«حلقه سبز» از نگاه كارشناسان و منتقدان/1
فهيم: «حلقه سبز» استانداردهاي تلويزيوني را رعايت كرده است
خبرگزاري فارس: محمدتقي فهيم گفت: سريال حلقه سبز استانداردهاي سريالسازي تلويزيوني را در خود رعايت كرده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
«محمدتقي فهيم» در گفتگو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد سريال جديد «ابراهيم حاتميكيا» گفت: مسائل فني مثل نحوه قاببنديها يا جزييات تكنيكي تلويزيوني به خوبي در اين سريال رعايت شده و پيچشهاي موضوعي داستان نيز به خوبي در سريال لحاظ شده است ولي شخصيتها به كندي و بسيار دير معرفي ميشوند و به نظر ميرسد داستان به علت ضعف خود، كشش لازم را براي جذاب كردن شخصيتها ندارد.
فهيم افزود: از نظر تمهيدات و تروكاژهاي سينمايي فيلم بسيار كهنه است. اگر اين فيلم چند سال پيش ساخته ميشد شايد اين تمهيدات به نظر جذاب ميرسيد ولي در حال حاضر تروكاژهاي فيلم بسيار قديمي و كهنه به نظر ميآيد، همچنين به دليل نزديكي به ماه رمضان و وجود تمهاي ماورايي در سريالهاي اين ماه، موضوع «حلقه سبز» هم تحتالشعاع آن قرار گرفته و تماشاگران استقبال خوبي از آن نميكنند.
فهيم افزود: از نظر تصويري و بصري ميتوان «حلقه سبز» را كارخوبي دانست اما متأسفانه كهنگي موضوع و قديميبودن ترفندهاي بصري لطمه زيادي به كار زده است. در هر حال بايد منتظر ماند تا ساير قسمتهاي سريال را ديد و در مورد آن اظهارنظر كرد.
«حلقه سبز» از نگاه كارشناسان و منتقدان/2
فراستي: «حلقه سبز» انتظارها را از «حاتميكيا» برآورده نميكند
خبرگزاري فارس: مسعود فراستي منتقد سينما از كارگرداني ضعيف مجموعه تلويزيوني «حلقه سبز» توسط «ابراهيم حاتميكيا» انتقاد كرد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين منتقد در گفتگو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد سريال «حلقه سبز» گفت: متاسفم كه «حلقه سبز» در سراشيبي سقوط قرار دارد.
وي افزود: البته اين سراشيبي مدتها است كه آغاز شده و در برخي آثار «حاتمي كيا» نمود داشته است.
فراستي اظهار داشت: در «حلقه سبز» نيز هم در زمينه اجرا و هم در زمينه تفكر اين قضيه ديده ميشود و متاسفانه انتظارها را از «ابراهيم حاتميكيا» برآورده نميكند.
وي مدعي شد: سريال « حلقه سبز» از پائينترين سطح ممكن سريالهاي تلويزيوني نيز عقبتر است و نوعي رياكاري در آن به چشم ميخورد.
«مسعود فراستي» كه از ديرباز جزو طرفداران سينماي «حاتميكيا» بوده است، از ارائه توضيحات بيشتر درباره نظر خود، خودداري كرد.
حلقه سبز از نگاه بازیگردان.
از من خواستند یادداشتی درباره سریال «حلقه سبز» بنویسم، در ابتدا بگویم این اولین تجربه من در زمینه بازیگردانی و انتخاب بازیگران بوده و برای من، منی که در تئاتر آموخته ام هر آنچه بایستی بیاموزم و آموزانده ام هر آنچه دانسته ام و می توانستم بیاموزم، توفیقی بود. افتخار این همکاری را در وهله اول مدیون دوستی ام با «حجت ذیجودی» دستیار اول و برنامه ریز آقای «حاتمی کیا» می دانم و پس از آن اعتمادی بود که حاتمی کیا به من کرد.
حضورم در این پروژه با تلخی ها و شیرینی هایی همراه است که نه گمانم تا آخرین نفس هایم بتوانم از آنها جدا شوم.
بیماری و مرگ مادرم که دلبسته اش، عاشقش، مریدش و مجنونش بودم در این سریال به وقوع پیوست و این درست زمانی بود که مراحل کار پیش تولید را از سر گذرانده بودیم و من نیاز به تمرکز داشتم و تا آنجایی پیش رفت که در نیمه های کار ۲۳ بهمن ماه ۸۴ از پروژه کنار رفتم و در ۲۵ بهمن ماه مادرم را از دست دادم و این موضوع چیزی از حلاوت کار با ابراهیم حاتمی کیا نمی کاهد، کسی که از او بسیار آموختم، کسی که عاشق کارش است، کارش جدی ترین چیزی است که می شناسد و عاشقانه و پرشور و حسی با آن برخورد می کند، هر آنچه می اندیشد و حس می کند در صورتش می نشیند. پس دوستی با حاتمی کیا و میزان موفقیت خود را به راحتی می توانی از چهره اش بفهمی. در کارش سیاست ندارد، عاشق است. محافظه کار نیست، جسور است و فرصت برای خلاقیت، ابتکار و نوآوری در کار او فراهم است، هیچ کلیشه یی را بر نمی تابد و از قالب ها فرار می کند، سیال خود را به دقایق می سپارد و از زوایای مختلف به یک پدیده نگاه می کند، همچون منشوری از دریچه دوربین جهان پیرامونش را می نگرد و دیگر مرحله آزمون حس است، آنچه بر دلش می تابد و انعکاس می یابد. از زوایای مختلف «هم» پدیده را می بیند و «هم» به تاثیرات پدیده توجه می کند، دنبال کشفی عاشقانه و شهودی عارفانه است.ظاهر و باطنش همان است که می بینی و مخفی کردن ندارد. او خودش را عریان می کند و قضاوت همگان حتی کارگران صحنه هم برایش مهم هستند، آنها هم باید شخصیت ارائه شده توسط بازیگر را باور کنند، «ابراهیم» به دقت به آنها گوش می دهد و اگر نظرشان درست بود از آنها استفاده می کند، از همه مهمتر به خلاقیت، بداهه پردازی و برداشت بازیگر در تمرینات به صورت جدی و اساسی معتقد است. تمرینات تکمیل کننده و در اساس تعیین کننده متن نهایی و دکوپاژ اصلی است. پس از آخرین تمرینات است که دکوپاژ در اختیار همه افراد گروه قرار می گیرد.
تغییرات نهایی صورت گرفته و آنچه که باید خلق شود مشخص است.
«ابراهیم» فرد صریح اللهجه یی است که نمی توانی دوستش نداشته باشی، حتی اگر موافقش نباشی، استفاده او از بازیگران تئاتر دافعه و جاذبه یی شورانگیز در میان مان ایجاد کرد، او به شدت موافق بود بازیگران از تئاتری ها انتخاب شوند، به همین دلیل بارها بر ترک موتورش نشستم و با هم راهی سالن های تئاتر شدیم تا بازیگرانی را به او معرفی کنم و همین شد که اکثر قریب به اتفاق بازیگران «حلقه سبز» تئاتری هستند، این می تواند موجب مباهات تلویزیون باشد و تماشاگران بر خود ببالند که چنین توفیقی یافتند که شاهد بازی هایی باشند که کمتر «اقبال» چنین فرصتی را برای آنها فراهم می سازد. بازیگران این مجموعه حتی آنهایی که نقش های کوچک را بازی می کنند پشتوانه یی به نام تئاتر دارند. پس می توان ادعا کرد که تئاتر سرمایه یی گرانقدر، پشتوانه یی عظیم و معدنی گرانبها برای سینما و تلویزیون است. جادوی بازی و سحر هر نقش آفرینی زمانی خود را نشان می دهد که از پشتوانه عظیم بهره گیرد، که خوشبختانه در این سریال و به خواست شخص «ابراهیم حاتمی کیا» این فرضیه به وقوع پیوست که «تئاتر ما در تلویزیون و سینماست.»
در این سریال بسیاری از چهره ها اگرچه خوراک های تبلیغی خوبی نبودند و نام های آشنا، چشم های رنگی، بینی های عمل کرده و زلف های پریشان ندارند و به زعم بسیاری «چهره» نیستند اما «نابازیگر» هم نیستند. همگی بازیگرند و گواه این حرفم سالن های تئاتر است که شاهد تمرینات طاقت فرسای این دوستان بوده است.
من افتخار همکاری با حاتمی کیا را داشته ام زیرا او این مقوله را می فهمید و بر انجامش مصر بود و کرشمه یی، خم ابرویی، شکن زلفی و افسون و ملاحتی نمی توانست او را از خواسته اش جدا کند.
کوچک ترین جزء برایش بزرگ ترین بود و در جزئیات «بزرگی» می کرد.
مریضی مادرم روز به روز حادتر می شد و من تمرکزم کمتر، ولی بزرگ منشی «ابراهیم عاشق» مانع ابراز درونیاتش می شد، چه بسا تولید را با مشکل مواجه می ساخت اما (حاشا و کلا) خمی به ابروی نازنینش ننشست. شش ماه کار از ما همگی یک خانواده ساخته بود که یکدیگر را «فهم» می کردیم. «وجودمان با یکدیگر بود» نه اینکه مکانیکی به یکدیگر عادت کرده باشیم. سیروس عبدلی با دیسک کمر چندین ساعت پشت دوربین می نشست، تمرین می کرد و لحظه به لحظه احساس مسوولیتش بیشتر می شد. اصغر آبگون «بکر بودن»، نشاط و عدم مهارت کافی برخی از بازیگران را در ارتباط با کار با میکروفن تحمل می کرد و درخشش چشم هایش را وقتی که اولین بخش از این سریال را مونتاژ شده، دید کاش همه مردم می دیدند.
این از آن صحنه هایی بود که هیچ وقت به تصویر درنیامد. بسیاری از صحنه های نادر در پشت صحنه خلق می شوند، لحظاتی که سرشار از شور و شوق و شیدایی، عشق و جذبه و سرمستی، شورانگیزی و هیجاننده، «دمی» است که رندان عالم بنده اش هستند، دیگر نمی توانند نه ساغری، نه پیمانه یی و نه حتی جامی درکشند، مست خلاقیتند، این خلاقیت چه در بازی باشد چه در لباس چه در گریم، چه در صدابرداری، چه در ثبت یک تصویر یا میزانسن زیبا، باید عاشق باشی تا قدر این لحظات را بدانی، دیگر تلخی ندارد همه چیزش شیرین است. حتی عصبانیت، اخم و تخم، بدقلقی، سرسختی یا حسادت، زیرا همه می خواهند کار خوب شود و در این میدان همه نسبت به یکدیگر پیشی گیرند. کار خوب همه چیزش رقابت است.
برخی می خواهند در ربودن گوی خوبی از یکدیگر پیشی گیرند و چه بسا نمی دانند مجموعه است که باید بدرخشد. درخشش یکی دو ستاره آسمان تیره و غم زده هنر این مرز و بوم را روشن نمی کند. همه ستارگان باید بدرخشند تا بتوانیم در این همه نور سرمست شویم و لحظه یی نگاه از این همه ستاره برنداریم، حتی ستارگان کوچک در ترکیبی هنرمندانه، زیبایی این همه درخشش را دو چندان می کنند. در دلربایی و کرشمه همه ستارگان است که آسمان هنر نورباران می شود. اگر یک یا دو ستاره روشن باشند و همه خاموش، نه طنازی هست و نه فریبایی، همه چیز ملامت آور خواهد بود.آنچه احساس را به ترنم وا می دارد چشمک زدن افسونگرانه ستاره یی در دوردست است. آنکه در جلوست دیده می شود چه بخواهد و چه نخواهد ولی چه کار باید کرد که ستاره دوردست «هم» به چشم آید و «هم» خوب دیده شود. این رمز و راز را ابراهیم حاتمی کیا می دانست.
می شود ساعت ها نوشت از خاطرات و اتفاقات و آموخته ها و... این سطور را در حیطه کار خود نوشتم آن هم مختصر مختصر و چه بسا بسیار چیزهای مهمی از قلم افتاده اند، لحظه لحظه خاطره است. انتقال تجربه، شکل گیری خلاقیت و... و سرانجام تولید هنر، امیدوارم فرصتی پیش بیاید تا نکاتی را که به آنها اشاره کردم، بتوانم بیشتر باز کنم.
شکرخدا گودرزی
روزنامه اعتماد
/حاشیههای "حلقه سبز"/بازی دو سر باخت!
رویکرد اخیر روابط عمومی مجموعه تلویزیونی "حلقه سبز" در جوابیه دادن به منتقدان و معترضان بیش از هر چیز وارد شدن به یک بازی است که نمیتواند نتیجه را به نفع مجموعه رقم بزند.
به گزارش خبرنگار مهر، اعتراض گسترده به مضامین فیلمها و مجموعههای پخش شده واکنشی تازه نیست و البته محدود به ایران و سینمای وطن هم نمیشود. اما وقتی اعتراضها قدمی فراتر نهاده و به جزئیات، شخصیتپردازی، خاستگاه کاراکترها و ... بسط پیدا میکنند، می توان گفت به پدیده ای مخصوص به خود رسیده ایم.
این پدیده که هر از گاهی بنا به مضامین فیلم ها و مجموعه ها رخ مینماید، به نوعی همزمانی هم بازمیگردد. پخش مجموعه ماورایی "اغماء" در ماه رمضان به جهت مضمون ماورایی و عینی کردن حضور شیطان و همچنین نمایش برخی کارهای تخصصی پزشکی در اتاق عمل، مورد انتقاد جامعه پزشکان و البته پایگاههای دینی قرار گرفت.
انتقادها وقتی دامنهدار شد، نیاز به تحلیل و بررسی آسیبشناسانه را برای مسئولین تلویزیون ایجاد کرد و جلسات متعدد با حضور کارشناسان مسائل دینی درباره تعابیر دینی و نص صریح قرآن درباره حضور شیطان در میان مردم و چگونگی آن برگزار و از تلویزیون پخش شد. هر چند وجه انتقادهای پزشکی مطرح شده اینچنین مورد پاسخگویی روشن قرار نگرفت یا نیاز به آن احساس نشد و تنها برخی عوامل در گفتگوهای خود به برخی موارد برای روشن شدن شبهات اشاره کردند.
با تمام شدن ماه رمضان و پایان پخش مجموعه های مناسبتی، مجموعه پر سر و صدای ابراهیم حاتمیکیا روی آنتن شبکه سه رفت که هم به جهت حضور این فیلمساز و هم مضمون کار، به نوعی جنجال برانگیز بود. "حلقه سبز" با موضوع ماورایی ممانعت یک روح از اهداء اعضا بدن خود به بیماران و ترویج فرهنگ اهداء اعضاء ساخته و از تلویزیون پخش شد.
مجموعه بنا به دلایل کمی و کیفی از همان ابتدا نتوانست مخاطب خود را پیدا کند و همان تعدادی هم که قسمت اول را به دلیل پخش تیزرهای متعدد، مشاهده حمید فرخ نژاد در گریمی متفاوت و مهمتر از همه نام حاتمیکیا دیدند، از قسمت دوم دست از همراهی برداشتند.
این درست که "حلقه سبز" موضوعی حساس را دستمایه کار خود قرار داده و انتخاب قالب فانتزی برای دراماتیک کردن آن هم به این حساسیت افزوده، اما به نظر میآید نکته مهمتر در جذاب نشدن این قصه ماورایی است که نمیتواند مخاطب را به روابط فانتزی جذب کند و او را به همراهی وادارد. مسیری که به نظر می آید تنها نقاط احساسی آن مورد بزرگنمایی ناملموس قرار گرفته و حاصل هم دلزدگی مخاطب از این رابطه ناملموس و باورناپذیر است.
وجه فرعیتر استقبال نشدن از این مجموعه را میتوان به زده شدن مخاطب از فضای بیمارستان، اتاق عمل و کارهای پزشکی، حضور نداشتن بازیگران آشنا و حرفهای و البته حرکتی کند قصه بر مسیرهای قابل پیش بینی و تکراری نسبت داد. اینچنین است که "حلقه سبز" با وجود تبلیغات فراوان، سه بار پخش در هفته و هزاران حمایت دیگر نتوانسته محبوب خانواده ها شود.
اما اعتراضهای این مجموعه در پی پس زدن مخاطب، وجهی است که بیشتر از خاص و حساس بودن موضوع محوری یعنی پدیده اهداء اعضا میآید و مجموعه بیشترین ضربه را از نوع نگاه به این پدیده و انعکاسی که از این موضوع در میان مخاطبان ایجاد کرد، پذیرفت.
در حالی که با تلاش متولیان امر پیوند، روند اهداء اعضا بدن پس از مرگ مغزی رشدی مناسبی داشته و برگزاری مراسم جشن نفس در سالروز تولد حضرت فاطمه (س) سبب شده بود رشدی بیسابقه در مشارکتهای مردمی برای اهداء اعضا به وجود آید، از آغاز پخش مجموعه "حلقه سبز" این روند با افت قابل توجه رو به رو شده است. آمار پشیمانی از ثبت نام برای اهداء عضو که پیش از این به یک مورد در هر دو ماه هم نمیرسید، در این مدت به یازده نفر رسیده و کارشناسان معتقدند "حلقه سبز" در این سیر منفی تأثیرگذار بوده است.
اعتراض به پخش این مجموعه در مجلس شورای اسلامی، نظرات کارشناسی پزشکان درباره سیر پزشکی غلط و غیرواقعی در مجموعه، طرح خواستههایی چون توقف پخش این مجموعه و پخش نکردن آن از شبکههای ماهواری و ... امواج منفی ایجاد شده نسبت به مجموعه را شدت بخشید تا جایی که عوامل پروژه را به جای یک راه حل منطقی و کمی حق دادن به معترضان و منتقدان به پاسخگویی واداشت.
واکنشی که به نظر می آید وارد شدن به یک بازی نگرانکننده حداقل برای "حلقه سبز" است. به عنوان مثال مجموعه "مدار صفر درجه" با واکنشهای مشابه و به نسبت گستردهتر در همان روزهای آغاز پخش مواجه شد که به علت نشانه رفتن اهداف سیاسی و دینی ایران حتی حساستر هم بود.
ولی حسن فتحی کارگردان هوشمند مجموعه از وارد شدن به بازی جوابیه و بیانیه صادر کردن پرهیز و تلاش کرد به این شیوه فضای مسموم اطراف مجموعه را آلودهتر نکند و اینچنین بود که "مدار صفر درجه" (البته به جهت ارزشهای بالقوه خود که زیر سایه انتقادها پنهان مانده بود) در فضایی آرام دیده شد و توانست هم مخاطب را راضی و هم تیر منتقدان را بیاثر کند و عکس ادعای آنان را به اثبات برساند.
هر چند جوابیه مجموعه "حلقه سبز" از سوی روابط عمومی کار در سربرگ حک فیلم فرستاده شده، ولی این نکته قابل صرفنظر کردن نیست که همه خروجیهای این کار پای کارگردان آن نوشته میشود. فیلمسازی که تا چندی پیش وارد این حیطهها نمیشد و حتی انتقادهای مستقیم را هم با سکوت پاسخ می داد.
اما حاتمی کیا این روزها بازتابی دیگر دارد. چه به لحاظ کیفیت آثارش، چه به جهت نوع انعکاس خبری کارهایش و چه به جهت منش حرفهای و شخصی که از او سراغ داریم. حاتمیکیایی که وقتی در جشنوارهای مورد تقدیر قرار گرفت به جای دو دقیقه فرصت که برای حرف زدن داشت، تنها نگاه کرد ... همه را نگاه کرد!
ر جوابیه ای که روابط عمومی مجموعه "حلقه سبز" ارائه کرده به سه نکته پرداخته شده که آموزشی نبودن این مجموعه برای پزشکان جوان، تحقیقات مکتوب و میدانی مجموعه در مورد پیوند اعضا از سال 81 و ایمان نداشتن عوامل این مجموعه به نصیحت کردن و نتیجه گیری های شعاری و تکراری را شامل می شود.
اینها نکاتی است که می تواند از مختصات تفکری مجموعه محسوب شده و به نوعی توضیح آن چیزی است که باید در روح اثر جاری باشد نه در بندهای یک جوابیه که لحنی موثر هم برای تأثیرگذاری بر مخاطب ندارد. به این دلیل که از انگشت گذاشته شده روی ناآشنایی معترضان و مخاطبان مجموعه با مقوله هنر آن هم به این دلیل که از حریف خود که ناآشنایی عوامل مجموعه با مسائل پزشکی و پیوند را مورد نقد قرار داده، به اصطلاح کم نیاورد و ...
وارد شدن به این بازی هم چیزی جز فرستادن مکرر توپ از این زمین به زمین دیگر و در نهایت مسموم کردن فضای اطراف مجموعه نمیتواند باشد. کاری که به نظر نمیآید در این مقطعی به نفع "حلقه سبز" تمام شود. کاش حاتمیکیا مانند همیشه سکوت میکرد، صبر پیشه میکرد و در یک کلام مانند گذشته خودش بود.
یادداشتی بر مجموعه تلویزیونی "حلقه سبز"
حلقه بیروح
ابراهیم حاتمی کیا نامی آشنا برای اهل سینما و تمامی سینما دوستان ایرانی است. از نظر بسیاری از کارشناسان و اهل فن او با ساخت فیلم های خوش ساخت و ماندگاری همانند از کرخه تا راین، خاکستر سبز، آژانس شیشه ای، روبان قرمز و ارتفاع پست یکی از بهترین فیلمسازان گونه ی دفاع مقدس و سینمای اجتماعی پس از انقلاب است. چند سال پیش اولین مجموعه ی حاتمی کیا با نام "خاک سرخ" از تلویزیون پخش شد که با وجود استقبال نسبی بینندگان نتوانست نظر مساعد منتقدان سینمایی را به خود جلب کند. حال قریب به یک ماه است که دومین مجموعهٔ او با نام " حلقه ی سبز" در حال پخش از تلویزیون می باشد و در این مدت اظهار نظرهای ضد و نقیضی زیادی را برانگیخته است.
حلقه ی سبز در سکوت خبری و بی آنکه حتی عکسی از بازیگران و پشت صحنه ی آن در مطبوعات به چاپ برسد، مقابل دوربین رفت و همگان بی صبرانه منتظر شنیدن خبرهایی تازه از مراحل فیلمبرداری و فنی آن بودند تا اینکه سال گذشته ماجرای درگیری لفظی و فیزیکی یکی از بازیگران اصلی مجموعه با دستیار کارگردان سریال، برای مدتی خبر اول محافل سینمایی و غیر سینمایی شد و کار را به بیانیه ی تند و شدید الحن انجمن دستیاران کارگردان خانه ی سینما نیز کشاند. پس از فروکش کردن این جنجال موقت و با پایان فیلمبرداری مجموعه دیرتر از موعد مقرر، عکس هایی از حمید فرخ نژاد با گریمی متفاوت در اختیار خبرگزاری ها گذاشته شد که خبر از آن می داد او در نقش یک روح ظاهر شده است. حال دیگر عطش دوستداران آثار حاتمی کیا برای تماشای دومین مجموعه ی کارگردان محبوبشان به اوج خود رسید؛ ضمن اینکه در این میان آخرین فیلم حاتمی کیا، به نام پدر، بسیاری را مایوس و نا امید کرده بود. اما با پخش قسمت های ابتدایی مجموعه در ماه اخیر همه ی معادلات اشتباه از کار در آمد و همگان از فضای غریب و کاملا متفاوت آن با دیگر آثار سازنده اش مبهوت و متعجب شده اند. اینکه کارگردانی بخواهد مسیر فیلمسازی خود را تغییر دهد و توانایی هایش را در ژانرهای دیگر بیازماید، به نوبه ی خود کاری جسارت آمیز و قابل تقدیر است، ولی با گذشت پنج قسمت از این مجموعه به نظر می رسد تا به اینجا حاتمی کیا چیز زیادی در چنته نداشته است. گفته می شود ماجراهای حلقه ی سبز در هفت شبانه روز می گذرد و از این نظر بدعتی در عرصه ی فیلمنامه نویسی سریال های تلویزیونی به حساب می آید؛ اما طبق قواعد کلاسیک فیلمنامه نویسی، اگر قرار است زمان حجیم سریالی را به یک پروسه ی زمانی فشرده اختصاص بدهیم باید آن قدر در ترسیم صحیح جزییات داستانی و احوال و روابط کاراکترها انرژی و دقتی موشکافانه صرف کنیم تا منحنی حرکت فیلمنامه لحظه ای دچار افت محسوس نشود و جذابیت داستان نزد بیننده محفوظ بماند. متاسفانه تا به این جا در حلقه ی سبز چنین اتفاقی نیفتاده است. ترس کاراکتر گلی (سیما تیرانداز) از مواجهه با روح حسن (حمید فرخ نژاد) می توانست شروعی خوب و کوبنده برای یک مجموعه باشد، اما افراط و تاکید بیش از اندازه ی کارگردان / فیلمنامه نویس بر این موضوع قضیه را تا حد لوث شدن پیش برده است. همچنین در قسمت های دوم و سوم سریال این سوال برای بیننده پیش می آید که با وجود اینکه گلی فهمیده است تنها او قادر به رویت حسن است و می داند که این روح بی آزار نمی تواند به او آسیبی برساند، پس چرا کماکان از رویارویی با او در هراس است؟ یا اینکه چرا شخصیت گلی این قدر منفعل است؟
چرا با دیدن اصرار روح حسن ماندن در این دنیا، تلاشی از گلی برای جلوگیری از عمل پیوند قلب نمی بینیم؟ گویی او کاملا در برابر مقدرات تسلیم شده است. اگر چنین است پس چرا باید از تماشاگر توقع داشت تا با چنین شخصیت سردرگمی همذات پنداری کند؟ حتی در قسمت های بعد مخاطب از اصرار او برای پیوند قلب حسن به آن جوان بیمار (کوروش) کمی متعجب می شود و فراهم کردن انگیزه های مالی برای این شخصیت نیز نمی تواند دلیلی محکم جهت قانع کردن بیننده باشد.
با تماشای قسمت های ابتدایی حلقه ی سبز، به نظر می رسد مشکل مجموعه در این است که حاتمی کیای فیلمنامه نویس نتوانسته درام جذاب و نفس گیری از موضوع مهم و حیاتی پیوند قلب خلق کند و اصرار او برای بخشیدن بعدی ماورایی و معنوی به قضیه نیز به پیرنگ ضعیف داستانش کمک شایانی نکرده است و از لحاظ بصری هم می توان اذعان داشت حاتمی کیای کارگردان در جمع و جور کردن این مشکلات بارز داستانی موفق نبوده و این موضوع را می توان از دکوپاژها و میزانسن های نه چندان بدیع او و ریتم بیش از اندازه کند و درونی سکانس ها به خوبی دریابیم. تنها نکته ی قابل ملاحظه ی این مجموعه بازی قوی و فراتر از نقش سیما تیرانداز است که تا به این جا توانسته بار مجموعه را به دوش بکشد. حمید فرخ نژاد هم در ترسیم کاراکتر حسن بد کار نکرده است و طنز همیشه جاری در بازی اش بعد خاصی به پرسوناژش داده است.
ده سال پیش کیانوش عیاری فیلم ماندگار و کم نقص "بودن یا نبودن" را درباره ی عمل پیوند قلب ساخت که هر چه از زمان ساخت آن می گذرد ارزش های نهفته اش بیشتر آشکار می شود. چه خوب می شد اگر حاتمی کیا نیز به مانند عیاری این موضوع بالقوه خوب را بر بستر فیلمنامه ای درست پایه ریزی می کرد؛ در این صورت شاید او دیگر نیازی به تزریق مسائل ماورایی به داستان سریالش نداشت. البته ریشه ی این مشکل در جای دیگری نهفته است!
چند سال است که متولیان و مسئولین سینمایی به موضوعات ماورایی در قالب ژانر جعلی معناگرا توجهی خاص نشان داده اند و اخیرا پای این توجه و عنایت به فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی نیز باز شده است، بی آنکه در بطن این موضوع تماشاگرپسند تحقیقات کارشناسی درستی به عمل بیاید. نمونه ی متاخر این قبیل سهل انگاری ها را در ماه مبارک رمضان امسال و در قالب مجموعه ی پراشتباه و ضعیف اغما شاهد بودیم. حلقه ی سبز هنوز در ابتدای راه است و در حال حاضر اظهار نظر قطعی در مورد آن کمی دور از انصاف به نظر می رسد. شاید با ورود کاراکترهای جدید به داستان مجموعه و ایجاد خط روایی های تازه مشکلات محتوایی اثر رفته رفته کمرنگ شود. باید صبر کرد و دید. اما آقای حاتمی کیا بدانید انتظار مخاطبان بیشمار آثار شما بیش از این چیزی است که اکنون بر روی آنتن رفته است.
امیررضا نوریپرتو
سینما ما