این پنجاه نفر......(بزرگان راک) 1
مجله رولینگ استون در نظرخواهی از كارشناسان واهالی موسیقی چهرههای برتر تاریخ راك را انتخاب كرد.
شاید موسیقی راك در كشور ما آنچنان كه در آمریكا مورد توجه قرار گرفته محبوبیت نداشته باشد. شاید كه نه. قطعا و آنهم بهدلیل ساخت آن و برداشتهای متفاوت در جامعهی ما از این سبك موسیقی است.
ما بدون پیشداوری و فقط برای اینكه به همهی سبكهای موسیقی توجه كردهباشیم، شما را در این شماره با مهمترین اتفاق موسیقی راك آشنا میكنیم.
راك اند رول، پنجاه و سه ساله شده. در واقع، این تاریخنگاری مطابق میل سفیدهاست؛ آنها كه دوست دارند الویس پریسلی را مبدع راك اند رول معرفی كنند. آنها كه موشكافانهتر به مسأله میپردازند، خوب میدانند كه چاك بری پیش از الویس پریسلی آهنگهایی به سبك بعدا نامگذاری شده راك اند رول ساخته بود.
اما بری، سیاهپوست بود و خب در آمریكا، هیچ كس نمیخواهد نام چاك بری سیاهپوست را قبل از الویس سفید بیاورد. میتوان به راحتی چشم بر حقایق بست و الویس را اولین نامید. هر چند نباید فراموش كرد كه نام الویس در صحنه موسیقی دنیا، نام شناخته شدهای است و چاك بری در كلیت موضوع، جایگاهی به مراتب پایینتر از ستاره راك اند رول دنیا دارد.
الویس پریسلی كه پیش از ضبط آهنگ «همه چی مرتبه» در پنجم جولای ۱۹۵۴ در استودیوی آفتاب شهر ممفیس یك راننده كامیون بود، تاریخ موسیقی را وارد مرحله جدیدی كرد. در آن زمان، این راننده ۱۹ ساله فكرش را نمیكرد كه استفاده از گیتار الكتریك در آهنگها میتواند اینطور جلب توجه كند.
او اما تا سالها ستاره ماند. تا سالها با آهنگهای معروف خود صحنهها را تسخیر كرد. پس از او، نامهای دیگری وارد عرصه شدند، سبكهای جدیدی به وجود آمد، نوازندگان بینظیری وارد صحنه شدند و راك اند رول، سالهای سال در صدر موسیقیهای مهم و جدی دنیا ماند.
راك با سبكهای متفاوتی تلفیق شد و شاخههای زیادتری شكل گرفت؛ موسیقی بلوز، كلاسیك، سول، موسیقی فالك، الكترونیك و بسیاری دیگر از سبكهای موسیقی وارد جریان موسیقی راك شدند و با نوآوری ستارههای هر یك، نسلهای متمادیای را درگیر این سبك كردند. ظهور بیتلها و رولینگ استونز در اروپا و نفوذ آنها به آمریكا، فصل نوینی را برای موسیقی راك رقم زد.
باب دیلن با متون اعتراضی خود، یكی دیگر از جریانسازان موسیقی راك بود و در دهه هشتاد كه احساس میشد نفوذ راك در دنیا رو به كاهش است، با ظهور نیروانا و U۲ موسیقی همچنان در انحصار راك باقی ماند.
مجله رولینگ استون كه معتبرترین و مهمترین مجله موسیقی دنیاست در ماه میلادی گذشته، شماره ویژهای برای ۵۰ چهره ماندگار موسیقی راك اند رول منتشر كرد كه با استقبال گستردهای مواجه شد. در این شماره ویژه، ۵۰ چهره برتر موسیقی درباره ۵۰ چهره جاودان برگزیده، مطالبی نوشتند كه كار عجیب و جالبی به نظر میرسید.
آنها از سال گذشته مقدمات این شماره را با برگزاری یك نظرسنجی از چهرههای سرشناس موسیقی و مردم فراهم آوردند و نهایتا نام ۱۲۵ هنرمند برتر عرصه راك اند رول را اعلام كردند. در مرحله بعد، امتیازات كارشناسان موسیقی هم به آراء اضافه شد تا ۵۰ چهره برتر تاریخ موسیقی راك انتخاب شوند. رولینگ استون از نویسندگان افتخاری این شماره درخواست كرده درباره كار ویژه این چهرهها در عرصه راك اند رول و تاثیرشان بر روند موسیقی و جایگاه آنها در تاریخ بنویسند.
الویس كاستلو كه خود یكی از مشاهیر موسیقی راك است، درباره بیتلها نوشت و بونو خواننده گروه U۲، درباره الویس پریسلی. ون موریسون، شاعر توانا و موزیسین مشهور هم گرایش ویژهاش به ستاره نابینای موسیقی سول و گاسپل، ری چارلز را نشان داد.
او انگار بدهیاش به موسیقی روحانی را اینگونه پرداخت كرده بود. جان مایر موزیسینی كه امسال چند جایزه گرمی گرفت درباره هندریكس نوشت: فلی، خواننده گروه ردهات چیلی پپرز، درباره استقلال ذاتی نیل یانگ ستاره كانادایی موسیقی راك مقالهای نوشت و...
● استاد همه نسلها
جان مایر: جیمی هندریكس، یكی از فوقالعادههای دنیای موسیقی است. شما طرفدار Black Sabbath باشید یا هوادار Elmore Yanes، از Wanson خوشتان بیایدیا از Grafefol Dead ، میفهمید كه هر موسیقیدانی به نحوی به مكتب هندریكس ربط پیدا میكند یا از آن الگوبرداری كرده است.
او تقریباً در هر سبك از موسیقی معاصر به عنوان سرآمد آن شناخته شده است، چراكه تقریباً در هر سبكی نوازندگی كرده و اثری از خود بر جای گذاشته است. آیا او در سبك بلوز فعالیت میكرد؟ به ترانه "Voodoo Chile" گوش دهید و میتوانید نشانههایی از بلوز را در آن پیدا كنید.
آیا او یك موسیقیدان راك بود؟ بله او از صدای موسیقی برای رسیدن به هدفش استفاده میكرد مانند اثر « این راك است». آیا او یك خواننده و ترانهسرای احساساتی بود؟ در "Bold As Love" او به گونهای میخواند كه شما میفهمید او مردی است كه قلب خود را میشناسد. در اغلب موارد او مثل ستاره راكی به تصویر كشیده شده كه گیتار خود را آتش زده است.
ولی وقتی كه من در هندریكس فكر میكنم، به یكی از دوستداشتنیترین و دلنشینترین نواهای گیتار میاندیشم كه در ترانههایی نظیر "One Rainy Wish" و "Litte Wing" یا حتی در "Doifting" نظیر آنرا شنیدهایم. "Little Wing"، به شكل دردناكی كوتاه و زیباست.
درست مثل این میماند كه پدربزرگ مرحوم شما زنده شود و تنها برای یك دقیقه و نیم كنار شما باشد و سپس برود. این عالی است و خیلی زودگذر. من فكر میكنم دلیل اصلی اینكه همه موسیقیدانها دوست دارند ترانههای هندریكس را بنوازند، این است كه زبان اشعار و موسیقی وی را زاده قلب و فكر او میدانند.
او یك رابطه محرمانه با نوازندگی گیتار داشت علیرغم اینكه آنرا بسیار فنی و تئوریك مینواخت. من فكر میكنم كه گیتار برای او مقدس بود. برای همین است كه شما هرگز مصاحبهای از او پیدا نمیكنید كه درمورد علایقش به گامها و نوازندگی گیتار حرفی زده باشد. این بخشی از آن چیزی است كه سبب میشد او بسیار هیجانزده نوازندگی كند.
من هندریكس را از طریقStevie Ray شناختم و كشف كردم. پس از اینكه او را در حال نوازندگی "Little Wing" دیدم. تصمیم گرفتم سبككاریام را براساس كارهای هندریكس تغییر دهم.
اولین كار ضبط شدهای كه متعلق به هندریكس بود و خریداری كردم "Bold as Love" بود، برای اینكه "Little wing" را در مجموعهاش داشت. یادم میآید كه ساعتها فقط به جلد آلبوم نگاه میكردم. بعد ماههای متوالی وقتم را برای گوش كردن "Electric Ladyland" صرف كردم كه خیلی آدم را عصبی میكند.
واقعیت سیاه و تلخی وجود دارد و شاید هندریكس به حدی صادق بود، كه آنرا مخفی نگه داشته است. ضمن اینكه او انواع و اقسام مدها را هم اختراع كرد كه در نوع پوشش و رفتار هوادارانش تأثیر میگذاشت. به طوریكه افرادی كه پیرو و مقلد مدهای اختراع شده از سوی او هستند را به خوبی میتوان تشخیص داد و شناخت. همه ما آرزو میكنیم به اندازه كافی نابغه باشیم كه قبل از ۲۸ سالگی از دنیا برویم. یك حالت اسطورهای در مورد او وجود دارد كه هیچ جنبه انسانی در آن نیست.
● بلوزهایی با نقش باب
ویسلف ژان: چه چیزی باب مارلی را از خیلی از ترانهسراهای بزرگ و سرشناس جهان متفاوت و جدا میكند؟ آنها نمیدانند معنی اینكه آب به آرامی داخل خانه آدم نفوذ كند چیست. آنها نمیدانند بدون مایكروویو و قابلمه چهكار باید كرد، نمیتوانند آتشی با چوب روشن كنند و ماهی خود را كنار اقیانوس بپزند.
مارلی به دوره فقر و بیعدالتی در جامائیكا تعلق دارد و این مساله را خودش در ترانههای عصیانگرانهاش به معرض نمایش میگذارد. مردم الگوی اصلی او برای خوانندگی و نوازندگی بودهاند. او همچون جان لنون به این تفكر میپردازد كه از طریق موسیقی و لغات واقعا میتوان در جهان صلح و آرامش برقرار كرد. مقایسه او با دیگر موسیقیدانها دشوار است، برای اینكه موسیقی تنها بخشی از واقعیتی بود كه نام مارلی بر خود داشت .
او یك بشردوست و انقلابی نیز بود. تأثیر او بر سیاست جامائیكا بسیار زیاد بود، به گونهای كه حتی بارها تهدید شد و مورد حمله قرار گرفت. مارلی مثل موسس بود. وقتیكه موسس حرف میزد، مردم به خروش آمده و حركت میكردند. وقتیكه مارلی حرف میزد همچنین بود. ترانههای مارلی تقریبا برای اولین بار سبك موسیقی كارائیبی با ریتمی قوی را در سراسر دنیا پخش كرد.
گزارش: همشهری آنلاین
گفتگو با گیتاریست افسانه ای اریک کلاپتون
اریك كلاپتون گیتاریست افسانه ای گروه كرم و درك، پس از سی سال درگیری با اعتیاد و الكل توانست خود را از مسائل حاشیه ای جدا كند و به سوی اقبال خود برود این اولین بار است كه اریك می خواهد و می تواند درباره آن روزها صحبت كند . همه ما می دانیم كه اریك كلاپتون چه كسی بود؟
پایان من بود، حقیقتاً تصمیم به خودكشی گرفته بودم من هر روز با خودم می گفتم: فردایی برای من وجود ندارد نمی توانم بیش از این به این زندگی ادامه دهم، بیش از حد می نوشیدم و قادر به توقف آن نبودم به خط سیاهی می ماندم كه هر روز باریكتر می شد هر شب به این فكر می كردم كه فردا خود را خلاص كنم اما شما می دانید كه آن فردا هرگز فرا نرسید. آن زمان داشتن تحصیلات عالیه آرزوی اكثر مردم بود، من همه اینها را داشتم زن خوب، خانه، ماشین، شغل خوب، شهرت و پول. من همه آنها را از دست دادم. فقط می خواستم بمیرم.
اریك كلاپتون ۵۲ ساله یكی از بازماندگان بزرگ سبك راك است چطور شد كه اعتیاد و الكل تو و موسیقی تو را خراب كرد آیا این درست است كه می گویند اكثر موزیسینهای موفق، به چیزی اعتیاد پیدا می كنند؟
نه نمی شود چنین مطلق صحبت كرد در مورد خود من، هیچ راهی وجود نداشت هر كسی روحیات خاص خود را دارد بسیاری از آنهایی را كه می شناسم مجبورند حقیقت را پنهان كنند.
▪ آیا فكر نمی كنید كه وقتتان را تلف كرده اید؟
بله وقتم را تلف كردم اولین حسی كه اعتیاد به انسان می دهد احساس پوچی است اینكه شما هیچ سودی ندارید و از همه مهمتر اینكه شما لحظاتی را از دست می دهید كه باید با لذت و خرسندی سپری می شد من این را تجربه كردم.
▪ اریكِ افسانه ای ،۳۰ سال قبل از اینجا (لندن)، شروع كرد؟
بله من در سال ۱۹۶۰ به اینجا آمدم اوایل سال ۶۰ با مشقات فراوان، آه….
▪ شما از استرالیاییها دلگیر نیستید بخاطر روزهای سختی كه آنجا داشتید؟
ما روزهای خوب هم داشتیم، من فكر می كنم آنها مردم بزرگی هستند، ما دوستانی داشتیم كه ترانههای خوبی سرودیم.
▪ وقتی در دهه هفتاد اریك كلاپتون معتاد شد او را از استرالیا دیپورت كردند فكر نمیكنی این بدترین توری بود كه برگزار كردی؟
خوب میشود گفت یك رسوایی تمام عیار بود برای اینكه من به شدت آلوده شدهبودم خودتان كه می دونید الكل با آدم چكار می كند. برخورد بدی بود. من بسیار خودخواه و متكبر بودم فكرش را بكنید شما آنجا روبروی من نشسته اید و من به خودم اجازه می دهم كه هر رفتار زشتی را انجام دهم.
▪ پس از آن شب وحشتناك كه پتی بوید (همسر قبلی اریك )ربوده شد، جورج هریسون و پتی بوید باهم ازدواج كردند اما اریك كلاپتون هنوز تنها است. وقتی به گذشته نگاه می كنیم شما را نگران می بینیم نگرانی برای چه؟ شاید به خاطر از دست دادن عشق تان؟
بله، آه بله، وقتی برمیگردم و به یاد میآورم میبینم آن مبارزه نمیتوانست تا ابد ادامه یابد شبیه یك جنگ بود.
▪ شما ترانه های عاشقانه زیادی سروده اید و با زنان بسیاری آشنا شده اید اما به نظر می رسد بعد از جدایی با همسر قبلیتان دیگر به فكر ازدواج نیستید چرا؟ >
برای اینكه باور نمیكنم كه آنها را درست میشناسم.
▪ این درست است كه اولین و آخرین عشق كلاپتون گیتار است؟
بله، چیزهای زیادی داشتهام مكانهای مختلفی بودهام. مكانهایی كه با آنها ارتباط برقرار كردهام.
▪ و اما چرا گیتار؟
من ترومپت، ویلون، پیانو و آكاردئون را هم دوست دارم همسایهای داشتیم كه آكاردئون میزد حقیقتاً دوست داشتم، دوست داشتم آنها را تماشا كنم.
▪ خدا را شكر كه پیش آنها نماندید!!؟
نمیدانم شما چه تصوری دارید اما گیتار خیلی ساده است خیلی ساده طراحی شده. البته آنها به من میگفتند كه من در عرض یك روز میتوانم آن را یاد بگیرم كه بعدها فهمیدم كه این طور نیست گیتار ساز بسیار جذابی است.
▪ هنوز هم همان علاقه را به گیتار دارید؟
بله
وقتی در سال ۱۹۹۱ پسرتون كونور را از دست دادید این حادثه در ترانههای شما تأثیر گذاشت، وقتی ترانه ‹‹اشكهایی در بهشت›› را میشنویم احساس شما كاملاً قابل درك است چیزهایی كه هرگز گفته نمیشوند اما در ترانه شما ما آنها را حس میكنیم.
بله اشكهایی در بهشت ترانه مورد علاقه من است و سالهای بعد هم خواهد بود من هر روز حدود ۱۵۰ نامه از مردم دریافت میكردم كه از اندوه مشتركشان با من نوشته بودند اینكه هیچ راهی برای گریز از مرگ نیست اینكه هیچ یك از ما نمیدانیم كی نوبت ما میرسد چیزهایی است كه هرگز در مدرسه تدریس نمیشوند من هیچوقت در مدرسه چیزی نیاموختم كه مربوط به روابطم با خانوادهام یا جامعهام باشد چیزی راجع به زندگی یا مرگ نیاموختم اما با آنها روبرو شدم. روزی كه برای دیدن پسرم رفتهبودم او آنجا در تابوت خودش خوابیدهبودم هیچ آمادگی نداشتم هیچ نیاموختهبودم فكر میكنم شبیه یك گناه بود.
▪ و نوشتن كمكتان كرد تا بر این احساس اندوه غلبه كنید؟
نوشتن و نواختن گیتار، اولین و بهترین كاری كه میتوانستم انجام دهم این بود كه گیتار را بردارم و بنوازم، موسیقی بسازم و از خودم دور بشوم، موسیقی تنها چیزی بود كه بعد از مرگ فرزندم لحظاتم را پر كرد لحظاتی كه هیچ فردایی نبود، هیچ فردایی.
▪ پدری كه پسرش را از دست داده، ساعات تاریكی را پشت سر گذاشته، بر اعتیاد غلبه كرده الكل را كنار گذاشته و به عرصه موسیقی بازگشتهاست و حالا سفر میكند آلبوم منتشر میكند و دوباره به روزهای اوج برگشتهاست. به نظر می رسد كار چندان آسانی نیست؟
نمیدانم اما یك چیز برایم روشن است دوست دارم سفر كنم سفرهای طولانی، طولانی برای جستجو، برای ادامه دادن.
▪ آیا این جستجو نوعی مكاشفه برای یافتن خودتان نیست این كه شما كی هستید؟
حق با شماست همیشه دنبال كسی بودهام كه این را به من بگوید.
▪ و سوال آخر اینكه چه چیزی اریك كلاپتون را سرپا نگه میدارد؟
دلایل زیادی است همیشه فكر میكنم كه ممكن بود كس دیگری جای من بود آن وقت خیلی بهتر از من عمل میكرد و موفقتر بود و یا من جای دیگری بودم و زندگی متفاوتی داشتم اما سرآخر به این نتیجه میرسم كه این بزرگی خداوند است كه به من زندگی اعطا كردهاست.
Flickering Flame از راجر واترز
آلبوم Flickering Flame منتشر شده در سال 2002 و مجموعه آثاری از راجر واترز در سالهای پس از جدایی از گروه پینک فلوید است. این آلبوم هرگز در آمریکای شمالی پخش نشد زیرا بر روی دیسکهای اپتیکال ضد کپی ضبط شده و به همین دلیل با استانداردهای CD مطابقت نداشته و مجوز قرار دادن لوگوی CD بر روی جلد را ندارد. می توان جمله مشهور "بر روی PC/MAC پخش نمیشود" را بر روی جلد نسخه های اصل این آلبوم مشاهده کرد.
به نظر بسیاری از علاقمندان، هرچند آلبوم Echoes بعنوان برخی برگزیده آثار پینک فلوید، بسیار موفق بود اما ایده ساختن آلبوم "بهترینهای" راجر واترز هم به اندازه بهترینهای پینک فلوید عجیب به نظر میرسد. زیرا بعضی از ترانه های آنها به خصوص واترز، طوری هستند که با خارج شدن از مجموعه آلبوم مفهومی و دیده شدن به عنوان یک ترانه مستقل، تا حدی قدرت و کوبندگی خود را از دست میدهند.
آلبوم Flickering Flame شامل 12 ترانه از 18 سال کار سولوی راجر واترز است که از سال 1984، با سرد شدن پیوندهای گروه و در نهایت انحلال رسمی آن در سال 1987، آغاز شده است. هرچند ترانه های موجود در این آلبوم با تاکید بیشتری بر وجه ملایمتر موسیقی او انتخاب شده و بیشتر بر شبه بالادهای آرامش بخش متمرکز بوده و در نتیجه از آن خشم زهرآگین مشهور واترز دورند، اما در کل شنیدن این آثار تصویر خوبی از تکامل واترز در طی این سالها به دست میدهد.
اولین آلبوم سولوی راجر واترز در سال 1984، The Pros and Cons of Hitch-Hiking بود و با وجود اینکه ترانه 5.01 AM آن در زمان خودش ترانه ای محبوب بود، در مجموعه نیامده است اما 5.06 AM تنها ترانه از این آلبوم که در تور In The Flesh اجرا شد، در این مجموعه هست. این ترانه با اجرای عالی گیتار اصلی lead guitar که توسط اریک کلپتون Eric Clapton نواخته شده همراهی شده است.
در سال 1986، واترز بخشی از موسیقی متن فیلم انیمیشن When The Wind Blows را نوشت. این موسیقی ترکیبی از افکتهای صوتی، قطعات کوتاه سازی و دو ترانه Folded Flags و Towers of Faith بود که به نام گروه 'Roger Waters and the Bleeding Heart اجرا شده بود. ترانه Towers of Faith که از جمله آثار کمیاب واترز محسوب میشود در این مجموعه آمده و دسترسی به آن را برای علاقمندان ساده تر کرده است. در ضمن، شنیدن مجدد این ترانه در روزگار فعلی، حسی بسیار غریب ایجاد میکند، گویی که حوادثی چون جنگ عراق و حادثه 11 سپتامبر را پیشگویی کرده باشد:
"و در نیویورک، در مرکز تجارت جهانی، تاجری در کت و شلوار نفیسش نشسته، سیگار برگش را دود میکند و میگوید، شنها صحرا مال هرکه میخواهد باشد، من آن هیدروکربنهای زیرش را میخواهم.."
دو ترانه فیلم When The Wind Blows، مسیر واترز را در آلبوم بعدی او Radio KAOS مشخص کردند. این آلبوم، از طرفی بسیار سرخوشانه تر از آثار قبلی او هم هست، از جمله ترانه آغاز آن Radio Waves که در مجموعه Flickering Flame هم آمده است. طرف دوم این آلبوم شامل ترانه هایی با تنظیمات غمگینانه هستند و دو نمونه زیبه از آنها در مجموعه قرار دارد: The Tide Is Turning و Who Needs Information.
در سال 1990، راجر واترز همراه با چند هنرمند دیگر، اجرایی تازه از The Wall را در برلین اجرا کرد که بسیاری از هوادارن پینک فلوید را ناراضی باقی گذاشت. هرچند که این اجرا و CD تهیه شده از آن حاوی قطعات و اجراهای خوبی بودند، اما عدم حضور نمونه ای از این آلبوم در مجموعه کسی را ناراحت نکرده است.
آلبوم Amused to Death در سال 1992 منتشر شد و سه ترانه Too Much Rope، Three Wishes و اجرای زندهPerfect Sense آن برای مجموعه انتخاب شده اند. شاید در این آلبوم عالی، ترانه های دیگری باشند که مناسبتر به نظر میرسیدند اما این سه بیشتر با حال و هوای ملایم مجموعه Flickering Flame همخوانی داشته اند.
راجر واترز در سال 1998 دو ترانه برای فیلم تهیه کرد که هردو در مجموعه آمده اند. یکی از آنها بازخوانی ترانه Knockin' On Heaven's Door باب دیلن است که برای فیلم 'The Dybbuk of the Holy Apple Field ضبط شده و دارای خصوصیات "واترزی" شده است که استفاده فراوان از همخوانان زن و صدای گرم و خش دار واترز از آن جمله اند. اما باقی ترانه تغییری نکرده است.
ترانه دیگر Lost Boys Calling نام دارد که یک نمونه آزمایشی از ترانه ایست که موسیقی آن توسط انیو موریکونه Ennio Morricone ساخته شده است و واترز اشعاری را به تنظیم ارکسترال این موسیقی که برای فیلم Legend of 1900 ساخته شده بود، اضافه کرد. کمی طول میکشد تا شنونده با این ترانه خو بگیرد، بخصوص که واترز تقریبا خارج میخواند، که البته این همان شیوه زجر دیده ایست که واترز در اجرای ترانه هایی چون Don't Leave Me Now و The Final Cut به کار برده و به گوش هوادارانش آشناست و همانطور که میتوانید حدس بزنید، اشاراتی به پدرش هم در آن وجود دارد.
در سال 2000، آلبوم In The Flesh که ضبط اجرای زنده تور آمریکای واترز به همین نام بود، منتشر شد. دو ترانه از این آلبوم زنده در Flickering Flame گنجانده شده است: Perfect Sense part I and II و یک ترانه فوق العاده و تازه به نام Each Small Candle که در بخش پایانی برنامه اجرا شده بوده است.
در این مجموعه، یک ترانه کاملا تازه وجود دارد که نام مجموعه نیز برگرفته از آن است، Flickering Flame ، که ترانه ای تقریبا نامتعارف است زیرا فاقد تعدادی از ویژگیهای واترز است. در عوض ما با یک بالاد به سبک باب دیلن روبرو هستیم که تنها اشعار آن دارای خصوصیات بارز واترز هستند. مدتی است این اثر معمولا به عنوان آخرین ترانه در تورهای اخیر واترز و تنها با همراهی یک گیتار آکوستیک، گیتار الکتریکی و کیبورد اجرا میشود و با حال و هوایی بسیار خودمانی، برنامه را به زیبایی به پایان میرساند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مروری بر آلبوم On an Island ساخته David Gilmour
قریب به چهل سال از دوران شکوفایی گروه پینک فلوید می گذرد، گروهی که تا مدتها قبل از شهرت، به فعالیتهای زیر زمینی و آهنگسازی در سبکهایی مانند Folk و Jazz می پرداخت. در طی سالهای سپری شده، اعضاء مبدل به آهنگسازانی خبره و با تجربه شدند. Syd Barrett آهنگساز سالیان دور گروه، خالق آثار حسی و ذهنی آنها بود، Roger Waters شاعر و بوجود آورنده ناله های انسان گریزانه در جریانات زندگی شخصیش شاهکارهایی را به دینای موسیقی هدیه کرد، Richard Wright با چهره ای دوست داشتنی و پیانویی که شاهد کارهای جالب او بوده است، حرفهایی برای گفتن داشت و بالاخره Nick Mason با آن شخصیت عجیب و غریبش که شیفته شرکت در مسابقات ماشین سواری بود، به نحوی بر طرفداران گروه پادشاهی می کردند. شاید پیش خود فکر می کنید پس David Gilmour چه؟ یعنی ممکن است فردی سولوهای شاهکار وی را فراموش کند؟ اگر بگویم مابقی ماجرا مربوط به اوست چه می گویید؟!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ششم مارس سال 2006 سومین آلبوم انفرادی دیوید گیلمور با نام On an Island منتشر شد که در بدو ورود به جدول موسیقی انگلستان رتبه اول را از آن خود کرد. سپس در جداول مختلف اروپائی پا نهاد و برای بدست آوردن جایزه پلاتینیوم در کشورهایی همچون کانادا و لهستان به مبارزه پرداخت. ستاره های مهمان در این آلبوم Richard Wright نوارنده کیبورد، Robert Wyatt نوازنده کورنت و BJ Cole بعنوان گیتاریست هستند.
تورهایی توسط گیلمور برای این آلبوم در نظر گرفته شد که جز با همکاری لیست درخشانش که شامل: Richard Wright، Phil Manzarena، Dick Parry، Jon Carin و Guy Pratt می شود، میسر نمی شد. اجرای زنده آنها در Royal Albert Hall لندن توسط کارگردان معروف و صاحب جایزه کارگردان نمونه به تصویر کشیده شد تا در سالجاری در دسترس همگان قرار گیرد.
دیوید گیلمور، این پیر 61 ساله مدتها بعنوان چهره شناخته شده پینک فلوید، مرد زیبائی بود که مدتی روند خانه بدوشی را پیش گرفت. کسیکه سولوی گیتارش تنها نقطه درخشان در بدبختیهای ترانه های پینک فلوید و راجر واترز بود. همانطور که شما بعنوان یکی از طرفداران دیوید گیلمور انتظار دارید، آلبوم On an Island مملو از سولوهای پتانسیلی و تجسمی است. همچنین برخلاف نوای دیستورت شده سیمهای گیتار در آهنگ Take a Breath با ترانه A Pocketful of Stones و بعضی های دیگر جوی دراماتیک خلق نمود.
تمپوها آهسته و حالتی آرام بخش دارند. صدای درام زیبایی خاص خود را دارد. گیلمور از ما نمی خواهد تا برای آهنگهایش برقصیم! این یک حمام صوتی گرم برای طرفداران اوست. رضایت حاصله از کشیدن سیگار یا نوشیدن جرعه ای شراب حین گوش فرا دادن به آلبوم در اتاقی با روشنایی شمع، آرزوی هر شنونده ای است.
آلبوم On a Island بدرستی که سنت گیلمور را در آهنگسازی حفط کرده است. در نظر گرفتن چند آهنگ بدون کلام، یک آهنگ کاملاً راک و چند آهنگ حسی در برنامه های آهنگسازی گیلمور همچنان جای دارد.
این آلبوم سه آهنگ بدون کلام (Instrumental) با نامهای Castellorizon، Red Sky at Night و Then I Close My Eyes دارد که هریک بشکلی جداگانه رسالت خود را در این مجموعه به پایان می رسانند. گیلمور حتی برای آهنگ Red Sky at Night سکسیفون هم می نوازد. صدای آلبوم بکلی انگلیسی است و هیچ شباهتی با موسیقی غرب ندارد. هارمونیکا و پیانو در آهنگ A Pocketful of Stones نمود خوبی دارد. ترانه This Heaven با ریفهای برجسته گیتار آکوستیک معرفی می شود.
آهنگ On a Island که همنام آلبوم می باشد نمونه بازر احساس جدید گیلمور است چیزی که به جرات می توان گفت در آثار سابقش شنیده نشده است. آهنگی با مدت زمان 6:47 ثانیه که سولوی آن به تنهایی 3:30 ثانیه از زمان آهنگ را به تصاحب درآورده است. ترانه The Blue که با همخوانی Rick Wright توام شده است از تم غمگین و بلویی برخوردار می باشد. The Blue نیز از سولویی طولانی برخوردار است و بدرستی که انسان را مجبور به سیر در کهکشانها می کند. ترانه Smile از ترانه هایئست که مدتها در ذهن گیلمور پرورش داده می شد شاید حدود 5 یا 6 سال قبل از تولید این آلبوم، Smile ساخته شده بود.
همخوانی رویایی Polly Samson با گیلمور شاهکاری دیگر در این آلبوم رقم می زند. دیوید گیلمور با صدای قوی و رسای خود در آلبوم به تنهایی می تازد و با استفاده از گیتارش نمی گذارد شنونده شکافی را در طول ترانه احساس کند. او مدتی است با داشتن عنوان مرد شماره یک کنار آمده است بعید به نظر می رسد آهنگسازی بتواند این عنوان از چنگ وی خارج سازد. شنیدن حتی یکبار این آلبوم به همه موسیقی شناسان پیشنهاد می شود.
در انتها لیست ترانه ها آمده است که در هر یک از آنها هنرنمایی گیلمور و سازی که در آن به صدا درآورده است مشخص می باشد.
On an Island (2006)
1. Castellorizon (Instrumental)
* David Gilmour: Guitars
2. On an Island
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Electric Piano, Percussion
3. The Blue
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Bass, Percussion, Piano
4. Take a Breath
* David Gilmour: Vocals, Guitars
5. Red Sky at Night (Instrumental)
* David Gilmour: Guitars, Saxophone
6. This Heaven
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Bass
7. Then I Close My Eyes (Instrumental)
* David Gilmour: Guitars, Bass Harmonica, Cumbus
8. Smile
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Bass, Hammond Organ, Percussion
9. A Pocketful of Stones
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Piano, Bass, Hammond Organ, Percussion
10. Where We Start
* David Gilmour: Vocals, Guitars, Bass, Hammond Organ, Percussion
حمیدرضا ملاهادی
مدیر گروه موسیقی پرشین بلاگ
سکوت کامل یا جنگ (مصاحبه با دیوید گیلمور ، قسمت اول)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در تاریخ پنجم جون 1995 نشریه آلمانی زبان اشپیگل با دیوید گیلمور مصاحبه ای انجام داد و منتشر کرد که ترجمه آن در این مطلب آورده میشود.
دیوید گیلمور در سال 1968 جایگزین سید برت Syd Barrett – که به علت اعتیاد به مواد مخدر از گروه خارج شده بود - در گروه انگلیسی پینک فلوید شد و اکنون در صدر یکی از پردرآمدترین تشکیلات جهان موسیقی پاپ - راک قرار گرفته است. از زمان جدا شدن راجر واترز در سال 1985 ، اعضای پینک فلوید به سه نفر یعنی گیلمور 49 ساله، نیک میسون 51 ساله و ریچارد رایت 52 ساله تقلیل یافت. آنها با اجرای کنسرت های عظیم و تولید آلبومهایی که به سبک قدیم تهیه می شد، بزرگترین موفقیت ممکن را کسب کردند. این هفته مجموعه CD2 Pulse همراه با فیلم تور سال گذشته آنها وارد بازار شده است. او در باره پاپ معترضانه، ثروت و رقیب سرسختش، راجر واترز چنین میگوید:
سئوال : تابستان گذشته با واکلاو هاول Vaclav Havel( رییس جمهور چک) شام خوردی؟ آیا این دیدار نقطه اوج تور بود؟
جواب : دیدار خیلی خوبی بود ولی نقطه اوج نبود. آقای هاول مرد بسیار خودمانی است و ظاهرا بیشتر کارکنان او موسیقیدان یا منتقد موسیقی هستند.
سئوال : هیچ توصیه سیاسی هم به او کردی؟
جواب : نه، خیلی فضولی به نظر میرسید، اما باید بگویم که برنامهای او مرا کمی نگران کرد. می خواهد کاپیتالیسم را به جمهوری چک معرفی کند و گاهی در ابراز این موضوع خیلی بی احتیاط می شود. به من گفت که دوست دارد وقتی از پنجره قصرش بیرون را تماشا میکند تعدادی آسمان خراش ببیند... من که واقعا وحشت زده شدم.
سئوال : مگر ساختمانهای بلند چه ایرادی دارند؟
جواب : من خیلی از آنها خوشم نمی آید، 5-4 طبقه کافیست. بالاتر از آن حس بدی به من میدهد.
سئوال : این تور آخری که CD فیلم آن هم موجود است یکی از موفق ترین تورها در تاریخ راک است. تو در سال 1994 بیش از 100 میلیون دلار درامد داشتی. با چنین ارقامی، آیا پول هنوز هم برایت جذابیت دارد؟
جواب : من از نظر سیاسی خودم را تا حدی متمایل به چپ میدانم اما نه آنقدر متمایل که ضد پول باشم. من یک رادیکال ضد کاپیتالیست نیستم و کاملا دوست دارم کمی پول دراورم.
سئوال : ما در باره کمی پول صحبت نمی کنیم.
جواب : به نظرم مقدار درامد ما از نظر اخلاقی قابل ذکر نیست.
سئوال : تا به حال پیش آمده نیمه شب بیدار شوی و فکر کنی من بیش از حد پول در می آورم؟
جواب : اکثر اوقات. بعد بلند میشوم و برای برگشتن به حال عادی چند تا چک برای خیریه مینویسم.
سئوال : چه چیزی باعث عذاب وجدان تو می شود؟
جواب : پول خیلی زیاد. البته بعد، وقتی آنرا با درامد رئیس هیات مدیره کمپانی های بزرگ مقایسه میکنم فکر میکنم من خیلی بیشتر استحقاق این میلیونها را دارم تا آنها. لا اقل من دنیا را شادتر میکنم.
سئوال : کمپانی تو پینک فلوید نام دارد و مثل یک شرکت تولیدی صنعتی کار می کند. وقتی برای تور می روی، مقدار زیادی تجهیزات همراهت می بری و تقریبا تمام اخبار روزنامه ها با این جمله که تو به 49 کامیون و فلان تعداد هواپیما برای حمل آن نیاز داری شروع می شود.
جواب : این ارقام خسته کننده برای من جالب نیست. قبل از اینکه توری را شروع کنیم دور هم جمع میشویم و من میگویم صدای کوادروفونیک (سیستم ضبط و پخش 4 باندی) لازم دارم، لیزر لازم دارم، این را لازم دارم آنرا لازم دارم تا در آخر یک نفر میگوید خوب خوب..این که شد 700 تن تجهیزات، خیلی هم خرج دارد. باور کن من هم دوست دارم کار هزینه کمتری بر دارد.
سئوال : شایعات میگویند که تو تمام این زرق و برق ها را سرهم میکنی تا توجه تماشاگران به نوازندگان جلب نشود.
جواب : ما از همان روزهای اول کارمان میدانستیم شهرت هم یک نوع زندان است به علاوه، هیچ کدام از ما حضور صحنه جادویی نداریم و تماشاگر با تماشای مداوم ما 4 نفر کسل خواهد شد. در نتیجه ما پینک فلوید را به یک واقعه چند رسانه ای(Multi Media) مبدل کردیم.
سئوال : پس این طور بود که یک خوک غول آسای بادکنکی ستاره گروه شد؟
جواب : سال گذشته خوک نقش چندان مهمی نداشت، اما مردم انقدر دوستش داشتند که در نتیجه دوباره ولش کردیم. بدون خوک حتی یک بلیط هم نمی فروختیم.
سئوال : لا اقل این بار از دیواری که به اصرار تماشاگران علم کرده بودی خبری نبود. این بار به وضوح راحت تر بودی.
جواب : سوار کردن دیوار ایده راجر واترز بود و او هنگام ترک پینک فلوید آنرا با خودش برد. من شخصا هرگز مشکلی با تماشاگر نداشته ام.
سئوال : حتی با آن دسته تماشاگر بالای 40 سالی که دسته جمعی میخوانند: We Don't Need No Education ؟
جواب : این شعر مربوط به شیوه تدریس مستبدانه مدارس انگلیسی است و به سالهای جوانی ما برمی گردد و امیدوارم الان دیگر اعمال نشود. اما درست میگویید خواندن آن الان دیگر چندان مناسبت ندارد.
سئوال : عده زیادی از طرفداران شما نظر کاملا متفاوتی دارند. به نظر آنها We Don't Need No Education سرود ضد استبدادی چپی ها است. این ترانه حتی در راهپیمایی مخالفان برنامه Runway West هم خوانده شده. (Runway West، برنامه بحث برانگیز افزودن یک باند پرواز به دو باند قبلی فرودگاه فرانکفورت ، در اوایل دهه 80 بود وموجب بروز مخالفتهای فراوانی از سوی ساکنان محلی و طرفداران محیط زیست شد.)
جواب : این ترانه توسط بچه های سیاه پوست در مدارس آفریقای جنوبی هم خوانده شد و از پخش آن هم جلوگیری کردند. اما در مورد قضیه فرودگاه من واقعا هیچ ارتباطی نمی بینم. آنها باید می خواندند: We don't need no air planes.
سئوال : نطفه هر کاری به دلایل خاصی بسته میشود اما لزوما در دوران رشد و به ثمر رسیدن آن اهداف را دنبال نمی کند. The Wall اعتراضی بود بر علیه کنسرتهای عظیم و اجراهای داخل استادیوم. اما حالا کجا اجرا می شود؟ در استادیوم.
جواب : این حرف راجر واترز بود که کار علیه اجرای استادیومی است. اما میدانید که در زمان نوشتن The Wall خودش شش هفت سالی بود که اجراهای استادیومی داشت، هیچ وقت هم منکر آن نشده. The Wall قصه راجر است و او میخواست که این قصه درباره یک سمبل جهانی باشد. دیوارهایی که انسانها را محاصره می کنند، دیوار بین تو و والدینت، دیوار بین تو و فضای دور و برت، دیواری بین یک گروه راک و تماشاگرانش... بیگانگی بزرگ بشری
سئوال : در آن موقع چه فکر می کردی؟ موقعی که پشت دیوارت حبس شده بودی؟
جواب : اول احساسم این بود که عضوی از یک نمایش فوق العاده هستم- اما وقتی همه اش فرو ریخت حسابی ترسیدم، با وجود اینکه قفسی از ریختن آجرها به رویم جلوگیری میکرد، واقعا ترسیدم .
سئوال : یکی از ترانهای مشهور تو Welcome to the Machine است. آیا هرگز فکر کرده ای که روی صحنه تعدادی ماشین آلات بگذارید و خودتان به عنوان نوازنده در صحنه نباشید؟
جواب : یک بار فکر کردیم به جای خودمان کسان دیگری را روی صحنه بفرستیم و آنها کار ما را انجام دهند. اما قضیه در حد شوخی باقی ماند.
سئوال : فکر میکنی کسی متوجه میشد؟
جواب : مسلما. تقلید از شیوه نواختن ما کار آسانی نیست.
سئوال : راجر واترز نظر دیگری دارد. او اعتقاد دارد نشان پینک فلوید آنچنان مشهور است که تا سالها بعد از مرگ همه شما باز هم کنسرت پینک فلوید اجرا خواهد شد...حتی اگر 500 سال بعد باشد.
جواب : راجر پیر عزیز... او The Wall را در برلین روی صحنه برد. آیا آن اجرا شباهتی به پینک فلوید داشت؟ افتضاح بود.