با سلام خدمت همه دوستان عزیز و علاقه مندان به موسیقی
در این تاپیک قصد دارم
در حد توان گیتاریستهای مطرح جهان رو معرفی کنم با کمک منابعی همچون ویکی پدیا و گوگل و یاهو و ... منابع کامل رو جمع آوری کنم
امیدوارم مورد علاقه دوستان عزیز قرار بگیره
Printable View
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و علاقه مندان به موسیقی
در این تاپیک قصد دارم
در حد توان گیتاریستهای مطرح جهان رو معرفی کنم با کمک منابعی همچون ویکی پدیا و گوگل و یاهو و ... منابع کامل رو جمع آوری کنم
امیدوارم مورد علاقه دوستان عزیز قرار بگیره
ریچی بلک مور ، ابر گیتاریست Rock
ریچارد هیو بلک مور ( ریچی بلک مور ) متولد 14 آپریل 1945 در وستون آوون انگلستان . به اتفاق رای اکثر توازندگان و صاحب نظران موسیقی راک استثنایی ترین و توانمند ترین نوازنده ی گیتار الکتریک دوره معاصر در سبک های hard rock و heavy metal است که با خلاقیت و توانایی اعجاب آور خود پایه گذار و تکمیل کننده بسیاری از نوع آوری ها و ابداعات در نوازندگی گیتار الکتریک و بداهه نوازی (improvising ) در انواع برشمرده این موسیقی بوده است . گرایش عمده بلک مور از آغاز فعالیت هنری اش به موسیقی کلاسیک و رومانتیک ، باعث خلق و رشد شاخه کلاسیک راک و بعدها نئو کلاسیک شد و امروزه بسیاری از آثار اجرایی و گروه های تحت رهبری اش rainbow و deep purple جزو آثار جاودان موسیقی راک شده اند .
بررسی دقیق رپرتوار اجرایی بلک مور فهرست بلندی از آثار کلاسیک موسیقی از دوران باروک تا عصر مدرن که با شیوه و برداشت هایی گوناگون در قطعات و خصوصا بداهه نوازی هایش استفاده کرده نشان می دهد .
رد ملودی های بسیاری را از هایدن ، پاگانیننی ، باخ تاگریگ ، باربر و گرشو گرشوین می توان در آثار او جستجو کرد که کاملترین و جامعترین آنها اجرای موومان چهارم سمفونی 9 بتهون در قطعه صعب العلاج difficult to cure است . ریف اصلی گیتار در قطعه سوختن burn بر گرفته از fascinating rhythm جرج گرشوین است . در قطعه wring that neck که در کنسرت با ارکستر فیلارمونیک سلطنتی لندن اجرا شده است اشاراتی را به باخ violin partita no3 in E major و گریگ per gynt suite no1,mvt 1, (morning mood )
می شنویم . در بخش پایانی گیتار سولوی قطعه lazzy هم به ملودی هایی از آلف ون (swedish raphasody ) ، midsommarvarka بر می خوریم .
علاوه بر استعدادهای ذاتی و عوامل آموزشی و اکتسابی که بلک مور همواره وبه غایت از آنها برخوردار بوده ، نکته بسیار مهم در بروز خلاقیت ود ست یابی به قدرت بیان هنری خاص او ، وجود بستر مناسب و تاثیرات آنی (momentary ) همنوازی با بزرگانی است که همیشه در کنارش بوده اند . همنوازان بزرگی چون جان لرد ، راجر گلاور ، یان پیس ، کوزی پاول ، جیمی بین ، دان ایری ، تونی کری ، دیوید رزنتال و باب راندینلی و... وهمچنین خوانندگان اسطوره ای نظیر یان گیلن رود آوانس ، دیوید کاوردل و جولیان ترنر . حاصل این همکاری ها ساخت قطعات و آلبوم هایی بوده است که تقریبا همیشه در مکان های بالای هیت پارادهای انگلستان و آمریکا جای گرفته اند و عامل اصلی موفقیت این قطعات بی شک بلک مور است .
در 1997 ، ریچی، گیتار الکتریک را کنار گذاشت و با تشکیل گروه blackmore night ادامه کار هنری اش را با گیتار آکوستیک آغاز کرد .
ممنون، لطف میکنی.
ولی یه سوال: همه اینایی که معرفی میکنی کیتار الکتریک میزنن؟
نمیشه یکم آروم تر باشن؟
سلام دوست خوبنقل قول:
من تازه یک نفر رو معرفی کردمنقل قول:
همه اینایی که
در ادامه تاپیک حتما سعی میکنم به سلیقه شما هم احترام بزارم
موفق باشید
:40::40::40::40:
امیدوارم از دیتر بوهلن گیتاریست بزرگ المانی هم چیزی بنویسید تو ویکیپدیا هم هستش
:20: امیدوارم از گیتاریست معروفمون Armik هم مطالبی عنوان بشه، هر چی باشه باعث افتخاره که ایرانیه!
خودم هم اگه چیزی پیدا کردم حتما می ذارم:11:
سلامنقل قول:
خیلی خوشحال میشم دوست خوب اگر کمک کنید
موفق باشید
:40::40::40::40:
بدون شک نوازندگان گيتار کلاسيک حال حاضر مديون يک نفر هستند کسی که بنوعی ميشه گفت نوازندگی گيتار کلاسيک و ارتقا اون به يک ساز اصلی ارکستر را مطرح ساخت ….کسی که تکنيکهای مختلف نوازندگی گيتار ….
قطعات جديد و سبکهای مختلف را پايه ريزی کرد … با همت او بود که تدريس ساز گیتار بعنوان يک ساز مهم مانند پيانو و ويلن در دانشگاه ها و ساير مراکز موسيقی + روشهای نوين تدريس را پايه ريزی کرد .
و چنان اعتباری به اين ساز بخشيد که در هيچ دوره ای ديگر به اين مهم دست نيافته بود
و گيتار توانست بعد از سالها خود را از زير سايه سنگين سازهای ديگر بيرون کشد.
و پدر گيتار کلاسيک معاصر کسی نيست جز :
آندرس سگوويا
آندرس (آندره)سگوويا در ۱۸ فوريه سال ۱۸۹۴ در يک لينارس اسپانيا متولد شد.
(سگوويا همچنين نام يکی از شهرهای اسپانيا نيز ميباشد )
پدرش يک وکيل برجسته و زبردست بود و آرزو داشت تا فرزندش نيز کار او را دنبال کند .
اما با توجه به محيط و سرزمين اسپانيا و روح زنده موسيقی که در اون وجود داره آنقدرها بزرگ و تاثير گذار بود بود تا بر آرزوی پدر اندره غلبه کند… چون خود او در همان دوران کودکی آندره - وسايل موسيقی : پيانو و ويولن را به همراه استادی در خانه برای فرزندش مهيا کرد اما آندره هيچگاه نتواست به آنها علاقه مند شود تا اينکه يک روز در خانه يکی از دوستان خود با صدای گيتار آشنا شد …صدای جادويی با طنينی که او را مبهوت و شيفته خود ساخت.
و اين آغازی تازه ای بود برای رسيدن به يک هدف بزرگ
و اين علاقه آنچنان بود که با خانواده خود مخالفت که بشدت با اين تصميم مخالف بودند و اعتقادی که انها به بی ارزش بودن اين کار داشتند نمود و به دنبال استادی ماهر در شهر خود گشت اما پيدا نکرد:
پس خودش معلم خودش شد!
در اين ميان دانش او و اطلاعاتش و تمرينات سابقش در ساير ساز ها بخصوص پيانو به اون باعث پيشرفت در تکينک او شد . او دريافت که تمرينات اصلی پيانو برای انگشتان برای گيتار نواختن و تکنيک های اون بسيار مفيد .
آندره به اين مساله اذعان ميدارد که در پيشرفت های اوليه اش متدهای تارگا بسيار تاثير گذار بود.
در هر حال سگوويا بر اين عقيده پافشاری داشت که جايگاه اصلی گيتار بايد دروسط سن باشه
(قابل توجه باشد در ان زمان سازهای اصلی پيانو و ويلن بود و ساز گيتار کاربرد انچنانی نداشت و بنوعی در اجراهای موسيقی نقش مهمی نداشت و همچنين اين ساز مربوط به قشر فقير و کولی های شهر بود ).
اين عقيده در زمانی ابراز شد که سگوويا ميدونست که گيتار در بطن موسيقی اون زمان ساز نا مناسب و کم ارزشی بود جايگاه اين ساز در ميخانه ها ( عشرتکده ها ) و سازی بود برای بنمايش در اوردن زنها و رقاصه ها (بطور کلی ريشه موسيقی فلامنکو رو ميشه در اين مکانها ديد)
….موسيقی کم ارزش = عدم توجه محافل هنری آن زمان
و مهمتر از اين مساله اين بود که هيچ ثمری و چيز قابل عرضه ای برای نمايش دادن يک اثر هنری در گيتار و ساخته های اون زمان وجود نداشت.
و شايد هم مخالفت خانوادش از همين موضوع سرچشمه ميگرفت…
با وجود نظرات و نگاه های بد بينانه به اين ساز باز هم سگوويا دست از کار نکشيد و تمرينها و مطالعات خودش رو ادامه دادو به حد کامل و پيشرفته ای رسيد .
هنگامی که از لحاظ نوازندگی به حد عالی و بنوعی ميشه گفت به بلوغ کامل رسيد .تصميم گرفت تا مرحله تازه ای رو شروع کنه و اون اجراهای زنده بود.
شهرت او در حدود سن ۴۰ سالگی بسرعت در ميان جامعه موسيقی اون زمان پخش شد.
اولين اجرای عموميش رو در سال ۱۹۰۹ در گرانادا اجرا نمود اجرايی که با تحسين و شگفتی هنرمندان مواجه شد . اين اولين قدم در بوجود آوردن فرهنگی جديد و ذهنيتی جديد به اين ساز بود.کنسرتهای متعدد با تماشاچيان بسيار اجرا شد .. و اين اجراها محدود به گرانادا نکرد …در مادريد ۱۹۱۲ و در بارسلونا ۱۹۱۶ و کم کمک باعث توجه محافل هنری به اين اجرا ها جلب شد.
در مادريد بود که از راميرز مشهور ( سازنده گيتار ) گيتار دست ساز خودش رو که ساليان سال در اختيار داشت هديه گرفت.و تا ساليان بعد از اجرا هاش از اون استفاده ميکرد .
بعدها حدودا در دهه ۳۰ اون ساز ساخته Hermann Hauser آلمانی رو استفاده ميکرد .
در حاليکه بعد از سالها به موفقيت بزرگ در دنيای موسيقی دست يافت و اون چيزی نبود جز اينکه بزرگترين نوازنده گيتار در جهان شناخته بشه.
سال ۱۹۱۹ .سگوويا آماده بود تا اندوخته ها و مهارتش رو به جهانيان نشون بده چون اعتقاد داشت اين
امر بايد فراتر از مرزهای کشورش هم صورت بگيردپس اجراهای بين المللی رو اغاز کرد….
اجراهای سگوویا همگی به بالاترين حد از فروش خود و بيننده دست يافت او ۲۵ اجزا در ساير شهرهای آمريکا بر گذار نمود
در هنگامه پايان گرفتم اجراها منتقدان هنری سگوويا رو با آهنگسازان برجسته ای چون :favorably with Kreisler, Casals, and Paderewski مقايسه نمودند
وقوع جنگ در اسپانيا باعث شد که سگوويا خانه اش رو در اسپانيا به سال ۱۹۳۶ ترک کند.
برای مدتی در جنوای ايتاليا ساکن شد …اما بعد به مونته ويدئو اروگوئه رفت
و از همانجا تورهای خودش رو در کشورهای مرکزی آمريکای شمالی ادامه …
بعد از ۵ سال سگوويا دوباره در سال ۱۹۴۳ به امريکا برگشت و اين بار مدير برنامه او شخصی بود بنامS. Hurok
اما اين بار کمی با قبل تفاوت داشت و محبوبيت او و شهرتش در ميان مردم کمرنگ بود….و تالارهای بزرگ در اين ميان پا پس کشيدند تا اينکه شخصی عهده دار زيانهای حاصله از عدم استقبال شد…
اما جالب اين بود که برخلاف انتظار بسيار با استقبال مردم روبرو شد و در اين ميان نبايد نقش رسانه بزرگی مثل تلويزيون رو فراموش کرد که در اين امر سهم بزرگی داشت.
و هدف اجرای حدود ۱۱۲ کنسرت تا سال ۱۹۶۴ بود.
سالهای بعد ديگه ميشد نوارهای گرامافون اجراهای سگوويا که در تعداد قابل شماری توزيع شده بود رو در فروشگاههای اين نوع محصولات ديد.
و در اين دوران اوج فعاليت کاری او در زمينه موسيقی بود ساخت قطعات از رومانتيک … سپس مدرن…ضبط قطعات ساخته شده خودش برای اجرا توسط گيتار و ارکستر و ….اجرای کنسرتهای پی در پی ….
شايد اينطور بنظر بيايد که عمده فعاليت سگوويا تنهای اجرای کنسرت در کشورهای مختلف بوده اما با اين حال سگوويا از انتقال دانش به علاقه مندان غافل نبود و شاگردان بسياری رو تحت تعليم خود قرار داد از قبيل تدريس در مدارس موسيقی اروپا و امريکا.
همچنين با مساعدت او دوره های منظم و هدفداری رو برای اموزش در مدارس موسيقی شهرهايی مانند : مادريد - بارسلونا - فلورانس و لندن تشکيل شد .
در طی اين سالها شاگردان بسياری رو بعنوان يک نوازنده ماهر به جامعه هنزی تحويل داد . يکی از اين شاگردانش رو که همه ميشناسيد همچنين با مساعدت او دوره های منظم و هدفداری رو برای اموزش در مدارس موسيقی شهرهايی مانند :
مادريد - بارسلونا - فلورانس و لندن تشکيل شد . در طی اين سالها شاگردان بسياری رو بعنوان يک نوازنده ماهر به جامعه هنری تحويل داد .
همانند : جان ويليامزو کريستوفر پارکنينگ و اليوت فيسک و ديگری هم که ميدونم باعث افتخار ما ايرانی ها ميباشد لی لی افشار ميباشد
اما زندگی شخصی سگوويا : در سال ۱۹۶۲ او با يکی از شاگردان خودش به نام Amelia ازدواج کرد البته ازدواج قبلی سگوويا به طلاق منتهی شده بود. ثمره اين ازدواج ۲ فرزند بود يک فرزند پسر که بنا بر رويه خود سگوويا نسبت به پدرش راه او را ادامه نداد و به نقاشی روی آورد و ساکن پاريس شد .
و همچنين فرزند دخترش Beatrice.
در سالهای کهولت هيچگاه نظم و ترتيب خود را ترک نکرد و روزانه ۵ - ۶ ساعت به تمرين گيتار میپرداخت اما در آن سالها بيشتر زندگی سگوويا بيشتر به مطالعه کتابهای هنر و فلسفی و تاريخی بود تا علاقه اصلی او در جوانی يعنی نوازندگی گيتار به خوردن غذا های مختلف علاقه بسياری داشت و همچين به مصاحبت با ديگران وبه روابط اجتماعی نيز اهميت وافری قايل بود .
دوستان بسيار زيادی در سراسر دنيا داشت و در اين ميان هر سال به ۲ نفر سر ميزد Prince of Belgium. وQueen Elizabeth و در آن سالها به نوشتن زندگی نامه ای از خودش دست زد به نام The Guitar and Myself او همچينين جايزه های بسياری را از ان خود کرد ودر اواخر عمر خود شاهد تکثير ديجيتالی آثار خود بود …. سگوويا اين انسان خستگی تاپذيرو اين خورشيد درخشان دنيای گيتار کلاسيک در سال ۱۹۸۷ غروبی ابدی کرد.
Yngwie Johan Malmsteen
بیوگرافی کوتاه
کشور : سوئد
سبک : NeoclassicalوPower metal وHeavy
لارس یوهان اینگوی لنریک در آخرین روز ژوئن در استکهلم سوئد متولد شد . که بعدها اسم خود رو را به اینگوی یوهان مالمستین تغییر داد.
در سال 1970 همزمان با مرگ جیمی هندریکس تولد معنوی اینگوی آغاز شد .او 3سال مداوم به تمرین گیتار با توجه به کارهای گروههایی مانند (( deep purple))و نوازندگی ابرگیتاریست راک ،ریچی بلک مور ، پرداخت .
با کمک خواهرش با موسیقی موتزارت ، بتهون ، ویوالدی و باخ آشنا میشود و راه آینده اش را کما بیش مشخص می سازد .
اولین گروه حرفه ای اینگوی در سال 1981 ((استیلر )) بود که به پیشنهاد مایک وارنی صورت گرفت .
همچنان در زندگی هنری مالمستین تاثیر بلک مور را می توان حس کرد بخصوص با پذیرش دعوت گراهام بونت (خواننده رینبو ) و همکاری با جولیان ترنر ( خواننده رینبو 1980-1983) که در سال 1982 صورت گرفت .
اولین گروه اختصاصی او rising force بود که اولین آلبوم پرقدرت خودرا در سبک نئوکلاسیک با همین نام در سال 1984 به دنیای موسیقی متال عرضه کرد .این آلبوم موفق به دریافت جایزه ((گرمی )) برای بهترین اجرای سازی راک و انتخاب rising force بعنوان بهترین آلبوم سال شد و همینطور اینگوی با این آلبوم عنوان بهترین گیتاریست را کسب کرد.
در سال 1985 او آلبوم ((marching out )) را با خوانندگی جف اسکات سوتو به پایان رساند . یک سال بعد نیز آلبوم (( تریولوژی )) را ساخت که واقعا یکی از شاهکارهای مالمستین است .خوانندگی این آلبوم را مارک بولز بعهده داشت .
سال 1987 ، سال خوبی برای مالمستین نبود چراکه وی در یک سانحه تصادف برای یک هفته به کما رفت و دست راستش قدرت پیک زدن خود را از دست می دهد .
ناکامی های او در آن سال پایانی نداشت ، مدتی بعد او باخبر شد که مادرش را از دست داده است .
یک سال بعد او که اینگوی مالمستین نام دارد نا امید نیست ، با روحیه ای قوی و پولادین قدرت نوازندگی خودرا باز می یابد و با همکاری جولیان ترنر شاهکار دیگری از خود را معرفی می کند ، آلبوم odyssey ، در این آلبوم آهنگ های بسیار به یاد ماندنی وجو دارد ، قطعه heavy tonight را حتما شنیده اید ، چه چیز غیر از یک شاهکار در موسیقی متال می تواند باشد .
در 1989 به لطف صدای زیبای ترنر و نوازندگی خیره کننده مالمستین تور ادیسه شنوندگان بسیاری را در کنسرت ها جذب کرد . آخرین کنسرت گروه در لنینگراد ، شش ماه پیش از فستیوال صلح بن جووی برگزار شد و از قطعات معروفش اجرای بخشی از موومان اول سنفونی پنجم بتهون با گیتا ر الکتریک است . پس از آخرین اجرا ، اعضا گروه از هم جدا شدند تا نام (( رایزینگ فورس )) به آرشیو جاودانه های راک بپیوندد.
سال 1990 برای اینگوی سالی همراه با تغییرات بود . او به میامی نقل مکان کرد و گروه جدیدی با اعضایی که تمامی آنها مانند مالمستین سوئدی بودند را تشکیل داد . به همرا گروه آلبوم جدید خود را با نام (( Eclipse )) ، ( خسوف ) ، به علاقمندانش معرفی کرد و این آلبوم توانست تندیس های پلاتین و گلد را در ژاپن و اروپا کسب کند . در این آلبوم خوانندگی بعهده گوران ادمن ( خواننده سابق گروه جان نروم ) بود .
2 سال بعد مالمستین دوباره کولاک کرده است ، انتشار شاهکار موسیقی متال ، آلبوم fire and ice ، دوباره هیجان را به طرفداران تشنه موسیقی او باز می گرداند . این آلبوم که حاصل احساسات شخصی مالمستین است ، کاملا تحت تاثیر موسیقی باروک ساخته شد چنانکه نمود آن را در اجرای bandineri از سوئیت ارکسترال دوم باخ در قطعات (( nomercy)) و ((cry no more )) بوضوح می توان مشاهده کرد . این آلبوم در روز اول فروش در ژاپن بیش از یک صد هزار نسخه فروش داشت .
آلبوم (( the seventh sign )) را در سال 1993 منتشر کرد .خواننده او در این آلبوم مایکل وشرا (لادنس سابق ) بود . این آلبوم هم تندیس های سه گانه پلاتین در ژاپن را به دست آورد .
درسال 1994 همچنان مالستین را همچون کوهی استوار می توان دید . انتشار دو آلبوم کوچک با نامهای power and glory و I can wait در این سال بود که حاوی قطعات منتشر نشده او بودند .
در 1995 آلبوم هیجان انگیز magnum opus را منتشر کرد ، قطعاتی در این آلبوم هست که هیچ کس نمی تواند براحتی از کنار آنها بگذرد . همچنان موسیقی باروک در کارهای او نمود دارد overture 1622 که از قطعات موتزارت است ، شاهد این ماجراست . قطعات زیبای دیگری همچون amberdawn و voodoo در این آلبوم خودنمایی می کنند .
در سال 1996 او با همکاری (( مارک بولز )) آلبوم جذاب دیگری را با نام (( inspiration )) منتشر کرد که ضبط آن در استودیوی خصوصی در میامی بود .
پس از ماهها کار بی وقفه در استودیوی 308 میامی در 1997، اینگوی کار مطلقا کلاسیک خود ، سوئیت کنسرتو برا ی گیتار الکتریک در می بمل را در ژوئن آماده کرد . سپس به پراگ رفت تا از ارکستر فیلارمونیک چک به تازگی صدمین سال تاسیس خود را جشن گرفته بود دعوت به همکاری کند . در مدت سه روزه ضبط ، کار با همراهی یوئل لوی ، رهبر ارکستر آتلانتا ، همراه شد . اما دوستداران موسیقی او برای شنیدن این اثر همچنان باید یک سال صبر می کردند . او همچنین در این سال آلبوم ، Best Ballad ، را عرضه کرد که مجموعه ای از بهترین بالادها ی مالمستین است .
در سال 1998 او با خوانندگی متس لون و با همکاری نوازنده افسانه ای درام ، کوزی پاول ، آلبوم (( facing animal )) را منتشر کرد که متاسفانه آخرین کار کوزی بود و او مدتی بعد در یک حادثه رانندگی در گذشت . در آلبوم کاملا می توان قدرت و احساس کوزی را لمس کرد .
در 1999 بود که آلبوم (( alchemy )) توسط مالمستین منتشر شد .در این آلبوم مارک بولز دوباره بازگشته بود و اینگوی نیز این آلبوم را کاملا با توجه به تم های هوی و نئو کلاسیک ساخته بود . در مورد این آلبوم خود اینگوی چنین می گوید : (( دوست داشتم آلبومی بدهم که در آن نوازندگی خود را در اوج ممکن ، بدون در نظر گرفتن جنبه های تجاری به نمایش بگذارم . تمامی اشعار و عنوان ترانه ها را خودم نوشته و انتخاب کردم نامهایی که برای من بسیار جذاب هستند مانند : لئوناردو داوینچی . علت این امر را باید در نام این آلبوم جستجو کرد ، ( کیمیا ) ، که محل تلاقی علم و جادوست و در این جا نقطه تلاقی و تلفیق دانش صدابرداری و جادوی موسیقی است. )). و براستی که او به این اهداف خود رسید رسید ، قطعات blitzkrieg ,blue و Leonardo بخوبی شاهدی بر این هستند .
War To End All Wars آلبومی که در سال 2001 منتشر شد و حاوی مضامین تقریبا اجتماعی در قالب هنر نمایی موسیقایی مالمستین بود . در همین سال بود که مالمستین در ژاپن به همراه ارکستر فیلارمونیک ژاپن ، سوئیت کنسرتو خود را به روی صحنه برد . کاری جذاب و به یادماندنی که برای همیشه در حافظه ها باقی خواهد ماند . اجرای قطعه icarus dream که قطعاتی از adagio in E bemol اثر ALBINONI در آن بکا رفته را می توان از زیباترین قطعات این کار بر شمرد .
در 2004 او آلبوم Attack را عرضه کرد که خوانندگی این کار را دوگی وایت بر عهده داشت و مالمستین دوباره رایزینگ فورس را احیاء کرد . این آلبوم هم با توجه به تم های هوی و نئو کلاسیک نوشته شده بود .
2005 آلبوم Unleash The Fury ، مالمستین شکست ناپذیر را دوباره بر سر زبانها انداخت . آلبوم شامل 18 قطعه زیبا است که با خوانندگی دوگی وایت همرا ه شده است .
نام فرانسيسکو تارگا با گيتار کلاسيک عجين شده است . نگاهی به قطعات تنظيم شده توسط او و بالاخص قطعات ساخته شده و تمريناتی و اتودهای آموزشي در زمينه گيتار کلاسيک از وي چهره ای ماندگار و فراموش ناشدنی در دنيای گيتار کلاسيک ساخته است.
Franciso Tarrega در 21 نوامبر 1852 در شهر Vila-real ديده به جهان گشود .والدين تارگا در صومعه مادر کلارسيس کار مي کردند و به دليل موقعيت شغلي تارگا تحت نظر پرستار بودروزي در اثر بي احتياطي پرستار تارگا در حالي که مشغول بازي بود در کانال آبياري پرت شد و شوکي که در اثر اين جريان بر او وارد شد بصورتی که صدمه شديدی بر چشمها و قوه بينايی او وارد ساخت.
والدين تارگا اورا براي گذراندن دوره موسيقي به Castellon فرستادند زيرا حالا تصور ميکردند که اگر او نابيناشود ميتواند از طريف نوازندگی به اقتصاد خانواده کمک کند!!!!
Eugeni Ruiz اولين استاد تارگا بود ( که نابينا بود (که اولين درس موسيقی را به او ياد داد. در همان زمان موسيقيدان نابينای ديگری بنام Manuel Gonzalez که مشهور بود بهEl cego de la Marina او تارگا را به سمت گيتار سوق داد و بنوعی زندگی او را متحول کرد و تمامی رموز و تکنيکهای وبنوعی حقه هايی که ميتوانست بينندگان را مجذوب کند به او ياد داد.
در سال 1862 تارگا اين شانس را يافت که Julian Arcas که براي اجرا به Castellen آمده بود را از نزديک ملاقات کند و در حضور او قطعه اي بنوازد، مهارت و توانايي تارگا موجب تحير Arcas شد و به پدر تارگا توصيه کرد که حتما او را به مدرسه موسيقي در Barcelona بفرستد.
بنابراين تارگا به بارسلون رفت ولي طولي نکشيد که به دليل وخامت وضعيت مالي پدرش به ناچار به خانه بازگشت.و براي کمک به پدر گروه موسيقي تشکيل داد و در اماکن عمومي و کافه ترياها به اجراي برنامه هايي مشغول شد.
در آن زمان يکي از ثروتمندان شهر به نام Antonio Canesa پس از مشاهده استعداد خارق العاده تارگا کل هزينه سفر و اقامت تارگا به مادريد جهت تحصيل در کنسرواتوار اسپانيايي تقبل کرد.
تارگا در آن زمان توانست براي اولين بار گيتاري تهيه کند (اين گيتار ساخته Antonio Torres بود.)سالهاي دانشجويي تارگا به سختي گذشت.در آن زمان پيانو يکي از متداولترين آلات موسيقيايي بود و گيتار آن محبوبيت سابق خود را از دست داده بود و در ميان آلات موسيقيايي در پايين ترين سطح قرار داشت، به همين دليل تارگا نمي توانست به عنوان نوازنده گيتار در کنسرتها فعاليت داشته باشد و به نواختن پيانو مي پرداخت.
تا اينکه استادش (Arriet ) در کنسرتي که براي امور خيريه ترتيب داده شده بود مهارت تارگا را در نواختن گيتار مشاهده نمود و او را به عنوان شاگرد خصوصي نزد خود پذيرفت و به تارگا گفت گيتار به تو احتياج دارد و تو براي اينکار به دنيا آمدي.
از آن پس تارگا نوازندگي پيانو را رها کرد و تمام تمرکز خود را بر روي گيتار پياده کرد.در زمستان سال 1880 در کنسرتي در Novelda به جاي دوستش گيتار نواخت و به زودي شهرت و آوازه او در همه جا پيچيد.( در اين کنسرت همسر آينده خود Maria Rizo را ملاقات کرد.)
پس از اين کنسرت در سال 1881 به فرانسه رفت و در تئاتر ها نوازندگي مي کرد و پس از اينکه توسط ملکه اليزابت دوم به انگليس دعوت شد به منظور ازدواج با ماريا به Noveldo بازگشت.
پس از مراسم عروسي آنها به مادريد رفتند و اولين دخترشان در آنجا متولد شد ولي متاسفانه دخترشان بر اثر يک بيماري در گذشت.
در Valencia تارگا با بيوه ثروتمندي به نام Conxa Martinez آشنا شد که اين خانم در زمينه فعاليتهاي هنري به تارگا خيلي کمک کرد و همچنين خانه اي را در Sant Gervasi در اختيار تارگا و خانواده اش قرار داد، اين خانه مکاني بود که تارگا بهترين و معروفترين آثارش را در آنجا ساخت.
در سفري به Granad تره مولوي Recuerdos de la alhambra را ساخت و سپس در Algeria قطعات Danza mora
Morish dance به وي الهام شد.و کنسرتهايي را در اسپانيا ، ميلان، ژنف، فرانسه، رم، ايتاليا اجرا کرد .و در اين کنسرتها استادي و تبحر خود را در نوختن گيتار به همگان اثبات کرد.
در سنین بالا اخلاق تارگا دچار تغییر خلق و خو شد . مردی احساسی و دارای عقاید عاشقانه. همچنین ترسو ترجیح میداد کنسرت را در مکانی کوچک با تعداد جمعیت کم اجرا کند تا در تئاتری بزرگ و در مقابل عده زیادی تماشاگر.
تارگا فرد خوش شانسي نبود زيرا در ژانويه 1906 به سختي بيمار شد. اين بيماري بسيار سخت و دوره نقاهت آن بسيار طولاني بود و در اين ميان دوستانش براي حمايت مالي از او کنسرتهايي با عنوان Audicions Tarrega برگزار کردند و درآمد حاصل شده از اين کنسرتها را به تارگا مي دادند.
تارگا در 2 دسامبر 1909 آخرين اثر خود با عنوان Oremus را ساخت.و در 15 دسامبر 1909 در خانه اش در خيابان Valencia در گذشت.
Jimi Hendrix
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زمانيكه jimi hendrix در پايان كنسرت ۱۹۶۸در Monterey Pop Festival گيتارش را سوزاند يكي از تاريخي ترين كنسرت هاي راك به وجود امد .((من مي توانم تمام شب اينجا بشينم و هي بگم متشكرم, متشكرم,متشكرم...من مي خوام بدزدمتون...اما نمي توانم, پس چيزي را كه بيش از هر چيز دوسش دارم اينجا قرباني مي كنم...اين تنها كاريست كه ميتوانم انجام دهم))پس از ان hendrix فريادي كشيد و گيتارش را اتش زد.
بعد از گذشت بيش از دو دهه از مرگhendrix ,نام او به عنوان موزيسين و نوازنده گيتار و همچنين يك performer در تالار افتخارات Rock and Roll ثبت شد.
hendrix مردي خجالتي و گوشه گير بود.در طول زندگي اش دايما تلاش كرد تا روياهايش و مشكلاتش را با گيتارش بيان كند و نتيجه ي اين تلاش توليد يك نوع زبان وگويش انفجاري ودر عين حال ساده و بي پيرايه توسط گيتارش بود.(( پدال گيتار (wah-wah pedal)واقعا محشره! چون به هيچ نتي احتياج نداره.))
تركيب گيج كننده تكنيك هاي استفاده شده در اهنگها , قدرت تصور فضاهاي صوتي , ابتكار و خلاقيت او در استفاده ي او از wah-wah pedal , feedback, distortion , sheer earthquaking و همچنين ابزار ابتدايي و ساده اساس و پايه موسيقي مبتني بر احساسات او بود.
نميتوان تاثير hendrix را بر سرعت تغييرات موسيقي راك ناديده گرفت.قدرت او در بداهه نوازي, خشونت انقلابي در صداي گيتارش, ملودي هاي خيالي و وهم انگيزش و همچنين درگيري دايم سبك ها ي بلوز و راك در موسيقيش تماما موسيقي بعد از دهه ۶۰ را متاثر ساخت. همچنين او نقش محور اساسي در به هم پيوستگي موسيقي سياهان امريكا را بازي ميكرد.
در ميان سفيدپوستان به عنوان يك سياه وحشي طرفداراني پيدا كرد, در حاليكه سياهان در ابتدا او را ياغي و كسي كه به موسيقي گذشتگانش(Robert Johnson, Muddy Waters, Charlie Christian, Chuck Berry)بي احترامي كرده خطاب كردند.
hendrix حتي در چگونگي حضور موزيسين هاي بعد از خود نيز تاثير گذاشت.
هندريكس در سال ۱۹۷۰ مرد (overdose)و با توجه به تاثير فراواني كه در موسيقي اينده اش گذارد,باور كردن اينكه او تنها ۳ البوم استوديويي دارد كمي سخت به نظر ميرسد كه هر سه در طول يك و نيم سال توليد شده بود ولي به هر حال نتيجه عمر كوتاهش بود.(البوم اول :?Are You Experienced و البوم دوم كه شاعرانه تر بود:Bold As Love و البوم سوم كه بك البوم دوتايي و حماسي بود:Electric Ladyland )
James Marshall Hendrix در ۲۷ ام نوامبر ۱۹۴۲ در ايالت سياتل امريكا به دنيا امد و مادرش Lucille اسمش را Johnny Allen گذارد اما پدرش ال كه در لحظه تولد jimi در ارتش خدمت ميكرد بعد از ۴ سال نامش را تغيير داد . اولين گيتار jimi يك گيتار دسته دوم به قيمت ۵ دلار بود كه در ۱۶ سالگي به دستش رسيد.تغييرات اساسي در زندگيش شروع شده بود:گيتار بهانه اي شد كه مادر و پدرش راحتتر اذيتش كنند, ازدواج سخت و جدايي پس از ان.مرگ مادرش در ۱۹۵۸.در۱۹۵۹ Hendrix اولين گروهش را به نام Rocking Kings را تشكيل داد.درسالهاي اينده زندگيش به جز يك سالي كه به سربازي رفته بود(او در اين يك سال به عنوان يك چتر باز جنگي اموزش ميديد اما طي يك فرود نا موفق پايش شكست و از سربازي معاف شد)وقتش را در كلوپ ها مي گذراند .اولين كار استوديويي او سال ۱۹۶۴ همراه با Isley Brothers بود كه تك اهنگ مشهور Testify نتيجه ي ان همكاري بود و كه خود گواهيي بود بر امادگي و پختگي او.او مدتي را با يك گيتاريست جوانتر زندگي مي كرد به نام Ernie Isley كه يك گيتار Fender براي Hendrix خريد.
Isley به خاطر مياورد كهHendrix دايما در خانه تمرين ميكرد و حتي بدون استفاده از امپلي فاير بخوبي گيتار بزند .((او توي هال خانه در حالي كه ما سر شام بوديم و پشتش به ما بود گيتار مي زد بدون انكه از امپلي فاير استفاده كند .احساسي كه او به ما منتقل ميكرد يه احساس خاصي بود وقتي او را نگاه مي كرديم مثل اينكه داري تو چش يك بچه نگاه مي كني (همان چيزيكه او دوست داشت باشد).تموم شد!
جان ويليامز متولد ۲۴ آوريل ۱۹۴۱ ملبورن استراليا پدر جان - ليونارد ويليامز در سال ۱۹۳۰ از لندن به استراليا مهاجرت کرد در آنجا بود که مالن مادر جان ويليامز آشنا شد . پدر جان علاقه وافری به موسيقی و سبک جاز داشت و خود نيز گيتاريست نسبتا ماهری در اين سبک بشمار می امد . جان در سن ۴ سالگی اولين گيتار خود را از پدرش دريافت کرد .
در اين مدت زير نظر خود پدرش تمرين مينمود و يکی از کارهايی که پدرش از همان سنين سختگيری مينمود اين بود که گيتار را تنها برای تفريح و سرگرمی استفاده نکند و تمرينها و… را سر سری نگيرد و حتی مانع از آن شد که حتی بصورت تفريحی به ساير سبکها بپردازد چيزی که بعدها باعث پيشرفت فراوان جان در زمينه آهنگسازی و موسيقی شد .
در سال ۱۹۵۲ همگی به انگلستان برگشتند يکی از کارهای مهمی که پدر جان بدنبالش بود پيدا کردن يک استاد ماهر برای پسر نابغه خود بود کاری که در استراليا نتوانسته بود انجام دهند سرانجام بواسطه يکی از دوستان خود Terry Usher با آندره سگوويا ( پدرگيتار کلاسيک ) ديدار کردند
در آن جلسه سگوويا مهبوت هنر نمايی اين پسر ۱۱ ساله در گيتار شد پس به پدرش توصيه کرد که در تابستان او را به مدرسه Accademia Musicale Chigiana di Sienaدر ايتاليا بفرستد تابه بصورت تخصصی به فراگيری موسيقی بپردازد
مدت کمی در مدرسه مذکور بسر برد و بعد از مدتی به مدرسه Royal College of Music در لندن (۵۹-۵۶)رفت در آنجا طبق ساير مدارس موسيقی تنها به پيانو تئوری موسيقی بها داده ميشد و گيتار جايگاهی برای خودش نداشت در سال آخر ودر هنگام فارغ التحصيلی جان گروه آموزشی و بخش گيتار شکل گرفت.
و او برای فعاليت در اين بخش دعوت شد. جالب در اينجا بود که اين بخش با انبوهی از متقاضيان فارغ التحصيل که برای چشم و همچشمی و رقابت با يکديگر خواستار ثبت نام در اين بخش بودند رو برو بود!!! جان پست خود را تا سال ۷۳ در اين مدرسه در دست داشت و بعد از آن نيز به اين همکاری تا ساليان بعد ادامه داد.
پس از آن به مدرسه Royal Northern Collegeدر منچستر رفت آنجا بود که اين پسر ۱۸ ساله خجالتی خود را بعنوان اعجوبه جديد گيتار در سطح جهان مطرح کرد . اولين اجرای حرفه ای خود را در سال ۱۹۵۸ انجام داد که راه افتخار را برا او هموار ساخت . بطوری که پدر گيتار کلاسيک مدرن Segovia اينچنين او را ستود :
شاهزاده گيتار قدم به دنيای موسيقی نهاد : … در زمانی نه چندان دور افاق شهرت او در تمامی جهان گسترده خواهد شد و همواره دعا و آرزوهای قلبی من همراه او خواهد بود…
God has laid a finger on his brow, and it will not be long before his name becomes a byword in England and abroad, thus contributing to the spiritual domain of his race. I hail this young artist on the occasion of his first public performance, and make the heartfelt wish that success, like his shadow, may accompany him everywhere.
و در حال حاضر محبوبترين نوازنده گيتار کلاسيک ميباشد کسی که واقعا اجراهای او بی نظير بوده و الگوی بسياری از نوازندگان حال حاضر ميباشددر مطالب بعدی به نگاتی جالب از زندگی هنری اين نوازنده میپردازيم که بسيار مفيد و آموزنده خواهد بود
توضيح: قابل ذکره که در دنيای موسيقی جان ويليامز ديگری هم هست البته آهنگساز بسيار برجسته آمريکايی و برنده اسکار (فهرست شيندلر ) که خيلی ها ايشون را با جان ويليامز نوازنده گيتار اشتباه ميگيرند.
لی لی افشار نخستین زن فارغ التحصیل دكترای گیتار جهان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این ماجرا زمانی روی داد كه او ۱۰ سال داشت. دخترعمه در طبقه بالای خانه عمه جان در حال تعلیم گرفتن از معلم گیتارش بود و او با حسرت چشم به دست هایی دوخته بود كه روی دسته گیتار بالا و پایین می رفت و نت ها را اشتباه می زد. صدای سحرآمیز ساز در خانه می پیچید و در سر او می گشت. كاش می شد لحظه ای آن گیتار را به او می دادند تا به معلم نشان داد كه می تواند خیلی بهتر از دختر عمه بزند. به خانه آمد و به پدر گفت كه می خواهد گیتاری داشته باشد. كه عاشق این ساز و صدایش شده است. فردای آن روز گیتار دخترعمه با نت هایش به او تعلق داشت. اینكه آیا دخترعمه با گیتار دیگری به ساز زدن ادامه داد یا نه در این ماجرا گم و فراموش شد.
برای لی لی افشار معلم خصوصی گرفتند. او خود را با سازش در اتاق حبس می كرد و از این جعبه جادو كه به او داده بودند، صداهای تازه در می آورد. به هنرستان موسیقی رفت. به خود تكنیك فلامنكو یاد داد بی آنكه آن را از كسی یاد گرفته باشد. انگشت هایش را یكی بعد از دیگری بدون وقفه روی سیم های ساز فرود می آورد. «مثل گل انگشتانم باز می شد و برمی گشت. به این می گویند تكنیك راسگوادو
.»
اولین كنسرتش را در نوجوانی در كلیسای آلمان ها اجرا كرد و بعد دو كنسرت در كاخ جوانان داشت. صفحه های «آندره سگوویا» گیتاریست اسپانیایی را گوش می كرد و می خواست روزی مثل او ساز بزند. سال ۱۹۷۷۱۳۵۶ زمانی كه ۱۷ ساله بود، برای ادامه تحصیل از ایران رفت و چند سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۶۱۳۶۵ یكی از ۱۲ گیتاریستی بود كه برای نواختن در كلاس های پیشرفته سگوویا در دانشگاه كالیفرنیای جنوبی انتخاب شد. «عكس هایش روی وب سایتم هست. در كلاس های او راحت بودم. انگار دوست قدیمی ام را دیده باشم. به من گفت معلوم است كه روح فلامنكو(اسپانيايی) داری. آن موقع ۹۴ سال داشت و یك سال بعد از دنیا رفت.»
لی لی افشار از كنسرواتوار بوستون لیسانس گرفت. از كنسرواتوار موسیقی نیوانگلند در درجه فوق لیسانس فارغ التحصیل شد و دوره دكترایش را در نوازندگی گیتار در دانشگاه ایالتی فلوریدا گذراند. مدارك فقط در ایران اهمیت آنچنانی دارند. در یك كشور اهل موسیقی مهم این نیست كه چه مدركی از چه دانشگاهی داشته باشید. مهم این است كه خوب ساز بزنید و نوازنده خلاقی باشید. اما ایران كشوری اهل موسیقی نیست و برای اینكه به بقیه ثابت كنید لی لی افشار نوازنده خوبی است باید بگویید كه او اولین زن در جهان است كه توانست دكترای گیتار بگیرد.
حالا ۱۶ سال است كه در دانشگاه ممفیس از ایالت تنسی آمریكا گیتار تدریس می كند، علاوه بر اینكه در اركسترها و آنسامبل های مختلف به عنوان نوازنده میهمان حضور دارد و ۳۰ یا ۴۰ كنسرت در سال اجرا می كند. اركسترها در آنجا فعالیت زیادی دارند و برای همین مدت كوتاهی در سال را به استراحت می پردازند.
با این حال نوازندگان آن در ایام تعطیلات با اركسترهای دیگر هم كار می كنند و به عنوان نوازندگان میهمان به ایالت های مختلف می روند تا اینكه تعطیلات تمام شود و دوباره تمریناتشان را با اركستری كه به صورت دائمی در آن می نوازند، از سر گیرند.
لی لی افشار از موقعی كه ایران را ترك كرده، این هفتمین سالی است كه برای برگزاری كنسرت و مستركلاس به ایران می آید. چند اجرای رسیتال گیتار كلاسیك و یك بار همراهی با اركستر لوریس چكناواریان به عنوان سولیست مجموعه اجراهای او را در این سال ها تشكیل می دهند.
«اركستر آقای چكناواریان اركستر خوبی بود اما عجیب اینكه برای قطعاتی كه به سازهای بادی نیاز داشت، از سازهای دیگری مثل پیانو استفاده شده بود. قطعه مدام در حال تغییر بود و این بر نوازندگی من تاثیر می گذاشت.»
امسال روزهای پنج شنبه و جمعه گذشته در تالار وحدت در حالی كه نور گرد سن روی او تنظیم شده بود، قطعاتی از ایساك آلبتیث، فرناندو سور، گرارد دروژد، آگوستین باریوس مانگوره، انریكه گراناذوس، رضا والی، گری آیستر و عاشیق ویصل نواخت. در میان این آهنگسازان چند نفری هم بودند كه قطعاتشان را برای گیتار لی لی افشار نوشته اند.
گری آیستر آهنگساز اهل آمریكا یكی از آنها است. «از او خواستم قطعه ای بنویسد كه تم ایرانی داشته باشد و پیشنهاد كردم «مرغ سحر» را گوش كند و قطعه ای بر اساس آن بنویسد.» گری آیستر موسیقی مدرن می سازد و اگرچه روی موسیقی شرق و به خصوص چین كار كرده اما تا به حال موسیقی ایرانی به گوشش نخورده بود. او مرغ سحر مرتضی نی داوود را گوش كرد و بر اساس آن فانتزی در كوك دودیزمینور نوشت.
از بچگی ملودی مرغ سحر را به یاد داشتم و می خواستم دوباره زنده اش كنم.
خانم افشار در این روزهایی كه مشروطه صد ساله شده اجرای این قطعه مناسبت هم دارد.
این را نمی دانستم. پس خیلی خوب شد.
قطعه دیگری كه برای لی لی افشار نوشته شده «سه لت، اپوس ۱۰۲» متعلق به آهنگساز لهستانی «گرارد دروژد» است كه برای اولین بار در ایران اجرا شد. نوشتن چنین قطعاتی بستگی به میزان شناخت آهنگساز و نوازنده از یكدیگر دارد. برای ساخت چنین قطعه ای وقت زیادی صرف می شود. چون آهنگساز و نوازنده مدام با هم در تماس هستند.
آهنگساز بخشی از قطعه را برای نوازنده می فرستد تا هم از اجرای آن روی ساز و هم حسی كه منتقل می كند باخبر شود. بعضی وقت ها آهنگساز قطعه ای می نویسد كه برای گیتار مناسب نیست و با این ساز نمی شود اجرایش كرد یا در انگشت گذاری ها مشكلاتی به وجود می آورد. افشار دوست دارد قطعاتی اجرا كند كه ملودی داشته باشند، به خصوص شرقی باشند. برای او كار كردن روی قطعه جدید كار پرهیجانی است، در حالی كه با یك بار زدن آن می فهمد كه قطعه به ساز او تعلق دارد یا نه. او را تكان می دهد یا نه.
«گذار» اثر رضا والی تنها قطعه ایرانی بود كه در رسیتال لی لی افشار اجرا شد. این قطعه در دستگاه نوا نوشته شده و برای اجرای آن افشار به گیتارش ربع پرده اضافه كرده است. «این اولین بار است كه چنین كاری می كنم. قبلا یا باید سیم را خم می كردم یا آن را زیادی بالا می بردم كه بی اشكال نبود مثلا در یك گام تند وقت نیست كه سیم را سریع بالا ببریم یا گاهی روی نت درست قرار نمی گیرد.
بنابراین تصمیم گرفتم كه ربع پرده به سازم اضافه كنم. حالا می توانم خیلی از آهنگ های ایرانی را اجرا كنم. به خصوص آهنگ هایی كه برای سازهای دیگر نوشته شده اند. خیلی دوست دارم با آهنگسازان دیگری كار كنم و آنها را به نوشتن قطعه برای گیتار تشویق كنم. یكی از كارهای نوازنده این است كه رپرتوار سازش را وسعت دهد.»
رضا والی قرار است قطعه دیگری در شور برای او بنویسد در حالی كه افشار به قطعات حسین علیزاده هم علاقه مند است و دوست دارد روزی بتواند ساخته هایی از او را اجرا كند.
اما در ایران نسل آهنگسازانی كه برای اركستر یا ساز خاصی قطعه می نویسند، در حال انقراض است. خیلی وقت ها آنها تصمیم می گیرند برای اجرای قطعاتشان اركستر و گروهی تشكیل دهند و وقتی اجرای قطعات ساخته شده به پایان رسید، گروه منحل می شود. سال های زیادی است كه دیگر نوشتن قطعه برای گروه ها و نوازنده های دیگر در ایران مرسوم نیست. در عوض آهنگسازان در ساخت قطعات مناسبتی مثل روز اسناد ملی، روز صادرات، روز حمل و نقل و روز جهاد كشاورزی مدام از هم پیشی می گیرند.
نواختن هر قطعه خلق دوباره آن است و بیچاره نوازندگانی كه قرار است این قطعات یك بار مصرف را مدام خلق كنند. لی لی افشار می گوید: «برای اینكه یك قطعه را خوب اجرا كنید باید عاشق آن باشید وگرنه شنونده حتما متوجه می شود كه با احساس نمی نوازید. قطعه باید شما را تكان دهد تا در شنونده تاثیر خود را بگذارد.»
اینها حرف هایی است كه او در مستركلاس های گیتار با شاگردانش در میان می گذارد. امسال در این مستركلاس های سه روزه ۶۰ نفر شركت كردند. كسانی كه علاقه و استعدادشان خیلی بهتر از نوازندگان گیتار در كشورهای دیگر است و فقط باید به درك و استنباط درستی از موسیقی برسند، باید روی تكنیك و موزیكالیته كار كنند.
«من می گویم بروید به اپرای موتسارت و موسیقی بتهوون گوش دهید تا بتوانید سبك را بشناسید. نوازنده باید سبك را بشناسد و تفاوت دوره های مختلف را بداند. البته می دانم كه در كلاس های موسیقی این چیزها را به نوازنده یاد نمی دهند. اما آنها باید خودشان دنبالش بروند و مدام موسیقی گوش دهند تا اینكه احساس آزادی كنند و بتوانند در اجرای قطعات خلاقیت داشته باشند. مثلا وقتی قطعه فلوت سحرآمیز موتسارت را اجرا می كنند باید بدانند در آن زمان چه چیزهایی در موسیقی اهمیت داشته یا اینكه آن موقع در اپرا و باله چطور لباس می پوشیدند.»
لی لی افشار خود دوست دارد قطعات معاصر را اجرا كند البته به موسیقی موتسارت هم علاقه مند است. تا به حال چهار سی دی از اجراهای او در آمریكا منتشر شده كه قرار است به زودی موسسه ماهور آنها را در ایران منتشر كند.
همچنین كتابی با عنوان «پنج آواز محلی ایرانی» از سوی نشر «مل بی» در آمریكا وارد بازار شده است. علاوه بر این افشار تصمیم دارد برای شاگردانش در ایران متد جدید گیتار بنویسد و مسائل و مشكلاتی را كه در مستركلاس ها دیده، در این كتاب توضیح دهد. مثلا در این مستركلاس ها او می شنود كه هنرجویان می گویند فلان نوازنده معروف، باخ را به این شیوه می نوازد پس ما هم باید مثل او انگشت گذاری كنیم و بزنیم: «كسی نمی تواند بگوید كه باخ را باید به چه شیوه ای زد بلكه نوازنده خود باید به درك درستی از اجرای هر قطعه برسد.
این دلایلی است كه برای اجرای هر قطعه در ایران می شنوم در حالی كه در كشورهای دیگر چنین مسائلی حل شده است. مسئله دیگر انگشت گذاری آنها است كه مربوط به متد قدیمی است در حالی كه من در این كتاب می خواهم انگشت گذاری به شیوه جدید را به آنها یاد بدهم.»لی لی افشار می گوید كه سال ها طول می كشد تا یك نوازنده تكنیك گیتار كلاسیك را یاد بگیرد.
برای همین بیشتر نوازنده ها به دنبال گیتار پاپ می روند. مثلا آنها نمی توانند در مدت كوتاهی تكنیك «ترمولو» را اجرا كنند. یادگیری این چیزها صبر و حوصله می خواهد تا اینكه انگشت ها مرتب و بدون وقفه بر سیم های ساز فرود بیایند. لی لی افشار از ۱۶سال پیش در ممفیس زندگی می كند. جایی كه گیتاریست زیاد دارد و همه به این ساز علاقه مند هستند اما بیشتر بلوز و جاز می زنند و كمتر كسی به سراغ گیتار كلاسیك می رود. برای لی لی افشار با اجرای نزدیك ۴۰ كنسرت در سال، زندگی روی سن شكل می گیرد.
«زمانی بود كه به من می گفتند چرا گیتار كلاسیك می زنی. ویولن بزن. اما من گوش نمی كردم چون عاشق سازم بودم. برای بعضی ها سه تار یا پیانو خوب است اما من گیتار را به هر ساز دیگری ترجیح می دهم. می دانید ساز خیلی گرمی است. آن را در آغوش می گیرید و بدون نیاز به واسطه ای مثل مضراب یا آرشه، با انگشت هایتان آن را می نوازید. برای همین در هر خانه ای كه بروید یك گیتار هم می بینید. همه صدایش را دوست دارند و دوست دارند برای خودشان ساز بزنند.»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رابرت ویلیام گری مور متولد چهارم آوریل سال 1952 در بلفاست، از شهرهای شمالی ایرلند، نوازنده گیتار و خواننده موفق دهه شصت که با گروههایی چون Thin Lizzy ، Colosseum II و Skid Row همکاری داشته است.
او نوازندگی را از سن هشت سالگی با گیتار آکوستیک آغاز کرد، Peter Green چهره سرشناس سبک بلوز که همواره مور با تحسین از او یاد می کند، در زمره اشخاصی است که در پیشرفت زندگی هنری مور تاثیربسزایی داشته است. زمانی که Green از گروه Fleetwood Mac کناره گرفت و موسیقی حرفه ای را برای همیشه ترک کرد، گیتار معروف Gibson Les Paul 1959خود را به مور فروخت. این گیتار درضبط آهنگ هایی از آلبوم های Still Got the Blues، After Hours و Blues For Greeny به کار گرفته شد.
مور در اجراهای خود از گیتارهای متفاوتی استفاده کرده که از میان آنها می توان به گیتارهای Gibson Les Paul 1959 و Fender Stratocaster 1961 متعلق به Peter Green و Paul Junior Gibson Les 1950s اشاره کرد. او همچنین از گیتار های Charvel, Jackson و Heritage نیز استفاده نموده است.
گروه Skid Row آلبوم های متعددی به بازار عرضه کرده که از آن جمله می توان آلبوم Skid در سال 1970 و نیز 34 Hours در سال 1971 را نام برد، این گروه علی رغم تورهای متعددی که در اروپا و آمریکا برگزار نمود، به موفقیت تجاری دست نیافت، مور در سال 1972 این گروه را ترک کرد. پس از آن او در کنار درامری به نام Pearse Kelly و bassist ای به نام John Curtis " گروه گری مور" را تشکیل داد، مور در این گروه علاوه بر نوارندگی به خوانندگی نیز می پرداخت.
در سال 1973 مور مجددا به Lynott هم گروهی سابقش در Thin Lizzy برخورد، ازآن پس به کارهای استودیویی مشغول بود تا سال 1977 که به دعوت Thin Lizzy در یک تور دور آمریکا شرکت کرد.
سال 1978 سال بسیار پرکاری برای او بود، با افراد مختلفی همکاری کرد از جمله با Andrew Lloyd Webber در آلبوم Variations، با Rod Argent در آلبوم Moving Home و با Gary Boyle در Electric Glide. در همان سال مور دومین آلبوم انفرادی اش Back on the Stree را منتشر کرد. در اوایل دهه هشتاد او مجددا به همکاری با Greg Lake پرداخت، به علاوه در آلبوم Octopuss. که در سال 1983 توسط Cozy Powell به بازار عرضه شد، نیز شرکت داشت. در همین دهه بود که مور آلبوم های heavy metal اش را منتشر کرد. تنها اتفاق ناگواری که در زندگی مور در دهه هشتاد رخ داد، مرگ دوست گرانقدرش Lynott درسال 1986 بود، مور با تاثر فراوان آلبوم "Wild Frontier" را به او تقدیم کرد.
در دهه 90 مور خسته از فضای موسیقی متال و آلبوم های انفرادی اش، مجددا به سبک اصلی اش، بلوز بازگشت و آلبوم Still Got the Blues را منتشر کرد که پرفروش ترین آلبوم دوران هنری مور به شمار می رود و افرادی چون Albert Collins,، Albert King و George Harrison در آن حضور داشتند. از آن پس مور به سبک بلوزی که موفق به کشف مجدد آن شده بود ادامه داد و در سال 1992 آلبوم After Hours و متعاقب آن در سال 1993 آلبوم Blues Alive را، پیش از شکل گیری گروه BBM روانه بازار کرد.
در این گروه که دوامش بیش از یک آلبوم نبود، Jack Bruce در مقام bassist و Ginger Baker به عنوان درامر به فعالیت مشغول بودند و آلبوم Around the Next Dream که در سال 1994 منتشر شد، حاصل کار این گروه است. در سال 1995 او آلبوم Blues for Greeny را در ستایش Peter Green تنظیم کرد. او در اواخر دهه 90 با دو آلبوم Dark Days in Paradise در سال 1997 و A Different Beat در سال 1999 به نوعی به تست سبک های مختلف موسیقی پرداخته است.
آثار تالیفی بسیاری دارد که از آن میان می توان به آلبوم Best of the Blues در سال 2002 اشاره کرد. آلبوم The Very Best of Gary Moore او نیز نیمی متال و نیمی بلوز بود. در همین سال او به راک آلترناتیو پرداخت و ماحصل کارش در این عرصه انتشار آلبوم Scars در سال 2002 بود. در سال 2004 آلبوم nothing but the blues در سال 2006 نیز آلبوم Old New Ballads Blues را روانه بازار کرد.
گری مور نوازنده گیتار و آهنگساز برجسته ممکن است در آمریکا به اندازه کافی شناخته شده نباشد، اما در دیگر نقاط جهان، خصوصا اروپا چهره بسیار مشهور و محبوب سبک راک به شمار می رود.
خیلی عالیه
منتظریم همچنان واسه بقیش
:20: چون از سایتهای متفاوت اطلاعات به دست آوردم پس اگه مطالب به بهترین نحو دسته بندی نشدن شما به بزرگواری خودتون ببخشید!
:11:
آرمیک با نام کامل آرمیک دشچی زاده، ۲۵ جولای در تبریز متولد شد. وی گیتاریست ایرانی سبک فلامنکو است.
زندگی
آرمیک در تبریز به دنیا آمد، اما در کودکی با خانوادهاش به تهران آمد و در محله دروازهدولت و سپس خیابان گرگان (نامجوی فعلی) ساکن شد. مادرش سرپرستار بیمارستان پارس بود. پدرش را در سه ماهگی در حادثه تصادف رانندگی از دست داد. بعدها برادر وی نیز در حادثه رانندگی دیگری درگذشت.
آرمیک نواختن گیتار را از شش سالگی و در نزد استاد بزرگ گیتار آن زمان ایران «مجتبی ثابتی مقدم» آغاز کرد. در نوجوانی به باشگاههای شبانه میرفت و گیتار مینواخت.
آرمیک در یک خانواده ارمنی در تهران متولد شد. موسیقی در خانواده او ارثی بود، بطوری که پدر و مادرش پیانو را بخوبی می نواختند. لذا همیشه نوای جادویی آثار کلاسیک و گیتار آهنگسازان اسپانیایی او را جادو می کرد. بهمین لحاظ وی از ابتدا خود را شیفته موسیقی فلامینگو می دید!او هنوز به هفت سالگی نرسیده بود که دائم درخواست شنیدن آثار موسیقی فلامینگو را از والدینش می کرد تا بالاخره در سن هفت سالگی ساعت زیبایی را که در تولد هفتمین سال زندگی به او هدیه داده بودند با یک گیتار تعویض نمود که شروع کار نوازندگیش از اینجا بود . آرمیک در کودکی پدر خود را از دست داده و پدر خود را کم بیاد می آورد .
او همیشه در زیرزمین منزلشان به تمرین گیتار می پرداخت و همزمان با تمرینهای خودش از محضر اساتید زمان بهره می برد به طوری که در سن دوازده سالگی درست دو سال، دوره سولفژ رودولف را به پایان رساند. با آنکه آرمیک در اوایل علاقه خاصی به سبک جاز داشت ولی در سالهای 1970 در زمان تحصیل خود در اسپانیا توانست به زیبایی، سادگی و لطافت موسیقی فلامینگو دسترسی پیدا کند و این سرآغازی در سبک جدید نوازندگی برای او بود .
:27:آرمیک در دهه پنجاه خورشیدی نواختن در ترانههای پاپ ایرانی را آغاز کرد و با مشهورترین خوانندگان ایرانی از جمله گوگوش، داریوش اقبالی و ابراهیم حامدی و آهنگسازانی نظیر واروژان و حسن شماعیزاده همکاری داشت.
آرمیک پس ازدوران تحصیل به لوس آنجلس رفت تا مسیر جدیدی را برای خود انتخاب کند، در این سالها او همنوازی را در کنسرتها و استدیوهای امریکا با هنرمندان بزرگ شروع کرد و در سال 1994 آلبوم " آتش کولی " را منتشر ساخت که با انتقادات و تشویق ها و موفقیتهای زیادی همراه بود، در این زمان شهرت، محبوبیت و تبحر آرمیک بحدی در سطح جهان مطرح شده بود که هنرمند و متخصص معروف ساخت گیتار اسپانیایی (پدرو مالدونادو) سازی مخصوص با شناسنامه منحصر به خودش برای او ساخت .سپس در سال 1996 آلبوم "مالاکا" را منتشر ساخت و بالاخره پنجمین آلبوم او بنام "ایلادلسون" در سال 1999 موفقیت زیادی برای او در سطح جهان به ارمغان آورد.:8:
او اکنون ساکن لوسآنجلس است و یکی از پرفروشترین نوازندگان گیتار در بازار موسیقی این کشور است.
توضیحات بیشتر:
آرمیک ستاره ایرانی گیتار:15:
آرمیک (Armik Dashchi) را میتوان یکی از محبوبترین گیتاریست های جهان دانست. نوازنده ای که آثارش توانسته است جایگاه بسیار مناسبی را در میان علاقمندان عام و خاص بدست آورد و همچنین از نظر تجاری آثار وی جز پرفروشترین آلبومها در سبک New Age نیست. آثار وی مخلوطی است از موسیقی ملل مختلف، اما نمیتوان از علاقه وی به سبک فلامنکو چشم پوشی نمود که منجر شده است، در بسیاری از آثارش، از تکنیک ها و فرمهای دستگاهی این سبک استفاده نماید اما سبک وی فلامنکو نمیباشد بلکه باید به آن عنوان تجاری Nuevo Flamenco (سبکی که فلامنکو اصیل نمیباشد اما از بسیاری از خصوصیات این سبک در اجرا استفاده میشود بالاخص تکنیک ها و دستگاههای مردمی چون رومبا.)
آرمیک در سال های 2004 الی 2006 توانست در شاخه New Age در بین ده هنرمند برتر لیست مجله بیلبورد - Billboard Magazine قرار گیرد که موفقیت بسیار بزرگی برای هر موزیسین میباشد.
هنگامی که هفت ساله بود ساعتی را که به وی هدیه داده بودند با یک گیتار کلاسیک معاوضه نمود و بصورت مخفیانه شروع به تمرین و گیتار زدن نمود که با اطلاع خانواده از این امر و دیدن استعدادش، خانواده اش شروع به تشویق و کمکش در یادگیری اصول اساسی گیتار نزد اساتید مختلف نمودند؛ آرمیک در سن 12 سالگی به مهارتی بالا دست یافته بود که حتی در ترانه های مختلف نیز قطعات ساخته خود را مینواخت!
اما در آن زمان بیشترین گرایش وی به سمت موسیقی جز بود، تا اینکه وی با موسیقی فلامنکو آشنا شد و زیبایی و شور و هیجان این سبک او را شیفته بیش از پیش گیتار و بالاخص فلامنکو نمود. در دهه هفتاد و طی سفری به اسپانیا با دیدن اسطوره موسیقی فلامنکو، تصمیم به یادگیری نمود و این علاقه نیز تا به امروز همواره در او وجود دارد و با گوش دادن به آثارش میتوان متوجه شد که تا چه حدی این موسیقی در وی نفوذ کرده است، همچنین وی از نوازندگانی است که دارای سبک و تکنیک مخصوص به خود میباشد که الگوی بسیاری از نوازندگان در سطح جهان میباشد.
آرمیک بعد از مدتی به لس آنجلس رفت و همراه با هنرمندان مختلفی به همراهی نواخت در سال 1994 وی اولین آلبوم خود با عنوان GYPSY FLAME RAIN DANCER را منتشر نمود که با موفقیت زیادی روبرو شد.
شاید یکی از عوامل موفقیت وی خارج شدن از موسیقی پاپ ایرانی در لس آنجلس بود که باعث میشد قابلیتهای این نوازنده به چشم نیاید، هر چه او در خلق بسیاری از ترانه های موسیقی پاپ نقش موثری را داشته است. اما قابلیتهای او فراتر از آن چیزی بود که موسیقی پاپ و همکاری با خوانندگان میتوانست به وی عرضه دارد.
بلافاصله در سال 1995 آلبومی عرضه نمود که بنوعی فرهنگ موسیقی اسپانیایی را در دنیا مطرح می ساخت و در این راه گیتار ساز اسپانیایی برای تحقق ایده های وی گیتاری با عنوان Rubia برای وی ساخت که نام آلبوم بعدی او همین نام بود و این آغازی بود برای موفقیتهای پی در پی اش در عرصه موسیقی جهان.
اما موفقیتهای وی تنها در عرصه موسیقی و نوازندگی نبود بلکه وی با بنا نهادن کمپانی بولرو توانست جمعی از هنرمندان با استعداد را به دنیای موسیقی معرفی نماید.
آلبوم های منتشر شده تحت نام بولرو توانست در رتبه بندی برترین آلبومهای مجله بیلبورد در سه سال متوالی در بین 10 آلبوم برتر سبک New Age کسب نماید و بیشترین موفقیت در بین از آن آلبوم LOST IN PARADISE میباشد.
اما از نکات جالب نوازندگی و آثار وی این است که در هر ترک از آلبوم ها وی بدنبال کشف و خلق دنیای جدید از موسیقی است و شاید رمز ماندگاری و محبوبیت وی نیز همین باشد که سعی نکرده است تا آثاری تکراری منتشر نماید، بعنوان مثال در آلبوم Latin gypsy jazz وی از عنصرهای موسیقی فلامنکو - جز - بولرو - بوسانوا استفاده نمود.
در آلبوم PIANO NIGHTS وی برای اولین بار از پیانو نیز در خلق آثارش استفاده نمود. از دیگر خصوصیات کاری وی گرایش به موسیقی آرام و بدور از هیجان و تکنیک بود که میتوان این میل و گرایش را در آلبومهای بعدی وی دید اما در سال 2008 با آلبوم BARCELONA وی بار دیگر همراه با ملودی های زیبا و ریتم های شاداب و حال و هوای موسیقی اسپانیا باز به گرایش اصلی خود یعنی موسیقی فلامنکو بازگشت.
آلبومهای مستقل
Rain Dancer
Gypsy Flame پانصد هزار نسخه فروش کرد:18:
Lost in Paradise
Mi Pasion
Gypsy Flame
Christmas Wishes
Cafe Romantico
Barcelona 2008
تکآهنگها
مرا به خانهام ببر (صدای داریوش، شعر ایرج جنتی عطایی
از نو (صدای رامش، شعر شهیار قنبری
عید صدا مبارک (صدای رامش، شعر قنبری
وبگاه رسمی آرمیک
وبگاه طرفداران آرمیک (به انگلیسی)کد:http://www.armik.com/
کد:http://www.armiktabs.com/
Gipsy King به نظرم یکی از بهتریناس
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوان مارتين
در ايران فلامنکو و روش تدريس آن با نام خوان مارتين عجين شده است يکی از برترين مدرسان گيتارفلامنکو که سهم عمده ای در فراگير شدن و اشاعه اين سبک در جهان داشته است هر چند در دنيای فلامنکو نوازنده ای برجسته بحساب نمی آيد اما همه او را بعنوان يکی از بهترين ها در تدريس ميشناسند
خوان مارتين نوازنده ای از اندلس جايی که هنوز در مالاگا ( از توابع آن ) سکونت گزيده است با اعتقاد و پايبندی به سنتهای کهن فلامنکو نوازندگی گيتار را از همانجا آغاز نمود و برای ارتقا خود در امر نوازندگی به مادريد رفت و از تجربيات نوازنده مشهور و بنام فلامنکو نينو ريکاردو استفاده نمود و در همانجا بود که با پاکو دلوسيا نيز ارتباط پيدا کرد .
و در حال حاضر او را بعنوان يکی از برترين اساتيد فلامنکو در سطح بين المللی ميشناسند . زمان زیادی را برای تورهای خود صرف مکیند و در این میان شرکتی بین المللی را نیز در لندن تاسیس نموده است.
آثار : ۱۴ آلبوم ضبط نموده در بیشتر آنها بعنوان آهنگساز و ۴ ویدئوی تصويری که توسط کمپانی برادران وارنر تهیه شده . که همواره از فروش بالایی برخوردار بوده.
کتاب او ( هنر نوازندگی گيتار فلامنکو) Arte Flamenco de la Guitarra در حال حاضر هفت بار تجدید چاپ شده بطوری که میشه گفت در سر تا سر دنیا از آموزشهای او برخوردار شده اند.
افتخارات : انتخاب او توسط مجله معتبر Guitar Player در دو سال متوالی بعنوان نوازنده برتر فلامنکو انتخاب شده بعنوان نوازنده برتر دو بار در فستيوال مونترال روزنامه اسپانیایی El Mundo در باره او میگوید:
او به طرز فوق العاده ای از تکنیک بالایی برخوردار است و همچنین تسط بالایی بر گیتار دارد او در فستیوالاهای معتبر و مهمی مانندEdinburgh, Ludwigsburg, Montreux Jazz شرکت داشته و کنسرتهای بسياری را نيز در آمريکا کانادا هنک گنک آلمان ايرلند انگلستان و اسپانيا برگزار نموده . (و در سال پيش نيز در تهران و شيراز چندين اجرا داشت که با استقبال بسيار خوبی رو برو شد . و مستر کلاسی را هم در اموزشگاه سرايش برگزار نمود)
و همچنینی در برنامه های تلویزیونی مختلفی مانند BBC, ITV, Channel 4, Spanish RTE and German ZDF television and in the US for CNN نيز حضور داشته و همکاری او با آهنگساز فیلم Mark Isham سی دی را به ارمغان آور به نام Painter in Sound و اگر هم فیلم دون خوان رو دیده باشید یکی از نوازندگان قطعات اون فیلم خوان مارتین هست.
اولین نوازنده فلامنکو هست که کاری رو با ارکستر سمفونیک ضبط نموده و آهنگسازی اثر تک نوازی او بنام Andalucian Suites و Luna Negra توسط منقدان هنری با کارهای آهنگسازان بنام اسپانیایی Tárrega و Turina مقايسه شده است .
علاقه او به گذشته و ریشه های فلامنکو باعث شد تا اثری بیاد ماندی بنام Musica Alhambra بوجود بیاورد که در آن کارهای سنتی قرن های ۱۲ و ۱۳ را دوباره احیا کند کارهایی که دیگر نه نواخته میشد و نه اثری از آنها در اسپانیا باقی مانده بود.که کار اخر او آلبومی بود با همراهای رقص و آواز که در اندلس ضبط نمود که شامل بهترین هنگسازیهای اود مخلوطی از قطعات سنتی و مدرن .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ویسنته آمیگو
ویسنته آمیگو گیتاریستی از نسل مدرن ويکی از مطرح ترين ها در گيتار فلامنکو. به نظر میرسد که برای او مقدر شده است تا جانشین و ادامه دهنده راه پاکو دلوسیا در نوآوری های آهسته ولی پر ثباتی باشد که خصوصیات گیتار فلامنکو مدرن را شکل میدهد . او سعی کرده تا لحن و آوای خودش خاصی که مملو از احساسات زیباست را در نواختن پیاده کند . نوازنده ای با حسی بسيار قوی که به موسيقی فلامنکو روح تازه ای بخشيد .
تنها یک حس ودرک قوی از ریتم میتواند حال و وزن موسیقی این جوان کوردوبایی رو توضیح بده . این خصوصیت حتی در اجراهای زیبای او بر روی صحنه ( زنده ) هم کاملا درک میشه . او متولد گوادالکانال ( سویل ) Guadalcanal, Sevillaاست .
اما در ۵ سالگی به کوردوبا رفته و اولين درسهای گيتار را از El Tomate و بعدها El Merengue آموخت او هنوز بسیار جوان بود که شروع به کار با گروه مانوئل سانلوکارManolo Sanlúcar کرد که ده سال به درازا کشيده شد و مدتی هم بعنوان همراه ( نوازنده ) با Pelé بر روی صحنه رفت و در سال ۱۹۸۸ بود که تصميم گرفت تا کار خود را منحصر به اجرا و دادن کنسرت بعنوان نوازنده ای حرفه ای قرار دهد
اولين آلبوم او خود را بنام De mi corazón al aire در سال ۱۹۹۱ عرضه کرد که موفقيت بزرگی برای او بشمار آمد. اما اسطوره هميشگی او پاکو دلوسيا بود که در سال ۱۹۹۲ در فستيوال گيتار سويل همراه با او قطعه را اجرا نمود . و همواره از پاکو بعنوان نوازنده ای بينظير ياد ميکند و ميگويد:
“No one can replace Paco de Lucía”.
آميگو جوايز بسياری را از آن خود کرده که ميتوان از مهمترين آنها بردن جايزه گرمی در سال ۲۰۰۰ (Latin Grammy for the Best Flamenco Album ) را عنوان نمود و در عرض اين سالها ویسنته آمیگو عملا در تمام دنیا تور برگزار کرده , در با مشهور ترين و پر اهمیت ترین فستیوال ها اجرا کرده و برای خودش جايگاه محکمی بنا کرده است .
و در نواختن او ميتوان بصورت کاملا ملموس الهام او از موسيقی جز را درک کرد که ميتوان تاثير بخش از نوازندگان جز برجسته ای چون:Stanley Jordan, John McLaughlin and Al DiMeola باشد
فـــــــــرانک زاپـــا ( گیتاریست ، آهنگساز و کار گردان )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرانک وینسنت زاپا Frank Vincent Zappa آهنگساز، نوازنده گیتار، خواننده، کارگردان سینما و طنزپرداز آمریکایی است. او در طی 33 سال فعالیت در زمینه موسیقی ثابت کرد که یکی از پرکارترین موسیقی دانان عصر خود بوده است. زاپا در طی زندگی خود بیش از 60 آلبوم منتشر کرد که تقریبا تمام آنها شامل آثاری تازه بودند.
او یک نوازنده مشهور گیتار الکتریکی و دانش او در عرصه کار استودیویی در حد یک دایره المعارف فناوری استودیویی بود.زاپا پس از سال 1966 که اولین آلبوم خود را منتشر کرد، تمام آثار خود را شخصا تهیه و ضبط میکرد.
آثار او به واقع شامل هرگونه از موسیقی معاصر میشد و علامت مشخص آن معمولا ترکیبی هنری از موسیقی راک، پوچ گرایی، شوخیهای بی نزاکت و طنز نیشدار بوده است. به علاوه زاپا به عنوان یک کاشف استعدادهای هنری و رهبری سختگیرانه برنامه های امتحان از هنرمندان شهرت دارد.
زاپا در سراسر جهان به خصوص در ایالات متحده، انگلستان، ایتالیا، آلمان، هلند و اسکاندیناوی پیروان به شدت متعصبی دارد. آلبومهای او تاثیر بسیار زیادی بر گروههای دیگر داشته و آثار تحسین شده او توسط منتقدان، زاپا را در اواسط دهه 70 و اوایل دهه 80، با تک ترانه هایی از قبیل: Don't Eat The Yellow Snow، Dancin' Fool و Valley girl به یکی از هنرمندان موج اصلی موسیقی تبدیل شد. زاپا همانطور که گفته هایش درباره بی ارزشی تجارت موسیقی برمی آید، هرگز نسبت به این مقام توجهی نداشت.
فرانک زاپا یکی از با استعدادترین و با سوادترین آهنگسازان دوران راک بود، موسیقی او ترکیبی از درک، دانش و نشانه قدردانی او از شخصیتهای موسیقی کلاسیک معاصر چون استراوینسکیIgor Stravinsky 1971-1882 آهنگساز، پیانیست و رهبر ارکستر روس، اشتوکهاوزن Karlheinz Stockhausen متولد 1925، آهنگساز نوگرای آلمانیو ادگار وارز Edgard Vare'se 1965-1883 موسیقی دان فرانسوی، پدر موسیقی الکترونیک همراه با علاقه او به راک اند رول و دو-واپ اواخر دهه 50 و همچنین موسیقی پاپ دهه 70 که تحت تسلط گیتارنوازی سنگین راک قرار داشت، بود.
اما زاپا یک طنز پرداز نیز بود که ذخایر تمسخر و استهزا او تمامی نداشت و شوخ طبعی شریرانه او، حتا زمانی که اشعارش از تمام مرزهای سلیقه و ظرافت میگذشتند نیز، مایه خوشی طرفداران بی شمارش بود. در نهایت، زاپا شاید از پر محصول ترین تولیدکنندگان صفحه در دوران خود بود و تحت عنوان کمپانی شخصی خود Barking Pumpkin و همچنین تحت قراردادهایی با Rykodisc و Rhino، حجم عظیمی موسیقی تولید کرد.
زندگی و دوران فرانک زاپا
علاقه زاپا به موسیقی از دوران کودکی او آغاز شد و او تحصیل موسیقی را در مدرسه و همچنین در یک دوره فشرده شش ماهه در کالج چفی Chaffey College دنبال کرد. او توانست یکی دو فیلم کم خرج و موفق بسازد و از درآمد آن یک استودیو ضبط صدای کم خرج و محدود را خریداری نماید.زاپا در سال 1964 به یک گروه موسیقی محلی به نام Soul Giants پیوست که در طی دو سال بعد به گروه The Mothers تغییر نام داد و ترانه هایی با اشعار فرانک زاپا را اجرا میکرد.
این گروه در سال 1966 قراردادی با زیر مجموعه MGM به نام کمپانی Verve منعقد کرد و با تهیه کنندگی تام ویلسون Tom Wilson، اولین آلبوم خود را منتشر کرد که شامل دو صفحه LP به نام Freak Out! بود. این مجموعه نشان دهنده علاقه زاپا به موسیقی جدی و پاپ و همچنین شوخ طبعی غریب او است. (نام گروه به اصرار کمپانی، The Mothers Of Invention ثبت شد)
در اواخر دهه 60، زاپا گروه را توسعه بخشید و بیشتر به سمت موسیقی بدون کلام جز- راک متمایل شد که در بیشتر آنها تکنیک گیتار نوازی عالی او به چشم می آید. با تمام اینها، زاپا در پایان دهه، گروه را منحل کرد.
البته در دهه 70، زاپا نسخه جدیدی از گروه The Mothers را تشکیل داد که خوانندگان اصلی آن مارک ولمن Mark Volman، خواننده سابق گروه Turtles و هوارد کایلن Howard Kaylan بودند. این مجموعه، گروه را به سوی کمدی درجه X سوق داد که به خصوص در آلبوم Fillmore East: June 1971 مشخص است، اما عمر آن کوتاه بود زیرا در طی یک اجرا در تئاتر Rainbow لندن، زاپا توسط یکی از هواداران Frank Zappa & Edgar Varese
مجنون خود از روی صحنه پرتاب و به شدت مجروح شد.
زاپا در زمانی که دوران درمان خود را میگذرانید نیز چند آلبوم منتشر کرد و سپس گروه The Mothers را که این بار خودش خوانندگی آن را بر عهده گرفته بود، تشکیل داد و آلبومهای پاپ/راک از قبیل Over-nite Sensation که در فهرست "پرفروشترین آلبومها تا کنون" جای گرفته است را، منتشر نمود.
در اواخر دهه 70، زاپا تحت عنوان کمپانی خود به کار انتشار پرداخت که محصولاتش در بعضی موارد توسط شرکتهای بزرگ پخش میشد. او در این مدت توانسته بود پیروان فراوانی برای طنز و همچنین موسیقی پیچیده خود به دست آورد. (در واقع گروه زاپا زمینه تعلیم و تربیت را برای موسیقی دانان برجسته راک فراهم کرد، که میتوان آن را با تاثیر مایلز دیویس Miles Davis (1991-1926 نوازنده ترومپت، سرگروه و آهنگساز بسیار پرقدرت و تاثیر گذار موسیقی جز) بر نوازندگان جز یکسان دانست.)
در دهه 80، زاپا حقوق آلبومهاب قبلی خود را به دست آورد و ابتدا به تنهایی و سپس تحت عنوان کمپانی Rykodisc به انتشار مجدد آنها پرداخت. او در سال 1988 به نوشتن زندگینامه خود پرداخت و عازم یک تور دور دنیا شد. این تور، به غیر از حضورهایی محدود در چکسلواکی، به دعوت رئیس جمهور آن واکلاو هاول ، Vaclav Havel در اواخر 1991 ، پایان اجراهای زنده او بود، زیرا زاپا به شدت با بیماری سرطان درگیر شده بود. با این وجود برنامه انتشار آلبوم او همچنان با سرعت پیش میرفت. زاپا در دسامبر سال 1993 درگذشت.
فرانک زاپا دو بار ازدواج کرد که ازدواج دوم با آدلاید گیل اسلوتمن Adelaide Gail Sloatman، تا زمان مرگش پایدار باقی ماند. گیل زاپا پس از درگذشت همسرش، اداره کار او را با راه اندازی یک کمپانی به نام شرکت خانواده زاپا Zappa Family Trust در دست گرفت و آلبومهای منتشر نشده او را به سرانجام رسانید.
آلبومهای بعدی بسط و توسعه تم اشعار و موسیقی آلبوم اول بودند و به سرعت منتشر شدند. برای مثال، در سال 1968، سه آلبوم آنها وارد چارتهای موسیقی شد: We're Only in It for the Money (ما تنها برای پول اینجا هستیم) که آلبومی از گروه The Mothers در به سخره گرفتن هیپی ها بود، Lumpy Gravy آلبوم سولوی زاپا و یک ارکستر بود و Cruising With Ruben & the Jets (سفر دریایی با روبن و جتها) که در آن گروه، به شکلی نو موسیقی دو-واپ را اجرا کرده اند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاکو پنیا
فلامنكو عبارت است از : خواندن ، رقصيدن و نواي گيتار … مهمترين عنصر در فلامنكو براي اسپانيولها خواندن است ، براي توريستها كه براي ديدن رقص مي آيند و براي گيتاريستها و براي من ( پاكو پنيا ) هم مهمترين است . Paco Pena یا Francisco pena perez در اول ژانويه 1942 در خانواده اي فقير در آندلس متولد شد .
او بايد خوشحال باشد كه در خانواده اي چشم به جهان گشود كه به موسيقي علاقه مند بودند . اولين معلم وي برادر بزرگتر او بود . آنها با همراهي اعضاي خانواده مي نواختند . خواهر آنها رقصيدن را دوست داشت و پدرشان خواندن را . وقتي 6 ساله بود ، پدرش او را به ديدن كنسرتي در يك استاديوم ورزشي فرستاد كه نوازنده افسانه اي فلامينكو رامون مونتويا Ramon Montoya در آن برنامه داشت .
اين يك تجربه بزرگ براي پاكو كوچك بود كه عميقا در ذهن او جاگير شد . پاكو پنيا زماني كه جوان بود و بيش از 10 سال نداشت كار حرفه اي خود را با يك گروه شروع كرد . در سال 1963 اولين اجرا را در لندن در نقش همراهي كننده و نه نوازنده سولو انجام داد و در 3 سال بعد از آن مدام ميان انگلستان و اسپانيا در رفت و آمد بود، تا اينكه در انگلستان ساكن شد .
در اين زمان با جديت برنامه اي را شروع كرد كه در آن ديگر نقش همراهي كننده را نداشت و يك برنامه تك نوازي بود . در سال 1967 در Wigmore Hall لندن اولين كنسرت تكنوازي خود را برگزار كرد كه آنچنان كه بايد مورد تقدير قرار نگرفت . زيرا مردم آنزمان عادت كرده بودند ، سبك فلامينكو را با خواننده و همراهي گيتار گوش كنند و در آنزمان كاري كه پاكو كرده بود كار نوئي بود
اما او نا اميد نشده و همچنان به كار خويش ادامه مي داد . در 25 سپتامبر سال 1967 پاكو پنيا موفق شد يك پارت از كنسرت Guitar In در Royal Festival Hall در لندن را به خود اختصاص دهد ، كه بزرگاني چون : Jimi Hendrix , Bert Jansch , Sebastian Jorgensen , Tim Walker نيز در آن حضور داشتند .
سالها از پي هم مي گذشت و روز بروز ارزش كار پاكو در ميان مردم و دوستدارانش بيشتر مي شد . در سال 1970 اويك گروه بنام Paco Pena Flamenco Company تشكيل داد . گروه شامل خود پاكو ، دو رقاص ، دو خواننده و گيتاريستهاي ديگر بود . اين گروه در دنيا به سرعت به شهرت رسيد و جز بهترين گروهها در نوع خود به ثبت رسيده است . آنها كنسرتهاي بي شمار و موفقي را در بهترين سالنهاي دنيا ارائه كردند .
در سال 1981 او فستيوالي را در شهر كوبا راه اندازي كرد كه از آن سال به بعد ، تابستانها مركز گردهمآيي جوانان علاقمند ، مولفان و نوازندگان گيتار است . در سال 1985 او يكي از كرسيهاي كنسرواتوار روتردام را بدست آورد كه در آن موسيقي فلامينكو تدريس مي كرد . او جايزه هايي را هم به خود اختصاص داده است .
در سال 1983 جايزه رامون مونتويا را با عنوان بهترين نوازنده كنسرت بدست آورد . در سال 1997 نشان La Cruz de Oficial de la Orden del Merito Civil را از پادشاه اسپانيا دريافت كرد .
Eric Clapton
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متولد 1945 در ريپلي انگلستان
از همان دوران کودکی به موسیقی علاقه عجیبی داشت و در دنیای بچه گانه خود بزرگترین آرزویش داشتن یک گیتار بود. او که بخاطر مشکلات خانوادگیش نزد مادر بزرگش زندگی میکرد اولین گیتارش را مادر بزرگش هدیه گرفت.
دوران کودکی Clapton بیشباهت به کودکی malmsteen نیست چون این دو از همان بچگی دست به گیتار بودند و چیزی که انسان از دوران کودکی با آن بزرگ شود جزیی از زندگی آینده اش خواهد شد.
اریک تحصیلات خود را در همین راستا ادامه داد و در سال 1962 وارد کالج kingstoneشد و در این رشته شروع به تحصیل کرد. در همان زمان به نوازندگی هم میپرداخت به طوریکه تحسین همه دوستانش را در کالج برانگیخته بود.
سال 1963 به پیشنهاد یکی از دوستانش به گروه the roosters پیوست ولی خیلی زود دریافت که اینجا نمیتواند خواسته های او را برآورد و به همین دلیل از گروه جدا شد.
گروههای که او در آنها حضور داشت عبارت بودند از :
1- the yardbirds
2- cream
3- blid faith
اما هیچ کدام آنها نتوانست او را برای رسیدن به خواسته هایش قانع کند. او خیلی دوست داشت که خودش گروهی تشکیل دهد . به همین علت در سال 1970 گروه Derek & the dominos را تشكيل داد.
در همین سال اولین آلبوم خود را ساخت که به بهترینهای اروپا و آمریکا دست پيدا كرد.
در همین سال چندین تور در شهر لندن اجرا نمود.
آلبوم layla که یکی از زیباتری قطعات ساخته اوست به همسر جورج هریسون تفدیم شد.
مرگ دوئینا التمن و پدر بزرگش باعث شد سالهای بعدی را به شدت با اعتیاد دست و پنجه نرم کند و اعتیاد چنان مشکلاتی برایش بوجود آورد که دیگران از او قطع امید کردند.
در سال 1973 پیت تاوشند یکی از دوستان اریک تصمیم گرفت که او را به زندگی هنریش باز گرداند و در کنسرتی که ترتیب داد نقش یکی از لیدیستها را به کلاپتون واگذار نمود.
همین امر اورا به زندگی امیدوارتر کرد و باعث شد باز به عرصه موسیقی باز گردد و در این سالها با راجر واترز و فیل کالینز و باب دیلون همکاری نماید.
سال 1985 به همراه مایکل کامن آهنگ متن سریال تلویزیونی edge of darkness را ساختند. ( موسيقي متن سريال لبه تاريكي كه از تلويزيون ايران هم پخش شده است )
ساخت موسیقی این مجموعه او را به شهرتی وصف نشدنی رسانید و جوایز و القاب متعددی برای وی به ارمغان آورد.
اما این دوران خوش زياد طولاني نبود و دوباره غم به سراغش آمد.
در سال 1990 تمامی اعضای گروهش در یک سانحه هوایی کشته شدند.
متعاقبا در سال 1991 در سانحه ای دیگر پسر کوچکش کونور از آسمان خراشی در مانهاتان سقوط کرده و کشته میشود.
تصور کنید که انسان در عرض چند سال اعضا خانواده و بهترین دوستانش را از دست دهد.
ولی او با اراده ای وصف ناپذیر و دلی سوخته قطعه ای را در غم از دست دادن فرزند بنام tears in heaven ساخت که واقعا یکی از زیباترین و ماندگارترین آهنگهای راک شد و درموسیقی متن فیلم rush نیز آنرا میشنویم.
همین آهنگ در جشنواره grammy که از معتبرترین جشنواره های موسیقی است شش جایزه متعدد را نصیب کلاپتون کرد.
او تنها موسیقدانی است که نامش در تالار افتخارات rock & roll سه بار قید شده است.
همچنین در سال 1995 بخاطر نقش ارزشمند وی در موسیقی راک از ملکه انگلستان عنوان رسمی و اشرافی sir را دریافت کرد که نشان از ارزشهای بالای وی در عرصه موسیقی بریتانیا و دنیا دارد.
به ياد داشته باشيد بسياري از بزرگان موسيقي راك نزد او شاگردي كرده اند از آن جمله ميتوان به مارك نافلر ليديست و خواننده يكي از پرطرفدارترين گروههاي راك يعني dire straits اشاره کرد .
همچنين chris rea يكي از استادان و مشوقين اصلي خود را اريك كلاپتون ميداند.
تک نوازي او با اين گروه در کنسرتي که به مدت 48 ساعت و با حضور اکثر گروههاي مطرح راک به طور شبانه روزي برگذار شد ديدني است.
در يکي از مصاحبه هايش در پاسخ به اين سوال که آيا هر روز تمرين تکنوازي دارد يا خير ؟ گفته که بدون استثنا من روزي 12 ساعت تمرين ميکنم که نشان از عزمي راسخ براي رسيدن به قله هاي دست نيافتني دارد و الحق که لقب پير گيتار بريتانيا برازنده اوست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خیلی ممنونم واقعا دمتون جیز:10:
فقط دیوید گلیمور، استیو وایی و جو ستریانی فراموش نشن:11:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاكو د لوسيا
مطلب اين بار در موردبه يک نوازنده بزرگ از دنيای موسيقی فلامنکو اختصصاص دارد کسي که شايد بتوان بجرات گفت همه فلامنکو کاران او را بعنوان اسطوره فراموش ناشدنی دنيای فلامنکو می شناسند.
پاكو د لوسيا، ستاره و استاد بى چون و چراى گيتار فلامنكو در جهان كه در سالهاى اخير چه از لحاظ اجراى كنسرت و چه از لحاظ ضبط آلبومهاى جديد، در صحنه نسبتا كم پيدا بوده.
خلاقيت هاي پاكودلوسيا در نوازندگي گيتار خارق العاده مي باشد. اين شخص تكنيك نوازندگي گيتار فلامنكو را در اوج خود بيان كرده است و از سردمداران سبك فلامنكوي مدرن مي باشد. آنجايي كه موسيقي از شكل سنتي اش خارج مي شود و هارموني هاي آن پيچيده تر و ملهم از سبك جز و ديگر سبك ها مي شود، به عنوان موسيقي مدرن در نظر گرفته مي شود به طوري كه هنوز تكنيك ها و طعم موسيقي خود را به همراه داشته باشد.
نوازنده ديگرى به اندازه پاكو د لوسيا نتوانسته در نقش گيتار را در موسيقى فلامنكو دگرگون كند، به هيچ وجه مبالغه آميز نيست. او در طى چهل سال فعاليت هنريش موفق شده، موسيقى فلامنكو و نواى گيتار اسپانيائى را در سراسر جهان به شهرت برساند و همچنين الهام بخش و تاثير گذار چندين نسل از نوازندگان جوان گيتار فلامنكو باشد.
البته نه تنها نوازندگان گيتار فلامنكو در خود اسپانيا و در سراسر جهان از پاكو د لوسيا تاثير گرفته اند، بلكه نوازنده ها و موزيسينهاى ديگر سبكهاى موسيقى هم از طريق او، مجذوب و شيفته موسيقى فلامنكو شده اند.
اين نوازنده ۵۶ ساله كه اسم واقعيش، فرانسيسكو سانچز گومز است، در شهر Algeciras واقع در منطقه اندلس در جنوب اسپانيا به دنيا آمد و بايد گفت كه نوآور بزرگ موسيقى فلامنكو محسوب ميشود
پاكو دلوسيا در جو مناسبي براي يادگيري گيتار فلامنكو متولد شد. دانش تكنيكال را از پدر خود آنتونيو و برادرش رامون فرا گرفت . در هفت سالگي گيتانوازان برجسته اي چون نينو ريكاردو-ميگوئل بورول- ماريو اسكودرو و سابيكاس را به عنوان مرشد خود در نظر داشت.
پاكو د لوسيا پنج ساله بود كه پدرش اولين گيتار را به او هديه داد. خودش هم به او نوازندگى گيتار را آموخت و پاكو را به دنياى فلامنكو وارد كرد. پاكو د لوسيا در همان دوران كودكى روزى ده ساعت تمرين ميكرد و جاى تعجب نيست كه اولين كنسرتش را در سن يازده سالگى اجرا كرد .اما چهره برجسته در آموزش او پدرش آنتونيو سانچز بود. پورن نويسنده بيوگرافي پاكو ميگويد :
آنتونيو براي آنكه از پسرش بهترين گيتاريست فلامنكو تاريخ را بسازد يك طرح استادانه پي ريزي كرد…پاكو پس از يك دوره آموزشي (8-1952) اولين برنامه عمومي خود را در يك ايستگاه راديويي در سال 1958 اجرا كرد. و در سال 1959 جايزه ويژه فستيوال بين المللي فلامنكو خرز دولا فرونترا را بدست آورد. در سال 1962 با همراهي صداي برادر خود په په جايزه ديگري(در خرز) كسب نمود.
در سال 1963 گروه رقص و آواز خوزه گره كو را در خارج همراهي نموده در نيويورك با سابيكاس و ماريو اسكودرو ديدار كرد اما قصد آن داشت كه بخشي از مكتب گيتار نوازي نينو ريكاردو محسوب شود.پاكو به همراهي خانواده در سال 1964 به مادريد رفت. او در سال 1965 دو آلبوم با ريكاردو مودرگو- با تم هاي مشهوري از لوركا(شاعر بزرگ اسپانيايي )- وسه آلبوم نيز با برادر خود رامون ضبط كرد.
پدرش يك كلوب فلامنكو تاسيس كرد. در آنجا پاكو فرصت كرد تا صداي فوق العاده ترين خوانندگان فلامنكو رو بشنود. سپس با همراهي صداي فرناندو دياز آلبوم ضبط نمود و بعد با پدر وايتورالده - ساكسفون نواز جاز- آلبوم ديگري را ارائه نمود .
پاكو در سال 1967 به سفري هنري رفت و در همان سال اولين آلبوم سولوي خود را ضبط كرد كه در آن تاثيراتي از نينوريكاردو- سابيكاس - و ماريو اسكودرو مشاهده ميشود . فانتزيا فلامنكا كه در سال 1969 ضبط گرديد آغاز گر يك دوران پيروزمند و پر موفقيت براي پاكو بود و از آن پس انبوهي از رسيتالها و آلبوم هاي پر موفقيت يكي پس از ديگري ارائه شد.
پاكو در سال 1991 كنسرتو آرانخوئز اثر خواكين روديگر را اجرا كرد که يکي از بهترين اجرا از اين اثر بوده.
پاكو در زندگي هنري پر موفقيت خود با همراهي هنرمندان برجسته اي چون : ال دي ميولا, جان مک لافين, لاري كوري يل ,گروه دولورس( ستايشي از فايا), جورج پادرو, كارلوس بنونت , روبن دانتاس, چيك كوره آ, مانوئل سولر( رقصنده فلامنكو ), باندرا, كاني زارس در قالبهاي دو نواري و سه نوازي و شش نوازي همكاري داشته و آلبوم هاي موفق و مشهوري را ضبط و پخش كرده است .
پاكو د لوسيا همواره در جستجو و در تلاش كشف افقهاى تازه بوده و در اين راه، هم پيوند موسيقى فلامنكو با ريتمهاى موسيقى برزيل را تجربه كرده و هم تلفيق فلامنكو با موسيقى Jazz را. همكارى و همنوازى او با دو گيتاريست صاحبنام موسيقى جاز، John McLaughlin و Al DiMeola باعث شد كه پاكو د دلوسيا در بين عموم به شهرت برسه و ارائه آلبوم Friday night in San Francisco كه با همكارى اين دو نوازنده شكل گرفت، سبب شد كه اسم پاكو د لوسيا در ذهن علاقمندان به موسيقى Jazz و راك هم نقش ببندد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Steave vai
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ۶ ژوئن ۱۹۶۰ در بیمارستان Nassau Country در نیویورک بدنیا آمد و در محله Carle Place در Long Island نیویورک بزرگ شد. در سنین پائین از طریق خواهرش به موسیقی علاقمند شد. او در سن ۶ سالگی شروع به نواختن ارگ کرد و در ۱۰ سالگی به نواختن آکاردئون پرداخت. استیو وای می گوید: من هیچ وقت وارد موسیقی نشدم، من از همان اول، قبل از زمانیکه یادم بیاید در موسیقی بودم. او در نوجوانی بواسطه آشنائی با موسیقی کسانی چون Jimi Hendrix، Led Zeppelin، Deep Purple و Alice Cooper به گیتار راک علاقمند شد و در دبیرستان نزد هم مدرسه ئی بزرگترش Joe Satriani که در آن محل گیتاریست شناخته شده ای بود به فراگیری درسهای گیتار پرداخت. او برای هر جلسه ۵ دلار می پرداخت و پس از مدتی توانست کسی را پیدا کند تا با هم از ستریانی درس بگیرند تا بتوانند هر کدام ۵/۲ دلار بپردازند. استیو تقریبا ۳ سال نزد ستریانی به فراگیری گیتار پرداخت.
او پس از عضویت در چند گروه محلی، Long Island را ترک کرد و در سال ۱۹۷۸ در ۱۸ سالگی به مدرسه موسیقی برکلی در بوستون رفت. او در آنجا بعنوان یک دانش آموز، تعدادی از تکنیکی ترین تصنیفات Frank Zappa را برای گیتار بازنویسی کرد و یک کپی از آهنگ Black Page را برای خود Zappa فرستاد. زاپا شدیدا تحت تاثیر نوازندگی این گیتاریست جوان قرار گرفت و پس از ملاقاتی با او، از استیو دعوت کرد که به گروهش بپیوندد.
بدنبال آن استیو جوان به همراه زاپا در تور سراسر جهان شرکت کرد و در چندین آلبوم نوازندگی گیتار را بعهده داشت تا اینکه گروه زاپا را برای ادامه کار انفرادی ترک کرد. اولین کار انفرادی اش که خودش آنرا تهیه کرده بود، ضبط و پخش کرد. این کارها دو آلبوم بودند بنامهای Flex-Able و Felx-Able Left Over که در سال ۱۹۸۴ منتشر شدند. هردوی این دو آلبوم استعداد و توانائی وای را در نوازندگی و آهنگسازی نشان می داد، که البته هنوز شدیدا تحت تاثیر فرانک زاپا بود.
در سال ۱۹۸۵ استیو به گروه هارد راک Alcatrazz که گیتاریستش Yngwie Malmsteen به تازگی گروه را ترک کرده بود، پیوست و در آلبوم خیره کننده گروه در همان سال بنام Disturbing the Peace حضور یافت. او در مورد اولین حضورش در آلکاتراز می گوید: هیچ وقت اولین حضورم را در گروه فراموش نمی کنم. یک روز وقت داشتم، تا خود را برای اجرا آماده کنم. آنها سه برنامه برای اجرا داشتند که اولی در Riverside کالیفرنیا بود، هیچ کدام از تماشاگران نمی دانستند که دیگر اینگوی در گروه نیست. اکثر آنها برای دیدن اینگوی آمده بودند. یادم می آید که به صحنه نزدیک می شدند و نام او را صدا می زدند، باید قیافه آنها را وقتی من را بجای او دیدند می دیدید... .در همان سال استیو در فیلمی بنام Crossroads در نقش گیتاریست شیطان ظاهر شد که در دوئل آخر فیلم از Ralph Macchio شکست خورد. در همان سال او از طرف یکی از دوستانش برای پیوستن به گروه انفرادی جدید David Lee Roth، خواننده هارد راک، که به تازگی از گروه Van Halen جدا شده بود، دعوت شد. او دعوت را پذیرفت و گروه آلکاتراز را ترک کرد.
در سال ۱۹۸۶ اولین آلبوم D.L.Roth بنام Eat'em & Smile منتشر شد و به یکی از بهترین های هارد راک مبدل شد. استیو بواسطه نوازندگی در این آلبوم مورد تشویق بسیار قرار گرفت و تا یک سال سوژه مجله های گیتار شد. Skyscraper دومین آلبوم Roth با همکاری وای در سال ۱۹۸۸ منتشر شد. در همان سال، Jem 777 Series، مجموعه گیتارهای جدیدش از طریق کمپانی IBanez راهی بازار شد. او در این سال با Pia Maiocco که دختری سوئدی الاصل بود، ازدواج کرد. در اواخر سال ۸۸ پس از تور Roth، تصمیم به ترک گروه گرفت. او در عین حال که مشغول کار بروی یک آلبوم انفرادی بود، از طرف یکی از گروههای مطرح هارد راک یعنی Whitesnake به سرپرستی و خوانندگی David Coverdale، خواننده سابق گروه Deep Purple، دعوت به همکاری شد، هدیه ای که او قبولش کرد و تنها آلبوم او بهمراه این گروه Slip of the Tongue در سال ۱۹۸۹ منتشر شد.
سال ۱۹۹۰ سومین آلبوم انفرادی استیو، Passion and Warfare به بازار آمد. این آلبوم بر پایه رویاهایی بود که استیو در دوران کودکی خود تجربه کرده بود. این آلبوم Instrumental به اثر بزرگ و قابل ملاحظه یی تبدیل شد و از آن پس استیو به یکی از بزرگترین گیتاریستهای روز جهان مبدل شد. این آلبوم در همان سال نامزد جایزه گرامی برای بهترین آلبوم Instrumental شد. در همین سال استیو یک گیتار هفت سیمی توسط کمپانی IBanez ساخت. اگرچه از این ساز در ابتدا زیاد استقبال نشد، ولی از اواسط دهه ۹۰ گیتاریستهای گروههای Korn و Limp Bizkit از این ساز برای دستیابی به صداهای خیلی بم استفاده کردند. پس از وقفه نسبتا طولانی در سال ۱۹۹۳ استیو اولین گروه راک را، به معنای واقعیش تشکیل داد و آنرا Vai نامید. اعضای گروه عبارت بودند از Devin Townsend (خواننده)، T.M. Stevens (بیسیست) و Terry Bozzio (درامر). اولین و تنها آلبوم گروه بنام *** & Religion در سال ۱۹۹۳ راهی بازار شد. آلبوم هم از نظر تجاری و هم از نظر منتقدان با شکست روبرو شد. به همین دلیل استیو با آلبوم Alien Love Secrets در سال ۱۹۹۵ دوباره به همان سبک تمام Instrumental قدیم خود بازگشت. آهنگ Tender Surrender از این آلبوم نامزد جایزه گرامی در بهترین اجرای راک بدون کلام شد. در نیمه دوم دهه ۹۰ او به انتشار آثار انفرادی پرداخت. در سال ۱۹۹۶ آلبوم Fire Garden در ۱۹۹۸ Flex-Able Leftovers (اجرای دوباره یی از دومین آلبوم انفرادیش بعلاوه چند آهنگ جدید) و در سال ۱۹۹۹ آلبوم The Ultra Zone که آهنگ Window to the Soul از این آلبوم نامزد جایزه گرامی به بهترین اجرای راک بدون کلام شد.
در اواخر دهه ۹۰ استیو بهمراه دوست قدیمی اش جو ستریانی شروع به برگزاری تورهائی بهمراه یک گیتاریست سوم متغیر در سراسر جهان کردند که به G3 معروف شد. در سال ۱۹۹۷ آلبوم G3: Live in Concert که شامل یکی از اجراهای G3 بهمراه Eric Johnson بود منتشر شد که استیو برای آهنگ For the Love of God و جو بخاطر آهنگ Summer Song نامزد جایزه گرامی بهترین اجرای راک بدون کلام شدند. در ابتدای هزاره جدید آلبوم جدیدی از وای بنام The 7th Song: Enchanting Guitar Melodies Archive در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و بدنبال آن در سال ۲۰۰۱ اولین آلبوم Live او با نام Alive in an Ultra World روانه بازار شد که آهنگ Whispering a Prayer از این آلبوم برای بهترین اجرای راک بدون کلام نامزد جایزه گرامی شد. آخرین آلبوم انفرادی او The Elusive Light and Sound, Vol1 است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. در طول مدتی که استیو وای در حیطه موسیقی راک فعالیت داشته، دفعات متعددی بعنوان نوازنده مهمان در کارهای هنرمندان دیگر شرکت داشته است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوان سرانو
خوان سرانو به عنوان بهترين گيتاريست فلامنکو جهان مورد تشويق و تحسين قرار گرفته و ميليونها نفر شاهد اجراهای باورنکردنی او در سراسر دنيا بوده اند. او حيرت و تحسين حضار ، دوستداران ، منتقدان و کنجکاوان موسيقی رو بر می انگيزد
ستادی سرانو در فلامنکو نه تنها از سالها مطالعه و پژوهش او در مورد گيتار ناشی ميشود ، بلکه به اين دليل هم هست که او متولد کوردوبا ( در اسپانيا ) ، زادگاه اين موسيقی غنی و شکوهمند است.
سرانو در سن ۹ سالگی مشغول فراگيری نزد پدرش که يک گيتاريست حرفه ای بود شد و سنن مربوط به فلامنکو را که يک هم آميزی از موسيقی يهودی ، موری ، مسيحی و کولی ( بين قرن هشتم و پانزدهم در جنوب اسپانيا ) بود را فراگرفت.
خوان در سن ۱۳ سالگی اولين اجرای حرفه ای خود را انجام داد و به عنوان يک نوجوان و موسيقيدان بالفطره اعتبار زيادی برای خود در سرتاسر اسپانيا و اروپا کسب کرد. زادگاه او آنقدر از دستاوردهای اين گيتاريست افتخار ميکرد که آنها صدای زنگ ساعت شهر را با صدای ضبط شده نوازندگی سرانو عوض کردند.
سرانو در برنامه های بزرگ تلویزيونی و راديويی در سرتاسر دنيا ، اجرا کرده است. بعلاوه در چندين فيلم که در اسپانيا و امريکای جنوبی ساخته شده نيز نقش آفرينی کرده . او چندين کتاب در مورد فلامنکو و موسيقی تاليف کرده شامل :
گيتار فلامنکو و تکنيکهای اوليه ( نگارش سال ۹۷ آن با CD )
. گلچين کنسرتهای خوان سرانو ( ۹۴ )
سابور فلامنکو ( ۹۵ )
سلطان گيتار فلامنکو ( به همراه CD )
تکنوازی گيتار ( ۹۴ )
مطالعات سيستماتيک برای گيتار فلامنکو :
گزيده فالستاها و ويدئوها برای فلامنکو ( ۹۵ ) سنت فلامنکو ۱ ( که توسط کمپانی Mel Bay منتشر شده و به عنوان اصل در نوازندگی و تکنيک برای گيتار نوازان تدريس ميشود ).
روح و جسم فلامنکو تاريخ فلامنکو که در دانشگاه ايالتی کاليفرنيا منتشر و چاپ شد. سرانو جوايز بسياری دريافت کرده ، شامل نشان potrode ore از زادگاهش ، اين جايزه آبرومندانه تنها هر ۱۰ سال يک بار داده ميشود و سرانو تنها گيتاريستی است که به اين افتخار نايل آمده .
او همچنين از طرف صنف مطبوعات نيويورک به خاطر اجراهای منحصر به فردش ، تشويق شده . همچنين مدال افتخار از آکادمی هنرهای زيبا در اسپانيا گرفته . همينطور هم از شهر فرزنو ( کاليفرنيا - آمريکا ) به او جوايز بی نظيری داده شده. و عضو افتخاری جامعه کليد طلايی در امريکاست.
در سال ۹۸ از دانشگاه kapp phi در کاليفرنيا جايزه بهترين هنرمند دانشگاه را دريافت کرده. خوان سرانو تنها گيتاريست در دنيا با مدرک دکترای علوم انسانی است و عضو رسمی هيئت علمی يکی از مهمترين دانشگاههای جهانه. او در دانشگاه ايالتی کاليفرنيا گيتار تدريس ميکنه و علاوه بر تدريس کنفرانس و سخنرانی و اجرای زنده هم داره. سرانو به عنوان تنها حرفه ای قديمی باقيمانده در اين هنر جذاب ، بيشترين درخواست ها را برای اجرا ، کلاس های حرفه ای ، و سخنران مهمان در مورد تاريخ فلامنکو داره.
سرانو پشت گيتارهای دست ساز توسط خوان منترو در کوردوبا رو امضاء ميکنه و همينطور هم در مورد سيم های la bella و خودش هم از آنها استفاده ميکنه. خوان سرانو شاگردان با استعداد زيادی رو تربيت کرده که الان به صورت بين المللی اجرا ميکنن. چه به عنوان تکنواز و چه به صورت گروهی.
خيلی از اونها اکنون خودشون وارد امر آموزش شده اند و بسياری ديگر از شاگردانش کتب و ضبط های فراوانی بيرون داده اند که همگی از فکر و شيوه سرانو در نوازندگی استفاده ميکنن. اين هنرمند همچنين بسيار درگير فعاليتهای گروهی و دانشگاهيه.
در موزه ها و مراکز فرهنگی و سياسی ، در جمعيت های ايدز و سرطان ، در جمعيت های تاريخی و….. او همچنين يک فستيوال گيتار هر ساله ( ماه آوريل ) برگزار ميکنه که شامل کنسرت ، رقابت در نوازندگی ، سخنرانی و کلاسهای تخصصی می شود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جوليان بريم
اينبار سراغ يکی از برترينهای نوازندگی گيتار کلاسيک ميرويم: جوليان بريم Julian نوازنده ای که اجراهای منحصر بفرد بعلاوه استيل خاصی که در نوازندگی داره او را بعنوان يکی از مشهورترين و بهترينهای گيتار و لوت معرفی نموده همچنين استيل خاص نوازندگی بريم که تنها مختص اوست ! با احساس و زيبا ! هميشه اگه خواستين درک کنيد چه جوری گيتار عضوی از يک نوازنده ميشه و بنوعی جزئی از اونه بدون هيچ شکی من اجراهای بريم رو انتخاب ميکنم .
جوليان الکساندر بريم متولد ۱۵ جولای سال ۱۹۳۳ لندن انگليس. با نوازندگی مخصوص به خودش -دستهايی چسبناک و صدای ساز زيبای خودش که اون رو از ديگر نوازندگان مجزا ساخته. يکی از برترين نوازنده های گيتار و لوت معاصر …
اولين سازش رو پدرش به او داد و بنوعی ميشه گفت حمايت کننده بريم در راه موسيقی بود از همان اوان کودکی ديگران رو تحت تاثير نوازندگی خودش قرار ميداد . در سال ۱۹۴۷ و در سن ۱۳ سالگی اولين کنسرت رسمی خودرو در Cheltenham on 17 February 1947 اجرا نمود که با تحسين همگان مواجه شد .
و در همان سنين به سرعت به شهرت رسيد که اين دوره مصادف بود با جنگ جهانی دوم . در سن ۱۶ سالگی وارد دنيای رسانه ها شد(BBC) و از طرق راديو قطعات آهنگسازان مشهور رو اجرا نمود .
بريم در November 1951 اجرای سرنوشت ساز خود را انجام داد اجرايی که سهم بزرگی در شهرت او داشت. و چند ماه بعد در فستيوال Aldeburgh که اولين حضور او بود شرکت کرد . بدين سان بود که بعد از سالها يادگيری در کالج های ,
RoyalCollege of Music and National Service with the Army جوليان بريم در جاده ای روشن و درخشان قرار گرفت که هر لحظه بر روشناييش افزوده ميشد.
بدليل علاقه او به فرهنگش و انگليس شروع به جستجو در ميان آثا ر بومی کشور خود نمود و قطعاتElizabethan (دوره ای از تاريخ کشور بريتانيا- دوران پا دشاهی اکثر قطعات آهنگسازان گمنامی داشتند بعنوان نمونه قطعه گرين اسليوز از جمله اين قطعات هست) آنرا با ساز لوت خود روحی تازه داد که بيش از پيش مورد استقبال عموم قرار گرفت .
اجراهای خارج از بريتانيا اغاز شد. برای مدت مديد اجراهای بين المللی جوليان بريم در ۵ قاره زندگی اون رو کاملا مشغول ساخته بود از جمله اجراهای ساليانه در آمريکا و کشورهای اروپايی و طی کردن زمستان در جزيره و زادگاهش انگليس. ادامه مطلب
اجراهای متنوع او و همچنين بازنويسی قطعات مربوط به قرن ۱۷ به بعد و تغييراتی که خود او در انها قرار ميداد و تنوع در نوازندگی يکی از دلايل تمايز او از ساير نوازندگان بود. بريم بنوعی حاکم بر رنگها و طيف های مختلف اصوات ( صدای ساز گيتار جوليان بريم هم صدای خاصی هست ) و همچنی ميشه گفت کسی که احساس عميق و ژرفی رو در اجرا های خود به وجود مياره بنوعی ميشه گفت استاد انتقال حس و زيبايی به قطعه های موسيقی.
اين مهارت عجيب و قدرت او بقدری بود که آهنگسازان بنامی مانند: Arnold, Berkeley, Bennett, Britten, Brouwer, Fricker, Henze, Maxwell Davies, Searle, Takemitsu, Tippett, and Walton. قطعات ساخته شده خود را به او تقديم و اختصاص دادند .
جوليان بريم نوازنده جدی و سختکوش گيتار هر چند شهرت جهانی در ساز گيتار داشت اما اين شهرت بيشتر از شهرت او در نوازندگی ساز لوت نبود . کنسرتهای مختلف نوازندگان اين ساز و اجرای قطعات تنظيمی و ساخته بريم و همراهی با او از جمله اين کارها بود.
با سير صعودی در شهرت و با اجراهايی پر انرژی در راديو و تلويزيون بريم گيتاريست مورد قبول همگان و يکی از بزرگترين نوازندگان قرن ۲۰ شناخته شد. همچنين اثار ضبط شده از او نيز قابل توجه است که در نوع خود بی نظير است.
اين مورد نمود بيشتری پيدا ميکنه که بريم در اون زمان در عنوان جوانی و در سن ۱۸ سالگی به اين امر دست يافت! در سال ۱۹۵۸ بود که ضبط آثارش را کمپانی RCA بعده گرفت ( يکی از بزرگترين کمپانی های نشر موسيقی در جهان ) همچنين جايزه های بسياری رو برد از جمله :
۶ جايزه از National Academy of Recording Arts and Sciences ۲جايزه از Gramophone magazine در سال ۱۹۷۹ کمپانی RCA ديسک نقره ای رو بخاطر آلبوم پرفروش او که تنها در انگليس حدود ۵۰۰ هزار نسخه به فروش رفته بود تقديم کرد به خوبی ديسک طلای بخاطر دو نوازی جوليان بريم و جان ويليامز
( نکته: به پرفروشترين صفحه های کمپانيهای بزرگ جوايزی تقديم ميشه که شامل ديسک طلايی و نقره ای هست و قابل ذکره که که منظور از ديسک صفحات گرامافون بوده نه سی دی)
در سال ۱۹۹۰ فعاليتهای ضبط خود را با کمپانی EMI Classics شروع کرد که حاصل آن آلبومی بود از قطعات باخ .
و يک کنسرتو با همکاری ارکستر سمفونی CBSO و رهبری Sir Simon Rattle در سال ۱۹۹۳ همين کمپانی برای بزرگداشت و تجليل از سالها خدمت او به هنر مجموعه ای از او را منشر کرد که شامل ۲۸ لوح فشرده ميشد(سی دی )
که بنوعی ميشه گفت سندی بدون انکار از عظمت کارهای او . اما شايد بشود گفت که مهم تری نو بهترين دونوازيهای گيتار کلاسيک معاصر رو جوليان بريم و جان ويليامز انجام دادند دو غول گيتار کلاسيک دو نوازنده برتر اين سبک که از خود اثری ماندی بجای گذاشتند:
قابل ذکر هست که شايد تفاوت بريم و ويليامز در اينه که ويليامز بنوعی نشان دهنده ابهت و همچنين اعتبار سبک کلاسيک و جوليام بريم نقش عمده در همگانی کردن گيتار کلاسيک در نزد مردم را بازی ميکرده. اما اجراهای اين دو نوازنده از ابتدای دهه ۷۰ شروع شد که اوج اآن در تور آمريکا در سال ۱۹۷۸ بود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مایکل آنجلو بتیو
سریعترین نوازندهٔ گیتار الکتریک جهان ، اولین نوازندهٔ گیتار دارای دو دستهٔ چپدست و راستدست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مایکل آنجلو بتیو (انگلیسی: Michael Angelo Batio) گیتاریست امریکایی در ایلنویز شیکاگو به دنیا آمدهاست. او مدرک لیسانس خود را در تئوری موسیقی و آهنگسازی از دانشگاه ایلنویز شمالشرقی گرفتهاست.
مایکل از ۵ سالگی نوازندگی پیانو و آهنگسازی را آغاز کرد و از ۱۰ سالگی به نوازندگی گیتار روی آورد و پس از ۲ سال سریعتر از استاد خود مینواخت.
اولین ضبط او، آلبوم سولوی Jim Gillette به نام Proud To Be Loud بود. آن دو به همراه T.J. Racer (بیس) و Bobby Rock (درام) گروه متال نیترو را تشکیل داده و دو آلبوم نیز منتشر کردند. نیترو همچنین یک کلیپ موسیقی برای آهنگ Freight Train ساخت که از MTV نیز پخش شد. مایکل همچنین به همراه Tommy Holland (وکال) در گروه Holland همکاری کرد. که آلبوم Little Monsters آنها در اواسط دههٔ ۱۹۸۰ به موفقیت مناسبی رسید.
مایکل همچنین مبدع نوعی استرینگ دمپر (صدا خفهکن سیم) گیتار است که امتیاز آن را به نام خود ثبت کردهاست.
نوازندگی مایکل را میتوان در فیلم Shock 'Em Dead دید.
مایکل آنجلو در حال نواختن گیتار ساخته شده توسط دینگیتارز. تایپوگراف دینگیتارز به شکل عقاب در انتهای دسته و دمپرها به رنگ قرمز در عکس دیده میشوند.
مایکل با دین گیتارز (Dean Guitars) که سازندهٔ معروف گیتار الکتریک است، همکاری میکند. مایکل تورهای زیادی را برای این کمپانی اجرا کردهاست.
آرمیک
آرمیک با نام کامل آرمیک دشچی زاده ۲۵ جولای در تبریز گیتاریست ایرانی سبک فلامنکو است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آرمیک در تبریز به دنیا آمد، اما در کودکی با خانوادهاش به تهران آمد و در محله دروازهدولت و سپس خیابان گرگان (نامجوی فعلی) ساکن شد. مادرش سرپرستار بیمارستان پارس بود. پدرش را در سه ماهگی در حادثه تصادف رانندگی از دست داد. بعدها برادر وی نیز در حادثه رانندگی دیگری درگذشت.
آرمیک نواختن گیتار را از شش سالگی و در نزد استاد بزرگ گیتار آن زمان ایران «مجتبی ثابتی مقدم» آغاز کرد. در نوجوانی به باشگاههای شبانه میرفت و گیتار مینواخت.
آرمیک در دهه پنجاه خورشیدی نواختن در ترانههای پاپ ایرانی را آغاز کرد و با مشهورترین خوانندگان ایرانی از جمله گوگوش، داریوش اقبالی و ابراهیم حامدی و آهنگسازانی نظیر واروژان و حسن شماعیزاده همکاری داشت.
او اکنون ساکن لوسآنجلس است و یکی از پرفروشترین نوازندگان گیتار در بازار موسیقی این کشور است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مانيتاس دوپلاتا
در مارس 1964 , شبي پس از يك مراسم گاو بازي در آرلز, پيكاسو يك كولي متولد شده در جنوب فرانسه را در حال نواختن گيتار ديد و اعلام كرد آن مرد برتر از آن است كه من هستم. آن كولي ريچارد بالياردو بود كه بعدها نزد دوستان و خانواده خود عنوان مانيتاس دوپلاتا (Manitas de plata - مردي با دستان نقره اي) مشهور گرديد.
او در سال 1921 در يك كاروان در Séteمتولد شد و رشد نمود. هر سال وقتي كولي ها به زيارت سن مري مي رفتند او كه به كناري ايستاده بود بر جسته تر از ديگران مينمود اما هيچ كس- حتي خود بالياردو- تصور نميكرد كه وي جانشين سلطان موسيقي كولي ها جنگو راينهارت باشد.
در آن هنگام جنگو زنده بود و تا مدتها پس ار مرگ هم با ارشديت و احترامي كه در دنياي كولي داشت جايگاهش بلا تصدي ماند و تقريبا ده سال پس از آن بود كه مانيتاس موافقت كرد تا در مجالس عمومي بنوازد. يك ضبط اوليه كه بودن اجازه او انجام شده بود موجب گرديد تا نامه اي از ژان كوكتو دريافت كند.
نامه اي كه ضمن آن مانيتاس (( آفريدگار موسيقي)) ناميده شده بود. نمايشگاه عكسهاي دوست او لوسين كلرگو در نيويورك موجب شد تا دوران هنري مانيتاس قطعي گردد.
در اين نمايشگاه يكي از تحسين كنندگان امريكايي از روي يكي از عكسها او را شناخت و نهايت تلاش خود را به عمل آورد تا او را متقاعد كند كه چند برنامه ضبط نمايد. بالاخره مانيتاس پذيرفت و در نتيجه سيلي از مديران اجرايي برنامه هاي هنري به سويش روانه شد كه يكي از آنها قرار دادي براي اجراي سه كنسرت در (كارنگي هال نيويورك) به همراه داشت در نيويورك اين كولي بي سواد كه در طول زندگي حتي يك نت موسيقي نخوانده بود رفت تا دنيا را تسخير كند.
از آن زمان مانيتاس در تمامي 5 قاره جهان و در مقابل بزرگترين زنان و مردان روزگار نوازندگي كرده با بزرگترين ستارگان سينما - تياتر و واريته هاي مشهور روابط دوستانه اي بر قرار نموده , و در نيويورك مراسم جشن سالانه اعلاميه حقوق بشر سازمان ملل نمايندگي اروپا را به عهده داشته است.
مراسمي كه در آن سالوادوردالي نيز حضور داشت و ميخواست ببيند كه اين كولي كاتالاني ( يك كاتالاني همچون خودش) چگونه كاتالان را به ملل متحد معرفي ميكند. اين كولي كاتالاني را كه در جواني براي گذراندن زندگي گدايي ميكرد و اكنون در بزرگترين پايتخت هاي جهان - در جشن هاي بزرگ نيكوكارانه - نقش عمده اي را بر عهده گرفت. مانيتاس از سال 1967 روس كره خاكي در حال سفر بوده است , با همراهي گروه بزرگي از مردمش و يا گروه كوچكي از دوستان و خانواده. موسيقي براي او زندگي است.
او هنرمند بي خزاني است كه بر بزرگترين صحنه هاي جهان گام نهاده, نه با بي ميلي كه با اشتياق نفوذ به درون جمعيت انبوه شنوندگان ( همانند جمعيت 7000 نفري در آلبرت هال لندن), براي نواختن در پاي دختر جوان زيبايي كه از دور در نظر گرفته, براي كودك تماشاگري كه بيتابي ميكند يا براي افليجي كه در انتهاي تالار بروي ويلچر نشسته است.
مانيتاس ضبط هاي بي شماري ارائه كرده است كه هريك واقعه شگفت انگيزي است حتي براي كساني كه او را به خوبي ميشناسند زبان بين المللي انگشتان هنرمند او به وي اجازه داده اند كه از هر مرزي عبور كند و به امريكا, نيوزلند, ايتاليا, سوئد, فنلاند, بلغارستان, اسرائيل, سنگاپور, برلن, لندن, مونترال و …برود.
آل دی میولا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طبق نظرسنجی پرفروشترین مجله گیتار در جهان ، مجله Guitar Player ، آل دی میولا معتبرترین جوایز گیتار را (در میان گیتاریستهای جهان) کسب کرده است. در دو دهه و نیم گذشته در سراسر جهان او را به عنوان یکی از برجسته ترین نوازندگان چیره دست در حیطه جز بی کلام (Instrumental Jazz ) معاصر ، می شناسند. خط مشی معروف آل دی میولا به اندازه گستره وسیعی است از احساسات جمع شده در سبکی منحصر بفرد که دربردارنده تاثیرات الهم شده هنرمندان جهان می باشد. از سرعت و گرمی تکنوازیهای اولش تا رقابت و پیروزی در گیتار تریوی " دی میولا - مک لافلین- دو لوچیا " ، از اکتشافات برزیلیش در "Cielo e Terra " و "Soaring Through A Dream " تا انحراف به سمت تانگو و رومانتیسم در گروه آکوستیکش "World Synfonia " و ضبط دومین آلبوم این گروه به نام Heart Of The Immigrants.
از شروع مسیر تک نوازیهای اولش، آلبومهایی مثل "Land Of The Midnight Sun " ، "Elegant Gipsy " و " Casino " در میان تمام نوازندگان بی کلام آن دوره جزو پرفروشترین آنها بوده اند. در حالیکه رادیو U.S متمایل به دوری کردن از موسیقی دلپسند معاصر است آل دی میولا همچنان در کمال احترام، در حال کسب موفقیتهای شگفت انگیز در موسیقی پیشگام می باشد. آل دی میولا دوباره و دوباره ،مثل یک موهبت الهی موسمی، خود را به عنوان آهنگساز و نوازنده ظریفترین و مهیج ترین ملودیهای تغزلی آشکار می کند. او مکررا توسط بزرگترین منتقدین موسیقی جهان بخاطر قطعات هنری و کارهای هنرمندانه گیتارش مورد توجه قرار گرفته است. فریبهای میولا در ترکیب ریتم های پیچیده سنکپ دار با ملودیهای محرک تغزلی و هارمونی پیچیده در بنیان این کارهای جدی ولی دل انگیز همیشه مهمترین و پیشروترین بوده است.
رد پای تکنیک وحشتناک و عمق موسیقی او را می توان در اولین آوازه جهانیش به همراه چیک کوریا و گروه Return To Forever در سال 1974 پیدا کرد. در 1980 در "Super Guitar Trio " به همراه جانی مک لافلین و پاکو دو لو چیا ، پیروز اعلام شد. آلبوم "Friday Night in Sanfrancisco " یک ضبط استثنایی شد که تحسین همگان را برانگیخت. نتیجه ای که پی آمد آن فروش بیش از دو میلیون نسخه از آلبوم بود. آنها با همدیگر از 1980 تا 1983 تور گذاشتند و در سال 1996 نیز برای سی دی سوم "Guitar Trio " و یک تور جهانی دور هم جمع شدند. در اوایل 1996 آل دی میولا یک گروه تریوی دیگر را با افرادی مثل جان لاک پونتی و استنلی کلارک تشکیل داد.
آل دی میولا گروهی را بوجود آورد که خودش آنرا اینگونه وصف می کند: " شایسته ترین گروه در دوره موسیقایی من" . اسم این گروه جدید Al Di Meola World Sinfonia 2000 می باشد که شامل موزیسینهایی از آرژانتین ، کوبا و اسراییل است.
او شخصا 21 آلبوم موسیقی خود را ضبط کرده است از جمله آلبوم سولوی گیتار آکوستیک جدیدش به نام "Winter Nights" . یک ضبط خیلی خودمانی از آل دی میولا که متناوبا از دو گیتار آکوستیک وینتیج و یک باندورا (ساز 48 سیمی چنگ مانند) که توسط نوازنده اوکراینی به نام رومن هرینکیف نواخته می شود، استفاده شده است. موسیقی متمرکز شده بر یک تم تعطیلات زمستانی و آهنگهایی شامل چهار آهنگ اصلی، چهارقطعه از آهنگهای کریسمس ، و دو قطعه معروف موسیقی پاپ. یکی آهنگ "Mercy Street " از پیتر گابریل ودیگری "Scarborough Fair " از پل سایمون. انتخاب موسیقایی آل دی میولا در این آلبوم و ترکیب آن با آهنگهای اصلی خودش، دارای نوعی حالت تماتیک هماهنگ و منحصر بفرد می باشد.
آل معتقد است که این آلبوم از نظر شنیداری بهترین ضبط صدایی است که تا حالا انجام داده است. علاوه بر رومن هرینکیف ، دوست و شریک موسیقایی آل ، هرنان رومرو ، در ضبط گیتار آکوستیک در دو قطعه و در تولید آلبوم همکاری کرده است.
از میان نامهایی که دی میولا در طول دوره درخشان حرفه ایش با آنها نواخته و یا ضبط کرده می توان به افرادی مثل چیک کوریا ، لوچیانو پاواروتی ، پاکو دو لوچیا ، پل سایمون ، فیل کالینز ، سانتانا ، جان مک لافلین ، لری کوریل ، استیو وینوود ، وین شورتر ، هربی هنکوک ، گانزولا روبالکابا ، جاکو پستوریوس ، لس پاول ، جان لاک پونتی ، استیو وای ، فرانک زاپا ، میلتون ناسیمنتو ، اگبرتو گیسمونتی ، جیمی پیج ، تونی ویلیامز ، استنلی کلارک ، استیو واندر ، ایراکر و بسیاری دیگر اشاره کرد.
ملودیهای مهیج و تنوع ریتمیک در "World Sinfonia" و "Heart of the Immigrants " ، شدیدا تحت تاثیر استاد آرژانتینی تانگو مرحوم آستور پیازولا ساخته شده اند. در "Kiss My Axe " و " Infinite Desire " و"Orange and Blue " او منظره فرهنگی و موزیکال وسیعتری را به تصویر می کشد. به هر حال دوستی دی میولا و آستور پیازولا قبل از مرگش، عامل موثری در عمیق تر شدن علائق گیتاریست به موسیقی آرژانتین و دنیای کلاسیک بود.
"پیازولا تاثیر ژرفی بر پیشرفتهای من به عنوان یک موزیسین و یک انسان گذاشت. ما با هم دوستان نزدیکی شدیم که با پست با هم در تماس بودیم و بعدا در طی این تفریح ، شگفتی و علاقه من شدیدا برانگیخته شد تا این انسان بزرگ را بیشتر بشناسم." " چیک کوریا نیز شخص دیگری است که تاثیر زیادی در زندگی من داشته است. او یک حامی شگفت انگیز و الهام برانگیز ترین شخص در موسیقی و یک دوست بوده است. " " نواختن با چیک اولین قدم مهم در پیشرفت من به عنوان یک نوازنده بوده است."
آل دی میولا متولد شده در یک خانواده ایتالیایی، و بزرگ شده در نیوجرسی، در دوران جوانی اوقاتش را بین درسهای گیتار و علافی در کلوپهای سالسا تقسیم کرده بود. تحت تاثیر بسیار زیاد گیتاریست جز لری کوریل ، در دانشگاه موسیقی برکلی در بوستون ثبت نام نمود ، جایی که جلسات تمرینات ماراتن مانندش هنوز عامل حکایت افسانه هاست(آل هنوز استاد تکنیکالی است که تمام گیتاریستهای دیگر را با او اندازه می گیرند).
"ما سه نفر بودیم در یک اتاق؛ یکی در اتاق بود ، یکی در حمام و من گنجه را انتخاب می کردم."
در نوزده سالگی بعد از چند جلسه کوتاه با کیبوردیستی به نام بری مایلز ، چیک کوریا از آل برای استفاده در Return to Forever در سال 1974 ، استفاده کرد. از آن وقت ستاره اقبال آل به سرعت درخشید.
بعد از 21 آلبوم موسیقی، جوایز بیشمار(از جمله سه آلبوم طلا) ، و شش میلیون فروش آلبومهای بعدی، آل دی میولا هنوز با خودش و موسیقیش رقابت می کند. "Infinite Desire " محصول سال1998 ، "Winter Nights " محصول پایان سال 1999، "World Sinfonia2000 the Grand Passion" محصول سال 2000 و "Flesh On Flesh " محصول می 2003 آل دی میولا می باشند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مانولو سنلوکار
مصاحبه با مانولو سنلوکار: (هر چه زمان می گذرد، نسل جدید از سنت ها بیشتر فاصله می گیرند و این بسی خطرناک است.) مانولو سنلوکار در سال 2005 به عنوان بهترین معلم گیتار (سبک فلامینکو) شهرت یافت.او تاکنون به بیش از 15 گیتاریست حرفه ای در سطح حرفه ای گیتار آموخته. یکی ازمعروفترین هنرمندان اسپانیایی در مصاحبه ای که با مانولو سنلوکار ترتیب داده سوالاتی راجع نکات آموزشی(سبک فلامینکو) و… از ایشان پرسیده.
-تجربیاتتان را در آموزش این سبک تا چه حد ارزیابی می کنید بعنوان مدير گروه گيتار Málaga en Flamenco؟
به نتایج مثبتی دست یافتم. من اینکار رو دوست دارم و افرادی که شناختم همه در سطح خوبی بودند. برایم خیلی عجیب بود، چونکه در مقایسه با شهر کوردوباCórdoba که از میان بیش از 50 نفر که برای این درس ثبت نام کرده بودند حتی 15 نفر هم پیدا نشد که سطحشان در حد افراد اینجا باشد.
این درسها برایشان خیلی ارزشمند است چون تا این زمان در اینجا کنسرواتواری برای آموزش گیتار فلامینکو نبوده تا بتوانند از آن استفاده کنند، من به اینها خیلی کمک کردم.
بسیاری از اینها موسیقی را گوشی یاد گرفته اند از طریق نوار یا نواختن یکی از افراد خانواده اشان .
با اینکه موسیقی فلامینکو ریشه عمیقی دارد اما به ندرت به صورت نظری مورد بررسی قرار گرفته است.
این سبک بیشتر بر مبنای احساسات است، این یک نوع موسیقی حرفه ای می باشد.
-بارزترین ویژگی شاگردانتان در این کلاسها چه بود، با توجه به اینکه در حال حاضر آنها جز گیتاریستهای حرفه ای به حساب می آیند؟
انها از هر لحاظ خوب بودند و به همه چیز کاملا دقت می کردند. من هم هر آنچه که می دانستم به آنها اموختم.
من خودمو آدم خوشبختی می دانم که هنوز توانایی کار کردن دارم.
وقتی کارم را شروع کردم پنیس به من کمک می کرد.من به مدت 14 سال برای پپه مارچنا روی سن گیتار نواختم البته اینک سالها از ان زمان می گذرد.
من به تمام اهدافم رسیده ام.
تا به حال هر آنچه به سبک فلامینکو اموخته شده یا در داخل خانواده هایی بوده که اعضای آن به این سبک می نواختند یا اواز می خواندند مانند پاکو دلوسیا
یا یک سری افراد از قبیل ويسنته آميگو و یا La Niña de los Peines.که در خانواده های معمولی رشد یافته اند در نزد من هفت سال اموزش دیده اند.
و این مایه موباهات من است که با چنین گیتاریستهای جوانی در ارتباط بودم.
-به نظر شما مشخصه بارز یک گیتاریست خوب چیست؟
در درجه اول یک هنرمند واقعی باشند و در کارشان حرفه ای. دید خوبی نسبت به حرفه و زندگی اشان داشته باشند.
Manuel Segovia می گوید: 10 درصد خلاقیت غریزی است و 90 درصد آن با تمرین کسب می شود.
می توانم بگویم پاکو دی لوکا جز گیتاریستهایی بود که وقت زیادی را برای تمرین صرف می کرد.
-با تحولی که در زمینه سبک فلامینکو در این چند ساله مشاهده شده وضعیت نسل جدید را چگونه می بینید؟ آیا این نسل می تواند با حفظ اصالت این سبک آثار جدیدی خلق کند؟
هر چه زمان می گذرد، نسل جدید از سنت ها بیشتر فاصله می گیرند و این بسی خطرناک است. ما به جهانی قدم می گذاریم که تحت تسلط موسیقی تجارتی است که اکثر آنها پایه و اساس درستی ندارند.
امروزه اتفاقات عجیبی می افتد مثلا در کنسرواتوار فلامینکو کوردوبا یکی از واحدهای تخصصصی درسی به نام هارمونی جز بود که تعدادی از اساتید در مورد آن اختلاف داشتند و سرانجام نیز آن درس حذف شد چون آنها اظهار داشتند که در صورت بودن آن درس مردم فکر می کنند که موسیقی جز جزئی از فرهنگ آنها بوده. آنها دلیلی قانع کننده برای حذف آن درس نیافتند شاید علت نبود استاد آشنا با آن مبحث بود…
دانشجویان جوان گیج شدند و شاید آگاه کردن آنها وقتی به سن 40 سالگی می رسند کار سختی باشد.
البته حالا گروه های جوان حرفه ای بسیاری وجود دارد اما هنوز در نحوه آموزش آنها اشکالاتی وجود دارد.
-نظرتان راجع جشنواره هایی که در این رابطه برگذار می شود چیست؟ ایا این جشنوارها جنبه آموزشی دارند؟
این جشنواره ها خیلی خوب اند. اتفاقاتی از این قبیل باید بیشتر شود و در تمام شهرستانهای اطراف اسپانيا این جشنواره ها برگذار شود و به بحث بر روی مباحث تخصصی بپردازند.
مکانها هم باید مناسبترباشد منظورم جائی مانند کلیسا یا یک کنسرواتوار زیبا که موسیقی کلاسیک در آن اجرا می شود نیست، منظورم یک اتاق مناسب است تا استاد بتواند به راحتی به کسانی که مشتاق یادگیری هستند آموزش بدهد و علاقمندان مجبور نشوند برای یادگیری به شهرهای دیگر در رفت آمد باشند.
-آیا در حال حاضر شما قصد دارید به کار تدریس بپردازید و کارهایی از قبیل اجرا را رها کنید؟
اکثر هنرمندان تمایلی برای اینکار ندارند. شما برای هنرمند شدن به استعداد نیاز دارید اما برای معلم شدن به عشق و فداکاری.
من هنرمند شدن و اجرا را دوست دارم اما بیش از اندازه به معلمی ارزش قائلم .
-آیا یکی بیش از دیگری شما را ارضا می کند؟
هیچیک بیش از دیگری برایم مهم نیست، من هر کاری که انجام می دهم با عشق است، من هر دو را دوست دارم، اما باید یک سری نوار هم به بیرون عرضه کنم زیرا این تنها چیزی است که از یک هنرمند باقی می ماند و آن را می شناساند.
-آیا در حال حاضر بر روی کاست جدیدی کار می کنید؟
بله، من مشغول اهنگسازی برای آلبوم جدیدم هستم که برای قدردانی از نقاش بزرگ رسیندیRomero Ressendi است. البته سبک جدیدی نیست.من در کارهایم اغلب از تجربیات هنرمندان استفاده می کنم.
دیوید گیلمور
دیوید گیلمور در کمبریج متولد و بزرگ شده است. پدرش استاد دانشگاه جانورشناسی بود . گیلمور ، سید بارت را در دانشگاه هنر و تکنولوژی کمبریج ، جایی که در اوقات ناهار تمرین گیتار می کردند ، ملاقات کرد. ولی به هر حال آنها همگروه نبودند و دیوید در سال 1963 شروع به نواختن در گروه Joker`s wild نمود. گیلمور در سال 1966 Joker`s wild را ترک کرد و با بعضی از اعضای آن گروه جدیدی را تشکیل داد. این گروه در ابتدا Flowers نام داشت و بعد به Bulitt تغییر نام داد ، که قبل از پاشیدن ، در سالهای 1966 و 1977 در اسپانیا و فرانسه به اجرا می پرداخت. در ژانویه سال بعد ، از گیلمور خواستند که به Pink Floyd بپیوندد. بارت بعد از چند ماهی گروه را ترک کرد- به عبارت دیگر اعضای گروه تصمیم گرفتند که دیگر برای اجرا او را نبرند- و گیلمور نقش لید گیتار گروه را به عهده گرفت و در کار لید ووکال نیز با راجر واترز مشارکت می نمود. گیتارنوازی گیلمور و همچنین قدرت آهنگسازیش عامل بزرگ موفقیت جهانی Pink Floyd در طول دهه هفتاد بود. اما به هر حال در طول این دهه واترز بیشتر و بیشتر بر گروه کنترل پیدا می کرد. ارتباط بین آن دو - گیلمور و واترز - روز بروز بدتر می شد.
گیلمور در بهار سال 1978 اولین آلبوم شخصی خود را به نام David Gilmour منتشر کرد. یکی از قطعه هایی که گیلمور در آن موقع ساخت ولی از آن استفاده نکرد آهنگ Comfortably Numb بود که بعدا بسط داده شد و جزو آهنگهای کلاسیکPink Floyd شد. دیوید دومین آلبوم شخصی خود را به نام About Face در سال 1984 منتشر کرد. در سال 1985 واترز گروه را منحل اعلام کرد. اما گیلمور کنترل کامل گروه را به دست گرفته و آلبوم A Momentary Laps Of Reason را بوجود آورد. گیلمور شرح داد:
" در این سالهای اخیر، قبل از رفتن راجر از گروه ، من مشکلاتی در هدایت گروه پیدا کرده بودم. من فکر می کردم که آهنگها خیلی لغتی شده بودند و از آنجایی که معنی خاص آن لغات بسیار مهم بود آهنگها تنها به ابزاری برای اشعار تبدیل شده بود نه یک موسیقی الهام بخش... Dark Side of the Moon و Wish You Were Here بسیار موفق بودند ، نه بخاطر سهم راجر ، بلکه به این خاطر که توازن بیشتری بین موسیقی و اشعار وجود داشت تا این آلبومهای آخر . این کاریست که من سعی میکنم در A Momentary Laps Of Reason انجام بدهم تمرکز بیشتر بر موسیقی و بازیابی تعادل. "
گیلمور ، در کنار کار و استراحت در Pink Floyd، برای بسیاری از کارها ، پدیده های نوظهور ، گروههای بزرگ نیکوکاری ، به عنوان یک موزیسن دوره ای ، تهیه کننده و حتی مهندس صدا ، خود را مشغول کرده است از جمله روی هارپر ، کیت بوش( که در شروع ، گیلمور نقش اینسترومنتال داشت) ، The Dream Academy (گروه دیگری که در تاریخ اولیه آن گیلمور نقش محوری داشت)، گریس جونز ، تام جونز ، التون جان ، Arcadia ، برایان فری ، برلین ، رابرت وایت ، هاوک ویند ، پل مک کارتنی ، رینگو استار ، سام براون ، جولز هلند ، Propaganda ، پیتر تاونشند ، The Who Supertramp، وارن زوون ، آلن پارسونز و بسیاری دیگر.
گیلمور همچنین بخاطر سولوهای دقیق و bend وار و همچنین انواع صداها و جیغ های ویولون مانندش بسیار مشهور است. سولو های وی بخاطر ساخت و ترکیب بسیار خوب و بدون استفاده از کوچکترین نت اضافه بسیار مورد توجه است. گیلمور در مصاحبه هایش توضیح داده است که عدم وجود تکنیک در نوازندگیش موجب شده که بیشتر بر روی ملودیهای هنرمندانه و زیبا تمرکز کند و جذبه پایدار اکثر سولوهای وی به این خاطر است که آنها ملودیهایی پر معنی هستند تا تمرینات تکنیکال صرف. او در زمینه استفاده از افکتهای صدای گیتار نیز نوآور بوده است. او در سال 1996 به عنوان عضوی از Pink Floyd وارد لیست تالار مشاهیر راک اند رول شد. دیوید در سال 2002 به همراه گروهی کوچک و کر ، کنسرتهای سولوی آکوستیک کوچکی را در شهرهای لندن و پاریس اجرا نمود. در ماه می 2003 گیلمور یکی از خانه هایش را در لندن فروخت وبا پنج میلیون دلاری که بدست آورد در یک پروژه خانه سازی برای بی خانمان ها مشارکت نمود. در نوامبر2003 او بخاطر خدماتش به موسیقی و همچنین اعمال بشردوستانه ، نشان افتخار CBE را دریافت کرد. ( CBE مخففی است از Commander`s Badge of the Order of the British Empire )
در دوم جولای 2005 گیلمور باPink Floyd - به همراه واترز - در کنسرتLive8 نواخت. این اجرا باعث افزایش موقت 343 /1 درصدی در فروش آلبوم Echoes:The best of Pink Floyd شد . در نتیجه گیلمور قول داد که کلیه منافع حاصله را به صدقاتی که بازتاب اهداف Live8 هستند اختصاص دهد. وی گفت:
" اگرچه هدف اصلی بالا بردن آگاهی و افزایش فشار بر سران گروه 8 بود ولی من از سود این کنسرت استفاده نمیکنم. این پولی است که باید برای نجات زندگیها از آن استفاده شود."
بعد از مدتی وی از کلیه هنرمندانی که شاهد افزایش فروش خود بخاطر اجراهایLive8 بودند دعوت کرد تا درآمد اضافی خود را به افزایش تنخواه Live8 اختصاص دهند. او همچنین یک خلبان با تجربه است. وی به بهانه اسم شرکتشInterpid Aviation مجموعه ای گیرا از هواپیماهای قدیمی گرد هم آورده است. او به دلیل زیر تصمیم گرفت که شرکت Interpid Aviation را بفروشد (برگرفته شده از مصاحبه اش با رادیوی بی بی سی در سال 2002) :
" شرکتInterpid Aviation برای من راهی بود تا سرگرمی من بتواند تا حدی خرج خودش را در بیاورد ، ولی در طی چند سال تبدیل به یک کار تجاری شد چون مجبوری که به آن تجاری فکر کنی. ناگهان فهمیدم که به جای اینکه آن برای من یک سرگرمی لذت بخش باشد تبدیل به تجارت شده است به همین خاطر فروختمش. من دیگرInterpid Aviation را ندارم . الآن فقط یک هواپیمای دوباله دارم که بعضی وقتها با آن دور آسمانها سرگردان می شوم ..."
گیلمور از ازدواج اولش با جینجر صاحب چهار فرزند شده است: آلیس ، سارا ، کلیر و ماتیو. او از ازدواج دومش سه فرزند دارد و چارلی ،اولین فرزند زن دومش ، پولی سامسون نویسنده را ، به فرزندی خود پذیرفته است. او در نوامبر 2005 در افتتاحیه نام Pink Floyd در تالار مشاهیر موسیقی انگلستان سخنرانی کرد. سومین آلبوم دیوید گیلمور به نام On An Iland در6 مارس 2006 منتشر شده است. دیوید گیلمور در درجه بندی مجله رولینگ استونز به عنوان بزرگترین گیتاریست تمام دوران دارای رتبه 82 می باشد. او بخاطر گیتارنوازی متاثر از بلوزش (Blues ) که کمتر در گروههای راک پیشرفته (Progressive Rock ) مشاهده می شود معروف است.
اوتمار ليبرت
در سال ۱۹۶۳ در شهر کلن آلمان بدنيا آمد. نواختن و آموزش گيتار را از ۱۲ سالگی شروع کرد. با وجود آنکه آموزش موسيقی را به سبک کلاسيک در مدرسه Rhei Nische Musikhockschule آموخت ولی هميشه احساس نهفته خود را بروی سيمهای گيتار بروز ميداد بطوريکه نوای دلنشين او نوازشگر گوشها بود.
بعد از پايان تحصيلات مسافرتهای متعددی به کشورهای اروپا کردو توانست برداشتهای زيبايی را که از موسيقی روسيه و اسپانيا کرده بود با احساس عميق خود در آميزد و اولين جرقه هنر موسيقی خود را به نام فلامنکو نو بوجود آورد.
تاثير اين موسيقی آنچنان ليبرت را متحول ساخت که در سال ۱۹۸۶ با اقامت در شهر سانتا فی ايالت نيومکزيکو آمريکا تمام تجربه سالهای گذشته خود را در رشته موسيقی Jazz & Funk Groove کنار گذاشته و در کنار کار در رستورانهای شهر سانتا فی مشغول تکميل نوع سبک موسيقی خود شدکه بتواند جذابيت خاصی برای تمام مردم دنيا (نه تنها اهالی مناطق خاص) داشته باشد.
ليبرت اولين گروه خود را در سال ۱۹۸۸ بنام Luna Negra تشکيل داد.
اولين اثر اين گروه در سال ۱۹۸۹ بنام Marita Shadoe & Storms منتشر شد شد.
با انتشار اين اثر زيبای ليبرت اکثر راديوها ييکه طالب موسيقی New Age بودند, دائما آلبوم اين هنرمند با استعداد را در سراسر غرب آمريکا از ايستگاه راديوهای خود پخش ميکردند , نتجتا نوای سازهای اين گروه به گوش مسئولين شرکت Highter Octave Records رسيد سپس آلبوم قبلی او با اجرای مجدد بنام Nouvaeau Flamenco در سراسر دنيا پخش شد . و اين آغاز محبوبيت بين المللی وی بود زيرا زمانی که اجرای جديد آلبوم به گوش دوستداران موسيقی آنها رسيد باعث در خواست کنسرت های متعددی در سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ از آنها شد و آثار اين گروه در رتبه سوم جدول موسيقی آمريکا قرار گرفت .
گروه ليبرت در سال ۱۹۹۲ آلبوم جديدخود بنام Solo Parati منتشر کرد که هنرمندمعروف Santana نيز اجرايی در آن داشت و يکی ديگر از هنرمندانی که با اجرای اثر Unforgetable (متعلق به پدرش) در آلبوم ليبرت شهرت او را افزايشی چشمگير داده ناتالی کول دختر نتکين کول معروف بود اين شهرت باعث تقاضای کنسرتهای متعدد ديگری در سرتاسر اروپا و آمريکای جنوبی برای وی شد. که همگی با موفقيت همراه بود آلبوم ساعاتی بين شب و روز اين گروه , استاندارد جديدی از تلفيق موسيقی Soul & Blues را بوجود آورد .
آلبوم ديگر اين گروه بنام Euphoria با انواع مختلق ميکس و اجرای متنوع در صدر آلبومهای موسيقی و رقص محلی دنيا در آمد.
در ساخت و نواخت ليبرت, اين آلمانی چينی تبار ميتوان از سبک جز و بلوز سياهان تا سروده های فولکلوريک آمريکای لاتين ,از ملوديهای پر رازو رمز هند و سرزمين های جنوب خاوری آسيا تا تپش پر طنين موسيقی آفريقای را شنيد .
در يک کلام , زبان گيتار او با زبان دل آدمی سخن ميگويد.
B.B.King
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلطنت بی.بی.کینگ چون پادشاهی بی.بی.کینگ در بلوز طولانی تر از هر نوع پادشاهی بر روی زمین است . هم اکنون هم بی.بی .کینگ در سن 81 سالگی همچنان شاداب تاج پادشاهی بلوز را بر سر نهاده است . زمان اثر آشکاری بر روی او نداشته بلکه فقط او را محبوب تر از همشه ساخته است .کارش نواختن موسیقی برای مردم ، یکدفعه ظاهر شدن در تلویزیونهای گوناگون تجاری و یا تنظیم کردن آهنگ ها برای آلبوم بعدیش
او در 16 دسامبر سال 1925 در یک کشتزار در می سی سی پی نزدیک ایندیانولا متولد شده است . او در جوانی در گوشه های خیابان برای سکه های 10 سنتی ساز میزد و بعضی اوقات در بیشتر از 4 شهر در یک روز ساز میزد
او در سال 1947 به ممفیس رفت تا کار موسیقی خود را دنبال کند . شهر ممفیس بسیاری از موسیقیدانان مهم را از جنوب جذب کرده و پشتیبانی میکرد و او هر موزیسین در هر سبکی از اهنگهای آمریکائی آفریقائی را میتوانست آنجا پیدا کند . بی.بی. کینگ همراه پسر عمویش بوکا وایت ماند که یکی از مشهورترین ایفا کنندگان سبک بلوز در زمان خودش بود. او تدریس میکرد و به بی.بی.کینگ در آموختن هنر سبک بلوز کمک میکرد
اولین تغییر بزرگ بی.بی.کینگ در سال 1948 رخ داد هنگامیکه او در برنامه رادیوئی
بیرون از ممفیس غربی اجرا کرد که باعث KWEMدر Sonny Boy Williamson
ایجاد تهعد در او در خیابان 16 گریل در ممفیس غربی شد
در رادی شد Sepia Swing Club خیلی محبوب شد و مبدل به برنامه King's Spot
چندی نگذشت که بی.بی کینگ نیاز به یک اسم رادیوئی به یادماندنی داشت آنچه شروع بود که مختصر شده Beale Street Blues Boy شده بود در سر زبانها به عنوان مثال
B.B.KING و در آخر با احتساب اولین کلمات Blues Boy Kingبر حسب
دراواسط سالهای 1950 هنگامیکه بی.بی.کینگ در حال اجرای موسیقی در یک مجلس در
بود تعدادی از طرفداران پرو پا قرص او سرکش شده و دو تن از آنها Arkanas , Twist
با هم درگیر شده و با واژگون ساختن بخاری تالار را آتش زدند و همانند دیگران برای امنیت بی.بی.کینگ هم از سالن بسرعت خارج گشت . سپس دریافت که گیتار الکتریک 30 دلاری مورد علاقه اش را در داخل تالار جا گذاشته است ، بنابراین به عجله بازگشت به ساختمان در حال سوختن برای آوردن گیتارش ، او به زحمت از مرگ رهائی یافت و بود تصمیم گرفت Lucille بعدها هنگامی که دریافت که زد و خورد بر سر یک زن به نام
که اسم آن زن را به گیتارش نسبت دهد تا از یادش نرود که هیچگاه یادش نرود کار احمقانه ای مثل زد و خورد بر سر یک زن انجام ندهد . از آن زمان تا کنون هر یک از گردید Lucille تبدیل به نام Gibson Guitars های گیتارهای بی بی کینگ با مارک
نگذشته بود که او ملی شد Three O'clock هنوز چیزی از اولین کار موفقش
در 1956 او و گروهش ، موسیقی خیره کننده ای را در 342 یکشنبه اجرا کردند از
و Juke همراه با کافه های کوچک شهرش ، کافه های ارزان قیمت Chttin نمایش های
تالارهای رقصهای محلی تا رقصهای سنگی ، تالارهای موسیقی سمفونی ، دانشگاهها
هتلهای تفریحی ، آمفی تئاترها و بطور سراسری و جهانی اجرا داشته و مشهورترین موسیقیدان بلوز 40 سال گذشته است
یکی از مهیج ترین سبک های گیتار را در جهان گسترش B.B.King در طول این سالها
و دیگران گرفته T.Bone Walker , Blind Lemon Jefferson داد . او این سبک را از
هر دو جزء Vibrat بود که آنرا با تلفیق دقت خاص خود و مجموعه وکالها و دست چپش
اجتناب ناپذیر واژگان گیتاریست موسیقی راک شدند
و Eric Clapton , Jeff Beakدر هر دفترچه حسابش یک مدل برای هزارها نوازنده بود
و دیگران George Harison
را در یک صوت pop swing , main streem بی بی کینگ بلوز سنتی ، جاز ، جامپ
واحد ترکیب کرده بود
او میگوید : وقتی آواز میخوانم در ذهنم مینوازم ، زمان مرا از خواندن باز ندارد ، من شروع به خواندن میکنم با نواختن لوسیا
در Newport Folk و Bill Graham's Fillmore West در سال 1968 در فستیوال
همراه با هنرمندان پر شور معاصر راک که بی بی کینگ را می پرستیدند و کمک bills
کردن به معرفی او به جوانان سفید پوست در " 69 " بی بی انتخاب شد توسط
رولینگ استون تا 18 کنسرت آمریکائی را برای آنان شروع کند بهمراه تینا ترنر
و در سال 1987 Blues Foundation hall of Fame در سال 1984 به B.B. King
را دریافت کرد NARAS' Lifetime Achievement Grammy جایزه
را در سال 1973 ، دانشگاه یاله در سال 1977 Tangaloo و دکترای افتخاری از کالج
در سال 1990 و دانشگاه Memphisاز Rhodes کالج موسیقی در سال 1982 ، کالج
را در سال 2002 دریافت نمود .Mississippi Valley
در ممفیس باز Beale Street را در King's Blues در سال 1991 بی بی کینگ کلوپ
در لوس آنجلس و سومین City Walk کرد . و در سال 1994 دومین کلوپ در دانشگاه
کلوپ در میدان تایمز شهر نیویورک در جون سال 2000 راه اندازی شد و اخیرا دو کلوپ
در ژانویه 2002 باز گردید Connecticnt در Fox Woods Casino در
زندگی نامه خودش را در B.B.King همراه The Rood در سال 1996 دیسک فشرده
یک نشریه ادبی پر سر و صدا منتشر کرد . همچنین در همان سال زندگی نامه او با نام
نوشته شد Blues all Around me
ادامه داد به سفر به طور گسترده ، بطور متوسط بیش از 250 کنسرت در هر B.B.King
سال در قسمتهای مختلف جهان برگزار میکند و همچنان پرچمدار سبک بلوز برای گیتار است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توماتيتو
خوزه فرناندز تورس ” توماتيتو ” در سال 1958 ميلادي در شهر آلمريا چشم به جهان گشود . وي خيلي زود از طريق پدرش ” توماته ” و همچنين عموي خود ” نينيو ميگوئل ” كه از نوازندگان افسانه اي گيتار بود با گيتار فلامنكو آشنا شد .
زماني كه تنها دوازده سال داشت به مالگا رفت تا در يكي از باشگاههاي فلامنكو به نام La Taberna Gitana موسيقي را به صورت حرفه اي و بعنوان يك شغل دنبال نمايد .
او براي اولين بار در دهمين باشگاه با آوازه خوان مشهور “كامارون دلا ايسلا” آشنا شد .توماتيتو به مدت 18 سال كامارون را در كنسرتهاي مختلف سرتا سر جهان همراهي كرد اولين صفحه اي كه از اين گروه دو نفره ضبط و منتشر شد La Leyenda del Tiempo نام داشت و پس از آن آثار متعدد ديگري توسط اين دو هنرمند محبوب انتشار يافت .
توماتيتو براي اولين بار در آلبوم Como el Agua با پاكو دلوسيا همكاري نمود و در سال 1987 ميلادي اولين آلبوم تكنوازي خو را تحت عنوان Barrio Negro منتشر نمود. او كه به عنوان يكي از محبوبترين همراهي كنندها شناخته شده بود و با خوانندگان بزرگي چون انريكه مورنته, لوئيس د كوردوبا, ويسنته سوتو ,خوزه منز, پانسكيتو لاسوسي و دوكينده همراهي نمود .
توماتيتو پر افتخار ترين سكوهاي موسيقي فلامنكو را بخود اختصاص داد. پس از در گذشت كامرون توماتيتو تصميم گرفت كه به تكنوازي بپردازد . وي به همراه گزوه خود در معتبرترين سالنهاي كنسرت در اروپا و ژاپن به هنرنمايي پرداخت و به موفقيتهاي چشمگيري دست يافت .
توماتيتو به لطف جذبه جادوئي و همچنين حس عميق فلامنكوي خود قادر است حضار خود را مدتها با عجايب فلامنكو مسحور نمايد. لازم به ذكر است كه توماتيتو در سبك فلامنكوي مدرن فعاليت دارد…
boy iran جان .. کارت درسته !
مطلبی از the edge گروه u2 هم داشتین...خیلی ممنون میشم...
سلامنقل قول:
چشم دوست خوب حتما از u2 هم برای شما مطلب قرار میدم
:40::40::40::40:
جان مك لافلين
جان مك لافلين متولد 4 ژانويه سال 1942 در يوركشاير انگلستان است .نوازنده ای بسيار برجسته در سبک جز که ميتوان او را بجرات يکی از برترين ها در نوازندگی گيتار در اين سبک دانست .او نواختن گيتار را از سن 11 سالگي آغاز كرد و اولين الهامات او از سبك بلوز بود .
جان مك لافلين كارش را با عضويت در گروه جرج فيم George fame بنام شعله هاي بلوز Blues flames آغاز كرد . پس از آن عضو گروه Graham bond organization ، Briayan Auger`s شد و بعدا در سال 1968 گروه خودش را تشكيل داد و آلبوم بسيار موفق Extrapolation را ركورد كرد .
در سال 1969 به آمريكا رفت و با گروهLifetime همكاري كرد كه اين گروه قدرت و صلابت بسياري در بيان پر قدرت موسيقي روي سن هاي جز آمريكايي داشت .
بعد از گروه Lifetime ، مك لافلين با Wayne Shorter كار كرد و براي كار و ضبط با Miles Davis دعوت شد با هدف تهيه آلبومي كه بيشترين استفاده مشخص از گيتار را داشته باشد و با همراهي اشخاصي چون :
Billy cobham درامز ، Jerry goodman ويولن . نتيجه آن آلبومي بود بنام My Goals Beyond . آلبومي كه بسيار تحسين بر انگيز بود و در اوايل دهه هفتاد بسيار مورد توجه قرار گرفت .
مك لافلين با Jerry goodma و Billy cobham و Rick Laird و Jan Hammer گروهي با سبك Jazz fiusion جز فيوژن تشكيل داد . نام اين گروه Mahavishnu Orchestra بود .
گروه بي اندازه از حضور او لذت مي برد و به او لقب Guitar Hero ( قهرمان گيتار ) داده بودند . بعد از موفقيت بسيار طولاني اين گروه جان مك لافلين به نواختن با گيتار آكوستيك باز گشت و گروه شاكتي Shakti را شكل داد .
يك گروه هندي پيشقدم شدند كه با وي همراهي كنند . زيرا او مي توانست ساعتها بدون خستگي صداي بسيار شفافي را از ساز بيرون بريزد . او كماكان به نواختن با گيتار الكتريك و آكوستيك ادامه مي داد .
او هميشه بهترين ها را در مي يافت و بهترين ايده ها را داشت . او دوباره در سال 1980 به Mahavishnu بازگشت و گيتار الكتريك – سينتي سايزر خود را بدست گرفت . او در همين سالها مشغول نوشتن Mediterranean Cocerto براي اركستر كلاسيك شد .
در سال 1988 بطور همزمان در حالي كه فعاليتهاي كلاسيك خود را ادامه مي داد يك تريو Trio ( سه نوازي ) را با همراهي الكتريك باس و پركاشنيست هندي Triok Gurtu ركورد كرد كه قطعاتي به شدت دوستانه عميق در آن وجود دارد . تور The John Mclaughlin Trio در تمام دنيا براي 5 سال بسيار موفق بود و براي او آرامش و مهارت در شنيدن و استفاده بجا از صداها را به ارمغان آورد .
دو آلبوم بعد از اين تور بيرون آمد به نامهاي Life at the Royal Festival Hall در سال 1990 و Que Allegria در سال 1992 . از 1993 او توري با گروه جديدي به نام Free Sprits شروع كرد كه دوباره گيتار الكتريك مي نواخت .
اعضاي گروه شامل : Dennis Chambers نوازنده درامز ، Joy DeFerancesco نوازنده هاموند ارگ . آخرين آلبوم جان مك لافلين در سال 1997 بعد از اين تور بود به نام The Heart Of Things .
اين بيوگرافي نكات ناگفته بسياري دارد . جان مك لافلين شخصيت بسيار جالب و هميشه متغييري دارد . بهترين دوست او پاكو د لوسيا نوازنده گيتار فلامنكو است .
Chris Rea
Christopher Anton Rea ملقب به Chris Rea متولد 4 مارس سال 1951 آهنگساز و خواننده موفق انگلیسی به فروشی بالغ بر 30 میلیون نسخه از آثارش در سراسر جهان، دست پیدا کرده است.نوازندگی با ذوق هنری، صدایی گیرا و ترانه هایی خوب مسیر موفقیت جهانی کریس ریا را هموار ساخته است. کسیکه با ژستها و کلماتش باعث حرکت جداگانه در راه گرایشات و مسیر اصلی سبک بلوز در انحصار خود شده است.
او تا سن 19 سالگی گیتاری نداشت. مادرش ایرلندی و پدرش یک ایتالیایی مهاجر، صاحب یک بستنی فروشی بودند. کریس با عقاید آرمانگرایانه ایتالیایی بزرگ شد، جایی برای اینکه همه چیز درخشان، شادمان و به طریقی بهتر از همه جا باشد. امروزه او ادعا می کند هنوز می توان این تاثیرات ایتالیایی را در ترانه های دلسوزانه اش شنید.
الهام برای نواختن بلوز از حادثه تلخی در دوران جوانی وی برگرفته شده بود. روزی معلم کریس قصد داشت یکی از انشاهای وی را در جلوی دیدگان همکلاسیهایش پاره کند. از یکسو کریس و از سوی دگر معلم دفتر را بسوی خود می کشیدند. کریس برای حفط آبرو و معلم برعکس آن. سپس کریس ریا از مدرسه اخراج شد. بشکلی کاملاً نا امید بسوی دوست گیتاریستش رفت. او برای کریس قطعه ای از Joe Walsh را اجرا کرد. در همان لحظه بود که جرقه ای در ذهن کریس زده شد و مسیر زندگیش را دچار تغییر کرد. همان روز کریس ریا جهت خرید گیتار به همراه یک باتل نک اقدام کرد.
در سال 1973 وارد گروهی محلی بنام Magdalene با خوانندگی Dave Coverdale شد که بعداً به Deep Purple پیوست. پس از رفتن دیو، آنها نام گروه را به Beautiful Losers تغییر دادند. اگرچه آنها در مسابقه Melody Maker به مقام اول و عنوان بهترین تازه کاران سال رسیدند ولی روز به روز توقعشان برای مطرح کردن نام خود بالاتر می رفت. کریس ریا گروه را در سال 1977 ترک گفت تا شغل خود را بشکل انفرادی ادامه دهد. در آوریل سال 1978 اولین تک آهنگ خود را بنام Fool (If You Think It’s Over) ساخت که هم در جدول موسیقی آمریکا و هم در انگلستان وارد شد. نسخه اصلی اولین موفقیت جهانی او با نام Fool بعنوان یک قطعه بلوز در میان مردم شناخته شد.
تاکنون، کریس ریا حدود 30 میلیون نسخه از آلبومهایش را به فروش رسانده است. آهنگسازی استثنائی وی اکنون به درازای 22 آلبوم استودیویی و اجرای کنسرتهای بین المللی در سرتاسر دنیا، در طول زمان آهنگسازیش می رسد.
کیفیت بالای اجراهای زنده وی، مورد ستایش رسانه ها بعنوان یکی از بهترین لحظه های موسیقی بلوز قرار گرفت. آنها درباره کریس چنین می گفتند: فعل و انفعالاتی مجذوب بین خواننده و گیتارش رخ می دهد. هنگامیکه او ممکن بود روی سن ناخوشایند بنظر برسد، با مسلط شدن بر روی گیتار و صدایش مشکل را برطرف می نمود. کریس ریا برای انجام اجراهای بزرگ، رجز خواندن و یا استفاده از جلوه های ویژه خاص ساخته نشده است. او به هرجهت سن را دوست می دارد چون او می تواند از این طریق به احساس شنودگان و هواداران در ترانه هایش پاسخ دهد. الهاماتی بر وی بعنوان یک گیتاریست از زندگی شخصی وارد می شود و او با استفاده از نقاط قوتش از آنها در جهت موسیقیش بهره می گیرد.
هیچگونه تهمتی بر او وارد نیست، کریس ریا صاحب یک خانواده شاد و سرزنده است. سرگرمی مورد علاقه وی پختن غذاهای ایتالیایی است. اشتیاق و علاقه شدید کریس تماشای مسابقات اتومبیلرانی نیز می باشد.
مکتب هنری رومانتیک راک (رومانتیکسم)، ظرافت آلات موسیقی و کمال هنرمند در درون موسیقی کریس ریا جریان دارد. او آموخته است تا میان شهرت ظاهری و ادراکی پاینده و همچنین محصولات جعلی بی نام و اظهارات شخصی وجه تمایزی قائل شود.
تقریباً چند سال پیش او بخاطر وضعیت لوزالمعده اش به بستر بیماری افتاد و چندین عمل پیچیده را پشت سر گذاشت. او در طول بیماری با کمک همسر و دو دخترش توانست قدرت بدنی خود را بدست بیاورد تا بتواند دوباره در مسیر زندگیش گام بردارد. کریس باور دارد که خانواده اش وی را از مرگ نجات دادند. در طول این دوره از سختیها کریس تصمیم به ساخت آلبوم Stony Road خود می کند تا از این طریق ریشه های موسیقیایی خود را به همگان نشان دهد. حالت زندگی او در اشعار آلبوم Stony Road بشکلی صادقانه و آشکارا بیان شده است که در کارهای قبلی او ناشناخته بود. او خودش می گوید که تم آهنگها از زمانیکه مریضیش جدی تر شد، خطور کرده است. Stony Road پر از زندگی است. در چنین راهی زندگی، مدام در حال تغییر است. کریس ریا بطور جدی تغییراتی در چند سال اخیر را تجربه کرده است که تمام آنها در یک زمان کمک به بهبودی او می کنند.
موسیقی او همیشه حسی بلوزی داشته است. بعبارتی دیگر آکوردها و صداهایی از اساس بلوز خارج می شوند را می توان در آثار قدیمی ریا شنید. آلبوم جدید با ملودیهای عادی در حقیقت نتیجه پیش زمینه ایتالیائی/ایرلندی وی می باشد. رفتارهای ضدتجاری وی بر همگان آشکار است. برای مثال جلوگیری از قرار گرفتن در جایگاههای ویژه فروشگاهها و یا تبلیغات تجاری از جمله فعالیتهایی است که نیروی حیاتی موثقی به وی هدیه کرده است.
در این قسمت لیستی از آلبومهای ساخته شده توسط کریس ریا نوشته شده است.
Whatever Happened To Benny Santini? (1978)
Deltics (1979)
Tennis (1980)
Chris Rea (1982)
Water Sign (1983)
Wired to the Moon (1984)
Shamrock Diaries (1985)
On the Beach (1986)
Dancing with Strangers (1987)
The Road to Hell (1989)
Auberge (1991)
God’s Great Banana Skin (1992)
Espresso Logic (1993)
La Passione (1996)
The Blue Cafe (1998)
The Road to Hell: Part 2 (1999)
King of the Beach (2000)
Dancing Down the Stony Road / Stony Road (2002)
Blue Street (Five Guitars) (2003)
Hofner Blue Notes (2003)
The Blue Jukebox (2004)
Blue Guitars (2005)