«مرگ تدريجي يك رويا» همراه با فريدون جيراني
«مرگ تدريجي يك رويا» همراه با فريدون جيراني
«مرگ تدريجي يك رويا» كه ابتدا «سفر به تاريكي» نام داشت، اولين مجموعه تلويزيوني فريدون جيراني است كه هشتم اسفندماه سال 85 به تهيهكنندگي آرمان زرينكوب جلوي دوربين رفت. فيلمنامه اين مجموعه مضموني اجتماعي دارد و توسط عليرضا محمدي براي 26 قسمت 50 دقيقهاي به نگارش درآمده است.
داستان اولين سريال جيراني از اين قرار است: «نويسنده جواني به نام مارال عظيمي پس از انتشار اولين رمانش به نام گيتي به شهرت و اعتبار غيرمنتظرهاي ميرسد. شهرتي كه زندگي خانوادگي او را تحتالشعاع قرار ميدهد».
«مرگ تدريجي يك رويا» نيز از شخصيت مشرقي كه در اكثر آثار اين كارگردان ديده ميشود، بينصيب نمانده است. جيراني اين بار اين نقش را به پولاد كيميايي واگذار كرده است. ساميه لك را در نقش اصلي يعني مارال عظيمي خواهيم ديد. ستاره اسكندري در نقش ساناز، خواهر مارال به ايفاي نقش پرداخته است. دانيال حكيمي نيز عهدهدار نقش حامد، شوهر مارال است. برخي ديگر از بازيگراني كه در مجموعه تلويزيوني «مرگ تدريجي يك رويا» بازي داشتهاند، عبارتند از: هوشنگ توكلي، فريده سپاهمنصور، مائده طهماسبي، آشا محرابي، مهسا كرامتي، شيوا خنياگر، مهناز انصاريان، فريدون محرابي، علي كاظمي، نيلوفر محمودي، پوراندخت مهيمن، هايده حائري و ناصر طهماسب (در نقش داريوش آريان) و با حضور هاندهشن از بازيگران كشور تركيه.
«مرگ تدريجي يك رويا» در بيش از 200 لوكيشن مختلف در تهران، شهرهاي شمال كشور و كشور تركيه تصويربرداري شده است.
برخي ديگر از عوامل سازنده مجموعه «مرگ تدريجي يك رويا» عبارتند از: سيروس عبدلي (مدير تصويربرداري)، مشكين مهرگان (طراح هنري)، رضا حاج درويش (طراح صحنه و لباس)، مهري شيرازي (طراح چهرهپردازي)، ناصر انتظاري (صدابردار همزمان)، حسين ابوالصدق (صداگذاري و ميكس)، رضا تركمان (طراح جلوههاي ميداني)، پيمان ابدي (مدير گروه بدلكاران)، نادر پيرزاده (عكاس) و مجيد كرباسيان (دستيار اول كارگردان و برنامهريز) در اين مجموعه همكاري ميكنند.
مجري طرح اين مجموعه تلويزيوني موسسه فرهنگي ـ هنري لوح زرين است.
خانواده سبز :
« مرگ تدريجي يك رويا» سه شب درهفته پخش مي شود
فريدون جيراني سرانجام نخستين سريال تلويزيوني خود با نام " مرگ تدريجي يك رويا" را آماده پخش كرد واين سريال قرار است طبق سياست هاي جديد شبكه دوم سيما سه شب در هفته و در روزهاي فرد روي آنتن برود.
تصوير همفري بوگارت در جاودانه اثر كازابلانكا ناگهان روي تصوير تلويزيون مي ايد، يك افتتاحيه جذاب براي انونس سريالي ايراني،سريالي كه در ادامه متوجه مي شوي همان سريال فريدون جيراني است كه تغيير نام داده و قرار است طبق اطلاعاتي كه در زير نويس مي ايد به زودي از شبكه دو پخش شود. يكي از خبرگزاري ها در خبري اعلام كرد كه اين مجموعه جايگزين سرزمين سيز خواهد شد واز بيست ودوم فروردين ماه هر هفته پنجشبه ها شاهد پخش اين اثر خواهيم بود ،اما رحمان سيفي آزاد سرپرست گروه فيلم وسريال شبكه دو در گفت و گويي با خبرنگار همشهري امارات اعلام كرد:« طبق سياست هاي جديد شبكه قرار است سريال هاي ايراني براساس الگوي شبكه اول سيما سه روز در هفته روي آنتن برود و بر همين اساس روزهاي يك شنبه، سه شنبه و پنج شنبه شاهد پخش سريال هاي ايراني خواهيم بود و سريال «مرگ تدريجي يك رويا» برمبناي همين الگو پخش ميشود.»
براساس برنامه ريزي انجام شده قراراست سريال در حال پخش «به خاطرمن» كه فقط روزهاي يك شنبه روي آنتن مي رفت پخش سه شب در هفته خود را از پنج شنبه 22 فروردين ماه آغاز كند. با پايان يافتن پخش اين اثر شاهد نمايش سريال 13 قسمتي «جاده در دست تعمير» به كارگرداني حسين تبريزي خواهيم بود و در ادامه سريال «مرگ تدريجي يك رويا» به روي آنتن ميرود.با توجه به اتخاذ سياست هاي جديد شبكه دو پخش فيلم هاي سينمايي از هفته آينده ازباكس سنتي خود يعني سه شنبه ها خارج و به روز دوشنبه منتقل مي شود و سريال خارجي معلم هم چهارشنبه ها روي آنتن مي رود. اما پخش سريال «شهريار» به همان شكل سنتي يك روز در هفته در روزهاي جمعه ادامه خواهد داشت.
با اين اوصاف بايد از چهارشنبه همين هفته شاهد پخش سريال " مرگ تدريجي يك رويا" باشيم .سريال كه جيراني آن را با نام " سفربه تاريكي" از اسفند 1385 با ضبط سكانس هاي مربوط به كشورتركيه آغاز كرد، كه اين مرحله از كار پس از حدود يكسال اسفند 86 با تصوير برداري در بيش از 200 لوكيشن مختلف در تهران، شمال ايران و تركيه به پايان رسيد.. آرمان زرين كوب درباره تغيير نام سريال به خبرنگار ما گفت: " نام قبلي سريال اسم دست خورده اي بود كه به شكل هاي مختلف براي آثار مختلف مورد استفاده قرار گرفته بود بنابراين ترحيح داديم نام سريال را براي پخش تغيير دهيم كه با نظر كارگردان نام " مرگ تدريجي يك رويا" كه يك نام مفهومي است را براي آن انتخاب كرديم."
بنا به گفته فرامرز روشنايي مدير روابط عمومي پروژه تاكنون تدوين 60 درصد ازكار توسط بهرام دهقاني و رضا شيرواني به پايان رسيده و 14 قسمت از مجموعه آماده پخش است و تدوين قسمت هاي باقي مانده ادامه دارد و كارن هماينفر نيز ساخت موسيقي متن آن را به پايان رسانده است.
جيراني نخستين سريال خود را بر مبناي فيلمنامه ايي از عليرضا محمودي جلوي دوربين برده ودر آن به روايت داستان نويسنده جواني به نام مارال عظيمي پرداخته كه پس از انتشار اولين رمانش به نام "گيتي" به شهرت و اعتبار غير منتظرهاي ميرسد. شهرتي كه زندگي خانوادگي او را تحتالشعاع قرار ميدهد. دانيال حكيمي، ساميه لك، ستاره اسكندري، هوشنگ توكلي، فريده سپاه منصور، مائده طهماسبي، آشا محرابي، مهسا كرامتي، شيوا خنياگر، مهناز انصاريان، فريدون محرابي، علي كاظمي، نيلوفر محمودي، پوراندخت مهيمن، هايده حائري ، ناصر طهماسب (در نقش داريوش آريان) و هانده شن ( بازيگر ترك) در اين اثر به ايفاي نقش پرداخته اند همراه با پولاد كيميايي كه "مشرقي" جديد جيراني در سريال " مرگ تدريجي يك رويا" است. او در اين اثر ايفاگر نقش آرارس مشرقي است. شخصيتي كه فقط در سكانس هاي مربوط به تركيه بازي دارد ودر 8 قسمت از كار شاهد حضور وي خواهيم بود. كيميايي تجربه بازي دراين سريال را به دليل درك بيشتر فضاي كاررا بسيار لذتبخش توصيف كرده است.
سيروس عبدلي (مدير تصويربرداري)، مشكين مهرگان (طراح هنري)، مهري شيرازي (طراح چهره پردازي)، ناصر انتظاري (صدابردار همزمان)، حسين ابوالصدق (صداگذاري و ميكس)، رضا تركمان (طراح جلوههاي ميداني)، پيمان ابدي (مدير گروه بدلكاران)، نادر پيرزاده (عكاس) و مجيد كرباسيان (دستيار اول كارگردان و برنامهريز) ديگر همكاران جيراني در توليد اين اثر هستند.
منبع خبر : همشهری امارات متحده
پخش «مرگ تدريجي يك رؤيا» سرانجام هفتگي شد
پخش مجموعه تلويزيوني «مرگ تدريجي يك رؤيا» ساخته فريدون جيراني سرانجام هفتگي شد و از سهشنبه آينده به روي آنتن شبكه دو خواهد رفت. مجموعه تلويزيوني «مرگ تدريجي يك رؤيا»(با نام قبلي سفر به تاريكي) ساخته فريدون جيراني كه بهدليل تغيير زمانبندي پخش شبكه دو سيما،به تعويق افتاده بود، از سه شنبه آينده (10 ارديبهشت)، هر هفته ساعت 21:10 بهروي آنتن شبكه دو سيما خواهد رفت.
براساس اين گزارش،طبق برنامهريزي قبلي صدا وسيما، قرار بود شبكه يك سيما در روزهاي زوج و شبكه دو، در روزهاي فرد اقدام به پخش مجموعههاي تلويزيوني كند.
داستان مجموعه كه در گروه فيلم و سريال شبكه دو سيما ساخته ميشود درباره نويسنده جواني به نام مارال عظيمي است كه پس از انتشار اولين رمانش به نام گيتي به شهرت و اعتبار غير منتظرهاي ميرسد. شهرتي كه زندگي خانوادگي او را تحتالشعاع قرار ميدهد.
موسسه فرهنگي، هنري لوح زرين مجري طرح مجموعه تلويزيوني «مرگ تدريجي يك رؤيا» است.
عوامل سازنده اين پروژه عبارتند از:
كارگردان: فريدون جيراني، تهيه كننده: آرمان زرين كوب،فيلمنامه: عليرضا محمودي،مدير تصويربرداري: سيروس عبدلي،تدوين: بهرام دهقاني، رضا شيرواني،طراح هنري: مشكين مهرگان، طراح صحنه و لباس: رضا حاج درويش،طراح چهرهپردازي: مهري شيرازي، صدابردار همزمان: ناصر انتظاري، صداگذاري و ميكس: حسين ابوالصدق،مدير توليد: ابوالفضل نصير، مدير روايط عمومي: فرامرز روشنايي، محصول: موسسه فرهنگي، هنري لوح زرين،به سفارش: گروه فيلم و سريال شبكه دو سيما.
بازيگران: دانيال حكيمي، ساميه لك، ستاره اسكندري، هوشنگ توكلي، پولاد كيميايي، فريده سپاه منصور، مائده طهماسبي، آشا محرابي، مهسا كرامتي، شيوا خنياگر، مهناز انصاريان، فريدون محرابي، علي كاظمي، نيلوفر محمودي، پوراندخت مهيمن، هايده حائري و ناصر طهماسب (در نقش داريوش آريان) و با حضور بازيگر كشور تركيه: هانده شن.
و با شركت: احمد ساعتچيان، علي ميلاني، صبا مهري، حبيب ثامنيه، احمد توكلي، مهسا حسيني، محمود بنفشهخواه، حسن خوانساري، سحر كريمي، علي مرادي، پرويز ذنوبي، سياوش قاسمي، حشمتالله داورپناه، ناهيد ميرعمادي و ... هنرمند خردسال: ماهور حاج درويش.
منبع خبر : فارس
رودخانه به پيش ميرود و شخصيتها را با خود ميبرد
قاب کوچک - شنبه 04 خرداد 1387
كمي درباره سريال مرگ تدريجي يك رويا
قسمت پنجم سريال مرگ تدريجي يك رويا اين هفته از شبكه 2 سيما پخش ميشود. اين سريال اولين سريالي است كه فريدون جيراني براي تلويزيون كارگرداني كرده است. جيراني براي دوستداران سينما و كساني كه سينماي ايران را پيگيري ميكنند نامي آشناست. جيراني سالهاست كه در زمينه فيلمنامهنويسي، روزنامهنگاري و كارگرداني فعاليت ميكند. جيراني از كساني است كه تاريخ سينماي ايران را خوب ميشناسد و براي آن تحليلهاي مناسبي دارد. شناخت دورههاي مختلف سينماي ايران و فراز و نشيبي كه اين سينما طي كرده تا به امروز رسيده است از جيراني فيلمنامهنويس خوبي ساخت.
جيراني فيلمنامهنويسي را به صورت حرفهاي با نوشتن فيلمنامه آفتابنشينها آغاز كرد و بعد از آن فيلمنامههايي چون رهايي، سناتور، پرونده، گلهاي داوودي، گمشده، تصوير آخر، زير بامهاي شهر، در آرزوي ازدواج و نرگس را نوشت. جيراني سال 66 فيلم صعود را ساخت كه اثري موفقيتآميز در پرونده كاري او به شمار نميآيد اما او سال 77 با ساخت فيلم قرمز نشان داد كه سالها فيلمنامه نوشتن براي كارگردانان ديگر او را با اصول سينما كاملا آشنا كرده است.قرمز با بازي هديه تهراني و محمدرضا فروتن به يكي از فيلمهاي خوب سينماي ايران تبديل شد. بعد از موفقيت قرمز،جيراني تمركز خود را بر كارگرداني فيلمهاي سينمايي گذاشت و فيلمهاي آب و آتش، شام آخر،صورتي،سالاد فصل،ستارهها و پارك وي را كارگرداني كرد.جيراني سالهاي زيادي ازعمرخود را در مطبوعات سينمايي سپري كرده است، او سالها به عنوان دبير هفتهنامه سينما فعاليت ميكرد. در اين سالها بهترين شمارههاي هفتهنامه سينما منتشر شد. اكنون جيراني با اين سابقه به تلويزيون آمده است تا سالها تجربهاندوزي خود را در اختيار مخاطبان تلويزيون قرار دهد. براي قضاوت درباره سريال مرگ تدريجي يك رويا هنوز خيلي زود است، اما اين سريال را ميتوان از چند جنبه مورد بررسي قرار داد.
فيلمنامه: فيلمنامه مرگ تدريجي يك رويا را كه قبل از پخش سفر به تاريكي نام داشت،عليرضا محمودي نوشته است. محمودي «حرفه نويسندگي» را از روزنامهنگاري آغاز كرد هنوز هم گاهي ميتوان نقدهاي او را در مجله فيلم خواند، محمودي هم تاريخ سينماي ايران را خوب ميشناسد و از شواهد چنين برميآيد كه به سينماي دهه 40 علاقهمند است. مرگ تدريجي يك رويا را ميتوان اولين فيلمنامه حرفهاي و جدي دانست كه محمودي به صورت مستقل نوشته و نامش به عنوان نويسنده در تيتراژ ديده ميشود. محمودي اين فيلمنامه را براساس روند حركت و زندگي شخصيتها نوشته است. شخصيتهايي كه با گذشت زمان زندگيشان متحول شده و اتفاقات غير قابل پيشبيني براي آنها رخ ميدهد. شخصيتهاي مرگ تدريجي يك رويا كم نيستند، آنها در مسير زندگي خود از نقطهاي مشخص شروع به حركت ميكنند و در اين مسير زندگي يكديگر را تحت تاثير قرار داده آن را به سمتي كه خود تمايل دارند ميبرند. مارال عظيمي دختر جواني است كه در يك خانواده متمول و بزرگ شده است. پدر او كه كارمند شركت نفت بوده، مرده و او با مادر، خواهر و آفاق كه 40 سال است در خانه آنها زندگي ميكند روزگار ميگذراند. ساناز خواهر مارال از همسرش جدا شده و به شدت به الكل معتاد شده است. مادر مارال بر اثر سكته فلج شده و قادر به صحبت كردن نيست. در اين شرايط مارال رماني با نام گيتي مينويسد و آن را براي چاپ به ناشري ميسپارد. ناشر كه مرد جواني است در مراوداتي كه بين آنها به وجود ميآيد دلبسته مارال ميشود و با او ازدواج ميكند و اولين گره داستان را شكل ميدهد. مارال در خانوادهاي متولد و رشد يافته است كه چندان به دين و مذهب اعتقادي ندارند، اما مردي كه اكنون همسر اوست در خانوادهاي مذهبي بزرگ شده است كه مانند خانواده مارال از مال دنيا بهره زيادي نبردهاند. تضاد فكري و طبقاتي شكل ميگيرد و در اين تضاد است كه شخصيتها وارد عمل شده و كنش و واكنشها را شكل ميدهند و باعث بروز اتفاقات و ماجراهايي ميشوند كه مانند رودخانهاي شتابان شخصيتها را با خود ميبرد و برخي از آنها را در دست اندازهاي خود به نابودي ميكشاند و گروهي از آنها رانيز در حاشيه رودخانه رها ميكند.
بازيگران: جيراني در انتخاب بازيگران سريال مرگ تدريجي يك رويا، هوشمندانه عمل كرده است. سپردن نقش مارال به ساميه لك كه تاكنون مردم او را به عنوان بازيگر نديدهاند و بازي خوب و روان او در كنار بازي پخته بازيگراني چون دانيال حكيمي و هوشنگ توكلي به يكدستي سريال كمك كرده است. جيراني در انتخاب تمام بازيگران اين كنتراست را رعايت كرده و با قرار دادن چهرههاي تازه و جوان در كنار بازيگران قديمي به هماهنگي كار كمك موثري كرده است.
كارگرداني:فريدون جيراني هرچند به اصول كارگرداني سينما كاملا واقف است با ساخت سريال مرگ تدريجي يك رويا نشان داده كه تلويزيون را هم خوب ميشناسد و با ذائقه مخاطب آن آشناست. جيراني در اقدامي بديع فيلمنامه و كارگرداني كار را به گونهاي پيش برده است كه نه به مخاطب كمفروشي ميكند و نه اطلاعات و قصه را بيش از حد لازم به او ارائه ميدهد. همه چيز بهجاي خود است. نه كم و نه زياد. البته نقد و بررسي اين سريال را بايد گذاشت براي زمانيكه قصه بيش از اين جلو رفته باشد و فراز و فرود آن مشخصتر باشد.
نگاهی به سریال تلویزیونی «مرگ تدریجی یک رویا»
«نیمه پنهان» آقای فریدون جیرانی
مجتباپورمحسن
آنها آزادانه سقوط میکنند
دو سال میشود که تلویزیون تصمیم گرفته، سینما را وارد جعبه جادویی کند. این تصمیم نه از راه پخش و حمایت از فیلمهای سینمایی ایرانی، بلکه از طریق جذب سینماگران شناخته شده در سیستم سریالسازی، عملی شده است.
اگر تا دو سال پیش، کار کردن در تلویزیون، یک «انگ» بود که سینماگران بزرگ سعی میکردند از آن فاصله بگیرند، در سالهای اخیر موج حضور کارگردانان و بازیگران سینما در تلویزیون بلندتر از هر زمانی شده است. اما آیا همکاری تلویزیون و سینما گران، برای هر دو طرف سودمند بوده؟
قطعاً «رسانهی ملی» بیشترین بهره را از این معامله برده است. ذکر نام سینماگران در تیتراژ سریالهای تلویزیونی، آمار بینندگان را افزایش میدهد. در حالیکه تلویزیون ایران در غیاب رسانهی تصویری رقیب، رقابتی تصنعی را میان شبکههای مختلف خود ایجاد کرده است، سینماگران ایرانی نقش گرم کردن تنوری را پیدا کردهاند که خود سهمی از محصول آن ندارند.
در سالهای اخیر حضور در تلویزیون، کارنامهی چند کارگردان، مشهور را خدشهدار کرده است. اگر حاتمیکیا در سریال تلویزیونی «خاک سرخ» یک درام معمولی و کشدار و خستهکننده را به تصویر کشید و حتا از پس بازی گرفتن از پرویز پرستویی در قاب جادویی برنیامد؛ سریال «حلقهی سبز» اوج ناکامی حاتمیکیا بود. حاتمیکیا در حلقهی سبز، حتا از رعایت ابتداییترین اصول قصهگویی هم ناتوان ماند. چرا که شخصیت ایجاد کنندهی چالش داستانی سریال، یعنی همان روح «حسن گلاب» تا نیمههای سریال از حداقل کنش داستانی عاجر بود.
اگرچه در بررسی بحث حضور سینماگران در تلویزیون به کارنامهی مثبتِ احمد امینی اشاره میشود اما واقعیت این است که احمد امینی هم در سریالی که با موضوع ایدز ساخت، کاری جز ارایهی خام و کلیشهای و آزاردهندهی حرکتهای مکرر دوربین نکرد.
در این میان شاید استثنا، کیانوش عیاری باشد که با سریال «هزاران چشم» حساب خود را از بقیه جدا کرد. «روزگار قریب» سریال دیگر او که هم اکنون در حال پخش از تلویزیون است، اگرچه به قوت «هزاران چشم» نیست، اما در مقایسه با آثار تلویزیونی سایر سینماگران، کار برجستهای محسوب میشود.
البته در این بررسی احتساب عملکرد فیلمسازی مثل میرباقری است که سریالهای تاریخی موفقی ساخته است. چون سریالهای تاریخی در ایران با امکانات و بودجهی حداکثری و در شرایطی ویژه تولید میشود.
با رویکرد جدید تلویزیون در تولید انبوه «تله فیلم»، سقوط آزاد کارگردانان سینما در تلویزیون ادامه یافت. حالا دیگر فقط کارگردانان نیستند که آبروی چندین و چند سالهی خود در سینما را به راحتی در تلویزیون بر باد میدهند، بازیگران سینما نیز اینک در معرض سقوط آزاد قرار گرفتهاند.
از بازی لیلا حاتمی، علی مصفا در سریال ناموفق مناسبتی «پریدخت» اگر بگذریم، به ابوالفضل پورعرب میرسیم که حالا دیگر پای ثابت سریالهای درجهی سه تلویزیون شده است.
با این پیش زمینه، پخش سریال «مرگ تدریجی یک رویا» به کارگردانی فریدون جیرانی با تبلیغات فراوان آغاز شد.
مرگ تدریجی آرزوهای آقای کارگردان
فریدون جیرانی، کارگردانی است متعلق به سینمای بدنه؛ سینمایی که در آن جذب تماشاگر و فروش از اهمیت زیادی برخوردار است. البته جیرانی به دو دلیل از بقیه همکاران خود در سینمای بدنه جذابتر به نظر میرسد.
اول اینکه او قبل از اینکه سینماگر شود، روزنامهنگار بود و به همین دلیل ارتباطات رسانهای وسیعی دارد. این سابقه، به دیده شدن آثارش کمک بسیاری میکند نکتهی دیگر اینکه جیرانی، صرفاً کارگردانی نیست که به فروش فیلم فکر کند، او تلاش میکند در عین توجه به گیشه، فیلمی «خوب» بسازد که این تلاش او قابل تقدیر است. جیرانی معمولاً سراغ سوژههایی میرود که در سینمای ایران کمتر به آن پرداخته شده است.
در «قرمز» شکل خاص عشق بین دو کاراکتر اصلی، در «آب و آتش» تصویر کردن زندگی یک روسپی، در «شام آخر» روایت عشق یک دانشجوی مرد به مادر همکلاسیاش که استاد هر دوی آنهاست، در سه گانهی«ستارهها» پس زمینهی اجتماعی زندگی سینماگران، در «سالاد فصل» آشوبهای اجتماعی پنهان در کلانشهر تهران و بالاخره در «پارک وی» رویکرد به سینمای دلهرهآور؛ همه و همه نشان میدهد که جیرانی، کارگردان ماجراجویی است.
با این وجود میتوان خطهای باریکی پیدا کرد که همهی فیلمهای جیرانی را به هم متصل میکند. یکی از این خطوط، سعی کارگردان در تحلیل روانی شخصیتهاست. شخصیتهای اصلی آثار این فیلمساز، هر یک به نوعی دچار بیماری روانی هستند.
نکتهی دیگری که در اکثر آثار او دیده میشود، حضور یک شخصیت نویسنده در فیلم است. تا جاییکه حتا در فیلمی که شخصیت نویسنده هم حضور ندارد، کاراکتر اصلی در خالیبندیهایش، خود را نویسندهی کتاب «سالاد فصل» معرفی میکند.
اما تجربه نشان داده که جیرانی توانایی خلق کاراکتر نویسنده را ندارد و درک ساده او از دنیای نویسندگی، کاراکتر نویسنده را در فیلمهایش تصنعی و غیرقابلباور میسازد. این ضعف به خصوص در فیلم «آب و آتش» مشهود است. شخصیت نویسنده در این فیلم با بازی پرویز پرستویی، حضوری طنزآمیز پیدا میکند.
اگر در فیلم «شام آخر» این ضعف کمتر دیده میشود به خاطر آن است که سوژهی جسورانهی عشق دانشجوی پسر نسبت به مادر هم کلاسیاش و البته اروتیسم جذاب فیلم؛ نویسندگی خانم «مشرقی»را تحتالشعاع قرار میدهد.
از طرف دیگر جیرانی علاقهی زیادی به روانشناسی کاراکترهایش دارد و البته این علاقه غالباً به فیلمهایش ضربه زده است. الگوبرداری ناموفق از فیلم «درخشش» استنلی کوبریک در فیلم «پارک وی» و رفتارهای غیر عادی و تصنعی خواهر کاراکتر اصلی فیلم «قرمز» و اوهام از هم گسیخته نیکی کریمی در فیلم «ستاره است»؛ نشان دهندهی ناتوانی جیرانی در واکاوی روان کاراکترهاست.
با این توضیح دربارهی دنیای فیلمسازی جیرانی، به نقد سریال«مرگ تدیریجی یک رویا» میپردازم.
دسته گل مشترک
فیلمنامهی «مرگ تدریجی...» را علیرضا محمودی نوشته است. خب، ماجرا تا همینجایش تعجببرانگیز است. مشخص نیست محمودی که سابقهی روزنامهنگاری فرهنگی در بسیاری از روزنامههای اصلاحطلب را داشته، به چه انگیزهای فیلمنامهی سریالی را نوشته است که روشنفکران عرفی در آن به شدت مورد حمله قرار میگیرند. اما با توضیحاتی که دربارهی سابقه و سلایق جیرانی ذکر کردم، داستان «مرگ تدریجی ...» را توامان باید به پای نویسنده و کارگردان نوشت.
«مرگ تدریجی...» داستان زندگی نویسندهای جوان به نام مارال است که با انتشار اولین کتابش به شهرت میرسد و سپس با ناشر کتابش ازدواج میکند. اما در ادامهی ماجرا مارال مورد توجه روشنفکران خارجنشین قرار میگیرد و به روایت سریال، آنها درصدند نویسندهی جوان را جلب دنیای روشنفکرانهی خود کنند. ولی حامد، شوهر مارال، فردی مذهبی است که میخواهد همسرش را از خطر (!) تاثیر از دنیای روشنفکری دور نگه دارد.
ساناز، خواهر مارال کاراکتری است که مشروب میخورد و روابطی نامتعارف با دوستانش دارد. او حلقهی ارتباطی مارال با دنیای روشنفکری است و احتمالاً کارگردان به واسطهی این شخصیت، زمینه را برای انحراف (!) مارال به جهان روشنفکری عرفی فراهم کند.
اما شاهکار دسته گل مشترک جیرانی و محمودی، کاراکتری به نام داریوش آریان است. منتقدی که در شب هم عینک دودی میزند، در خارج زندگی میکند و از طریق رادیو بیبیسی با مارال مصاحبه میکند.
در سریال «مرگ تدریجی...» قرار است حامد و پدرش آدم «خوب»های داستان باشند و با رویکردی مذهبی از انحراف مارال جلوگیری کنند و ساناز و داریوش آریان، عواملی باشند که قصد دارند مارال را از دنیای«پاک، اصیل، با هویت» جدا کنند و به عالم «منحط» روشنفکری بکشانند.
داریوش آشوری و ابراهیم گلستان؟ تکذیب میشود!
حتماً من و خیلی از مخاطبان این سریال، آنقدر متوهم هستیم که بیخودی فکر میکنیم اسم داریوش آریان خیلی به اسم داریوش آشوری نزدیک است. احتمالاً من به اشتباه فکر میکنم که تعمدی در تشابه بین صراحت رفتاری داریوش آریان با ابراهیم گلستان وجود دارد. چه ربطی دارد؟! حالا چون هم آریان و هم گلستان مقیم لندن هستند و هر دو نیز صراحت لهجه دارند؛ قرار نیست فکر کنیم منظور کارگردان و نویسندهی سریال این بوده که خدای نکرده، داریوش آریان همان ابراهیم گلستان باشد!
علیه فیمینیسم
شکی نیست که در یکی دو سال اخیر، جنبش زنان ایران از نظر خیلی از تغذیهشوندگان از قدرتِ رسمی، خطر تلقی شده است. به همین دلیل غالباً تلاش شده از طریق رسانههای رسمی، تصویری سیاسی از این جنبش ارایه شود و استقلال آن با اتهامهای اثبات نشده زیر سوال برود.
شاید بتوان «مرگ تدریجی...» را دادخواست رسانهی ملی علیهی جنبش زنان دانست. سوژهی اصلی این سریال بایدها و نبایدهای زن ایرانی است. به اعتقاد حامد، رمان اول مارال، تصویری درست از وضعیت زن در جامعه ارایه میدهد. در حالیکه رمان دوم مارال که تحت تاثیر حرفهای داریوش آریان نوشته شده، تصویری غیرواقعی از زن را به تصویر میکشد.
البته از علیرضا محمودی و جیرانی بعید است که حتا در تعاریف عناوینی چون «روشنفکری» چنین اشتباه کنند. حامد که دنیایش مبتنی بر ایدئولوژی است، ادعا میکند که مارال در رمان دومش خواسته است تصویری غیرواقعی از زن را نشان دهد، تصویری که غربیها به دنبالش هستند. در صورتیکه طبق ایدئولوژی مذهبی، مهم نیست وضعیت زن، چطور است یا دوست دارد چطور باشد، بلکه هدف این است که چه طور «باید» باشد. امادر عالم روشنفکری عرفی، نگاه به هر پدیدهای غالبا تحتتاثیر انگارهای اومانیستی در میان است.
از سوی دیگر در این سریال، خواستهای جنبش زنان تحریف شده و بحثهای جدی و تحلیلهای جامعه شناختی، در حد شعارهای تو خالی تقلیل داده شده است. در جایی از سریال، دیدار جمعی چند زن علاقمند به ادبیات، چنان تصویر شده که انگار چند زن برای جادو جمبل دور هم جمع شدهاند.
اما مضحکتر از همه، صحنهای است که دوستان حلقهی ادبی مارال میخواهند او را متقاعد کنند که بچهاش را سقط کند. دیالوگهای این بخش بیشباهت به مطالب صفحات اجتماعی نشریات افراطی نیست. دوست مارال به او میگوید: اگر تو بچهدار شوی، نمیتوانی به سفرهای خارجی بروی و بچه مانع زندگی ادبی توست!
در مقابل وقتی مارال، از مشکلاتِ زن ایرانی مینویسد، از نظر حامد، او تحت تاثیر روشنفکران منحرف قرار گرفته است.
رویکردِ سریال «مرگ تدریجی...» به مقولهی زن چنان است که انگار، زن فقط زمانی مفید خواهد بود که مهمترین دغدغهاش تولید مثل باشد. اینکه در سریالهای تلویزیونی، تصویری غیرواقعی از زنِ ایرانی ارائه میشود، اتفاق عجیبی نیست. اما علاقمندان سینما به هیچوجه انتظار نداشتند که فریدون جیرانی در اولین تجربهی کاریاش در تلویزیون، به تخریب وجههی جنبش زنان بپردازد.
«نیمه پنهان»
فریدون جیرانی از معدود فیلمسازانی است که آثارش از همانجایی ضربه میخورد که خودِ او تصور میکند نقطهی قوتش است. جیرانی شیفتهی کاراکتر نویسنده و دلبستهی روانکاوی شخصیتهاست. اما تجربه نشان داده که نه جهان نویسنده را میشناسد و نه هنر روانکاوی شخصیتها را بلد است. به همین دلیل نویسندهها در آثار او از نظر ذهنی، عقیم هستند.
با این حال سادهانگارانه است اگر فکر کنیم تحمیق روشنفکر ایرانی و توهین به جهانِ زنانه در «مرگ تدریجی...» صرفاً برخاسته ازاین ضعفهای جیرانی باشد. دلایل متعددی وجود دارد که نشان میدهد «مرگ تدریجی...» محصولی سفارشی است که با حمایتِ قدرتمدارانِ زوشنفکرستیز ساخته شده است.
در سریال جیرانی تمام روشنفکرها اهل مشروب و فسق و فجور هستند (شخصاً قضاوتی دربارهی فسق بودنِِ اعمالی که در فیلم به اشاره میشود، ندارم. استفاده از این عبارت، برای توضیح برداشتِ فیلمساز از جهان کاراکترهای سریال است) و روشنفکرستیزان مذهبی، تجلی تمام خوبیها محسوب میشوند.
البته شغلی که برای کاراکتر حامد درنظر گرفته شده، مهر تایید دیگری بر عدم شناختِ جیرانی از جهانِِ ادبی است. من قصد زیر سوال بردن ناشران را ندارم، ولی ناشری که برخوردی چنین آرمانگرایانه با آثار نویسندگان دارد، احتمالاً میتواند زاییدهی تخیل آقای جیرانی باشد. عجیب است که در «مرگ تدریجی...» قرار است ناشر، نقش اندیشمند را بازی کند و نویسنده، ملعبهی دست این و آن باشد.
شاید بتوان از سفارشیسازهایی مثل شاهحاتمی، فرجالله سلحشور و جمال شورجه پذیرفت که ناشیانه تبلیغ ایدئولوژی خود را حتا در قالب اسمِ کاراکترها دنبال کنند، اما از فیلمسازی مثل جیرانی بعید است که از این تمهید ایدئولوژیک و دستمالی شده استفاده کند. در سریال «مرگ تدریجی...»، همهی شخصیتهای روشنفکر (و از نگاهِ فیلمساز منفی!) اسمهایی ایرانی دارند: داریوش آریان، مارال، ساناز و ... و در مقابل کاراکترهای روشنفکرستیز، نامهایی عربی و با بار مذهبی دارند: حامد، آفاق و...
هجمهی شدید علیه روشنفکران در سریالِ «مرگ تدریجی...» یادآور «هویت»سازان و «چراغ»افروزانی است که آبشخور فکریشان، «نیمه پنهان»هاست.
پیشنهادی برای جیرانی
یکی از دغدغههایی که جیرانی همواره بر آن تاکید کرده، توجه به درام است. اگر او هنوز هم چنین اعتقادی دارد، باید «مرگ تدریجی...» را نقطهای بسیار تاریک در کارنامهی هنریاش بداند. چرا که یکی از ویژگیهای درام، شناخت جهانی است که در آن داستان شکل میگیرد.
طنزآمیز است که در تیتراژ پایانی سریال، اشاره میشود که نام بازیگران به ترتیب حرف الفبا آمده است. اما در فهرست، نام دانیال حکیمی قبل از اسم ستاره اسکندری نوشته میشود. ترتیب الفبایی بازیگران در تیتراژ پایانی این سریال همانقدر به واقعیت نزدیک است که شناخت جیرانی از جهانِ روشنفکران.
جیرانی در این سریال بسیار کوشیده است تا با تمهیدات تکنیکی و تدوین نامتعارف، ویترینی نو ارائه کند. با این همه، تفکری که داستان براساس آن شکل گرفته، کهنهتر و ناپختهتر از آن است که با این آب و رنگها، سیمایی جدید پیدا کند.
نهایتاً میتوان به فریدون جیرانی پیشنهاد کرد بیش از پیش برای خواندن رمان وقت بگذارد تا شاید پس از خواندنِ رمانهای نویسندگان برجستهی ایرانی و خارجی، متوجه شود که خودِ این روشنفکران بسیار ماهرانهتر از او آسیبهای دنیای روشنفکری (و هر دنیای دیگری) را به پرسش کشیدهاند.
جیرانی لابد میداند که سریال ساخته میشود تا داستانی جذاب روایت کند، نه اینکه یک ایدئولوژی را تبلیغ کند. (نمونهاش همان «کازابلانکا»ی معروف که جیرانی در سریالش از یکی از نماهایش استفاده کرده است)
برای علیرضا محمودی، من عاجزم از پیشنهاد، که او سابقهی روشنی دارد. مگر آنکه این سریال را توصیهای بدانیم از طرف او، برای نویسندگانی که هنوز «راهِ درست» را نشناختهاند!
منبع: radiozamaaneh.com
سيماي غيرواقعي يك نويسنده
جيراني در آخرين ساخته خود بعد از فيلم سينمايي «پارك وي»، كمي از فضاي جنايي- روانكاوانه اين فيلم با آن صحنههاي صريح جنايت و خشونت فاصله گرفته و در سريال «مرگ تدريجي يك رويا» تلاش خود را به كار بسته تا دست به تجربه ديگري بزند.
او با وجود تجربه، سن و سال و كارنامه هنرياش ( فيلمهايي مثل شام آخر، قرمز، سالاد فصل، آب و آتش، پارك وي، ستاره ميشود و...) كه مدام از خوب به متوسط در نوسان است، هنوز اين ويژگي چشمگير را دارد كه در روندي كلاسيك حركت نميكند و هر بار نميتوان پيشبيني كرد كه كار جديدش چگونه خواهد بود. سريال« مرگ تدريجي يك رويا» شايد در برداشت اول، فيلم سه اپيزودي «ستاره ميشود» و «ستاره است»و... را به خاطر بياورد و شايد اين بار هم جيراني بر مبناي دغدغه شخصي ديگري به جاي بازيگر سينما، سراغ پشت صحنه نويسندگان و رماننويسان از نگاه خودش رفته است.
آنچه در نگاه اول در ساختار سريال «مرگ تدريجي يك رويا» جلب توجه ميكند تكنيك به كار رفته در تصاوير آن و روش استفاده از چند تصوير در يك قاب است. ظهور چنين تصاوير چهل تكهاي در سريالهاي داخلي كار جديدي محسوب ميشود (هرچند تجربههاي ساختاري از اين دست در سريالها و فيلمهاي خارجي امري تكراري و نسبتا پيش پا افتاده است.)
اين تكنيك اگر چه توجه مخاطب را جلب ميكند و حتي در موارد زيادي كارايي دراماتيك خوبي در پيشبرد روايت دارد اما گاه استفاده مكرر و بيدليل از آن كار را به افراط ميرساند؛ بهعنوان مثال اين تكنيك درمواردي كه در راستاي تعليق در داستان است و يا نشان دادن دو نفر با يك مسئله مشترك، به شكلي همزمان و در دو نقطه مختلف مكاني، كاركرد مناسبي دارد و يا در شرايطي كه دو كاراكتر در حال گفتوگويي دو نفرهاند وبا اين تكنيك، به جاي قاب مديوم شات و يا كات زدن از يكي به ديگري تصوير هر دودر دو كادر كنار هم نشان داده ميشود (و همزمان ميميك هر دو نفر را در تصوير داريم )، سبب تنوع و جذابيت ميشود ولي به كاربردن آن بدون منطق داستاني و صرفا بهدليل استفاده از اين فرم در ساختار، سبب تكراري شدن آن و حتي اختلال در روند داستان است.
داستان سريال آغاز پرسش بر انگيزي دارد و از همان ابتدا كنجكاوي مخاطب را تحريك ميكند كه بداند داستان از چه منظري پيش خواهد رفت. نويسنده جواني به نام مارال عظيمي كتابي نوشته است، كتابي كه ظاهرا هيچ ناشري حاضر به چاپ آن نيست. سر و كار مارال به وزارت ارشاد ميافتد و او با لحني طلبكارانه به چاپ نشدن بخشهايي از كتابش اعتراض ميكند تا اينكه در برخوردي اتفاقي، توجه حامد به او جلب ميشود و وقتي براي بار دوم مارال را در دفتر انتشاراتياش ميبيند به او علاقهمند شده و حاضر ميشود كتابش را چاپ كند.
خطكشيها از همين جا به وضوح شروع ميشوند دو دسته آدم داريم كه در دوسوي خط ايستادهاند مارال و اطرافيانش در يك سو و حامد و خانواده و عقايدشان در سوي ديگر. تنها شخصيتي كه كمي در مرز حركت ميكند مارال است كه از او هم كاراكتري سست مزاج تصوير شده كه با وجود چهره سرد و فاقد ميميكاش مدام در نوسان بين اين دو قطب است.
داستان دوم مارال (بياينكه سريال وارد جزئيات آن شود) ظاهرا بيپرواتر و خط شكنتر از داستان اول اوست (در جايي مارال در توصيف كاراكتر كتاب دومش اشارهاي كه البته بسيار بلا تشبيه است به هستي شخصيت كتاب سيمين دانشور ميكند اشارهاي كه شايد ميخواهد مخاطب را به ياد مقايسه دو كتاب سووشون و جزيره سرگرداني بيندازد و...)و باز هم حامد بهدليل بزرگواري و احترام گذاشتن به عقايد مارال ضمن اينكه شخصا كتاب او را قبول ندارد حاضر به چاپش ميشود.
همين جا نكتهاي قابل ذكر است؛ براي چاپ داستان دوم، كه مضمون آن حتي از نظر حامد هم مسئله دار است چطور ديگر ارشاد نقشي ندارد و آيا تنها رضايت يك ناشر در كسوت يك شوهر عاشق براي چاپ يك كتاب كافي است و... اين كتاب و نويسنده جوان آن با استقبال روبهرو شده و مارال مشهور ميشود؟
مارال و خانوادهاش آدم بدهاي سريالاند و در نيمه سياه داستان قرار گرفتهاند، اما اتفاقي كه در اينجا افتاده اين است كه ( مثل اغلب سريالهايي كه حضور سازندگان در كار مشهود است و جانب يك طرف را از پيش گرفتهاند) درست بر خلاف نظر سازندگان، اين شخصيتهاي منفي قويتر از كار در آمدهاند.
هر چند نويسنده زن و اطرافيانش كه منتسب به روشنفكري اند، متصف به صفاتي چون فاسد و لاابالي شدهاند اما گرههاي شخصيتي اين آدمها و به تصوير كشيدن اين گرهها و شايد بازيهاي خوب كساني مثل ستاره اسكندري، باعث شده كاراكترها، جاندارتر باشند و مخاطب بيشتر درگير آنها شود. تماشگر بيشتر مشتاق است تا آنها را دنبال كند و از رازهاي زندگي و خلوتشان سر در بياورد و اين اتفاقي است كه گاه ناخواسته ميافتد و مثلا كاراكتري منفي آنقدر واجد جزئيات روانكاوانه است و فيلم يا سريال آنقدر به درونيات او نزديك ميشود كه به طبع سرنوشت او براي مخاطب جالب خواهد بود.
در اين سريال هم همينطور است و صرفنظر از مارال كه هميشه سرگردان است (و معلوم نيست علاقهاش به حامد از روي حساب و كتاب است يا علاقهاي واقعي و بالاخره هم مسلك اطرافيانش هست، يا نه و اصلا كدام طرف خط ايستاده است؟) باقي آنها نسبتا از تيپهاي معمول فاصله گرفتهاند درست به عكس حامد و خانوادهاش، كه طبعا اين با روند سريال متناقض است. حامد و خانوادهاش نيمه سفيد سريالاند. خوبهايي كه هميشه در معرض آزار و فشار و تحقير آدمهاي منفي اند، اما آنقدر با وجدان و شريفاند كه باز هم صبوري و تواضع به خرج ميدهند. حامد خانوادهاي سنتي دارد و همه اين چند خانوار در يك ساختمان زندگي ميكنند، تا اينجا همين چند مولفه كافي است كه هزاران سؤال را در ذهن مخاطب ايجاد كند.
آنها خانوادهاي هستند كه با وجود اين همه تداخل در زندگي همديگر، هيچ مشكلي ندارند و هيچ مسئله شخصي و خصوصي را هم از يكديگر پنهان نميكنند، همه بينهايت مهربان و بيآزارند و مدام در طول سريال درجه انسان دوستي و مهرباني شان بالاتر ميرود.اين همه افراط كافي است كه از حامد و خانواده اش به جاي شخصيت، تيپهايي مصنوعي و غيرقابل باور بسازد؛ تيپهايي كه هيچ مخاطبي را ترغيب به پيروي از آنها و خوب بودن اينچنيني و در واقع خنثي بودن نميكند.
به جز پدر كه شخصيت نسبتا متعادلي دارد در هيچ كدام از اين آدمها به جز كليشهاي سنتي هيچ ويژگي خاصي نميبينيم.آنها آدمهايي بينهايت پاستوريزهاند؛ نه كنجكاوي خاصي دارند و نه نظر بخصوصي و تنها تلاش ميكنند به همديگر و به حامد در صلح و صفايي كه شبيه مدينه فاضله است ( نه، به روابط آدم خوبها در سريالهاي دهه60 شبيه تراست!)كمك كنند و مارال كه نماد يك زن روشنفكر امروزي است قرار است وصله ناجوري در اين وسط باشد.
هر رسانهاي در هر كشوري به تبع اهداف برنامهريزي شده خود كه در ساخت سريالها تابع آن است، صرفنظر از پركردن اوقات مخاطب تلاش ميكند، پيام رساني كند اما پيام رساني در اين سريال كاركردي نسبتا معكوس دارد.
البته شايد سريال در بخشهاي بعدي طبق تكههايي كه از آن ميبينيم و به تعقيب و گريز و فرار مارال ميرسد، به سبك دلخواه جيراني و فضايي اكشن و پرتحرك نزديك شود اما آنچه تا به حال گذشته و حتي توصيف كاراكتر مارال چندان گويا نيست. استفاده از بازيگر تازه واردي در نقش مارال بهعنوان كاراكتر محوري سريال شايد انتخاب چندان مناسبي نباشد چرا كه خواسته و ناخواسته بازي او در برابر بازيها ي خوب دانيال حكيمي، ستاره اسكندري و... طبعا بيرنگ ميشود.
در مجموع سريال «مرگ تدريجي يك رويا»، با بازي خوب بعضي بازيگرها، ساختار نسبتا جديد آن، گذشتن از يك سري خط قرمزها در نمايش مسائل ممنوعه مثل مشروب خوردن خواهر مارال و مضمون چالش برانگيزي كه دارد توانسته در بين مخاطبين جلب توجه كرده ونظرات متفاوت زيادي را برانگيزد، اما بايد ديد در قسمتهاي بعدي سريال، كار به كجا ميرسد و شايد سرانجام سريال، مقصود نويسنده و سازندگان آن را بر آورده كند.
مجموعه « مرگ تدریجی یک رویا » وقایع را بزرگ نمایی می کند
عزیزالله حاجی مشهدی گفت: اگر از بزرگ نمایی های مجموعه تلویزیونی « مرگ تدریجی یک رویا » بگذریم برخی از فضاسازی های فریدون جیرانی می تواند منطبق با شرایط امروز جامعه ما باشد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عزیزالله حاجی مشهدی منتقد فیلم و مدرس سینما در گفت و گوی روز شنبه با خبرنگار سینمایی "ایسکانیوز"، درباره حضور کارگردان سینما در تلویزیون افزود: کارگردان و فیلمسازی که نخستین کارهایش را در سینما آن هم سینمای حرفه ای تجربه کرده است بی تردید پس از چند فیلم به نوعی نگاه ویژه یا سبک خاص خو گرفته است . با تماشای هر فیلم تازه اش می توان رد پای همان نشانه های آشنا را جست و جو کرد.
وی در ادامه اظهار داشت : حضور چنین کارگردانی در تلویزیون به خودی خود اشکالی ندارد تنها نگرانی این است که سهل انگاری ها و آسان پسندی های رایج در کارهای مجموعه سازی را در فیلم های بعدی سینمایی خود تکرار نکند .
حاجی مشهدی بیان کرد : از آنجایی که تلویزیون به دلیل داشتن مخاطبان گسترده و متنوعش برای بسیاری از کارگردان ها جذابیت دارد نباید کسی را در استفاده از چنین امکانی منع کرد.
این مدرس سینما درباره استفاده از دستاوردهای خلاق و تکنیک فیلمسازی در سریال مرگ تدریجی یک رویا گفت: این مجموعه به لحاظ فضاسازی ، طراحی صحنه ها و برخی جلوه های بصری دیگر کار تازه و بدیعی به نظر می رسد . استفاده از چند تصویر موازی برای نشان دادن جریان حوادث و رخدادها در یک قاب در کنار هم نوعی تازگی به کار داده است البته پیگیری و پی جویی صحنه های موازی در یک قاب هنوز برای تماشاگر عام تلویزیون، عادی به نظر نمی رسد
حاجی مشهدی اضافه کرد : برخی از تماشاگران عادی حتی خواندن زیر نویس های فارسی در پایان نماهای یک فیلم را کاری دشوار و مخل نظم فکری و تمرکز حواس خود می دانند چه رسد به تماشای سه یا چهار نمای متحرک در یک قاب.
عزیرالله حاجی مشهدی درباره زیر سئوال رفتن ادبیات امروز ایران توسط سریال مرگ تدریجی یک رویا اظهار داشت: به نظر من این سریال چنین تاثیری ندارد چرا که در ادبیات امروز ما متاسفانه با برخی از همین آسان پسندی ها مواجه هستیم و بسیاری از شاعران و نویسندگان ما بدون آشنایی با عمق مصائب زندگی اقشار محروم و آسیب پذیر جامعه همچنان از فاصله دور درباره آن ها چیز می نویسند.
وی در ادامه افزود : آن چیزی که در این مجموعه نشان داده می شود کمی تا قسمتی دچار مشکل است ؛ اولا شرایط نشر و چاپ کتاب در ایران به گونه ای نیست که نویسنده ای بتواند با تیراژ دو یا سه هزار نسخه ای به شهرت و محبوبیتی از این دست که در مجموعه تلویزیونی فریدون جیرانی نشان داده می شود دست یابد ثانیا این نویسنده که به قاعده باید آدم روشنفکری باشد، چگونه راضی می شود که به بهانه مشغله فراوان، برای سقط جنین اقدام کند . اگر از این بزرگ نمایی ها بگذریم برخی از فضاسازی های فریدون جیرانی دراین مجموعه می تواند منطبق با شرایط امروز جامعه ما باشد.
فتح الله بی نیاز : «مرگ تدریجی یک رویا» تاثیر بدی بر اهالی ادبیات دارد
فتح الله بی نیاز در باره ارتباطات زن نویسنده رمان «رویا» (مارال ) ،در سریال مرگ تدریجی یک رویا گفت: وقتی توجه نویسنده سریال تنها به جنبه منفی موضوع معطوف شود به این معنا که یک رمان نویس زن را در ارتباط با بخشی از دوستانش که اتفاقا اهل ادبیات هم هستند منفی نشان دهد تاثیر بدی بر این قشر خواهد گذاشت.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فتح الله بی نیاز در گفتگو با خبرنگار سینمایی "ایسکانیوز"، افزود : آثاری که فقط به یک سویه گی انسان ها در شرایط مختلف توجه می کند و به عنوان مثال یک نویسنده زن را اینگونه به تصویر می کشد هم در روحیه مخاطب و هم در روحیه اهل قلم تاثیر منفی می گذارد که در نهایت دگرگون شدن افراد را نیز درپی دارد و باعث تعجب بسیار است که با اینکه تلویزیون خود را از برنامه های ادبی کنار کشیده و درطول روز به معرفی حتی دو رمان نیز نمی پردازد، چطور اینگونه سریال ها را پخش می کند.
وی در ادامه اظهار داشت : شغل، تعیین کننده خوب یا بد بودن انسان ها نیست بلکه منش و منیت درونی افراد است که بد یا خوب بودن آنان را تعیین می کند ،وباید در نظر داشت که در تمام اقشار و طبقات و در همه افراد خصلت های متفاوتی وجود دارد که باعث بروز رفتارهای متفاوت در انسان ها می شود .
وی پیرامون سریال مرگ تدریجی یک رویا که در روزهای سه شنبه از شبکه دوم سینما پخش می شود خاطرنشان کرد: این سریال باعث بی حرمتی به زنان نویسنده شده است و به انعکاس درستی از زنان نویسنده یا حتی بخش اندکی از آن ها ندارد .
رضا درستکار : مرگ تدریجی یک رویا غرض ورزانه است
رضا درستکار منتقد سینما گفت : مجموعه تلویزیونی« مرگ تدریجی یک رویا » با نشان دادن تصویری سیاه از قشر متفکر هدفی جز غرض ورزی ندارد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رضا درستکار منتقد سینما در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار سینمایی "ایسکانیوز"، گفت: زمانی حضور کارگردان سینما در تلویزیون متفاوت خواهد بود که آن کارگردان تاثیر گذاری بوده باشد همچون علی حاتمی و ناصر تقوایی که آثار ارزشمندی برای تلویزیون ساختند و در تاریخ ثبت و ضبط شدند ولی حضور کارگردان هایی که در بخش بدنه و تجاری سینما کار می کنند در تلویزیون توفیقی ندارد.
وی در ادامه افزود: ما در تاریخ سینمایی اثر ماندگاری از فریدون جیرانی شاهد نبودیم که حالا انتظار ساخت سریال تاثیر گذاری را از او در تلویزیون داشته باشیم.
این منتقد سینما روند پیشروی مجموعه تلویزیونی «مرگ تدریجی یک رویا» را غرض ورزانه دانست و افزود: به نظر من کارگردان با نشان دادن تصویری سیاه و منفی از قشر متفکر جامعه نوعی پیش داوری و غرض ورزی در این سریال به وجود آورده است. وقتی فیلمسازی مثل فریدون جیرانی که خود از منتقدین بوده و دوره ای طولانی نقد فیلم و کار سینما می کرده ، حال با نشان دادن تصویری منفی از آرین با عینک و کت سیاه و مرموز چه هدفی جز غرض ورزی می تواند داشته باشد.
درستکار پرداخت شخصیت ها در سریال مرگ تدریجی یک رویا را سیاه و سفید ارزیابی کرد و گفت: شخصیت پردازی ها سیاه و سفید است. آدم های خوب در یک طرف و آدم های بد طرف دیگر با هم در نزاع هستند هر چند در هر حوزه ای آدم های خوب و بد وجود دارد ولی نباید به معنای کلی اش آن را تعمیم داد.
رضا درستکار دلیل ساخت این سریال را توسط جیرانی برای تلویزیون این گونه بیان کرد: تلویزیون ما خواستار ساخت چنین سریال هایی با فضاهای این چنینی است.
وی در ادامه افزود: نمایش سریالی با پرداخت شخصیت هایی متزلزل که نمایش دهنده قشر روشنفکر جامعه هستند آن هم از تلویزیون می تواند بیانگر وجود سردرگمی و تردید در حوزه فرهنگ باشد و نتیجه اش چیزی جز واژگون نشان دادن واقعیت های زندگی ایران نیست.
منتقد و کارگردان سینما پیام مرگ تدریجی را کنار گذاشتن فکر و اندیشه دانست و بیان کرد: به نظر من پیشنهاد سریال این است که کار فرهنگی، کتاب نوشتن، نقد کردن، فکر و اندیشه را باید کنار گذاشت و جز کذب و دروغ و توهین به فرهنگ و شعور مردم پیام دیگری برای گفتن ندارد .
رضا درستکار درباره تدوین سریال گفت: تدوین این سریال کمکی به تماشاگر و مخاطب درام نمی کند هر چند آن هم تقلیدی است از فیلم های سطح پایین فیلم سازی غرب و تنها هدف این تدوین ایجاد تفاوت ظاهری بوده است.