تولد دوباره موسیقی جاز سیاهان بریتانیا
نيويورك تايمز:آمریکا، سرزمین اصلی موسیقی جاز است، و تقریبا تمام موسیقیدانهای بزرگ جاز تاکنون از این کشور بودهاند. اما در سالهای اخیر، ورق برگشته است. در دهه اخیر، بررسیهای متخصصان تاریخ موسیقی جاز نشان میدهد آمریکا دیگر اولین و آخرین سرزمین جاز نیست. کشورهای جهان دیگر در این عرصه مقلدان صرف آمریکا نیستند، بلکه خود به جایگاهی والا دست یافتهاند و صاحب سبک شدهاند.
یکی از گروههایی که در سالهای اخیر تعدادی از مهمترین آثار موسیقی جاز را تولید کردند، گروهی است متشکل از چند سیاهپوست بریتانیایی که رهبری آن را چهره آشنای موسیقی جاز، گری کرازبی بر عهده دارد. این گروه که نام آن «جزجاماییکا» است، از اواسط دهه نود به این سوتعداد زیادی آلبوم جز منتشر کرده است که چند آلبوم از این بین جزء بهترین آثار این شاخه از موسیقی در سالهای اخیر است. اعضای این گروه عبارتاند از سوتو کینچ نوازنده جوان ساکسیفون، دنیس باپتیست نوازنده ساکسیفون تنور، آبرام ویلسون، نوازنده ترومپت و خواننده گروه که متولد آمریکا است، و خود کرازبی که رهبری گروه را برعهده دارد.
اولین نکته جالب توجه در مورد این گروه، هویت آنهاست که ترکیبی است از سیاهپوستان آفریقایی و حوه دریای کاراییب ساکن بریتانیا. نکته دیگر این که اعضای این گروه، هر کدام گرایشها و ایدههایی متفاوت از یکدیگر دارند و همین امر موجب تنوعی خاص در قطعات آنها شده است. به این ترتیب، در موسیقی این گروه میتوان تلفیق جالبی از بلوز، جز کلاسیک، موسیقی آفریقایی و رگي، موسیقی مردم جاماییکا، را یافت.
از سویی دیگر، این گروه را میتوان نماینده موسیقی جز سیاهان بریتانیا دانست. این موسیقی، در واقع شکل گسترشیافتهای از جز کلاسیک آمریکایی است که تاکید بیشتری بر ریتم دارد. کرازبی و دیگر اعضای گروه، به نژاد و طبقه اجتماعی خود نیز بسیار اهمیت میدهند و تلاش میکنند این مساله به نوعی در موسیقی گروه نمود داشته باشد. جزییات بیشتر را بهتر است از زبان خود آقای کرازبی بشنویم.
گری کرازبی 50 ساله، یک جاماییکاییالاصل متولد بریتانیا، خواهرزاده نوازنده سرشناس گیتار، ارنست رانگلین است. در حدود پانزده سال پیش، او یکی از بنیانگزاران سازمان کانتریپاین بود که در واقع مرکز آموزش موسیقی جاز سیاهپوستان به شمار میرود. پس از آن، او به همراه چند نوازنده دیگر گروه «جز وریورز» را تاسیس کرد که از گروههای مهم جز بریتانیا در دهه هشتاد به شمار میرود. خود او در این باره میگوید: «در گروه «جز وریور» به خاطر مسائل مالی تمام سعیمان را میکردیم تا موسیقیمان تا حد ممکن مخاطبان بیشتری داشته باشد و تجاریتر باشد. اما نقطه عطف گروه ما آنجا بود که برای اجرا به «کافه جز» لندن دعوت شدیم. در آنجا توقعات از ما بسیار بالاتر بود و بعد از ظهرهای شنبه باید با ایدههای تازه و موسیقی جدیتری که بیشتر شبیه به جز کلاسیک آمریکایی باشد به روی صحنه میرفتیم.»
به این ترتیب بود که کرازبی بیش از پیش با جز کلاسیک آمریکایی درگیر شد و نهایت تلاشش را کرد که در این موسیقی تغییراتی ایجاد کند و مقلد صرف نباشد.
اما گری کرازبی در راه گسترش ایدههایش با مشکلات زیادی هم مواجه شد. حتی تا همین سالهای اخیر نیز نوازندگان سیاهپوست موسیقی جاز در بریتلانیا با مشکلات زیادی مواجه بودند، و تنها همین اواخر فشار سیاستمداران رادیکال انگلیسی باعث شد آزادیهای بیشتری برای موسیقیدانان و نوازندگان سیاهپوست انگلیسی به وجود آید. تنها در همین سالهای اخیر این امکان فراهم شده که سیاهپوستان در مدرسه موسیقی گیلدهال انگلیس جز تدریس کنند و آموزش ببینند، و مالک کافه جز لندن نیز کمک بزرگی در این راه به نوازندگان سیاهپوست کرد و مکانی فراهم کرد تا این موسیقیدانها گرد هم بیایند و با فراغ بال به تبادل تجربیات موسیقایی بپردازند.
«ما تنها گروهی هستیم که میتواند معنای واقعی موسیقی جاز اروپایی را به جهانیان نشان دهد. ما تنها گروه اروپایی هستیم که با هیچ نوع محدودیت نژادی مواجه نیست و میتواند به هر چه میخواهد دست پیدا کند.»
سيمينولوژی: موسيقی جاز و عرفان
گروه سيمينولوژی با ترکيبی از موسيقی جاز و اشعار عرفانی ايرانی ، در طی چند سال اخير موفق به جلب نظر بسياری از منتقدان وهواداران موسيقی جاز در آلمان و ديگر نقاط دنيا از جمله کره جنوبی شده است.
اين گروه چهار نفره (سيمين سماواتی : خواننده و آهنگساز، بنديکت يانل : پيانو، رالف شوآرتز : کنترباس، کتان باتی: درامز) از سال 2002 ميلادی بطور مداوم در بسياری از فستيوال های موسيقی جاز آلمان برنامه اجرا کرده و چندين جايزه مانند جايزه موسيقی جاز و بلوز برلين را به خود اختصاص داده است.
موسيقی اين گروه مورد ستايش بسياری از نشريه های معتبر موسيقی جاز آلمان قرار گرفته است. نشريه Jazzpodium در باره اين گروه نوشته:
" .... گروه چهار نفره ای که موفق شده کلام و فرهنگ موسيقی ايران باستان را با موسيقی جاز بياميزد.... شايد اين بهترين راه برای ساختن پلی بين اين دو فرهنگ باشد.... جريانی بسيار مفيد برای موسيقی معاصر جاز در صحنه موسيقی آلمان."
نشريه Jazzthing نيز در باره گروه سيمينولوژی نوشته:
" گروه سيمينولوژی حسی جادويی می آفريند که شما را به رقص وا می دارد و لبخندی بر روی لبانتان ترسيم می کند. موسيقی اين گروه سرشار از فعل و انفعال پر احساس بين چهار نوازنده است همراه با صدای الهام بخش سيمين سماواتی که با لطافت صدای خود شما را تا آخرين لحظه به سکوت وا می دارد."
اولين آلبوم گروه مجموعه ای از اجراهای زنده موسيقی آنها با نام Get Stronger بود که درسال 2002 ميلادی به بازار ارائه شد و اولين آلبوم استوديی اين گروه با نام Per Se در سال 2005 راهی بازار شد.
سيمين سماواتی خواننده گروه متولد 14 ژانويه سال 1976 ميلادی در شهر برانشوگ آلمان است. او دوازده ساله بود که نواختن پيانو را آغاز کرد و يک سال بعد شروع به آموختن آوازخوانی کرد و در گروه های مختلف کر می خواند.
در سال 1992 سيمين همراه با رالف شوآرتز نوازنده گيتار (که بعدا نوازنده کنترباس گروه شد) گروه دو نفره RACY را تشکيل داد. اين دو در چندين شهر آلمان مشغول به اجرای موسيقی خود شدند و به اين ترتيب هسته مرکزی گروه شکل گرفت.
چندی بعد در سال 1995 سيمين به مدت چهار سال مشغول تحصيل موسيقی کلاسيک و نواختن پيانو، درامز و همينطور آواز خوانی در Hochschule fur Musik und Theater در شهر هانوور شد. در اين مدت سيمين علاقه خود را برای موسيقی جاز از دست نداد و از اين رو از سال 2000 تا 2005 در Hochschule der kunste مدرسه هنری شهر برلين به ياد گرفتن آواز خوانی در سبک جاز پرداخت.
ديگر اعضای گروه نيز هر کدام به نوبه خود نوازنده های ماهر و مسلطی هستند که در نواختن ساز موسيقی خود مهارت ويژه ای دارند و بارها موفق به کسب جايزه از سوی آکادمی های موسيقی آلمان شده اند.
Per Se آلبومی است در سبک Vocal Jazz که از قابليت و مهارت بالايی برخوردار است. در آن از اشعار خيام، حافظ و محمود ميرزايی به جای ترانه ها استفاده شده که به فارسی با صدای جذاب سيمين سماواتی اجرا شده اند.
سازها بطور پراکنده تنظيم و ضبط شده اند در نتيجه موسيقی جای نفس کشيدن برای خواننده باقی می گذارد. آلبوم بطور کل حال و هوايی اروپايی دارد و تمايلی آنچنانی به موسيقی جاز مرسوم آمريکايی ندارد برای مثال نمی توان آن را در کنار آلبوم Diana Krall گذاشت، Per Se از جنسی ديگر است. اين از طرفی بدليل اشاره هايی به موسيقی کلاسيک در موسيقی آلبوم است و از طرفی ديگر در ريتم هايی که باتی دارمر گروه می نوازد. ريتم های او در سبک جاز سنتی نيستند. ريتم های درامز مينيمال(حد اقل) هستند ولی همراه با کنترباس شوآرتز قسمت ريتم گروه را با مهارت و خلاقيت پر می کنند.
اولين نقطه قوت آلبوم Per Se و گروه سيمينولوژی بيش از هر چيز ديگر داشتن صدای مخصوص به خود است. به اين معنی که آلبوم و موسيقی گروه را بطور مشخص با گروه ديگری نمی توان مقايسه کرد بلکه فقط تاثيرات آنها از ديگر نوازندگان و سبک های موسيقی جاز را می توان بيرون کشيد و يا نشان داد. برای مثال شباهت سبک اجرای خواننده گروه، سيمين را می توان با Bobby McFerrin مقايسه کرد و يا در پيانوی يانل، می توان تاثير شايد غير مستقيمی از پلی ريتم های Dave Brubeck يافت. به عبارت ديگر بعد از شنيدن آلبوم برای اولين بار وجذب موسيقی آن به راحتی می توان اين گروه را از ميان انبوه جدا کرد. اين امر تنها هنگامی ميسر است که اعضای گروه کاملا مسلط و از هماهنگی منسجمی بر خوردار باشند.
نکته دوم لطيف و ساده بودن آلبوم است. ساده بدين معنا که ملودی ها و موتيف های موسيقی بيش از اندازه آرايش نشده اند. هر قطعه به طور روان به قطعه بعدی می پيوندد. اين نشانه قدرت ساختن و پرداختن موسيقی توسط آهنگساز و نوازنگان است. گاهی دانستن اين که چه نتی را نبايد نواخت سودمندتر است.
ملودی زبان فارسی هنوز محور مرکزی برای هارمونی موسيقی سيمينولوژی نيست. اشعاری که سيمين می خواند اگرچه به زبان فارسی هستند ولی در قالب ريتم ها و هارمونی موسيقی جاز اجرا می شوند. استفاده اشعار ايرانی به زبان فارسی هنوز به صورت تزيینی است. اين شيوه کاملا متفاوت با آهنگسازان موسيقی جاز ده 50 - 60 ميلادی است که از ملودی های موسيقی غير آمريکايی به صورت خالص استفاده می کردند و در نتيجه هارمونی می بايست خود را با آنها تطبيق می داد. يکی از بهترين نمونه اين آميختگی ملودی و هارمونی را در کار Gil Evans و Miles Davis در آلبوم Sketches of Spain سال 1959 می توان يافت.
دومين آلبوم گروه سيمينولوژی در سال 2007 به بازار ارائه خواهد شد.
Big Band - آشنایی و تاریخچه
Big bands به معنای دسته های موسیقی بزرگ نوعی گروه موسیقی جز است که در سالهای 1935 تا اواخر دهه 40 یعنی دوران سوئینگ (Swing Era) از محبوبیت بسیاری برخوردار بود. بیگ بند به طور معمول از حدود 12 تا 19 نوازنده در بخشهای مختلف تشکیل میشد . به نامهایی چون ارکستر جز و جز صحنه ای یا stage band نیز شناخته میشد.
بر خلاف موسیقی اجرا شده توسط گروههای کوچک موسیقی جز یا jazz combo که در آن موسیقی بر اساس بداهه نوازی شکل میگرفت، موسیقی بیگ بند با دقت فراوان تنظیم می شد و نتهای آن از قبل تهیه شده، در اختیار نوازندگان قرار میگرفت و تک نوازی بداهه تنها در صورت درخواست تنظیم کننده انجام میگرفت.
تاریخچه و سبک
دو دوره مجزا در تاریخ گروههای موسیقی پرطرفدار وجود دارد. بیگ بند که در ابتدا شامل 10 تا 13 عضو بودند و در میانه دهه 20 به محبوبیت رسیدند. این گروهها در این دوره به اجرای نوعی موسیقی جز مطبوع و ملایم که بداهه نوازی اندکی داشته و شامل یکی دو ویولون بود - سازی که از میانه دهه 30 تقریبا از موسیقی جز حذف شد - میپرداختند. بسیاری از هنرمندان این سبک پس از ظهور موسیقی سوئینگ خود را بازنشسته کردند.
در اواخر دهه 20 شکل جدیدی از بیگ بند به وجود آمد که بیشتر به مفهوم جز نزدیک بود، به این معنا که بخش بزرگی از موسیقی به بداهه نوازی سولو اختصاص یافته بود.
نیویورک سیتی (New York City) و کانزاس سیتی (Kansas City) دو مرکز مهم بیگ بند به شمار می آمدند که در اولی، شیوه ای پیچیده و سطح بالا از موسیقی تنظیم شده به کار میرفت - که گروه فلچر هندرسون (Fletcher Henderson) و دوک الینگتون (Duke Ellington) با ارکستر خود در کاتن کلاب (Cotton Club) از جمله چهره های سرشناس آن به شمار می آیند - و در دومی نوعی موسیقی جز خاکی تر، با مایه هایی از بلوز توسط موسیقی دانانی چون بنی موتن (Benny Moten) و جسی استون (Jesse Stone) اجرا میشد.
در اوایل دهه 30 موسیقی سوئینگ به ظهور رسید که نسبت به جز اولیه از نرمش و انعطاف بیشتری برخوردار بود. هرچند که این موسیقی تا حدود سال 1936 مخاطبین انبوهی نداشت، اما از این زمان به بعد، محبوبیت بیگ بندز افزایش یافت و این گروهها با اجرای موسیقی سوئینگ عالی، نقش مهمی در معرفی سوئینگ به عنوان یک سبک مستقل ایفا کردند.
در این دوران گروههای بزرگ یا بیگ بنز به قدری بر صنعت موسیقی مسلط شده بودند که نسلهای قدیمیتر متوجه شدند که یا باید همرنگ این موج تازه شده یا خود را بازنشسته کنند. موسیقی دانانی چون لویی آرمسترانگ (Louis Armstrong) و ارل هاینز (Earl Hines) گروههایی تشکیل دادند و مشاهیری چون جلی رول مورتون (Jelly Roll Morton) و کینگ اولیور (King Oliver) به فراموشی سپرده شدند.
بعدها سرپرستان گروههای موسیقی، پیشگام اجراهایی با مایه هایی از سبک برزیلی و آفریقایی-کوبایی شدند که با سازبندی سنتی بیگ بند انجام میگرفت. امروزه نیز گروههای بزرگ موسیقی جز اروپایی با به کاربردن سازبندی بیگ بند به اجرای موسیقی جز آوان-گارد (پیشرو) پرداخته اند.
بیل ایونس از مایلز دیویس می گوید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کمتر از سه دهه پیش، زمانی که مایلز دیویس (Miles Davis) تصمیم گرفت پس از یک وقفه هفت ساله آخرین گروه موسیقی اش را تشکیل دهد، جایگاه (tenor/soprano) را برای بیل ایونس (Bill Evans نوازنده سازهای بادی متولد 1958) ناشناس در نظر گرفت تا نوای ترومپت دیویس را که معمولا حزن انگیز بود، همراهی نماید.
وسواس همیشگی مایلز دیویس (Miles Davis) سبب می شد کمتر نوازنده ای بتواند به طور مداوم در اجراهای مختلف او حضور داشته باشد. بسیاری از آثار منتشر نشده ای که در اواسط دهه هفتاد و اوایل هشتاد در کلمبیا رکوردز ضبط شده است، در حد یک کار اولیه که دیویس تنها به آنها گوش فرا داده و تمایلی به کامل نمودن آنها نداشته است، باقی مانده اند.
در حقیقت از زمانی که افرادی چون ایونس (Evans)، مایک استرن (Mike Stern)، مارکوس میلر (Marcus Miller)، مینو سینلو (Mino Cinelu) و ال فوستر (Al Foster) درامر سابق مایلز در گروه او حضور یافتند، او مجددا به مسیر اصلی اش بازگشت و مانند سابق به کار حرفه ای ادامه داد. برای اعضای گروه کار با مایلز در مقایسه با افراد دیگر کاملا متمایز بود.
با اندکی دقت در می یابیم بسیاری از فعالان دنیای جز، مستقیم یا غیر مستقیم از مایلز دیویس تاثیر گرفته اند و درس های بسیاری از خلاقیت های گروه های موسیقی او کسب نموده اند.
آخرین گروهی که ایونس در آن به فعالیت مشغول بود "The Soul Insiders" نام داشت که آلبومی با عنوان "Soul Insider" با همکاری مهمانان ویژه ای چون لس مک کن (Les McCann)، استیو جوردن (Steve Jordan) و دو تن از شاگردان ایونس به نام های جان اسکوفیلد (John Scofield) و دون الیس (Don Alias) منتشر نمود.
ایونس خود در زندگینامه اش به این آلبوم اشاره نموده و اظهار داشته است که :
"سی دی جدید ما که کار بسیار لذت بخشی برای من بود، در ماه ژوئن در ESC رکوردز ضبط شد. نوشتن موسیقی، تهیه کنندگی و تنظیم آن بر عهده من بود. کلیه نوازندگان در این سی دی کار خود را بصورت تمام و کمال به انجام رساندند. استیو جوردن اجرای بسیار درخشانی را به نمایش گذارده و لس مک کن تعدادی از آهنگ هایی را که با همکاری یکدیگر نوشته بودیم، خوانده است. این اولین باری است که پس از گروه مایلز دیویس در سال 1983، من و جان اسکوفیلد با هم همکاری نموده ایم. از کلیه دست اندرکاران این سی دی کمال تشکر را دارم."
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Bill Evanse
مصاحبه کننده : کدام اشخاص مهم ترین تاثیرات را بر شما داشته اند؟
بیل ایونس : زمانی که خیلی جوان بودم، در سنین هشت تا دوازده سالگی، پدرم استن کنتون (Stan Kenton)، بنی گودمن (Benny Goodman) و وودی هرمن (Woody Herman) را می نواخت. زمانی که من نواختن ساکسفون را آغاز نمودم، تحت تاثیر اجراهای سونی استیت (Sonny Stitt)، چارلی پارکر (Charlie Parker) و جان کولترین (John Coltrane) بودم.
مصاحبه کننده : اگر ممکن است در ارتباط با تجربه همکاری تان با مایلز دیویس بگویید؟ در آن زمان در کار با یک گروه موسیقی، متشکل از نوازندگان برجسته ای که او گرد هم آورده بود، چه نکاتی از او آموختید و این تجربه چه تاثیری در شخصیت حرفه ای شما به جای گذارد؟
بیل ایونس : مهمترین نکته ای که از او آموختم این بود که خودم باشم. ما دوستان بسیار خوبی با هم بودیم و من با عقاید موسیقایی او و دید کلی اش به زندگی کاملا موافق بودم. او تمام مدت خودش بود و اعتقاد داشت هر انسانی باید با افکار شخصی اش، صرفنظر از اینکه تا چه اندازه ممکن است از دید دیگران عجیب به نظر برسد، پیش برود و همواره در زمان حال زندگی کند.
منظورم این است که در عرصه موسیقی نباید از تجربیات جدیدی که ممکن است در وحله اول عجیب و نامانوس به نظر برسند، هراسید. اگر صدایی را در ذهنتان می شنوید، آن را دنبال کنید تا به واقعیت تبدیل گردد. او فرد خوشبختی بود که افراد صاحبنظر را برای گوش دادن به افکارش در نزدیکی خود داشت. در حقیقت مایلز استعداد درخشانی در زمینه یافتن نوازندگان مناسب به منظور تحقق بخشیدن به افکارش در اختیار داشت.
مصاحبه کننده : بله کاملا صحیح است، او از تبحر خاصی برخوردار بود و به عقیده من استعدادهای خاص هر شخص وجه متمایز شخصیت اوست. خاطره جالبی از این همکاری به خاطر دارید؟
بیل ایونس : اولین اجرا در کیکس کلاب (Kix Club) بوستون و متعاقب آن اجرایی در فیشر هال (Fisher Hall) نیویورک بود که برایم کاملا خاطره انگیز است. من هیچگاه این اجرای پرقدرت گروه را فراموش نمی کنم. همگی ما عصبی بودیم زیرا هیچ تصوری از اینکه بر روی صحنه چه اتفاقی روی خواهد داد نداشتیم، اما نهایتا نتیجه کار کاملا رضایت بخش بود.
مصاحبه کننده : بله من هم دقیقا به خاطر دارم، فکر می کنم چهار شب اجرا داشتید. نظرتان در مورد اجرای گلاگلین (McGlaughlin) چه بود؟
بیل ایونس : کار با گروه دیویس و حضور جان مک گلاگلین (McGlaughlin John) تحول بزرگی در زندگی من بود، کلیه کارهای گروه از کیفیت بالایی برخوردار بود. جان جزو افرادی بود که استعداد بی نظیر نوازندگی اش در هر اجرا مرا وادار می کرد نهایت تلاشم را به کار گیرم. در همنوازی با John هیچ نوازنده ای نمی تواند ضعیف عمل کند.
مصاحبه کننده : شما با استرن (Stern) حتی پیش از مایلز (Miles) نیز آشنا بودید؟ نظرتان در مورد همکاری با او چیست؟
بیل ایونس : برای اولین بار در سال 1980 در بوستون اجرایی از استرن (Stern) با دیو لیبمن (Dave Liebman) را شنیدم. در آن زمان با مایلز (Miles) آشنا بودم و او از من سئوال کرد آیا نوازنده گیتاری می شناسم یا خیر؟ من هم مایلز را با خود به دیدن اجرایی از مایک استرن (Mike Stern) در گروه Bill Cobhams در نیویورک بردم. مایلز از او خوشش آمد و در اوایل دهه هشتاد این دو در گروههای مختلفی با یکدیگر نواختند. هر چند من کم و بیش با او در ارتباط بودم، اما تجربه همکاری با یکدیگر را نداشتیم و تنها هر دو در گروههای مشابه با نوازندگانی یکسان در زمان های متفاوت، فعالیت داشتیم.
مصاحبه کننده : شما با اسکوفیلد (Scofield) نیز در گروه مایلز همکاری داشتید و اخیرا نیز مجددا با او همکاری نمودید. نظرتان راجع به نوازندگی با او پس از گذشت چندین سال چیست؟
بیل ایونس : من همواره یکی از طرفداران جان (John Scofield) بودم و همکاری با او در هر زمان افتخاری برایم محسوب می شود.
مصاحبه کننده : تا جایی که من به خاطر دارم، شما در اواسط دهه هشتاد کنسرتی آموزشی در برکلی برگزار نمودید و در آن حدود 45 دقیقه نواختید که اجرای بسیار تاثیر گذاری بود. این تجربه و اصولا کار تدریس و آموزش را چگونه ارزیابی می کنید؟
بیل ایونس : به طور کلی من چون خودم را همواره یک دانشجو می دانم، طبیعتا از کار با دانشجویان نیز لذت می برم. به نظر من یک نوازنده هیچگاه نمی تواند ادعای استادی در یک ساز را داشته باشد و همواره در جهت پیشرفت فعالیت می کند. اگر من قادر باشم که اثر مثبتی بر اشخاص باقی بگذارم، بسیار خرسند خواهم شد. در آینده نیز تمایل بسیاری دارم که به آموزش و مشاوره بپردازم، اما متاسفانه هیچگاه این فرصت به اندازه کافی در اختیارم قرار داده نشده است.
مصاحبه کننده : دو اجرای زنده از شما در توکیو ضبط شده که واقعا تحسین برانگیز است. اما به نظر می رسد مطبوعات توجه لازم را به آنها نشان ندادند. پس از انتشار این دو اثر چه اتفاقاتی رخ داد؟
بیل ایونس : این دو اجرا توسط یک کمپانی کوچک ژاپنی به نام JazzCity منتشر شد و تبلیغات خاصی نیز بر روی آنها انجام نشد. اما به نظر من کارهای خوبی بودند و هنوز در مورد آنها صحبت های جسته و گریخته ای انجام می شود، بنابراین ظاهرا به گوش تعدادی از مردم رسیده است.
مصاحبه کننده : نظرتان در مورد نوشتن آثار جدید چیست؟ آیا از پیانو استفاده خواهید نمود؟ آیا نوازندگان خاصی را در ذهن دارید؟
بیل ایونس : من در استودیوی خانگی ام از پیانو و یک MIDI کوچک استفاده می کنم. وقتی آهنگ به اتمام می رسد، در مورد انتخاب نوازنده مناسب، تصمیم می گیرم.
مصاحبه کننده : آیا تا به حال تکنیک های خاصی را آزمایش کرده اید؟
بیل ایونس : خیر ... تنها کار سخت و تلاش بی وقفه.
مصاحبه کننده : در هنگام نوشتن آهنگ از چه چیزی الهام می گیرید و آیا نوشتن برایتان لذت بخش است؟
بیل ایونس : نوشتن را دوست دارم و در عین حال از آن متنفرم! زمانی که آهنگی در ذهنم جاری می شود، احساسی بسیار دوست داشتنی است، اما در مواقعی که نوشتن آهنگی برایم دشوار باشد، جارو زدن برگ ها را به این کار ترجیح می دهم.
مصاحبه کننده : خیلی مشتاقم در مورد کار جدیدتان صحبت کنیم، ظاهرا از آواز لس مک کن (Les McCann) استفاده نموده اید و متن اشعار را نیز خودتان نوشته اید؟
بیل ایونس : در مورد نوشتن متن ترانه ها که پس از انتشار می توانید قضاوت کنید. به طور کلی ترجیح می دهم در تعدادی از آهنگ های هر آلبوم، از خواننده نیز استفاده نمایم.
مصاحبه کننده : آیا تا به حال موردی پیش آمده که شما را با بیل ایونس (Bill Evans) نوازنده پیانو اشتباه بگیرند؟
بیل ایونس : در حقیقت خیر ... تنها در سی دی فروشی ها ممکن است با دیدن عنوانی چون "کوارتت Bill Evans" بر روی یک آلبوم مرا با بیل ایونس (Bill Evans) نوازنده پیانو اشتباه بگیرند، این مورد چندین بار اتفاق افتاده است.
زمانی که 16 ساله بودم در یک رستوران پیانو می نواختم و دیدن جمله "اجرای پیانوی جز توسط Bill Evans Trio " برای حضاری که یک نوجوان را پشت پیانو نظاره گر بودند، صحنه بسیار جالبی بود. به هر حال زمانی که به جز علاقمند شدم، نام من در ذهن اکثریت مردم باقی می ماند، زیرا پیش از آن Bill Evans به عنوان نوازنده ای مشهوری در اذهان حک شده بود. نام پدر من نیز Bill Evans بود! ظاهرا این نام در آمریکا رایج است و در هر شهر افرادی به این نام وجود دارند، درست مانند اسمیت (Smith) یا جونز (Jones) که به وفور در آمریکا شنیده می شود.
مصاحبه کننده : در بیوگرافی شما از علاقه ای که به ماهیگیری دارید، بسیار سخن گفته شده، چه مدت است این کار را انجام می دهید و آیا ماهیگیری تاثیر مثبتی بر دیگر کارهای شما دارد؟
بیل ایونس : من از زمان کودکی علاقه خاصی به ماهیگیری داشتم، به نظرم این کار بر موسیقی تاثیر مثبت دارد، زمانی که من به ماهیگیری مشغولم، تنها زمانی است که مطلقا به موسیقی فکر نمی کنم.
مصاحبه کننده : تاثیر حادثه 11 سپتامبر بر شما و کلا بر جامعه موسیقی نیویورک چه بوده ؟
بیل ایونس : این اتفاق الهام بخش ما برای اجرای کارهای جدید شد. طبیعتا در چنین شرایطی مردم نیاز به وسیله ای جهت فرو نشاندن ترس و اضطراب ناشی از واقعه دارند و موسیقی ابزاری بسیار مناسب برای تحقق این امر است.
مصاحبه کننده : آیا در کنار پروژه های اصلی، کارهای جانبی دیگری نیز انجام می دهید؟
بیل ایونس : در نظر دارم مجددا با مارک اگن (Mark Egan)، کلیف کارتر (Cliff Carter) و دنیس چمبر (Dennis Chambers) در یک آلبوم دیگر همکاری داشته باشم. با ویلی نلسون (Willy Nelson) نیز هر از گاهی همکاری دارم و برایم بسیار لذت بخش است.
مصاحبه کننده : از زمانی که در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگزارم . با آرزوی موفقیت.
Big Band - ارکستر و سازها
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با وجود اینکه آهنگسازان و تنظیم کنندگان بیگ بند از ترکیبات متنوع سازی استفاده میکردند اما از دهه 30 نوعی سازبندی قراردادی به وجود آمد که شامل بخش ریتم شامل درامز، بیس، پیانو و گاهی گیتار و بخش سازهای بادی - ترومپت، ساکسوفون و ترومبون - بود.
بخش ساکسوفون
بخش ساکسوفون، معمولا شامل 5 نوازنده است: 2 آلتو، 2 تنور و یک باریتون. نوازنده ساکسوفون آلتو اول، معمولا رهبر این بخش است. در صورت لزوم، این نوازندگان به نواختن سازهای بادی دیگری چون فلوت، کلارینت و ساکسوفون سوپرانو نیز میپردازند.
بخش ساکسوفون یا ساکس (Sax) ستون اصلی سازهای بادی به شمار میرود زیرا معمولا نغمه اصلی موسیقی را نواخته یا به عنوان زیرسازی یک تک نوازی یا تک خوانی یا تک نوازی یک بخش سازی به کار میرود و تاثیرات متفاوتی ایجاد میکند.
بخش سازهای برنجی
منظور از سازهای برنجی، ترومبون و ترومپت است که در اکثر اوقات برای ایجاد نوایی قدرتمند به هم نوازی با بخش ریتم میپردازد. این سازها با بکارگیری ابزارهای "خفه کننده" صدا، قابلیت تغییر کیفیت داشته و از این خاصیت آنها در موسیقی جز بسیار استفاده میشود.
ترومپت
چهار و گاهی پنج نوازنده ترومپت در بیگ بند حضور دارند که هر یک قسمت مجزایی را اجرا میکنند. سرگروه این بخش نوازنده ترومپت اول است که معمولا مشکل ترین و پرحرارت ترین بخش را مینوازد. هنگامی که تمام گروه به همنوازی میپردازند، ترومپت اول همچنان ساز رهبر گروه به شمار میرود و توسط گروه تعقیب میشود. ترومپت دوم معمولا به عنوان تک نواز جز گروه به شمار میرود.
ترومبون
این بخش مشابه بخش ترومپت است با این تفاوت که در اینجا سه ترومبون تنور و یک ترومبون باس وجود دارد. این بخش به ایجاد آوایی بمتر از ترومبون میپردازد. گاهی یک فرنچ هورن جایگزین یکی از ترومبونها میشود.
بخش ریتم
این بخش شامل درامز، گیتار بیس یا دبل بیس (سازی از خانواده ویولون، با صدایی یک اکتاو پایینتر از ویولون سل)، پیانو، گیتار و گاهی یک پرکاشن اضافه است.
هرچند که صدای بخش ریتم نباید بالاتر از سازهای بادی شنیده شود، اما این بخش از قسمتهای حیاتی و اصلی گروه است که وظیفه ایجاد ضرباهنگ اصلی موسیقی را بر عهده دارد. این بخش، گاهی موتورخانه یا نیروی محرکه گروه نامیده میشود و یکی از وظایف آن جلو بردن گروه با سرعتی مشخص و منظم است.
پیانو/کی بورد
نقش نوازنده پیانو در گروه به سبک او و نیازهای گروه بستگی دارد. پیانیست میتواند در تاکیدها و آکسنت قطعه موثر بوده، در سوال و جوابهای سازی شرکت کند، فضاهایی را پر کرده یا کنترملودی (Counter-melody قطعه ملودیکی که همراه با ملودی اصلی نواخته میشود) بنوازد. با توجه به تاریخ بیگ بند معمولا هر نوازنده پیانو و سرگروه یک سبک و روش اجرای اختصاصی داشته است.
گاهی پیانو نقشی کوچک اما پر اهمیت داشته و گاهی به اجرای بخشهای مفصلی از ملودی اصلی اختصاص میافته است. امروزه نوازندگان پیانو در زمان لازم و جایی که به صدای الکترونیک نیاز باشد، به نواختن کی بورد نیز می پردازد.
گیتار
گیتار در بیگ بند معمولا به عنوان یک ساز ریتم مورد استفاده قرار میگیرد. به این معنا که در آهنگهای سوئینگ، نوازنده گیتار چهار ضرب از هر بار را مینوازد.گاهی گیتاریست به تک نوازی میپردازد.
بیس
نوازنده بیس، که دبل بیس یا گیتار بیس مینوازد، یکی از مهمترین اعضای بخش ریتم به شمار میروند زیرا این سازها نه تنها ضرباهنگ ایجاد میکنند، بلکه تنها با فراهم نمودن ضرباهنگ، زمینه هارمونی را قدرتمند میکنند. بیس تقریبا همیشه به صورت پیتزیکاتو pizzicato- با انگشتان- نواخته میشود و گاهی در سراسر یک قطعه به زیر سازی میپردازد و به شکل زیبایی تمام نتها را به یکدیگر متصل میکند.
درامز
نوازنده درامز نیز یکی از اعضای مهم بخش ریتم است که همراه با پیانو، بیس و گیتار، مرکز اصلی زمان بندی و تنظیم آن را تشکیل میدهند. درامر معمولا بر نتهای نواخته شده توسط سازهای بادی تاکید میکند. مجموعه درامز معمولا شامل درام بیس، تام تام (طبل سرخپوستی)، درام جانبی، سنج پایه دار تکی و سنج دوتایی است.
نگاهی به آلبوم From This Moment On
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دایانا کرال (Diana Krall) از ابتدای آغاز فعالیت حرفه ای خود روز به روز پله های ترقی را یکی یکی طی نموده ولحظه ای از پای ننشسته است. در ابتدا با هدف تحصیل در کالج موسیقی برکلی از بریتیش کلمبیای (British Columbia) کانادا نقل مکان نمود و به دنبال آن نزد جیمی روولز (Jimmy Rowles) به لس آنجلس رفت و به فراگیری و بالابردن مهارتهای موسیقی حرفه ای خود ادامه داد.
شخصیت هنری کرال، طی سیزده سال گذشته پس از انتشار اولین آلبومش که Steppin’ Out نام داشت، دچار دگرگونی های بسیاری شده است. زمانی که کرال همکاری با Verve ( کمپانی ضبط و تهیه موسیقی Jazz) را آغاز نمود، با سرعت بیشتری صعود پیروزمندانه اش را ادامه داد. او با انتشارآلبوم When I Look in Your Eyes که جایزه گرمی را نیز برایش به ارمغان آورد، کاندید دریافت جایزه بهترین آلبوم سال هم شد.
کرال هم اکنون در حال لذت بردن از موفقیت هایش است و از یک خواننده جز تبدیل به یک شخصیت هنری محبوب شده است. دلیل این امر نیز نه تنها به ارائه آثار موفق بر می گردد، بلکه شاید حتی ازدواج اخیرش با الویس کاستلو (Elvis Costello) خواننده و نوازنده مشهور گیتار انگلیسی تبار مزید بر علت باشد.
با وجود درگیر شدن دایانا در زندگی خانوادگی، این سبک جدید زندگی ظاهرا تاثیر چندانی بر پیشرفتهای هنری او نداشته است. شاید تنها در عنوان سی دی جدیدش یعنی From This Moment On (از این لحظه به بعد) نیم نگاهی به روند جدید زندگی خصوصی اش نیز داشته؛ او در یکی از آهنگ های این آلبوم موسیقی با نام no more blue songs به نحوی سعی در بیان احساس رضایت خود از زندگی خانوادگی را بیان نموده است.
نحوه خوانندگی و موسیقی دایانا کرال بدون شکی موسیقی سوئینگ (swing jazz) را به شنونده القا می کند و تاثیراتی که از سبک موسیقی و نحوه آواز خواندن نت کینگ کول (Nat King Cole) بوضوح در کارهاشی نمایان است.
دایانا کرال این بار در آلبوم From This Moment On بر خلاف همیشه در تعداد کمی از آهنگ هایش به نوازندگی پیانو پرداخته و در هفت آهنگ از یازده آهنگ موجود در این آلبوم به ارکستر جز Clayton/Hamilton اجازه همراهی داده است. در این آلبوم تاثیر خوانندگی شرلی هورن (Shirley Valerie Horn 1934-2005) بر او بیش از دیگران نمایان است.
در این اثر تنها شیوه نوازندگی کرال نیست که تحسین برانگیز است، بلکه خوانندگی او نیز از ویژگی مشابهی برخوردار است. کرال خود در این باره می گوید: "تمام تلاشم را به کار گرفتم تا خودم را ثابت کنم، اما هدفم تنها تک نوازی نبود" و حقیقتا او این کار را با موفقیت به انجام رسانده است.
او در این آلبوم علاقه شدید خود در پرش به نتها از طریق نتهای نیم پرده و یا یک چهارم پرده به هنگام خواندن و تیز تجملگرایی محض در اجرای آهنگ ها در گام های میانی را به وضوح به نمایش گذاشته است. کرال به جای پر کردن زمان های استراحت با نت ها یا لرزشهای صدا به هنگام اجرا، درست مانند شرلی هورن به فضای خالی اجازه می دهد تا تعلیق لازم برای اجرای نت بعدی را ایجاد نماید.
کرال علاوه بر خلاقیت هایی که با تغییر صدایش انجام می دهد، با تلفظ دقیق لغات بر ملودی و سایر اجزای تشکیل دهنده موسیقی تاکید می کند این موارد در نحوه ادای don’t count SSssstarss or you might sstumble یا کشیدن حروف صدا دار در day-ay-ay-ay out, day-ay-ay-ay in به خوبی مشهود است.
کلیه موارد فوق نشان از قدرت و تبحر او در اجرای موسیقی جز دارد. کرال اکنون در مرحله ای است که با اعتماد به نفس و تجربه لازم می تواند هر آنچه را که از روولز، نت کینگ کول و شرلی هورن و البته ری براون (Ray Brown) آموخته به سهولت به نمایش بگذارد. در این زمینه حتی می توان به تاثیرات جف همیلتون (Jeff Hamilton) و جان کلیتون (John Clayton) که در آلبوم اول کرال با او همکاری داشتند، نیز اشاره داشت.
همکاری مداوم او با تامی لی پوما (Tommy LiPuma) در مقام تهیه کننده نیز بدان معناست که این دو مشغول گردآوری یک مجموعه ضبط شده با ارزش هستند.
تنظیم و ارکستراسیون جز Clayton/Hamilton با ترومپت های خفه شده (Muted) و صدای پایین ساکسفون ها، تنها بر پوشش دادن صدای کرال هنگام خواندن متمرکز شده است و تنها زمانی که کرال خواندن را متوقف می کند، صدای سازهای ارکستر بالا می رود. این شیوه به نوعی یادآور تنظیمات بیلی می (Billy May) یا نلسون ریدل (Nelson Riddle) است که در اجراهای برجسته ترین خوانندگان نسل خود، تاثیر بسزایی داشت.
آهنگ زیبا و جاودانه It Could Happen to You تکنیک هایی از اساتید آن دوران را وام گرفته است. علاوه بر این در Willow Weep for Me نیز ردپای پورگی (Porgy) و بس (Bess) کاملا نمایان است.
ظاهرا کمپانی Verve برای تبلیغات این آلبوم اقدامات بسیاری شامل تبلیغات پشت جلد مجلات معتبر، اخبار صبحگاهی و مصاحبه با برنامه های تلویزیونی محبوب و ... را داشته است. شاید بتوان این آلبوم را بهترین کار دایانا کرال در ادامه مسیر موفقیت و پیشرفت نامید. ناگفته نماند که یکی از دلایل موفقیت From This Moment On، مرهون اجرای درخشان و برجسته ارکستر جز Clayton/Hamilton نیز است.
بزرگترین شخصیت Jazz سال 1983(I)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
"به عقیده من باید زندگی را به خوشی گذراند، هرگز اجازه نمی دهم چیزی مرا از انجام کاری که دوست دارم باز دارد."
چنین طرز فکری ممکن است در وهله اول کاملا طبیعی به نظر برسد، اما زمانی که متوجه می شویم فردی چون میشل پتروسیانی (Michel Petrucciani) با حدود 90 سانتیمتر قد و 29 کیلوگرم وزن چنین دیدی به زندگی دارد، ممکن است کمی جاه طلبانه به نظر برسد.
اما واقعیت این است که پتروسیانی هیچگاه در جستجوی جایگاه والاتری در زندگی خود نبوده، چه در غیر اینصورت او می توانست ساز مناسب تری به جای پیانو مانند آکاردئون را با توجه به فیزیک بدنی خود انتخاب نماید.
بنابراین با این اوصاف شاید بتوان گفت که با مرگ او دنیای موسیقی یکی از بزرگترین و قدرتمندترین نوازندگان پیانو جز (Jazz) طی دو دهه اخیر را از دست داد.
از نکات مهم شخصیت پتروسیانی این بود که به هنگام نوازندگی بر نقص فیزیکی اش غلبه می کرد، او از کلیه مهارت های نوازندگان بزرگ برخوردار بود. در کار با فواصل کیبورد هیچ مشکلی نداشت و علیرغم پاهای کوچک و نحیفش به آسانی از پدال های - بالا آورده شده - ساز استفاده می نمود.
پتروسیانی به شدت احساساتی و برون گرا بود، مهارت و تسلط او در تک نوازی ها هرگونه احساس ترحم را از شنودگان دور می کرد، احساسی که مطمئنا شخصیتی توانمندی چون او هرگز در جستجویش نبود.
از طرف دیگر نیز حاضرین در کنسرت نمی توانستند نوازنده ای را که به طرزی غیر معمول مقابل پیانو قرار می گرفت و به محض اینکه نوازندگی را آغاز می نمود، سرش درست مانند سیبی که در اقیانوسی پرتاب شده باشد به حرکت در می آمد به دید یک نوازنده سالم بنگرند.
او انسانی بود که در مقابل بیماری که نهایتا نیز او را به کام مرگ کشاند، لحظه ای تسلیم نشد و همواره در مقابل تماشاگرانی که برای تحسین هنر نوازندگی اش نزد او می آمدند، فاتحانه ایستاد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اجرای فستیوال جز 1998 در شهر رم
خانواده ای علاقمند به موسیقی
پدرش، آنتونی پتروسیانی نوازنده گیتار جز بود او مادرزادی به بیماری پوکی استخوان مبتلا بود و در دوران حیاتش بارها و بارها از شکستگی استخوان ها رنج می برد. والدینش اهل موسیقی بودند و او از اوان کودکی با موسیقی جز آشنایی داشت و به محض اینکه به سن صحبت کردن رسید، قادر بود تک نوازی های وس مونجگومری (Wes Montgomery) را زمزمه کند.
به عنوان سرگرمی در خانه در کنار دو برادراش فیلیپ و لوئیس، که هر دو در آینده نوازنده گیتار شدند، با یک ست درام اسباب بازی به نوازندگی می پرداخت. میشل اولین بار در سن چهار سالگی با دیدن کنسرت پیانوی دوک الینگنون (Duke Ellington) از تلویزیون، تصمیم به نوازندگی پیانو گرفت. پس از آن پدر میشل برایش یک پیانو اسباب بازی خرید اما او که از ناتوانی جسمی خسته و مایوس بود، با چکش آن را خرد کرد و گفت: "این آن صدایی نبود که من از تلویزیون شنیدم."
در پی این ماجرا پدر میشل که در یک پایگاه نظامی به کار مشغول بود، پیانوی اسقاطی را که از وسایل به جا مانده سربازان انگلیسی بود برای او به خانه آورد. میشل بعدها در این باره اظهار داشت: "هرچند این ساز وسیله تفریح سربازان بود و چندان سالم باقی نمانده بود اما صدایش واقعی بود."
او در در سن هفت سالگی با همین ساز نوازندگی پیانو را فرا گرفت و پدرش ساز مناسب تری برای او خریداری کرد. پتروسیانی خود در این باره می گوید:
"در نوجوانی فکر می کردم کیبورد پیانو شبیه به داندانهایی است که مدام به من می خندند و از همان زمان تصمیم گرفتم به اندازه ای قوی باشم که پیانو در مقابلم احساس حقارت کند. این کار نیاز به تلاش بسیاری داشت. در آن زمان از پیانو برای اجراهای کلاسیک استفاده می شد نه Jazz. اساتید پیانو نیز در چارچوب های مشخص تکنیک های نوازندگی را می آموختند. قلمرو کلاسیک برای ذائقه موسیقیایی من چندان مناسب نبود."
او می افزاید: "ولین باری که نوازندگی آرتور روبنشتاین (Arthur Rubenstein) را دیدم انگشتانش به قدری سریع روی ساز حرکت می کردند که مرا به یاد کارتون باگز بانی انداختند. در آن زمان با خود گفتم من هیچگاه نمی توانم به این خوبی ساز بزنم. همین اتفاق سبب شد که به موسیقی احساسی تر جز روی آوردم."
او در سن ده سالگی به شدت تحت تاثیر سبک نوازندگی بیل ایونس (Bill Evans) بود، شخصیت هنری اولیه پتروسیانی با الهام از این نوازنده شکل گرفت. او علاقه اش به آثار بزرگانی چون باخ، دبوسی، راول، موزار و بارتوک را در تمام عمر حفظ کرد.
بزرگترین شخصیت Jazz سال 1983 (II)
اولین حضور حرفه ای
اولین حضور حرفه ای او در سن سیزده سالگی در فستیوال سالیانه جز در یکی از شهرهای فرانسه بود. در آن سال کلارک تری (Clark Terry) نوازنده ترومپت نیاز به همکاری یک نوازنده پیانو داشت. پتروسیانی در این باره گفته است:
"برای نوازندگی پیانو مرا معرفی کردند، وقتی نزد کلارک رفتم، او فکر کرد من کودکی بیش نیستم که تنها برای شوخی با او مرا آنجا فرستادند. او با حالت تمسخر سازش را برداشت و شروع به نواختن کرد، من نیز گفتم؛ بیا بلوز بنوازیم، پس از اینکه یک دقیقه نواختم او مرا در آغوش کشید."
هر چند پتروسیانی قادر نبود به تنهایی برای اجراها به روی صحنه برود، اما انگشتان بلند و بسیار قوی داشت. زمانی که به سفر می رفت وسیله ای را که خانواده اش برای او ساخته بودند، به همراه می برد و به پایش وصل می کرد تا بتواند با پدال های ساز کار کند.
پتروسیانی در کلیه فستیوال های موسیقی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی شرکت می جست. در سن 16 سالگی به پاریس نقل مکان کرد و در سال 1980 اولین آلبوم خود را با عنوان "Flash" با همکاری برادرش لوئیس منتشر نمود. در آن زمان او به عنوان یک ستاره، تور کنسرتی برای اجرای دوئت با نوازنده ساکسفون آلتو، لی کونیتز (Lee Konitz)، در کشور فرانسه برگزار نمود.
در آن زمان پاریس مقر چهره های جوان و برجسته موسیقی جز بود. پتروسیانی از جوی که بر جوانان شهر حاکم شده بود، چندان راضی نبود و در سن 18 سالگی در حالیکه حتی برای پرداخت هزینه بلیط هواپیما پول کافی نداشت پاریس را یه قصد نیویورک ترک کرد.
هنگامی که از کار در نیویورک پول کافی بدست آورد، به کالیفرنیا رفت و در آنجا با همسر مکزیکی اش ارلیندا (Erlinda) ملاقات کرد. در همان جا بود که با چارلز لوید (Charles Lloyd) نوازنده ساکسفون روبرو شد که با دیدن پتروسیانی پس از پانزده سال وقفه مجددا شروع به کار می نمود.
پتروسیانی در این باره می گوید: "با یکی از دوستانم که نوازنده درام بود به منزل لوید رفتم، تا آن روز او را که مایل بود در کنارش بنوازم، نمی شناختم."
به دنبال این آشنایی، دو نوازنده به مدت دو سال در سراسر جهان به برگزاری کنسرت های متعدد پرداختند. ماحصل حضور آنها در فستیوال جز Montreux انتشار آلبومی بود که در سال 1982 جایزه Prix d'Excellence را برای آنان به ارمغان آورد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ورود به سالن برای اجرای کنسرت
بزرگترین شخصیت جز سال 1983
در سال 1983 نشریه لوس آنجلس تایمز، پتروسیانی را به عنوان بزرگترین شخصیت Jazz سال برگزید. انجمن فرهنگی دولت ایتالیا نیز او را "بهترین نوازنده جز اروپایی" معرفی کرد. کشور فرانسه جایزه معتبر Prix Django Reinhardt را به پتروسیانی اعطا نمود. در سال 1984 آلبوم انفرادی "100 Hearts" او جایزه جشنواره همتای فرانسوی گرمی یعنی Grand Prix du Disque - Prix Boris Vian را به خود اختصاص داد.
پتروسیانی با نوازندگان برجسته بسیاری چون فردریک هوبارد (Freddie Hubbard) نوازنده ترومپت، جیم هال (Jim Hall) و جان ابرکرومبای (John Abercrombie) نوازنده گیتار همکاری داشته است.
عشق پتروسیانی به دوک الینگتون (Duke Ellington) سالهای سال ادامه داشت و طی سالهای 1989 تا 1992 تک نوازی های او به شدت تحت تاثیر تکنیک های نوازندگی بیل ایونس بود.
به نبوغ اعتقادی ندارم
او اظهار می داشت : "به نبوغ اعتقادی ندارم به نظر من تلاش و کوشش مهم ترین رمز موفقیت است. از زمان کودکی می دانستم که چه کاری را باید انجام دهم و برای آن تلاش بسیار کردم. کارهای زیادی را به انجام رساندم، آلبوم های متعددی را منتشر کردم و با نوازندگان بسیاری همکاری نمودم. هنوز هم کارهای بسیاری برای انجام دادن پیش رو دارم، برای من صحبت در مورد خودم و اتفاقات نه چندان خوشایندی که برایم رخ داده، کار آسانی نیست. تصمیم دارم در سن هفتاد و پنج سالگی، در بستر مرگ زندگینامه ام را به رشته تحریر در آورم. برخی اوقات می اندیشم، کسی آن بالا هست که مرا از یک انسان عادی بودن نجات داده است."
اما او هرگز به سن 75 سالگی نرسید و در پنجم ژانویه سال 1999 در سن 37 سالگی در شهر نیویورک بر اثر بیماری زندگی را بدرود گفت.
رابرت مک فرین، افسانه آکاپلا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بدون تردید Don't Worry Be Happy از آلبوم Simple Pleasures مک فرین، یکی از محبوب ترین آهنگ های قرن بیستم است که در سال 1988 جایزه بهترین آهنگ سال جشنواره Grammy را به خود اختصاص داد، در عین حال که آلبوم 'Simple Pleasures' نیز به عنوان بهترین آلبوم پاپ برگزیده شد. در این آلبوم مک فرین با خلاقیت هایش اهمیت vocal percussion را در آکاپلای معاصر به روشنی نمایاند.
به طور قطع مک فرین را می توان به عنوان مطرح ترین خواننده آکاپلای عصر حاضر دانست. خلاقیت های این هنرمند چارچوب ها و محدودیت های مطرح شده را کنار می زند، او به عرصه ای پا نهاده که بسیاری از خوانندگان دیگر هنوز در آغاز کشف قابلیت های موجود در آن هستند، این هنرمند ثابت کرد که می توان حد و مرزها را درنوردید و پیروز شد. تلاش، استعداد، خلاقیت و شجاعت مک فرین او را به عنوان خواننده ای که به تنهایی قادر به انجام کار یک گروه است، به جهانیان شناساند. در حقیقت هنر مک فرین در تفسیر استعدادهایش به صورت بداهه است.
در سال 1983 بابی مک فرین برای نخستین بار به طور انفرادی کنسرتی برگزار نمود، چند ماه پس از آن با اجرای توری در آلمان به عنوان خواننده ای با استعداد در عرصه بین المللی شناخته شد. آلبوم " The Voice " او گزیده ای از هنرنمایی های مک فرین درسفرش به آلمان است.
در آلبوم " Mouth Music" مک فرین رهبری ارکستر مجلسی " St. Paul " را با اجرای پیش در آمدی بر "The Marriage of Figaro "به عهده گرفته است . در ادامه مک فرین با نوارندگی ترومپت به همراه Herbie Hancock نوازنده پیانو، Ron Carter نوازنده باس، Tony Williams نوازنده درام به اجرای قطعه " 'Round Midnight " می پردازد. در بخش هایی دیگر از این آلبوم او به همراه Chick Corea
، Sonata No.2 in F Major موزار را اجرا می کند. اجرای " Flight of the Bumblebee " توسط مک فرین به همراه Yo-Yo Ma از دیگر جذابیت های این آلبوم است.
آلبوم " Paper Music " او که در سال 1995 منتشر شد اولین آلبوم کلاسیک او بود که در آن رهبری ارکستر مجلسی St. Paul و خوانندگی را بر عهده داشت، همان صدایی که تا آن زمان در عرصه موسیقی پاپ خوش درخشیده بود، این بار به جز پرداخت و انقلابی در عرصه موسیقی آکاپلا بوجود آورد. مک فرین این امر خطیر را نیز با سربلندی به اتمام رساند.
در آلبوم " Beyond Words " که در سال 2002 منتشر شد، این افسانه آکاپلا ، با سینتی سایزر Roland XP-80 به نوازندگی می پردازد، Chick Corea نوازنده برجسته پیانو نیز در این اثر حضور دارد. بابی مک فرین که در دو دهه اخیر به احیای موسیقی آکاپلا پرداخته، در این آلبوم هنرش را در خوانندگی جز به زیبایی ارائه نموده و از صدایش که در حقیقت یک ساز چند منظوره است به منظور خلق اصوات بهره می گیرد. 16 آهنگ موجود در این آلبوم نمودی از خلاقیت های خوانندگی و نوازندگی اوست. Beyond Words سمبلی است از تجربیات مک فرین در عرصه موسیقی جز، کلاسیک، پاپ، کورال و آکاپلا .
مک فرین در " Swinging Bach" فستیوالی که در شهر تاریخی Leipzig آلمان برگزار شد و در آن 12 گروه از ژانرهای مختلف موسیقی به اجرای قطعاتی از باخ پرداختند، حضور بهم رساند و رهبری ارکستر Gewandhausorchester Leipzig را در اجرای قطعه Orchestra Suite No. 3 in D Minor به عهده گرفت.
در کلیه نشریات معتبر بین المللی مقالات بسیاری در مورد مک فرین و هنرش به رشته تحریر در آمده ، بد نیست به گزیده ای از نظریات منتقدین درباره مک فرین در چند نشریه توجه کنیم :
نیویورک تایمز :"بابی مک فرین موسیقی دان بزرگی است که در دهه هشتاد چون ستاره ای درخشان در عرصه آکاپلا ظاهر شد. او که اغلب به صورت انفرادی بر روی صحنه حاضر می شود، اگر به آهنگی نیاز داشته باشد آنرا با استفاده از صدایش یا ضرباتی که به بدنش می زند، اجرا می کند. در حقیقت او هنر خوانندگی را دچار تحول کرده ، مک فرین توانایی خلق هر آنچه را که از صدای انسان بر می آید را داراست. "
نیوز ویک :"منتقدین موسیقی آلمان صدای او را اعجاب انگیز می شمرند و دلیل آن نیز بر کسی پوشیده نیست . به جرات می توان وسعت صدا و تکنیک این خواننده جاز را فوق بشری شمرد، قابلیت تبدیل صدای او کاملا بی نظیر است. "
لوس آنجلس تایمز :" بابی مک فرین تنها یک خواننده با استعداد، برخاسته از خانواده ای اهل موسیقی که رهبری و ساخت آثار را به عهده دارد، نیست؛ زندگی او در هنرش شکوفا می شود."