Quest of Persia: Lotfali Khan Zand
Quest of Persia: Lotfali Khan Zand
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام،
من سرچ کردم، اما تاپیکی با این نام پیدا نکردم، از مدیران خواهشمندم اگه تاپیک تکراری هست، با تاپیک مربوطه ادغام کنند.
ممنون
همونطور که چند وقتی هست توی سایت ها و مجلات این بازی داره تبلیغ میشه، گفتم همچین تاپیک رو ایجاد کنم. خب، اونطور که من عکسهای بازی رو دیدم، برای اول کار خیلی خوب بود و کلا برای یک کار ایرانی بد به نظر نمیومد. اما نکته ی جالب اینه که این بازی در سایتهای مختلف سر و صدای زیادی به پا کرده و نکته ی جالب تر اینکه همین الان دموش در سایت Gametrailers پیدا میشه.
اما نکته ی ناراحت کننده اینه که از همین حالا کامنت های تمسخر آمیز و طعنه آمیز از اعضای سایت GT در رابطه با این بازی گفته میشه که جای بسی تاسف هست.
از اینجا دمو رو تماشا کنید :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[html]http://www.gametrailers.com/game/3136.html[/html]فعلا بهتره در مورد خوب و بد بازی نظر ندم، اما همونطور که گفتم برای اول کار خوبه. به هر حال برای یک کار ایرانی که افراد سازنده ی اون از انگشتان دست تجاوز نمیکنه و بودجه ی بسیار کمتری هم در مقایسه با بازیهای میلیون دلاری غربی، واسش هزینه شده.
عکسهایی از بازی :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشید
عکس از تیزر سوم بازی لطفعلی خان زند
Quest of Persia: Lotfali Khan Zand
می تونید عکس های با کیفیت از بازی رو در لینک زیر ببینید.
کد:
http://www.questofpersia.com/lotfali/screenshots.html
Quest of Persia: The Revenge of Ghajar
این بازی که از شرکت هنرهای پویا است را می توان اولین بازی ایرانی با گرافیک قابل قبول دانست
Jafary مي نويسد:لطفعلی خان به مناسبت جوانی و زیبائی و دلیری و سخاوت در شیرازو کرمان میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بود هر کس برای حاجتی نزد او می رفت ، دست خالی باز نمی گشت وشاید جوانی او در سخاوتش بی تأثیر نبود و سخاوت و زیبائی صفاتیستکه بیش از صفات دیگر تولید محبوبیت می کند . مردی که راستگو باشد همه را چون خود راستگو می پندارد و مردی که امین استچنین تصوری راجع به سایرین نیز دارد . لطفعلیخان نیز مردی بود و راستگو و جوانمرد و صریح اللهجه و بدین مناسبت وقتی برایجنگ با قشون آقامحمدخان عده ای از خائنین نظیر عبدالرحیم خان شیرازی برای پیوستن به قشون او اعلام آمادگی کردند وی بسادگی پذیرفت. صفحه 91 جلد دوم :سر هرفورد جونز مورخ انگلیسی در فصل بهار در یکی از باغهای شیراز مدتها میهمان لطفعلیخان زند بود. وی می گوید: خان جوان زند همیشه لبخند به لب داشت و از میهمانان به خوبی پذیرائی می کرد و دقت می نمود که تماما مهمانان صحبت کنندو بخندند و اوقات خوشی داشته باشند و سپس آنها را برای سوارکاری و شکار به صحرا می برد و من می دیدم که خان زند تا چه اندازه درتیراندازی با تفنگ و تپانچه مهارت دارد و پس از آن در خیمه هائی که در صحرا بود از میهمانان با انواع کباب و میوه و بخصوص پرتقالو لیمو پذیرائی می نمود . (البته مهارت بی نظیر لطفعلی خان در شمشیرزنی در میدان جنگ باعث گردید تا از وی به عنوان آخرین شمشیرزن ایرانیاد کنند)
وقتی جونز قصد ترک شیراز را داشت خان جوان زند به او یکی از اسبهای ممتاز خود به نام خاصه را با یکدستزین و برگ بخشید. سر هرفورد جونز بعد از اینکه از ایران رفت، سه سال بعد نیز مراجعت کرد ولی در آن موقعاقبال از خان زند بازگشته بود و وی نتوانست لطفعلی خان را در شیراز ببیند و به وی گفتند که خان زند در بیابانها آواره است!
مرد انگلیسی خیلی دوست داشت آن جوان دلاور و زیبا و خونگرم و بامحبت و مهمان نواز را دوباره ببیند البته نه برای لطف و کرم چراکهخود جونز از افراد توانگر و متشخص بود و فقط شوق دیدار او را وادار به چنین کاری کرد. روزی که جونز جوان زند را در بیابان دید مشاهده کرد که وی در یک سیاه چادر نشسته و با دیدن جونز طوری با گرمی ومحبت با وی برخورد نمود که گوئی در یکی از عماراتسلطنتی با وی برخورد می کند هنگام صرف نهار سفره ای مقابل میهمان انگلیسی گستراند و دو گرده نان و یک ظرف دوغ مقابلش نهادو شهریار جوان زند بدون اینکه از محقر بودن غذا ناراحت شود از جونز دعوت بعمل آورد و لطفعلیخان به هنگام صرف غذا تبسم به لبداشت و میهمان خود را بحرف می اورد و حرفهای خنده آور می زد تا مهمان انگلیسی کسل نشودسرهرفورد جونز فهمید که لطفعلیخان به علت خیانت حاج ابراهیم خان کلانتر و مردم شیراز پشت دروازه ها مانده و با رسیدن قوای آقامحمدخان درحالیکه زن و بچه اش درون شهر بودند با نیروی کم اما وفادار خودراه صحرا را پیش گرفته و اینک حتی استطاعت خوردن یک غذایمناسب را به میهمانان خود ندارد! تصمیم گرفت با خان زند خداحافظی نماید تا بیش از این به وی فشار نیاورد اما شهریار زند نگذاشت اوبرود و گفت : من می دانم در اینجا به شما بد می گذرد منتهی من سعیخود را برای رفاه شما خواهم کرد و پس از مدتی که از او جدا شد انعامی به نوکران مرد انگلیسی داد و به جونز گفت که امیدوار است مرتبه ایدیگر او را در شیراز به میهمانی دعوت کند اما عمر لطفعلیخان هرگز این مجال را به او نداد!
مورخین اذعان می دارند که خان جوان زند پس از بازگشت از میدان نبرد به شیراز وقتی با دروازه های بسته و خیانت نیروهای داخل شهر مواجه شد حالتش تغییر نکرد هر گز خشمگیننشد و با صدای بلند زیر دیوار دروازه شهر این شعر حافظ را برای اندرونیان خواند :
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
و سر اسب خود را گردانید و راه بیابانهای اطراف را به همراه نیروی اندک خود که شمارشان به سیصد نفر می رسید در پیش گرفت
سرجان ملکم انگلیسی در کتاب قلعه پری عنوان می دارد :
آقامحمدخان در ایام بعد دوست می داشت که از وقایع تاریخی صحبت کند و منقول است که می گفت : سه کار بزرگ ، شایسته است که در تاریخ ایران برای آیندگان ثبت شود : اول بهادری لطفعلیخان زند که با سیصد نفر خود را به لشگر 30000 نفره زد و تا قلب آن پیش رفت ....
لطفعلیخان زند آخرین سردار شجاع و بازمانده سلسله زندیه را بخاطر صفات بزرگی که داشته تاریخ نویسان و بزرگان ستوده اند . وی جوانمرد ، بی باک ، نترس ، رشید ، خوش سیما ، با اندامی ورزیده و مناسب و در باطن نیز منزه و خداپرست بود . این یل نامدار جوانی زیبا صورت و نیک سیرت بود در بیست سالگی پدرش بر اثر خیانتی کشته شد لطفعلیخان خواندن و نوشتن را در کودکی زیر نظر ملا محمدتقی شیرازی فراگرفت و عده ای را عقیده بر این است که پس از درویش مجید طالقانی ، هیچکس به زیبائی وی خط ننوشته است . وی بسیار ادب دوست و هنرپرور بود و مقبره حافظ و سعدی در شیراز به صورت امروزی به جهد و کوششوی باز می گردد . لطفعلیخان بسیار خوش صدا بود و در کشتی گرفتن نیز مهارت بالائی داشت بطوریکه در جوانی پشت بسیاری از یلان و پهلوانان نامدار هم عصر خود را به خاک رساند . وی دستها و پنجه های فوق العاده نیرومندی داشت.
وی در دوازدهم شوال 1203 هجری قمری به سلطنت رسید اما بر اثر خيانت حاج ابراهیم خان کلانتر از آقامحمدخان قاجار شکست خورد هنگامی که وی را زخمی و با دستان بسته به حضور آقامحمدخان بردند، آقا محمد خان پرسید : چرا سلام نکردی ؟ لطفعلیخان در جواب می گوید : بايد مردان را سلام گفت و من اينجا مردی نمی بينم ! آقامحمدخان نیز که به زیبائی و رشادت وی حسادت شدید می ورزیدبا دستان خود دو چشم زیبای لطفعلیخان را از حدقه بیرون کشید و وی را نابینا ساخت و به مدت سه ماه ویرا به یک اسب بست و پیاده از کرمان به تهران آورد و در ارگ سلطنتی نگهداری می کرد و هر روز او را شکنجه می داد تا اینکهغم روزگار و زن و فرزندش (فتح اله خان پسر لطفعلیخان بدست عمال آقامحمدخان اخته شد) سرانجام وی را به کام مرگ کشید درحالیکه در روز وفات جز تکه پوستی بر استخوان از وی باقی نمانده بود و به نوعی با مرگ از رنج دنیا و مردمانش آزاد گردید.
ژنرال مایکس انگلیسی در مورد لطفعلی خان چنین می گوید : شهريار جوان زند دارای صاحب منظر قابل ملاحظه ای بود و نیز شهامت و شجاعت خاصی داشت که به ندرت در کسی نظیر آن یافت می شود بعلاوه در پیشوائی و فرماندهی امور جنگی ماهر و زبردست بود و از دروغ و وعده های پوچ بیزار بود و جز به صداقت و مردانگی مسلکی نداشت و هرگز به دروغ از کسی دلجوئی نمی کرد . متأسفانه همین خصائل نیکو باعث شد تا خانواده های بزرگی از پشتیبانی او دست بکشند . وی در جنگی نابرابر با قشون آقامحمدخان که ده برابر نیروهای وی بود ، دلاورانه جنگید و تا مدتها نبرد را ادامه داد . او جوانی قوی و چابک در فنون سواری بخصوص شمشیرزنی ، سپاهیگری و آئین پهلوانیهیچکس را در عصرش با وی برابری نبود.
شجره نامه خاندان زند :
به ترتيب : کريم خان -زکی خان - ابوالفتح خان - صادق خان - عليمرادخان - جعفر خان - صيدمراد خان و لطفعلی خان به سلطنت رسيدند
منبع :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]