هم به اعلاميه يادشده، راي ممتنع دادند و مرام كمونيستي هم داشتند. با اين حال، برخي از شخصيتهاي آمريكايي بودند كه در تهيه اعلاميه جهاني حقوق بشر نقش داشتند و يكي از معروفترين آنها همسر روزولت، رئيس جمهور وقت ايالات متحده بود. به هر حال، آمريكا هم در اجراي مفاد اعلاميه مشكل داشت و نهايتا سند تهيه شده به صورت اعلاميه تصويب شد. من معتقدم كه تصويب همين اعلاميه نيز يك دستاورد قابل ملاحظه است و ميليونها نفر مرد و زن در سراسر جهان از آن كمك، راهنمايي و الهام خواهند گرفت.
بعد از تصويب اعلاميه، برخي كشورها به فكر اين بودند كه سند لازمالاجرايي هم تهيه شود. به هر رو، اعلاميه جهاني حقوق بشر، مطالب زيبايي را مطرح كرد كه نشاندهنده وجدان انساني جامعه بشري بود در شناسايي اين همدردي و مقررات زيباي انساني و ايدهآل كه اگر پياده شود، بسيار مفيد خواهد بود، اما اينكه مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر را در قوانين داخلي وارد كنيم و متعهد به اجراي آن باشيم، كار سختي است و مدتها زمان برد تا اينكه ميثاق بينالمللي حقوق مدني - سياسي و ميثاق بينالمللي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سال 1966 به تصويب رسيد كه حالت الزامآور و تعهدآور داشتند.
چرا حدود دو دهه طول ميكشد تا اسناد لازمالاجرايي براي اعلاميه جهاني حقوق بشر تهيه و تدوين گردد؟
به خاطر اينكه وقتي به عضويت كنوانسيون درميآيد و آن را امضا ميكند، برايش تعهدآور ميشود. هر دولتي بايد جنبههاي مختلف اين اسناد الزامآور را بررسي كند و ببيند ميتواند قوانين خودش را تغيير دهد و آيا اجراي موازين حقوق بشري و پيوستن به اين اسناد با منافع ملياش جور درميآيد و همه دولتها، ملاحظاتي دارند. لذا مجادلات و جر و بحثهايي كه در رابطه با اسناد الزامآور مطرح ميشد، بيش از مباحث مرتبط با اعلاميه بود. براي اينكه اعلاميه در سال 1947 در كميسيون حقوق بشر تهيه شد و در مجمع عمومي تصويب شد و هيچ راي مخالفي هم نداشت،اما همان زمان به علت وقوع جنگ سرد و شكلگيري نظام دوقطبي بينالمللي، مباحث حقوق بشري وسيلهاي شد كه در دست قدرتهاي برتر افتاد.
بعد از اينكه ميثاقين مدني - سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سال 1966 تصويب شد، دولتها نياز داشتند كه آن اسناد را در مراجع قانونگذاري تصويب بكنند تا عضو آن بشوند و لازمالاجرا گردد. با اين حال بايد تعداد دولتهاي عضو ميثاقهاي دوگانه به حد نصاب لازم ميرسيد تا حالت اجرايي پيدا كند. وقتي كه كار به اينجا بكشد، دولتهاي عضو، مكلف به اجراي مفاد اسناد بينالمللي مذكور خواهند شد، چون دولتهاي عضو بايد گزارشهاي خود را به نهادهاي مربوطه تحويل بدهند و آن نهادها نيز بايد بررسي كنند كه آن كشورها تا چه حد به تكاليف و تعهدات خودشان عمل كردهاند؟ بررسي اين گزارشها كار مشكلي است و به همين خاطر خيلي زمان ميبرد.
نقدي كه در اينجا مطرح است، نسبت به ملاحظهكاريهاي سياسي دولتها است و همه جا اين وضع ديده ميشود. حتي در استفاده از اصول انساني اعلاميه جهاني حقوق بشر بهعنوان يك اهرم سياسي استفاده ميشود. اين واقعيتي است كه ما در طول اين همه مدت با آن روبرو بودهايم، ولي اين مسائل باعث نميشود كه به كلي مفاد و محتواي اعلاميه جهاني حقوق بشر را قبول نداشته باشيم. ما نميتوانيم ارزش مقررات اعلاميه جهاني حقوق بشر و اصول انساني كه در آن آمده و نيت خيري كه طبعا تعدادي از دستاندركاران و تلاشگران زمينه حقوق بشر داشتند را ناديده بگيريم.
در عين حال، تهيه و تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر، اثر خودش را گذاشته و بياثر نبوده است. اگرچه انتظاري كه وجود داشت، برآورده نشد و اين امر، غيرقابل انكار است.
چرا همان ايالات متحده كه مشكل حقوق بشري داشت، به اعلاميه جهاني حقوق بشر راي مثبت داد، ولي شوروي راي ممتنع. اگر واقعا دولت آمريكا مشكل داشت، چرا راي ممتنع به آن نداد؟
اگر آنها هم مشكل داشتند، نميگفتند كه ما ميخواهيم مشكل را نگه داريم، چون در داخل آن كشورها از جمله ايالات متحده، افكار آزاديخواهانه مثل برقراري تساوي بين زن و مرد و رفع تبعيض نژادي مطرح شده بود و به هر حال، دنبال اين بودند كه اصلاحات لازم را انجام بدهند و دولت هم مخالف نبود.
در ضمن، دليلي نداشت كه كشوري به اعلاميه جهاني حقوق بشر راي منفي بدهد. لذا بعدا از جمله كارهايي كه در آمريكا انجام شد، تهيه و تصويب لايحه حقوق مدني و تساوي حقوق بين سفيدپوستان و سياهپوستان بود. شورويها هم حكومت ديكتاتوري كمونيستي داشتند و نداي استقلالخواهي و آزاديخواهي كشورهايي را كه جزو اقمارشان بودند، سركوب ميكردند. سركوب جنبش آزاديخواهانه مردم چكسلواكي نمونه آن بود كه به سركوب بهار پراگ شهرت يافت و بالاخره شوروي نميتوانست با مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر كاملا موافق باشد.
شايد تصور هم ميكردند كشورهاي استعمارگر غربي ميخواهند از طريق مسائل حقوق بشر بهعنوان يك اهرم سياسي استفاده كنند و بر دولتهاي ديگر اعمال فشار كنند و چند كشور اسلامي هم بودند كه به اعلاميه جهاني حقوق بشر راي مثبت دادند.
چه كشورهايي راي مثبت به اين اعلاميه دادند؟
چند كشور اسلامي بودند كه به اين اعلاميه راي مثبت دادند و عبارتنداز: مصر، ايران، تركيه، سوريه، پاكستان، عراق، افغانستان و لبنان. كشورهايي در منطقه آمريكاي لاتين مثل گواتمالا، اكوادور، شيلي، برزيل و آرژانتين و همچنين ايالات متحده آمريكا و كانادا و برخي كشورهاي اروپايي مثل بلژيك، دانمارك، سوئد، هلند، نروژ و انگلستان به اعلاميه جهاني حقوق بشر راي مثبت دادند و در مجموع تعداد 48 كشور به آن راي مثبت دادند.
برخي از كشورها كه راي مثبت دادند، اعتقاد داشتند گرفتاريهاي عمده جامعه جهاني ناشي از نوع ايدئولوژي يعني تبعيض نژادي و برتريطلبي براي يك نژاد و پست شمردن نژاد ديگر است كه نازيها مدافع آن بودند و اين نوع ايدئولوژي را عامل بهوجود آمدن جنگ جهاني دوم ميدانستند. نقطه ثقل اعلاميه هم بر مساله رفع تبعيض و رفع بردگي و مسائلي از اين قبيل بود.
نوع رايدهي آفريقاي جنوبي به اعلاميه را چگونه تحليل ميكنيد؟
آفريقاي جنوبي در آن زمان مظهر تبعيض نژادي بود. به هر حال، راي مثبتي بر اعلاميه حقوق بشر نداد، ولي راي مخالف هم نداد. همين الان اسرائيل، عضو سازمان ملل متحد است و در عين حال، بزرگترين ناقض حقوق بشر است و بيشترين قطعنامهها را بهعنوان نقض حقوق بشر در سازمان ملل متحد دريافت ميكند.
اسرائيل مدعي است نسبت به شهروندان خودش، حقوق بشر را رعايت ميكند، ولي نميتواند نسبت به فلسطينيهايي كه در خارج از مرزهاي اوليه بعد از اعلام استقلال حكومت اسرائيلي هستند، متعهد باشد...
حقوق بشر، امري جهاني است و بين شهروندان و غيرشهروندان فرقي وجود ندارد، ولي بالاخره آفريقاي جنوبي هم توجيه خاصي براي اقدام خودش داشته است و هر كشوري كه عضو ملل متحد است، ميتواند با مصوبات مجمع عمومي آن براساس منافع و مصالح خودشان مخالفت يا موافقت نشان دهند و يا بعضي جاها مصلت كشورها اقتضا ميكند كه در جلسات اصلا مشاركت نداشته و غايب باشند. اين اقدامات براساس مصالح و منافع مقطعي صورت ميگيرد.
به نظر من، اصولي كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده، ارزشهاي انساني را مطرح كردهاند و همين امروز هم قابل قبول هستند. اعلاميه يادشده يك مقدمه و 30 ماده دارد كه هيچ كس نميتواند آنها را رد كند. آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي مدعي بودند كه عليه يك نظام سلطهگر و نژادپرست كه دنيا را به خاك و خون كشيده، اقدام ميكنند و آن كشورها در آن دوره، حالت رهاييبخشي براي جامعه جهاني داشتهاند. به هر حال، وقتي اين اصول حقوق بشري را مطرح ميكنند، اين اصول از لحاظ انساني، قابل قبول است و نميتوانند در عمل جور ديگري رفتار كنند و يا اينكه اصول نادرستي را بهعنوان يك اعلاميه جهاني مطرح سازند.
بهطور كلي، روند كار به اين صورت است كه بايد مشكلات موجود را اصلاح كرد. يعني اعلاميه بهعنوان يك آرمان مشترك جهاني مورد تصويب قرار گرفته است و كشورها سعي ميكنند تا حد امكان مقررات خودشان را با اين اصول بشري تطبيق بدهند و در رويه و عمل هم اقدامات خاصي انجام دهند.
براي مثال در مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است:
<از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يكسان و انتقالناپذير آنان اساس آزادي، عدالت و صلح را در جهان تشكيل ميد هد.
از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانهاي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه در آن افراد بشر در بيان و عقيده، آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند، بهعنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است.
از آنجا كه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر بهعنوان آخرين علاج بر ضد ظلم و فشار، مجبور نگردد.
از آنجا كه اساسا لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد... مجمع عمومي، اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل اعلام ميكند تا جميع افراد و همه اركان اجتماع، اين اعلاميه را دائما مدنظر داشته باشند.> همه اين حرفها، قشنگ و خيلي خوب است و اصولي را كه به رسميت شناخته، اساسا اصول و حقوق انساني است، ولي به سادگي به مرحله اجرا درنميآيد. حتي همان كشورهايي كه خيلي در تنظيم اعلاميه كوشيدند، دچار مشكل بودند. با اين حال، اين يك گام مثبت بوده است و نميتوان آن را نفي كرد. منظورم اين است كه سازمان ملل متحد، يك گام رو به جلو برداشته، ولي بايد بتواند گام به گام اين ارزشها را در جامعه جهاني پياده كند.
وقتي كه مقرراتي بهنفع مردم ارائه ميشود، اين يك قدم مثبت براي رفع مشكلات موجود است. در جامعه هم اختلافنظر و ديدگاه و تفاوت منافع و مصالح وجود دارد. گام اول اين است كه يك قانون خوب و مناسب تهيه شود. اين قانون خوب، معنايش اين نيست كه بلافاصله اجرا ميشود. بالاخره عدهاي مخالف آن قانون هستند و يك عده هم موافق. اگر ما به مرحلهاي رسيديم كه بتوانيم يك قانون خوب را تصويب كنيم، با اين كار، يك قدم رو به جلو برداشتهايم و كساني كه موافق با آن هستند، اين موضوع را تا جايي كه ممكن است، پيش ببرند. در كشورهاي ديگر هم همين وضع است.
خيلي از كشورهايي كه كنوانسيونها و ميثاقها را تصويب كردهاند، تخلفات زيادي داشتهاند و همچنان اين تخلفات ادامه دارد. همينقدر كه يك كشور، عضو يك كنوانسيون ميشود، بالاخره مرجعي هست كه از آن كشور گزارش مرتبط با آن را طلب ميكند و آن كشور هم بايد گزارش تهيه كند و بگويد چه كارهايي انجام داده و تا چه حد به تعهدات عمل كرده است. اين در واقع، گام دوم در جهت اصلاح وضع موجود است. ممكن است گزارش به صورت واقعي يا غيرواقعي توسط كشوري تهيه بشود، ولي نماينده آن كشور بايد در مجامع بينالمللي مربوطه حضور پيدا كند و احيانا به سوالات مطرح شده پاسخ بدهد. نفس اين كار كه دولتي خود را متعهد به يك سلسله قواعد و مقررات بداند و بر مبناي آن گزارش تهيه كند و بعدا آن را توضيح بدهد و تبيين كند، باارزش است و همه اين موارد، اقداماتي در جهت اصلاح و تلاش براي اجراي مقررات خوب است، لذا امروزه هيچ كشوري، كارنامه خيلي خوبي در زمينه حقوق بشر ندارد.
منبع: hoqouq.com
مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر
ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر مانند برادر رفتار کنند
ماده۲: هر کس میتواند بدون هیچ گونه تمایز ، خصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت ، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هر موقعیت دیگر ، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است ، بهره مند گردد. به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی ، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد . خواه این کشور مستقل ، تحت قیمومیت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد
ماده ۳: هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده ۴: احدی را نمیتوان در بردگی نگه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است.
ماده ۵: هيچکس را نبايد مورد ظلم و شكنجه و رفتار يا کيفری تحقيرآميز ،موهن ، یا خلاف انسانیت و شان بشر قرار داد.
ماده ۶: هر کس حق دارد که شخصیت حقوق او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود.
ماده ۷: همه در برابر قانون ، مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه حاضر باشد و علیه هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید به طور تساوی از حمایت قانون بهره مند شوند.
ماده ۸: در برابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار بدهد و آن حقوق به وسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد ، هر کس حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد
ماده ۹: احدی را نمیتوان خود سرانه توقیف ، حبس یا تبعید نمود.
ماده ۱۰: هرکس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش به وسیله دادگاه مساوی و بی طرفی ، منصفانه و علنا رسیدگی بشود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که به او توجه پیدا کرده باشند، اتخاذ تصمیم بنماید.
ماده ۱۱:
الف) هر کس به بزه کاری متهم شده باشد بی گناه محسوب خواهد شد تا وقتی که در جریان یک دعوای عمومی که در آن کلیه تضمین های لازم برای دفاع ازاو تامین شده باشد ، تقصیر او قانونا محرز گردد.
ب) هیچ کس برای انجام یا عدم انجام عملی که در موقع ارتکاب ، آن عمل به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم شناخته نمیشده است محکوم نخواهد شد . به همین طریق هیچ مجازاتی شدیدتر از آنچه که در موقع ارتکاب جرم بدان تعلق میگرفت درباره احدی اعمال نخواهد شد.
ماده ۱۲: احدی در زندگی خصوصی ، امور خانوادگی ، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخلههای خود سرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد . هر کس حق دارد که در مقابل این گونه مداخلات و حملات ، مورد حمایت قانون قرار گیرد.
ماده ۱۳:
الف) هر کس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب نماید.
ب) هر کسی حق دارد هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خود باز گردد.
ماده ۱۴:
الف) هر کس حق دارد در برابر تعقیب ، شکنجه و آزار ، پناهگاهی جسنجو کند و در کشورهای دیگر پناه اختیار کند.
ب) در موردی که تعقیب واقعا مبتنی به جرم عمومی و غیر سیاسی و رفتارهایی مخالف با اصول و مقاصد ملل متحد باشد ، نمیتوان از این حق استفاده نمود.
ماده ۱۵:
الف) هر کس حق دارد ، که دارای تابعیت باشد.
ب) احدی را نمیتوان خود سرانه از تابعیت خود یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد.
ماده ۱۶:
الف) هر زن و مرد بالغی حق دارند بدون هیچ محدودیت از نظر نژاد ، ملیت ، تابعیت یا مذهب با هم دیگر زناشویی و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در کلیه امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی میباشند.
ب) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه زن ومرد واقع شود.
پ) خانواده رکن طبیعی و اساسی اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود.
ماده ۱۷:
الف) هر شخص ، منفردا یا به طور اجتماعی حق مالکیت دارد.
ب) احدی را نمیتوان خود سرانه از حق مالکیت محروم نمود.
ماده ۱۸: هر کس حق دارد که از آزادی فکر ، وجدان و مذهب بهره مند شود .این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و ایمان میباشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است . هرکس میتواند از این حقوق یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی بر خوردار باشد.
ماده ۱۹: هر کس حق آزادی عقیده وبیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد.
ماده ۲۰:
الف) هرکس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آ میز تشکیل دهد.
ب) هیچ کس را نمیتوان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد.
ماده ۲۱:
الف) هر کس حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود ، خواه مستقیما و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشد شرکت جوید.
ب) هر کس حق دارد با تساوی شرایط ، به مشاغل عمومی کشور خود نایل آید.
پ) اساس و منشا قدرت حکومت ، اراده مردم است . این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز گردد که از روی صداقت و به طور ادواری ، صورت پذیرد .انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رای مخفی یا طریقهای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رای را تامین نماید.
ماده ۲۲: هر کس به عنوان عضو اجتماع ، حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به وسیله مساعی ملی و همکاری بین المللی ، حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را که لازمه مقام و نمو آزادانه شخصیت اوست با رعایت تشکیلات و منابع هر کشور به دست آورد.
ماده ۲۳:
الف) هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید ، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد.
ب) همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی ، اجرت مساوی دریافت نمايند.
پ) هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق میشود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تامین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی، تکمیل نماید.
ت) هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیهها نیز شرکت کند.
ماده ۲۴: هر کس حق استراحت و فراغت و تفریح دارد و به خصوص به محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی های ادواری ، با اخذ حقوق، ذیحق میباشد.
ماده ۲۵:
الف) هرکس حق دارد که سطح زندگی او ، سلامتی و رفاه خود و خانواده اش را از حیث خوراک ومسکن ومراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی تامین کند و همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری ، بیماری ، نقص اعضا ، بیوگی ، پیری یا در تمام موارد دیگری که به علل خارج از اراده انسان ، وسایل امرار معاش او از بین رفته باشد از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار شود.
ب) مادران وکودکان حق دارند که از کمک و مراقبت مخصوصی بهره مند شوند . کودکان چه براثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنیا آمده باشند ، حق دارند که همه از یک نوع حمایت اجتماعی برخوردار شوند.
ماده ۲۶:
الف) هر کس حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود . آموزش و پرورش لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی است باید مجانی باشد . آموزش ابتدایی اجباری است . آموزش حرفهای باید عمومیت پیدا کند و آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل ، به روی همه باز باشد تا همه ، بنا به استعداد خود بتواند از آن بهره مند گردند.
ب) آموزش و پرورش باید به طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را به حد اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادی های بشری را تقویت کند . آموزش و پرورش باید حسن تفاهم ، گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیت های نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیت های ملل متحد را در راه حفظ صلح ، تسهیل نماید.
پ) پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به دیگران اولویت دارند.
ماده ۲۷:
الف) هر کس حق دارد در زندگی فرهنگی اجتماع شرکت کند ، از فنون و هنرها متمتع گردد و در پیشرفت علمی و فوائد آن سهیم باشد.
ب) هر کس حق دارد از حمایت منافع معنوی و مادی آثارعلمی ، فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود.
ماده ۲۸: هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماع و بین المللی ، حقوق و آزادی هایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده ، تامین کند و آنها را به مورد عمل بگذارد.
ماده ۲۹:
الف) هرکس در مقابل آن جامعهای وظیفه دارد که رشد آزاد کامل شخصیت او را میسر سازد.
ب) هر کس در اجرای حقوق و استفاده از آزادی های خود ، فقط تابع محدودیت هایی است که به وسیله قانون ، منحصرا به منظور تامین شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی ، در شرایط یک جامعه دموکراتیک وضع گردیده است.
پ) این حقوق و آزادی ها ، در هیچ موردی نمیتواند بر خلاف مقاصد و اصول ملل متحد اجرا گردد.
ماده ۳۰: هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادی های مندرج در اعلامیه را ازبین ببرد ویا در آن راه ، فعالیتی بنماید.