مصاحبه ای با اندرو استنتون، کارگردان Wall-E
پنج سال از زمانیکه اندرو استنتون Andrew Stanton آخرین فیلمش را برای دیزنی/پیکسار کارگردانی کرد میگذرد. در جستجوی نیمو Finding Nemo به کارگردانی اندرو استنتون، فیلمی که اکران حیرت آورش در سال ۲۰۰۳ هنوز در یادها باقی است، نه تنها پیش بینی مایکل آیزنر Michael Eisner مبنی بر اینکه این فیلم یک بیداری مجدد برای کمپانی دیزنی خواهد بود را به واقعیت نزدیک کرد، بلکه در جستجوی نیمو تا به امروز بعنوان موفق ترین فیلم استودیوی پیکسار شناخته میشود.
این روزها و با نزدیک شدن زمان اکران فیلم جدید دیزنی /پیکسار، Wall-e ، پیش بینی ها مبنی بر رکورد شکن بودن این فیلم توام است با زمزمه های محتاطانه. داستان فیلم در مورد آخرین روبات باقی مانده بر روی زمین است . بیش از یک سوم فیلم کاملا بدون دیالوگ است و در مابقی فیلم نیز از کاراکتر اصلی صداهایی بیش از ویز ویز و خرخر شنیده نمیشود! فیلم ظاهرا یک داستان عاشقانه را دنبال می کند اما در لایه های زیرینش هجویه ایست بر افراط و تفریط های بشری و نابسامانی در روابط میان انسانها.
توجه شما را به خواندن مصاحبه ای کوتاه با اندرو استنتون در مورد Wall-E و سایر فیلمهای پیکسار جلب میکنم:
آیا Wall-E یک انحراف در روند فیلم سازی پیکسار نیست؟
-انحراف؟ فکر نمیکنم. ما همیشه و در هر فیلممان تلاش کرده ایم که نسبت به فیلمهای پیشین متفاوت باشیم. پیکسار یک استودیوی کارگردان محور است و همیشه ساختن فیلمهایی که بیان کننده دیدگاههای کارگردانان است را حمایت و تشویق کرده است و همین باعث شده است که هر فیلم پیکسار در نوع خود منحصر به فرد باشد. من تایید میکنم که Wall-E بیشتر از سایر فیلمهای ما غیر قراردادی و خلاف عرف است اما شما باید بدانید که ما طراحی های کاراکتر Wall-E را از سال ۱۹۹۴ در استودیو داشتیم. همه باور داشتیم که این شخصیت یکی از بهترین شخصیت های خلق شده است. اما همه به هم میگفتیم که : محال است که کسی پیدا شود و به ما اجازه دهد که فیلمی با این شخصیت بسازیم! و در نتیجه Wall-E همیشه در آخر صف قرار میگرفت. اما امروز من بسیار خوشحالم که بالاخره این اتفاق رخ داد. من ۱۴ سال منتظر این روز بودم. ۱۴ سال انتظار برای اینکه تکنولوژی انقدر پیشرفت کند تا ما بتوانیم Wall - E را آنطور که باید و شاید بسازیم. ۱۴ سال برای اینکه ما فیلمسازان بهتری بشویم و ۱۴ سال برای اینکه مردم به ما اعتماد کنند.
زمانی که ما Toy Story را ساختیم اصلا قصد نداشتیم که بگوییم : این است CG ! نیازی به این گفتار نبود. Toy Story در ذات خود همه ی آن چیزی بود که ما میخواستیم.ما قصد نداشتیم یک موزیکال دیگر بسازیم. قصد نداشتیم یک قصه ی پریان دیگر بسازیم. ما میخواستیم Toy Story را بسازیم و امروز به Toy Story ، به شیوه داستان گویی اش ، به تک تک نماهایش و به هر آنچه که هست افتخار می کنیم. به همه چیز بیش از این واقعیت که Toy Story نخستین فیلم انیمیشن بلند کامپیوتری بود!
من هرگز وقتی که به تماشای فیلمی میروم با خودم فکر نمی کنم که قرار است یک صحنه ی تعقیب و گریز در این فیلم ببینم. یا مثلا قرار است شاهد یک سکانس عاشقانه ی طولانی باشم. نمی دانم چرا مردم در مورد فیلمهای انیمیشن اینگونه فکر میکنند؟ یک فیلم انیمیشن ، فقط یک فیلم است. آنچه که مهم است داستان فیلم است و بهترین شیوه ی تعریف کردن این داستان.
فکر نمی کنید که این دیدگاه به این دلیل باشد که مردم همیشه به انیمیشن به چشم چیزی که مخصوص کودکان است نگاه می کنند؟
- و این دقیقا آن دیدگاهی است که هیچ کس در پیکسار ندارد. حتی از روز نخست نیز چنین دیدگاهی وجود نداشت. به همین دلیل است که پیکسار چنین مکان فوق العاده ایست. امیدوارم از این چیزی که میخواهم بگویم برداشت منفی نکنید . اما من هنگامی که فیلمی میسازم اصلا به تماشاچیان فیلمم فکر نمی کنم.دقیقا به همان دلیل که وقتی که به سینما میروم انتظار ندارم که کارگردان حدس زده باشد که من چه میخواهم ببینم و همانرا به من نشان بدهد. من به سینما میروم تا ببینم که کارگردان به چه فکر می کرده. من دوست دارم شیوه و روش دیگران را ببینم. سلیقه ی دیگران را ببینم و ببینم که آنها قرار است چکار بکنند. بگذارید به شما چیزی بگویم: روزی که شما به خواست و تمایل تماشاچیانتان فکر کنید، دقیقا آن روزیست که بدترین انتخابها را می کنید و بدترین شیوه ها را در پیش می گیرید! شیوه ی ما این است که در تمام مدت ساخت یک فیلم، به مدت ۴ سال، خودمان را در یک ساختمان حبس می کنیم و بقیه دنیا را به فراموشی میسپاریم.ما به این باور میرسیم که هیچکس به اندازه ی ما عاشق فیلم نیست و هیچکس بهتر از خود ما نمیداند که ما، بچه هایمان و خانواده مان چه میخواهیم ببینیم! نیازی نداریم که دیگران به ما بگویند که چه بسازیم. ما به سلیقه ی تماشاچیانمان در درون خودمان ایمان داریم و نه در جایی در بیرون استودیو!
چطور به این نتیجه رسیدید که از ترانه های فیلم و همینطور نمایش موزیکال Hello Dolly در Wall-E استفاده کنید؟
-عجیب ترین انتخاب ممکن بود! اینطور نیست؟ فکر می کنم که مابقی عمرم را باید به این سئوال پاسخ بدهم ( می خندد) …خب، من عاشق موسیقی Swing فرانسوی دهه ی ۱۹۳۰ هستم. و بعد اینطور شد که من فیلم سه قلو های بیله ویل The Triplets of Belleville را دیدم و ایده از آنجا آمد.نمی خواهم بگویم که کپی کردم، اما این باعث شد که من جدی تر به این ایده فکر کنم. به سراغ موزیکالهای برادوی Broadway رفتم و بطور اتفاقی به Hello Dolly برخوردم. من در دوران دبیرستان تئاتر های موزیکال کار می کردم و یکی از استاندارد هایی که همیشه به آن استناد میشد Hello Dolly بود. در Hello Dolly من به عبارت Out there در ترانه ی لباسهای یکشنبه ات را بپوش Put on Your Sunday Clothes برخوردم و جرقه زده شد. بلافاصله فهمیدم که چرا من تحت تاثیر قرار گرفته ام. ترانه داستان دو جوان را بیان میکند که در شهری کوچک و دور افتاده گیر افتاده اند و میخواهند برای یک روز هم که شده از آنجا فرار کنند و من فکر کردم که این دقیقا همان قصه ی Wall-E است. بعدش من به ترانه ی فقط یک لحظه طول میکشه It Only Takes a Moment برخوردم و بلافاصله به صحنه های Wall-E مراجعه کردم و در صحنه ای که دوتا روبات عاشق دست یکدیگر را گرفته اند متوجه شدم که چقدر این صحنه با ترانه سازگار است. عاشقی که نمیتواند بگوید : دوستت دارم و احساساتش را با گرفتن دستهای معشوق بیان میکند! ترانه ها خیلی کارساز و الهام بخش بودند.
از دید من بین Wall-E و چارلی چاپلین شباهت هایی دیده میشود
-ما از ابتدا میدانستیم که قرار است وارد قلمروی پانتومیم بشویم. پانتومیم به نحوی در تمام فیلمهای ما جا دارد.مهم نیست که ما چقدر از گفتار استفاده کرده ایم. اگر شما به تماشای یکی از فیلمهای ما بنشینید و صدای فیلم را کاملا قطع کنید، پی خواهید برد که ما چه تلاشی کرده ایم که داستان را نه از طریق دیالوگ، بلکه از طریق تصاویر، فیگورها و رفتار ها تعریف کنیم. ما گفتار را از قسمت عمده ی فیلم حذف کردیم و بدینگونه شما میتوانید بیش از پیش تصاویر را تحسین کنید. اما به هر حال با حذف دیالوگ یک خلاء در فیلم حاصل میشود که باید بوسیله ی موسیقی بهتر،نورپردازی بهتر و فیلمبرداری بهتر جبران شود تا داستان فیلم بخوبی روایت شود.
برخی از منتقدین صحبت نکردن شخصیت اصلی فیلم را به نقد کشیده اند
- من در پاسخ میگویم که شما اشتباه میکنید. برعکس، او در تمام طول فیلم درحال صحبت کردن است ، حتی اگر چیزی شنیده نشود.
ترجمه و تخلیص: مهبد بذرافشان
منبع : http://www.todayanimation.com
نگاهی به Wall-E، انیمیشن جدید مطرح پیکسار
استودیوهای انیمیشن پیکسار، همواره سابقه درخشانی از موفقیت داشتهاند، 8 انیمیشن اخیر پیکسار، 4.3 میلیارد دلار در جهان فروش داشته است. اما پیکسار در آخرین کارش خود را با چالشی جدید روبرو کرد، شرکتی که پیش از این هیولای دوستداشتنی میِساخت و یک موش دلفریب آشپز را خلق کرده بود، این بار میبایست، روبوتی را محبوب میکرد.
انیمیشن مطرح این روزهای پیکسار Wall-E است. فیلمی که هم انعکاسدهنده روابط احساسی بین دو روبوت نامتجانس است و هم وجوهی از فیلم «2001، یک اودیسه فضایی» «استنلی کوبریک» را در خود دارد.
«اندرو استنتون» که پیش از این فیلم برنده جایزه اسکار «در جستجوی نمو» را هم کارگردانی کرده بود، کارگردانی این فیلم را بر عهده داشت. داستان فیلم 800 سال بعد را نشان میدهد. در حالی که دوربین پانورامایی از کهکشان را نشان میدهد و به تدریج زوم میکند تا به زمین برسد، فیلم با این ترانه شروع میشود: Out there is a world outside of Yonkers.
قهرمان انیمیشن ما یک روبوت کوچک مکعبی است با چشمانی شبیه یک دوربین دوچشمی، نام این قهرمان کوچک Wall-E است. Wall-E مخفف عبارت دراز Waste Allocation Load Lifter -- Earth Class است. فیلم، Wall-E را روی زمینی نشان میدهد که خالی از هر گونه سکنه و پر از زباله است. اگر سوسک دستآموز این روبوت را نادیده بگیریم، او تنها موجود متحرک در پهنه کره خاکی است و کارش این است که روزها زبالههای به جا مانده از انسانها را در قالب مکعبهایی فشرده کند و روی هم قرار دهد.
ولی Wall-E که با ظاهر خاص چشمها و گردن بلند و باریکش، آدم را ناخودآگاه به یاد E.T میاندازد، فقط یک رفتگر مکانیکی بیاحساس نیست، او از میان زبالههای زمین گنجینهای خصوصی برای خود فراهم آورده است که در میان آنها مکعب روبیک، لامپ و همچنین نوار ویدئویی یک فیلم موزیکال دیده میشود. نوار ویدئویی مربوط به فیلم موزیکالی به نام Hello, Dolly است به کارگردانی جین کلی Gene kelly و با بازی باربارا استرایسند Barbara Streisand و والترماتیو Walter Matthau.
وقتی روبوت جالب ما با آن چشمهای زیبایش به فیلم نگاه میکند و دو انسان عاشقپیشه را میبیند که دست در دستان هم نهادهاند، احساس میکنیم که این رابینسون کروزوئه تنها، به هیچ چیزی به چز در دست گرفتن دستان یک مخلوق دیگر علاقمند نیست، چیزی که در فیلم واقعا اتفاق میافتد! چرا که فضاپیمایی بر روی زمین مینشیند و یک روبات تخممرغی سفید با چشمان درشت آبی را بر زمین میگذارد، روباتی که «ایو» Eve نام دارد و کارش جستجوی گیاه روی زمین است.
Eve با اینکه تناسبی با Wall-E ندارد و فناوری بسیار بالاتری دارد و مجهز به لیزر است، به زودی مورد توجه Wall-E قرار میگیرد. در واقع از سال 1921 که کارل چاپک در نمایشنامهای کلمه روبوت را ابداع کرد و از زمانی که نخستین بار در فیلم متروپولیس به کارگردانی فریتز لانگ، روبوتی به نمایش گذاشته شد، ما شاهد چنین روبوت عاشقپیشهای نبودیم، روبوتی که عشق بیآلایشش آدم را به یاد عاشقیهای چاپلین در فیلمهای سیاه و سفید و صامتش میاندازد.
در نیمه دوم فیلم، بالاخره، سر و کله انسانها هم پیدا میشود. اما چه انسانهایی! آنها که ساکن یک ایستگاه فضایی هستند، کسانی هستند که تفاوتی با کودکان غول پیکر ندارند، صورتهایی گرد و چاق، بدنهایی چاق و لطیف و ضعیف دارند و همواره از سوی روبوتها مورد مراقبت قرار میگیرند. آنها تحت یک نوع رژیم سرمایه داری مصرفی زندگی میکنند که جزئی ترین نیازهای آنها را پیشبینی کرده است و همه چیز را آماده و کامل در اختیارشان میگذارد. این آدم بزرگهای کودک صفت که بر صندلیهای راحتی لمیدهاند و در حالیکه به مانیتورهای عظیم چشم دوختهاند از لیوانهای بزرگ با نی نوشیدنیهای کالریزا مینوشند، شباهت غیر قابل انکاری به سینما روهای امروزین دارند. این کاراکترها در واقع خود ما هستیم! آنها هم مانند ما نه همه بد هستند و نه همه خوب.
فیلم Wall-E بیان کننده این تناقض است که تلاش برای ساختن چیزهای تازه و تغییر دادن چیزهای قدیمی، خریدن و فروختن و جمع آوری کردن، میتواند هم مصیبت آفرین باشد و هم راههای احتراز از مصیبت و فاجعه را به ما نشان دهد. با نگاهی طنز آمیز به فلسفه نهفته در لایههای زیرین Wall-E ، میتوان گفت که فرهنگ مصرفی و زباله ساز دنیای امروز همانقدر که میتواند جهان را نابود کند، میتواند الهام بخش ساختن آثاری هنرمندانه چون Wall-E باشد.
منبع: 1pezeshk.com
نیویورک تایمز از Wall-E می نویسد
در چهل دقیقه ی نخست از فیلم Wall-E ، در مدت زمانی که نه انسانی دیده میشود و نه کلامی شنیده میشود، چنان شعر تصویری زیبایی به نمایش گذاشته میشود که مفهوم عمیقتر و سیاهتر نهفته در پشت تصاویر به سختی مجالی برای خودنمایی میابد.صحنه پوشیده شده است از ساختمانها و آسمانخراشهای مرتفع اما خالی از سکنه.در این سرزمین بدون آدمیزاد و بدون انیمیشن! تنها یادگارهایی از زندگی گذشتگان دیده میشود.خورشید کم نور و غبار گرفته چشم اندازی از سرزمینی وهم آور و مرگ زده را روشن می کند و تنها ساکن این سرزمین خالی و رها شده، یک روبات کهنه و به ظاهر درب و داغان است و سوسک دست آموزش.
نسل کودکانی که در ۱۶ سال گذشته با انیمیشنهای پیکسار بزرگ شده اند، عادت کرده اند که هر بار با تماشای فیلمهای جدید پیکسار غافلگیر شوند. اما پیکسار اینبار و با Wall -E گامی فراتر از غافلگیری برداشته است.استودیوی پیکسار فیلمی با درجه بندی مجاز ( G) برای کودکان ساخته است که مضمون آن تا به امروز فقط در فیلمهایی غیر مجاز برای کودکان دیده میشد. مضمون نابودی و انهدام حیات و نسل بشر بخصوص در سالهای اخیر بسیار مورد توجه فیلمسازان بوده است. فیلمسازانی چون استیون اسپیلبرگ، فرانسیس لارنس،نایت شیامالان و ورنر هرتزوگ هریک از دیدگاه خود به این موضوع سیاه و غم انگیز پرداخته اند. ورنر هرتزوگ در آخرین مستندش بنام Encounters at the End of the World میگوید: نسل بشر بر روی کره ی زمین ، در شرایط کنونی زیاد دوام نخواهد آورد. این فلسفه در نیمه ی دوم Wall-E نیز به زبانی ساده تر بیان میشود و زمانی که اعضای خیالباف استودیوی پیکسار و فیلمساز متفکر آلمانی، در دوسوی جهان، سعی در ارائه ی پیام واحدی به دنیا دارند، باید این پیام را جدی گرفت.
با تمام این اوصاف Wall_E ( طبیعتا و چنانکه از یک فیلم انیمیشن انتظار میرود ) تماما یک فیلم سیاه و تلخ نیست. از یک سو فیلمی است صلحجویانه و عاشقانه ای ساده با احساسات خالصانه ای که بی شباهت به فیلمهای چاپلین نیست و از سوی دیگر Wall-E را میتوان به نوعی در شمار فیلمهای علمی تخیلی نیز محسوب کرد با الهاماتی از فیلمهای معتبر این ژانر، از اودیسه ی فضایی گرفته تا بیگانه .اما خود فیلم، بیشترین ارجاع را به Hello, Dolly میدهد : فیلم موزیکالی به کارگردانی جین کلی Gene kelly و با بازی باربارا استرایسند Barbara Streisand و والترماتیو Walter Matthau. این فیلم در قالب یک نوار ویدیویی که توسط Wall-E دیده میشود به صورت بهترین روش ابراز احساسات عاشقانه و معرفی شخصیت Wall-E در می آید.
Wall-E یک روبات اسقاطی و کهنه است که بیش از آنچه که برایش برنامه ریزی شده زنده مانده است. او تمام روزش را به تلاشی سیزیف sisyphus گونه برای جمع آوری و بسته بندی زباله های باقی مانده از نژاد بشر بر روی زمین می پردازد. نام او خلاصه شده ی Waste Allocation Load Lifter- Earth Class ( آشغال جمع کن- زمینی) است اما علیرغم این نام، او لزوما هر چیزی را که پیدا می کند آشغال نمی داند. در لاشه ی کشتی زنگ زده ای که او و سوسکش برای فرار از طوفانهای شن به آن پناه میبرند، Wall -E گنجینه ای گرانبها از دانه های مختلف، فندک ها و یک مکعب روبیک را جمع آوری کرده است. علاقه و ستایش او نسبت به بازمانده های دست ساز نسل گمشده ی بشر قابل درک است چرا که خود او نیز به نوعی یکی از همان بازمانده های تمدن بشری بر روی زمین است. نسل بشر مدتهاست که سیاره ی زادگاهش را در جستجوی مکان بهتری برای زندگی ترک کرده است و Wall-E در محاصره ی خروارها مصنوعات بشری باقی مانده بر روی زمین، ناگهان در میابد که انسانها منقرض نشده اند. او در میان زباله ها، گهگاه قطعاتی را پیدا میکند که گرانبها، جالب توجه و قابل استفاده هستند و بعضی از این قطعات به زعم Wall-E ، حتی صاحب روح و زندگی تلقی میشوند.
در طول فیلم، تماشاچیان به تدریج به آنچه که بر زمین گذشته است پی میبرند. یک شرکت عظیم بنام BnL یا Buy N Large، زمین را با انبوهی از فروشگاههای زنجیره ای و زباله های مصرفی پوشانیده است. تا جایی که دیگر زمین مکان مناسبی برای زندگی تلقی نمیشود. در نهایت شرکت BnL تعدادی از ثروتمند ترین مشتریانش را به یک ایستگاه فضایی منتقل میکند تا در آنجا در رفاه رخوت آلود و تنبلانه ای توسط روباتهای متخصص و تعلیم دیده پذیرایی شوند. یکی از همین روباتها بنام ایو EVE (حوا!) به زمین می آید و قلب Wall-E بی نوا را می رباید!!! عشق آنها خط داستانی مشترک بین بسیاری از فیلمهای عاشقانه را میپیماید. اگر این فیلم یک موزیکال عاشقانه ی معمولی بود ،داستان احتمالا به این شکل نوشته میشد: رفتگر بینوا و یک لا قبایی که عاشق یک مانکن مشهور که اتفاقا دانشمند معروفی نیز هست میشود….ولی در اینجا ما Wall-E را داریم : روباتی کهنه و قدیمی که تلق تلق و غژ غژ میکند ، بدن زنگ زده اش پوشیده از میخ و پرچ است و اگرچه محکم و ثابت قدم است اما گاهی به زحمت میتوان او را باهوش یا باحال خواند. EVE اما آخرین محصول تکنولوژی است. روباتی تخم مرغ شکل و براق که شباهت زیادی به نسل آینده ی iPhone دارد. به آرامی زمزمه می کند مگر اینکه هیجان زده یا عصبانی بشود ،در اینصورت تمایل به منفجر کردن اشیاء دارد! مکالمات میان او و Wall-E بصورت جیر جیر و غرغر است که گاهی ( به ندرت) شکل کلام به خود میگیرد و گاهی ابراز احساسات های این دو روبات، اعم از خشم، بی تفاوتی، اشتیاق و از خود گذشتگی، به نوعی شیوایی و فصاحت ماورایی نزدیک میشود.
چنین ماهیت انسانی که در زیر لایه های آهنین Wall-E و Eve نهفته است، نه تنها علامت مشخصه ی تمام آثار پیکسار است، بلکه در نتیجه ی تلاش بالای هنرمندان در بخش دوربین و ادیت نیز هست و تکنولوژی هوشمندانه ای که بکار گرفته شده تا سفر Wall-E از سیاره ای متروک به فضای تازه و بدیع ایستگاه فضایی را هموار کند، حاصل دقت بی عیب و نقصی است که خالقان این اثر در خلق کاراکترها و داستان فیلم داشته اند. فراتر از تبدیل یک قصه معمولی در مورد نابودی محیط زیست به یک بیانیه ی اعتراض آمیز سینمایی، اندرو استنتون( کارگردان) نشان داده است که بخوبی از تناقضات ذاتی و مشکلات استفاده از مدیوم سینمای عامه پسند برای به چالش کشیدن فرهنگ مصرفی آگاه بوده است. ساکنان ایستگاه فضایی مردمانی هستند که تفاوتی با کودکان غول پیکر ندارند. آنها صورتهایی گرد و چاق، بدنهایی فربه و لطیف و از لحاظ قدرتی ضعیف دارند و عادت کرده اند تا پیوسته توسط روباتهای پیشرفته مورد مراقبت واقع شوند. آنها تحت یک نوع رژیم سرمایه داری مصرفی زندگی میکنند که جزئی ترین نیازهای آنها را پیشبینی کرده است و همه چیز را آماده و کامل در اختیارشان میگذارد. این آدم بزرگهای کودک صفت که بر صندلیهای راحتی لمیده اند و در حالیکه به مانیتورهای عظیم چشم دوخته اند از لیوانهای بزرگ با نی نوشیدنیهای کالری زا مینوشند، شباهت غیر قابل انکاری به سینما رو های امروزین دارند. این کاراکتر ها در واقع خود ما هستیم! آنها هم مانند ما نه همه بد هستند و نه همه خوب. فیلم Wall-E بیان کننده ی این تناقض است که تلاش برای ساختن چیزهای تازه و تغییر دادن چیزهای قدیمی، خریدن و فروختن و جمع آوری کردن، میتواند هم مصیبت آفرین باشد و هم راههای احتراز از مصیبت و فاجعه را به ما نشان دهد. با نگاهی طنز آمیز به فلسفه ی نهفته در لایه های زیرین Wall-E ، میتوان گفت که فرهنگ مصرفی و زباله ساز دنیای امروز همانقدر که میتواند جهان را نابود کند، میتواند الهام بخش ساختن آثاری هنرمندانه چون Wall-E باشد.
مترجم: مهبد بذرافشان
منبع: todayanimation.com
گفت وگو با اندرو استنتن کارگردان فيلم «وال-اي»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-برخي از مضامين اين فيلم وامدار کتاب مقدس هستند. وال -اي به نوعي شبيه حضرت آدم در نقش تنها فرد روي زمين است که از تنهايي رنج مي برد و سوداي يک همدم در سر دارد...
بله و دقيقاً به همين دليل است که نام ايو (حوا) را نام مناسبي براي روبات مونث فيلم تشخيص دادم. وال- اي به عنوان شخصيت اصلي فيلم اصلاً موجود توسري خور و ذليلي نيست نيت خيري دارد اما کمي بي عرضه و دست و پا چلفتي است. نمي توانم انکار کنم که مضمون اولين مرد و اولين زن در اين فيلم وجود دارند اما به دنبال اين نبودم به جاي يک روبات حتماً تمثيلي از انسان را در بستر داستاني گسترده تري درگير ماجراهايي جديد بکنم. صرفاً دوستدار شاعرانگي ميان اين دو ماشين بودم که برعکس انسان هاي اين دوره و زمانه هنوز براي زندگي و عشق ارزش قائلند.
-در فيلم اشاره هاي غيرمستقيمي هم به داستان کشتي نوح وجود دارد چرا که انسان هاي ساکن سفينه فضايي مانند ساکنان کشتي نوح منتظر شانسي هستند تا بتوانند دوباره در زمين ساکن شوند اما بايد صبر کنند تا ايو با گياه زندگي بازگردد و نشان شان دهد که هيچ خطري تهديدشان نمي کند.
داستان کشتي نوح در اين فيلم را الگوي خودم قرار نداده بودم اما از شباهت موجود ميان ايو و کبوتر کشتي نوح خوشم مي آيد. ايو هم مانند آن کبوتر به زمين مي آيد تا مدرکي پيدا کند که نشان مي دهد وقت بازگشت رسيده است. با اين تمثيل بازي کردم اما به ميل خودم تغييرش دادم.
-از قبل براي اين چيزها برنامه ريزي نشده بود؟
نه، اين چيزها هميشه عقب تر از داستان اصلي هستند. مانند اين مي ماند که وسط کار ناگهان متوجه شويد داستان تان چقدر شبيه فلان داستان شده است. درگير اين داستان هاي جانبي مي شويد چون آنها خاصيت بنيادين دارند مثلاً در ذهن من در هسته داستانگويي ام ريشه دوانده اند. در واقع بيشتر داستان هاي عهد عتيق به جزيي از Dna ما تبديل شده اند.
-نوشته هاي ديگري از شما خوانده ام که در آنها کمي به ايمان مسيحي خود اشاره کرده ايد. در اين باره توضيح بدهيد ايمان چگونه بر خلاقيت و آثار شما تاثير مي گذارد؟
چنين ايماني صرفاً شما را به عنوان داستانگو دعوت مي کند تا به نظام ارزشي خود وفادار باشيد. ايمان در اين جور مواقع شما را وادار مي کند تا براي ارزش هاي شخصيت تان و در واقع براي ارزش هاي خودتان احترام قائل باشيد. در «وال - اي» هم همين اتفاق افتاده است. مهم ترين فرمان اين فيلم عشق ورزيدن به يکديگر است که البته براي آدمي مثل من تنها دليل زنده ماندن است. با اين حساب پس تنهايي روبات در کره زمين بهترين وسيله براي اشاره به مهم ترين فرمان الهي يعني عشق ورزيدن به يکديگر بوده است.
-اين اصل در «نيمو» هم مصداق دارد؟
حقيقت اين است که تمايل چنداني به اشاره هاي مستقيم ندارم اما نمي توانم انکار کنم که «نيمو» هم با اين مفاهيم سر و کار نداشته است. آن فيلم براي خودم بيشتر درباره ايمان و دست و پنجه نرم کردن با ترس هاي خودتان بود.
-«وال- اي» يک داستان عاشقانه بي عيب و نقص است اما مانند بيشتر آثار پيکسار به تفاسير اجتماعي عميق تري هم اشاره دارد. به نظر مي آيد فيلم جديد درباره امريکايي هاي مصرف گراي چاق و تنبل است که اصلاً نگران محيط زيست نيستند و...
اين برداشت شما است که البته چندان با شيوه کاري من سازگاري ندارد. قطعاً من هم از رابطه ميان فيلم و اين چيزها خبر دارم اما صادقانه مي گويم تمامي اين عناصر خاستگاه هايي کاملاً متفاوت داشته اند. تمامي انتخاب هايم در اين فيلم در راستاي نيازهايم براي وسعت بخشيدن به ايده مرکزي داستان بوده است؛ همان ايده عشق ميان دو روبات. مضموني که مي خواستم به آن گريز بزنم اين نکته بود که عشق غيرعقلاني مي تواند برنامه ريزي هاي زندگي را به هم بريزد. البته بي توجهي به برنامه ريزي هاي زندگي يکي از تبعات گريزناپذير عمل عاشقانه است که ما را از روزمرگي ها و عادات مان دور مي کند. مي توانيد مصرف گرايي را که تنها يکي از مضامين فيلم است نکوهش کنيد اما ميليون ها چيز ديگر هم وجود دارد که مانع ارتباط ما با بغل دستي مان مي شود و ارتباط هاي عميق و ريشه دار را محدود مي کند که همان طور که گفتم تنها هدف زندگي است،پس به سراغ اين رفتم که وال - اي با اينکه مشغول سوا کردن آشغال ها است اما از تمام نشانه هاي بشرگونه برخوردار است و مي تواند جذب همان چيزهايي شود که انسان ها را به خود جذب مي کند. عاشق اين ايده بودم که وال- اي براي يک بار هم که شده چيزي حقيقي را پيدا مي کند و به همين دليل مجذوب ايده «زندگي» مي شود. حالا هدف از زندگي چيست؟ يک امر حقيقي. در واقع وال - اي يک اثر دست ساز بشر است که چيزي حقيقي در خود جاي داده است و درست در وضعيتي که محصور آن همه اشياي دست ساز بشر است به وجود آن چيز حقيقي پي مي برد. اين دقيقاً همان ايده شاعرانه يي است که در اول گفت وگو به آن اشاره کردم.
-قبول، اما چرا تمامي انسان هاي ساکن سفينه فضايي چاق هستند و با صندلي هاي راحتي شناورشان اين ور و آن ور مي روند؟
از اول قصد نداشتم انسان هاي فيلم را به صورت مصرف گراهاي چاق و تنبل به تصوير بکشم. بيشتر به دنبال اين بودم آنها را طوري نشان بدهم که در عين کنار هم بودن حلقه ارتباطي ميان خود را از دست داده اند. اگر مي بينيد آنها در فيلم به شکل کودکان گنده هستند به اين دليل است که يکي از کارمندان ناسا گفته بود انسان هنوز نتوانسته است نيروي جاذبه را براي مدت زمان طولاني اقامت در فضا شبيه سازي کند و اگر اين اتفاق بيفتد و انسان ها مجبور شوند بدون نيروي جاذبه در فضا شناور باشند بدن شان تحليل مي رود و استحکام ماهيچه يي خود را از دست مي دهند و در نهايت به توده يي چسبناک ژلاتيني تبديل مي شوند. مسلماً نمي توانستم انسان ها را آن شکلي نشان بدهم چون خيلي عجيب و غريب مي شدند. به همين دليل در نهايت تصميم گرفتم آنها را به شکل بچه هاي گنده دربياورم. از طرف ديگر عامدانه به دنبال تفسير فرعي مصرف گرايي و جامعه معاصر نبودم. صرفاً مي خواستم نمايش بدهم اگر شما در تعطيلاتي هميشگي روزگار بگذرانيد و هدفي حقيقي براي زندگي تان نداشته باشيد چه بلايي سرتان مي آيد. به علاوه انسان هاي اين فيلم را قربانيان سيستمي مي دانم که گرفتارش شده اند و چندان تقصيري براي خودشان قائل نيستم. آنها شبيه بچه هاي گنده يي هستند که نياز دارند بالاخره روي دو پاي خودشان بايستند.
-اين روزها برخي فيلمسازان ديندار نسبت به «فيلم هاي پيام محور» علاقه خاصي نشان مي دهند و دوست دارند در فيلم هايشان انجيل را با صداي بلند و واضح فرياد بزنند،اما در نهايت تلاش شان چون بيش از حد تحت تاثير دستورالعمل هاي شان است به فيلمي پست و بي کيفيت منتهي مي شود...
در اين مورد با شما موافقم.
-اما آدم هايي مانند شما و ديگر اهالي پيکسار مضامين کتاب مقدس را بدون اينکه پست و سطحي شوند به فيلم هاي خود اضافه مي کنيد و نمي گذاريد تماشاگر احساس کند مشغول تماشاي يک موعظه است.
با آنچه گفتيد موافقم چون اگر در ايمان خود کاملاً ثابت قدم هستيد دليل نمي شود حتماً بتوانيد از پس تماشاگران فيلم بربياييد. ممکن است عقل شما با کاري که انجام مي دهيد سازگار باشد و خيال کنيد استعداد لازم را هم داريد اما شايد کارتان را بلد نباشيد و در نهايت اثري که قرار است ديني باشد به يک سرگرمي «سکولار» تبديل شود.
-از وقتي «مصائب مسيح» توانست جان تازه يي به گيشه ها بدمد هاليوود از فرصت استفاده کرد و تماشاگران مسيحي را هدف قرار داد که به نظر من آثار بد يا خوبي هم در اين فرآيند توليد شد. اين طرز فکر هاليوود براي تسخير تماشاگران مسيحي را چگونه تحليل مي کنيد؟
خب اين رويکرد هميشه وجود داشته است و اصلاً چيز جديدي نيست و حداقل مي دانم که در مورد خودم مصداق ندارد چون مثلاً براي همين فيلم زحمت زيادي کشيدم تا طيف وسيعي از تماشاگران را به سينما بکشانم. کلاً در فيلم هاي پيکسار هرگز اين رويکرد وجود نداشته و به نقطه مقابلش توجه شده است. به نظر ما در پيکسار اگر کسي چنين کاري بکند يک هنرمند راستين نيست. ما بدون هيچ ترسي کار خودمان را انجام مي دهيم که البته سخت ترين شيوه ممکن براي فيلمسازي است. ما به سراغ فيلم هايي مي رويم که دوست شان داريم و از آن نوع فيلم هايي مي سازيم که دوست داريم همراه با خانواده مان به تماشاي شان برويم.
مارک مورينگ / ترجمه؛يحيي نطنزي
Wale-e به سبک ایرانــــی !
( این خبر واسه چن روز پیشه .اگه ... به بزرگیه خودتون ببخشید )
دیروز این انیمیشن از شبکه ۲، پخش میشد و من تصادفا این انیمیشن را ضبط کردم. اما امروز صبح، دوستان گزارش کردند که رویدادهای شگرفی در هنگام پخش این انیمیشن رخ داده است.
از همه مهمتر، تغییر جنسیت روبوت دخترنمای این انیمیشن به نام «ایو» و تبدیل اسمش به روبوتی با جنسیت مذکر به نام «ایوان» بود تا از این رهگذر از نمایش یک عشق ممنوع احتراز شد و احیانا در ذهن کودکان، شبههای ایجاد نشود و بدآموزیای اخذ نشود!
*
رخداد دیگر، تغییر موزیک ویدئوی رمانتیکی بود که WALL-E آن را تماشا میکرد. این موزیک ویدئو که متأسفانه روبوت را عاشقپیشه کرده بود و از راه راست منحرف کرده بود و باعث پرورانده شدن عشق و عاشقی غریبی با ایو در او شده بود، به یک موسیقی سنتی ایران تغییر یافت.
*
میتوانید صدای انیمیشن پخش شده را از لینک زیر دریافت کنید :
کد:
http://www.fileden.com/files/2008/9/11/2091529/wall-e.mp3
+ موزیک ویدئوها از فیلمی به نام Hello, Dolly! دالی برداشته شده بودند. Hello, Dolly یک فیلم موزیکال ساخته سال ۱۹۶۹ بود.
انیمیشن جذابی به نام «وال ای»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
▪ کارگردان: اندرو استانتون
▪ نویسندگان: اندرو استانتون، جیم کاپوبیانکو
▪ صدا پیشگان: بن برت، الیسا نایت، فرد ویلارد، جان راتزنبرگر
▪ ژانر: تخیلی، انیمیشن
▪ استودیو: والت دیزنی پیکچرز، پیکسار انیمیشن استودیوز
▪ افتتاحیه: ۲۷ ژوئن ۲۰۰۸ (۷ تیر ۱۳۸۷ )
▪ مدت زمان فیلم: ۱۰۳ دقیقه
▪ هزینه صرف شده: ۱۸۰ میلیون دلار
▪ خلاصه داستان:
چه اتفاقی می افتد اگر انسان زمین را ترک کند و فراموش کند آخرین روبات را با خود ببرد؟ وال-ای پس از صدها سال تنهایی و انجام کارهایی که برای آن ها ساخته شده بود هدف تازه ای در زندگی اش می یابد و این درست موقعی است که او با روبات جستجوگر زیبایی به نام ایو آشنا می شود.
▪ نکاتی درباره وال ای که نمی دانستید
- نام شخصیت اصلی فیلم (که نام فیلم نیز هست) کلمه ای ترکیبی ست که از پشت سرهم قرار دادن حرف اول کلمات زیر بدست آمده: Waste Allocation Load Lifter -- Earth-Class
- اندرو استانتون (نویسنده و کارگردان فیلم) در سال ۱۹۹۰ به عنوان دومین انیماتور و نهمین کارمند به استودیوی پیکسار پیوست.
- استانتون پیش از این فیلم های در جستجوی نمو (۲۰۰۳) و زندگی مورچه (۱۹۹۸) را کارگردانی کرده و همچنین علاوه بر نویسندگی این ۲ نویسنده فیلم های داستان اسباب بازی (۱۹۹۵)، داستان اسباب بازی ۲ (۱۹۹۹) و کارخانه هیولاها (۲۰۰۱) بوده و خودش نیز در ماشین ها (۲۰۰۶) ، باورنکردنی ها (۲۰۰۴) و داستان اسباب بازی (۱۹۹۵) به جای شخصیت ها صحبت کرده است.
- در جستجوی نمو (۲۰۰۳) توانست برای استانتون جوایز ارزشمندی همچون اسکار بهترین انیمیشن، بهترین انیمیشن هالیوود، جایزه دی وی دی اکس و آنی را به ارمغان آورد. وی همچنین برای نویسندگی داستان اسباب بازی (۱۹۹۵) نامزد دریافت اسکار بوده است.
▪ چند نکته دیگر درباره فیلم:
- در ۴۰ دقیقه نخست از فیلم Wall-E، در مدت زمانی که نه انسانی دیده می شود و نه کلامی شنیده می شود، چنان شعر تصویری زیبایی به نمایش گذاشته می شود که مفهوم عمیق تر و سیاه تر نهفته در پشت تصاویر به سختی مجالی برای خودنمایی می یابد. صحنه پوشیده شده است از ساختمان ها و آسمان خراش های مرتفع اما خالی از سکنه. در این سرزمین بدون آدمیزاد و بدون انیمیشن! تنها یادگارهایی از زندگی گذشتگان دیده می شود. خورشید کم نور و غبار گرفته چشم اندازی از سرزمینی وهم آور و مرگ زده را روشن می کند و تنها ساکن این سرزمین خالی و رها شده، یک روبات کهنه و به ظاهر درب و داغان است.
- نسل کودکانی که در ۱۶ سال گذشته با انیمیشن های پیکسار بزرگ شده اند، عادت کرده اند که هر بار با تماشای فیلم های جدید پیکسار غافلگیر شوند. اما پیکسار این بار و با Wall -E گامی فراتر از غافلگیری برداشته است. استودیوی پیکسار فیلمی با درجه بندی مجاز (G) برای کودکان ساخته است که مضمون آن تا به امروز فقط در فیلم هایی غیر مجاز برای کودکان دیده می شد. مضمون نابودی و انهدام حیات و نسل بشر به خصوص در سال های اخیر بسیار مورد توجه فیلمسازان بوده است. فیلمسازانی چون استیون اسپیلبرگ، فرانسیس لارنس، ام نایت شیامالان و ورنر هرتزوگ هر یک از دیدگاه خود به این موضوع سیاه و غم انگیز پرداخته اند.
- با تمام این اوصاف Wall_E ( طبیعتا و چنان که از یک فیلم انیمیشن انتظار می رود ) تماما یک فیلم سیاه و تلخ نیست. از یک سو فیلمی است صلح جویانه و عاشقانه ای ساده با احساسات خالصانه ای که بی شباهت به فیلم های چاپلین نیست و از سوی دیگر Wall-E را می توان به نوعی در شمار فیلم های علمی تخیلی نیز محسوب کرد با الهاماتی از فیلم های معتبر این ژانر، از اودیسه فضایی گرفته تا بیگانه.
Wall-E - یک روبات اسقاطی و کهنه است که بیش از آن چه که برایش برنامه ریزی شده زنده مانده است. او تمام روزش را به تلاشی سیزیف sisyphus گونه برای جمع آوری و بسته بندی زباله های باقی مانده از نژاد بشر بر روی زمین می پردازد. نام او خلاصه شده Waste Allocation Load Lifter- Earth Class ( آشغال جمع کن- زمینی) است اما با وجود این نام، او لزوما هر چیزی را که پیدا می کند آشغال نمی داند. در لاشه کشتی زنگ زده ای که او و سوسکش برای فرار از توفان های شن به آن پناه می برند، Wall -E گنجینه ای گرانبها از دانه های مختلف، فندک ها و یک مکعب روبیک را جمع آوری کرده است. علاقه و ستایش او نسبت به بازمانده های دست ساز نسل گمشده بشر قابل درک است چرا که خود او نیز به نوعی یکی از همان بازمانده های تمدن بشری بر روی زمین است. نسل بشر مدت هاست که سیاره زادگاهش را در جستجوی مکان بهتری برای زندگی ترک کرده است و Wall-E در محاصره خروارها مصنوعات بشری باقی مانده بر روی زمین، ناگهان در می یابد که انسان ها منقرض نشده اند. او در میان زباله ها، گهگاه قطعاتی را پیدا می کند که گران بها، جالب توجه و قابل استفاده هستند و بعضی از این قطعات به زعم Wall-E، حتی صاحب روح و زندگی تلقی می شوند.
موفقیت فیلم وال ای آخرین اثر پیکسار، مرهون ۳ عامل مهم است: انیمیشن جذاب، تصاویر شگفت انگیز و یک داستان علمی تخیلی محبوب.
وال ای، فیلمی همانند در جستجوی نموست و حتی بزرگسالان نیز می توانند از آن لذت ببرند. فیلم دیالوگ ندارد و به راحتی مرزهای زبان را در می نوردد که این عامل کاملا با فضای فیلم سازگار است، زیرا فیلم داستانی میان سیاره ای را روایت می کند. داستان در ۷۰۰ سال بعد می گذرد. شهری از آسمان خراش ها که از زمین روییده اند. یک نمای نزدیک تر آشکار می سازد که این آسمان خراش ها همه از آشغال ساخته شده اند که خیلی تر و تمیز به صورت توده یا اشکال مکعب شکل، به هم فشرده شده و روی یکدیگر تلنبار شده اند. در تمام کره زمین تنها یک مخلوق جنبنده وجود دارد و او وال.ای آخرین بازمانده روبات های خورشیدی است. جای شکی نیست که او مذکر است آشغال ها را بر می دارد و روی هم تلنبار می کند، آن ها را به صورت مکعب فشرده می کند و سپس توسط تراکتورش بر بالای آخرین نقطه آسمان خراشی که ساخته می گذارد. وال.ای بسیار تنها ست. اما آیا خودش می داند؟ او شب ها به خانه می آید، یک منطقه بزرگ انباری شکل که گنجینه کوچک اش را که حاصل آشغال گردی هایش است ( و آن ها را با چراغ های کریسمس آذین بندی کرده)، در آن نگهداری می کند. وقتی می خواهد استراحت کند کفش هایش! را از چرخ های خسته اش بیرون می آورد و به خواب می رود. فردا روز دیگری است. یکی از هزاران روز، از زمانی که آخرین گروه انسان ها زمین را ترک کردند و در سفینه ای غول آسا روی یک مدار ساکن شدند. روزی روزمرگی وال.ای شکسته می شود.
آخرین نکته درباره فیلم: می گویند این بهترین انیمیشن پیکسار تا به امروز است. یک انیمیشن شگفت انگیز و جاه طلبانه از شرکتی که هیچ وقت در هیچ یک از کارهایش متوقف نشده است و همیشه چیز تازه ای ارائه داده است. این یکی هم یک انیمیشن صامت عاشقانه است! این فیلم تحسین منتقدان را در پی داشته است.