این ترانه بوی نان نمی دهد
این ترانه بوی نان نميدهد
بوي حرف ديگران نميدهد
سفرهء دلم دوباره باز شد
سفرهاي كه بوي نان نميدهد
نامهاي كه ساده و صميمي است
بوي شعر و داستان نميدهد:
…با سلام و آرزوي طول عمر
كه زمانه اين زمان نميدهد
كاش اين زمانه زير و رو شود
روي خوش به ما نشان نميدهد
يك وجب زمين براي باغچه
يك دريچه، آسمان نميدهد
وسعتي به قدر جاي ما دو تن
گر زمين دهد، زمان نميدهد!
فرصتي براي دوست داشتن
نوبتي به عاشقان نميدهد
هيچ كس برايت از صميم دل
دست دوستي تكان نميدهد
هيچ كس به غير ناسزا تو را
هديهاي به رايگان نميدهد
كس ز فرط هايوهوي گرگ و ميش
دل به هيهي شبان نميدهد
جز دلت كه قطرهاي است بيكران
كس نشان ز بيكران نميدهد
عشق نام بينشانه است و كس
نام ديگري بدان نميدهد
جز تو هيچ ميزبان مهربان
نان و گل به ميهمان نميدهد
نااميدم از زمين و از زمان
پاسخم نه اين ، نه آن…نميدهد
پارههاي اين دل شكسته را
گريه هم دوباره جان نميدهد
خواستم كه با تو درد دل كنم
گريهام ولي امان نميدهد
درنگی بر شعرهای دكتر قیصر امین پور
«وقاف/ حرف آخر عشق است/ آنجا كه نام كوچك من/ آغاز می شود» قیصر، این شعر را «امین پوری» می نویسد كه روزگار معاصر و زبان نوشتن از این روزگار را به خوبی می شناسد. در واقع نوع رویكرد قیصر امین پور به شعر و زبان، نه آنگونه است كه شعر را كاركرد زیبایی شناسی «زبان» بداند و هدف و تأثیر گذاری موضوعی شعر را نادیده بگیرد. او در اشعارش تلاش می كند دغدغه های انسان معاصر را معاصر سرایی كند. اگر به تنوع آثار او در قالب های مختلف، از غزل، رباعی كه قالب هایی كلاسیك (سنتی) هستند تا سپید به دقت توجه كنیم در می یابیم او چگونه واژگان آشنای جهان معاصر فارسی را دریافته و آن را به كار می بندد. به شعر «اشتقاق» از دفتر «آینه های ناگهان» توجه كنید:
«وقتی جهان/ از ریشه جهنم/ و آدم/ از عدم / وسعی/ از ریشه های یاس می آید/ وقتی كه یك تفاوت ساده/ در حرف/ كفتار را/ به كفتر/ تبدیل می كند/ باید به بی تفاوتی واژه ها/ و واژه های بی طرفی/ مثل نان/ دل بست/ نان را / از هر طرف بخوانی/ نان است!»
در واقع در ادب فارسی توجه به این گونه واژگان و حروف در كنار هم و نقطه ها و حروف صدا داری كه با حضور وعدم حضور خود معنای واژگان را تغییر اساسی می دهند و حتی گاه آن ها را برعكس به معنادهی می رسانند، بسیار زیاد اتفاق افتاده اما قیصر امین پور در این شعر اگر چه همان مفاهیم را بیان می كند اما بوی كهنگی از آن بر نمی آید چرا كه او بین دغدغه های امروزی انسان معاصر و كلمات نقبی عمیق زده كه به توسط آن مخاطب خود را گرفتار شعر می بیند. «نان و غم نان»، در واقع انسان معاصر گرسنه نیست اما درگیر روزمره گی و حساب و كتاب های روزانه شده است و این حساب و كتاب ها عموماً برای امرار معاش زندگی است و این یعنی همان «نان». ممكن است این كلمه سه حرف داشته باشد اما در واقع بیانگر جهانی است كه در شعر به شكلی نمادین بیان شده است. دغدغه انسان صنعتی امروز از توجه به ارزش های تفكر والای انسانی و تعهد اجتماعی به مناسبات سطحی و دغدغه های دم دستی بدل شده است. دغدغه هایی كه از ارزش های والای اندیشیدن فاصله بسیاری گرفته است.
قیصر امین پور در سال ۱۳۶۷ شعر می سراید با عنوان «عصر جدید». در این شعر كه باز از مجموعه «آینه های ناگهان» انتخاب شده فضای افسون زده جهان معاصر را بیان می كند، فضایی بری از یقین و ایمان انسانی، ما در عرصه احتمال به سر می بریم/ در عصر شك و یقین/ در عصر پیش بینی وضع هوا/ از هر طرف كه باد بیاید/ در عصر قاطعیت تردید /عصر جدید/ عصری كه هیچ اصلی / جز اصل احتمال، یقینی نیست/... در این شعر در واقع بخش هایی از این فضای معاصر در جهان بیان شده است. فضایی كه انسان را در حد ماشینی قابل كنترل به نقطه حضیض كشانده است و در پایان شعر كه قیصر می نویسد:
«من از تو ناگزیرم/ من/ بی نام ناگزیرتو می میرم/».
و سرانجام او كه بدون «نام ماندگار او» نمی تواند به این زیستن ادامه دهد، نامی كه برایش راهگشاست و زیستن اش را به جملگی تحت الشعاع قرار داده است.
یكی دیگر از مشخصه های شعر قیصر امین پور استفاده از سازه های زبان گفتار و عامیانه مردم است، او در اشعارش در قالب های مختلف بسیاری از مشخصه های زبان گفتاری را در اشعارش می آورد. گاهی هم این فضا این قدر یكدست و صمیمی می شود كه احساس می كنی كسی در شعرهایش تو را خطاب قرار می دهد، این همان احساس شراكت در شعر دیگری است.
این شعر تو را به درون خودش دعوت می كند و حرف های اش را برای تو می زند، او می داند باید كجای روان مخاطب را نشانه گرفت، شعر می داند باید به كجا نفوذ كند. در شعر «رفتار من عادی است» می نویسد:
«رفتار من عادی است/ اما نمی دانم چرا/ این روزها/ از دوستان و آشنایان/ هر كس مرا می بیند/ از دور می گوید/ این روزها انگار/ حال و هوای دیگری داری/ اما/ من مثل هر روزم/ با آن نشانی های ساده/ با همان امضا/ همان نام/ و با همان رفتار معمولی/ مثل همیشه ساكت و آرام/...
این رفتار عامیانه و روان با زبان، شعر را در رابطه مستقیم و بی واسطه با مخاطب قرار می دهد، رابطه ای كه مخاطب جدای از شعر نیست، بلكه جزیی از فرآیند آفرینش معناست و همواره خود را در واژگان این اثر در می یابد. در این نوع نگاه به زبان، مخاطب در می یابد كه شعر امروز قرار است زندگی روز مره او را تصویر و توصیف كند، نه آن كه با واژگانی كه از تبار قرون گذشته اند زندگی معاصر آنها بیان شود. این نوع شعر اگر چه ممكن است به عقیده برخی حتی نثر به نظر برسد، اما در كلیت شعر منطقی حكمفرماست كه آن را از نثر فاصله می دهد. به عنوان مثال شما در نثر و منطقی كه بر آن حكمفرماست نمی توانید به اصطلاح پرسش های تخیلی و برش های مقطعی از مكانی به مكانی و از زمانی به زمان دیگر بدون رعایت منطق نثر و نوشتار تان داشته باشید، اما در شعر و به خصوص در این دست اشعار، منطقی كه حكمفرماست به شاعر اجازه می دهد كه از هر دری سخن بگوید فقط باید حس كلی شعر را در نظر بگیرد و خط مماس اندیشه و تخیل شاعرانه را با واژگان حفظ كند. امین پور در اشعاری كه در قالب سپید سروده به این منطق رسیده است و شعرش اگر چه از زوایای مختلف زندگی و مشخصه های عینی آن می گوید اما ساختار كلی آن رعایت می شود.
امین پور هیچ گاه از اوضاع اجتماعی كه در آن می زیسته بی تفاوت نگذشته است. او دریچه های آگاهی اش را بر دروازه های بزرگ سرزمین های جهان گشوده است و هر اتفاقی كه بیفتد اندیشه او از آن گریز نخواهد داشت.
قیصر امین پور در یك شعر بلند كه اسفندماه سال ۱۳۵۹ برای جنگ و شهرش دزفول سرود همیشه در ذهن مخاطبان و شاعران خواهد ماند.
«می خواستم/ شعری برای جنگ بنویسم/ دیدم نمی شود/ دیگر قلم زبان دلم نیست/ گفتم باید زمین گذاشت قلم ها را/ دیگر سلاح سرد سخن كار ساز نیست/ باید سلاح تیز تری برداشت / باید برای جنگ/ از لوله تفنگ بخوان/ با واژه قشنگ/ می خواستم/ شعری برای جنگ بگویم/ شعری برای شعرخودم -دزفول-/ دیدم كه لفظ ناخوش موشك را/ باید به كار برد/ اما موشك/ زیبایی كلام مرا كاست/ ... (مجموعه از تنفس صبح).
در این اثر بلند قیصر قلم را كارساز نمی داند و می خواهد با واژه فشنگ سخن بگوید، اگر چه شاعر توان كشتن ندارد اما واژگان او كاری می كنند كه تاب ایستادن برای دیگران میسر شود. در واقع در چنین شرایطی شاعران احیاگر آرمان ها و ارزش های والای انسانی هستند، ارزش هایی كه انسان ها را به سمت هدف شان ترغیب می كند.
قیصر امین پور در قالب های دیگری هم، همانطور كه پیشتر نوشتم طبع آزمایی كرده است. از این قالب ها دوبیتی و رباعی را می توان مورد بررسی قرار داد. اشعاری كه امین پور در این قالب ها می سراید در واقع در ادامه روند كلی اندیشه او و تفكر غالب او در عرصه شعر است.
نه از مهر و نه از كین می نویسم
نه از كفر و نه از دین می نویسم.
دلم خون است، می دانم برادر
دلم خون است، از این می نویسم
...
موسیقی شهر بانگ «رودارود» است
خنیا گری آتش و رقص و دوداست
برخاك خرابه ها بخوان قصه جنگ
از چشم عروسك كه خون آلود است
در این اشعار اگر چه كمكی به لحاظ زبانی با اشعار قیصر كه در قالب سپید سروده است فاصله احساس می كنیم، اما جان مایه شعر و بافت زبان با هم همخوانی دارند و در نهایت قالب هم این مثلث را كامل می كند.
دستی زكرم به شانه مانزدی
بالی به هوای دانه ما نزدی
دیرست دلم چشم به راهت دارد
ای عشق، سری به خانه ما نزدی
صمیمیت سیال در این اشعار با فضاهای ما قبل خود تفاوت های بسیاری دارد و در توالی منطقی ادامه زبان رباعی و دوبیتی در شعر فارسی است، اگر چه این توالی منطقی دیری است تكاپو و توان كمتری نسبت به سایر قالب ها دارد.
قالب دیگری كه قیصر امین پور اشعار قابل توجهی در آن سروده، قالب غزل است. قیصر نگاه تازه ای به قالب غزل دارد، آنگونه كه ما فضاهای دیروز غزل را در آن نمی بینیم، او به درستی در یافته كه این قالب نیاز به فضای زبانی تازه دارد و مخاطب امروز از شاعر امروز توقع دارد با واژگان آشنای او برایش شعر بنویسد تا روزگاران آینده هم از روزگار ما یادگاری زبانی داشته باشند. امین پور این فضا را به درستی درك كرده است. او در غزل هایش از آدم هایی حرف می زند كه ما هر روزه با آنها مواجهیم، گاهی با آنها حرف می زنیم، از كنارشان بی تفاوت می گذریم، یا ابزار هایی كه با آنها در ارتباطیم، از ماشین، ساختمان های بلند و برج ها تا اتوبان ها و هویت چهل تكه انسان ها. حالا ممكن است نمونه های كلی ای كه دارم دارای مصادیق مشخص و ثابت در شعر قیصر نباشند، اما موضوعاتی كه او به آنها می پردازد از همین جمله اند.
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های كاغذی را روز و شب تكرار كردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری
(ابیاتی از شعر لحظه های كاغذی)
بخشی از زندگی انسان معاصر در این چند بیت آمده است. البته مسأله در این شعر شاید یكی این باشد كه فضاهای تكنولوژی زده انسان را از هویت به ودیعه نهاده شده در او جدا می كند و نمی گذارد آنگونه كه در شأن و مقام انسانی است به ویژگی های اعلی انسانی برساند. در چند بیت از ابیات غزل های مختلف قیصر می توان باز این مسأله را حس كرد.
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها
دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها
...
عمری به جز بیهوده بودن سر نكردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نكردیم
دل در تب لبیك تاول زد ولی ما
لبیك گفتن را لبی هم تر نكردیم
...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنید
مگر مساحت رنج مرا حساب كنید
....
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است
در این ابیات همه انسان در پی هویت اصیل و گمشده خویش است اگر چه به صراحت از عذاب و پرسش ها و جغرافیای ویرانی حرف می زند اما مرادش تخریب «انسان» نیست بلكه تلاش او را هدف قرار داده است. قیصر تلاش كرده در این غزل ها انسانی را مورد خطاب قرار دهد كه برای انسان بودن اش نشانه ای غیر از صورت انسانی نمی پندارد.
در این فضا باید به دقت این شعرها را خواند و تحلیل كرد و شاید پاسخ به تمام این اشعار غزلی است كه امین پور را در موقعیت ویژه ای در بین شاعران و مخاطبان قرار می دهد. غزلی كه به تمام اندیشه های انسانی پاسخ می دهد، اندیشه هایی كه انسان را زرد و پائیزی می پندارد.
در این غزل می گوید:
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید، اینك گواه
همین زخم هایی كه نشمرده ایم!
دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم.
به گمانم این غزل به نوعی بیانیه زیستی قیصر امین پور باشد. او كه سراپا اگر زرد و پژمرده باشد، دل به پائیز نمی سپارد. اگر خنجر دوستان به گرده اش برسد باكی برایش نیست. چون او هستی را آن گونه عاشقانه می بیند كه مناسبات انسانی و حساب و كتابی برای چندان معنایی نخواهد داشت.
مهدی طاهری
روزنامه ایران
داغ ، داغ است ولي داغ برادر... قيصر!
گرچه من می شکنم در خود يكسر، قیصر!
مرگ حق است، تبسّم کن و بگذر، قیصر!
مرگ، پايان كبوتر نيست، وقتي بي بال
تا خدا پل زده اي مثل كبوتر، قيصر!
نام تو شهره تر از قاف شده ست اي سيمرغ
باز هم پر بگشا در خود بي پر، قيصر!
مرگ مرگ است ولي مرگ تو مرگي دگر است
داغ ، داغ است ولي داغ برادر... قيصر!
راستي مرگ چه جوري ست؟ مرا مي بيني؟
چه خبرداري از عالم ديگر، قيصر!؟
نقدهايت همه غوغا بود غوغا، "سيد"!
شعرهايت همه محشر بود ، محشر، قيصر!
جامة خاك به تن كردي و يادم آمد
از شب خون، شب آتش، شب سنگر،قيصر!
شعرهاي تو همه معني قرآن بودند
"آيه" اي داري چون سورة كوثر، قيصر!
تيغ مي چرخد و من سينه زنان مي گريم
در دلم هلهلة حيدر حيدر، قيصر!
پيش تر از من دلتنگ گذشتي ، بگذر
ما همه مي گذريم آخر از اين در، قيصر!
علیرضا غزوه
محدثي خراساني:«قيصر» ستون شعر انقلاب بود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در گفتوگو با فارس:
محدثي خراساني:«قيصر» ستون شعر انقلاب بود
خبرگزاري فارس: مصطفي محدثي خراساني گفت: از نظر من قيصر امينپور
محصول هويت فرهنگي و مذهبي و عصاره فضيلتهاي انساني بود. او در واقع ستون شعر انقلاب بود
اين شاعر معاصر در گفتوگو با خبرنگار ادبي فارس اعلام داشت: او در منش و شخصيت،
فرايند تمامي خوبيهايي بود كه در يك انسان شرقي مي توانست وجود داشته باشد.
بازرترين ويژگي شخصيتي قيصر چه در سلوك شخصي و چه در آثارش حركت او در مدار تعادل بود.
محدثي خراساني افزود:
او و يار ديرينهاش «سيدحسن حسيني» را مي توان بزرگترين حاصل انقلاب اسلامي در عرصه شعر ناميد،
كه فقدان اين دو نفر خواه ناخواه در عرصه ادبيات و شعر انقلاب تأثير شگرفي گذاشت.
اين استاد دانشگاه اظهار داشت:
حضور گرم و صميمي قيصر با جوانان باعث شد كه بخشي از وجود او در شاعران جوان دميده شود و جواناني
كه اطراف قيصر بودند از او تأثيرپذيرند و اين شايد باعث شود كه فقدان او را كمتر احساس نماييم.
به بيان ديگر مي توان گفت خوشبختانه قيصر در نسل بعد از خود تزريق شده است.
محدث خراساني بيان داشت: قيصر از جمله شاعران انقلابي بود كه
علاوه بر جايگاه شايسته اش در عرصه شعر امروز در برابر همه قشر و گروهي سر تعظيم فرود مي آورد
و فروتني او بر هيچ كس پوشيده نبود.
اين شاعر متعهد خاطرنشان كرد:
در سال 81 كه سردبيري مجله شعر را به من سپردند چند سالي بود كه از تعطيلي موقتي آن مي گذشت.
زماني كه از من دعوت شد كه براي راه اندازي مجدد اين مجله فعاليت كنم به سراغ قيصر امين پور رفتم و
تصميم گرفتم كه ويژه نامه اي با محوريت اشعار و شخصيت او منتشر كنم
اما در ابتدا او حاضر نشد كه نشريه تنها با محوريت او نگاشته شود
ولي پس از اينكه من موافقت او را جلب نمودم حتي حاضر نشد كه يك خط هم راجع به خودش بنگارد.
از اينكه نامش جايي مطرح مي شد كمي دلگير مي گشت.
حسنزاده آملي: در وجود قيصر تنها پاكي و صداقت بود
حسنزاده آملي: در وجود قيصر تنها پاكي و صداقت بود
خبرگزاري فارس: مدير مسئول و سردبير نشريات سلام بچهها، پوپك و سنجاقك گفت: شخصيت
برجسته امينپور بر هيچ كس پوشيده نيست. تنها چيزي كه در وجود قيصر همواره مرا مجذوب
مينمود صداقت و پاكي او بود.
عبدالله حسن زاده آملي، فرزند علامه حسن زاده آملي در گفت وگو با خبرنگار فارس افزود:
برخوردهاي بدون حب و بغض او هيچگاه از اذهان پاك نخواهد شد. ميدانستم او بيمار است و
ترس از دست دادنش آزارم ميداد ولي او با اشعار نابش هميشه در اذهان ما خواهد ماند.
حسن زاده بيان داشت: از امروز صبح كه اين خبر ناگوار را شنيدم يك بيت را زير لب زمزمه
ميكنم كه قصد دارم به صورت يك غزل تكميلش كنم و آن اين است:
رودها چشمهها سيه پوشيد
قيصر شعر ايران رفت ...
محقق: «قيصر» فقط در شعرش خلاصه نمي شود
محقق: «قيصر» فقط در شعرش خلاصه نمي شود
خبرگزاري فارس: جواد محقق گفت: قيصر امين پور را فقط نميتوان در شعرش خلاصه نمود بلكه ميتوان گفت كه شعر قيصر خلاصه اي از شخصيت بي انتهاي او بود.
اين شاعر در گفتوگو با خبرنگار ادبي فارس اظهار داشت: اخلاق و انسانيت قيصر به مراتب مهمتر و بزرگتر از شعرش بود و همين مسئله بود كه انسان را شيفته قيصر مي نمود.
سردبير سابق مجلات رشد، همچنين خاطرنشان كرد: اي كاش شاعران نسل جوان همانقدر كه از شعر و شاعري قيصر درس ميآموزند از اخلاق و رفتار و منش او نيز تأثير بگيرند.
معاون كتاب دفتر انتشارات كمك آموزشي ادامه داد: قيصر يكي از زلال ترين رودهاي شعر امروز ايران بود كه بدون غلتيدن به سراشيبيهاي افراط و تفريط با زباني پخته و انديشه اي رسا و متعالي نابترين شعرها را براي هر گروه سني به جاي گذاشته است.
بي شك قيصر شاعر روزگاران خواهد ماند.
آخرين شعرهاي منتشرشده «قيصر امينپور»
آخرين شعرهاي منتشرشده «قيصر امينپور»
خوشا پريدن با اين شكستهباليها!
خبرگزاري فارس: «قيصر امينپور» يكي از پرطرفدارترين شاعران امروز ايران بود كه آخرين مجموعه شعرش با نام «دستور زبان عشق» در كمتر از دو ماه به چاپ دوم رسيد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرگزاري فارس، آنچه در پي ميآيد گزيدهاي از اين مجموعه شعر است:
* سفر ايستگاه
-----------------------
قطار ميرود
تو ميروي
تمام ايستگاه ميرود
و من چقدر سادهام
كه سالهاي سال
در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ايستادهام
و همچنان
به نردههاي ايستگاه رفته
تكيه دادهام!
* فراخوان
-------------------
مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا
سر از مجلس ختم
درآوردهام؟
* دستور زبان عشق
-------------------------
دست عشق از دامن دل دور باد!
ميتوان آيا به دل دستور داد؟
ميتوان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود: ايست!
باد را فرمود: بايد ايستاد؟
آنكه دستور زبان عشق را
بيگزاره در نهاد ما نهاد
خوب ميدانست تيغ تيز را
در كف مستي نميبايست داد
* معني جمال
---------------------
اي عشق، اي ترنم نامت ترانهها
معشوق آشناي همه عاشقانهها
اي معني جمال به هر صورتي كه هست
مضمون و محتواي تمام ترانهها
با هر نسيم، دست تكان ميدهد گلي
هر نامهاي ز نام تو دارد نشانهها
هر كس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شكوفه، خوشه گندم به دانهها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دريا به موج و موج به ريگ كرانهها
باران قصيدهاي است تر و تازه و روان
آتش ترانهاي به زبان زبانهها
* غربت
----------------
دلم خوش است به گلهاي باغ قاليها
كه چشم باران دارم زخشكساليها
به باد حادثه بالم اگر شكست، چه باك!
خوشا پريدن با اين شكستهباليها!
چه غربتي است، عزيزان من كجا رفتند؟
تمام دورو برم پر زجاي خاليها
زلال بود و روان رود روبه دريايم
همين كه ماندم مرداب شد زلاليها
خيال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود
كه دل زديم به درياي بيخياليها
* هر چه شعر گل كنم
------------------------------
براي سيد حسن حسيني عزيزم
سنگ ناله ميكند: رود رود بيقرار
كوه گريه ميكند: آبشار، آبشار!
آه سرد ميكشد، باد، باد داغدار
خاك ميزند به سر آسمان سوگوار
سرو از كمر خميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچ و تاب شد جستوجوي جويبار
برلبش ترانه، آب، از گدازههاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار
از سلاله سحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار
باورم نميشود، كي كسي شنيده است:
زير خاك گم شوند قلههاي استوار؟
بيتو گر دمي زنم، هر دمي هزار غم!
روي شانه دلم، هر غمي هزار بار!
هر چه شعر گل كنم، گوشه جمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!
«شفيعيكدكني» درباره شعر «قيصرامينپور»
رين نظر «شفيعيكدكني» درباره شعر «قيصرامينپور»
خبرگزاري فارس: «محمدرضا شفيعيكدكني» درباره شعر «قيصر امينپور» گفته است كه «امينپور! تو به شعر دست يافتهاي، همين جا بمان و تكان نخور.»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرنگار فارس، چندي پيش آخرين دفتر شعر «قيصر امينپور» با عنوان «دستور زبان عشق» منتشر شده بود و اين كتاب در كمتر از يك ماه به چاپ دوم رسيد به طوري كه كمتر رسانهاي بود كه صفحهاي را به ستايش آن اختصاص ندهد.
در نشستي كه شهر كتاب براي اين كتاب برگزار كرده بود خود «قيصر امينپور» هم آمد. با آنكه در كمتر نشستي حاضر ميشد ولي آن روز آمد و در برابر ستايشهائي كه منتقدان از او ميكردند خنديد و گفت: «من اينقدر سادهلوح نيستم كه تحسينها را تميز ندهم از حرفهاي بد»
در همان نشست بود كه «مرتضي كاخي» شاعر جنوب را خطاب قرار داد و گفت: آقاي دكتر ميخواهم از «شفيعيكدكني» مطلبي را نقل كنم كه احتمالاً شما آن را فراموش كردهايد. ديروز «شفيعي» به من گفت كه روزي «امينپور» بعد از انقلاب دفتري 40 برگي را پيش من آورد و گفت شعرهاي من را بخوان و نظر بده.
«كاخي» سپس از روي برگهاي جمله «محمدرضا شفيعيكدكني» را خواند كه گفته است: همين جا بمان و تكان نخور كه به شعر دست يافتهاي. فقط كمي اگر لازم است آن را شسته و رفتهتر كن.
سختگيري «شفيعيكدكني» درباره شعر خوب و ماندگاري آن از يك سو و اعتبار آراء و انديشههاي او درباره شعر از سوي ديگر اهميت اين قول را درباره شعر «امينپور» ميرساند.