تاریخچه ی بازیهای Grand Theft Auto
بیشتر بازیهای جی تی اِ، یا به یک راننده اشاره دارند که برای یک گروه خلافکار زیرزمینی در یکی از ایالتهای امریکا کار میکند، یا به یک قاتل حرفه ای که برای این و آن کار میکند.
البته GTA:San Andereas علاوه بر نوآوری در بازی، در داستان نیز نوآوری داشت و از این قاعده مستثنی ست.
سریِ 1:
اولین بازی این مجموعه در سال 1997 برای PlayStation 1 آمد.
* Grand Theft Auto: London 1969: پکی بود که برای بازیِ اصلی آمد. بازی در سال 1969 در لندن اتفاق م افتد.
* به دنباله ی London 1969، london 1961 نیز برای دانلود مجانی روی اینترنت گذاشته شد. فقط برای پی سی.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سریِ 2:
این بازی در سال 1999 برای پلی استیشن و پی سی عرضه شد. داستان در مکانی که به آن اشاره نشده است اتفاق می افتد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سریِ 3:
اولین بازی ای بود که به صورت دید سوم شخص، در سال 2001 برای پی سی عرضه شد.
داستان بازی در Liberty City که شباهت با نیویورک دارد اتفاق می افتد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سریِ Vice City:
در سال 2002 برای پی سی عرضه شد. بازی در شهری به نام Vice City که به میامی شباهت دارد اتفاق می افتد و روایت سال 1986 است.
سریِ San Anderseas:
در سال اواخر 2004 برای پلی 2 و تابستان 2005 برای پی سی آمد.
داستان در سال 1992 در ایالتی به نام San Andereas اتفاق می افتد.
با اجازه. بقیش هم که از سایت ویکی پدیا برداشتم فردا یا پس فردا خواهم گذاشت.:27:
تاريخچه ، نقد و بررسي بازيها
همه ي ps2 بازها بازي devil may cry رو براي ۱ بار هم که شده تجربه کردن يکي از بازيهايي که خيلي زود بازي محبوب خيلي از بازيکن هاي حرفه اي شد دليلش رو شما بهتر از من ميدونيد شخصيت دوست داشتني دانته ومعماري هاي سبک گوتيک و از همه مهمترکنترل نرم و عالي شخصيت دانته که شما به راحتي مي توانستيد هر بلايي که سر دشمنانتان هست در بياوريد
سازنده ي اين بازي اقاي Hideki Kamiya است ايشون طراح و برنامه نويسي بودند که به تازگي به غول بازي سازي يعني CapCom پيوسته بودند کاميا در ان زمان به اين فکر افتاد که ادمه ي ساخت نسخه هاي جديدي از سري بازي هاي محبوب Resident Evil کار چندان خوشايندي نيست و ممکن است به علت تکراري بودن سوژه در انتها اين پروژه با شکست مواجه شود نظر کاميا اين بود که کار روي اين پروژه فعلا متوقف شود وبه جاي ان از طرح جديدي در ساخت بازي استفاده شود
با مطرح شدن اين پيشنهاد از طرف يک کارگردان جوان و تازه کار همه ي اعضاي گروه به خصوص اقاي Shinji Mikami که حتما او رو به خوبي ميشناسيد خالق و سازنده ي Resident Evil و کارگردان Resident Evil 4 نسبت به موفقيت طرح پيشنهادي اظهار نا اميدي کردند و ميکامي صراحتا اعلام کرد که اين طرح به هيچ وجه عملي نخواهد شد
اما با توجه به اصرار کاميا به انجام اين کار و سابقه ي درخشان او در Resident Evil 2 بالاخره مديران شرکت کاپ کام راضي شدند تا اجازه ي ساخت بازي جديد را به او بدهند
کاميا براي اينکه بتواند به اين اعتماد پاسخ مثبتي بدهد و بازي فوق العاده به وجود اورد تصميم گرفت تا تحقيقات وسيعي را براي پيدا کردن سوژه اي مناسب انجام دهد او بعد از چند ماه تحقيق بالاخره توانست سوژهي مورد بظرش را پيدا کند سوژه ي مورد نظر او شخصيت مو سفيد يکي از داستانهاي محبوب کميک استريپ بود
کاميا تصميم گرفت تا با الگو برداري از اين شخصيت محبوب و تلفيق ان با يک داستان اسطوره اي قديمي بازي جديدش را خلق کند البته او براي ايجاد بعضي از فراز و نشيبهاي داستان بازي به سراغ کتاب مورد علاقه اش کمدي الهي اثر دانته رفت وبا الهام از ان داستان بازي را تکميل کرد
علاقه کاميا به کتاب کمدي الهي به حدي بود که حتي نام شخصيت اصلي بازي راهم دانته يعني هم نام نويسنده ي اين اثر ادبي انتخاب کرد.
داستان اصلي بازي در مورد ماجراي شواليه سياه افسانه ايمعروف به اسپاردا بود که ميليونها سال پيش در نبردي سخت و مرگبار عليه فرمانرواي موجودات جهنمي که قصد حمله به زمين ونابود کردن انسانها را داشت توانسته بود او را شکست دهد و در سياه چالي واقع در اعماق جهنم او را زنداني کند.
پس از اين پيروزي مردم زمين اين کار بزرگ اسپاردا را مورد ستايش قرار دادند و او را همچون يک انسان قهرمان در بين خود پذيرفتندسالهاي سال از اين ماجرا ميگذرد و در همين بين اسپاردا که در واقع ماهيتي اهريمني داشت دلباخته ي دختري از نسل انسانها مي شود و با او ازدواج مي کند حاصل اين ازدواج تولد دو پسر دو قولوي سفيد موي به نام هاي دانته و ورجيل مي شود هر دو پسر به خاطر پيوند اسپاردا با يک انسان ظاهري انساني داشتند اما نيمي از ماهيت وجودي انها اهريمني وشبيه به اسپاردا بود در اين بين دانته خوي انساني نسبت به ورجيل داشت و برعکس ورجيل بيشتر از خلق و خوي اهريمني بهره مي برد.
سالهاي سال ازاين موضوع مي گذشت و همه چي به خوبي پيش مي رفت و هر دو پسر اسپاردا در حال بزرگ شدن بودن اما اين ارامش دوام چنداني نداشت و به يک باره همه چيز دگرگون شد .
موندوس فرمانرواي موجودات جهنمي موفق مي شود خود را از زنداني که اسپاردا او را در ان محبوس کرده بود ازاد کند حالا زمان ان رسيده بود تا موندوس انتقام اين کار اسپاردا را از او بگيرد.
او در اقدامي قافل گير کننده به محل زندگي اسپاردا حمله مي کند و او و خانواده اش را اسير خود مي کند موندوس براي گرفتن انتقام اسپاردا را در همان سياه چال جهنمي که سابقا خودش در ان زنداني بود زنداني مي کند اما با انجام اين کار هنوز خشم او نسبت به اسپاردا فروکش نمي کند و تصميم مي گيرد تا براي وارد کردن ضربات کاري تر به او همسر و فرزندانش را در جلوي ديدگانش نابود کند.
موندوس با اين طرز فکر دست به کار مي شود و همسر اسپاردا را به قتل مي رسانداما زماني که او قصد داشت تا دو فرزند اسپاردا را نابود کند دانته فرصت مي يابد تا از دست ماموران موندوس فرار کند به اين ترتيب فقط ورجيلدر اسارت موندوس باقي مي ماند بعد از اين اتفاق موندوس نظرش را راجع به کشتن ورجيل تغيير مي دهد و تصميم مي گيرد که از ورجيل به عنوان خدمتکار خود براي رسيدن به اهداف پليدش استفاده کند.
به اين ترتيب دو برادر از هم جدا مي شوند و تنها نشاني که مي تواند بهشناسايي انها کمک کند گردنبند افسانه اي اسپاردا است که نيمي از ان به گردن ورجيل و نيمي ديگر به گردن دانته است.
طبق افسانه ها داشتن هر دو نيمه ي گردنبند مي تواند قدرت خانداني اسپاردا يعني شمشير افسانه اي او که قدرت نابودي شياطين را دارد در اختيار دارنده ي ان قرار دهد.
داستان قسمت اول بازي devil may cry زماني اغاز مي شود که دانته به مرد کاملي تبديل شده است و فارق از گذشته ي اسرار اميزش به حرفه ي شکار شياطين مشغول است.
در همين زمان موندوس هم توانسته تا با استفاده از نيروهاي اهريمني قدرت خودش را بيش از پيش افزايش دهد و جهان انسانها را تحت تسخير خود در بياورد ديگر کمتر انساني روي زمين وجود دارد و به جاي انسانها هيولاهاي دست پرورده ي موندوس هم ي زمين را فرا گرفته اند.
موندوس کهحالا به قدرتي عظيم دستپيداکرده است قصد دارد تا اخرين حلقه ي قدرتش را تکميل کند اما او براي دستيابي به هدفش نياز به قدرت افسانه اي شمشير اپاردا دارد.
براي به دست اوردن اين شمشير تنها يک راه وجود دارد به دست اوردن دو قطعه گردنبند.
موندوس براي رسيدن به اين هدف شروع به جستجو براي پيدا کردن دانته مي کند بالاخره بعد از مدتي جستجو جاسوس هاي موندوس مشخصات فردي که شباهت زيادي با مشخصات دانته ي مورد نظر را دارد به او مي دهند موندوس براي پي بردن به واقعيت اين موضوع جاسوس و مامور ويژه ي خودش که زني اهريمني و انسان نما به نام trish است را به سراغ دانته مي فرستد.
ترش به سراغ دانته ميرود وطي ازمايشي سخت او را مورد ارزيابي قرار مي دهد پس از اينکه ترش از واقعي بودن دانته مطمپن مي شود از او در خواست مي کند تا ماموريتي را براي او انجام دهد دانته اين ماموريت را قبول مي کند و به اين ترتيب ناخواسته روانه ي محل زندگي موندوس مي شود. طي انجام اين ماموريت دانته متوجه نيت ترش مي شود و تصميم به بازگشت مي گيرد اما رويارويي غير منتظره ي او با برادر دوقولويش ورجيل مانع اين کار مي شود به دنبال اين جريان دانته که گذشته ي خودش را به ياد اورده بود تصميم ميگيرد که موندوس را نابود کند در اين بين که ترش به دانته علاقه مند شده از کرده ي خودش پشيمان مي شود و از دستورهاي موندوس سرپيچي مي کند و به دانته کمک مي کند تا محل اختفاي موندوس را پيدا کند در سکانس هاي انتهايي بازي دانته به همراه ترش با موندوس روبرو مي شوند موندوس به خاطر نافرماني ترش از او خشمگين مي شود و او را مي کشد واز مهلکه ميگريزد.
در يک صحنه ي دراماتيک ترش در اخرين لحظات حيات اهريمني اش از دانته مي خواهد که او را ببخشد ودر حالتي که اشک از چشمانش جاري مي شود از شيطان بودن خودش اظهار تنفر مي کند.
دانته قطرات اشک روي صورت ترش را پاک مي کند و به او مي گويد که او ديگر شيطان نيست زيرا شياطين هرگز گريه نمي کنند با شنيدن اين حرف ترش لبخند رضايت بخشي مي زند و وجود اهريمني اش مي ميرد پس از اين واقعه دانته که حالا خوي اهريمني اش به خوي انساني اش غلبه کرده است حس انتقام گيري در وجودش شعله مي کشد و اشک از چشمانش جاري مي شود.
در واقع نام بازي از همين سکانس عاطفي انتهايي بازي برداشت شده است ( شيطان هم ممکن است بگريد ) کاري که ترش و دانته در انتهاي بازي انجام دادند.
پس از ساخت و عرضه ي اين بازي از طرف شرکت کاپ کام چنان استقبال بي نظيري از اين بازي صورت گرفت که تا ان زمان بازي هاي محبوبي چون Resident Evil و Street Fighter شرکت کاپ کام هم نتوانسته بودند به چنين موفقيتي دست پيدا کنند بازي در ان زمان از گرافيک بالايي برخوردار بود و همون جور که قبلا گفتم حرکات دانته به نرم ترين شکل ممکن طراحي شده بودند و نکته جالب ديگر در مورد شخصيت دانته توانايي بالاي او در کار با انواع سلاح هاي گرم وسرد بود و موسيقي بازي هم بسيار زيبا و تاثيرگذار بود.
با موفقيت بي نظير اين بازي و سود زيادي که اين بازي براي کاپ کام به ارمغان اورد بدين ترتيب شرکت کاپ کام تصميم گرفت تا قسمت دوم بازي رو هم بسازد اما هيدکي کاميا معتقد بود که براي جاودانه ماندن يک بازي نبايد شماره هاي زيادي از ان را تکرار کرد به همين دليل کارگرداني قسمت دوم اين بازي را قبول نکرد و کارگرداني بازي جديد به Hideaki Itsuno سپرده شد.
داستان قسمت دوم بازي درباره ي يکي از ماموريتهاي ويژه دانته بود پس از نابودي موندوس موجود اهريمني ديگري به نام Arius جاي او را روي زمين گرفته بود او قصد داشت تا با جمع اوري چندين نشان باستاني کار ناتمام موندوس را تمام کند و قدرت خودش را کامل کند.
اين نشانها در سراسر زمين پخش شده بود ند و جمع اوري انها کار چندان ساده اي نبود دراين بين دختر جواني به نام Lucia از نيت پليد اريوس اگاه مي شود و تصميم مي گيرد تا جلوي او را بگيرد لوسيا تنهايي دست به کار مي شود و جستوجوي وسيعي را براي پيدا کردن نشانها اغاز مي کند بازي از درون يک موزهي قديمي اغاز مي شود لوسيا توانسته است رد يکي از اين نشانها را در موزه پيدا کند اما زماني که او قصد برداشتن نشان را دارد دسته اي از پرنده هاي غول پيکر اهريمني به او حمله ور مي شوند در اين هنگام است که سر و کله ي دانته به شکل اسراراميزي پيدا مي شود و همه ي پرنده هاي اه ريمني را نابود مي کند لوسيا با ديدن دانته بلافاصله او را مي شناسد او در مورد اريوس و اهداف پليدش با دانته صحبت مي کند و از او مي خواهد که براي متوقف کردن اريوس به او کمک کند دانته اين در خواست لوسيا را به عنوان يک پيشنهاد ساده ي کاري مي پذيرد و به همراه لوسيا به منطقه زندگي اريوس مي رود.
در انجا لوسيا دانته را پيش مادر پير خودش مي برد و مادر لوسيا اطلا عات با ارزشي از اريوس در اختيار دانته قرار مي دهد و به او قول مي دهد که در صورت نا بودي اريوس حقايقي را در مورد پدرش اسپاردا براي او باز گو کند دانته قبول مي کند و به سراغ اريوس مي رود در اخرين بخشهاي بازي معلوم مي شود که لوسيا انسان نيست و ما هيتي شيطاني دارد و اريوس ان را به وجود اورده است لوسيا متوجه مي شود که ان پيرزن مادر واقعي اش نيست و زماني که او کودکي خوردسال و بي سرپرست بوده او را پيدا کرده و بزرگ کرده است در واقع پيرزن يکي از حاميان اسپارداي افسانه اي در زمان نبرد با موندوس بوده است و با اگاهي از ماجراي زندگي لوسيا قصد داشته تا او را از خوي شيطاني خودش نگه دارد.
لوسيا با شنيدن اين موضوع حسابي شوکه مي شود و از شدت نا راحتي اشک از چشمانش جاري ميشود دانته که شاهد اين موضوع است براي دلداري دادن به او دوباره جملهي معروفش را تکرار مي کند: تو شيطان نيستي براي اينکه شياطين هرگز گريه نمي کنند.
بعد از اين جريان دانته با اريوس مشغول نبرد مي شود و بعد از يک جنگ تمام عيار و نفس گير او را نابود مي کند.
بر خلاف قسمت اول بازي قسمت دوم از خط داستاني قوي بهره مند نبود و بيشتر بر پايه اکشن هاي پر زد و خورد پايه ريزي شده بود ديگر از جزييات زيباي محيط و موسيقي تاثير گذار خبري نبود و از معماريهاي سبک گوتيک فقط ياد و خاطره اي کم رنگ در اين بازي ديده مي شد با وجود اينکه براي ايجاد تنوع اين بازي در دو DVD طراحي شده بود اما خيلي زود بازيکنها را خسته مي کرد شايد وجود محيط هاي کسل کننده و عدم جذابيت داستاني بازي علتهاي اصلي شکست قسمت دوم بازي بودند.
تنها گرافيک بازي نسبت به نسخه اول بهبود يافته بود و دشمنهاي بازي متنوع تر از قسمت اول بودند .
ولي اينها کافي نبودند چون بعد از عرضه ي اين بازي شرکت کاپ کام دچار شکست مالي شديدي شد عدم استقبال مردم و اعتراض انها به پايين امدن کيفيت بازي باعث شد تا مديران شرکت کاپ کام در مراسمي رسمي از همه ي طرفداران بازي عذر خواهي کنند انها به همه ي علاقه مندانبه اين بازي قول دادند که در اينده اي نزديک و نه چندان دور با ساخت قسمت جديدي از اين بازي تمام انتظارات ان ها را براورده کنند.
به اين ترتيب طرح ساخت قسمت سوم اين بازي در دستور کار سازندگان شرکت کاپ کام قرار گرفت شرکت کاپ کام دوباره فرصتي را در اختيار کارگردان قسمت دوم بازي يعني هيده اکي ايتسونو قرار داد تا با ساخت قسمت سوم بازي اشتباه گذشته ي خود را جبران کند ( به اين ميگن اعتماد به نفس مگه نه) ايتسونو به همراه سازندگان بازي تصميم گرفتند تا براي جبران ضعف هاي موجود در قسمت دوم بازي ورسيدن به شرايط ارماني قسمت اول ان سوژه ي قسمت سوم را به صورت ماجراي بازگشت به گذشته ( Flash Back) کار کنند.
با انجام اين کار مي توانستند که دوباره از عناصر موفقيت اميز قسمت اول بازي در ساخت قسمت سوم ان نيز استفاده کنند عناصر موفقيت اميزي چون معماري هاي سبک گوتيگ و حضور مجدد شخصيت ورجيل.
قسمت سوم به ماجراي جواني دانته و تلاش برادر او ورجيل براي بدست اوردن تکه ي ديگر گردنبند اسپاردا مي پردازد بازي همانند قسمت اول از درون دفتر دانته اغاز مي شود و زماني که دانته هنوز کار روزانه خود را شروع نکرده مرد تاس و مرموزي به نام Arkham وارد دفتر کار او مي شود و از او در مورد نام خودش و اسپاردا سوالهايي مي پرسد بعد در حالي که پيام دعوت ورجيل را به او مي دهد ميز کار او را واژگون مي کند و مثل ترش در قسمت اول بازي دانته را مورد ارزيابي قرار مي دهد بعد از اين اتفاق تعداد زيادي هيولا به طور ناگهاني به دانته حمله مي کنند و با سلاح هاي داسي شکل خود به او ضرباتي وارد ميکنند اما دانته به شکل اسرار اميزي اسيب نميبيند و خيلي راحت وخونسرد هيولا ها را نا بود مي کند ولي محل کار او به شدت اسيب مي بيند دانته از اين جريان حسابي ناراحت وخشمگين شده است براي گرفتن انتقام به سراغ ارخام و ورجيل مي رود در ادامه ما شاهد دختري با نام Mary هستيم که کار او هم شکار شياطين استو در اواسط داستان مشخص مي شود که او دختر ارخام است و بالاخره بعد از مدتي تعقيب و گريز ورجيل ودانته با هم روبرو مي شوند که بعد از گفتگويي طولاني دو برادر با هم مشغول مبارزه مي شوند که در عين ناباوري اين ورجيل است که موفق به شکست دانته مي شود و تکه ي دوم گردنبند را که اختيار اوست از ان خود کند بعد از کشته شدن دانته ناگهان خوي شيطاني او که تا ان زمان مخفي مانده بود بيدار مي شود و او را به زندگي باز مي گرداند بدين ترتيب دانته به ماهيت اصلي خود پي مي برد و متوجه مي شود که که علت اصلي تمام قدرت هاي او وجود همين قدرت شيطاني است که در وجود او نهفته است به نظر مي رسد نام داستان بازي بيداري دانته ( Dante`s Awakening ) از همين بخش الهام گرفته شده باشد.
ورجيل بعد از بدست اوردن تکه ديگر گردنبند احساس مي کرد ديگر به ارخام احتياجي ندارد به طور غافلگير کننده اي او را مي کشد.
کمي بعد ماري با بدن نيمه جان پدرش روبرو مي شود و ارخام به او مي گويد که توسط ورجيل طلسم شده بوده و به همين علت دست به اعمال شيطاني مي زده او به ماري مي گويد هدف ورجيل باز کردن طلسم باستاني است که سالها پيش اسپاردا به وسيله ي ان دروازه ي دنياي جهنمي را مسدود کرده بود ارخام از ماري مي خواهد که جلوي اين اتفاق رو بگيرد و بعد در اثر خونريزي زياد مي ميرد اما در انتهاي بازي معلوم مي شود که او نمرده و دلقک مرموز همان ارخام است ودر صحنه ي نمايشي انتهايي بازي زماني که دانته وماري در حال صحبت با يکديگرند مي بينيم که در اثر ياداوري خاطره اي اشک از چشمان دانته جاري مي شود ماري با ديدن اشکهاي دانته از او سوال مي کند تو داري گريه ميکني؟ دانته در جواب او جمله ي معروف خود را يکبار ديگر تکرار ميکند: شياطين هرگز گريه نمي کنند ماري نگاهي به دانته مي کند و ميگويد: به نظر من اگر شيطاني کسي را دوست داشته باشد به خاطر از دست دادن او شايد گريه کند و به اين ترتيب يکبار ديگه بام بازي تکرار مي شود.
گرافيک بازي بسيار قابل قبول است و موسيقي متال شما را تحت تاثير قرار مي دهد در مجموع اين نسخه مانند قسمت اول موفق بود و شرکت کاپ کام به قول خودش عمل کرد.
دانته يکي از محبوبترين و دوست داشتني ترين شخصيتهاي بازيهاي کهمپيوتري است.
او بار ديگر با devil may cry 4 بازمي گردد اما اين بار با کنسول جديد ps3 پس همچنان بي صبرانه با هم منتظريم تا بار ديگر در دنياي بازيهاي کامپيوتري بدرخشد.
تاریخچه بازی به همراه نقد سری های Prince Of Persia
تاریخچه بازی Prince Of Persia
http://www.cyberiapc.com/vgg/stills/sms/princeofpersia_1.gif
Prince Of Persia 1989
در حالی كه همگان در اين سال ها يگانه دستگاه بازي موفق را آميگا 500 مي دانستند وافراد معدردي صاحب رايانه بودند ، اين بازي براي آميگا و كاميپيوترهاي شخصي آن زمانروانه بازار شد. نسخه آميگاي اين بازي از گرافيك ، كنترل و نرمش حركات بالاتري ازنسخه رايانه آن برخوردار بود . داستان بازي در مودد شاهزاده اي پارسي مي گذشت كه بهزندان افتاده و قصد رهايي از زندان را داشت. اين بازي كه اولين پروژه جدي فردي جوانبه نام Jordan Mechner بود مورد استقبال بالايي قرار گرفت و در آن دوران حدود بيشاز دو ميليون نسخه فروش داشت. اين بازي حالتي ماجراجويانه داشت و در طول بازي بامعماهاي زيادي مواجه مي شديد
http://www.grenier-du-mac.net/copiecran/n_r/Prince-of-Persia-11.png
Prince of Persia 2 The Shadow & The Flame 1993 : بعد از آنكه نسخه نخستينمورد استقبال بسيار بالايي قرار گرفت ، سازندگان نسخه دوم آن را چهار سال بعد دراختيار علاقه مندان قرار دادند هرچند كه گرافيك بازي از پيشرفت قابل ملاحظه وچشمگيري برخوردار بود و محيط اطراف از تنوع بيشتري بهره مي برد ، اما بر خلاف فروشبسيار بالا نتوانست رضايت طرفدارانش را جلب كند و به عقيده بسياري از كارشناسان وبازيكنان هرچه قدر كه موارد مختلف در اين نسخه پيشرفت كرده بود اما هيجان حاكم برآن افت كرده و به هيچ عنوان قابل مقايسه با نسخه اوليه نبود.
http://www.dosgamesarchive.com/download/prince2.gif
http://images.amazon.com/images/P/0761517294.01.LZZZZZZZ.jpg
Prince Of Persia 1999
در اين سال ها بازي هاي سه بعدي شديدا مورد استقبال عموم قرار گرفته بود و در واقعنسل جديدي از بازي ها در اواخر دهه نود عرضه شده بود كه در اين بين بازي پرطرفدار Prince of Persia نيز از اين رويه پيروي كرده بود و نسخه جديد را با محيطي سه بعديدر اختيار علاقه مندان قرار داد. هرچند كه بازي از گرافيك بالا و خوبي بهره مي برداما اين بار در كنترل مشكلات متعدد و فراواني وجود داشت كه عملا انگيزه و رغبتبازيكنان را براي ادامه از بين مي برد و همه اميدها و انتظارهايي كه از اين بازي ميرفت ، نقش بر آب شد.
http://www.firingsquad.com/games/pop3dpreview/images/b.jpg
Prince of Persia: Sands of Time
http://tinypic.com/k36cgo.jpg
این بازی اولین نسخه ی سه گانه ی جدید پرنس هست که در سال 2002 عرضه شد
در اینبازی تا به حدی که بخواهید ما شاهد نو آوری بودیم و یکی از جالب ترین امکانات بازیبرگرداندن-متوقف کردن زمان بود
بله در این بازی می شد که کنترل زمان را دراختیار گرفت
داستان این بازی پیرامون این بود که:
کشور ایران پادشاهقدرتمندی داشت که پایه و ستون کشور خود را بر اساس جادو و ستاره شناسی قرار دادهبود
شاهزاده ی ایران پسری مغرور و از خود راضی بود که ما در نقش آن هستیم
به شاه(پدر ما)خبر می رسد که در کشور هندوستان ماهاراجه ای وجود دارد که دارایقدرت عجیبی هست
او شن های زمان را در دست دارد!!!
پدر ما هم که مجذوب آن میشود با لشکر کثیری به هند حمله کرده و توسط خیانت کاری های وزیر هند برای حفظ جانشسبب می شود که ما خنجر جادویی و ساعت شنی را به دست آوریم
پس از این پیروزیجشنی ترتیب داده و دوستان و پادشاهان دیگر را دعوت می کنیم و وزیر که جادوگر نیزهست مارا وسوسه می کند که فقط خنجر زمان که در نزد ما هست می تواند این ساعت شنیغول پیکر را باز کند و قدرت ان را نمایان سازد
در اینجا دختر مهارجه که اسیرشده است تقلا می کند که ما را از این کار باز بدارد اما کار از کار می گزرد و ما شنها را آزاد می کنیم
این شن ها با پوست هر شخصی تماس پیدا کند او را به هیولاییاهریمنی تبدیل می کند که لشکر کسی می شود که دو نیرو را داشته باشد همان دو نیروییکه سبب می شود همه به هیولا تبدیل شوند جزآن دو نفر
-کسی که خنجر را دارد(خودپرنس)
-کسی که گردن بند جادوئی را دارد(فرح دختر ماهاراجه)
و وزیر هم باخواندن ورد های فراوان خود را ایمن می کند و آن لشکرش را بر زد ما برای به دستآوردن خنجر و گردنبند می فرستد
نه این یک بازی استراتژی نیست یک بازی اکشنماجراجویی هست!!!
فرح به ما می گوید که این خنجر قدرت بیرون کشیدن شن ها وذخیره ی آنها در خود را دارد و توسط آن می توان زمان را در اختار گرفت
و درنهایت با سختی های فراوان به ساعت شنی می رسیم که پرنده های اهریمنی وزیر آن را بهبالای برجی انتقال داده اند
فرح به ما می گوبد خنجر را وارد قفل ساعت شنی کن تاهمه چیز به سر جای اولش برگردد اما ما به او اعتماد نمی کنیم و به علت همین حماقتوزیر از راه می رسد و مجبور به فرار می شویم و چون خنجر یک بار به زمین می افتدذخیره ی آن خالی می شود و نمی توانیم زمان را به عقب برگردانیم
و بعد از سختیهای فراوان فرح به ما می گوید که وقتی کوچک بوده مادرش به او گفته است که وقتی درمشکل بزرگی گیر کردی بگو کاکولوکیا تا آن مشکل رفع شود و همین نیرو سبب می شود کهما به مکانی جدید راه پیدا کنیم راه دیگری برای رسیدن به ساعت شنی, یک میان بر اماداستان به همین سادگی ها هم تمام نمی شود زیرا در راه فرح جان خود را از دست می دهدو برای حفظ خنجر خود را فدا می کند
ما که کمی به فرح انس گرفته بودیم و بسیارعصبانی بودیم عزم خود را جزم کرده و به هر قیمتی شده به اتاق ساعت شنی میرویم وخنجر را در قفل آن فرو می کنیم و همه چیز را باز می گردانیم تا چند ساعت قبل ازجنگ(همان جایی که بازی شروع شد)با سرعت تمام به سوی هندوستان رفته و با فرح شروع بهصحبت می کنیم اما او دیگر ما را نمی شناسد
تمام جریانات و نقشه ی وزیر را برایاو بازگو می کنیم و او کم کم باور می کند و همین هنگام که نزدیک جنگ هست وزیر وقتیکلمه ی خنجر را می شنود و می فهمد در نزد ماست برای به دست آوردن گردنبند و خنجر بهاطاق وارد شده تا با لشکر توسط نیروی اهریمنی ای که می خواهد تشکیل دهد با ایرانمقاابله کند
ما هم او را نابود ساخته و خنجر را تسلیم فرح کرده و وقتی نام مارا جویا می شود می گوییم کاکولوکیا!!!
داستان اولین قسمت این سه گانه به پایانمی رسد
این بازی دارای گرافیکی چشمگیر نو آوری هایی عجیب بوده و داستانی بسیارجالب داشت که هر کسی را مجذوب به پایان رساندن آن می کرد و از بهترین های E3 زمانخودش و همچنین از بهترین بازی های زمان خودش بوده است
گرچه این بازی هنوز هم باگزشت 3 سال در سبک خودش چیزی از بازی های دیگر کم نمی آورد و اگر نسخه ی بعدیشنیامده بود بعید نبود که هنوز از بهترین ها باشد!!!
http://shop.gameplay.co.uk/images/products/XB0525_1_lq.jpg
Prince of Persia: Warrior Within
http://tinypic.com/k369l2.jpg
همان طور که از اسم این بازی حدس می زنید این بازی از خیلی لحاظ با نسخه ی قبلتفاوت دارد
پرنس ما با تجربه تر و عصبانی تر و جنگجو تر و البته خیلی قوی ترشده است
در ابتدای بازی فلش بک هست که در داستان به آن می پردازیم
داستاناین بازی از این قرار بود:
هفت سال از لحظه ی خدا حافظی ما با فرح می گزرد
معلوم نیست که آیا جلوی جنگ به هندوستان را گرفته ایم یا خیر زیرا داستان آنقدرحساب شده و مرموز هست که نیازی به این جزئیات ندارد و در نسخه ی بعدی به این موضوعپرداخته شده است!!!
در این هفت سال پدر ما جان خود را از دست داده و ما شاه شدهایم
اما مرتب کابوس هایی میبینیم اما نه کامل
تا اینکه یک شب خواب می بینیمکه داریم فرار می کنیم و یک موجود عظیم الجثه به دنبال ما هست و در آخر هم به بنبستمی رسیم و آماده ی جنگ می شویم و موجود به ما حمله می کند
به حضور معتبر ترینپیشگو می رویم که پیر مردی است که با کور کردن چشمان خود چشم درونش را باز کرده وبرای ما تعبیر می کند که
"تو در چند سال پیش ساعت شنی ای را باز کرده ای که دربر دارنده ی شن های زمان بوده است
و این شن ها متعلق به جزیره زمان(The Island of Time) هست
و هر کس که این شن ها را آزاد کند در سرنوشت او که در همان جزیرهرقم می خورد مرگ نوشته می شود و آن موجود هم داهاکا(Dahaka) می باشد نگهبان شن هایزمان که در دنبال گرقتن جان توست!
پرنس می گوید که زمان را باز گردانده استدیگر که اتفاقی نیافتاده است اما پیر مرد می گوید در یک بعد زمانی شن ها آزاد شدهاند و تو سرنوشتی جز مرگ نداری و پرنس هم می گوییم به آن جزیره می رود و کاری میکند که شنی ساخته نشود و وقتی که شنی نباشد در نتیجه بی گناه شناخته می شویم
اما پیر مرد با نگاه اندوهگین خود به ما می گوید سرنوشت ما مرگ هست و با مرگ مافقط آن بعد زمانی از بین می رود زیرا فقط ما در آن زمان بودیم و هیچکس نمی تواندسرنوشتش را عوض کند
پرنس بعد از حدود یک سال تحقیق و پرسش جای تغریبی جزیره رايافته و با ناامیدی و سپاه اندکی به سوی آن جزیره حرکت می کند
در راه کشتی مامورد حمله ی موجوداتی عجیب با ماسک های اسکلت مانند که سرپرستی آن ها را زنی به نامشیدی(Shadee) بر عهده دارد قرار می گیریم و پس از جنگ با شیدی شکست می خوریم و بهدرون آب پرتاب می شویم
آب ما را به جزیره ی زمان می برد و در آنجا شیدی را میبینیم که با وارد شدن به دروازه ای شنی غیب می شود ما هم که می خواستیم از پشت بهاو حمله کنیم وارد دروازه شده و به زمان گزشته انتقال می یابیم
پس از کمی گشت وگزار وارد قلعه ای در آنجا می شویم که پر از همان موجودات عجیب اهریمنی هست و پس ازاز بین بردن آنها و رسیدن به حال بزرگ قعله می بینیم شیدی با یک زن در حال جنگ هستو دارد او را می کشد و پیش خوی می گوییم دشمن شیدی دوست ماست و با شیدی درگیر شده واو را می کشیم
اما در لحظه ی قبل از مرگش می گويد:
"احمق تو نمی توانیسرنوشتت رو عوض کنی"
از کایلینا (Kaileena) همان زنی که نجات دادیم می خواهیمکه ما را در نزد امپراطور زمان ببرد اما او خود داری می کند و پس از اصرار کردن مامی گوید او در حال ساخت شن هست و هر کس را که ببیند می کشد اما پس از اصرار هایدوباره ی ما می گوید که باید دو مکانیسم اجرا شوند تا بتوان وارد اتاق او شد و ماهم شروع به فعال سازی دو مکانیسم می کنیم که موجودات اهریمنی از آن ها حفاظت میکنند و با مشقت و سختی فراوان موفق می شویم و در راه چند بار با یک فرد عجیب باماسک عجیب تر و داهاکا مواجه می شویم و از دست او فرار می کنیم و بالاخره دومکانیسم را فعال کرده و در راه بازگشت دوباره آن مرد عجیب با ماسک را می بینیم کهبه سراغ ما آمده می پرسیم با من چی کار داری تو کی هستی اما همان لحظه داهاکا آمدهو هر دو فرار کرده و داهاکا گیج شده و آن یکی مرد را گرفته و می رود
وارد اتاقامپراتور می شویم(قفل در را باز می کنیم) و در آنجا کایلینا را می بینیم
از اومی پرسیم امپراطور کجاس اما او بدون جواب در را می بندد و در جواب تعجب ما از رویتخت سلطنت خود شمشیر هایش را به سوی ما می گیرد و ما را دعوت به جنگ می کند و میگوید من امپراطورم و فقط يکی از ما می تواند امروز سرنوشت خود را نجات دهد زیراسرنوشت من هم مرگ هست اما به دست تو!!!
می گوید فکر کردی کی داهاکا رو فرستادفکر کردی کی شیدی رو فرستاد اون من بودم و خلاصه بعد از اطلاع از این همه خیانتکاری های او با او جنگیده و او را می کشیم
شاد و مسرور از قلعه خارج می شویم بهاین امید که همه چیز تمام شد(من هم اول این فکر را کردم) اما می بینیم داهاکا دردنبال ما هست!!!
اما این بار در هر دو زمان و با شدت بیشتر سعی در کشتن ما دارد
و ما در می یابیم که آب داهاکا را ذوب کرده و مانع عبور او می شود
پس ازتعقیب و گریز های متفاوت به طور اتفاقی وارد اتاق سرنوشت ها و رویداد ها می شویم ودر آنجا از روي نوشته های روی دیوار می فهمیم که ماهاراجه وقتی ساعت شنی را دزدیدداهاکا در دنبال او افتاد و او ماسکی را به دست آورد که توسط آن دوباره به زمانگزشته برگشت اما با ظاهری متفاوت و خود را در زمان دیگر کشت و سپس ماهاراجه ی دزدرا نا بود کرد و داهاکا دست از سر او برداشت و در آ خر هم می خوانیم که پرنس شن هایزمان را ساخته است و سرنوشت او هم مرگ هست!!!
یعنی حال شن ها به دست ما ساختهشده و به همین علت باید بمیریم!!!
فکر می کنیم که اگر ما آن ماسک را به چنگآوریم و به زمان گزشته برویم و خود را در گزشته نابود کنیم دیگر ماسک برداشته شده ومی توانیم به سرزمین خود برگردیم
از روی نقشه ای که پیدا می کنیم در ابتدایبازی حدود محل ماسک را حدس زده و آن را پیدا می کنیم و پس از زدن آن به همان مرد باماسک و ظاهر عجیب غریب تبدیل می شویم و می فهمیم آن خود ما بودیم که می خواستیم بعددیگر خود را بکشیم و در نتیجه هم اشتباهی داهاکا ما را با خود می برد پس باید بیشترتلاش کنیم و به سبب نفرین روی ماسک مدام در حال ضعیف شدن هستیم
تمامی مراحل رااز یک سمت دیگر و با یک شخصیت دیگر و از راه های دیگر می رویم و در بین راه شیدی وکایلینا را می بینیم که شروع به مجادله کردند شیدی می گوید:
"اون الان زندست آباوردتش اینجا و کایلینا هم می گوید باید نابودش کنی اون در آینده من رو می کشه وشیدی می گوید اون خیلی قوی هست و گناه داره آخه از چیزی خبر نداره و جنگ شروع میشود و خود را می بینیم که آمده و شیدی را می کشیم اما از بس تعجب کرده بودیم و ازیک سو هم فکر می کردیم بهتر هست در آخر او را به چنگ داهاکا بیاندازیم به جایخودمان وارد صحنه نشده و می گزاریم روال داستان پیش برود و در مکانیسم ها هم چندبار جان او را نجات داده و کمکش می کنیم تا لحظه ی موعود می رسد و با تمام توانفرار کرده تا داهاکا ما را نگیرد و این بار آن پرنس را بگیرد و این اتفاق هم میافتد و ماسک جدا شده و ما پرنس می شویم اما یک پرنس سفر کرده در زمان و یک پرنس هممی میرد همان پرنسی که در سرنوشت نوشته شده بود!!!(تو نمی تونی سرنوشتت رو عوض کنیتو باید بمیری هیچ کس نمی تونه!!!)
حال که از همه چیز خبر داریم یک راست وارداتاق امپراتور شده و شمشیر آب را پیدا کرده(البته این بازی دو پایان دارد که درقسمت بعدی در این مورد کاملا توضیح می دهم)
حال دو راه حل دارید:
1.شمشیررا بر نداشته و ادامه داده:
وارد اتاق می شویم بالافاصله شمشیر های کایلینا رابه فاصله ی دوری پرتاب کرده و از او خواهش می کنیم که با ما با بیبیلون بیایدسرزمین ما و قول می دهیم او را نکشیم اما او به ما اعتماد نکرده و ما او را بهنزدیکی دروازه کشانده و در آن می اندازیم و به زمان حال می آوریم اما او باز شروعبه جنگ کردی و با سختی بسیار و علی رغم میل خود او را کشته و می بینیم که داهاکاآمده جسد او را برداشته و می رود زیرا دیگر شنی وجود ندارد که ما مقصر باشیم ما همبه سوی شهر خود در حرکتیم که آنجا را در آتش می بینیم
2.شمشیر آب را برداشته وهمان گونه با فریب هر دو وارد زمان حال می شویم اما این بار قبل از جنگ داهاکا ماآید و ما تصمیمی را می گیریم که بهترین کار هست
جنگ با داهاکا و نابودی او!!!!
با شمشیر آب خود او را نابود کرده و با کایلینا به سمت بیبیلون مي رویم و درراه می گوئیم که عاشق او شده ایم و وقتی به نزدیکی شهر می رسیم شهر را در آتش دیدهو می بینیم که فرح هم اسیر گرفته شده است و فردی تاج پادشاهی ما را بر می دارد و میگوید هر آنچه تو داری منم دارم پس هر انچه که تو خواهی داشت منم خواهم داشت!!!
آن فرد کیست و چرا شهر در آتش هست و خیلی سوال های دیگر در نسخه ی بعد جوابخواهد داده شد!!!
مقایسه ی دو بازی :
در واقع با اینکه دو بازی در یکسبک و ادامه ی یکدیگرند نمی توان آنها را با هم مقایسه کرد!!!
زیرا هر کدام چیزهایی دارد که دیگری را کامل می کند
Sands of Time یک بازی ای بود با 80 % معماو20 % خشونت
و Warrior Within با 80 % خشونت و 20% معما
در هر دو داستانهای قوی ای را شاهد بودیم که به مراتب داستان شماره ی 2 جذاب تر بود
هر دو بازیزیبایی بودند و نمی توان گفت کدام قشنگ تر هست
هر کدام را يک سبک بازيکنانبیشتر می پسندد برای مثال من نسخه ی دومی از این سه گانه را خیلی بیشتر دوست داشتم
اما اگر بخواهید از نظر فروش مقایسه کنید اولین نسخه محبوبیت بیشتر و دومیننسخه فروش بهتری داشت!!!
اگر از نظر موسیقی برسی کنم می توانید تا حدودی بهمنظور من پی ببرید
اولین نسخه بیشتر به ایرانی بودن و موسیقی های ایرانی( وآمیخته به عربی ) توجه داشت اما نسخه ی بعدی به موسیقی های راک و متال!!!
و عدهای به همین نسبت شکایت کردند که چرا موسیقی غربی روی بازی گزاشته شده است و من همدقیقا جواب خود کمپانی یوبی سافت(UBI Soft) را می گويم:
نسخه ی دوم این سه گانهسبک خشنی داشت و بیشتر به جنگ پرداخته شده بود و بیشتر تلاش ما هم در ارائه دادن حساتتقام به شما بود
یک حس نارو خوردن
حسی که قرار است تا آخرین خون بجنگیدکه بیگناه نمی رید!!!
یک حس قرمز رنگ خون!!!
و در واقع که در اون مکان(درجزیره ی زمان) گروه موسیقی ای قرار ندارند که بخواهند برای شما کنسرت بدهند و ماننداین هست که دارید یک کتاب را می خوانید و در کنار آن هم ضبت صوت خود را روشن گردهاید و دارید موسیقی متال گوش می دهید!!!
اما با همه ی این ها باز هم در نسخه یآخر این سه گانه شاهد موسیقی ایرانی خواهیم بود اما باز هم آمیخته به سبک های دلهرهآور!!!
http://www.gamingz.com/screenshots/prince-of-persia-2-2004-20040617094509695.jpg
Prince of Persia: The Two Thrones
http://tinypic.com/k36912.jpg
این نسخه ی سوم و آخر این سگانه ی پرنس می باشد نسخه ای که می خواهیم آن را نقدکنیم
پرنس با کایلینا وارد بیبیلون می شود و آنجا را در آتش می بیند به کشتی اوحمله شده و آب او را به بیبیلون می رساند
کایلینا را پیدا می کنید و او می گویدباید خود را بکشد تا شن های زمان دوباره فعال شده و جان پرنس را نجات دهد و باقربانی کردن خود شن ها را فعال می سازد
در آنجا دست گیر شده و پیر مرد پیشگوتمام افرادی را که هنوز زنده هستند و به دیو های اهریمنی تبدیل نشده اند را برایآزادی شما ترغیب می کند که با حمله به محل زندانی شدن شما,شما را آزاد سازند و ایناتفاق می افتد و شما و فرح آزاد می شوید و با کمک مردم به جنگ موجودات اهریمری ایکه شهر را تصرف کرده اند می روید ...
از داستان بازی فقط این هارو دقیقا میدونیم و بقیه ی چیز ها حدس و گمان هستند
در نمایشگاه E3 2005 در مورد این نسخهی پرنس یک سری چیز ها گفته شد:
"این بازی که نسخه ی آخر از سگانه ی شن های زمانمی باشد که ما (تیم یوبی سافت)در واقع دو نسخه ی قبل رو میکس کردیم با کلی امکاناتجدید و زیبای دیگر!!!
در این بازی ما یک فرد دیگر را داریم به نام دارک پرنس کهیک حالت دیگر پرنس هست که به شن های زمان آلوده شده است و در واقع ما این نسخه روبرای طرفداران دو نسخه و همچنین با امکانات جدید برای طرفداران جدید خلق کرده ایم
در بازی یک سری سیستم ایجاد شده که مهمترین آنها سیستم کشنده ی سریع (Speed Kill) می باشد
این سیستم بازی را کمی با سبک مخفی کاری آمیخته کرده است زیرابرای مثال به کمک این سیستم می توانید از روی دیوار دویده و خنجر خود را از حالقلاف بیرون بیاورید و با یک پش بلند دشمنان را غافلگیر کنید و با چند حرکت سریعنابودشان سازيد
که سیستم گشنده ی سریع حالت های کمبو هم می پزیرد که ابتدا ازبالا سر بخورید سپس یک دشمن را با یک حرکت سری اسلوموشن (Slow Motion) شده از پایدر آورید و سپس به سوی نفر بعدی پریده و با سلاح خود به طور خیلی سریع او را ازمیان ببرید
در این نسخه شما شاهر کمبو های دو نسخه ی قبل هم هستید و همچنین یکیاز قسمت های هیجانی ای که نمی خواهم اطلاعات زیادی از آن به شما بگویم که برای شماسورپریز باقی بماند قسمت ارابه رانی هست که در آن به کمک ارابه سواری باید از یکنقطه به نقطه ی دیگر بروید و در راه هم از میان بر ها و حمله با دشمنان پیاده ودشمنان سواره در ارابه های دیگه هم برخوردار هستديددر مجموع باید بگویم این نسخه هرآنچه از پرنس انتظار دارید در آن هست (و به قول خودشون) This is the final BANG of this trilogy"
خوب اطلاعات جالبی بود اما اطلاعات بیشتری هم به مرور در سایتهای مختلف توسط خود شرکت گزاشته شد
از جمله چگونگی تبدیل شدن پرنس به نیمه یتاریکی آن که با فرو کردن خنجر در بدن خودش امکام پذیر هست و من فکر کنم به اینطریق شن های زمان رو به خودش تزریق می کنه و همان طور که در اولین نسخه ی این سگانهشاهد بودیم که هر کس با تماس این شن ها چه می شود می توانید حدس بزنید دارک پرنسچیست!!!
البته او کینه ای خشن و بی رحم هست اما قدرت فکر کردن درست ندارد ومشکل بعدی کسی او را نمی شناسد!!!
و هر دو نیمه ی پرنس برای از بین بردن شخصیکه تاج را بر سر نهاده است به کمک هم نیاز دارند
یک چیز عجیب دیگر دست راستپرنس هست که چه در حالت پرنس و چه در حالت دیگر تیغک هایی از آن خارج شده گوییزنجیری در آن فرو رفته!!!
بله یک لحظه در یک تریلر می بینیم که یک زنجیر به دوردستش افتاد و شروع به فرو رفتن در بدن او کرد
و نیمه ی دیگر او هم از همین جاشروع یه تعویض می شود
البته در اکثر جا ها هم می بینیم که پرنس بدون خواستهتیدیل می شود و همه را دور می کند از خودش چون به بک موجود خطرناک تبدیل می شود
سلاح نیمه ی دیگر پرنس یک زنجیر هست که از به هم پیوستن تیغه های برنده تشکیلشده و با آن هم عملیات مخفی کاری(سیستم کشنده ی سریع) و هم جنگ به قول معروف چشم درچشم می توان انجام داد!!!
در این بازی یکی از حرکت های جالب آن هست که با دارکپرنس زنجیر را به دور میله ای گره زده و شروع به چرخش می کنیم و هر آنچه در می آنما و میله باشد را نابود می سازیم
در بازی ما داستان را نیز از زبان کابلبنا میشنویم
در کل ما فقط شمه ای از داستان می دانیم و باید شاهد یک شاهکار داستانیدیگر از این بازی باشیم
دشمنان بازی:
دشمنان این بازی از تنوع زیادی برخوردارند از تیر انداز با تیر و کمان گرفته تا یک غول بزرگ که دست کم 10 برابر ماهست و چیزی جز مرگ نمی داند!!!
موتور گرافیکی و نور پردازی:
بازی ازهمان موتور قبلی قیلی با تغییراتی جزئی طراحی شده است اما در سیستم نور پردازی خیلیتغییرات جالب و زیبایی انجام شده
ولی مهمترین بخش از گرافیک که شاید همیشه سریشاهزاده ایرانی موفقیت خود را مدیون آن بوده همان تکنولوژی Pixel Shader و Vertex Shader باشد در واقع شاهزاده ایرانی یکی از اولین بازیهایی بود که از این استانداردبرای خلق تصاویر گرافیکی بدیع و خارق العاده استفاده می کرده و شاید به همین دلیلبود که یازیهای مانند Knights Of The Temple Conan علیرغم گراقیک بسیارخوبنتوانستند به نسخه اول شا هزاده رقابت تنگا تنگ و شانه به شانه ای داشته باشند درابتدا همه این تکنولوژی را تنها مناسب بازیهای در اینگونه سبکهامی دانستند ولیاکنون شاهد هستیم که بازیهای اکشن اول شخص از قبیل Medal Of Honor:Pacific Assault و Project Snowblind و The Chronicle Of Riddick و Deus Ex:Invisible War و غیرهنیز از این استاندارد استفاده می کنند.
طراحی شخصیت ها:
در طراحی شخصیتها تغیراتی انجام شده که مهمترین چیز همان دست راست پرنس هست که تا بازی نکنیمجریان آن را نمی فهمیم!!!
اما در ظاهر پرنس هم تغییراتی انجام شده که او رابیشتر شبیه ایرانی ها کند اما هنوز ادامه ی نسخه ی قبل باشد!!!
در لباس او بهکل تغییر داده شده و دو لباس یکی سفید و دیگری همان اما بدون بلوز می باشد
درطراحی کالینا هم تغییراتی انجام شده از جمله لاغر تر شده و گویی خالکوبی هایی اصافهشده
طراحی فرح هم به کلی تغییر کرده و خیلی بزرگ تر , پخته هر و خشن تر شده استو در هندی بودن او هم سعی کردند زیرا ما از 7 سال پیش اورا ندیدین اما حد اکثر دوروز بعد پرنس و کایلینا رو می بینیم!!!
دارک پرنس هم با مو های موج خورنده وعمودی در هوا , پوستی سیاه , نقش های جالبی که در دست راست پرنس هم هست در کل بدن وشاخک هایی در سر کتف هایش ,چشم هایی بدون مردمک و لبخندی انتقام جویانه شاهد هستیم
اشتباه های یوبی سافت
اما یوبی سافت در ساخت سری پرنس خیلیاشتباه هایی هم کرده است و آن هم عجله و از این شاخه به شاخه ی دیگر پریدن هست کهخوشبختانه با شانس زیادی که داشته است تا به حال به سودش شده است اما ممکن نیستهمیشه این جور باشد
برای مثل در هنگام ساخت Prince of Persia: Sands of Time درتریلر E3 این بازی چیز های عجیبی شاهد بودیم که در عکس های زیر می بینید:
همچنین برای مثال برای کشتن پرنده ها هم باید خنجر را در آنها فرو کرده ومقصر اصلی نیز وزیر نبوده و موجودی دیگر بوده!!!
در پرنس 2 هم در نریلر هایاولیه اش جنگ هایش خیلی مضحک و بدون موسیقی بوده و در مورد داستان چیز های دیگریگفته شده که بعدا تغییر نظر داده شده!!!
اگر برای E3 یک سری تریلر خیلی زیبا وهم چنین گیم پلی های عالی بسازند حتما در فروش و محبوبیت تاثیر به سزایی دارد زیداهرکس از هر سبکی بازی آن ها را می بیند و شاید مجذوب شود و دوستانش را هم مجذوب کندمانند God Of War که گیم پلی اولیش به جدیدترین قبل از انتشارش زیاد تفاوتی نداشنتدو هردو زیبا بودند
برای مثال در پرنس 3 ابتدا دارک پرنس فردی با موی سفید ویک جلیقه و با رفتم در آتش به وجود می آمد(یک نکته ی مهم که در آن زمان هم از دستراست شروع به تبدیل می شد و دست راستش همان گونه با تیغ ها مانده است!!!) و یک افکتاعصاب خورد کن هم داشت پرنس هم همان لباس های اولیه را داشت اما حال خیلی عوض شدهاست
اگر در آن زمان دارک پرنس را مرموز نگه می داشتند و روی لباس پرنس دقت میکردند شاید بهتر بود یا حد اقل مثل آخر شماره ی قبلی 1 لحظه نمایش می دادند
ابتدا برای پرنسته ریش و چشم قهوه ای گزاشتند اما استقبالی نشد و حال دوبارهبدون ریش و چشم آبی شده است!!!
و یک چیز جالب در IGN نوشته بود که وقتی در کنارهم جمع بودند یکیشون می گه خوب دارک پرنس رو چه کنیم(که منظورش کسی که تاج روبرداشت بوده) و یکیشون می گه دارک پرنس همون پرنس هست و چطوره بتونن با اون بازیکنند؟ یکی می گه مگه می شه یکی می گه چوب وقتی می سوزه سیاه می شه, تاریک می شهپرنس هم در آتش دارک می شه و یکی دیگه هم عکس دانته در مجلش بوده و از روی اون دارکپرنس رو طراحی می کنند اما حال خوشبختانه تغییر نظر دادند و دارک پرنس امروزی که باشن آلوده شده رو طراحی کردند
یا همین دو پایانی پایان اصلی رو به صورت مخفیگزاشتند نمی گم بد هست اما تو اولی هم اگه نشون می داد کایلینا در وسط جنگ هنوزنمرده و داهاکا اون رو میگیره و شما داهاکا رو می کشید(که می شد 1 مرحله باشد)و بازهم با کایلینا بر می گشتید و حالت دوم فقط بیشتر نشون می داد این موضوع رو خیلیبهتر بود و این نشون می ده اون موقع هنوز چیزی از داستان نسخه ی بعد در ذهن نداشتندو می خواستند ببینند مردم از کایلینا خوششون می آد یا بدشون می آد!!!!
نتیجه گیری کلی:
Prince of Persia: The Two Thrones دقیقا همون چیزهایی رو داره که فکرش رو می کنید و خیلی چیز ها داره که حتی فکرش هم نمی کنید با یکداستان قوی
همانطور که شما قوی تر شده و دارای نیمه ی دیگر می باشید دشمنانتانهم خیلی قوی تر شدند پس فکر نکنید یک بازی ساده تر در پیش رو دارید چون خیلی همبیشتر شده اند
از الان این بازی در IGN 9.2 گرفته که این خودش خیلی هست ومعمولا بعد از انتشار هم این امتیاز کمی بیشتر می شود
نسخه ی اول نو آوری داشتو باعث شد خاطره ی آن را هرگز فراموش نکنیم نسخه ی بعد باید امتیاز کمتری می گزفت وهیچ جای تعجب ندارد چون همه انتظار داشتند به همان اندازه ی نسخه ی اول نو آوریداشته باشد و همه هم اول پایان اول را دیدند و خیلی بعد از رای گیری پایان دوم رابازی کردند و همچنین اگر شما تجربه ی یک چیز خوب را داشته باشید برای بار دوم که بهآن می رسید کمی تو حالتان زده می شود(ضد حال)
اما نسخه ی آخر معقوله ای جدادارد زیرا آخرین این سگانه هست و خواه نا خواه ابتدا از آن بد گفته می شود و سپسخوب و سپس یک افسانه می شود و فروشش خیلی خیلی باید بالا باشد چون همه به آن جذب میشوند
اما در کل به یاد داشته باشید
One Warrior but Two Thrones its Prince of Persia: The Two Thrones
The Final BANG of this Trilogy
http://www.generationmp3.com/xbox/images/Jeux/buzz/POP3-03.jpg
و یک خبر خوش هم اینکه مطمئنا این نسخه ی پایان این سگانه هست و تا دو , سه سالدیگه شاهد پرنس با ظاهری جدید ,نو آوری ای جدید و یک بازی افسانه ای دیگر باشید چونخودشون گفتند تیم ما فعلا خیلی خسته شده اما خستگی انها حد اکثر تا دو , سه سال برطرف می شود.
نقد بازی graw 2 در XBOX 360
Thomas Leo Clancy Jr در سال 1947 به دنیا آمد. او یکی از بزرگترین نویسندگان کتاب و فیلم و بازی های پرفروش است که اغلب آنها در سبک نظامی نوشته شده است. البته او کتابهایی در سبک های سیاسی نیز دارد.او به Tom Clancy معروف است که هم اکنون اوج کار او در بازیهای شرکت یوبی سافت است.بزرگترین بازیهای او Rainbow six، Splinter cell وGhost Recon میباشند که هر کدام برای خود یک بازی بزرگ به حساب می آیند.
یکی از بهترین بازیهای Tactical-shooter بازی Tom Clancy's Ghost recon میباشد. در این بازی بازیکن در نقش یک جوخه ی چهار نفره قرار میگیرد که باید به انجام ماموریت نظامی بپردازد. بهتر است به تاریخچه این بازی بپردازیم:
Tom Clancy's Ghost Recon
اولین شماره از این سری در سال 2001 بر روی PC، PS2،Xbox ،GameCube ،Mac وN-gage عرضه شد. داستان این بازی در سال 2008 و در روسیه اتفاق می افتاد که امریکا با آنها وارد جنگ شده بود. بنابراین گروه Ghost وارد ماموریت شدند. این بازی سبک فراموش شده ای را احیا کرد و از نو ساخت. در سال 2003 یک بسته الحاقی برای شماره اول بر روی PC عرضه شد که داستانش یک سال بعد اتفاق می افتاد یعنی در سال 2009 و نام آن Desert Siege بود که به گونه ای ادامه ای غیر مستقیم برای شماره اول بود. در سال 2003 یک بسته الحاقی از شماره اول برای Xbox عرضه شد که نام آن island thunder بود و در سال 2010 در کوبا اتفاق می افتاد. در سال 2004 یک نسخه فرعی دیگر با نام Jungle storm برای PS2وN-Gage عرضه شد که داستان آن مبنی بر ماموریتی در کلمبیا بود.
Tom Clancy's Ghost Recon 2
نسخه دوم این بازی یک افتضاح بود که بر روی PS2،Xbox وGameCube عرضه شد که خیلی بد کار شده بود و حتی سازندگان از انتشار این نسخه بر روی PC خودداری کردند و از همه ی طرفداران که از بازی کردن این شماره بر روی PC محروم شدند معذرت خواهی کردند. داستان این شماره در مورد ماموریت در کره ی شمالی بود که در میانه داستان چین و روسیه هم وارد داستان میشدند و بازهم مثل همیشه داستان در مورد سیاست بود.در سال 2005 نسخه فرعی شماره دوم بر روی Xbox عرضه شد که Summit Strike نام داشت و چنگی به دل نمیزد.داستان آن در پاکستان و قزاقستان اتفاق می افتاد.
Tom Clancy's Ghost recon Advance Warfighter 2
به هر حال انگار این نسخه از بازی به دهان یوبی سافت مزه کرده است و نه تنها سود خوبی برای آنها داشته بلکه طرفداران زیادی را هم جذب کرده است. امیدواریم این عجله ی یوبی سافت مانند بعضی از مواقع نام یک شاهکار را خراب نکند.
این بازی بر رویPS3، PSP، PC وX360 عرضه میشود که به دلیل بعضی از مشکلات از قبیل آشنایی نه چندان کافی با سخت افزار PS3 و کار سخت با این سیستم کمی دیرتر بر روی این کنسول عرضه میشود. این بازی در ربع دوم سال 2007 عرضه خواهد شد.
اما پس از موفقیت در مکزیکو سیتی و نجات رییس جمهور 1 سال گذشته و سال 2014 فرا رسیده است. در مرزهای کشور بزرگ امریکا شورشی به پا شده است که عامل آن یک باند از آدمهای نادرست هستند. داستان بازی پس از رسیدن جوخه ی ما به این منطقه در 72 ساعت شکل میگیرد که ماموریت اصلی سرکوب شورشیان میباشد. به هر حال بازهم شما دشمنانی که در مکزیکو سیتی را دیده بودید خواهید دید. در اصل قسمت اصلی در مرز بین امریکا و مکزیک است و اولین مرحله بازی از مکزیکو سیتی شروع میشود و در بین دو مرز ماموریتها انجام میشود. بر خلاف شماره قبل که فقط در شهر این بازی در جریان بود در این شماره شما به جنگل و کوهستان و شهرها و ... میروید. یکی از اهداف بزرگ مکزیکی ها تصرف بعضی از شهرهای امریکا مانند تگزاس و El Paso است که شما را در نقش کاپیتان Scott Michell (قهرمان شماره اول که پس از اینکه 24 ساعت است از ماموریت بازگشته دوباره به ماموریت به مکزیک اعزام میشود) قرار میدهد.
همانطور که دیدید داستان این بازی هم وابسته به سیاست است و وقتی که با حرف مساله حل نشود نقش ارتش به وسط می آید و حالا دیگر گروه Ghost Recon باید کار خود را انجام دهند. نویسنده ی این داستان Tom Clancy میباشد.
لازم است بدانید ساخت این بازی بلافاصله پس از اتمام ساخت شماره اول و قبل از عرضه ی شماره اول شروع شده است و با یک حساب سر انگشتی میتوان دریافت که یوبی سافت پاریس حدود 1 سال است که بر روی این بازی کار میکندکه زمان مناسبی برای ساخت بازی است.
سبک بازی مانند قبل Tactical-Shooter میباشدو شما در نقشScott Michell به بازی خواهید پرداخت که او سرپرست تیم نیز میباشد.مانند شماره قبل سه نفر هم تیمی شما هم در کنارتان قرار دارند و شما قابلیت های زیادی برای فرماندهی برای آنها دارید. گیم پلی بازی دچار تغییرات زیادی شده است که به بررسی آنها خواهیم پرداخت:
در این بازی یک وسیله نقلیه جدید به نام MULE اضافه شده است. این وسیله نقلیه که در اصل یک جیپ کوچک کنترل از راه دور میباشد از مقر اصلی شما مهمات و اسلحه ها و مواد لازم را بنا به درخواست شما برایتان حمل میکند و به شما میرساند. شما میتوانید به این ماشین کوچک دستور حرکت بدهید. سیستم دستور به جیپها مانند افراد جوخه شما میباشد یعنی شما مکان حرکت را مشخص میکنید و دستور حرکت را میدهید. بر روی MULE یک دوربین وصل است که به وسیله فرستنده تصاویری که دریافت میکند به گیرنده شما میفرستد و میتوان از آن به عنوان یک وسیله برای دیدن مکان افراد دشمن استفاده کرد. مورد دیگر این است که MULE دارای بدنه و زره قوی بوده و از جنس فلز مقاوم نسبت به گلوله طراحی شده است. همچنین از Mule میتوانید به عنوان یک پناهگاه استفاده کنید. به طور مثال در یک فضای باز هیچ سکو یا شی برای پناه گرفتن و تیر اندازی کردن نیست. در این حالت شما میتوانید به MULE دستور دهید تا به آن مکان برود و پشت آن سنگر بگیرید و به قلع و قمع دشمنان بپردازید.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مانند شماره قبل دوربین
Drone نیز در این شماره وجود دارد. منظور همان دوربین کوچکی است که تصویری کلی از منطقه جنگ در گیرنده شما قرار میدا که پیشرفت داده شده است و تصویر به صورت کاملا رنگی و واضح تر در آمده است.
قسمت دیگر Target Information میباشد که اطلاعات هدف را در اختیار شما قرار میدهد. در این حالت نیروهای خودی با درجه سبز و نیروهای دشمن با درجه قرمز نشان داده میشوند. درجه سلامتی دشمنان نیز نمایش داده میشود که باعث شده است شما بهتر برای جنگ برنامه ریزی کنید.
یک قابلیت دیگر درخواست پشتیبانی از نیروهای خمپاره انداز است. البته این قابلیت محدود است و شما میتوانید درخواست کمک کنید تا نیروهای خودی با خمپاره منطقه مورد نظر را هدف قرار دهند.
یکی از نکات دسته اول که در این بازی دیده میشود تغییر تصادفی جو است. ممکن است در میان یک مرحله به صورت تصادفی باران شروع به باریدن کند و یا در یک کویر طوفان شن بپا شود و هم مکانهای بازی را تغییر دهد و هم مسیر را برای شما سخت کند ویا ممکن است رعد و برق بزند و تمام مکان را روشن سازد. ممکن است باد بوزد و در تیراندازی مشکل ایجاد کند و این تغییر جو باعث این میشود که به طور مثال در باران فرکانس ها به خوبی به گیرنده شما نرسد و تصاویر دارای اختلال شوند.
در این نسخه یکی از هم تیمی های باید به عنوان یکی از قابلیت های جانبی اش به عنوان پزشک تیم انتخاب شود که میتواند چندین بسته ی سلامتی را با خود حمل کند تا در مواقع لزوم از آن استفاده کنید.
قسمت چند نفره در این نسخه گنجانده شده است که در X360 از XBL و در PS3 به احتمال زیاد ازPS network استفاده خواهد کرد.هنوز جزییات زیادی از قسمت چند نفره اعلام نشده است فقط گفته شده است میتوانید در نقش مکزیکی ها نیز به بازی بپردازید. البته دور از انتظار نیست که مودهای مرسوم چند نفره را در این بازی مشاهده کنیم.
بزرگترین نقطه قوت GRAW1 را میتوان در گرافیک بالای بازی مخصوصا بر روی X360 دانست. آنقدر گرافیک بالا بود که بارها با دیدن این بازی موج گرما و آفتاب به انسان منتقل میشد و این حس به خاطر یکی از تکنیکهای گرافیکی در بازی بود که از قصد از آن استفاده شده بود. یکی از تکنیک های جدید این شماره God Rays نام دارد. این تکنیک در مورد دیدن از درون بعضی از اجسام شفاف و باریک است که قسمت عمده استفاده از آن در جنگل در بدنه برگ های نازک و شیشه ها استفاده شده است. این تکنیک بازتاب و گذر نور را از وسایل کدر و شفاف به خوبی نشان میدهد. به طور مثال در یکی از مراحل نور از درون شیشه های رنگی کمتر از شیشه های بیرنگ گذر میکند و نور بصورت رنگی شکسته میشود که با توجه به درصد شفافیت جسم و طیف نوری قابل تغییر است.
سیستم دیگر در مورد جلوه های تصویری ذره ای (Particle Effects) است که در مورد دود ها میباشد و باعث شده است که آنها دارای حجم باشند و در مواقع گوناگون حرکات طبیعی را انجام دهند. به طور مثال در یک اتاق مثلا نارنجک دودزا پرتاب میشود و در اتاق حبس میشود اگر شما یکی شیشه را بشکنید و راه خروج گاز را فراهم سازید گاز مسیر خود را می یابد و از آن خارج میشود. لازم است بدانید که بادها و ابرها و گازها دارای حجم معین میباشند.
مشکلات هوش مصنوعی شماره قبل هم برطرف شده است که بعضی از آنها برای این بازی واقعا خنده دار بود. امید واریم که گیم پلی از بازی مانند قبل مهیج و جذاب باشد.
گرافیک بازی تغییر زیادی کرده و از قبل دیدنی تر شده است. صدا پیشگان همان قبلی ها هستند و چند شخص دیگر نیز به آنها اضافه شده اند.